بحث:ابلیس در قرآن

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

گفتگو درباره لفظ ابلیس

ابلیس از لغت یونانی Diabolos مأخوذ است و کلمه Diable در زبان فرانسه و Devil در زبان انگلیسی از همین لفظ ریشه گرفته‌اند. Diabolos در زبان یونانی به معنی نمام و مفتری است. فیروز آبادی در کتاب قاموس چنین می‌نویسد:

بلس بالتحریک، کسی است که خیر و نیکی نزد او نباشد یا کسی است که از او شر و بدی به مردم برسد و «ابلاس» به معنی یأس است و ابلیس نیز از این کلمه مشتق است و شاید ابلیس کلمه عجمی باشد. جوالیقی در «المعرب» می‌نویسد. ابلیس عربی نیست، هر چند برخی آن را عربی و از اصل، ابلاس پنداشته‌اند زیرا اگر عربی بود ممنوع الصرف نمی‌شد. زمخشری و صاحب لسان العرب به اعجمی بودن ابلیس تصریح کرده‌اند و جمع ابلیس مانند اسم‌های اعجمی دیگر بر وزن «فعالله» بکار می‌رود و «ابالسه» هم وزن با «فراعنه» و «قیاصره» و «اکاسره» است.

در متون یونانی انجیل، غالباً ابلیس به صیغه جمع استعمال شده و در رساله «پولس» به «تیموتاوس» و «تیطس» کلمۀ ابلیس با معانی گوناگون ولی نزدیک به هم استعمال گردیده است. در انجیل، باب شانزده آیه ۲۳ «پطرس» ابلیس نامیده شده و همچنین در انجیل یوحنا باب ششم آیه ۷۰ به «یهودا» خطاب ابلیس شده است و در این دو مورد، ابلیس تقریبا جنبۀ علمیت دارد و به اعتبار شرارت دائم یا موقت، مجازا نام ابلیس بر آنها اطلاق گردیده است.[۱]

تحقیق در لفظ شیطان

نام دیگر ابلیس، شیطان است و برای ابلیس کنیه هائی هم ذکر کرده‌اند، از قبیل «ابومره، (بضم میم)» و «ابوخلاف» و «ابودوجانه» «ابولبینی» (بضم لام و فتح باء) و لبینی نام دختر ابلیس است. در سوره ناس از شر وسواس خناس استعاذه شده و مفسرین خناس را لقب یا نام یا صفت شیطان می‌دانند و خناس در لغت، بسیار مخفی شونده بعد از ظهور و پیدائی است و به همین مناسبت ستارگان هم، خنس نامیده شده‌اند. زبان شناسان عرب سعی کرده‌اند که شیطان را عربی الاصل نشان دهند و آن را از ریشه «شیط» به معنی سوختن از خشم، یا از «شطن» به معنی دورشدن مشتق بدانند لکن دو فرض دیگر محتمل است: نخست آنکه لفظ شیطان از لغت عبرانی «هاشتیطن» به معنی مخالفت و دشمنی مأخوذ باشد و شاید از لفظ سریانی آن اخذ شده باشد.

دیگر آنکه شیطان از معنی مار منقول گردیده باشد. چه شیطان در معنی در اشعار پیش از جاهلیت به کار رفته است با این فرض ممکن است شیطان عربی الاصل باشد و مؤید این حدس آنکه شیطان در سلسله نسب چند نفر مذکور است چنان که شیطان بن بکر بن عوف از اجداد القمه است و ابن درید از دو تن یکی به نام عاهاب بن شیطان و دیگر به نام شیطان بن حارث نام برده. بنی شیطان نام قبیله‌ای از قبایل عرب بوده که پیش از اسلام می‌زیسته‌اند و بسا هست که بنی شیطان و بنی حیه یادگاری از توتمیسم باشند؛ زیرا مار در نظر سامیان با جهان بالا ارتباط داشته و در داستان تورات به بهشت وارد گردیده و آدم و حوا را فریفته و در قصص اسلامی نیز فریبندۀ آدم و حوا در بن دندان مار جای داشته است. به علاوه ابلیس با مار رابطه دیگری هم دارد، چه در قرآن مجید بر عصای موسی که مار یا اژدها شده عنوان «جان» اطلاق گردیده و ابلیس هم در عداد جن معرفی شده است. باری شیطان به چند معنی در قرآن مجید مذکور است یکی نام ابلیس دیگر به معنی دیوسوم به معنی سرکرده اشرار. در دو مورد هم لفظ شیطان در قرآن مجید قرینه رحمان است: یکی در سوره انبیاء آیه ۸۲- دیگری در سوره زخرف آیۀ ۳۵. شیطان به معنی شرور در زبان یهودیان معمول بوده و به وسیله آنان عرب‌ها هم با این معنی آشنا شدند و به تدریج مشرکین عرب شیاطین را به معنی ارواح ناپاک هم استعمال کرده‌اند.

