برهان علم چیست و چگونه بر امامت امام علی دلالت میکند؟ (پرسش)
برهان علم چیست و چگونه بر امامت امام علی دلالت میکند؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ امامت |
مدخل اصلی | امامت |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
برهان علم چیست و چگونه بر امامت امام علی دلالت میکند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث امامت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی امامت مراجعه شود.
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین علی ربانی گلپایگانی در کتاب «براهین و نصوص امامت» در اینباره گفته است:
«یکی از شرایط امام این است که به آنچه در ایفای وظایف و اهداف امامت لازم است، علم کافی و کامل داشته باشد، که مهمترین آنها دو چیز است:
- علم به معارف و احکام شریعت؛
- علم به مصالح و مفاسد امور مربوط به امت اسلامی.
خواجه نصیرالدین طوسی آنجا که صفات امام را بیان کرده، گفته است: “دومین صفت از صفات لازم برای امام، عالم بودن به اموری است که به آگاهی از آنها در امر امامت نیاز دارد، مانند علم به احکام شرعی، آداب سیاست و مدیریت، مبارزه با دشمنان و امور دیگر، زیرا بدون برخورداری از چنین علومی نمیتواند حق امامت را ادا کند”[۱]. عموم متکلمان امامیه چه قبل و چه بعد از وی نیز علم کامل امام را در دو قلمرو یاد شده لازم دانستهاند.
از جمله دلایل متکلمان امامیه بر اینکه امام باید به جمیع احکام شریعت عالم باشد آن است که او حافظ شریعت است، و حفظ شریعت بدون آگاهی جامع و کامل از آن ممکن نخواهد بود.
استدلال دیگر آنان استناد به سیره عقلای بشر است زیرا از نظر عقلای بشر روا نیست که زمامدار، افرادی را به وزارت و سرپرستی امور مملکت برگزیند که به امور مربوط به وزارت و منصب خود؛ علم کافی ندارند. هرگاه این شرط را رعایت نکند مورد نکوهش عقلا واقع خواهد شد. همین گونه است اگر فردی، اداره امور مربوط به فرزندان یا اموال و شئون دیگرش را به فرد ناآگاه بسپارد[۲]. این سیره عقلایی، اولاً: ریشه در عقل دارد، و ثانیاً: از سوی شرع رد نشده است، پس اعتبار عقلی و شرعی دارد. مضافا بر اینکه آیات و روایات نیز مؤید آن است. قرآن کریم یادآور شده است که قومی از بنیاسرائیل از پیامبرشان خواستند که فرماندهی برای آنان تعیین کند تا تحت امر او با دشمنان خویش جهاد کنند. آن پیامبر به دستور خدا طالوت را به فرماندهی آنان تعیین کرد. از آنجا که طالوت از مال و منال بهرهای نداشت و از اشرافزادگان نبود، مورد اعتراض آنان واقع شد. پیامبر خدا در پاسخ آنان گفت: رهبری طالوت از سوی خدا تعیین شده است، و ملاک گزینش الهی نیز این است که او از نظر علم و توانایی بر شما برتری دارد: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ﴾[۳].
این آیه کریمه بیانگر این قاعده است که اگر فردی میخواهد رهبری عدهای را بر عهده بگیرد، باید برای انجام آن مسئولیت، آگاهی و توانایی کافی داشته باشد، و در این باره بر دیگران برتر باشد.
این مطلب از آیه کریمه ﴿قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۴] نیز به دست میآید، زیرا دانایی به عنوان یک فضیلت، و ملاک برتری افراد بر یکدیگر به شمار آمده است. بنابراین، کسی که از مسائل مربوط به امامت، آگاه است، با ناآگاهان یکسان نیست، و او شایسته احراز مقام امامت است.
آیا امام غیر از آنچه مربوط به احکام شریعت و مصالح و مفاسد مسلمانان است، به مسائل دیگر نیز باید آگاه باشد، یا اینکه آگاهی از آنها، اگر چه از صفات کمال انسانی به شمار میرود، شرط امامت نیست؟
برای روشن شدن پاسخ این پرسش میتوان مسائل و امور را به سه دسته تقسیم کرد:
- مسائل و اموری که در حوزه امامت قرار دارد؛ یعنی از اهداف و وظایف امامت است.
- مسائل و اموری که در حوزه امامت امام قرار ندارد، ولی در ایفای نقش امامت مؤثر است.
