جایگاه و اهمیت مساوات در اسلام چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جایگاه و اهمیت مساوات در اسلام چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ سیره اجتماعی معصومان
مدخل اصلیمساوات
تعداد پاسخ۱ پاسخ

جایگاه و اهمیت مساوات در اسلام چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث سیره اجتماعی معصومان است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی سیره اجتماعی معصومان مراجعه شود.

پاسخ نخست

م‍ص‍طف‍ی‌ دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌

آقای دکتر م‍ص‍طف‍ی‌ دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌ در کتاب «سیره نبوی» در این‌باره گفته‌ است:

«در منطق قرآن کریم، نه سفید را بر سیاه مزیتی است، و نه عرب را بر عجم؛ نه زمامداران بر شهروندان برتری دارند، و نه حاکمان بر مردمان. همه انسان‌ها بی‌هیچ امتیازی در جامعه برابرند و از حقوق عمومی و اجتماعی یکسان بهره‌مندند، چنان که در سخن بلند و پیام‌آور مساوات، حضرت ختمی مرتبت آمده است: «النَّاسُ‏ سَوَاءٌ كَأَسْنَانِ‏ الْمُشْطِ»[۱].

این نگرش اسلام به انسان‌ها و نیز رفتار پیامبر و مؤمنان به او بر این مبنا، از عمده عوامل جذب دل‌ها به اسلام بود. به گفته جواهر لعل نهرو: «مسأله برادری و مساواتی که مسلمانان بدان ایمان دارند و بر آن اساس زندگی می‌کنند، روی افکار هندوها تأثیر عمیقی گذاشته است، به ویژه طبقات محرومی که مناسبات اجتماعی هند، آنان را از مساوات و برخورداری از حقوق انسانی محروم ساخته است»[۲].

البته مراد از مساوات مورد بحث، مساوات طبیعی از قبیل رنگ و شکل و اخلاق و امیال و استعدادها نیست، زیرا این اختلاف‌ها، اختلاف‌های طبیعی است و تساوی در آنها ممکن نیست، چنان که در حدیث علوی آمده است: «لَا يَزَالُ‏ النَّاسُ‏ بِخَيْرٍ مَا تَفَاوَتُوا فَإِذَا اسْتَوَوْا هَلَكُوا»[۳].

نگاهی گذرا به جوامعی که این امر را لحاظ نکردند و دچار برداشت اشتباه در موضوع مساوات شدند، این مسأله را ثابت می‌کند. در دوران استالین تصمیم گرفته شد که به عنوان یک اقدام سوسیالیستی دستمزدها به تساوی پرداخت شود. اما به زودی این حرکت با شکست روبه‌رو شد و استالین ناچار شد در تصمیم خود تجدید نظر کند و آن را القا نماید. وی دراین‌باره ضمن نطقی که ایراد کرد چنین گفت: «بسیاری تصور می‌کنند که لازمه سوسیالیسم آن است که دستمزد کارگران به تساوی پرداخت شود، حال آنکه این مساواتی که بدان دعوت می‌کنند بی‌نهایت واهی و بی‌اساس بوده و موجب زیان‌های جبران‌ناپذیری به ما شده است»[۴].

انسان‌ها از نظر طبیعی به هیچ روی یکسان نمی‌باشند، بلکه اختلاف وجودی میان همه موجودات و در مراتب وجود از لوازم عالم وجود است و در خلقت الهی تکراری نیست: لَا تِکْرَارَ فِي التَّجَلِّي[۵]. انسان‌ها نیز گونه‌گون و طور به طور آفریده شده‌اند و از استعدادهای متفاوتی برخوردارند که همین تفاوت و گونه‌گونی مایه بقا و دوام جامعه انسانی است و این امر از نشانه‌های قدرت و کمال الهی است. مَا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا * وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا[۶].

این قسم اختلاف، اختلافی است که در عالم انسانی چاره‌ای از آن نیست. این اختلاف طبایع است که منشأ اختلاف بنیه‌ها می‌شود و بی‌گمان ترکیبات بدنی باعث اختلاف در افراد و در نتیجه اختلاف در استعدادهای جسمی و روحی می‌شود و با ضمیمه شدن اختلاف محیط‌ها و آب و هواها، اختلاف سلیقه‌ها و سنن و آداب و مقاصد و اعمال نوعی و شخصی در جوامع انسانی پدید می‌آید و در علم الاجتماع و مباحثش ثابت شده است که اگر این اختلاف‌ها نمی‌بود بشر حتی یک چشم بر هم زدن قادر به زندگی نبود. و خدای متعال هم در قرآن کریم این اختلاف را به خود نسبت داده و فرموده است: نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا[۷].

و خداوند در هیچ جا از کلام خود اختلاف‌های طبیعی را نکوهش نکرده است، مگر در آن مواردی که این اختلاف آمیخته با هوای نفس و بر خلاف هدایت عقل باشد[۸].

اسلام کلیه تفاخرها و امتیازات نژادی و اختلاف‌های طبقاتی و برتری‌جویی‌های اجتماعی را نفی کرده و به صراحت اعلام کرده است: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[۹].

برخی مفسران گفته‌اند آیه شریفه در مقام بیان این است که تفاخر به انساب را نفی کند، بنابراین مراد از جمله مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى آدم و حوا خواهد بود و معنای آیه این می‌شود که انسان‌ها از یک پدر و مادرند (آدم و حوا) و همه از آن دو تن منتشر شده‌اند و هیچ فرقی میان سفید و سیاه، عرب و عجم نیست. خداوند اعلام کرده است که ما شما را ملت‌ها و قبیله‌های مختلف کردیم نه برای این که طایفه‌ای از شما بر سایرین برتری و کرامت داشت، بلکه صرفاً برای این که یکدیگر را بشناسید و امر اجتماعتان و مواصلات و معاملاتتان بهتر انجام شود؛ زیرا اگر فرض شود که مردم همگی یک جور و یک شکل باشند و تفاوتی میان آنان مشاهده نشود و در نتیجه یکدیگر را نشناسند، رشته اجتماع از هم می‌گسلد و انسانیت فانی می‌شود. پس غرض از این که خداوند مردم را ملت ملت و قبیله قبیله کرده، این است که یکدیگر را بشناسند لِتَعَارَفُوا نه این که بر یکدیگر تفاخر کنند و اختلاف‌های طبقاتی فراهم سازند. اما برخی دیگر از مفسران گفته‌اند مراد از این که فرمود: مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى مطلق زن و مرد است و آیه شریفه در مقام بیان این است که مطلق تفاضل و برتری به طبقات مانند سفید و سیاه، و عرب و عجم، و غنی و فقیر، و برده و مولا، و مرد و زن را از بین ببرد و معنای آیه این است: هان، ای آدمیان، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، پس هر یک از شما انسانی است متولد از دو انسان، و از این‌رو هیچ فرقی با یکدیگر ندارید و اختلافی هم که در شما هست و شما را ملت ملت و قبیله قبیله کرده، اختلافی است مربوط به جعل الهی، نه به کرامت و فضیلتی که در بین شما است، بلکه این امر برای آن است که یکدیگر را بشناسید و نظام اجتماعی‌تان کامل شود. اما صاحبان رأی نخست به این تفسیر اعتراض کرده‌اند و گفته‌اند آیه شریفه در این سیاق است که تفاخر به انساب را نفی کند و در مقام نکوهش آن است، به شهادت این که فرموده است: وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا و ترتب این فرض بنابر وجهی که ذکر کرده‌اند روشن نیست، چون بنابر آن نظر، سخن از نکوهش تفاخر به حسب و نسب در بین نیست، زیرا آن تفسیر بیانگر این است که آیه در مقام القای مطلق تفاضل است. در پاسخ این اعتراض می‌توان گفت که آیه در صدد است که اختلاف در انساب را هم که یکی از مصادیق اختلاف طبقاتی است نفی کند. و بنای وجه ذکر شده بر این است که می‌گوید آیه در صدد نفی اختلاف طبقاتی به تمام مصادیق آن است و همچنان که ممکن است تفاخر به انساب را نفی و نکوهش کنیم به این دلیل که همه انساب و دودمان‌ها به یک زن و مرد (آدم و حوا) منتهی می‌شوند و تمامی مردمان در این پدر و مادر شریکند، همچنین ممکن است همین مطلب یعنی تفاخر به انساب را نفی و نکوهش کنیم به این دلیل که هر انسانی متولد از دو انسان است و همه مردم در این جهت شریکند. و حق مطلب آن است که اگر بگوییم جمله وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ ظهور در نکوهش تفاخر به انساب دارد، وجه اول قوی‌تر است، وگرنه وجه دوم بهتر است، زیرا عمومیت و شمول دارد[۱۰].