به موجب قرآن مجید شیاطینی برای حضرت سلیمان در دریا غواصی می‌کرده‌اند و آنان را مفسرین، اجنه ضعیف معرفی نموده‌اند.

نگارنده، احتمال می‌دهد که شیاطین در این مورد یا به طور مطلق مأخوذ از صیدون باشد چه مردم صیدا که در غواصی و شناوری مهارت داشته‌اند برای سلیمان غواصی می‌کرده‌اند. احتمال دارد که بعداً کلمه صیدا یا صیدون به این صورت درآمده و در ادوار مختلف معنی آن نیز توسعه و تحول یافته باشد. در هر حال، اگر هم شیطان صورت تحول یافته صیدون نباشد، شیاطینی که برای حضرت سلیمان در دریا کار می‌کرده‌اند بیشتر از مردم صیدا بوده‌اند. در موضع دیگری از قرآن مجید نام شیاطین بر ساحران کافر، اطلاق می‌شود که در ملک سلیمان رخنه کرده به مردم سحر می‌آموختند و آنان را گمراه و منحرف میساختند. به موجب آیه ۱۹ از سوره حجر و آیه ۷ از سوره صافات و آیه ۶ از سوره ملک، آسمان‌ها از شیاطین محفوظند و آنها نمی‌توانند آواز ملاء اعلی را بشنوند، و اگر بخواهند استراق سمع کنند با شهاب ثاقب رانده می‌شوند. یونانیان نسبت به «تیتان‌ها» که دشمن خدایان المب بودند همین عقیده را اظهار می‌داشتند. اما در تورات، فرشتگان کروبی با شمشیر راه بهشت را حفظ می‌کنند تا آدم به آن باز نگردد.[۲]

رجم شیطان

شیطان در قرآن متصف به صفت رجیم است، می‌گویند شیطان از آن جهت به صفت رجیم موصوف گردیده که حضرت ابراهیم، او را در منی رجم و سنگسار کرده است، ولی «نولدکه» مستشرق آلمانی، رجیم را لفظی حبشی به معنی ملعون می‌داند و محتمل است که میان لعن و سنگسار کردن مناسبتی بوده است، چنان که در فقه اسلامی میان لعان که نسبت دادن زن به زناکاری است و رجم که مجازات زنای شیخ و شیخه بوده و منسوخ گردیده رابطه‌ای وجود داشته است، رجم شیطان، عقوبتی است که خداوند درباره او حکم فرمود و به واسطه این که آدم را اغوا کرد، او را از آسمان رانده است.

از مجموعه تحقیقات، چنین نتیجه می‌شود که شیطان نزد ملتی شاید عبرانیان به معنی روح یا روح سرکش به کار می‌رفته و از آن پس، عده‌ای از اقوام عرب برخی از بتان خود را به آن نام و به نام جبت و طاعوت خوانده‌اند و احتمال هم دارد که لفظ سامی شیطان از معنی مار به تدریج نقل شده باشد و در هر حال در زمان نزدیک به اسلام، شیطان بر روح ناپاک اطلاق می‌گردیده، چنان که «امیة بن ابی الصلت» از رجم شیاطین به وسیله شهب سخن گفته و «عدی بن زید» از تعذیب شیطان در دوزخ یاد کرده است.[۳]

مبدأ اعتقاد به شیطان

عقیدۀ به ابلیس یا شیطان از دیر باز جزء معتقدات بشر بوده و این مفهوم مانند مفاهیم دیگر آن جهان، برای آدمی از تصورات راجع به مرگ منشأ گرفته است، چنان که در کتاب اومیشار که بعد از بودا نوشته شده از خداوند مرگ mertyou سخن به میان آمده و به تدریج «مرتیو» در مذهب بودائی به صورت mara دشمن بودا درآمده و «اهریمن» - «انگره مینیو» صورت تحول یافته همین مفهوم است که به ایرانیان رسیده و شاید این مفهوم از همین راه به سامیان هم منتقل شده باشد، منتهی اصحاب مذاهب توحید سامی، ثنویت را از میان برداشته‌اند، و به جای این که شیطان را در برابر خدای قرار دهند او را مضاد و مقابل با آدمیان شناخته‌اند، مع هذا باز هم گاهی شیطان قرینه لفظی رحمان می‌شود.

