آیا آیه ۳۵ سوره بقره بر عدم عصمت حضرت آدم دلالت میکند؟ (پرسش)
آیا آیه ۳۵ سوره بقره بر عدم عصمت حضرت آدم دلالت میکند؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت پیامبران |
مدخل اصلی | عصمت حضرت آدم |
مدخل وابسته | عصمت - پیامبران - حضرت آدم |
تعداد پاسخ | ۳ پاسخ |
آیا آیه ۳۵ سوره بقره بر عدم عصمت حضرت آدم دلالت میکند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
تبیین شبهه
ماجرای خوردن از میوه درخت ممنوعه در آیات ۳۵ و ۳۶ سوره بقره آمده است. آنجا که خدای متعال به آدم و همسر او هشدار میدهد که در صورت نزدیک شدن به آن درخت، ستمکار خواهند بود و در ادامه از لغزش آن دو به واسطه وسوسه شیطان سخن به میان آمده است. روشن است که ظاهر این آیات با عصمت آدم منافات دارد: ﴿وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۱]، ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ﴾[۲].
پاسخ جامع اجمالی
پاسخ نخست: کار حضرت آدم(ع) در حد ترک اولی: نهی در اینجا از نوع نهی مولوی است، ولی هیچگونه الزامی در بر ندارد. بنابراین ترک این نهی «ترک اولی» نامیده میشود. حالاتی که انسان را به نحوی از خداوند غافل میسازد، مانند پرداختن به کارهای زندگی، همچون خوردن، آشامیدن و مانند آنها، برای انسانهای عادی مشکل ساز نیست، ولی برای اولیای الهی همین اندازه غافل شدن از خدا گناه شمرده میشود. از آنجا که پیامبران از درجات برتری برخوردارند، با ترک اولی نیز بازخواست میشوند؛ پس با توجه به جایگاه رفیع پیامبران اینگونه کارها در مورد ایشان گناه تلقی شده است، نه اینکه آنان مرتکب یکی از گناهان (به معنای متداول) شده باشند. در نتیجه، اثبات این نوع گناه خدشهای به عصمت وارد نمیسازد. این بیان، بهترین پاسخ و آسانترین راه برای توجیه این داستان است. البته پشتوانه این توجیه، این است که واژههای به کار رفته در این داستان، هیچ کدام با توجه به معنای اصلی و لغوی خود، بیانگر لغزش نباشند[۳].
پاسخ دوم: ارشادی بودن نهی: نهی خداوند خطاب به حضرت آدم(ع) از نوع نهی ار شادی است. امر و نهی ارشادی بدین معناست که انجام دادن آن خیر و برکتی را در زندگی دنیوی انسان به دنبال خواهد داشت و وانهادن آن، انسان را دچار زیان میسازد. پس مولا در این امر، هیچ خواست وطلبی از بنده خود ندارد، بلکه او را تنها برای به دست آوردن نعمت و نجات یافتن از سختی، راهنمایی کرده است. با این ویژگی در امر و نهی ارشادی، دیگر نافرمانی آن، لغزش شمرده نمیشود. شواهدی بر ارشادی بودن نهی در این آیه آورده شده است[۴].
پاسخ سوم: نمادین بودن داستان: این داستان، نمادین و غیرواقعی است. پس حضرت آدم(ع) در جایگاه شخصی معین و پیامبری از پیامبران الهی مطرح نیست؛ یعنی به هیچ عنوان نمیتوان از آیاتی که از داستان سجده فرشتگان و سرپیچی ابلیس سخن گفتهاند، چنین برداشت کرد که حضرت آدم(ع) پیامبری از پیامبران الهی باشد. در نتیجه گرایش شیعه به عصمت پیامبران، با این آیات سازگاری خواهد داشت[۵]. علامه طباطبایی مینویسد: «چنین مینماید که سرگذشتی را که خداوند درباره سکونت دادن آدم و حوا در بهشت و فرود آمدن آنان به زمین پس از تناول از درخت مزبور بیان میفرماید، مثالی برای مجسم کردن حال انسان است»[۶].
پاسخ چهارم: تفاوت وسوسه شیطان در آدم(ع) با دیگر انسانها: وسوسه شیطان در مورد حضرت آدم(ع) با وسوسه او در مورد دیگر انسانها متفاوت است. وسوسه در مردم، بانفوذ شیطان در دل آنان انجام میشود؛ از این رو در مورد آن حرف «فی» به کار میرود. ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ﴾[۷]؛ ولی در مورد حضرت آدم(ع) صرف نزدیک شدن بوده؛ از این رو حرف «لام» یا «الی» با آن به کار رفته است: ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ...﴾[۸] و ﴿فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ﴾[۹].[۱۰]. این وسوسه در بهشتی انجام شد که درخت ممنوع آن بر پایه برخی روایات، نه طبیعی و مادی، بلکه درخت برزخی علم یا حسد بود. پس این وسوسه هم مناسب با همان فضاست؛ یعنی حضرت آدم(ع) در زمین بود و برای وی حالتی بهشتی پیش آمد و در آن حالت، هم علم بود و هم حسد و او نه توان داشت به علم اهل بیت(ع) راه یابد و نه اجازه داشت به کمالات آنان حسد ورزد[۱۱]. در روایت نیز چنین آمده است: «يَا آدَمُ وَ يَا حَوَّاءُ لَا تَنْظُرَا إِلَى أَنْوَارِي وَ حُجَجِي بِعَيْنِ الْحَسَدِ»[۱۲]؛ «ای آدم و حوا به نورها و حجتهای من با دیده حسد نگاه نکنید».
پاسخ پنجم: آزمایشی بودن نهی در این مورد: نهی در مورد حضرت آدم(ع)، نهی آزمایشی بوده است؛ با توجه به آنکه حضرت آدم(ع) با هدف زیستن در زمین آفریده شده بود و دوران گذران او در بهشت، تنها جنبه آزمایشی داشته است. بنابراین اوامر و نواهی خداوند در آنجا تنها برای آشناسازی آدم(ع) با مسائل آینده در زمینه واجب و حرام بوده است. در نتیجه حضرت آدم(ع) تنها از یک فرمان آزمایشی سرپیچی کرده است، نه از یک امر واجب قطعی که لغزشی در او به اثبات برسد[۱۳].