بنابراین اگر شمول آیه را بپذیریم، قرآن کریم همه اختلاف‌های طبقاتی را نفی کرده است، و هیچ انسانی بر انسان دیگر، هیچ برتری و تفاخری ندارد مگر به «تقوا». در شأن نزول آیه نیز مطالبی آمده است که بیانگر همین امر است. نقل شده است که یکی از موالی قبیله بنی بیاضه دختری از آنان را خواستار شده بود. پیامبر به بستگان دختر فرمود که با ازدواج ایشان موافقت کنند. آنان در پاسخ حضرت گفتند: ای رسول خدا آیا دختران خود را به موالی (بردگان) خود دهیم؟ و این آیه نازل شد و این‌گونه تفاخرهای طبقاتی را نفی کرد[۱۱]. و نیز گفته‌اند که ثابت بن قیس بن شماس به کسی که در مجلس برایش جا نگشوده بود، دشنام داد و او را «ابن فلانة» خطاب کرد (از جهت مادرش او را تحقیر کرد). پیامبر فرمود: چه کسی این سخن را گفت. ثابت عرض کرد: من، ای رسول خدا. حضرت فرمود: به شخصیت‌ها و بزرگان قوم بنگر! پس نگریست. فرمود: چه دیدی؟ گفت: سفید و سیاه و سرخ [در کنار هم]. فرمود: «فَإِنَّكَ لَا تَفْضُلُهُمْ إِلَّا بِالتَّقْوَى» پس [بدان که] تو هیچ برتری بر ایشان جز به تقوا نداری. و آنگاه این آیه نازل شد[۱۲].

همچنین از قول ابن عباس نقل کرده‌اند که پس از فتح مکه پیامبر به بلال فرمان داد که بر بالای کعبه اذان بگوید و او اذان گفت. عتاب بن اسید بن ابی عیص گفت: خدا را سپاس که پدر من فوت کرده و نیست تا این روز را ببیند. و حارث بن هشام گفت: محمد جز این کلاغ سیاه مؤذن دیگری نیافت؟ و سهیل بن عمرو گفت: چون خدا چیزی را اراده کند تغییرش دهد. ابو سفیان گفت: من چیزی نمی‌گویم، چون می‌ترسم پروردگار آسمان او را باخبر سازد. پس جبرئیل بر پیامبر نازل شد و آن حضرت را از آن چه گذشته بود آگاه ساخت. پیامبر آنان را خواست و از آن چه بر زبان رانده بودند پرسش کرد و آنان نیز بدان اعتراف کردند. آنگاه این آیه نازل شد و از تفاخر به نسب و تکاثر اموال و کوچک شمردن فقیران منع کرد و اساس و ملاک برتری را تقوا اعلام فرمود[۱۳].

بنابراین همه انسان‌ها از یک ریشه و اصلند و همین وحدت و یگانگی ریشه و اصل، مبدأ مساوات اسلامی و خاستگاه آن است[۱۴]»[۱۵]

«نشانه جامعه ایمانی تکافل اجتماعی و مواسات اهل ایمان با یکدیگر است. مواسات در لغت به معنی مساعدت، دستگیری، همیاری، تعاون، برابر داشتن، غمخواری، یاری‌گری و مددکاری به مال است. و نیز معاونت یاران و دوستان و مستحقان در معیشت و تشریک ایشان در قوت و مال است. همچنین کسی را به مال خود برابر گردانیدن است. مواسات کردن یعنی دیگری را در تن و مال چون خود شمردن، یاری و غمخواری کردن با کسی در مال و جان و کسی را در چیزی همچون خویشتن داشتن[۱۶]. به نظر ملا محسن فیض کاشانی مواسات میان برادران ایمانی عبارت از یاری کردن یکدیگر به جان و مال و سایر امور در تمام آن چیزهایی است که نیازمند یاری یکدیگرند، چنان که عرب گوید: آسَیْتُهُ بِمَالِی مُوَاسَاةُ یعنی او را در مال خود با خویش برابر ساختم[۱۷].

آدمی با دخول در ساحت دین خود را به کمال تعاون و تکافل و مواسات متصف می‌سازد. به بیان سید قطب در طبیعت فرد مؤمن یگانگی و یکپارچگی و وحدت وجود دارد و طبیعت مؤمن، طبیعت تکافل و تضامن است، و تضامن اهل ایمان در تحقق کارهای نیک و جلوگیری از امور ناپسند است[۱۸]. آدمی با زدن رنگ الهی بر خود، با اهل ایمان پیوند می‌خورد و همه، هم پشت یکدیگر و کمک کار یکدیگر می‌شوند تا برپا دارنده حق و جلوگیرنده باطل شوند؛ به بیان امیر مؤمنان علی (ع): «طَلَبُ‏ التَّعَاوُنِ‏ عَلَى‏ إِقَامَةِ الْحَقِّ دِيَانَةٌ وَ أَمَانَةٌ؛ طَلَبُ‏ التَّعَاوُنِ‏ عَلَى‏ نُصْرَةِ الْبَاطِلِ‏ جِنَايَةٌ وَ خِيَانَةٌ»[۱۹].

انسان اجتماعی است و جامعه انسانی بدون همراهی و مشارکت و همکاری (تعاون) و بدون مسئولیت مشترک و تأمین و تضامن (تکافل) و بدون یاری همه جانبه و برابر داشتن (مواسات) خالی از انسانیت است. ارزش و اعتبار جامعه انسانی به میزان تعاون و تکافل و مواسات آن است. میزان مسئولیت همگانی و همیاری جمعی و فداکاری عمومی و همکاری در تحقق نیکی‌ها و جلوگیری از بدی‌ها بیانگر میزان زنده بودن جامعه است. جامعه ایمانی چون پیکری است که با آسیب دیدن یک عضو دیگر اعضا متأثر و متألم می‌شوند و همه در دفع آن آسیب برمی‌آیند. رسول خدا (ص) فرمود: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فىِ تَوَادَّهِمْ، وَ تَعاَطُفِهِمْ وَ تَرَاحُمِهِمْ، مَثَلُ الْجْسَدِ إذَا اشْتَكَى مِنْهُ شَیءٌ تَدَاعَى لَهُ ساَئِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَ الْحمَّى»[۲۰].