بنا بر معتقدات نصاری، شیطان، سلطان این جهان است و پیوسته در مقام آن است که انسان را به مخالفت و سرکشی با خدا وا دارد و اولین بار حوا و آدم را به خوردن میوه درخت معرفت وا داشت و به ایشان گفت: که خداوند نظر به رعایت مصالح خویش، آدم و حوا را از آن درخت محروم ساخته است.

به این ترتیب، می‌‌بینیم که ابلیس یا شیطان بر حسب معتقدات سامیان، همیشه دشمن انسان بوده و آدمی را از سعادت و نیکبختی دور ساخته و به جای آنکه با «اهورامزدا» به ستیزه برخیزد، با صالحان و شایستگان پیوسته جنگ و ستیز داشته است. مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی شوکت شیطان را در هم شکسته و دیگر، شیطان بر مسیحیان واقعی تسلط ندارد.

مسلمانان می‌گویند که شیطان بر هیچکس سلطه واقعی ندارد ولی با وسوسه و اغوا می‌کوشد که همه را از راه منحرف سازد و حتی در صدد اغوای همه پیغمبران بوده فقط یحیی بن زکریا از وسوسه او در امان بوده است. بنا به روایتی حضرت یحیی از خدا می‌خواهد که ابلیس را به او بنمایاند. ابلیس بر وی ظاهر می‌گردد.حضرت یحیی از وی می‌پرسد که آیا هرگز بر او دست یافته است؟ ابلیس جواب می‌دهد که یک بار که وی از غذای لذیذ سیر گردیده و ورد خود را فراموش کرده بر او مسلط شده است. از آن زمان حضرت یحیی با خود عهد می‌کند که همیشه نیم سیر از خوان برخیزد.

باز می‌گوید حضرت سلیمان از شیطان پرسیده است چه کار نزد او محبوب‌تر و نزد خدا مبغوض‌تر است. جواب داده است آمیختن مرد به مرد و زن به زن نزد او بهترین کارها و نزد خدا منفورترین اعمال به شمار می‌رود.

بنابر آیات کریمه قرآنی، شیطان، دشمن انسان است و تنها از اغوای بندگان مخلص خدا، عاجز و ناتوان می‌ماند. مردم را وعدۀ فقر و بینوائی می‌دهد و به بخل وا می‌دارد و به کارهای زشت فرمان می‌دهد. باده و قمار و بت پرستی از اعمال شیطان است و با خمر و میسر، شیطان میان آدمیان ایجاد دشمنی می‌کند و آنان را از نماز و ذکر خدا باز می‌دارد. هر پیغمبری شیطان‌هائی از جنس جن و انس دارد و شیاطین با هم مرتبطند. کسی که از یاد خداوند رحمان غافل باشد، با شیاطین، قرین و هم‌نشین می‌گردد. هنگام قرائت قرآن باید از شیطان به خداوند پناه برد و به همین جهت است که پیش از قرائت قرآناستعاذه می‌شود.

مادر مریم، هنگامی که مریم را زاد، گفت: پروردگارا من مریم و ذریه‌اش را از شر شیطان رجیم به پناه تو می‌سپارم.

شیطان، اعمال بدکاران را در چشم‌شان می‌آراید و می‌گوید هیچ یک از مردم بر شما چیره نخواهد شد چه من همسایه شمایم اما چون آن گروه به جان هم افتند، می‌گویند من از شما بیزارم چه من چیزهائی میبینم که شما نمی‌بینید و از خدای یکتا ترسانم و می‌‌دانم که عقوبت خداوندی سخت و شدید است. همچنین شیطان آدمی را به کفر دعوت می‌کند و چون آدمی کافر می‌شود وی اظهار برائت می‌نماید و می‌گوید من از خدای یکتا که پروردگار جهانیان است ترسانم.[۴]

