بحث:بیعت با یزید بن معاویه

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

درخواست بیعت امام حسین (ع) با یزید

سیدالشهدا (ع) وقتی با اصرار ولید و مروان برای بیعت با یزید مواجه شد به فسق او شهادت داد و فرمود: «يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لاَ يُبَايِعُ مِثْلَهُ»[۱]. یزید، مردی فاسق، شراب‌خوار، آدم‌کش است که آشکارا گناه می‌کند و کسی همچون من با کسی مثل او بیعت نخواهد کرد. این شناخت سید الشهدا (ع) از یزید، سابقه داشت. حتی روزی در یک جلسه، آن حضرت در پاسخ معاویه که از یزید ستایش کرد، برخاسته، زشتی‌ها و مفاسد یزید را بر شمرد و به معاویه به خاطر بیعت گرفتن از این و آن برای پسرش یزید، اعتراض کرد[۲].

یزید نیز همچون پدرش، به حیف و میل بیت المال و کشتن انسان‌های با ایمان و ایجاد فساد و مفاسد در دستگاه حکومت پرداخت. به والی مدینه نوشت که به زور از سیدالشهدا (ع) بیعت بگیرد و اگر نپذیرفت، گردن او را بزند. برای سرکوبی هواداران امام حسین (ع) که با مسلم بن عقیل در کوفه بیعت کرده بودند، “ابن زیاد” را به ولایت کوفه گماشت و به کشتن امام فرمان داد. ابن جوزی دربارۀ او گفته است: “چگونه قضاوت می‌کنید دربارۀ مردی که سه سال حکومت کرد، در سال اول حسین (ع) را به شهادت رساند و در سال دوم مردم مدینه را دچار وحشت ساخت و مدینه را برای لشکریان خود مباح گرداند و در سال سوم، خانۀ خدا را با منجنیق سنگباران کرد و ویران ساخت”[۳]. که اشاره به حادثۀ کربلاست و ”واقعۀ حرّه” که مردم مدینه در سال ۶۳ هجری بر ضدّ والی قیام کردند و او و دیگر امویان را از شهر بیرون نمودند و این پس از آن بود که فساد و آلودگی و جنایات یزید بر آنان آشکار شد. یزید هم مسلم بن عقبه را با لشکری برای قتل عام مردم فرستاد. در سال ۶۴ هجری نیز همان سپاه برای سرکوب قیام عبدالله بن زبیر به مکه هجوم بردند و به مسجد الحرام و حرم خدا با منجنیق حمله کردند. کعبه و مسجد الحرام سوخت و ویران شد و عدّه‌ای کشته شدند[۴]. ننگ‌ها و آلودگی‌های یزید، بیش از آن است که در این مختصر بگنجد[۵]. مدت حکومت یزید، سه سال و هشت ماه بود و در سال ۶۴ در “حوارین” از اطراف دمشق مرد[۶] و در “باب الصغیر” دمشق دفن شد[۷].[۸]

پافشاری حکومت بر بیعت

بیعت یعنی تسلیم و سرسپردگی، یعنی منقاد بودن بر اوامر حاکم و امضا کردن تمام ساختار حکومت. بیعت با رسول اکرم یعنی بیعت با خداوند متعال ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ[۹] و بیعت با یزید یعنی قلم صحه بر تمامی مفاسدی که از نفس ناپاکش تراوش می‌کند. بیعت با یزید یعنی امضای محو و هدم دین. حسین(ع) می‌داند که یزید متدین به دیانت اسلام نیست. بازیگری است با بازیچه‌های دنیا. بیعت با یزید یعنی پذیرش ننگ ذلت.

سیدالشهدا از طرفی مواجه است با این حقیقت که دینش اجازه نمی‌دهد با یزید بیعت کند و بیعت با یزید را این‌گونه تفسیر فرمود: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ‌» بیعت با یزید یعنی خداحافظی با تمام مکتب و از طرف دیگر حکومت به کمتر از بیعت راضی نمی‌شود. پافشاری یزید و ابن زیاد و عمر بن سعد حول محور یک مسئله هستند و آن اینکه حسین باید تسلیم شود و با امیر بیعت نماید، در غیر این صورت باید کشته شود.