بر اساس این گرایش و پیوند است که جامعه معنای الهی - انسانی می‌یابد. حقیقت آن است که با پیوند انسان‌ها به هم ارزش آنها ظهور می‌کند و سلامت جامعه تضمین می‌شود. با ظهور روح همبستگی و همیاری است که عمل صالح تحقق می‌یابد و جامعه به سوی کمال سیر می‌کند. امام صادق (ع) در تفسیر عمل صالح فرموده است که آن مواسات با برادران است: وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ[۲۱] یعنی «بِمُوَاسَاةِ الْإِخْوَانِ‏»[۲۲]. انسان حقیقتی ملکوتی دارد که احسن تقویم اوست، و این حقیقت نازل شده و قوس نزولی را طی کرده و در پایین‌ترین مراتب قرار گرفته است؛ و انسان باید به سوی حقیقت خود بازگردد. زندگی تلاش و مبارزه در سیر به سوی این مقصد است.

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ[۲۳].

اگر انسان در این مرتبه نازله بماند، جز خسران بهره‌ای ندارد. وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ[۲۴].

انسان در مرتبه اسفل سافلین خود می‌ماند و حقیقت خویش را تباه می‌سازد، مگر آنکه با ایمان و عمل صالح سیر به سوی کمال و قوس صعود را طی کند؛ با عمل ایمانی.

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ[۲۵]. و چنان‌که پیشوای صادق شیعه فرموده است، از جلوه‌های بارز عمل صالح مواسات است، که اگر این امور رنگ ببازد، انسانیت دفن گردد و ارزش‌های الهی بی‌رنگ شود و تباهی‌ها ظهور نماید، که انسان فارغ از عمل ایمانی و بریده از تعاون و تکافل و مواسات حیوانی است به ظاهر انسانی.

يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ[۲۶].

یعنی انسان در مرتبه حیوانی خود در زمین تباهگری می‌کند و خون می‌ریزد. بسیاری از فسادهای اجتماعی ریشه در عدم وجود تعاون و تکافل و مواسات دارد. ظهور تعاون و تکافل و مواسات در زندگی نشانه نزدیکی به ولایت الهی است؛ خود تمسک به ریسمان خداوند است، که پیوند انسان‌ها با هم رحمت خداست تا جایی که امام صادق (ع) فرموده است: «أَيُّمَا مُؤْمِنٍ أَتَى أَخَاهُ فِي‏ حَاجَةٍ فَإِنَّمَا ذَلِكَ‏ رَحْمَةٌ مِنَ‏ اللَّهِ‏ سَاقَهَا إِلَيْهِ وَ سَبَّبَهَا لَهُ فَإِنْ قَضَى حَاجَتَهُ كَانَ قَدْ قَبِلَ الرَّحْمَةَ بِقَبُولِهَا وَ إِنْ رَدَّهُ عَنْ حَاجَتِهِ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَى قَضَائِهَا فَإِنَّمَا رَدَّ عَنْ نَفْسِهِ رَحْمَةً مِنَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ سَاقَهَا إِلَيْهِ وَ سَبَّبَهَا لَهُ»[۲۷].

اهتمام در کفالت خویشاوندان عقیدتی، میزان پیوند با رحمت حق است. دین‌داری مدعیان دین را محکی سخت است، به طوری که تا آنجا بر پیوند مسلمانان با هم تأکید شده است که اگر کسی به این امور، یعنی رسیدگی به دیگران و کفالت سایران بی‌توجه باشد، به منزله خروج از ولایت الهی و قطع پیوند با خدا شمرده شده است، چنان که در حدیث امام کاظم (ع) آمده است: «مَنْ قَصَدَ إِلَيْهِ‏ رَجُلٌ‏ مِنْ‏ إِخْوَانِهِ‏ مُسْتَجِيراً بِهِ فِي بَعْضِ أَحْوَالِهِ فَلَمْ يُجِرْهُ بَعْدَ أَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ فَقَدْ قَطَعَ وَلَايَةَ اللَّهِ عزَّوَجَلَّ»[۲۸].

و نیز این‌گونه بی‌توجهی‌ها دشمنی با سیره رسول خدا (ص) و خیانت به خدا و فرستاده او عنوان شده است، چنان که در حدیث امام صادق (ع) آمده است: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَمْضِي‏ لِأَخِيهِ‏ الْمُؤْمِنِ‏ فِي‏ حَاجَةٍ فَيَنْصَحُهُ‏ فِيهَا إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَا عَنْهُ سَيِّئَةً قُضِيَتِ الْحَاجَةُ أَمْ لَمْ تُقْضَ فَإِنْ لَمْ يَنْصَحْهُ فِيهَا خَانَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ كَانَ النَّبِيُّ (ص) خَصْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[۲۹].

در منطق پیشوایان دین، برقراری مناسبات و روابط دینی در سایه همین امور اساسی اجتماعی است، چنان که در تعبیر پیشوای موحّدان، علی (ع) آمده است: «نِظَامُ الدِّينِ خَصْلَتَانِ: إِنْصَافُكَ‏ مِنْ‏ نَفْسِكَ‏، وَ مُوَاسَاةُ إِخْوَانِكَ‏»[۳۰].

جامعه ایمانی به اخوّت بسته است، و هیچ چیز چون مواسات سبب پیوند و بقای برادری دینی نیست که امیرمؤمنان علی (ع) فرموده است: «مَا حُفِظَتِ‏ الْأُخُوَّةُ بِمِثْلِ‏ الْمُوَاسَاةِ»[۳۱].

نشانه دین‌داری و بندگی خدا پیوند با بندگان اوست، و نشانه این پیوند، رسیدگی و اهتمام به امور آنان است. از رسول خدا (ص) پرسیده شد: «مَنْ‏ أَحَبُّ‏ النَّاسِ‏ إِلَى‏ اللَّهِ‏؟» (محبوب‌ترین مردمان نزد خدا کیست؟) فرمود: «أَنْفَعُ النَّاسِ لِلنَّاسِ»[۳۲]. (سودمندترین آنان برای مردمان).

در منطق پیشوایان دین، مردمان به منزله عیال خداوند و خانواده اویند، و بهترین کسان نزد خداوند، سودمندترین ایشان نسبت به مخلوقات خداوند است، و کسی که در میان خانواده‌ای شادی بیافریند، چنان که در حدیث نبوی آمده است: «الْخَلْقُ‏ عِيَالُ‏ اللَّهِ‏ فَأَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ مَنْ نَفَعَ عِيَالَ اللَّهِ وَ أَدْخَلَ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ سُرُوراً»[۳۳].