- مسائل و اموری که فاقد دو ویژگی یاد شده است.
دسته اول همان است که پیش از این درباره آن سخن گفتیم، یعنی معارف الهی و احکام شرعی، و مصالح و مفاسد فرد و جامعه بشری. درباره لزوم علم کافی و جامع امام درباره این گونه مسائل در میان متکلمان امامیه، اختلافی وجود ندارد دسته دوم مانند آگاهی امام از زبانهای مختلف، یا صنایع و حرفههای گوناگون. امام پیشوای مردم در زبانشناسی و صنایع و حرفهها نیست، ولی آگاهی از این امور میتواند در حل منازعاتی که احیاناً در این باره در میان افراد رخ میدهد، یا در پیشبرد اهداف و مقاصد امامت در حوزه مصالح و مفاسد مردم، مؤثر باشد.
دیدگاه مشهور متکلمان امامیه این است که داشتن چنین علومی برای امام لازم نیست و میتواند در موارد لزوم از متخصصان و آگاهان به آنها استفاده کند، همانگونه که در حل و فصل منازعات و در مقام قضاوت، به شهادت افراد عادل استناد میکند. البته عدهای از عالمان شیعه با استناد به برخی روایات معتقدند که امام به همه یا برخی از این مسائل نیز باید علم افاضی داشته باشد[۵].
از آنچه درباره مسائل دسته دوم بیان شد، حکم مسائل دسته سوم نیز روشن میشود، یعنی مسائلی که دانستن آنها - به خودی خود - کمال به شمار میرود، ولی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم با انجام وظایف امامت ارتباطی ندارد، مانند آگاهی از برخی حوادث تاریخی یا پارهای از اسرار و رموز عالم خلقت. آگاهی از این امور از شرایط امامت نخواهد بود، اما اگر احیاناً اثبات حقانیت امام، یا ایفای مسئولیت امامت به دانستن اینگونه مسائل متوقف شود، دانستن آنها برای امام لازم است، همانگونه که توانایی امام بر انجام معجزه از شرایط امام به شمار آمده است، زیرا چه بسا اثبات حقانیت خود در امامت یا حقانیت آیین و مذهب حق، و دفع خطر عظیم از امت و آیین حق، به آن بستگی داشته باشد.
بنابراین، اگر چه علم بالفعل به اینگونه مسائل از شرایط امام نیست، ولی توانایی امام بر آگاهی از اینگونه امور از شرایط امام است، و از طرفی تحصیل این معرفتها از طریق عادی، به زمان و اسباب ویژهای نیاز دارد، که نمیتواند برآورنده اهداف و نیازهای عاجل و فوری در مسائل مزبور باشد. پس، امام باید از توانمندی خارقالعادهای برخوردار باشد که بتواند با استمداد از عنایت ویژه الهی به چنین علومی دست یابد. گزارشهای تاریخی متعدد و معتبر از زندگی امامان اهلبیت بیانگر این است که آنان از این توانمندی و آگاهی برخوردار بودند(...) امیرالمؤمنین (ع) از علم جامع و کامل به معارف و احکام الهی برخوردار بود. این مطلبی است که در احادیث بیشماری که از طریق شیعه و اهل سنت روایت شده به دست میآید، و از فضایل بیبدیل او در میان عموم صحابه پیامبر به شمار میرود.
- پیامبر اکرم (ص) درباره او فرموده است: “حکمت ده جزء دارد، نه جزء آن به علی اختصاص یافته و علی (ع) در یک جزء دیگر با دیگران شریک و بلکه برتر است”[۶].