امام به این تخییر و ثمرات زشت بیعت بارها اشاره دارد:

  1. یزید بعد از مرگ معاویه به ولید حاکم مدینه نامه می‌نویسد از حسین بیعت بگیر و الا سرش را برایم بفرست.
  2. امام در منزل ثعلبیه به اباهره می‌فرماید: «إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ أَخَذُوا مَالِي فَصَبَرْتُ وَ شَتَمُوا عِرْضِي فَصَبَرْتُ وَ طَلَبُوا دَمِي فَهَرَبْتُ»؛ «بنی‌امیه مالم را گرفتند صبر کردم، بی‌احترامی کردند و ناسزا گفتند صبر کردم و اکنون دنبال ریختن خونم هستند که از مکه خارج شدم.
  3. به فرزدق در هنگام خروج از مکه می‌گوید: «لَوْ لَمْ أَعْجَلْ لَأُخِذْتُ‌»؛ اگر عجله نمی‌کردم گرفتار می‌شدم.
  4. امام به عبدالله عمر فرمود: «ان القوم لا يتركوني... فلا يزالون حتى ابايع و اني كاره فيقتلوني»[۱۰]؛ این گروه مرا رها نخواهند کرد، آنها اصرار دارند تا من بیعت کنم و من نیز نمی‌خواهمچنین کنم لذا مرا خواهند کشت.
  5. وقتی حر توانست مأموریت خود را به خوبی به پایان برد و امام را در کربلا پیاده کرد، نامه‌ای را به ابن زیاد نوشت و نزول امام را گزارش داد، ابن زیاد هم در نامه‌ای برای امام چنین نوشت: از ورودت به سرزمین کربلا آگاه شدم، فرمانروای جامعه اسلامی یعنی یزید به من دستور داده که سر بر بستر نگذارم و از شراب سیر ننوشم مگر تو را به قتل رسانم یا آنکه به فرمان من و یزید در آیی.

وقتی نامه به امام رسید نامه را روی زمین پرتاب کرده فرمود: ملتی که خرسندی مخلوق را بر خشم خالق ترجیح دهد هرگز روی رستگاری را نمی‌بیند[۱۱]. روز سوم محرم که پیک عمر سعد نزد امام آمد عرض کرد: برای چه به کربلا آمده‌ای؟ جواب امام را عمر سعد به ابن زیاد منتقل کرد و او جواب داد: باید حسین بن علی و همراهان او دست به دست تو بدهند و برای یزید بیعت کنند، اگر بیعت کردند اطلاع بده تا رأی خود را در این باره بگویم[۱۲]. وقتی جواب این زیاد به عمر سعد رسید در روز پنجم محرم عین حکم برای امام فرستاده شد و امام در جوابش فرمود: ممکن نیست که من تسلیم شوم آخرین ضربه‌ای که می‌توانند به من بزنند ضربه مرگ است آفرین به مرگ[۱۳].

عمر سعد در یکی از نامه‌هایش به ابن زیاد که پیشنهاد اصلاح طلبانه‌ای را ارائه داده بود، وقتی جواب جنون‌آمیز ابن زیاد رسید، فهمید که سعایت شمر بود که منجر به این جواب شد و لذا به شمر گفت: تو امیر را از نوشته من منصرف کردی و کاری که ما امیدوار بودیم به اصلاح آوریم تو فاسد کردی! به خدا قسم حسین تسلیم نخواهد شد ان نفسا ابيه لبين جنبيه زیرا روحی بزرگ و تسخیر ناشدنی در کالبد اوست[۱۴]. امام در حالی که برق شمشیر سی هزار نفر نظامی چشم‌ها را خیره می‌کرد و قلب‌ها را می‌لرزاند، در زمانی که سوز تشنگی وجود امام را می‌گداخت و جهان پیش چشمش تیره و تار شده بود، وقتی که کودکان و زنان در خیمه‌ها منقلب و پریشان بودند، وقتی که خاندان امام در نگرانی و بلاتکلیفی از آینده و در انتظار اسارت دقیقه‌شماری می‌کردند، وقتی که ناله‌های جانسوز زنان و کودکان تشنه و سرگردان قلب پر محبت امام را می‌لرزاند و جگرش را چاک می‌زد، در چنین عرصه پرمحنتی امام فرمود: «هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» ما هرگز ذلت را نمی‌پذیریم و می‌فرماید: «لَا وَ اللَّهِ لَا أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ‌»؛ «به خدا من دست تسلیم و ذلت به اینان نمی‌دهم»[۱۵]. روز عاشورا امام فرمود: «الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْعَارِ *** وَ الْعَارُ خَيْرٌ مِنْ دُخُولِ النَّارِ وَ اللَّهِ مَنْ هَذَا وَ هَذَا جَارِي»[۱۶].[۱۷]

بیعت‌خواهی یزید

از مسلمات تاریخ است که ابوسفیان بزرگ مشرک تاریخ پس از آن همه شرارت و لشکرکشی و صدمه و آزاری که به اسلام و وجود مبارک رسول اکرم وارد کرده بود، جز از ترس شمشیر اسلام نیاورد. ابهت و عظمت اسلام و مسلمین و اقتدار بی‌نظیر رسول اکرم را در فتح مکه مشاهده کرد و از ترس جانش شمشیر را بر زمین گذاشت و مسلمان شدنش جز دروغ و تزویر نبود و فرزندش معاویه هم با همین شیوه به اسلام گروید و در زمان خلافت عثمان که خود اموی بود میدان وسیعی برای تاخت و تاز پیدا کردند. هم پشتوانه اقتصادی خود را با حاتم‌بخشی عثمان تقویت کردند و هم طمع قبضه کردن خلافت اسلامی را به طور مدام در ذهن خود پروریدند.

