بریده بن الحصیب در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

بریدة بن حصیب بن عبدالله بن حارث[۱]، کنیه‌اش را ابا عبدالله، ابا سهل، ابا حصیب و ابا ساسان نقل کرده‌اند و مشهور آن همان ابا عبدالله است. وی قبل از جنگ بدر اسلام آورد[۲].

هنگامی که پیامبر اسلام (ص) از مکه به مدینه مهاجرت می‌فرمود، بریدة بن الحصیب، مشهور به اسلمی، در منزل غمیم به حضور حضرت رسید و خود و حدود هشتاد خانواده از قبیله‌اش اسلام آوردند. او پس از جنگ احد به مدینه رفت و آنجا ساکن شد و در جنگ‌های پس از احد شرکت داشت[۳] و همراه پیامبر (ص) در شانزده جنگ حضور داشت [۴]. بریده در صلح حدیبیه نیز حضور داشته و از اصحاب بیعت رضوان می‌باشد[۵]. او مدتی ساکن مدینه بود تا آنکه بصره فتح شد، در آنجا خانه‌ای ساخت و ساکن بصره شد.

در فتح خراسان و شهرهای ایران از لشکریان اسلام بود و پس از استقرار اسلام در ایران، ساکن مرو شد و در زمان خلافت یزید بن معاویه در همان جا از دنیا رفت و به خاک سپرده شد ولی فرزندانش در مرو ماندگار شدند[۶][۷]

پیامبر (ص) و توصیف بریده

روایتی که بیشتر جنبه پیشگویی پیامبر اسلام (ص) را می‌رساند، این است که بریده می‌گوید: پیامبر اکرم (ص) به من و حکم بن عمرو غفاری فرمود: "شما دو نفر دو چشم مردم مشرق زمین هستید. و اهل مشرق با شما محشور می‌شوند". سر این گفته معلوم نشد تا وقتی که بریده در مرو به خاک سپرده شد[۸].

از روایتی دانسته می‌شود که پیامبر (ص) به وی دستور داد تا در مرو ساکن شود؛ چنان که خود نقل کرده که پیامبر (ص) فرمود: "به زودی لشکرهایی فرستاده می‌شود و تو در لشکری که به خراسان می‌رود باش و سپس در مرو ساکن شو؛ زیرا شهری است که اسکندر ذوالقرنین آن را بنا و درباره آن دعای برکت کرده است و بدی به اهل آنجا نمی‌رسد"[۹].

روزی ابوبکر گفت: "یا رسول الله! بریدة بن حصیب برای قوم خود مردی فرخنده و پر برکت است؛ به یاد دارید به هنگام هجرت به مدینه شبی از کنار او گذشتیم و گروهی زیاد از بستگان او اسلام آوردند".

پیامبر (ص) فرمود: "بریده هم برای قوم خود و هم برای دیگران مرد پر برکتی است. و بهترین خویشاوند آن کسی است که از قوم خود دفاع کند، به شرطی که به گناه نیفتد، که در گناه، خیر و برکتی نیست"[۱۰][۱۱]

اسلام آوردن بریده

موقعی که پیامبر اسلام (ص) شبانگاه به همراه ابوبکر از مکه به قصد مدینه حرکت کرد، قریش برای دستگیری پیامبر (ص) صد شتر را جایزه قرار دادند. در میان راه، بریده اسلمی با هفتاد نفر از قبیله خود در منطقه غمیم با پیامبر (ص) ملاقات کردند. هنگامی که او به حضور آن حضرت رسید: حضرت پرسید: کیستی؟ او گفت: "بریده"؛ حضرت رو به ابوبکر کرد و فرمود: « بَرَدَ أَمْرُنَا وَ صَلُحَ»؛ کار ما به اصلاح‌گرایید. سپس فرمود: "از کدام طایفه‌ای؟" او گفت: "از طایفه اسلم"؛ فرمود: "سلامتی نصیب ما شد. بریده پرسید: شما کیستید؟ پیامبر (ص) فرمود: « مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ، رَسُولُ اَللَّهِ »؛ پس بریده شهادتین را به زبان آورد و اسلام آورد و تمام کسانی که با او بودند اسلام آوردند[۱۲]. در همان شب پیامبر (ص) بخش نخست سوره مریم را به بریده آموختند و پس از جنگ بدر و احد، در مدینه، بقیه سوره مریم را آموخت [۱۳].