- پیامبر اکرم (ص) خود را شهر علم و علی بن ابی طالب (ع) را دروازه آن دانسته است[۷]؛ همانگونه که هر کس بخواهد وارد شهری شود باید از دروازه آن وارد شود، ورود به شهر علم پیامبر (ص) از طریق علی (ع) ممکن است؛ یعنی علم پیامبر (ص) در اختیار وی بوده است. حدیث “مدینه العلم” را جمع کثیری از محدثان و دانشمندان اسلامی از طرق مختلف از حدود ده نفر از اصحاب پیامبر (ص) و چهارده نفر از تابعین روایت کردهاند[۸]، جمعی از محدثان و عالمان اهل سنّت بر صحت آن گواهی داده، و عده دیگری آن را “حسن” دانسته و گروهی دیگر، آن را ارسال مسلّم گرفتهاند[۹]، جمالالدین زرندی گفته است: “حدیث مدینه العلم”، مورد اعتراف عموم صحابه پیامبر (ص) بوده و از فضایل علی (ع) به شمار آمده است. این مطلب که علی (ع) تنها فردی از صحابه پیامبر (ص) بود که رسول خدا همه معارف و علوم خود را به او سپرد در احادیث دیگر و با تعبیرهای دیگر نیز بیان شده است، مانند:
- «عَلِيٌّ بَابُ عِلْمِي وَ مُبِينٌ لِأُمَّتِي مَا أُرْسِلْتُ بِهِ مِنْ بَعْدِي»؛ علی (ع) باب علم من و پس از من بیانگر چیزهایی برای امتم است که من برای آنها فرستاده شدم”.
- «عَلِيٌّ خَازِنُ عِلْمِي»؛ علی (ع) خازن علم من است”.
- «عَلِيٌّ عَيْبَةُ عِلْمِي»؛ علی (ع) حافظ علم من است”.
- «عَلِيٌّ وِعَاءُ عِلْمِي»[۱۰]؛ علی (ع) ظرف علم من است”.
- به امیرالمؤمنین (ع) گفته شد: “چرا تو بیش از دیگر اصحاب پیامبر از او حدیث نقل میکنی؟” امام پاسخ داد: “زیرا من هرگاه از او میپرسیدم مرا آگاه میساخت، و هرگاه سکوت میکردم، پیامبر خود، تعلیم مطالب را به من آغاز میکرد”[۱۱].
- همچنین فرموده است: “همه اصحاب پیامبر (ص) درباره فهم معارف دین از او نمیپرسیدند و دوست میداشتند که فردی بر حضرت وارد شود و از چیزی بپرسد تا آنان پاسخ پیامبر (ص) را بشنوند، ولی من به هر مطلبی که برخورد میکردم درباره آن از رسول خدا (ص) میپرسیدم و پاسخ ایشان را حفظ میکردم”[۱۲].
- علم امیرالمؤمنین (ع) به اندازهای بود که به مردم میگفت: “قبل از آنکه مرا از دست بدهید از من بپرسید، زیرا علم اولین و آخرین نزد من است”[۱۳].
- امیرالمؤمنین (ع) فرموده است: “پیامبر اکرم (ص) هزار باب از علم را به من آموخت که هر بابی، هزار باب را برایم باز کرد”[۱۴].
- پیامبر اکرم (ص) علی (ع) را داناترین فرد امت خود معرفی کرده است، چنانکه خطاب به دخترش فاطمه (س) فرمود: “آیا راضی نیستی که تو را به ازدواج کسی در آورم که نخستین مسلمانی است که اسلام آورد و داناترین مسلمانان است”[۱۵].
- همچنین فرمود: “تو را به ازدواج بهترین امتم در میآوردم؛ کسی که داناترین آنان، برترین آنان از نظر حلم و نخستین آنان در اسلام آوردن است”[۱۶].
- نیز فرموده است: “داناترین امت من علی بن ابی طالب (ع) است”[۱۷].
جایگاه علمی امیرالمؤمنین (ع) چنان برجسته بود که صحابه پیامبر در مشکلات علمی به او رجوع میکردند. مشهور است که عمر بن خطاب در این باره گفته است: لولا عَلِىٌّ لَّهَلَكَ عُمَرٌ و نیز گفته است: اللَّهُمَّ لَا تُبْقِنِي لِمُعْضِلَةٍ لَيْسَ لَهَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ و عبارتهای دیگر که بیانگر همین مضمون است[۱۸].
ابنعباس که از نظر جایگاه علمی به “حبر امت” لقب یافته درباره نسبت علم خود به علم امیرالمؤمنین (ع) گفته است: “علم من و علم اصحاب پیامبر نسبت به علم علی مانند یک قطعه نسبت به دریا است”[۱۹].
همو گفته است: “از شش جزء علم، پنج جزء به علی اختصاص دارد و دیگران از یک جزء بهره دارند و علی (ع) در جزء ششم با ما شریک و از ما داناتر است”[۲۰].
ابنمسعود گفته است: “حکمت ده جزء دارد، نه جزء به علی (ع) اعطا شده و یک جزء به دیگران و علی در جزء دهم عالمترین آنان است”[۲۱].