در عصر عثمان، معاویه خود را برای رسیدن به قدرت خلافت اسلامی و بلعیدن بیت المال مسلمین و ایجاد سلطنت خودکامه کاملاً آماده کرد و بعد از مرگ عثمان با حیله‌ها و دسیسه‌های متعدد این فکر ناپاک را با هزینه سنگین، جامه عمل پوشاند و فرزندش یزید که ناپاک زاده بود در دامان مادری مسیحی که مسیحیت او هم مانند اسلام معاویه بود پرورش یافت و از کودکی تا زمان مرگ معاویه به هوس‌رانی و سگ‌بازی و... عمرش را سپری کرده بود و چون معاویه سلطنت را موروثی کرده بود و برای یزید از مردم بیعت گرفته بود، با مرگ معاویه خود را زمامدار دنیای اسلام می‌دانست و از آنجا که جز به قدرت و غارت بیت المال فکر نمی‌کرد، تصمیم گرفت هر گونه مزاحم و خطری را که مانع وصال به آمال دنیاییش باشد از میان بردارد.

امام حسین(ع) منتظر مرگ معاویه بود تا با مرگ وی فرصت هر گونه انقلاب اصلاحی به دست بیاید، آنگاه شروع به قیام کند. این انتظار با مرگ معاویه به پایان رسید، ولی پیش از آنکه از طرف امام حسین اقدامی بشود، حکومت برای جلوگیری از هر گونه جنبش اصلاحی، امام را تحت فشار قرار داد که با یزید بیعت کند و در این راه به قدری سخت‌گیری کرد که از آن حضرت سلب امنیت شد. امام پیش از آنکه گرفتار شود و امکان هر گونه اقدام از حضرتش سلب گردد، به مرکز جهانی اسلام یعنی مکه هجرت فرمود.

یزید گر چه افرادی مثل عبدالله زبیر و عبدالله عمر و عبدالرحمان بن ابوبکر را مانع و مخالف خود می‌دید، ولی چهره پرفروغ امامت شیعه یعنی سیدالشهداء را بزرگ‌ترین سد مطامع خود مشاهده می‌کرد و لذا در نامه‌ای به ولید، پسر عمویش که حاکم مدینه بود نوشت: إذا أتاكَ كِتابي هذا، فَأَحضِرِ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ وعَبدَ اللَّهِ بنَ الزُّبَيرِ، فَخُذهُما بِالبَيعَةِ لي، فَإِنِ امتَنَعا فَاضرِب أعناقَهُما وَابعَث لي بِرُؤوسِهِما، وخُذِ النّاسَ بِالبَيعَةِ، فَمَنِ امتَنَعَ فَأَنفِذ فيهِ الحُكمَ، وفِي الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ وعَبدِ اللَّهِ بنِ الزُّبَيرِ، وَالسَّلامُ؛ وقتی این نامه به دستت رسید حسین بن علی و عبدالله بن زبیر را حاضر کن و از آنها برایم بیعت بگیر! اگر پذیرفتند به مقصود رسیده‌ایم و اگر نپذیرفتند گردنشان را بزن و سرشان را جدا کن و برایم بفرست و از همه مردم برای حکومت بیعت بگیر[۱۸].

ابو مخنف می‌نویسد: این نامه دهم شعبان «به نقل اصح در ماه رجب» به والی مدینه رسید که از حسین بیعت بگیر و اگر نپذیرفت گردنش را بزن و سرش را برایم بفرست، حسین با کی بیعت کند؟ حسین چگونه زیر بار ذلت حکومت فاسقان برود؟ چگونه از نظام فاسدی تبعیت کند که تمام افعال و کردار و گفتارش مخالف قرآن و احکام اسلامی و منافی با دین و شریعت است؟ چگونه با فرد بی‌هویتی بیعت کند و تسلیم اوامر حکومتی او شود در حالی که جز فسق و فجور و تعدی در حکومت جابرانه‌اش نیست و با همه این فجایع خود را امام مسلمین و خلیفه رسول الله می‌داند. حسین چگونه زیر بار یزید برود در حالی که در اشعارش اعتقادات و موضع‌گیری فکریش را این‌گونه در مجلس شام بیان کرد: يا غراب البين ما شئت فقل انما تندب امرا قد فعل كل ملك و نعيم زائلا و بنات الدهر يلعبن بكل ليت اشياخي ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الاسل لو راوه لاستهلوا فرحا ثم قالوا يا يزيد لا تشل لست من خندف ان لم انتقم من بني احمد ما كان فعل لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحي نزل قد اخذنا من علي ثارنا و قتلنا الفارس الليث البطل و قتلنا القوم من ساداتها و عدلناه ببدر فاعتدل[۱۹].