هرچه مرتبه انسانیت آدمی بالاتر رود، و وجودش بسیطتر شود، و جانش لطیف‌تر گردد، دایره دوست داشتنش و گستره رحمتش وسیع‌تر می‌گردد تا جایی همگان را دوست بدارد، و برای نجات و سعادت همه آدمیان دل بسوزاند و تلاش کند، و در راه امنیت و رفاهت بشر گام زند؛ همان‌گونه که در دعای مبارک ماه رمضان از رسول اکرم (ص) وارد شده است: «اللَّهُمَّ أَغْنِ‏ كُلَّ‏ فَقِيرٍ اللَّهُمَّ أَشْبِعْ كُلَّ جَائِعٍ اللَّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيَانٍ اللَّهُمَّ اقْضِ دَيْنَ كُلِّ مَدْيُونٍ [مَدِينٍ‏] اللَّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ كُلِّ مَكْرُوبٍ اللَّهُمَّ رُدَّ كُلَّ غَرِيبٍ اللَّهُمَّ فُكَّ كُلَّ أَسِيرٍ»[۳۴].

سخن از پیوندی شگفت است، که هرچه پیوند بنده‌ای با خالق هستی عمیق‌تر باشد، رحمتش به مظاهر او، و عشقش به جلوه‌های او، به خلق او، بیشتر خواهد بود. آنان که در سیر بندگی به جایی رسیده‌اند که نه به خود، به دیگران می‌اندیشند، نه برای خود، برای همگان طلب می‌کنند؛ درد و رنج و نیاز دیگر مردمان، آنان را به درد می‌آورد؛ وجودشان چنان لطیف شده است که گویا در همه جا و با همه کس حضور دارند؛ اندوه‌ها و دردهایشان بزرگ است؛ امنیت و رفاهت و هدایت همگان را می‌خواهند. آنان تا بدانجا پیش رفته‌اند که در پی ادای حاجت همه انسان‌ها و کفالت همه آدم‌ها و سعادت همه گروه‌هایند، و این امر حتی دشمنان را در بر می‌گیرد. این اوج تکافل انسانی است؛ و خداوند بندگانش را این‌گونه دوست دارد. از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: «‏قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَلْقُ عِيَالِي فَأَحَبُّهُمْ‏ إِلَيَّ أَلْطَفُهُمْ‏ بِهِمْ وَ أَسْعَاهُمْ فِي حَوَائِجِهِمْ»[۳۵].

همچنین سفیان بن عیینه[۳۶] از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: «عَلَيْكَ‏ بِالنُّصْحِ‏ لِلَّهِ‏ فِي‏ خَلْقِهِ‏ فَلَنْ تَلْقَاهُ بِعَمَلٍ أَفْضَلَ مِنْهُ»[۳۷].

آنان که خویشاوند دینی یکدیگرند، مسئولیتی بس سنگین‌تر از مسئولیت نسبت به همه خلق، در قبال هم دارند؛ و نشانه دین‌داری و بندگی، همت گماشتن به امور مسلمانان و خیرخواهی آنان است. پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «أَنْسَكُ النَّاسِ‏ نُسُكاً أَنْصَحُهُمْ‏ جَيْباً وَ أَسْلَمُهُمْ قَلْباً لِجَمِيعِ الْمُسْلِمِينَ»[۳۸].

حقیقت آن است که خدای متعال به چیزی برتر و بهتر از رسیدگی به مردمان و اهل ایمان و ادای حق آنان عبادت نمی‌شود. در نظر پیام‌آور تکافل، یاری کردن برادران دینی و اهتمام به امور آنان و مواسات با ایشان از والاترین عبادت‌ها و نشانه کمال بندگی حق است، چنان‌که امام صادق (ع) در نامه‌ای که به اصحاب خود مرقوم فرمود و به آنان فرمان داد که آن را به یکدیگر بیاموزند و در آن نگاه کنند و فرمان‌های آن را از یاد نبرند و بدان‌ها عمل کنند، و آنان نیز این نامه را پس از فراغت از هر نماز می‌خواندند، آمده است: «فَإِنَّ أَبَانَا رَسُولَ اللَّهِ (ص) كَانَ يَقُولُ إِنَّ مَعُونَةَ الْمُسْلِمِ‏ خَيْرٌ وَ أَعْظَمُ‏ أَجْراً مِنْ صِيَامِ شَهْرٍ وَ اعْتِكَافِهِ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ»[۳۹].

بر همین سیاق روایاتی بسیار از پیشوایان حق در توصیه و تأکید به یاری و رسیدگی به یکدیگر و مواسات با هم وارد شده است، از امیرمؤمنان علی (ع) چنین نقل شده است: «أَحْسَنُ‏ الْإِحْسَانِ‏ مُوَاسَاةُ الْإِخْوَانِ‏»[۴۰].

و از امام صادق (ع) چنین روایت شده است: «تَقَرَّبُوا إِلَى‏ اللَّهِ‏ تَعَالَى‏ بِمُوَاسَاةِ إِخْوَانِكُمْ‏»[۴۱].

پیام‌آور مواسات، رسول خدا (ص) ایمان حقیقی را در گرو آن می‌دانست و می‌فرمود: «مَنْ‏ وَاسَى‏ الْفَقِيرَ وَ أَنْصَفَ‏ النَّاسَ‏ مِنْ نَفْسِهِ فَذَلِكَ الْمُؤْمِنُ حَقّاً»[۴۲].

پیشوایان دین تکافل را چنان والا می‌دانستند که امام صادق (ع) اقدام در این راه را چون جهاد در راه خدا معرفی کرده و فرموده است: «إِنَّ الْمُسْلِمَ إِذَا جَاءَهُ أَخُوهُ الْمُسْلِمُ فَقَامَ مَعَهُ فِي‏ حَاجَةٍ كَانَ‏ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[۴۳].

آن حضرت گام زدن در این راه را چون گام زدن در مبارک‌ترین ساحت‌ها، و تأمین نیازها را چون شهادت در بهترین میدان‌ها توصیف کرده است: «الْمَاشِي‏ فِي‏ حَاجَةِ أَخِيهِ‏ كَالسَّاعِي‏ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ قَاضِي حَاجَتِهِ كَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَوْمَ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ»[۴۴].

این‌گونه است که گام‌ها در آن روز که دل‌ها هراسان و دیده‌ها ترسان و بدن‌ها لرزان است، استوار خواهد بود، که هر کس صراط دنیا را به درستی عبور کند، صراط آخرت را عبور تواند کرد. از امام باقر (ع) روایت شده است که فرمود: «مَنْ‏ مَشَى‏ فِي‏ حَاجَةٍ لِأَخِيهِ‏ الْمُسْلِمِ‏ حَتَّى يُتِمَّهَا أَثْبَتَ اللَّهُ قَدَمَيْهِ يَوْمَ تَزِلُّ الْأَقْدَامُ»[۴۵].

با چنین نگرشی که در آموزه‌های دینی بیان شده است، مواسات برترین کردارها است، چنان که در آموزه‌های علوی بر آن تصریح شده است: «الْمُوَاسَاةُ أَفْضَلُ‏ الْأَعْمَالِ‏»[۴۶].

در سفارش‌های پیامبر اکرم (ص) به علی (ع) والاترین کردار آدمی چنین معرفی شده است: «سَيِّدُ الْأَعْمَالِ ثَلَاثَةٌ إِنْصَافُ‏ النَّاسِ‏ مِنْ‏ نَفْسِكَ‏ وَ مُوَاسَاةُ الْأَخِ فِي اللَّهِ وَ ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»[۴۷].