وقتی صبح شد بریده به پیامبر (ص) پیشنهاد کرد که بدون پرچم وارد مدینه نشوید؛ سپس عمامه خود را باز کرد و بر سر نیزه‌ای بست و از جلو حضرت حرکت کرد تا این که وارد مدینه شدند. بریده از پیامبر (ص) پرسید: یا رسول الله بر چه کسی وارد می‌شوید؟ پیامبر (ص) فرمود: "شتر من مأموریتی دارد و به آنجا که مأمور است خواهد رفت". پس بریده از ایشان خداحافظی کرد و به وطن خود برگشت و در حالی که می‌گفت: خدا را حمد و ستایش می‌کنم که اقوام من با رضا و رغبت اسلام آوردند[۱۴].

مسعود بن هنیده گوید: هیچ کس از بنی سهم را نمی‌شناسم که پیش از من مسلمان شده باشد، غیر از بریدة بن حصیب اسلمی[۱۵][۱۶]

بریده و حضور در جنگ‌ها

جنگ مریسیع بنی‌المصطلق

گروهی از قبیله خزاعه که با قبیله بنی مدلج هم پیمان بودند، در ناحیه فرع فرود آمده بودند و رئیس ایشان مردی به نام حارث بن ابی ضرار بود. او اقوام خود و گروه‌های دیگری از اعراب را گرد آورده، برای جنگ با پیامبر (ص) آماده شده بود. آنها تعدادی اسب و اسلحه خریده و قصد حرکت به سوی مدینه را داشتند و مسافرانی که از آنجا می‌آمدند خبر آمادگی آنها را می‌آوردند. چون این اخبار به پیامبر (ص) رسید، بریدة بن حصیب اسلمی را برای کسب خبر به سوی آنان فرستاد. بریده از پیامبر (ص) اجازه گرفت که هر چه لازم باشد بگوید و به او اجازه داده شد. بریده از مدینه بیرون آمد تا این که به کنار آبی که ایشان در آنجا جمع بودند، رسید. او مردمی مغرور را دید که گروه‌هایی را جمع کرده‌اند؛ آنها از او پرسیدند: تو کیستی؟ او گفت: "مردی از شمایم؛ چون به من خبر رسید که برای جنگ با این مرد جمع شده‌اید، میان قوم خود و کسانی که از من اطاعت می‌کنند راه افتاده‌ام تا همه دست به دست هم دهیم و او را درمانده سازیم". حارث به او گفت: "پس عجله کن". بریده گفت: هم اکنون سوار می‌شوم و با گروه زیادی از قوم خود پیش شما بر می‌گردم و آنها نیز از این موضوع بسیار خوشحال شدند. بریده نزد رسول خدا (ص) آمد و ماجرا را گزارش داد و پیامبر (ص) مسلمانان را به جنگ فرا خواند[۱۷].

ابوبکر بن عبدالله بن ابی سبره روایت می‌کند که پیامبر (ص) پس از پیروزی در جنگ مریسیع دستور فرمود تا با اسیران با نرمی و ملایمت رفتار کنند. پس آنها را در گوشه‌ای جمع کرده و بریدة بن حصیب را بر آنها گماشت و دستور داد که اموال و کالاها و سلاح آنها را جمع کردند[۱۸][۱۹]

حدیبیة

در حدیبیه، پیامبر (ص) به مردم فرمود: "کدام یک از شما در وازة ذات الحنظل را می‌شناسید؟" بریده بن حصیب اسلمی گفت: "ای رسول خدا (ص)، من آن را می‌شناسم". پیامبر (ص) به او فرمودند: "پیشاپیش ما حرکت کن". بریده پیش از غروب، پیامبر (ص) و اصحاب را از میان تپه‌ها به سوی کوه‌های سراوع حرکت داد. ولی پس از اندکی به سرزمینی رسید که سنگ‌های آن او را به زمین می‌زد و بوته‌های خار او را در برگرفت و سرگردان شد، به طوری که گویی هرگز آن راه نمی‌شناسد. در این حال گفت: "به خدا قسم! من در روز جمعه این راه را چند مرتبه پیموده‌ام". چون پیامبر (ص) دیدند که بریده متوجه راه نیست، فرمودند: "سوار شو". بریده گوید: من سوار شدم و پیامبر (ص) کس دیگری را راهنما قرار داد[۲۰][۲۱]

