آیا خاتمیت با نامتناهی بودن حوادث اجتماعی سازگار است؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا خاتمیت با نامتناهی بودن حوادث اجتماعی سازگار است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ ختم نبوت
مدخل بالاترنبوت
مدخل اصلیختم نبوت
تعداد پاسخ۱ پاسخ

آیا خاتمیت با نامتناهی بودن حوادث اجتماعی سازگار است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث ختم نبوت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی ختم نبوت مراجعه شود.

پاسخ نخست

سبحانی

آیت‌الله جعفر سبحانی در کتاب «خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل» در این باره گفته است:

«برای این که قوانین و مقررات یک دین و شریعت بتواند، پا به پای تکامل اجتماع و گسترش تمدن آنان، جلو برود یعنی به نیازها پاسخ‌گو باشد، باید تشریع و قوانین آن از دو چیز بهره‌مند گردد:

  1. در درجه نخست باید مصادر تشریع، آن‌چنان غنی و وسیع باشد که علما و دانشمندان، بتوانند برای حکم و مسأله جدید و تازه‌ای از آن قوانین کلی استفاده کنند.
  2. قوانین آن از نوعی انعطاف بهره‌مند باشد، یعنی خشک و جامد و انعطاف ناپذیر نباشد تا بتواند بر تمام صور متغیر زندگی، احاطه نماید و هر مشکلی را به صورت خاصی حل نماید.

تشریع غنی و وسیع: اسلام برای این که مسلمانان در هیچ مسأله و رویدادی، بلا تکلیف و متحیر نمانند، علاوه بر نصوص قرآنی و حدیثی که خود منبع غنی برای بیان استخراج احکام می‌باشند چند راه پیش پای آنان گذارده است:

۱. حکم عقل: اسلام حکم عقل را امضا کرده، و آن را مانند قرآن مجید و گفتار رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) حجت قرار داده است. البته معنای این حرف این نیست که عقل بتواند، در همه موضوعات و احکام شرعی دخالت کند بلکه منظور این است که در موارد خاصی به وسیله عقل بعضی از مشکلات حل می‌شود. قرآن مجید در آیات بسیاری مردم را به تدبر و تعقل دعوت کرده، و از این راه مردم را به عقل توجه داده است. امام هفتم(ع) به هشام بن حکم می‌گوید: «يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ(ع) وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ»[۱]؛ «خداوند برای مردم دو حجت قرار داده است یک حجت برونی و دیگر حجت درونی، حجت برونی و ظاهری همان پیامبران و امامان هستند، و حجت درونی و باطنی عقل انسان است (که در موارد زیادی وظیفه او را روشن می‌سازد)».

امام صادق(ع) می‌فرماید: «حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ النَّبِيُّ وَ الْحُجَّةُ فِيمَا بَيْنَ الْعِبَادِ وَ بَيْنَ اللَّهِ الْعَقْلُ»[۲]. «پیامبران حجت خدا بر مردم هستند، و عقل حجت الهی است بین مردم و او». علت دخالت عقل از آنجا پیدا شده است که مقررات اسلامی با واقعیت زندگی سر و کار دارد، و حکمی که بر خلاف عقل باشد در اسلام وجود ندارد، و اصولاً اسلام دین عقل و درک است، هر چه را عقل دریابد، شرع بر طبق آن حکم می‌کند، و هرچه شرع حکم کند مبنای عقلی دارد. و از زمان‌های دیرینه دانشمندان اسلامی قاعده‌ای به شرح زیر بیان داشته‌اند: كل ما حكم به العقل حكم به الشرع و كل ما حكم به الشرع حكم به العقل[۳]. «آنچه را که عقل حکم کند، شرع می‌پذیرد، و آنچه را که شرع به آن فرمان داده است، مورد امضای عقل می‌باشد».