"مواسات" چنان است که در کنار "یاد خدا" در همه حال آمده است. "یاد خدا" که برترین کمالات انسان است. بنابراین مواسات برترین کمال اجتماعی است، و خطری بالاتر از ترک آن جامعه ایمانی را تهدید نمی‌کند. ابن فهد حلّی، عالم کامل می‌نویسد: "اگر در توانگری جز خطر ترک مواسات با فقیران و مساعدت ناتوانان خطر دیگری نبود، همین یک خطر کافی بود؛ و چنان چه شخص توانگر بخواهد هر فقری را که می‌یابد علاج کند و هر نیازی را که بر آن آگاه می‌شود از بین ببرد، ثروتش تمام شود و چون آنان گردد، و از اینجاست سخن اویس قرنی که ادای حقوق خداوند برای ما طلا و نقره‌ای باقی نمی‌گذارد"[۴۸].

در هر حال آن چه مهم است این است که در راه تعاون و تکافل و مواسات گام برداشته شود و این اصل اصیل اجتماعی به پشت افکنده نشود، هر چقدر مقدور باشد. امیرمؤمنان علی (ع) در وصیت خود به فرزندش حسن (ع) در هنگام رحلت خویش چنین فرمود: «اللَّهَ اللَّهَ فِي الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكِينِ فَشَارِكُوهُمْ‏ فِي‏ مَعَايِشِكُمْ‏»[۴۹].

مواسات با نیازمندان، برابر ساختن آنان با خود در زندگی است، و این‌گونه زیستن است که شایسته است "زنده بودن" نامیده شود. پیشوایان حق، یاران خود را به این‌گونه بودن فرمان می‌دادند، همان طور که در خبر کامل بن ابراهیم مدنی[۵۰] آمده است که امام عسکری (ع) ما را به مواسات با برادران [[[دینی]]] فرمان می‌داد[۵۱]. در آموزه‌های پیشوایان دین، از ملاک‌های تشخیص ایمان حقیقی و شیعه واقعی همین مطرح شده است، چنان که در حدیث امام صادق (ع) آمده است: «امْتَحِنُوا شِيعَتَنَا عِنْدَ ثَلَاثٍ‏ عِنْدَ مَوَاقِيتِ الصَّلَاةِ كَيْفَ مُحَافَظَتُهُمْ عَلَيْهَا وَ عِنْدَ أَسْرَارِهِمْ كَيْفَ حِفْظُهُمْ لَهَا عِنْدَ عَدُوِّنَا وَ إِلَى أَمْوَالِهِمْ كَيْفَ مُوَاسَاتُهُمْ لِإِخْوَانِهِمْ فِيهَا»[۵۲].

و نیز ابوبصیر از آن حضرت روایت کرده است که فرمود: «أَيُّمَا رَجُلٍ‏ مِنْ‏ أَصْحَابِنَا اسْتَعَانَ‏ بِهِ رَجُلٌ مِنْ إِخْوَانِهِ فِي حَاجَةٍ فَلَمْ يُبَالِغْ فِيهَا بِكُلِّ جُهْدٍ، فَقَدْ خَانَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُؤْمِنِينَ»[۵۳].

از مسلمات لوازم ایمان حقیقی، تعاون و تکافل و مواسات است، و آنان که بدان پشت می‌کنند، به رحمت و عنایت خدا پشت می‌کنند و به آتش و خشم الهی رو می‌نمایند[۵۴]. صفوان بن مهران از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: «أَيُّمَا رَجُلٍ‏ أَتَاهُ‏ رَجُلٌ‏ مُسْلِمٌ‏ فِي‏ حَاجَةٍ وَ يَقْدِرُ عَلَى قَضَائِهَا فَمَنَعَهُ إِيَّاهَا عَيَّرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَعْيِيراً شَدِيداً وَ قَالَ لَهُ أَتَاكَ أَخُوكَ فِي حَاجَةٍ قَدْ جَعَلْتُ قَضَاءَهَا فِي يَدَيْكَ فَمَنَعْتَهُ إِيَّاهَا زُهْداً مِنْكَ فِي ثَوَابِهَا وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَا أَنْظُرُ إِلَيْكَ فِي حَاجَةٍ مُعَذَّباً كُنْتَ أَوْ مَغْفُوراً لَكَ»[۵۵].

رفع نیازهای ضروری و شدید دیگران در حد توانایی از وظایف مسلمانان است و نباید نسبت به محرومیت، فقر و مسکنت جامعه بی‌اعتنا و بی‌مسئولیت باشند. سماعه[۵۶] گوید از امام صادق (ع) پرسیدم که گروهی دارای مال و ثروت بسیار و عده‌ای سخت در مضیقه‌اند به طوری که زکات هم در امورشان گشایشی ایجاد نمی‌کند، آیا درست است که در این دوران سختی عده‌ای سیر و عده‌ای گرسنه به سر برند؟ امام فرمود: «الْمُسْلِمُ‏ أَخُو الْمُسْلِمِ‏ لَا يَظْلِمُهُ‏ وَ لَا يَخْذُلُهُ وَ لَا يَحْرِمُهُ فَيَحِقُّ عَلَى الْمُسْلِمِينَ الِاجْتِهَادُ فِيهِ وَ التَّوَاصُلُ وَ التَّعَاوُنُ عَلَيْهِ وَ الْمُوَاسَاةُ لِأَهْلِ الْحَاجَةِ وَ الْعَطْفُ مِنْكُمْ يَكُونُونَ عَلَى مَا أَمَرَ اللَّهُ فِيهِمْ- رُحَماءُ بَيْنَهُمْ‏ مُتَرَاحِمِينَ»[۵۷].

مواسات مورد بحث تا آنجاست که مفضل بن عمر گوید: امام صادق (ع) فرمود: «‏مَنْ كَانَتْ‏ لَهُ‏ دَارٌ فَاحْتَاجَ‏ مُؤْمِنٌ‏ إِلَى سُكْنَاهَا فَمَنَعَهُ إِيَّاهَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَا مَلَائِكَتِي أَ بَخِلَ عَبْدِي عَلَى عَبْدِي بِسُكْنَى الدَّارِ الدُّنْيَا وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَا يَسْكُنُ جِنَانِي أَبَداً»[۵۸].

علامه مجلسی در توضیح این حدیث به حقایق مهم و درخور توجهی اشاره کرده است، از جمله این که ظاهر این روایات دال بر وجوب یاری و دستگیری اهل ایمان در تمام اموری است که شخص توانایی یاری آنان را دارد، از تأمین مسکن گرفته تا سایر نیازها، بلکه ظاهر این روایات بر آن دلالت دارد که ترک این امور از گناهان کبیره است، و نیز واگذاردن اهل ایمان در عسرت و سختی شدید با روح آسایش خواه شریعت اسلامی منافات دارد[۵۹].

حقوق متقابل انسانی و ایمانی آن چنان قوی و کارساز است که اگر کسی نیاز کسی را برآورده کند، آنکه نیازش برطرف شده است نیز بر گردن برطرف‌کننده، حق پیدا می‌کند، زیرا که سبب اثبات فضیلتی و ادای حقی برای آن شخص شده است، و از این‌رو یاری‌کننده نه تنها که منّتی بر وی ندارد که باید ممنون او باشد. به بیان علی (ع): «مَنْ قَبِلَ‏ مَعْرُوفَكَ‏ فَقَدْ أَوْجَبَ‏ عَلَيْكَ‏ حَقَّهُ‏»[۶۰].