جنگ خیبر

معتب اسلمی گوید: ما گروه قبیله اسلم، هنگامی که در جنگ خیبر بودیم گرفتاری خاصی هم داشتیم، و آن چنان بود که ده روز منطقه نطاة را در محاصره داشتیم و هیچ جایی را نگرفتیم که غذایی در آن باشد. پس اسلمیان تصمیم گرفتند که اسماء بن حارثه را به حضور پیامبر (ص) بفرستند و به او گفتند: به پیامبر (ص) بگو اسلمیان سلام می‌رسانند و می‌گویند گرسنگی و ناتوانی، ما را به زحمت انداخته است. در این حال، بریدة بن حصیب گفت: "به خدا قسم! تا به امروز ندیده ام که اعراب چنین کاری بکنند و این کار زشت است". اما پس از این کار، پیامبر (ص) برای اسلمیان دعا فرمود و آنها توانستند حصار صعب بن معاذ را در اختیار بگیرند[۲۲].

بریدة بن حصیب گوید: ما در خیبر حاضر بودیم؛ ابتدا پرچم را ابوبکر گرفت، اما پس از مدتی بازگشت و قلعه برای او گشوده نشد. بعد از آن عمر آن را برداشت او هم نتوانست و بازگشت. سپس عثمان پرچم را به دست گرفت، اما باز قلعه گشوده نشد و مردم به زحمت و سختی افتادند. در این هنگام، دوست پیامبر (ص) فرمود دارند: "فردا پرچم جنگ را به دست کسی می‌دهم که خدا و رسولش او را دوست می‌دارند؛ او بر نمی‌گردد مگر این که خدا قلعه را با دست او می‌گشاید". فردای آن روز پیامبر (ص) علی (ع) را فرا خواند؛ چشم ایشان درد می‌کرد؛ پیامبر (ص) از آب دهان خود بر چشم علی (ع) مالید و پرچم را به او داد و قلعه به دست علی (ع)گشوده شد[۲۳][۲۴]

جنگ حنین

در جنگ حنین هر طایفه و قبیله‌ای پرچم‌هایی داشتند؛ بنی اسلم هم دو پرچم داشتند که یکی همراه بریدة بن حصیب و دیگری همراه جندب بن اعجم بود[۲۵][۲۶]

جنگ طائف

پیامبر (ص) در جنگ طائف پس از آنکه بردگان را آزاد کرد، کارگزاران زکات را به سوی قبایل عرب فرستاد تا زکات را جمع‌آوری کنند. عیینة بن حصن را به جانب بنی تمیم، بریدة بن حصیب را به سوی قبیله‌های اسلم و غفار، عباد بن بشر اسلمی را به سوی قبیله‌های سلیم و مزینه، رافع بن مکیش را به سوی قبیلة جهینه، عمرو بن عاص را به سوی قبیله بنی فزاره، ضحاک بن سفیان کلابی را به سوی قبیله بنی کلاب، بسر بن سفیان کعبی را به سوی قبیله بنی کعب و ابن البته از دی را به سوی قبیله بنی ذبیان فرستاد[۲۷][۲۸]

فتح مکه

هنگامی که پیامبر (ص) در منطقه آبگیر اشطاط بودند، بریدة بن حصیب، قبیله اسلم را به حضور پیامبر (ص) آورد و گفت: "ای رسول خدا! اینها افراد قبیله اسلمند و این جایگاه هم محلی است که در آن نزول کرده‌اند. گروه زیادی از ایشان به سوی ما هجرت کرده‌اند و گروهی هم کنار دام‌ها و چهار پایان خود مانده‌اند و در پی معاش خویشند". پیامبر (ص) فرمودند: "شما هر جا باشید به منزله مهاجران خواهید بود"[۲۹]. در فتح مکه، افراد قبیله اسلم چهارصد نفر بودند و دو پرچم داشتند که یکی را بریدة بن حصیب و دیگری را ناجیة بن اعجم حمل می‌کرد[۳۰][۳۱]