۲. احکام از مصالح و مفاسد پیروی می‌کند: احکام شرع تابع مصالح و مفاسد است، هیچ فریضه‌ای بی‌مصلحت نیست و اگر چیزی لازم و واجب شمرده شده است برای این بوده که انجام آن کار به مصلحت فرد و اجتماع، به نفع جسم و جان مردم تمام می‌شده و همین طور هر کاری که حرام شده است به خاطر این بوده که انجام آن کار، برای فرد یا اجتماع و یا هر دو زیان و مفسده داشته است. البته عده‌ای از اهل تسنن این موضوع را نپذیرفته‌اند ولی چون این مطلب از آیات قرآن مجید و روایات پیشوایان اسلام استفاده می‌شود به مخالفت آنها ترتیب اثر داده نمی‌شود. قرآن مجید درباره شراب‌خواری و قمار بازی می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ[۴]. گرد شراب و قمار نگردید زیرا این دو کار منشأ دشمنی و خلاصه چون مفسده دارد، و زیان جسمی و روحی به بار می‌آورد حرام شده است.

و قرآن درباره نماز می‌فرماید: ﴿...وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ...[۵]. امام صادق(ع) درباره فلسفه تحریم شراب می‌فرماید: «شراب‌خواری موجب می‌شود که انسان به انجام هر گناهی از قبیل آدم‌کشی، زنا و بی‌عفتی جرأت پیدا کند و نیز از آثار عادت به شراب‌خواری این است که انسان را به ارتعاش مبتلا می‌سازد[۶]. (روی اعصاب اثر می‌گذارد). امام هشتم(ع) درباره خوردن خون می‌فرماید: «خوردن خون موجب قساوت قلب، و بد اخلاقی و از بین رفتن عاطفه و رحم می‌شود، تا آنجا که ممکن است دوست یا پدر و یا فرزند خود را بکشد»[۷]. و نیز امام هشتم(ع) می‌فرماید: «خدای متعال هیچ خوردنی و آشامیدنی را حلال نکرده است مگر آنکه آن به نفع و صلاح انسان‌ها بوده است و هیچ چیزی را حرام نکرده است مگر آنکه برای انسان‌ها ضرر و فساد داشته، و موجب از بین رفتن و تلف شدن آنها می‌شده است»[۸].

اکنون که ثابت شد که احکام شرع از مصالح و مفاسد اجتماعی و فردی پیروی می‌کند و هر نوع تشریع بر اساس یک رشته ملاکات واقعی استوار است معلوم می‌شود که هدف در تشریع احکام این است که جامعه به مصالح خویش برسند و از مفاسد باز بمانند.

پیروی از مصالح و مفاسد دو نتیجه دارد:

  1. چنین پیروی سبب می‌شود که قوانین اسلام جاودانی و ابدی باشد؛ زیرا هرگاه قوانین بر اساس رعایت مصالح و مفاسد بندگان تنظیم گردیده است، در این صورت، تا روز رستاخیز این قوانین «لازم العمل» خواهد بود زیرا ضرر بر جان و مال ضرر است، و به حکم عقل و وجدان باید از آن اجتناب نموده خواه گذشته و خواه حالا. دیگر برای این چنین قوانین مرگ معنی نخواهد داشت، و همواره باید بشر مصالحی را که سبب رشد انسان‌ها و ترقی افراد می‌گردد، از نظر دور ندارد، و همچنین مفاسد و مضار.
  2. از آنجا که مصلحت‌ها و مفسده‌ها مساوی و یکسان نیستند باید در این جا مصالح و مفاسد را با هم سنجید، گاهی در راه رسیدن به یک مصلحت مهم، ارتکاب بعضی از گناهان کوچک جایز می‌گردد، و همین طور برای دور ماندن از یک مفسده بزرگ، ترک بعضی از واجبات بی‌اشکال می‌شود.