این توجیه کارساز نیست. سرپیچی از دستور، گرچه جنبه آزمایشی داشته باشد، گناه شمرده میشود؛ زیرا دستور آزمایشی، از اقسام امر مولوی است و تنها تفاوت آن با دیگر اوامر، در انگیزه مولاست و به اصطلاح، تفاوت در داعی بعث است. آزمایش، خود یکی از انگیزههای مولا در صدور فرمان به شمار میآید. نمونه روشن امر آزمایشی را در داستان حضرت ابراهیم(ع) میتوان دید که در مقام ذبح فرزندش، اسماعیل(ع) بر میآید و به او خطاب میشود که مأموریت تو به انجام رسیده است: ﴿قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا...﴾[۱۴].
پاسخ ششم: لغزش در دوران پیش از نبوت حضرت: این لغزش، به دوران پیش از نبوت حضرت آدم(ع) ارتباط مییابد؛ گرچه عصمت پیامبران، تنها در دوران و محدوده رسالت ایشان ضرورت دارد، مگر اینکه دلیلی قاطع داشته باشیم که عصمت پیش از بعثت را ثابت کند؛ مانند معصوم بودن پیامبران اولوالعزم[۱۵]. پارهای از روایات این دیدگاه را تأیید میکند؛ مانند روایتی از علی بن محمد الجهم که میگوید: در مجلس مأمون که علی بن موسی الرضا(ع) نیز شرکت داشت، حاضر بودم. مأمون به امام(ع) عرض کرد: آیا شما عصمت پیامبران را باور ندارید؟ پس از پاسخ مثبت حضرت، وی دگر بار از تفسیر آیه ﴿عَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى﴾[۱۶]سخن به میان آورد و حضرت در تفسیر آن فرمود: «این لغزش، پیش از دوران نبوت حضرت آدم(ع) رخ داده است و پس از آنکه خداوند، او را در سلک پیامبران قرار داد، دیگر هیچگونه گناه کوچک و بزرگی مرتکب نشد»[۱۷].
ایرادهایی به این تفسیر وارد است از جمله اینکه با دیدگاه تمام عالمان شیعی که گستره عصمت را تا پیش از بعثت گسترش میدهند، ناسازگار است. پس یا باید اینگونه لغزشها را به ترک اولی تفسیر، و نهی را کراهتی یا ارشادی فرض کنیم، یا به تقیه بودن جهت صدور روایات اذعان داشته باشیم[۱۸]. افزون بر آن، این روایت از نظر سند دچار ضعف اساسی است. مرحوم اردبیلی تمیم قرشی را تضعیف کرده است[۱۹] و مرحوم شوشتری نیز این دیدگاه را تقویت میکند و دفاع از تمیم را دور از صواب میداند[۲۰]. بنابراین وجود دلیل بر ارشادی بودن امر و نهی و توجیه درست تعبیراتی که در این داستان وجود دارد و نیز ضعیف بودن سند این روایت و اعراض بیشتر محققان از آن، این توجیه را از درجه اعتبار ساقط میسازد.
پاسخ هفتم: انجام دادن کار در ظرف فراموشی: انجام دادن کار نهی شده آنگاه به عصمت آسیب وارد میسازد که عذرفراموشی در آن مطرح نباشد؛ اما در این آیه موضوع فراموشی مطرح است؛ همانگونه که این فراموشی در آیه ۱۱۵ سوره طه بازتاب یافته است: ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ...﴾[۲۱]. بنابراین اگر نهی، حمل بر تحریم شود و کلمه ظلم هم حکایت از ارتکاب معصیت داشته باشد، چون پای فراموشی در میان است، لغزشی در آدم(ع) به اثبات نمیرساند. با این سخن، دیگر به سایر حملها و توجیهات نیازی نیست[۲۲].به این تفسیر نیز ایراداتی وارد است[۲۳].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
1. آیت الله سید محمد حسین طباطبایی؛ |
---|
آیت الله طباطبایی در کتاب «المیزان فی تفسیر القرآن» در اینباره گفتهاند:
«سوال این است که خطیئه و گناه آدم، چه معنا دارد؟ مگر پیامبر هم گناه میکند؟ در پاسخ از این سؤال میگوئیم، آنچه در بدو نظر از آیات ظاهر میشود، این است که حضرت آدم(ع) رسما گناه کرده، مانند جمله ﴿فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ﴾، «زنهار از این درخت نخورید که از ستمگران میشوید» و نیز جمله: ﴿وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى﴾[۲۴] و نیز مانند اعترافی که خود آن جناب کرده و قرآن آن را حکایت نموده فرموده: ﴿قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾[۲۵] این آن مطلبی است که از نظر خود این ظواهر و قطع نظر از رسیدگی به دقت همه آیات داستان، به نظر میرسد و اما اگر در همه آیات داستان تدبر کنیم و نهی از خوردن درخت را مورد دقت قرار دهیم، یقین پیدا میکنیم که نهی نامبرده نهی مولوی نبوده، تا نافرمانیش معصیت خدا باشد، بلکه تنها راهنمایی و خیرخواهی، و ارشاد بوده، و خدای تعالی خواسته است مصلحت نخوردن از درخت، و مفسده خوردن آن را بیان کند، نه اینکه با اراده مولوی آدم را بعبث، وادار به نخوردن از آن کند. دلیل این معنا چند چیز است:
|
2. آیت الله جعفر سبحانی؛ |
---|
آیت الله سبحانی در کتاب «منشور جاوید ج۱۱» در اینباره گفتهاند:
«از مجموع آیات مربوط به قصه آدم، به دست میآید که آدم با نهی خداوند از خوردن میوه درخت ممنوعه، مخالفت نمود. این حقیقت با تعبیرهای مختلفی مانند: ﴿...ذَاقَا الشَّجَرَةَ...﴾[۲۹]، ﴿...فَأَکَلا مِنْهَا...﴾[۳۰] و ﴿...عَصَی آدَمُ رَبَّهُ...﴾[۳۱] بیان شده است. در هر حال بزرگترین دستاویز قائلان به عدم عصمت انبیاء، همین داستان آدم است چیزهایی که میتواند دستاویز آنان قرار گیرد، به این شرح است: آدم با نهی الهی که فرمود: ﴿...وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ...﴾[۳۲] مخالفت کرد و مخالفت با نهی مؤکد، موجب گناه است و با عصمت سازگار نیست. در پاسخ به این دستاویز باید توجّه نمود که نهی الهی، بسان امر او بر دو نوع است:
اکنون باید دید نهی الهی در آیه ﴿...وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ...﴾[۳۳]، کدامیک از دو نوع یاد شده است؟ آیا خداوند از موضع مولویت، یا از موضع ارشاد و اندرز، آدم را نهی کرده است؟ اگر از موضع نخست باشد، مخالفت با آن نهی، برخلاف عصمت بوده و موجب گناه میشود. ولی اگر از موضع دوّم سخن گفته باشد، سرپیچی جز نتیجه طبیعی عمل، پیامد دیگری نخواهد داشت و موجب گناه و مخالف عصمت نخواهد بود. در آیات مربوط به نهی از شجره، قراینی وجود دارد که به روشنی میرساند لحن سخن، نصیحت گرایانه بوده نه لحن مولویت، و اینک قراین:
مجموع این قراین، میتواند گواه بر این باشد که این نهی، حالت ارشادی داشته است. البته کسانی که بخواهند این نهی را مولوی تنزیهی (کراهتی) به حساب آورند، با تأکیداتی که در آیه آمده است، سازگار نیست. برخی هم برای اثبات اینکه این مخالفت، معصیت نبوده، گفتهاند که: اگر حقیقتاً آن مخالفت گناه بوده، باید توبه اثر آن را از بین ببرد وآدم وحوا پس از توبه کردن، به بهشت باز گردند[۴۰]. در پاسخ این گروه باید گفت که توبه فقط مؤاخذه را رفع میکند، نه اثر وضعی عمل را. و خروج از بهشت یک اثر وضعی بوده، نه مؤاخذه الهی. در سوره بقره در بیان کیفیت عمل آدم و حوّا جمله ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ﴾[۴۱] وارد شده است، ممکن است گفته شود که عصمت با لغزش چگونه سازگار است؟ پاسخ اینکه همانگونه که مخالفت با نهی مولوی، لغزش حساب میشود، مخالفت با نصیحتِ ناصح نیز، لغزش قلمداد میگردد»[۴۲]. |
3. حجت الاسلام و المسلمین جعفر انواری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین انواری در کتاب «نور عصمت بر سیمای نبوت» در اینباره گفتهاند:
«ماجرای خوردن از میوه درخت ممنوعه در آیات ۳۵ و ۳۶ سوره بقره نیز آمده است. آنجا که خدای متعال به آدم و همسر او هشدار میدهد که در صورت نزدیک شدن به آن درخت، ستمکار خواهند بود و در ادامه از لغزش ان دو به واسطه وسوسه شیطان سخن به میان آمده است. روشن است که ظاهر این آیات با عصمت آدم منافات دارد: ﴿وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۴۳]، ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ﴾[۴۴]. «پاسخ نخست: کار حضرت آدم (ع) در حد ترک اولی: نهی در اینجا از نوع نهی مولوی است، ولی هیچگونه الزامی در بر ندارد. بنابراین ترک این نهی «ترک اولی» نامیده میشود. حالاتی که انسان را به نحوی از خداوند غافل میسازد، مانند پرداختن به کارهای زندگی، همچون خوردن، آشامیدن و مانند آنها، برای انسانهای عادی مشکل ساز نیست، ولی برای اولیای الهی همین اندازه غافل شدن از خدا گناه شمرده میشود. از آنجا که پیامبران از درجات برتری برخوردارند، با ترک اولی نیز بازخواست میشوند؛ اما همچنان که گفته شده است «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ»[۴۵] و حسنات المقربين سيئات النبيين. پس با توجه به جایگاه رفیع پیامبران اینگونه کارها در مورد ایشان گناه تلقی شده است، نه اینکه آنان مرتکب یکی از گناهان (به معنای متداول) شده باشند. در نتیجه، اثبات این نوع گناه خدشهای به عصمت وارد نمیسازد. موارد کاربرد گناه:
این بیان، بهترین پاسخ و آسانترین راه برای توجیه این داستان است. البته پشتوانه این توجیه، این است که واژههای به کار رفته در این داستان، هیچ کدام با توجه به معنای اصلی و لغوی خود، بیانگر لغزش نیستند که در این مجال به بررسی آنها خواهیم پرداخت:
علامه طباطبایی در داستان حضرت ابراهیم (ع) به تبیین این توجیه پرداخته است[۵۱]. همچنین در بحث ادب پیامبران، در مورد ادب حضرت آدم (ع) این گونه نگاشته است: خداوند در آیه ۲۳ سوره اعراف از ادب آدم و حوا سخن به میان آورده است: ﴿رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا...﴾ آنان پس از خوردن از درخت منع شده، این گفتار را بر زبان جاری ساختند. البته آن نهی رنگ مولوی نداشت تا عصیان آنان سرپیچی از تکلیف الهی به شمار آید؛ بلکه نصیحت و خیرخواهی خداوند ﴿فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى﴾[۵۲] را که به صلاحشان و در راستای سعادتشان بود، نادیده انگاشتند. از آن رو دچار گرفتاری و بلا شدند؛ اما هرگز باعث سقوطشان در دره ناامیدی نگشت؛ بلکه خود انگیزهای در ایشان پدید آورد تا به پروردگارشان پناه برند و به صفت ربوبیت او توسل جویند. حضرت آدم و حوا در این راستا متوجه شری شدند که علایمش آشکار میگشت. آن شر همان زیان دیدن آنان بود که گویا لذت خوردن از درخت را بر طاعت امر ارشادی پروردگار برتری دادند و به دنبال آن، سعادت خود را در آستانه فروپاشی دیدند. اینجا بود که احساس کردند به چیزی نیازمندند که این شر را دفع کند. از این رو اظهار داشتند: ﴿وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا...﴾[۵۳] و این همان وسیله سعادت انسان و هر موجود مصنوعی است که در نهاد خود مییابد که در سیر وجودیاش باید نقص خود را برطرف سازد و یگانه موجود کارساز، پروردگار است که در درگاهش درخواست کردن ضرورتی ندارد، بلکه عرض حال، او را کافی است. از این رو آنان نگفتند ﴿فَاغْفِرْ لَنَا...