جنگ تبوک

برای این جنگ، پیامبر (ص) اشخاصی را به سوی قبایل و مکه فرستاد تا آنها را برای جنگ (تبوک) حرکت دهند؛ و بریدة بن حصیب را هم به سوی قبیله اسلم فرستاد و دستور داد تا منطقه فرع پیش برود[۳۲].[۳۳]

سریه علی (ع) در یمن

چون علی (ع) در این جنگ، بر دشمن خود پیروز شد و آنها مسلمان شدند، غنایم را جمع کرد و بریدة بن حصیب را بر آن گماشت[۳۴][۳۵]

بریده؛ راوی احادیث پیامبر (ص)

از بریده بن حصیب حدود صد و پنجاه حدیث نقل شده است[۳۶]. کسانی که به واسطه بریدة بن حصیب از پیامبر (ص) حدیث نقل کرده‌اند، عبارت‌اند از: سلیمان بن بریده، عامر شعبی، عبدالله بن اوس خزاعی، عبدالله بن بریده، عبدالله بن عباس، عبدالله بن موله، نفیع ابوداوود اعمی، ابوملیح بن أسامه هذلی، ابو مهاجر و ابو نصر عبدی[۳۷].

از جمله احادیثی که وی از پیامبر نقل کرده، عبارت‌اند از:

حدیث غدیر « مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»[۳۸]؛

حدیث درباره نماز عصر « مَنْ تَرَكَ صَلَاةَ الْعَصْرِ فَقَدْ أُحْبِطَ عَمَلُهُ »[۳۹]،

حدیث سلام بر امیرالمؤمنین[۴۰]

و نقل نامه نوشتن پیامبر (ص) به پادشاهان و دعوت آنان به اسلام[۴۱].[۴۲]

بریده و علی بن ابی طالب (ع)

پس از ماجرای سقیفه طایفه اسلم با ابوبکر بیعت نمی‌کردند و می‌گفتند تا بریدة بن حصیب بیعت نکند ما بیعت نمی‌کنیم تا این که بریده آمد و پرچمش را وسط منطقه اسلم بر زمین زد و گفت: "تا علی (ع) بیعت نکند بیعت نمی‌کنم". اما امام علی (ع) فرمود: "ای بریده! بر آنچه مردم داخل شدند، داخل شو؛ برای من اجتماع مردم از اختلاف شان بهتر است»[۴۳].

بریده اسلمی یکی از خواص اصحاب امیر المؤمنین (ع) است. و روایات بسیاری در فضیلت ایشان از پیامبر (ص) نقل کرده است؛ از جمله می‌گوید: در یکی از منازل که پیامبر (ص) حضور داشت، ابوبکر وارد شد. پیامبر (ص) به او فرمود: "برو به امیر مؤمنان سلام کن". ابوبکر گفت: "هنوز شما زنده اید امیر مؤمنان را تعیین می‌کنید؟" پیامبر (ص) فرمود: "آری"؛ ابو بکر پرسید: رئیس و امیر مؤمنان کیست؟ پیامبر (ص) فرمود: "آن که کفش مرا وصله می‌زند". سپس عمر وارد شد، پیامبر (ص) به او فرمود: "برو به پیشوای مؤمنین سلام کن". عمر گفت: "یا رسول الله! آیا این امر از طرف خداست یا از جانب رسول اوست؟" پیامبر (ص) فرمود: "بلکه از طرف خدا و از جانب فرستاده اوست"[۴۴]. بریده گوید: رسول خدا (ص) فرمود: "خدای عزوجل به من فرمود که چهار نفر را دوست بدارم". گفتیم یا رسول الله! آنان چه کسانی هستند؟ ایشان فرمودند: "علی یکی از آنان است و سلمان و ابوذر و مقداد که خداوند مرا به دوستی آنها امر فرموده و به من خبر داده که خود نیز آنها را دوست می‌دارد"[۴۵].