از این رو دانشمندان اسلامی در چنین مورد، به کمک عقل به تأسیس قاعده رعایت «اهم و مهم» پرداخته‌اند و سرانجام همیشه مصلحت کمتر را، فدای مصلحت بیشتر و بزرگ‌تر می‌نمایند، و این قاعده بسیاری از مشکلات را که به نظر بعضی از افراد قابل حل نیست حل می‌کند. مثلاً تشریح بدن میت که در عصر ما برای پیشرفت علم پزشکی ضروری شناخته شده است، یکی از موارد همین قاعده است زیرا چنان که می‌دانیم اسلام احترام بدن مسلمان و تسریع در مراسم تجهیز میت را، لازم شمرده است و از طرفی قسمتی از تحقیقات و تعلیمات پزشکی در عصر ما، متوقف بر تشریح می‌باشد، و هر دو کار مصلحت دارد، ولی باید دید کدام یک مصلحت مهم‌تری دارد، تا در راه رسیدن به آن، از دیگری چشم پوشید. آیا پیشرفت و تحقیقات پزشکی که موجب سلامت هزارها نفر می‌شود، مهم‌تر است، یا احترام به بدن میت؟ مشکل این قبیل موارد با قاعده اهم و مهم حل می‌گردد.

۳. اصول کلی و زاینده: اسلام در ابواب مختلفه فقه، اصول و قواعد کلیه‌ای دارد که هر کدام می‌تواند مبدء استنباط مسائل بی‌شمار باشد. این همان ثروت علمی و قوانین کلی اسلام است که این شریعت را از هر قانونی جز قانون اسلام، بی‌نیاز می‌کند از این جهت در روایات متعددی می‌خوانیم: «مَا مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلَّا وَ فِيهِ كِتَابٌ أَوْ سُنَّةٌ»[۹]؛ «هیچ موضوعی در جهان وجود ندارد مگر قرآن یا احادیث اسلامی حکم آن را بیان کرده است». مضمون این جمله این است که اسلام با وضع قوانین کلی، احکام همه اشیا را بیان کرده و هیچ چیز را فروگذار نکرده است. از باب نمونه می‌توان یکی از کتاب‌های فقهی مرحوم علامه حلی را که از فقهای قرن هفتم و هشتم است نام برد، کتاب «تحریر الاحکام الشرعیة» که یکی از چند کتاب فقهی آن مرحوم به شمار می‌رود، بیش از چهل هزار مسأله دارد و احکام این چهل هزار مسأله، از آیات و روایات و همین قواعد کلیه استخراج شده است و این کتاب به چهار بخش از عبادات، معاملات، ایقاعات و احکام، تقسیم‌بندی شده است[۱۰].

و همچنین کتاب «جواهر الکلام» که تألیف یکی از فقهای قرن سیزدهم اسلامی است، و به راستی این کتاب دریایی است بی‌پایان و می‌تواند شاهد و گواه بی‌نیازی اسلام از قوانین دیگران باشد، و روی این غنایی که اسلام در باب قانون‌گذاری دارد هنگامی که غربی‌ها خواستند برای خود قوانینی وضع کنند، قسمت‌های زیادی از آن را از قوانین اسلام گرفتند ولی متأسفانه امروز مسلمان‌ها آن قدر شیفته آنان شده‌اند، که احکام اسلام را یکی پس از دیگری از صحنه زندگی طرد می‌کنند، و از قوانین خود ساخته آنان پیروی می‌نمایند. آری اسلام با قوانین جامع الاطراف و اصول کلی خود، می‌تواند همه جمعیت کره زمین را اداره کند، بدون این که در هیچ موضوعی از موضوعات احتیاج به قانون‌های دیگری داشته باشد، و گواه آن این است که اسلام مدت‌ها بر نصف جمعیت جهان حکومت کرد، و به هیچ وجه از حیث قانون و مقررات دست نیاز به سوی دیگران دراز نکرد.

۴. اجتهاد و استنباط احکام: اجتهاد یعنی کوشش عالمانه با متد صحیح، برای درک مقررات اسلام، با استفاده از قرآن، روایات، اجماع و عقل. و اجتهاد و تفقه را که نیروی محرکه اسلام خوانده‌اند، یکی از شرایط امکان جاوید ماندن اسلام است زیرا از همین راه می‌توان حکم هر موضوعی را از قرآن و روایات استخراج کرد و به این وسیله از قوانین دیگران بی‌نیاز بود.

