ابو ثمامه صائدی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

«اَلسَّلاَمُ عَلَى أَبِي ثُمَامَةَ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّائِدِيِّ»[۱]؛

بیشتر منابع از او با نام عمرو[۲] یا عمر[۳] و از پدرش به کعب[۴] و یا عبدالله یاد می‌کنند[۵]. ابن حزم اندلسی از وی با نام زیاد بن عمرو بن عریب بن حنظله بن دارم بن عبدالله صائدی یاد کرده است[۶].

شیخ طوسی وی را انصاری[۷] و دیگران «صائدی»[۸]، «صیداوی»[۹] یا «صاعدی»[۱۰] دانسته‌اند[۱۱]. معروف به کنیه‌اش ابو ثمامه[۱۲] از قبیله صائد تیره‌ای از قبیله همدان است.

این مرد با تقوا از دلاوران عرب و شخصیت‌های سرشناس و از تابعین اصحاب و از شیعیان و اصحاب امیرمؤمنان علی (ع) بود که در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان حاضر بود و در رکاب آن حضرت جنگید و پس از شهادت آن حضرت به خدمت امام حسن (ع) درآمد و در کوفه ماند تا مرگ معاویه فرا رسید، و در عصر حکومت یزید بن معاویه که از قدرت و صلابت کافی برخوردار نبود از این فرصت استفاده کرد و در کوفه با جمع زیادی از بزرگان شیعه در خانه سلیمان بن صرد خزاعی اجتماع کردند و برای امام حسین (ع) نامه دعوت نوشتند تا برای رهبری امت اسلامی به کوفه تشریف آورد، و نامه این جمع در مکه به محضر امام (ع) رسید[۱۳].

امام (ع) برای اجابت مردم کوفه، پسر عم خود حضرت مسلم (ع) را به کوفه فرستاد و نامه‌ای برای مردم آن دیار نوشت، و پس از آنکه مسلم بن عقیل (ع) به کوفه آمد، و نامه امام (ع) خطاب به آنان را قرائت کرد. ابو ثمامه جزء نخستین کسانی بود که با حضرت مسلم (ع) بیعت کرد و وفاداری خودش را به ابا عبدالله الحسین (ع) اعلام نمود و چون حضرت مسلم (ع) او را مردی مورد اطمینان و امین دانست وی را مسئول صندوق امانات (و خزانه‌دار بیت المال) خود منصوب کرد و از دیگر سو چون او اسلحه‌شناس معروفی بود از اعانات دریافتی با اجازه حضرت مسلم (ع)، اسلحه می‌‌خرید و انبار می‌‌کرد تا در وقت جنگ از آنها استفاده شود[۱۴][۱۵]

محاصره قصر ابن زیاد توسط ابو ثمامه و دیگر یاران حضرت مسلم

موقعی که ابن زیاد بر شهر کوفه مسلط شد و هانی بن عروه را دستگیر کرد، مسلم بن عقیل برای نجات هانی بن عروه از مردم کمک خواست تا به دار الاماره و قصر حکومت ابن زیاد حمله کنند، و فرماندهی دو قبیله تمیم و همدان را به ابو ثمامه سپرد و به نقل ابن اثیر: «وقتی مسلم بن عقیل با شعار «یا منصور أمت» اعلان جنگ داد و یاران خود را برای محاصره قصر عبید الله بن زیاد برای نجات هانی بن عروه دعوت کرد، عبدالله عُزیر کندی با جمعی از کنده، و مسلم بن عوسجه اسدی با طایفه‌ای از مذحج و اسد، و بالاخره ابو ثمامة صائدی با جمعی از قبیله تمیم و همدان قیام کردند و به جانب قصر ابن زیاد به حرکت درآمدند، ابن زیاد از ترس انقلابیون، در قصر را بست و در محلی مخفی شد، اما مع الاسف بسیاری از آن مردم تحت تأثیر سیاست ارعاب و ترس دشمن قرار گرفتند و دسته دسته از جلو قصر گریختند و این بزرگان قوم از جمله ابو ثمامه که خود را تنها دیدند ناگزیر به فرار و در میان قبیله و یاران خود مخفی شدند»[۱۶].