بریده گوید: در شب زفاف حضرت فاطمه (ع) پیامبر (ص) به امیرالمؤمنین (ع) فرمود: قبل از آنکه نزد فاطمه (ع) بروی با من ملاقات کن. پس از آن مقداری آب خدمت ایشان آوردند و پیامبر (ص) از آن آب وضو گرفت و بقیه را روی امیرالمؤمنین (ع) پاشیدند و فرمودند: "خداوندا! به این دو نفر و فرزندان آنها برکت ده"[۴۶].

در جنگ با عمرو بن معدیکرب، امیر المؤمنین (ع) از میان زنان اسیر، کنیزکی را به خود اختصاص داد. خالد بن ولید، بریده اسلمی را به نزد پیامبر (ص) فرستاد و به او گفت: برو و آن حضرت را از کردار علی (ع) آگاه کن. بریده آمد تا این که به در خانه رسول خدا (ص) رسید، پس عمر او را دید. بریده عمر را از ماجرا آگاه کرد. عمر گفت: به دنبال این کار برو، زیرا پیامبر (ص) از این کار علی (ع) به خاطر دخترش ناراحت خواهد شد. بریده نزد پیامبر (ص) رفت و نامه خالد را به آن حضرت داد. چون رسول خدا (ص) نامه را خواند؛ رنگ رخسارش دگرگون شد، پس فرمود: وای بر تو‌ای بریده! همانا برای علی (ع) از غنیمت حلال است آنچه برای من حلال است؛ ای بریده! بپرهیز و بترس از این که علی را دشمن بداری که خدای تو را دشمن می‌دارد. بریده گوید: در آن حال آرزو کردم که زمین دهان باز کند و مرا در خود فرو برد، پس گفتم: ای رسول خدا! برای من از خدا آمرزش بخواه و من از این پس هرگز علی (ع) را دشمن نخواهم داشت و درباره او جز به نیکی سخنی نخواهم گفت. پس پیامبر (ص) برای من از خدا آمرزش خواست [۴۷][۴۸]

حضور بریده در مراسم دفن حضرت فاطمه (ع)

آنچه که بیش از هر چیز نزدیکی بریده را به امیر مؤمنان (ع) و خاندان پیامبر (ص) اثبات می‌کند، حضور بریده در مراسم دفن حضرت زهرا (ع) است. همین که صداها از گوشه و کنار خاموش شد. علی بن ابی طالب (ع)، حسن و حسین (ع) و عمار، مقداد، عقیل، زبیر، ابوذر، سلمان و بریده و جمعی از بنی هاشم، بر بدن زهرا (ع) نماز خواندند و او را به خاک سپردند و به دستور علی (ع) صورت قبرهای زیادی ساخته شد تا قبر ایشان شناخته نشود و بعضی گفته‌اند که قبرش را با سطح زمین هموار کردند[۴۹][۵۰]

بریده و اعتراض به ابوبکر و عمر

از ابان بن تغلب نقل شده که به امام صادق (ع) گفتم: فدایت شوم؛ آیا از اصحاب رسول خدا (ص) به کسی با عمل ابوبکر و نشستن او بر مسند خلافت مخالفت و او را انکار کرد؟ امام (ع) فرمود: "آری، دوازده نفر از صحابه با او مخالفت کردند؛ از مهاجرین، خالد بن سعید بن العاص، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، و عمار بن یاسر، بریده اسلمی و از انصار، ابو هیثم بن التیهان، سهل و عثمان پسران حنیف، خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین، ابی بن کعب و ابو ایوب انصاری"[۵۱].