﴾، بلکه عمده موضوعی که بدان توجه داشتند، این بود که با مخالفتی که از آنان سر زد، احساس خواری کردند و دیگر آبرو و کرامتی در خود ندیدند تا از خداوند چیزی درخواست کنند. نتیجه آن به اینجا رسید که در برابر هر حکمی که از سوی حق متعال صادر گردید، سر تسلیم فرود آوردند. البته ایشان با یادآوری اینکه خداوند پروردگارشان است، طمع خود به آمرزش را آشکار، و به ظلم خود اعتراف کردند. بنابراین معنای گفتارشان این است که ما با ظلم بر خود، سعادت خود را در معرض خطر جدی قرار دادیم و اکنون سراسر وجودمان نیازمند این است که این لکه ستم را از ساحت وجودمان بزدایی. ما روی سؤال از تو نداریم، اما تو فرمانروای عزیز مایی، هر چه خواهی حکم کن؛ اما چون تو پروردگار مایی ما از تو هر آنچه بنده از پروردگارش امید دارد، همان را امید داریم...[۵۴]. ابن حزم مینویسد: ظلم (وضع شیء در غیر موضعش) بر دو گونه است: عمدی و غیرعمدی، و تنها عمدی آن معصیت است. ظلم حضرت آدم از نوع غیرعمدی است؛ زیرا آن حضرت پس از سوگند ابلیس مبنی بر اینکه نهی الهی تحریمی نیست، اقدام به خوردن از شجره کرد[۵۵]. پاسخ دوم: ارشادی بودن نهی: نهی خداوند خطاب به حضرت آدم(ع) از نوع نهی ار شادی است. امر و نهی ارشادی بدین معناست که انجام دادن آن خیر و برکتی را در زندگی دنیوی انسان به دنبال خواهد داشت و وانهادن آن، انسان را دچار زیان میسازد. پس مولا در این امر، هیچ خواست وطلبی از بنده خود ندارد، بلکه او را تنها برای به دست آوردن نعمت و نجات یافتن از سختی، راهنمایی کرده است. با این ویژگی در امر و نهی ارشادی، دیگر نافرمانی آن، لغزش شمرده نمیشود. شواهدی بر ارشادی بودن نهی در این آیه آورده شده است: نخستین شاهد، آیات ۱۲۱ و ۱۲۲ سوره طه است که زمان بر حضرت آدم (ع) را چنین توصیف میفرماید: ﴿فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى * إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَى * وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَى﴾[۵۶]. در این آیات، گرفتار شدن به رنج و زحمت، نتیجه وانهادن این دستور معرفی شده است و اگر آن دستور جنبه مولوی داشت، انجام ندادن آن سبب گرفتار شدن به عذاب الهی میگردید و مناسب بود در ادامه آیه شریفه، به عذاب در آخرت تهدید شود. این مطلب با روشنسازی واژه «تشقی» در آیه شریفه آشکارتر میگردد. راغب مینویسد: «شقاوت، ضد سعادت است. سعادت و شقاوت به دو نوع دنیوی و اخروی تقسیم میشوند. نمونه شقاوت دنیوی، این فراز از آیه شریفه ﴿... فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى...﴾ است. برخی بر این باورند که شقا به جای تعب و رنج به کار میرود»[۵۷]. دومین شاهد بر ارشادی بودن این امر، این است که اگر کسی از انجام دادن امر مولوی سرباز زند و پس از آن توبه کند و توبهاش مقبول افتد، به حالت و موقعیت پیش از گناه باز میگردد؛ ولی امر ارشادی این سان نیست و میبینیم با اینکه توبه حضرت آدم (ع) پذیرفته شد، او هرگز به جایگاه پیشین خود (بهشت) بازنگشت[۵۸]. شاید بتوان گفت این موضوع، همانند آثار وضعی است که توبه در برگشت آنها اثری ندارد؛ یعنی توبه از گناه فقط آثار عقابی آن را از بین میبرد و گرنه اثرهای وضعی و طبیعی همچنان پابرجایند. کسی که از شراب خوردن خود توبه میکند، زیانهای جسمانی آن را از میان نمیبرد. سومین شاهد برای اثبات ارشادی بودن نهی ﴿وَلَا تَقْرَبَا﴾ همان آیات ۳۸ و ۳۹ سوره بقره است. در این آیات میخوانیم: ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ * وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[۵۹]. وجه استدلال: از ظاهر این آیات چنین برداشت میشود که تشریع نخستین دین و آیین برای بشریت در روی زمین، پس از فرود حضرت آدم (ع) از بهشت انجام شده است. از آنجا که هبوط از بهشت به امر تکوینی بوده که پس از ارتکاب خطای آدم تحقق یافته است، به این نتیجه میرسیم که در دوران زیست آدم (ع) در بهشت، هیچگونه دین و آیینی وجود نداشته است؛ چون امرهای مولوی همه در چارچوب دین شکل میگیرند. پس امر و نهی در بهشت، تنها میتوانند ارشادی باشند[۶۰]. حضرت آدم (ع) که در بارگاه تشریف بود[۶۱]، با انجام دادن این امر دچار حضاضت روح گردید و به کارگاه تکلیف (دنیا) تبعید شد. باید توجه داشت صرف وجود وحی و هدایت و... هرگز دلیل بر وجود شریعت نیست؛ زیرا همه این امور در مسائل ارشادی نیز قابل طرح است[۶۲]. چهارمین شاهد «این است که از عصیان آدم به غوایت تعبیر شده است: ﴿وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى﴾[۶۳]؛ و غوایت همان ضلالت و گم کردن راه است؛ با این تفاوت که ضلالت در مورد کسی به کار میرود که هدف را به یاد دارد و فقط راه را گم کرده است، اما غوایت در مورد کسی است که هم هدف را از یاد ببرد و هم راه را گم کند. اگر حکم در اینجا مولوی بود، میبایست تعبیر به غضب میشد و عاصی از جمله افراد غضب شده قرار میگرفت، نه از ضالین»[۶۴]. پاسخ سوم: نمادین بودن داستان: این داستان، نمادین و غیرواقعی است. پس حضرت آدم (ع) در جایگاه شخصی معین و پیامبری از پیامبران الهی مطرح نیست؛ یعنی به هیچ عنوان نمیتوان از آیاتی که از داستان سجده فرشتگان و سرپیچی ابلیس سخن گفتهاند، چنین برداشت کرد