ابن زیاد برای یافتن و دستگیری ابو ثمامه کوشش بسیار کرد اما موفق نشد؛ زیرا وی مخفیانه با نافع بن هلال یکی دیگر از یاران امام حسین (ع) از کوفه خارج شدند و در بین راه در منزل عذیب الهجانات به کاروان امام حسین (ع) ملحق شده و به کربلا آمدند.[۱۷]

مقاومت ابو ثمامه در برابر نماینده عمر سعد در حفظ جان امام (ع)[۱۸]

مورخان شیعه و سنی نقل کرده‌اند: هنگامی که عمر سعد با سپاه خود وارد کربلا شد تصمیم گرفت پیامی برای امام حسین (ع) بفرستد و از علت آمدن امام (ع) با یاران و اهل بیتش به کربلا آگاه شود، اما در آغاز، هیچ یک از سران سپاه که نامه به امام حسین (ع) نوشته بودند حاضر نشدند که پیام عمر سعد را برای حضرت ببرند و منظور آمدنش به این سرزمین را سؤال کنند. فقط کثیر بن عبدالله شعبی که مردی شجاع و بی‌باک و خونریز بود داوطلب شد و گفت من می‌‌روم و به خدا سوگند اگر بخواهی او را از پای در می‌‌آورم، عمر سعد گفت: نه، کاری نکن فقط از او سؤال کن برای چه منظوری به این مکان آمده‌اید، کثیر بن عبدالله با اجازه عمر سعد به محضر امام (ع) آمد، وقتی ابو ثمامه او را دید و چون او را از قبل می‌‌شناخت به امام (ع) عرض کرد: خدا کارساز تو باشد ای حسین، همانا بدترین و خونریز‌ترین مردم روی زمین به جانب شما می‌‌آید[۱۹].

این را گفت و فوراً برخاست و جلو راه بر او گرفت و گفت: شمشیرت را زمین بگذار تا اجازه دهم به محضر امام (ع) برسی.

کثیر گفت: «نه به خدا، هرگز چنین کاری نخواهم کرد و مناسب نمی‌دانم شمشیرم را تحویل دهم؛ زیرا من فرستاده و نماینده عمرسعدم اگر حاضرید با شمشیر بر آن حضرت وارد می‌‌شوم و سخن می‌‌گویم و گرنه باز می‌‌گردم».

ابو ثمامه بیشتر برای حفظ جان امام غمخواری کرد و گفت: حال که حاضر نیستی شمشیرت را بدهی پس من قبضه شمشیرت را می‌‌گیرم بعد وارد شو و با امام حسین (ع) گفت وگو کن».

او زیر بار نرفت و گفت: «نه، به خدا سوگند نباید دست به قبضه شمشیرم بگذاری».

ابوتمامه گفت: به من بگو که چه مأموریتی داری تا من خبر را به آن حضرت بدهم، و نمی‌گذارم نزدیک امام شوی چون تو مردی فاجر و گناه کاری.

کثیر از برخورد ابو ثمامه سخت ناراحت شد و با ناسزا گویی، از نزد او بدون ملاقات با امام حسین (ع) و بدون ابلاغ پیام مراجعت کرد و به عمر سعد موضوع را گزارش نمود.

عمر سعد ناچار شد شخص دیگری را به نام «قرة بن قیس تمیمی» بفرستد و او آمد و با امام گفت وگو کرد و بازگشت[۲۰].

از برخورد ابو ثمامه با نماینده عمرسعد به خوبی معلوم می‌‌شود که تا چه میزان او معتقد به امام (ع) بوده و تمام تلاش خود را در حفظ جان حضرت به کار می‌‌برده است.[۲۱]

ابوثمامه و نماز ظهر عاشورا

ابو ثمامه این مرد فداکار و با تقوا، در هنگامه ظهر عاشورا وقتی دید موقع نماز ظهر رسیده و هنوز هم جنگ برپاست به امام حسین (ع) عرض کرد: «جانم به فدایت ای ابا عبدالله، می‌‌بینم این لشکر را که به تو نزدیک شده‌اند، خدا قسم تا من کشته نشوم کشته نخواهی شد، ولی دوست دارم پروردگارم را که ملاقات میکنم این نماز را که وقتش نزدیک شده خوانده باشم»[۲۲]

امام (ع) سر مبارک را بلند کرد و به آفتاب نگریست و فرمود: «از نماز یاد کردی خداوند تو را از نمازگزاران و یاد داران نماز قرار دهد، آری اکنون وقت نماز است، از اینها بخواهید از ما دست بردارند تا نماز بخوانیم»[۲۳]؛

آری موقعی که امام (ع) درخواست کرد دست از جنگ بکشد تا نماز ظهر را بخواند یکی از میان سپاه عمر سعد به نام حصین بن تمیم برخاست و در کمال وقاحت و جسارت گفت: این نماز شما قبول نیست!! در این موقع حبیب بن مظاهر برخاست و در پاسخ بی‌ادبی و جسارت او گفت: «آیا نماز از آل پیامبر قبول نمی‌شود و از تو ای مرد نابکار الاغ (شرابخوار) قبول می‌‌شود!»[۲۴]

و حبیب در همین مشاجره و منازعه مجبور به جنگ شد و سرانجام پس از نماز امام (ع) و جنگ طولانی به شهادت رسید.