روزی که امام علی (ع) را با اجبار به مسجد بردند، عمر در حالی که ابوبکر بالای منبر نشسته بود، به او گفت: "چگونه بالای منبر نشسته‌ای در حالی که این مرد (امیر المؤمنین) نشسته برنمی خیزد با تو بیعت کند؛ دستور بده گردنش را بزنیم!" این در حالی بود که امام حسن و امام حسین (ع) کنار پدرشان ایستاده بودند. آنها وقتی گفته عمر را شنیدند، به گریه افتادند. در این حال، امیر المؤمنین (ع) آن دو را به سینه چسبانید و فرمود: "گریه نکنید؛ به خدا قسم! بر قتل پدرتان قدرت ندارند". پس ام ایمن پرستار پیامبر (ص) به پا خاست و گفت: "ای ابوبکر! چه زود حسد و نفاق خود را ظاهر ساختید!" عمر دستور داد تا او را از مسجد بیرون کردند و گفت: "ما را با زنان چه کار است". پس بریده اسلمی برخاست و گفت: "ای عمر! آیا بر برادر پیامبر (ص) و پدر فرزندانش حمله می‌کنی؟ تو در میان قریش همان کسی هستی که تو را آن طور که باید می‌شناسیم. آیا شما دو نفر همان کسانی نیستید که پیامبر (ص) به شما فرمود: "نزد علی (ع) بروید و به عنوان امیر المؤمنین بر او سلام ابوبکر کنید گفت؟" شما: "چنین هم گفتید بود ولی: آیا پیامبر از امر بیای خدا بعد و امر از رسولش آن فرمود است: "برای! و ایشان اهل بیت فرمود من: نبوت "آری" و خلافت جمع نمی‌شود!" بریده گفت: "به خدا قسم! پیامبر (ص) این را نگفته است و به خدا قسم! در شهری که تو در آن امیر باشی سکوت نمی‌کنم". عمر دستور داد تا او را هم زدند و از مسجد بیرون کردند[۵۲][۵۳]

سرانجام بریده

بریده بن حصیب اسلمی هنگام مرگ وصیت کرد که در قبر او دو چوب باریک بگذارند[۵۴] و در زمان یزید بن معاویه در خراسان درگذشت [۵۵] و در محلی به نام حصین دفن گردید[۵۶][۵۷]