عزازیل

ابلیس، در زبان معمولی، عزازیل هم نامیده شده ولی در قرآن، این نام مذکور نیست. عزازیل لفط عبری است و به معنی عزیز خداست. در تورات، این لفظ با معنی مبهمی مسطور است و مفسرین تورات درباره آن معنی، اختلاف کرده‌اند. به عقیده بعضی، عزازیل نام بزی است که کفاره گناهان قوم را بر آن می‌گذارند و در وادی بایر رها می‌کنند تا کفاره گناهان قوم را به موضع نامعلومی ببرد. عده‌ای معتقدند که عزازیل نام همان نقطه نامعلوم است که منتهی الیه گناهان فرض شده است. بعضی هم عزازیل را نام ابلیس می‌دانند که همه گناهان به او منتهی می‌گردد. به هر حال در ادبیات ما عقیده سوم مورد قبول واقع شده و ادبای ما عزازیل را بر ابلیس اطلاق کرده‌اند، لکن از دقت در موارد استعمال، معلوم می‌شود که عزازیل آنگاه نام ابلیس بوده که در درگاه حق، تقربی داشته است.[۵]

ابلیس در قرآن مجید

ابلیس، یازده بار در قرآن مجید ذکر گردیده و جز در یک مورد، همه جا از ابلیس ضمن داستان حضرت آدم یاد شده است. همه فرشتگان، جز ابلیس، به آدم سجده کردند اما ابلیس خودداری نمود و تکبر ورزید و گفت: آفرین من از آتش و آفرینش آدم از خاک است، من بر او فضیلت دارم و نباید با او سجده کنم. خداوند او را از درگاه راند و فرمود تا روز جزا لعنت من بر تو باد. ابلیس گفت: اینک که مرا از درگاه راندی و خوار و زبون ساختی، من در مقام گمراه کردن و اغوای بنی آدم بر خواهم آمد و از پیش و پس و چپ و راست بر ایشان حمله خواهم برد و جز بندگان مخلصت هیچکس از وسوسه من سالم نخواهد ماند. از مصدر عزت خطاب رسید که بر بندگان صالح من، تسلط نخواهی یافت و هر کس که تو را پیروی کند در جهنم ماوی خواهد گزید.

ابلیس، به وسوسه آدم و حوا پرداخت و به شرحی که در گفتار مربوط به آدم گفته شد، وسیله بیرون راندن ایشان را از بهشت فراهم کرد.

این قصه در سوره بقره و سوره اعراف و سوره حجر و سوره بنی اسرائیل و سوره کهف و سوره شعراء و سوره ص مسطور است. قصه شیطان، از آن جهت ضمن داستان آفرینش آدم مندرج است، تا آدمی دریابد که بدی، مقتضای ذات او نیست، بلکه از شیطان به او تلقین می‌شود. انسان برای نیکی آفریده شده و باید به مبارزه با بدی که ناشی از غریزه جاه‌طلبی و کبر و حسد است وهمه آنها به عنوان شیطان متجلی می‌شود قیام کند. ایجاد این فکر در انسان، تأثیری فراوان در تربیت اخلاقی و تقویت حس خیرخواهی و حق پرستی او دارد. در یک مورد ضمن قصه مردم سبا، قرآن مجید در سوره سبا از ابلیس به این مضمون یاد کرده که «ابلیس گمان خود را درباره ایشان یعنی مردم سبا محقق ساخت و او را جز عده‌ای از مؤمنان پیروی کردند!».

قرآن شریف، از شیطان به لفظ نکره و هم به صورت الشیطان و شیاطین بسیار یاد کرده است. همه جا الشیطان مرادف با ابلیس است. در سوره تکویر و سورۀ نساء و سوره صافات، شیطان به لفظ نکره ذکر شده در مورد اول با وصف رجیم و در مورد دوم با وصف مرید و در مورد سوم با وصف مارد همراه است.[۶]

ابلیس پس از هبوط

ارباب تفسیر، در زمینه هبوط ابلیس که از آیه ۳۴ از سوره بقره ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ[۷] مستفاد است، تفصیلاتی داده‌اند و گفته‌اند که ابلیس هنگام هبوط، از خداوند خواست که چون به خاطر آدم از مقام خود فرود آمده، بر بنی آدم تسلط داشته باشد. با درخواست او موافقت شد، سپس درخواست کرد که قدرت بیشتری به او داده شود. سینه بنی آدم جایگاه او شد و چون نیروی فزون‌تری خواست، مأمور گردید که با لشکریان سواره و پیاده خود به بنی آدم حمله‌ور گردد و با ایشان در مال و فرزند شریک شود. (مضمون اخیر در قرآن مجید موجود است). و در برابر هریک از فرزندان آدم او را دو فرزند باشد. حضرت آدم نیز در برابر ابلیس از خداوند نیرو خواست، به وی این موهبت ارزانی گردید که بر هر یک از فرزندانش موکلی گماشته شود تا او را از شر شیطان حفظ کند و در برابر هر حسنه، ده برابر پاداش یابد و در مقابل هر بدی، کیفر مساوی دریافت دارد و از رحمت خداوند ناامید نباشد و تا جان در بدن دارد، در توبه به روی او باز باشد، باز آدم درخواست موهبت بیشتری کرد، خداوند فرمود: «می‌آمرزم و باک ندارم».