آری، امیر المؤمنین (ع) وارث علم پیامبر (ص) بود، چنان که در روایات متعدد بیان شده است، و ایشان به این مقام افتخار میکرد: «وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَخُوهُ وَ وَلِيُّهُ وَ ابْنُ عَمِّهِ وَ وَارِثُهُ وَ مَنْ أَحَقُّ بِهِ مِنِّي»[۲۲]؛ به خدا سوگند! من برادر پیامبر، دوست، پسر عمو و وارث علم اویم پس چه کسی از من نسبت به پیامبر سزاوارتر است”.
محمد بن طلحه شافعی پس از نقل دو حدیث نبوی: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا» و «أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا»، گفته است: “نقش دروازه شهر و در خانه، این است که آنچه را داخل شهر و خانه است از خطر دزد و مانند آن حفظ میکند. بنابراین، معنای این دو حدیث آن است که با وجود علی (ع)، علم و حکمتی که پیامبر اکرم (ص) برای بشر آورده است، حفظ شده است”.
محققان تصریح کردهاند که همه رشتههای علمی در دنیای اسلام به امیرالمؤمنین (ع) منتهی میشود. محمد بن طلحه شافعی[۲۳]، ابن ابیالحدید معتزلی[۲۴]، فخرالدین رازی[۲۵]، و سید بن طاووس[۲۶] این مطلب را شرح دادهاند.
چگونه میتوان علم امیرالمؤمنین (ع) را با علم افرادی چون ابوبکر مقایسه کرد که از فهم مفاهیم اولیه قرآن کریم ناتوان بودند، چنان که وقتی از وی از معنای “أب” در آیه ﴿وَفَاكِهَةً وَأَبًّا﴾[۲۷] پرسیدند، گفت آن را نمیدانم[۲۸]. عمر بنخطاب نیز معنای آن را نمیدانست[۲۹]. هنگامی که از ابوبکر از معنای “کلاله”[۳۰] پرسیدند گفت: “من در کلاله رأیی اظهار کردهام، اگر درست است از خداست، و اگر خطا باشد از من و از شیطان است. کلاله غیر از پدر و فرزند است و پس از آنکه عمر به خلافت رسید، همین سؤال را از او کردند، گفت: من از خدا حیا میکنم که سخن ابوبکر را رد کنم”[۳۱].
جدهای از ابوبکر درباره سهم ارث خود پرسید. ابوبکر پاسخ داد: “در کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) چیزی در این باره نیافتهام؛ باید بپرسم”. مغیره بن شعبه و محمد بن سلمه به او گفتند: “پیامبر (ص) به او یک ششم عطا کرده است”[۳۲].. وی در بسیاری از احکام دچار اضطراب میشد و حکم آن را از دیگران میپرسید[۳۳].
قضاوتهای نادرست عمر بنخطاب نیز مشهور است، چنان که دستور داد تا زن باردار زناکاری را سنگسار کنند. امیرالمؤمنین (ع) وی را بر خطایش آگاه ساخت، و فرمود: “تو بر حمل او حقی نداری”. همچنین دستور اجرای حد زنا را درباره زنی دیوانه که زنا کرده بود صادر کرد. امیرالمؤمنین (ع) وی را بر خطایش آگاه ساخت و فرمود: “قلم تکلیف از مجنون برداشته شده است”.
همچنین آمده است روزی خلیفه دوم، بالای منبر گفت: “هر کس مهریه سنگین قرار دهد، آن را از بیتالمال قرار خواهم داد”. زنی به او گفت: “این دستور، مخالف حکم خداوند است که فرموده است: ﴿وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا﴾[۳۴][۳۵]. یعنی “اگر مهریه زنان را به اندازه قنطار (مال فراوان) قرار دادید به آنان بدهید”. عمر گفت: “همه از عمر داناترند، حتی زنان پردهنشین”[۳۶]. تغییر رأی عمر در احکام شرعی تا حدی بود که گفته شده است: درباره حکم ارث جدّ حدود نود یا صد رأی صادر کرده است[۳۷]. نارساییها و خطاهای عمر در احکام دینی بیش از آن است که در اینجا بیان شود[۳۸].