آن‌کس که بر دارایی خود بخل می‌ورزد و خود را از کمال انسانی و ایمانی یاری کردن و مواسات با دیگر مردمان و اهل ایمان محروم می‌سازد، خشم خدا را بر خود جاری می‌نماید. به تعبیر پیشوای آزادگان، علی (ع): «مَنْ بَخِلَ‏ عَلَى‏ الْمُحْتَاجِ‏ بِمَا لَدَيْهِ‏ سَخَطَ اللَّهِ عَلَيْهِ»[۶۱].

بنابراین لازم است که مسلمانان از غفلت نسبت به تکافل و مواسات به درآیند و نسبت به آن اهتمام جدی نمایند و بدانند که این امور از حقوقی است که بر گردن آنان است و پیامدهای پشت کردن بدان بسیار خطرناک و شوم است. در بیانات امیرمؤمنان علی (ع) بر این لزوم تأکید شده چنان که فرموده است: «مَنْ وَجَّهَ رَغْبَتَهُ إِلَيْكَ‏ وَجَبَتْ‏ مَعُونَتُهُ‏ عَلَيْكَ‏»[۶۲].

«مَنِ احْتَاجَ إِلَيْكَ وَجَبَ إِسْعَافُهُ‏ عَلَيْكَ‏»[۶۳].

بدین ترتیب از مجموع احادیث وارد شده در باب تعاون، تکافل و مواسات درمی‌یابیم که این امور از حقوق واجب شمرده می‌شود که دراین‌باره به دلایل زیر می‌توان متمسّک شد:

  1. به کار رفتن لفظ "وجوب" در احادیث مربوطه.
  2. احادیثی که بیان کرده است "برائت ذمّه" از این حقوق حاصل نمی‌شود مگر به ادا یا گذشت از آن.
  3. احادیثی که عنوان می‌کند در قیامت "طلب حق" می‌شود.
  4. احادیثی که تعبیر به "خروج از دایره مسلمانی» کرده است.
  5. احادیثی که تعبیر به "خیانت به خدا و رسول و مؤمنان» کرده است.
  6. احادیثی که تعبیر به "خشم الهی" کرده است.
  7. احادیثی که تعبیر به "دشمنی رسول خدا" با ترک‌کنندگان این امور کرده است.
  8. احادیثی که تعبیر به "قطع رحمت الهی" نسبت به ترک کنندگان این امور کرده است.
  9. احادیثی که تعبیر به "قطع ولایت الهی" کرده است.
  10. احادیثی که تهدید به "آتش جهنم" کرده است»[۶۴]