گفته‌اند که ابلیس به سرزمین (ابله) فرود آمد و مار به اصفهان و طاووس به بابل هبوط کرد. می‌گویند در مقابل پیغمبرانی که خداوند برای هدایت مردم فرستاده، کهان که به قولی از گذشته خبر می‌داده‌اند و به قولی از آینده با خبر بوده‌اند، پیامبران ابلیس به شمار می‌رفته‌اند و نقش‌های خال کوبان کتاب او، و نی مؤذن او، و بازار مسجدش، و حمام، خانه‌اش می‌باشد. خوراک او هر چیزی است که نام خدا بر آن، برده نشود و نوشابه او مسکرات است و زنان دام اویند.[۸]

اختلاف مفسرین درباره ماهیت ابلیس

راجع به ماهیت ابلیس، مفسران اختلافی دارند. عده‌ای او را فرشته می‌دانند؛ زیرا قرآن مجید او را از فرشتگان استثناء کرده است. عده‌ای معتقدند که ابلیس از جن بوده؛ زیرا آیه ۴۸ از سوره کهف تصریح دارد که ابلیسجن بوده و از فرمان پروردگار خود سر باز زده «کان من الجن ففسق عن امرر به». بعضی هم او را «جان با تشدید نون» پنداشته‌اند که به زعم ایشان غیر از جن و فرشته است. گروهی هم در مقام تقریب مفاهیم برآمده و گفته‌اند که فرشتگان مقرب که از دیدۀ فرشتگان دیگر مستورند، جن نامیده می‌شوند و جن‌های کافر شیاطین‌اند و جن‌هائی که قدرت نقل و انتقال داشته باشند، عفاریت جمع عفریت نامیده می‌شوند. (گویا عفریت مأخوذ از آفرودیت ربة النوع یونانی باشد).[۹]

تکثیر شیاطین

برای مرتبط ساختن شیاطین با ابلیس، افسانه‌هائی ساخته شده. عده‌ای گفته‌اند که ابلیس با زوجه خود تماس گرفت و از ایشان تخمه‌هائی به وجود آمد. گروهی هم معتقد شدند که ابلیس خود سه یا چهار تخم گذاشته و از آن شیاطین به وجود آمده‌اند.

در کتاب «الاوائل» مسطور است که ابلیس اولین کسی است که لواط کرده؛ زیرا چون به زمین فرود آمد، زوجات او از او گریختند پس با خود لواط کرد و بیضه‌هائی تولید شد و از آنها شیاطین تولد یافتند.[۱۰]

ابلیس در نظر ساحران

ابلیس، نزد ساحران مقامی ارجمند دارد: او را رئیس ارواح سفلیه می‌دانند و معتقدند که با توسل به او می‌‌توانند بسیاری از مشکلات را حل کنند و در بسیاری از موجودات به واسطه او تصرفاتی معمول دارند. به زعم ایشان، شیطان ممکن است نر، یا ماده باشد و ابلیس به هر گونه صور؛ حتی به صورت هر انسانی، ممکن است خودنمائی کند ولی مسلمین معتقدند که ابلیس به صورت پیغمبر اکرم نمی‌تواند مصور گردد. برخی از شعرای عرب با خود، شیطان همراه میپنداشته و از شیطان خویش الهام می‌گرفته‌اند.

یزیدیه، ابلیس را می‌‌پرستند و معتقدند که با خدا بالاخره صلح خواهد کرد و اکنون هم بیش از پیغمبران، قابل توسل و اعتماد است. عده یزیدیان اندک است و در کردستان و دو قریه از قراء سوریه ساکن می‌باشند.[۱۱]

پانویس

  1. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص77-78.
  2. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص78-79.
  3. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص80.
  4. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص80-82.
  5. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص82.
  6. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص83-84.
  7. «شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت» سوره بقره، آیه ۳۶.
  8. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص84.
  9. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص85.
  10. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص85.
  11. خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص85-86.

منابع