تأثیر اجتهاد در بقای شریعت: کسانی که با تاریخ فقه اسلامی آشنایی دارند، می‌دانند که اجتهاد حتی در زمان خود پیامبر گرامی، و سایر پیشوایان دیگر او بوده است، چه رسد به زمان‌های بعد. البته باید توجه داشت که اجتهاد در آن زمان با زمان ما فرق بسیار دارد. اجتهاد در آن زمان بسیار ساده و کم زحمت بوده است. زیرا در آن عصر قرائنی که می‌توانست فهم احادیث را آسان کند فراوان بود و به علاوه، در مواردی که آیه یا روایت پیچیدگی و ابهام داشت می‌توانستند از شخص پیامبر(ص) و یا امام سؤال کنند تا شک و تردید و ابهام را از خود دور سازند. اما هرچه از آن زمان‌ها دورتر شدیم بر اثر اختلاف آرا و روایات و نیز مشکوک بودن حال برخی از راویان، اجتهاد جنبه فنی به خود گرفته، و نیاز امت اسلامی به اجتهاد زیادتر و دایره آن وسیع‌تر گردیده است. برای این که بدانیم اجتهاد در میان یاران پیامبر گرامی(ص) وجود داشته است کافی است از میان روایات زیاد به مفاد دو روایت توجه کنید.

۱. هنگامی که معاذ بن جبل از طرف رسول گرامی اسلام(ص) به یمن می‌رفت آن حضرت به او فرمود: «در مواردی که می‌خواهی داوری کنی از چه مدارکی استفاده می‌کنی!؟ گفت: از آیات قرآن مجید. پیامبر(ص) فرمود: اگر درباره موردی که می‌خواهی قضاوت کنی، آیه‌ای که خصوص حکم آن مورد را بیان کرده باشد نیافتی چه می‌کنی؟ گفت: از احادیثی که از شما شنیده و در دست دارم استفاده می‌کنم. حضرت فرمود: اگر در آن باره حدیث به خصوصی نشنیده باشی چه خواهی کرد؟ گفت: اجتهاد می‌کنم یعنی از کلیات و قواعدی که از آیات قرآن و روایات شما، در دست دارم، حکم آن مورد مخصوص را استنباط می‌کنم. رسول اکرم(ص) خوشحال شدند و فرمودند: سپاس خدای را که فرستاده پیامبر خود را به راهی موفق داشته که آن راه مورد رضایت پیامبر اوست»[۱۱].

۲. امام باقر(ع) به «ابان بن تغلب» که یکی از یاران فقیه و دانشمند آن حضرت بوده است فرمود: «ابان! در مسجد مدینه بنشین، و فتوا بده، من دوست دارم که افرادی مثل تو در بین دوستان و شیعیانم باشند»[۱۲]. واضح است که منظور از فتوا این نیست که فقط به نقل روایت اکتفا شود، بلکه مقصود این است که در هر مورد که آیه یا روایت وارد شده است یعنی حکم آن مورد به خصوص، در آیه یا روایتی ذکر شده است طبق آن آیه یا روایت فتوا دهد اما در مواردی که آیه یا روایت در خصوص آن مورد وارد نشده است از آیات و روایات کلی و قواعد عامه‌ای که از امام(ع) صادر شده است حکم آن مورد را استنباط و استفاده نموده، و فتوا داده شود همان طور که خود ائمه(ع) فرموده‌اند: «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيعُ‌»؛ «ما قواعد و کلیاتی برای شما بیان می‌کنیم تا شما موارد جزئی و خصوصی را از آن قواعد و کلیات استفاده و استنباط کنید و کلیات را بر موارد تطبیق نمایید»[۱۳].