که حضرت آدم (ع) پیامبری از پیامبران الهی باشد. در نتیجه گرایش شیعه به عصمت پیامبران، با این آیات سازگاری خواهد داشت[۶۵]. علامه طباطبایی مینویسد: «چنین مینماید که سرگذشتی را که خداوند درباره سکونت دادن آدم و حوا در بهشت و فرود آمدن آنان به زمین پس از تناول از درخت مزبور بیان میفرماید، مثالی برای مجسم کردن حال انسان است»[۶۶]. شهید مطهری چنین آورده است: اما اگر مخصوصاً قرآن کریم را ملاک قرار دهیم، میبینیم قرآن داستان آدم(ع) را به صورت به اصطلاح سمبولیک طرح کرده است. منظورم این نیست که آدم که در قرآن آمده، نام شخص نیست؛ چون «سمبل» نوع انسان است؛ ابداً. قطعاً «آدم اول» یک فرد و یک شخص است و وجود عینی داشته است. منظورم این است که قرآن داستان آدم را از نظر سکونت در بهشت، اغوای شیطان، طمع، حسد، رانده شدن از بهشت، توبه و... به صورت سمبولیک طرح کرده است[۶۷]. تبیین برخی نیز چنین است: «ما اصولاً ماجرای مطرح شده در مورد حضرت آدم (ع) را واقعی و روی داده در خارج نمیدانیم و دیگر قهرمانان یا حوادث اتفاق افتاده در این مورد را استعارهای تفسیر میکنیم. گفتار علامه طباطبایی و مرحوم طالقانی که گفتوگوی خداوند با ابلیس و نافرمانی او را تکوینی دانستهاند[۶۸]، این ایده را تأیید میکند»[۶۹]. بنابراین دیدگاه، مشکلی برای این داستان باقی نمیماند؛ زیرا ایراد بر آن در صورتی پاسخ میطلبد که داستان را واقعی بدانیم و در مقام توجیه آن برآییم؛ اما از این منظر، جریانی تحقق نپذیرفته است تا نیازمند توجیه باشد. رشید رضا مینویسد: «اگر بخواهیم عصمت حضرت آدم (ع) را به روش پیشینیان به پژوهش نهیم، ناچاریم واژههای عصیان و توبه را به گونهای تفسیر کنیم که با عصمت آن حضرت همخوان باشد؛ ولی روش متأخران این است که داستان، نوعی تمثیل، و زبان قرآن در اینجا زبانی نمادین است»[۷۰]. پرسشهای گوناگون، مفسران را به پذیرش این دیدگاه متمایل ساخته است[۷۱]؛ زیرا به جای اینکه در مقام توجیه و تحلیل جریان بر آیند، یکباره اصل داستان را نمادین پنداشتهاند. این در حالی است که این داستان توجیه پذیر است و نیازی نیست که آن را نمادین بدانیم. رشید رضا در این موضوع چنین نگاشته است: اگر این داستان را تمثیل بدانیم، در عصمت پیامبران مشکلی نخواهیم داشت و مقصود از تمثیل این است که امر و نهی را تکوینی بدانیم و هیچ یک از مفسران - تا آنجا که من میدانم - داستان حضرت آدم (ع) را از نوع تمثیل، و امر به آدم (ع) را تکوینی ندانستهاند. تنها ابن کثیر[۷۲] امر به هبوط شیطان را تکوینی دانسته است[۷۳]. این سخن رشید رضا با سخن قبلی وی چگونه جمع شدنی است؟ نقد و بررسی: اولاً شکی نیست که ظاهر آیات، از یک ماجرای واقعی و عینی حکایت دارد که برای پدر و مادر نخستین ما واقع شده است؛ زیرا اگر این داستان تمثیل بود، قرآن به صورت آشکار با الفاظی مناسب، آن را بازگو میکرد؛ همچنان که در مواردی با عبارت ﴿مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي...﴾[۷۴]، ﴿إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا...﴾[۷۵] و... از مثل استفاده شده است. از آنجا که در این داستان نکتهای وجود ندارد که نتوان آن را طبق ظاهر تفسیر کرد و با موازین عقلی سازگار نباشد، پس باید ظاهر آیات در معنای حقیقی را پذیرفت؛ ثانیاً گفتار علامه طباطبایی و مرحوم طالقانی[۷۶] را نمیتوان تأییدی بر این دیدگاه به شمار آورد؛ چه اینکه گفتوگو، به گفتوگوی تکوینی و غیرتکوینی تقسیم پذیر است. نمونه گفتوگوی تکوینی را در گفتوگوی خداوند با آسمان، زمین، کوهها و... میتوان دید. پس مفسرانی که این گفتوگوها را تکوینی میپندارند، هرگز آنها را به استعاره، تشبیه، مجاز و... حمل نمیکنند؛ بلکه مرادشان این است که تفهیم مطلب در آن عالم با لفظ، صوت و... صورت نمیپذیرد؛ ثالثاً ماجرای حضرت آدم (ع) را نمیتوان با ماجرای فرشتگان یکی دانست و اگر داستان سجده فرشتگان را تمثیل بدانیم، دلیل بر آن نیست که داستان آدم (ع) را نیز بر تمثیل حمل کنیم؛ زیرا خطاب (امر به سجده) به فرشتگان با خطاب به حضرت آدم (ع) تفاوت ماهوی دارد. امر در مورد فرشتگان را نمیتوان تکوینی دانست؛ به دلیل آنکه از امر تکوینی نمیتوان سرپیچی کرد؛ در حالی که ابلیس که خود در ردیف فرشتگان مخاطب این امر بود، از آن سرپیچی میکند. همچنین نمیتوان آن را تشریعی دانست؛ زیرا فرشتگان، معصوم محضاند و قهراً تکلیف برای آنان معنا ندارد. پس باید از واقعی و حقیقی دانستن امر به سجده صرفنظر، و آن را بر تمثیل حمل کرد. البته این بدان معنا نیست که آن داستان را تخیلی و پرداخته ذهن بدانیم، بلکه حقیقتی معقول به صورت محسوس بازگو شده است. پس ماجرای فرشتگان با حضرت آدم (ع) متفاوت است و باید برای هر کدام حسابی جداگانه باز کرد؛ رابعاً روایات پر شماری که این آیات را تفسیر کرده است و از موارد مبهم این داستان پرده برمیدارد، این توجه را مردود میسازد[۷۷]. پاسخ چهارم: تفاوت وسوسه شیطان در آدم (ع) با دیگر انسانها: وسوسه شیطان در مورد حضرت آدم (ع) با وسوسه او در مورد دیگر انسانها متفاوت است. وسوسه در مردم، با نفوذ شیطان در دل آنان انجام میشود؛ از این رو در مورد آن حرف «فی» به کار میرود. ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ﴾[۷۸]؛ ولی در مورد حضرت آدم (ع) صرف نزدیک شدن بوده؛ از این رو حرف «لام» یا «الی» با آن به کار رفته است: ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ...﴾[۷۹] و ﴿فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ﴾[۸۰][۸۱]. این وسوسه در بهشتی انجام شد که درخت ممنوع آن بر پایه برخی روایات، نه طبیعی و مادی، بلکه درخت برزخی علم یا حسد بود. پس این وسوسه هم مناسب با همان فضاست؛ یعنی حضرت آدم (ع) در زمین بود و برای وی حالتی بهشتی پیش آمد و در آن حالت، هم علم بود و هم حسد و او نه توان داشت به علم اهل بیت (ع) راه یابد و نه اجازه داشت به کمالات آنان حسد ورزد[۸۲]. در روایت نیز چنین آمده است: «يَا آدَمُ وَ يَا حَوَّاءُ لَا تَنْظُرَا إِلَى أَنْوَارِي وَ حُجَجِي بِعَيْنِ الْحَسَدِ»[۸۳]؛ «ای آدم و حوا به نورها و حجتهای من با دیده حسد نگاه نکنید». پاسخ پنجم: آزمایشی بودن نهی در این مورد: نهی در مورد حضرت آدم (ع)، نهی آزمایشی بوده است؛ با توجه به آنکه حضرت آدم (ع) با هدف زیستن در زمین آفریده شده بود و دوران گذران او در بهشت، تنها جنبه آزمایشی داشته است. بنابراین اوامر و نواهی خداوند در آنجا تنها برای آشناسازی آدم (ع) با مسائل آینده در زمینه واجب و حرام بوده است. در نتیجه حضرت آدم (ع) تنها از یک فرمان آزمایشی سرپیچی کرده است، نه از یک امر واجب قطعی که لغزشی در او به اثبات برسد[۸۴]. این توجیه کارساز نیست. سرپیچی از دستور، گرچه جنب آزمایشی داشته باشد، گناه شمرده میشود؛ زیرا دستور آزمایشی، از اقسام امر مولوی است و تنها تفاوت آن با دیگر اوامر، در انگیزه مولاست و به اصطلاح، تفاوت در داعی بعث است. آزمایش، خود یکی از انگیزههای مولا در صدور فرمان به شمار میآید. نمونه روشن امر آزمایشی را در داستان حضرت ابراهیم (ع) میتوان دید که در مقام ذبح فرزندش، اسماعیل (ع) بر میآید و به او خطاب میشود که مأموریت تو به انجام رسیده است: ﴿قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا...﴾[۸۵]. پاسخ ششم: لغزش در دوران پیش از نبوت حضرت: این لغزش، به دوران پیش از نبوت حضرت آدم (ع) ارتباط مییابد؛ گرچه عصمت پیامبران، تنها در دوران و محدوده رسالت ایشان ضرورت دارد، مگر اینکه دلیلی قاطع داشته باشیم که عصمت پیش از بعثت را ثابت کند؛ مانند معصوم بودن پیامبران اولوالعزم[۸۶]. پارهای از روایات این دیدگاه را تأیید میکند؛ مانند روایتی از علی بن محمد الجهم که میگوید: در مجلس مأمون که علی بن موسی الرضا (ع) نیز شرکت داشت، حاضر بودم. مأمون به امام (ع) عرض کرد: آیا شما عصمت پیامبران را باور ندارید؟ پس از پاسخ مثبت حضرت، وی دگر بار از تفسیر آیه ﴿عَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى﴾[۸۷]سخن به میان آورد و حضرت در تفسیر آن فرمود: «این لغزش، پیش از دوران نبوت حضرت آدم (ع) رخ داده است و پس از آنکه خداوند، او را در سلک پیامبران قرار داد، دیگر هیچگونه گناه کوچک و بزرگی مرتکب نشد»[۸۸]. ایرادهای این دیدگاه عبارتاند از:
مرحوم مجلسی چنین مینویسد: ظاهر این روایات، حاکی از آن است که ارتکاب گناه از سوی پیامبران، پیش از بعثت بدون ایراد است؛ ولی این ظاهر، با دیدگاه تمام عالمان شیعی که گستره عصمت را تا پیش از بعشت گسترش میدهند، ناسازگار است. پس یا باید اینگونه لغزشها را به ترک اولی تفسیر، و نهی را کراهتی یا ارشادی فرض کنیم، یا به تقیه بودن جهت صدور روایات اذعان داشته باشیم[۹۰]. افزون بر آن، این روایت از نظر سند دچار ضعف اساسی است. مرحوم اردبیلی تمیم قرشی را تضعیف کرده است[۹۱] و مرحوم شوشتری نیز این دیدگاه را تقویت میکند و دفاع از تمیم را دور از صواب میداند[۹۲]. بنابراین وجود دلیل بر ارشادی بودن امر و نهی و توجیه درست تعبیراتی که در این داستان وجود دارد و نیز ضعیف بودن سند این روایت و اعراض بیشتر محققان از آن، این توجیه را از درجه اعتبار ساقط میسازد. پاسخ هفتم: انجام دادن کار در ظرف فراموشی: انجام دادن کار نهی شده آنگاه به عصمت آسیب وارد میسازد که عذر فراموشی در آن مطرح نباشد؛ اما در این آیه موضوع فراموشی مطرح است؛ همانگونه که این فراموشی در آیه ۱۱۵ سوره طه بازتاب یافته است: ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ...﴾[۹۳]. بنابراین اگر نهی، حمل بر تحریم شود و کلمه ظلم هم حکایت از ارتکاب معصیت داشته باشد، چون پای فراموشی در میان است، لغزشی در آدم (ع) به اثبات نمیرساند. با این سخن، دیگر به سایر حملها و توجیهات نیازی نیست[۹۴]. ایراد این تفسیر در این است که اولاً فراموشی عامل سلب اطمینان افراد است. کسی که این چنین تکلیف شرعی خود را فراموش میکند، چگونه گفتار و کردار و تأیید او برای دیگران حجت باشد؟ (البته گفتار و کردار و تأیید پیامبران، پس از رسیدن ایشان به مقام نبوت حجت است)؛ ثانیاً نسیان در آیه ۱۱۵ سوره طه نیازمند بحث و بررسی است»[۹۵].[۹۶] |
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ «و گفتیم: ای آدم تو با جفت خود در بهشت جای گزین و در آنجا از هر نعمت که بخواهید فراوان برخوردار شوید، ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود». سوره بقره، آیه ۳۵.