آن‌گاه[۲۵] امام به زهیر و سعید بن عبدالله فرمودند در جلوی آن حضرت بایستند تا نماز ظهر بگذارد و امام با یارانش نماز ظهر را به جماعت به جای آورد. و بعضی گفته‌اند حضرت خود به تنهایی نماز خواند و اصحابش با ایماء و اشاره نماز خواندند[۲۶][۲۷]

ابوثمامه در میدان جنگ و شهادت

ابو ثمامه برای اجازه جنگ پس از خواندن نماز، به امام عرض کرد: «یا اباعبدالله، هان تمام همتم بر آن است که خود را به همراهانم برسانم و از آن ترسناکم که عقب بمانم و تو را از اهل بیتت جدا و تنها دیده و یا شهید بنگرم»[۲۸]

امام (ع) به او فرمود: «پیش برو، ما نیز به دنبالت بعد از ساعتی خواهیم آمد»[۲۹].

ابو ثمامه پس از خداحافظی با سید الشهدا (ع) پا به میدان گذاشت و این رجز را که حاکی از موقعیت علمی و ایمان والای قلبی او بود می‌‌خواند:

عَزَاءً لِآلِ الْمُصْطَفَى وَ بَنَاتِهِعَلَى‏ حَبْسِ‏ خَيْرِ النَّاسِ‏ سِبْطِ مُحَمَّدٍ
عَزَاءً لِزَهْرَاءِ النَّبِيِّ وَ زَوْجِهَاخِزَانَةِ عِلْمِ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ أَحْمَدَ
عَزَاءً لِأَهْلِ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ كُلِّهِمْوَ حُزْناً عَلَى حَبْسِ الْحُسَيْنِ الْمُسَدَّدِ
فَمَنْ مُبْلِغٌ عَنِّي النَّبِيَّ وَ بِنْتَهُبِأَنَّ ابْنَكُمْ فِي مَجْهَدٍ أَيِّ مَجْهَدٍ
تسلیت به آل محمد و دخترانش؛ برای گرفتاری بهترین مردم که نوه محمد است. تسلیت به زهرای پیامبر و شوهرش؛ که بعد از پیغمبر خزینه علم خداست. تسلیت به اهل مشرق و مغرب همه؛ و حزن و اندوه بر گرفتاری حسین درستکار. پس چه کسی پیغام مرا به پیامبر و دخترش می‌‌رساند؛ که فرزند شما در سختی است و چه سختی[۳۰].

و پس از خواندن رجز و اشعار حماسی جنگ نمایانی کرد و مردانه به قلب دشمن زد تا غرق در جراحت شد از پای در آمد، قیس بن عبدالله صائدی پسر عمویش به خاطر دشمنی که از قبل با او داشت بر او ضربتی زد و او را بر زمین افکند و بدین ترتیب به درجه رفیع شهادت رسید[۳۱].

ابو ثمامه این شهید بزرگوار بین آخرین سه نفری بود که از یاران امام (ع) تا عصر عاشورا زنده مانده بود، برخی از مورخان گفته‌اند که در اثر جراحت‌های بسیار بر زمین افتاد، خویشانش او را به دوش کشیده و از میدان به در بردند و مدت‌ها بعد از دنیا رفت.

آری، او ثابت کرد که می‌‌توان نماز واجب را در میدان هر حادثه سنگین و خطرناکی گرچه از دست دادن جان باشد حتی با جماعت به جای آورد و ثابت کرد که در دل همه سختی‌ها می‌‌توان شیعه واقعی و پیرو امام زمان خود بود و ثابت کرد که می‌‌توان در سخت‌ترین موقعیت‌ها از حق دفاع کرد و با دادن جان به حضرت جانان ورسیدن به لقای حضرتش و قرار گرفتن در بهشت جاودانه در برابر دشمن غدار ایستاد و مقابله کرد.