۵. اختیارات حاکم اسلامی: اسلام به رسول گرامی(ص) و جانشینان معصوم او که اداره جامعه را برعهده دارند اختیاراتی داده است که به وسیله آن می‌توانند مشکلات زیادی را حل کنند مثلاً اگر مصلحت مسلمان‌ها ایجاب کند که خیابانی یا کوچه‌ای احداث شود آنان این اختیار را دارند که از طرفی مالک خانه‌هایی را که در مسیر این خیابان یا کوچه قرار گرفته مجبور به فروش کنند، و از طرف دیگر از کسانی که خانه آنها کنار خیابان قرار می‌گیرد و قهراً قیمت آن ترقی می‌کند مقداری مالیات و به اصطلاح حق «مرغوبیت» بگیرند و بالنتیجه با این دو کار مشکل عبور و مرور مردم را حل نمایند. و همین‌طور می‌توانند برای سهل و آسان شدن عبور و مرور مردم و این که تصادفات پیش نیاید، مقرراتی وضع کنند خلاصه در حدود عدل و انصاف و در چهارچوبه قوانین اسلامی، می‌توانند و اختیار دارند با وضع و قراردادن یک سلسله از مقررات مصالح عالی اجتماع را تأمین کنند.

همین اختیاراتی که ذکر شد پس از رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) برای حاکم شرع و مجتهد جامع الشرایط خواهد بود. یعنی همان‌طور که رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) در امر تدارک و بسیج لشکر و تعیین حاکم و استاندار و گرفتن مالیات و صرف کردن آن در مصالح مسلمان‌ها و غیره، اختیار داشتند همان اختیارات را حاکم اسلامی یعنی مجتهد جامع الشرایط خواهد داشت، البته وقتی می‌گوییم ولایت و اختیاراتی که رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) داشتند در زمان غیبت امام همان ولایت و اختیارات را فقیه عادل دارد، نباید کسی خیال کند که ما می‌گوییم مقام فقها با مقام ائمه یکی است زیرا اینجا صحبت از مقام نیست بلکه صحبت از وظیفه است ولایت (یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس) یک وظیفه سنگین و مهم است نه این که برای کسی شأن و مقام غیر عادی به وجود آورد، و او را از حد انسان عادی بالاتر برد. اما مقامات معنوی پیامبر و امامی مقامی است که جمیع ذرات جهان در برابر آن خاضعند و از ضروریات مذهب ما است که کسی به مقامات معنوی آنها نمی‌رسد حتی پیامبران دیگر و فرشتگان.

مرحوم آیت‌الله نائینی هم در این باره می‌نویسد: مجموع وظایف راجع به نظم و انضباط کشور و رهبری امور امت، خارج از دو قسم نیست:

  1. قانون‌هایی که خصوص شارع مقدس بیان کرده است و به هیچ وجه قابل تغییر و تبدیل نیست.
  2. مقرراتی که از طرف شارع پیرامون آن چیزی صادر نشده است و جعل و تنظیم آنها به نظر پیامبر و امام موکول شده است و به تفاوت زمان و مکان و شرایط، قابل اختلاف و تغییر می‌باشد.

قسم دوم همان طور که در زمان پیامبر و امام به آنان موکول شده است در زمان غیبت امام هم به نواب عام آن حضرت، یعنی حاکم شرع و مجتهد جامع الشرایط واگذار شده است، و آنان این اختیار را دارند که برای رعایت مصلحت جامعه، و برطرف کردن نیازهای آنان، مقرراتی جعل کنند و مردم هم موظفند که از دستورات آنها اطاعت کنند[۱۴]. بنابراین از این راه هم بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. این بود راه‌هایی که از طرف شارع مقدس قرار داده شده، تا در حکم شرعی و الهی در هیچ موضوعی مردم بلا تکلیف و متحیر نمانند. اما موضوع دوم یعنی انعطاف‌پذیری قوانین اسلام از چند راه می‌توان آن را دریافت.