- ↑ «پس شیطان آنها را به لغزش افکند (تا از آن درخت خوردند) و (بدین عصیان) آنان را از آن مقام بیرون آورد، و گفتیم که (از بهشت) فرود آیید که برخی از شما برخی را دشمنید، و شما را در زمین تا روز مرگ قرارگاه و بهره خواهد بود».، سوره بقره، آیه ۳۶.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۱۴۳-۱۶۰.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۰۷-۲۰۹؛ سبحانی، «منشور جاوید ج۱۱، ص۸۵-۹۰؛ جعفر انواری|انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۱۴۳-۱۶۰.
- ↑ ر.ک: سید مصطفی خمینی، تفسیر القرآن الکریم، ج۵، ص۴۷۵.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۳۲؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۸، ص۲۷؛ ج۱۴، ص۲۱۸.
- ↑ «که در دلهای آدمیان وسوسه میافکند،» سوره ناس، آیه ۵.
- ↑ «پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند» سوره اعراف، آیه ۲۰.
- ↑ «اما شیطان او را وسوسه کرد» سوره طه، آیه ۱۲۰.
- ↑ ر.ک: جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۰۲.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۲۸، ص۲۷۶.
- ↑ محمد بن علی بن بابویه (صدوق)، معانی الاخبار، ص۱۰۹ (باب معنی الامانه).
- ↑ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۰۴.
- ↑ «تو خواب خود را راست شمردی؛ ما بدینگونه نکوکاران را پاداش میدهیم» سوره صافات، آیه ۱۰۵.
- ↑ ر.ک: محمد صادقی، الفرقان، ج۱۹، ص۲۱۰.
- ↑ «آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاههاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد» سوره طه، آیه ۱۲۱.
- ↑ «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ لَيْسَ مِنْ قَوْلِكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ مَعْصُومُونَ قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿عَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى...﴾ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنْ آدَمَ قَبْلَ النُّبُوَّةِ... فَلَمَّا اجْتَبَاهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ جَعَلَهُ نَبِيّاً كَانَ مَعْصُوماً لَا يُذْنِبُ صَغِيرَةً وَ لَا كَبِيرَةً»؛ محمد بن علی بن بابویه (صدوق)، عیون اخبارالرضا(ع)، ج۱، ص۱۷۴).
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۱، ص۷۴.
- ↑ ر.ک: محمد بن علی اردبیلی، جامع الروات، ج۱، ص۱۳۳.
- ↑ ر.ک: محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج۲، ص۴۲۸.
- ↑ «و ما از پیش به آدم سفارش کردیم اما او از یاد برد و در وی عزمی نیافتیم» سوره طه، آیه ۱۱۵.
- ↑ ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۲۳۷.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۱۴۳-۱۶۰.
- ↑ «آدم پروردگار خود را نافرمانی کرد و در نتیجه گمراه شد». سوره طه، آیه۱۲۱.
- ↑ «گفتند: پروردگارا بخود ستم کردیم، و اگر ما را نیامرزی، و رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم بود»، سوره اعراف، آیه۲۳.
- ↑ «به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید بود». سوره بقره، آیه ۳۵؛ سوره اعراف، آیه۱۹.
- ↑ ﴿...فَلا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى﴾، سوره طه، آیات ۱۱۷-۱۱۹.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۰۷-۲۰۹.
- ↑ سوره اعراف، آیه۲۲.
- ↑ سوره طه، آیه۱۲۱.
- ↑ سوره طه، آیه ۱۲۱.
- ↑ سوره اعراف، آیه۱۹.
- ↑ سوره اعراف، آیه۱۹.
- ↑ «گفتیم ای آدم این (شیطان) دشمن تو و همسرت است، مبادا شما را از بهشت بیرون کند که به شقاوت و بدبختی میافتید(اکنون این نعمت در اختیار توست) نه هرگز در بهشت گرسنه میشوی و نه برهنه میمانی».، سوره طه، آیات ۱۱۷-۱۱۹.
- ↑ «به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید بود». سوره بقره، آیه ۳۵؛ سوره اعراف، آیه۱۹.
- ↑ سوره اعراف، آیه۱۹.
- ↑ «شیطان برای آنان سوگند یاد کرد که من برای شما ناصحی مشفق هستم»، سوره اعراف، آیه۲۱.
- ↑ «آیا من شما را از آن درخت نهی نکردم وبه شما نگفتم که شیطان برای شما دشمنی آشکار است؟»، سوره اعراف، آیه۲۲.
- ↑ «شیطان آن دو نفر(آدم و حوّا) را لغزانید و آنان را از آن نعمتی که در آن بودند بیرون کرد». سوره بقره، آیه۳۶.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۱، ص۱۳۲.
- ↑ «شیطان آن دو نفر(آدم و حوّا) را لغزانید»، سوره بقره، آیه۳۶.
- ↑ سبحانی، «منشور جاوید ج۱۱، ص۸۵-۹۰.
- ↑ «و گفتیم: ای آدم تو با جفت خود در بهشت جای گزین و در آنجا از هر نعمت که بخواهید فراوان برخوردار شوید، ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود.» سوره بقره، آیه ۳۵.
- ↑ «پس شیطان آنها را به لغزش افکند (تا از آن درخت خوردند) و (بدین عصیان) آنان را از آن مقام بیرون آورد، و گفتیم که (از بهشت) فرود آیید که برخی از شما برخی را دشمنید، و شما را در زمین تا روز مرگ قرارگاه و بهره خواهد بود.»، سوره بقره، آیه ۳۶.
- ↑ این عبارت در منابع روایی یافت نشد؛ تنها مرحوم مجلسی آن را به نقل از کشف الغمه آورده است (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۱، ص۲۵۶). برخی مفسران همچون علامه طباطبایی آن را به عنوان جملهای مشهور آوردهاند (ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۲۰۱).