منبع‌شناسی جامع سیره اجتماعی معصومان

پانویس

  1. «مردمان چون دندانه‌های شانه مساوی‌اند». تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰۰؛ تاریخ بغداد، ج۷، ص۵۷؛ کنزالعمال، ج۹، ص۳۸؛ و نیز ر.ک: من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۷۹؛ تحف العقول، ص۲۷۴؛ مسند الشهاب، ج۱، ص۱۴۵؛ المبسوط، ج۵، ص۲۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۵، ص۴۷۸، ج۱۰، ص۳۶۳؛ صفة الصفوة، ج۱، ص۲۰۴؛ البیان و التعریف، ج۲، ص۱۴.
  2. باقر شریف القرشی، النظام السیاسی فی الاسلام، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۲ ق. ص۲۰۲.
  3. «خیر مردم در تفاوت آنها است و اگر همه مساوی باشند هلاک شوند». امالی الصدوق، ص۳۶۲؛ بحارالانوار، ج۷۷، ص۳۸۳.
  4. باقر شریف القرشی، العمل و حقوق العامل فی الاسلام، الطبعة الرابعة، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، ۱۳۹۹ ق. ص۲۷۳.
  5. «هر موجودی به اصل محکم – التَّجَلِّیُ لَا یُتَکَرَّرُ - در وجود خود منفرد و متفرد است و او را ثانی نیست و به عبارت دیگر هر شیء مظهر اسم شریف «يَا مَنْ‏ لَيْسَ‏ كَمِثْلِهِ‏ شَيْ‏ءٌ» است، و این مظهریت را مراتب است. هر حرفی از حروف کتاب آفاقی و انفسی است که من موجودی واحد و بی‌شریکم، چگونه موجد مرا شریک باشد». حسن حسن‌زاده آملی، رساله وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، چاپ اول، انتشارات فجر، ۱۳۶۲ ش. ص۲۴.
  6. «چه بر سرتان آمده است که به سترگی خداوند گردن نمی‌نهید؟ * با آنکه شما را گونه‌گون آفریده است» سوره نوح، آیه ۱۳-۱۴.
  7. «آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کرده‌ایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایه‌هایی برتری داده‌ایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند و بخشایش پروردگارت از آنچه آنان فراهم می‌آورند بهتر است» سوره زخرف، آیه ۳۲.
  8. تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۶۰-۶۱.
  9. «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  10. تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۳۲۶-۳۲۷.
  11. الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۳۴۰-۳۴۱.
  12. الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۳۴۱.
  13. الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۳۴۱؛ و نیز ر.ک: سیرة ابن هشام، ج۴، ص۳۳؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۳۴۷؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۳۹۰-۳۹۱.
  14. ورام بن ابی فراس می‌نویسد خداوند درباره تفاخر به نسب و خویشاوندی فرموده است: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى أَی لَا تَفَاوُتَ فِی أَنْسَابِکُمْ لِاجْتِمَاعِکُمْ إِلَی أَصْلٍ وَاحِدٍ. ثُمَّ ذَکَرَ فَائِدَةَ النَّسَبِ فَقَالَ: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ. «ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدیم» یعنی هیچ تفاوتی در نسب‌های شما نیست، زیرا همه شما به یک اصل برمی‌گردید. سپس فایده نسب‌ها را بیان کرده و فرموده است: «در حقیقت گرامی‌ترین شما نزد خدا باتقواترین شما است». تنبیه الخواطر، ج۱، ص۲۱۳.
  15. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۲ ص ۴۶۳-۴۶۸.
  16. لسان العرب، ج۱، ص۱۴۸؛ لغت نامه دهخدا، ذیل واژه مواسات.
  17. الوافی، ج۱، کتاب الایمان و الکفر، ص۸۸؛ و نیز آورده‌اند: أَسَاهُ بِمَالِهِ مُوَاسَاةٌ: أَنَالَهُ مِنّهُ وَ جَعَلَهُ فِیهِ أُسْوَةٌ أَوْ لَا یَکُونُ ذلِکَ إِلَّا مِنْ کِفَافٍ فَإِنْ کَانَ فَضْلَةٌ بِمُوَاسَاةِ. مجدالدین محمد بن یعقوب فیروز فیروزآبادی، القاموس المحیط، مطبعة السعادة، مصر، ۱۳۷۱ ق. ج۴، ص۳۰۱.
  18. فی ظلال القرآن، ج۳، ص۱۶۷۵.
  19. «تعاون جستن برای برپا داشتن حق، دین‌داری و امانتداری است. تعاون جستن برای یاری کردن باطل، گناه و خیانتکاری است». غررالحکم، ج۲، ص۱۳.
  20. «مثل مؤمنان در پیوند و دوستی و محبت و رحمت به هم [و اهمیت دادن به سرنوشت یکدیگر] مثل یک پیکر زنده است که اگر چیزی از آن به درد آید، سایر اجزای پیکر با آن همدردی می‌کنند». مسند احمد بن حنبل، ج۴، ص۲۷۰؛ و نیز ر.ک: تنبیه الغافلین، ص۱۴۲؛ أبوبکر احمد بن الحسین البیهقی، الأربعون الصغری، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۴۰۸ ق. ص۱۵۰؛ الاحسان بترتیب صحیح ابن حبان، ج۱، ص۲۲۸ و ۲۵۸؛ فتح الباری، ج۱۰، ص۵۵۱.
  21. «و کارهای شایسته کرده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.
  22. تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۶۶۶؛ تفسیر البرهان، ج۴، ص۵۰۴؛ تفسیر کنزالدقائق، ج۱۴، ص۴۲۸.
  23. «که ما انسان را در نیکوترین ساختار آفریده‌ایم * آنگاه او را به (پایه) فروترین فرومایگان بازگرداندیم» سوره تین، آیه ۴-۵.
  24. «سوگند به روزگار * که آدمی در زیانمندی است» سوره عصر، آیه ۱-۲.
  25. «جز آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند و همدیگر را به شکیبایی اندرز داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.
  26. «که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد» سوره بقره، آیه ۳۰.
  27. «هر مؤمنی برای حاجتی نزد برادر مؤمنش رود، جز این نیست که آن رحمتی است که خداوند به سوی آن برادر مؤمن فرستاده و به او عنایت کرده است، پس اگر آن حاجت را پذیرد و روا کند، رحمت خدا را پذیرفته است، و اگر حاجت او را رد کند، با وجود آنکه می‌تواند روا کند، جز این نیست که آن رحمت الهی را از خود رد کرده است». الکافی، ج۲، ص۱۹۴؛ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص۲۹۵؛ وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۵۷۷.
  28. «هر که فردی از برادران ایمانی‌اش به او روی نماید و در پاره‌ای از گرفتاری‌هایش به او پناه آورد و او پناهش ندهد با این که توانایی بر انجام دادن کار او دارد، بی‌گمان پیوند خود را از خدای عزّوجلّ بریده است». الکافی، ج۲، ص۳۶۶-۳۶۷؛ وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۵۹۸.
  29. «هیچ مؤمنی نیست که در راه ادای نیاز برادری ایمانی‌اش گام زند و برای او اهتمام و جدّیت نماید، مگر اینکه خداوند به ازای هر گامی که در این راه بردارد برایش نیکی‌ای ثبت کند و بدی‌ای را از [کارنامۀ] او پاک سازد، چه نیاز آن شخص ادا شود و چه نشود؛ و اگر برای ادای نیاز برادر ایمانی‌اش اهتمام و جدیت نکند، به خدا و رسولش خیانت ورزیده، و پیامبر خدا در قیامت دشمن او خواهد بود». بحارالانوار، ج۷۴، ص۳۱۵.
  30. «برقراری دین به دو ویژگی [بسته] است: از جانب خودت انصاف دادن و مواسات با برادرانت». غررالحکم، ج۲، ص۲۹۷.
  31. «هیچ چیز چون مواسات، برادری را نگهداری نمی‌کند». غررالحکم، ج۲، ص۲۶۶.
  32. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰۵؛ الکافی، ج۲، ص۱۶۴؛ المحجة البیضاء، ج۳، ص۴۰۷.
  33. الکافی، ج۲، ص۱۶۴؛ أبوعلی محمد بن الاشعث الکوفی، الجعفریات (الاشعثیات)، مکتبة نینوی، طهران، ص۱۹۳-۱۹۴؛ قریب به همین: فقه الرضا، ص۳۶۹؛ قرب الاسناد، ص۵۷؛ أبو الحسن محمد بن الحسین الموسوی (الشریف الرضی)، المجازات النبویة، شرح و تحقیق طه محمد الزیتی، دار الاضواء، بیروت، ۱۴۰۶ ق. ص۲۳۷؛ حلیة الاولیاء، ج۲، ص۱۰۲، ج۴، ص۲۳۷؛ تاریخ بغداد، ج۶، ص۳۳۴؛ الفردوس بمأثور الخطاب، ج۲، ص۲۰۱؛ الفتح الربانی، ص۱۳۵؛ عدة الصابرین، ص۳۰۴؛ المستطرف، ج۱، ص۱۷۴؛ فیض القدیر، ج۳، ص۵۰۵؛ دلیل الفالحین، ج۳، ص۲۱.