۱. دین اسلام آیین جامع است: دین مسیحیت کنونی فقط جنبه‌های روحی و معنوی را می‌نگرد، و به جنبه‌های مادی و دنیوی هیچ نظر ندارد و مردم را به رهبانیت و ترک دنیا و لذات دنیا و کناره‌گیری از اجتماع و انزوا و زندگی کردن بر سر کوه‌ها، و در غارها دعوت می‌کند، و نیز به مردم سفارش می‌کند که اگر کسی به یک طرف صورت شما سیلی زد طرف دیگر را هم بگیرید تا بزند. و در برابر یهودیت کنونی، در دنیا و مادیات فرو رفته، و گویا اصلاً برای روح و معنویات ارزشی قائل نیستند و برای رسیدن به هدف‌های دنیوی، حاضرند از هر وسیله‌ای استفاده کنند، از این جهت، طبقه روشنفکر از مردم را از مسیحیت و یهودیت متنفر می‌کند زیرا قانونی که بر خلاف فطرت انسان باشد، و با عقل سلیم سازش نداشته باشد، مورد پذیرش قرار نمی‌گیرد، اما اسلام با یک واقع‌بینی مخصوصی هم جهات روحی و معنوی انسان را در نظر گرفته، و هم به جهات مادی و جسمانی او توجه داشته است، و در هر دو جهت، برای مردم احکام و قوانینی آورده است. اسلام گفته است که مردم می‌توانند از دنیا و لذات دنیا استفاده کنند، اما به شرط این که معنویات را زیر پا نگذارند. و نیز فرموده است که مردم باید به فکر ترقی و تعالی روحی باشند، اما نه به این معنا که اصلاً زندگی دنیا را تعطیل کنند.

امیر مؤمنان(ع) می‌فرماید: شخص با ایمان ساعات زندگی خود را بر سه بخش تقسیم می‌کند:

  1. «مناجات با خدای بزرگ.
  2. تحصیل معاش و تأمین مخارج زندگی.
  3. تفریح واستراحت و سرگرمی‌های سالم و بهره‌برداری از لذات دنیا»[۱۵].

توجه دارید که امام(ع) مناجات با خدا را در کنار تفریح و استراحت ذکر کرده است، یعنی با همان بیانی که مردم را به روحیات و معنویات خوانده، با همان بیان هم آنان را به بهره‌برداری از دنیا تشویق کرده است. این جامعیت و میانه‌روی اسلام است که به آن قدرت و توانایی داده است، تا پا به پای جوامع بشری پیش برود، و در همه دوران‌ها به نیازهای مردم پاسخ‌گو باشد.

۲. در اسلام به ظاهر و صورت توجه نشده است: اسلام به صورت و ظواهر زندگی نپرداخته و به تمام معنا به واقعیات و باطن توجه داشته است و همیشه در این صدد بوده که راهی پیش پای بشر بگذارد که او را به واقعیات برساند، از این جهت هیچ‌گاه بین تعالیم اسلام و پیشرفت‌های علمی، تصآدمی روی نخواهد داد، چون اسلام به معنا توجه دارد نه به صورت و شکل‌های خارجی آن. پیشرفت عوامل تمدن، و گسترش وسائل زندگی، هیچ‌گونه منافاتی با جاودانی بودن احکام اسلام ندارد؛ زیرا ناسازگاری یک قانون با این گونه پیشرفت‌ها در صورتی است که آن قانون بر مسائل ابتدایی و عوامل مخصوص تکیه کرده باشد، مثلاً گفته باشد همیشه برای نوشتن باید از دست و قلم استفاده کرد و برای مسافرت از چهارپایان، و برای تحصیل از مکتب‌خانه‌ها. در این صورت این قانون نمی‌تواند با پیشرفت علم و تمدن همگام گردد. اما اگر قانونی بر وسائل ویژه‌ای تکیه نکرد، و به هنگام قانون‌گذاری به معنی و هدف توجه داشت و وسایلی را که ذکر می‌کند همه را از باب مثال یادآوری نماید دیگر با پیدایش وسائل جدید و مدرن و پیشرفت عوامل تمدن منافاتی نخواهد داشت.