از مطالب یاد شده روشن شد که کسی جز امیرالمؤمنین (ع) شایسته جانشینی بلافصل پیامبر اکرم (ص) نبود، اما متأسفانه این حق رعایت نشد و کسانی که شایسته امامت و خلافت نبودند، زمام این امر خطیر را در دست گرفتند و امت اسلامی را از بهرهگیری کامل از رهبری پیامبرگونه امیرالمؤمنین (ع) محروم ساختند. امیرالمؤمنین (ع) از این تصمیمگیری ناروا به تلخی یاد کرده و گفته است: “فرزند ابوقحافه، پیراهن خلافت را بر تن کرد و او میدانست که جایگاه من در امامت و خلافت مانند جایگاه محور در سنگ آسیاب است، که سنگ آسیاب بدون آن نمیچرخد، و میدانست که من چونان قلهای هستم که چشمههای معرفت و حکمت، سیلآسا از آن سرازیر میشود، و بلندای علم و فضل من چنان است که پرنده تیز پرواز را به آن راهی نیست”[۳۹].
آنگاه که در شورای شش نفره میخواستند با عثمان به عنوان خلیفه پیامبر و پیشوای مسلمانان بیعت کنند، فرمود: “شما میدانید که من از دیگران به این مقام سزاوارترم و به خدا خدا سوگند تا وقتی تسلیم بودن من به نفع مسلمانان باشد و جز بر من ستم نشود، تسلیم خواهم بود”[۴۰]»[۴۱].
پانویس
- ↑ رسالة الامامة، ضمیمه تلخیص المحصل، ص۴۳۰.
- ↑ الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۹۳-۱۶۵؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۳-۴۳۴؛ الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۱۰؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۹۰-۲۹۵؛ تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۴۵-۲۶۶.
- ↑ «خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
- ↑ «بگو: آیا آنان که میدانند با آنها که نمیدانند برابرند؟ تنها خردمندان پند میپذیرند» سوره زمر، آیه ۹.
- ↑ تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۵۲-۲۵۳؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۹۳. از هشام بن حکم روایت شده است که گفت: پانصد مسئله از علم کلام را در یک جلسه از امام صادق (ع) پرسیدم، و پاسخ آنها را دریافت کردم. از کمال حیرتی که به من دست داد به امام گفتم: “فدایت شوم بر امام علم به کتاب و سنت و شرایع واجب است، ولی علم به امثال این مسائل چه لزومی دارد؟” امام فرمود: “تو گمان داری که خدای تعالی شخصی را بر مردم حجت گرداند و چیزهایی را که مردم به آنها احتیاج دارند، نداند”. گوهر مراد، ص۵۹۱.
- ↑ «قُسِّمَتِ الْحِكْمَةُ عَشَرَةَ أَجْزَاءٍ فَأُعْطِيَ عَلِيٌّ تِسْعَةَ أَجْزَاءٍ وَ أُعْطِيَ النَّاسُ جُزْءاً وَاحِداً». تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۸۴، حدیث ۸۹۸۸ و ۸۹۸۹؛ مناقب ابنمغازلی، ص۲۸۷، حدیث ۳۲۸؛ البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۶؛ مناقب خوارزمی، ص۸۲، حدیث ۶۸؛ کنزالعمال، ج۱۱، ص۶۱۵، حدیث ۳۲۹۸۲؛ عبدالله ابن عباس: «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: وَ اللَّهِ لَقَدْ أُعْطِيَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الْعِلْمِ وَ ايْمُ اللَّهِ لَقَدْ شَارَكَكُمْ فِي الْعُشْرِ الْعَاشِرِ». مطالب السئول، ص۳۰؛ ذخائر العقبی، ص۴۳؛ اسدالغابة، ج۴، ص۹۶، حدیث ۳۷۸۹.
- ↑ «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْمَدِينَةَ فَلْيَأْتِ الْبَابَ». المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۷-۱۳۸، حدیث ۴۶۳۸ و ۸۹۷۸ و ۸۹۷۹؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۹۸، حدیث ۶۷؛ عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۳۳؛ تحف العقول، ص۴۳۰؛ امالی شیخ طوسی، ص۵۷۸، حدیث ۱۱۹۴.