  34. «خدایا همه فقیران را بی‌نیاز کن، خدایا همه گرسنگان را سیر گردان، خدایا همه برهنگان را بپوشان، خدایا وام همه وامداران را ادا کن، خدایا همه گرفتاران را گشایش ده، خدایا همه غریبان را به وطنشان بازگردان، خدایا همه اسیران را آزاد گردان». تقی الدین ابراهیم بن علی العاملی الکفعمی، البلد الامین، مؤسسة البلاغ، بیروت، ص۲۲۲-۲۲۳؛ مفاتیح الجنان، ص۳۱۷.
  35. «خدای عزّوجلّ فرموده است: خلق خانواده و عیال من‌اند، پس محبوب‌ترینشان نزد من کسی است که نسبت به آنان مهربان‌تر و در [برطرف کردن] نیازهایشان کوشاتر باشد». الکافی، ج۲، ص۱۹۹؛ محمد بن الحسن الحر العاملی، الجواهر السنیة فی الاحادیث القدسیة، الطبعة الاولی، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۲ ق. ص۲۶۴؛ بحارالانوار، ج۷۴، ص۳۳۶.
  36. ابومحمد سفیان بن عیینة بن ابی عمران هلالی از عالمان زاهدی است که بزرگان و رجالیون اهل سنت وی را توثیق کرده، حدیث و روایت او را صحیح دانسته‌اند. در سال ۱۰۷ هجری به دنیا آمده و در سال ۱۹۸ هجری از دنیا رفته است. او را از اصحاب امام صادق (ع) شمرده‌اند. ر.ک: الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۹۷-۴۹۸؛ حلیة الاولیاء، ج۷، ص۲۷۰-۳۱۸؛ تاریخ بغداد، ج۹، ص۱۷۴-۱۸۴؛ صفة الاصفوة، ج۲، ص۲۳۱-۲۳۷؛ وفیات الأعیان، ج۲، ص۳۹۱-۳۹۲؛ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۲۶۲-۲۶۵؛ میزان الاعتدال، ج۲، ص۱۷۰-۱۷۱؛ تهذیب التهذیب، ج۴، ص۱۰۴-۱۰۷.
  37. «بر تو باد به خیرخواهی نسبت به خلق خدا به خاطر خدا، زیرا هیچ‌گاه با عملی برتر و بالاتر از آن خدا را ملاقات نمی‌کنی». الکافی، ج۲، ص۱۶۴؛ بحارالانوار، ج۷۴، ص۳۳۸.
  38. «عابدترین و خداپرست‌ترین مردمان کسی است که نسبت به همه مسلمانان از دیگران خیرخواه‌تر و دل پاک‌تر باشد». الکافی، ج۲، ص۱۶۳-۱۶۴.
  39. «پدر ما رسول خدا (ص) می‌فرمود: یاری کردن مسلمان بهتر و پاداشش بزرگ‌تر از روزه و اعتکاف یک ماه در مسجد الحرام است». الکافی، ج۸، ص۹؛ بحارالانوار، ج۷۸، ص۲۱۷-۲۱۸.
  40. غررالحکم، ج۱، ص۱۸۸.
  41. «به وسیله مواسات با برادران دینی‌تان به خدای متعال تقرب جویید». الخصال، ج۱، ص۸؛ بحارالانوار، ج۷۴، ص۳۹۱.
  42. «هر که با فقیر مواسات کند و با مردم از جانب خود انصاف ورزد، او مؤمن حقیقی است». الخصال، ج۱، ص۴۷؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۲۵.
  43. «هرگاه مسلمانی برای نیازی نزد مسلمانی آید و او جهت کمک و رفع آن همراه او اقدام نماید، همچون مجاهد راه خداست». کتاب المؤمن، ص۵۶؛ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۴۰۸.
  44. «کسی که برای ادای نیاز برادرش گام برمی‌دارد همچون سعی‌کننده میان صفا و مروه است، کسی که نیاز برادرش را برآورده سازد همچون کسی است که در میدان بدر و احد در راه خدا در خون خود غلطیده است». کتاب المؤمن، ص۴۶؛ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۴۱۳.
  45. «کسی که برای رفع نیازی از برادر مسلمانش گام بردارد تا آن را به انجام رساند، خداوند گام‌های او را در آن روز (قیامت) که گام‌ها همه می‌لغزد استوار نگاه می‌دارد». کتاب المؤمن، ص۴۶؛ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۴۰۸.
  46. غررالحکم، ج۱، ص۶۴.
  47. «برترین کردارها سه چیز است: انصاف ورزیدن با مردم از جانب خود، و مواسات با برادر [دینی] به خاطر خدا، و یاد خداوند در هر حال». امالی الطوسی، ج۲، ص۱۹۰؛ و نیز ر.ک: الکافی، ج۲، ص۱۴۵؛ تحف العقول، ص۷ [به جای "مواسات" «مساوات» آمده است]؛ الخصال، ج۱، ص۶۲؛ بحارالانوار، ج۷۴، ص۳۹۲، ج۷۵، ص۲۷.
  48. عدة الداعی، ص۱۲۴.
  49. «خدا را، خدا را، درباره فقیران و مسکینان. آنان را در زندگی خود شریک کنید». الکافی، ج۷، ص۵۲؛ تحف العقول، ص۱۳۶؛ بحارالانوار، ج۷۸، ص۹۹.
  50. وی از اصحاب امام عسکری (ع) و از شخصیت‌های برجسته شیعه بوده است. ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج۱۴، ص۱۰۲.
  51. نک: غیبة الطوسی، ص۱۴۸؛ بحارالانوار، ج۵۰، ص۲۵۳، حدیث ۷.
  52. «شیعیان ما را به سه چیز آزمایش کنید: [اول] به اوقات نماز که چگونه آن را محافظت می‌کنند، و [دوم] به اسرارشان که چگونه نزد دشمن ما آنها را حفظ می‌کنند و [سوم] به اموالشان که آیا نسبت به برادران دینی خود در آن مواسات دارند؟» الخصال، ج۱، ص۱۰۳؛ روضة الواعظین، ص۳۲۱؛ أعلام الدین، ص۱۳۰-۱۳۱؛ وسائل الشیعة، ج۳، ص۸۲؛ قریب به همین: قرب الاسناد، ص۳۸؛ بحارالانوار، ج۷۴، ص۳۹۱.
  53. «هر کس از اصحاب و شیعیان ما که برادر دینی‌اش برای نیازی از او یاری جوید و او تمام کوشش و جدیت خود را برای کمک به وی مبذول ندارد، همانا به خدا و رسولش و همه مؤمنان خیانت کرده است». الکافی، ج۲، ص۳۶۲؛ وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۵۹۶؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۸۲.
  54. باب‌های روایی بسیاری گویای این حقیقت است. ر.ک: الکافی، ج۲، ص۱۶۳-۱۶۴، ۱۹۲-۲۰۷.
  55. «هر مسلمانی که مسلمان دیگری برای نیازی نزد او آید و او قادر بر رفع آن باشد و این کار را نکند، خداوند در قیامت او را شدیداً مورد عتاب و سرزنش قرار می‌دهد و به او می‌فرماید: چرا وقتی برادرت به خاطر نیازی به تو روی آورد و من ادای حاجت او را به دست تو قرار دادم، او را منع نمودی و نیازش را برطرف نکردی و از ثواب و پاداشی که این عمل داشت روی گرداندی؟ به عزت و جلالم سوگند که به خاطر این عمل تو در هیچ حاجتی نظر رحمت و عنایت به سویت نخواهم کرد، خواه در آتش بوده و خواه آمرزیده باشی». مجالس ابن الشیخ، ص۶۰؛ وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۶۰۰.
  56. سماعة بن مهران از اصحاب گرانقدر امام صادق و امام کاظم (ع) و از راویان ثقه است. ر.ک: رجال النجاشی، ص۱۹۳-۱۹۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۹۷-۳۰۱؛ قاموس الرجال، ج۵، ص۳۰۲-۳۰۷.
  57. «مسلمانان با هم برادرند، نباید به یکدیگر ستم روا دارند و همدیگر را خوار سازند، و نباید به محرومیت هم راضی باشند. مسلمانان باید در این راه تلاش کنند، با هم بکوشند و مواسات و تعاون کنند و به اهل حاجت مدد رسانند که خداوند به رحمت و عطوفت میانشان فرمان داده است». الکافی، ج۴، ص۵۰؛ وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۵۹۷.
  58. «هر کس خانه‌ای داشته باشد و مؤمنی به نشستن در آن نیازمند باشد، اما او برادر مؤمن خود را از آن منع کند (خانه خود را از وی دریغ دارد) خدای عزّوجلّ [به فرشتگانش] خطاب کند: ای فرشتگان من، بنده من به بنده دیگرم از نشستن در خانه دنیا بخل ورزید، به عزت و جلالم سوگند که او هرگز ساکن بهشت من نشود». المحاسن، ج۱، ص۱۰۱؛ الکافی، ج۲، ص۳۶۷؛ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص۲۸۶؛ وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۶۰۰؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۷۹؛ با مختصر اختلاف در لفظ.
  59. بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۷۹.
  60. «آن کس که کار نیک و بخشش تو را می‌پذیرد، همانا حقش بر تو واجب و لازم می‌شود». شرح غررالحکم، ج۵، ص۳۸۹.
  61. «هر کس به آن چه از دارایی نزد اوست، بخل بورزد خداوند بر او خشم گیرد». غررالحکم، ج۲، ص۲۳۸.
  62. «هر که رغبت و روی نیاز خود را به سوی تو متوجه سازد، کمک و یاری او بر تو ضروری و لازم است». شرح غررالحکم، ج۵، ص۳۴۱.
  63. «هر که به تو محتاج گردید، برآوردن حاجت او بر تو لازم و ضروری است». شرح غررالحکم، ج۵، ص۴۶۸.
  64. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۲ ص ۶۳۴-۶۵۰.