امام را مجبور به بیعت با زمامداری خودکامه می‌کنند که محو دین و شریعت نبوی در سرلوحه کارش وجود دارد. امام را تهدید به مرگ می‌کنند، اگر تن به بیعت با یزید ندهد! بیعتی که معنایش اینست یا تن دادن به تفکر هیئت حاکمه و امضای حکومت یا پذیرفتن مرگ، امام این تفسیر را از بیعت دارد که «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ‌» باید با همه دین خداحافظی کرد باید با دسترنج پیامبر و مسلمین صدر اسلام وداع گفت، باید دستاوردهای خون شهیدان ۷۰ سال گذشته اسلام را زیر پا گذاشت.

تحلیل امویان از بیعت حسین این بود که اگر حسین خلافت یزید را بپذیرد، اکثریت مردم به پیروی ایشان تسلیم می‌شوند و راه حکومت برای وی هموار می‌شود؛ لذا یزید می‌خواست برای تثبیت سلطنت خود موافقت اجباری آن حضرت را جلب کند تا دیگران هم از او پیروی نمایند. امام مشکلاتی را که در مدینه از ناحیه حکومت اموی بر او وارد شد، این‌گونه ذکر می‌کند: فرزدق می‌گوید در سال ۶۰ هجری با مادرم به مکه رفتم، کاروانی دیدم که افرادش مسلح از مکه خارج می‌شوند. پرسیدم کاروان کیست؟ گفتند: از حسین بن علی است. به حضور امام آمدم گفتم: چرا پیش از آنکه اعمال حج را انجام دهی از مکه خارج می‌شوی؟ فرمود: «لَوْ لَمْ أَعْجَلْ لَأُخِذْتُ‌»؛ «اگر خارج نمی‌شدم دستگیر می‌شدم»[۲۰].

در حرکت به سوی کوفه امام شب در منزل ثعلبیه توقف کردند. صبح مردی از کوفه خدمت امام آمد و پرسید: چرا از حرم خدا و حرم جدت بیرون آمدی؟ امام فرمود: «يَا أَبَا هِرَّةَ إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ أَخَذُوا مَالِي فَصَبَرْتُ وَ شَتَمُوا عِرْضِي فَصَبَرْتُ وَ طَلَبُوا دَمِي فَهَرَبْتُ»؛ ای اباهره بنی‌امیه مالم را غارت کردند صبر کردم، ناسزا گفتند و هتک حرمت کردند صبر کردم، آخر سر خواستند خونم را بریزند نقل مکان کردم[۲۱].[۲۲]

پانویس

  1. بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۵.
  2. الغدیر، ج۱، ص۲۴۸.
  3. تذکرة الخواص، ابن جوزی، ص۱۶۴.
  4. مروج الذهب، ج۳، ص۶۹ تا ۷۲؛ العقد الفرید، ج۵، ص۱۳۹.
  5. از جمله در این باره ر. ک: حیاة الامام الحسین ج۲، ص۱۸۰؛ الغدیر، ج۱۰، ص۲۴۸ تا ۲۵۶؛ تاریخ مفصل اسلام، عمادزاده، ص۲۶۷.
  6. مروج الذهب، ج۳، ص۵۳.
  7. سفینة البحار، ج۱، ص۵۸۲.
  8. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۵۱۵.
  9. «بی‌گمان آنان که با تو بیعت می‌کنند جز این نیست که با خداوند بیعت می‌کنند» سوره فتح، آیه ۱۰.
  10. ابن اثیر، ج۴، ص۳۰۸.
  11. اعیان الشیعه، ص۲۰۲.
  12. ارشاد، ص۲۰۹.
  13. اخبار الطوال، ص۲۲۷.
  14. طبری، ج۴، ص۳۱۵.
  15. طبری، ج۴، ص۳۲۳.
  16. بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۹۶.
  17. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۶.
  18. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۱.
  19. مقتل ابی مخنف.
  20. ارشاد، ص۱۹۹.
  21. مقتل خوارزمی، ج۱، ص۲۲۶؛ لهوف، ص۶۲؛ مثیر الاحزان، ص۲۳.
  22. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۱، ص ۸۷.