- ↑ نفحات الازهار، ج۱۰، ص۱۹-۳۱، علامه حامدحسین هندی بیش از ۱۴۰ محدث اهل سنت را از قرن سوم تا قرن سیزدهم هجری نام برده است که این حدیث را در کتابهای خود آوردهاند. نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار، ج۱۰، ص۳۰-۳۹؛ نیز ر.ک: الغدیر، ج۶، ص۸۷-۱۱۱.
- ↑ نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار، ج۱۰، ص۴۱-۴۶؛ الغدیر، ج۱، ص۱۱۱-۱۱۳.
- ↑ برای آگاهی از منابع این روایات به الغدیر، ج۳، ص۱۳۹ رجوع شود.
- ↑ «إنی کنت اذا سألته أنبأنی وَ إِذَا سَكَتُ ابْتَدَأَنِي». الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۳۸؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۷۲؛ الصواعق المحرقة، ص۱۲۳؛ مناقب ابنشهرآشوب، ج۲، ص۴۵.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۲۱۰.
- ↑ فرائد السمطین، ج۱، ص۳۴۱، حدیث ۲۶۳؛ مناقب خوارزمی، ص۹۱، حدیث ۸۵؛ توحید شیخ صدوق، ص۳۰۵.
- ↑ «عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَلْفَ بَابٍ فَتَحَ لِي كُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ». فرائد السمطین، ج۱، ص۱۰۱، حدیث ۷۰؛ کنزالعمال، ص۱۱۴۸۳، حدیث ۳۶۳۷۲؛ ارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۴؛ اعلام الوری، ج۱، ص۳۱۸؛ البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۶۰.
- ↑ المستدرک علی صحیحین، ج۳، ص۱۴۰، حدیث ۴۶۴۵.
- ↑ کنزالعمال، ج۱۱، ص۶۰۵، حدیث ۲۲۹۲۶.
- ↑ مناقب خوارزمی، ص۸۲ حدیث ۶۷؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۱۱۶، حدیث ۳۲۹۷.
- ↑ ر.ک: الغدیر، ج۳، ص۱۴۲-۱۴۳.
- ↑ الغدیر، ج۳، ص۱۴۴.
- ↑ مناقب خوارزمی، ص۹۲، حدیث ۸۸ و ۸۹؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۳۶۹، حدیث ۲۹۸.
- ↑ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۱۵، حدیث ۳۲۹۸۲؛ ج۱۳، ص۱۴۶، حدیث ۳۶۴۶۱؛ الغدیر، ج۳، ص۱۴۴.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۶، حدیث ۴۶۳۵.
- ↑ مطالب السؤول، ص۹۸.
- ↑ مطالب السؤول، ص۱۱۱-۱۲۵.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۶-۱۸.
- ↑ اربعین، ص۴۶۵-۵۱۸.
- ↑ «و میوه و علف؛» سوره عبس، آیه ۳۱.
- ↑ الدر المنثور، ج۸، ص۳۸۵.
- ↑ الدر المنثور، ج۸، ص۳۸۵.
- ↑ به کسی که از دنیا برود در میان وارثان او پدر و فرزند نباشد، و نیز به وارثان او کلاله میگویند.
- ↑ تفسیر طبری، ج۴، ص۳۵۲.
- ↑ شرح تجرید قوشجی، ص۳۷۲.
- ↑ شرح تجرید قوشجی، ص۳۷۲.
- ↑ «و به یکی از ایشان دارایی فراوانی داده بودهاید، چیزی از آن را باز مگیرید» سوره نساء، آیه ۲۰.
- ↑ ﴿وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا﴾ «و اگر بر آن بودید که همسری جایگزین همسری (که دارید) کنید، و به یکی از ایشان دارایی فراوانی داده بودهاید، چیزی از آن را باز مگیرید، آیا با دروغ بافتن و گناهی آشکار آن را باز میستانید!» سوره نساء، آیه ۲۰.
- ↑ کشف المراد، ص۵۱۲؛ شرح تجرید قوشجی، ص۳۷۴.
- ↑ کشف المراد، ص۵۱۲؛ شرح تجرید قوشجی، ص۳۷۴.
- ↑ ر.ک: الغدیر، ج۶، ص۱۲۰-۴۶۳؛ نوادر الأثر فی علم عمر.
- ↑ «وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ] وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ». نهجالبلاغه، خطبه ۳.
- ↑ «لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَيْرِي وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً ». نهجالبلاغه، خطبه ۷۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۶۶-۷۷.