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۳۶۳.
- ↑ والعصيان خلاف الطاعة عصى ربه اذا خالف امره؛ (ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۹، ص۲۵۱).
- ↑ ر.ک: ابو منصور محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۸، ص۱۸۶.
- ↑ ر.ک: احمد بن محمد فیومی مقری، المصباح المنیر، ص۶۵۸.
- ↑ ر.ک: احمد بن فارس، ترتیب مقائیس اللغة، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، ترتیب و تنقیح علی العسکری و حیدر المسجدی، ج۳، ص۲۰۲.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۸۵ و ج۱۸، ص۲۶۵.
- ↑ «گفتیم: ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و دشمن همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون براند که در سختی افتی» سوره طه، آیه ۱۱۷.
- ↑ «گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بیگمان از زیانکاران خواهیم بود» سوره اعراف، آیه ۲۳.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۲۶۴.
- ↑ ر.ک: علی بن احمد بن حزم اندلسی، الفصل، ج۴، ص۴.
- ↑ «گفتیم: ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و دشمن همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون براند که در سختی افتی * بیگمان برای تو (مقرّر) است که در آنجا گرسنه نشوی و برهنه نمانی * و اینکه در آنجا تشنه نشوی و آفتابزده نگردی» سوره طه، آیه ۱۱۷-۱۱۹.
- ↑ حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ماده «شقو».
- ↑ ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۱۳۰.
- ↑ «گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند * و آنان که کافر شدند و نشانههای ما را دروغ شمردند دمساز آتشاند؛ آنان در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۳۸-۳۹.
- ↑ ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۱۳۷.
- ↑ یعنی در مقام شریفی به سر میبرد و تکلیفی نداشت.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۳، ص۳۴۸.
- ↑ «آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاههاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد» سوره طه، آیه ۱۲۱.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۳، ص۳۴۱؛ ج۲۸، ص۱۹۸.
- ↑ ر.ک: سید مصطفی خمینی، تفسیر القرآن الکریم، ج۵، ص۴۷۵.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۱۳۲؛ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۸، ص۲۷؛ ج۱۴، ص۲۱۸.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار (علل گرایش به مادیگری)، ج۱، ص۵۱۴.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۸، ص۲۷؛ محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج۱، ص۱۱۵.
- ↑ حسن یوسفی اشکوری، بازخوانی قصه خلقت، ص۹۷.
- ↑ محمد رشید رضا، المنار، ج۱، ص۲۸۰.
- ↑ ر.ک: علی نصیری، «قرآن و زیان نمادین»، مجله معرفت، ش۳۵، شهریور ۱۳۷۹، ص۴۰.
- ↑ ر.ک: اسماعیل بن عمر بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، تصحیح لجنة من العلماء، ج۲، ص۱۹۵.
- ↑ محمد رشید رضا، المنار، ج۱، ص۲۸۰.
- ↑ «داستان اینان، چون داستان کسانی است که آتشی برافروزند و همین که دور و برشان روشن شد، خداوند روشناییشان را ببرد و آنان را در تاریکیها که چیزی نمیبینند رها کند» سوره بقره، آیه ۱۷.
- ↑ «جز این نیست که داستان زندگانی این جهان مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستیم که رستنی (های) زمین- آنچه مردم و چارپایان از آن (ها) میخورند- با آن درآمیزد تا چون زمین زیورهای خود را برگیرد و آرایش یابد و مردم گمان کنند که بر آن (در بهرهگیری) توانایی دارند (ناگهان) «امر» ما شب یا روز در رسد و آن را چنان درویده بر جای نهیم که گویی روز پیش هیچ نبوده است؛ بدینگونه نشانههای خود را برای گروهی که میاندیشند روشن میداریم» سوره یونس، آیه ۲۴.
- ↑ «قصه، قصه تکوینی است، اما به گونهای تبیین شده است که برای ما قابل فهم باشد» (سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۸ ص۲۷)؛ «گفتوگوی خداوند با فرشتگان (یا با زمین و آسمان و همه موجودات...) چون گفتوگوی ما به وسیله هوا و صوت و زبان و دیگر آلات نیست» (محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج۱، ص۱۱۵).
- ↑ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۲، ص۱۵۸.
- ↑ «که در دلهای آدمیان وسوسه میافکند،» سوره ناس، آیه ۵.
- ↑ «پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاههایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید» سوره اعراف، آیه ۲۰.
- ↑ «اما شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم! میخواهی تو را به درخت جاودانگی و (آن) فرمانروایی که فرسوده نمیشود راهبر شوم» سوره طه، آیه ۱۲۰.
- ↑ ر.ک: جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۰۲.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۲۸، ص۲۷۶.
- ↑ محمد بن علی بن بابویه (صدوق)، معانی الاخبار، ص۱۰۹ (باب معنی الامانه).
- ↑ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۰۴.
- ↑ «تو خواب خود را راست شمردی؛ ما بدینگونه نکوکاران را پاداش میدهیم» سوره صافات، آیه ۱۰۵.
- ↑ ر.ک: محمد صادقی، الفرقان، ج۱۹، ص۲۱۰.
- ↑ «آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاههاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد» سوره طه، آیه ۱۲۱.
- ↑ «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ لَيْسَ مِنْ قَوْلِكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ مَعْصُومُونَ قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿عَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى...﴾ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنْ آدَمَ قَبْلَ النُّبُوَّةِ... فَلَمَّا اجْتَبَاهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ جَعَلَهُ نَبِيّاً كَانَ مَعْصُوماً لَا يُذْنِبُ صَغِيرَةً وَ لَا كَبِيرَةً»؛ محمد بن علی بن بابویه (صدوق)، عیون اخبارالرضا (ع)، ج۱، ص۱۷۴).
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۳، ص۳۴۸.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۱، ص۷۴.
- ↑ ر.ک: محمد بن علی اردبیلی، جامع الروات، ج۱، ص۱۳۳.
- ↑ ر.ک: محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج۲، ص۴۲۸.
- ↑ «و ما از پیش به آدم سفارش کردیم اما او از یاد برد و در وی عزمی نیافتیم» سوره طه، آیه ۱۱۵.
- ↑ ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۲۳۷.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۳، ص۳۴۹.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۴۳-۱۶۰.