با مطالعه در قوانین اسلام به خوبی روشن است که اسلام نظری به وسائل خاص یک عصر ندارد مثلاً می‌گوید در برابر بیگانگان نیرومند باشید تا از حقوق حیاتی و انسانی خویش دفاع کنید. آنجا که می‌فرماید: ﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ...[۱۶] این قانون با این که در عصری صادر شده است که مردم از شمشیر و سپر و اسب استفاده می‌کردند، هرگز نظری روی وسائل جنگی آن روز ندارد، یعنی هیچ کس نمی‌گوید معنای این آیه این است که باید حتماً در هر عصر و زمانی که بودید با شمشیر جنگ کنید و یا فقط از اسب استفاده کنید، بلکه معنای آیه این است که باید مسلمانان در هر عصر و زمانی قدرت نظامی خود را در برابر کفار و مشرکان و ستمگران حفظ کنند خواه این کار با شمشیر انجام گیرد، یا با مدرن‌ترین سلاح‌های روز. و همچنین اسلام می‌گوید: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ‌»[۱۷]؛ «لازم است مسلمانان با سواد و دانشمند و فهمیده باشند». اما حتماً باید در مکتب‌خانه‌ها روی زمین با آن وضع ناراحت کننده درس بخوانند، چنین مطلبی را نمی‌گوید. بلکه منظور از این قانون این است که مسلمانان به دنبال علم و دانش سودمند باشند، اما در نحوه تحصیل علم هرگز اسلام نظر خاصی ندارد که با تطور و تکامل تمدن‌ها سازگار نباشد.

۳. قوانین حاکم و کنترل کننده: چیز دیگری که به مقررات اسلامی خاصیت انعطاف و تحرک و انطباق بخشیده، و آن را جاوید نگه می‌دارد وجود یک سلسله قواعد کنترل کننده است که در متن مقررات اسلامی قرار گرفته است. فقها این قواعد را «قواعد حاکمه» می‌نامند یعنی قواعدی که بر سراسر احکام و مقررات اسلامی تسلط دارند و بر همه آنها حکومت می‌کنند. مثلاً آیه شریفه ﴿... وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ...[۱۸] و حدیث شریف «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ»[۱۹] بر تمام قوانین حکومت دارد یعنی هر حکمی از احکام اسلام که مستلزم حرج و مشقت، و ضرر و زیان باشد به حکم این آیه و روایت آن حکم برداشته می‌شود. البته تشخیص دلیل حاکم و عمل کردن به آن، احتیاج به دقت و تأمل و اجتهاد دارد، و این کار فقط از مجتهدین و فقهای اسلامی ساخته است».[۲۰]

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. اصول کافی، ج۱، ص۱۶.
  2. اصول کافی، ج۱، ص۲۵.
  3. یکی از قواعد اصول فقه است.
  4. «شیطان، تنها بر آن است تا با شراب و قمار میان شما دشمنی و کینه افکند و از یاد خداوند و از نماز بازتان دارد؛ اکنون آیا دست می‌کشید؟» سوره مائده، آیه ۹۱.
  5. «و نماز را بپا دار که نماز از کار زشت و کار ناپسند باز می‌دارد» سوره عنکبوت، آیه ۴۵.
  6. علل الشرایع، ج۲، ص۱۶۱.
  7. بحار الأنوار، ج۶۵، ص۱۶۵.
  8. مستدرک الوسائل، ج۳، ص۷۱.
  9. اصول کافی، ج۱، ص۵۹-۶۲.
  10. الذریعة، ج٣، ص٣٧٨.
  11. به کتاب طبقات الکبری، ج۳، ص۱۲۱، قسم دوم و کتاب استیعاب، ج۳، ص۳۵۷ مراجعه شود.
  12. اصول اصیله ملا محسن فیض، ص۵۴.
  13. سرائر، ص۴۶۹.
  14. به کتاب ولایت فقیه و تنبیه الامة و تنزیه الملة مراجعه شود.
  15. نهج البلاغه، ج۳، ص۲۴۷.
  16. «و آنچه در توان دارید از نیرو و اسبان آماده در برابر آنان فراهم سازید» سوره انفال، آیه ۶۰.
  17. اصول کافی، ج۱، ص۳۰.
  18. «و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد» سوره حج، آیه ۷۸.
  19. کافی، ج۵، ص۲۹۲.
  20. سبحانی، جعفر؛ خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل ص ۲۲۶-۲۴۷.