افتخار و عزت بر او همین بس که در زیارت ناحیه مقدسه بر او درود و سلام فرستاده است[۳۲][۳۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. زیارت ناحیه مقدسه، بحارالأنوار، ج۴۵، ص۷۳.
  2. رجال طوسی، ص۷۷.
  3. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۹، دارالمعارف؛ اقبال الاعمال، ج۳، ص۷۹.
  4. مدینة الحسین (ع)، ص۵۷.
  5. به گفته محمد مهدی شمس‎الدین، عمرو بن ثمامه مذکور در رجال طوسی (ص ۷۷) همان عمر بن عبدالله ابو ثمامه می‎باشد که بر اثر تصحیف بدین نام ذکر شده است (انصار الحسین، ص۱۰۴، الدار الاسلامیه).
  6. جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵.
  7. رجال طوسی، ص۷۷.
  8. مناقب آل ابی‎طالب، ج۴، ص۱۱۳؛ جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵.
  9. مقتل الحسین (ع) خوارزمی، انوار الهدی، ج۲، ص۲۰، صیداوی منسوب به صیداء شهری در ساحل دریای شام. (الانساب، سمعانی، ج۳، ص۵۷۱)
  10. الفتوح، ص۸۸۸ (ترجمه).
  11. جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص:۸۱.
  12. .ر. ک: تنقیح المقال، ج۱، ص۳۳۳ و ابصارالعین، ص۱۰۹. ابوتمامه نیز گفته شده است (مقال الحسین (ع) خوارزمی، ج۱، ص۲۰۶؛ مکتبة المفید؛ اسرار الشهادة، ج۲، ص۶۰).
  13. ابصارالعین، ص۱۰۹.
  14. ر. ک: ارشاد مفید، ج۲، ص۴۶.
  15. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۳۰۴-۳۰۵.
  16. ر. ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۴۰، ابصارالعین، ص۷۷.
  17. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۳۰۵-۳۰۶.
  18. ابصارالعین، ص۷۷.
  19. "أَصْلَحَكَ اَللَّهُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ! قَدْ جَاءَكَ شَرُّ أَهْلِ اَلْأَرْضِ وَ أَجْرَؤُهُ عَلَى دَمٍ وَ أَفْتَكُهُمْ"
  20. ارشاد مفید، ج۲، ص۸۵؛ مقتل ابومخنف، تحقیق غفاری، ص۱۴۲ و بحار الأنوار، ج۴۵، ص۲۱.
  21. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۳۰۶-۳۰۸.
  22. "يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ! نَفْسِي لَكَ اَلْفِدَاءُ، إِنِّي أَرَى هَؤُلاَءِ قَدِ اِقْتَرِبُوا مِنْكَ، وَ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ تُقْتَلُ حَتَّى أُقْتَلَ دُونَكَ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ، وَ أُحِبُّ أَنْ أَلْقَى رَبِّي وَ قَدْ صَلَّيْتُ هَذِهِ اَلصَّلاَةَ اَلَّتِي دَنَا وَقْتُهَا"
  23. «ذَكَرْتَ اَلصَّلاَةَ، جَعَلَكَ اَللَّهُ مِنَ اَلْمُصَلِّينَ اَلذَّاكِرِينَ! نَعَمْ، هَذَا أَوَّلُ وَقْتِهَا. ثُمَّ قَالَ: سَلُوهُمْ أَنْ يَكُفُّوا عَنَّا حَتَّى نُصَلِّيَ»کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۷؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۹؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۲۱؛ نفس المهموم، ص۲۶۱ و مقتل مقرم، ص۲۴۴
  24. "زَعَمْتَ لاَ تُقْبَلُ اَلصَّلاَةَ مِنْ آلِ رَسُولِ اَللَّهِ (ص) وَ تُقْبَلُ مِنْكَ يَا حِمَارُ"؛
  25. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۱.
  26. مقتل مقرم، ص۲۴۵ و بحار الأنوار، ج۴۵، ص۲۱.
  27. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۳۰۸-۳۰۹.
  28. "يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّي قَدْ هَمَمْتُ أَنْ أَلْحَقَّ بِأَصْحَابِي وَ كَرِهْتُ‏ أَنْ‏ أَتَخَلَّفَ‏ وَ أَرَاكَ وَحِيداً مِنْ أَهْلِكَ قَتِيلًا".
  29. «تَقَدَّمْ فَإِنَّا لاَحِقُونَ بِكَ عَنْ سَاعَةٍ»؛ عنصر شجاعت، ج۱، ص۳۳۴.
  30. مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۰۴.
  31. مقتل مقرم، ص۲۴۷.
  32. بحار الأنوار، ج۴۵، ص۷۳.
  33. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۳۰۲-۳۰۴.