منابع

پانویس

  1. بریده، به ضم باء و فتح راء و سکون یاء و حصیب، به ضم حاء و فتح صاد.
  2. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۱۸۵.
  3. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۱۸۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۰.
  4. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۷۱، ص۳۷۹؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۴۱۸.
  5. داستان بیعت شجره یا بیعت رضوان این چنین است: هنگامی که رسول خدا از مدینه به قصد عمره و زیارت خانه کعبه با جمعیتی در حدود ۱۴۰۰ نفر حرکت کردند و به حدیبیه رسیدند، شتری که پیامبر را بر آن سوار بود، از حرکت ایستاد و هر چه کردند، حرکت نکرد. پیامبر (ص) فرمود: عادت این شتر چنین نبود لکن همان دستوری که فیل سفید را هنگامی که اصحاب فیل او را به طرف مکه می‌بردند، بازداشت، این شتر را بازداشته است. سپس خواست تا عمر بن خطاب را به مکه بفرستند و از اهل مکه برای ورود به مکه و زیارت آنجا و کشتن قربانی‌ها اجازه بگیرد. عمر گفت: یا رسول الله! من در مکه خویشی ندارم و از قریش می‌ترسم ولی کسی را که در مکه محترم است، به شما معرفی می‌کنم و او عثمان بن عفان است. پیامبر (ص) عثمان را خواست و به او فرمود: به مکه و نزد ابوسفیان و بزرگان قریش برو و به ایشان بگو که ما برای جنگ نیامده‌ایم؛ خانه کعبه را زیارت و شتران خود را تحر می‌کنیم و برمی‌گردیم. عثمان رفت اما بازگشتش طولانی شد. به پیامبر (ص) و مسلمانان خبر رسید که عثمان را کشتند؛ حضرت ناراحت شد و فرمود: از این جا بر نمی‌گردیم تا با قریش بجنگیم. سپس مسلمانان و یارانش را به تجدید بیعت دعوت کرد و خود به درختی تکیه داد و مردم می‌آمدند و با وی برای اینکه از جنگ فرار نکنند، بیعت می‌کردند. در این موقع این آیه شریفه نازل شد: ﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا * وَمَغَانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَهَا وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا. نزول این آیه شریفه برای آن دسته از یاران پیامبر (ص) که در این بیعت شرکت داشتند، مقام و فضیلتی را اثبات کرد. (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۹، ص۱۷۸).
  6. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۱۸۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۱۰.
  7. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «بریده بن الحصیب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۸۱-۸۲.
  8. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۷۱، ص۳۸۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۰۹.
  9. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۷۱، ص۳۸۲. به نظر می‌رسد این خبر، از اهل سنت و برای مشروعیت بخشیدن به فتوحات خلفا پس از آن حضرت است. (یوسفی غروی).
  10. المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۸۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۷۱، ص۷۹.
  11. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «بریده بن الحصیب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۸۲-۸۳.
  12. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۱، ص۳۳۰؛ گرچه حضور دسته جمعی هفتاد نفر در آنجا، بدون هیچ دلیلی و اسلام آوردن فوری آنان بدون هیچ گونه درنگ و تأملی و بدون هیچ گونه سابقه‌ای از اسلام جدا بعید است. (یوسفی غروی).
  13. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۷۱، ص۳۸۲.
  14. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۸۲-۱۸۳؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۵۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۷۱، ص۳۷۸؛ أمتاع الأسماع، مقریزی، ج۷، ص۱۶۴.
  15. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۲۳۳.
  16. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «بریده بن الحصیب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۸۳-۸۴.
  17. المغازی، واقدی، ج۱، ص۴۰۵-۴۰۴؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۴۸؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۱، ص۳۴۴.
  18. المغازی، واقدی، ج۱، ص۴۱۰؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۴۹؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۴، ص۳۴۶.
  19. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «بریده بن الحصیب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۸۴-۸۵.
  20. المغازی، واقدی، ج۲، ص۵۸۳-۵۸۴؛ أمتاع الأسماع، مقریزی، ج۱۳، ص۳۲۳.
  21. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «بریده بن الحصیب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۸۵.
  22. المغازی، واقدی، ج۲، ص۶۵۹.
  23. الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، سید بن طاووس، ج۱، ص۵۵؛ به نقل از: مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۵۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۷۱، ص۳۸۰.
  24. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «بریده بن الحصیب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۸۶.
  25. المغازی، واقدی، ج۳، ص۸۹۶؛ أمتاع الأسماع، مقریزی، ج۷، ص۱۷۰.
  26. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «بریده بن الحصیب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۸۶.
  27. المغازی: واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۱، ص۷۴۰؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۱۲۱؛ أمتاع الأسماع، مقریزی، ج۲، ص۳۷.
  28. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «بریده بن الحصیب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۸۷.
  29. المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۸۲.
  30. المغازی، واقدی، ج۲، ص۸۱۹.
  31. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «بریده بن الحصیب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۸۷.
  32. المغازی، واقدی، ج۳، ص۰۹۹۰
  33. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «بریده بن الحصیب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۸۷.
  34. المغازی، واقدی، ج۳، ص۱۰۸۱؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۱۲۸.
  35. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «بریده بن الحصیب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۸۸.
  36. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۷۱، ص۳۸۱؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۴۷۱.
  37. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۷۱، ص۳۷۶؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۴۶۹.
  38. انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۱۱۲؛ الطرائف، سید بن طاووس، ج۱، ص۱۴۹.
  39. معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۶۱۳.
  40. الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۴۸.
  41. الطبقات الکبری، ابن سعد، ۲۰۲.
  42. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «بریده بن الحصیب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۸۸.
  43. الشافی فی الأمامه، شریف مرتضی، ج۳، ص۲۴۳.
  44. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۷، ص۳۰۴.
  45. الخصال، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۵۳.
  46. إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۱۵۱.
  47. الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۶۰-۱۶۱؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۱۲۷-۱۲۸.
  48. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «بریده بن الحصیب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۸۸-۹۰.
  49. اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ۱۵۱؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۱، ص۱۰۷.
  50. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «بریده بن الحصیب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۹۰.
  51. الاحتجاج علی اهل اللحاج، طبرسی، ج۱، ص۷۵.
  52. کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۵۹۳.
  53. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «بریده بن الحصیب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۹۰-۹۱.
  54. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۶؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۴۶۹.
  55. الطبقات الکبری، ابن سعد، ص۶۷؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۱۸۵.
  56. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۷۱، ص۳۸۱.
  57. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «بریده بن الحصیب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۹۱.