تساهل و تسامح در فقه سیاسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

تسامح: قاعده میسور

آزادی‌های عمومی از فرصت‌هایی به دست می‌آید که آحاد جامعه در آن فرصت‌ها از محدودیت‌های قانونی رهایی می‌یابند، اگر این نوع آزادی‌ها را از حقوق عمومی به شمار آوریم، وجود چنین فرصت‌های قانونی را باید اجتناب‌ناپذیر تلقی کنیم. یکی از فرصت‌های قانونی در فقه و حقوق اسلامی در مفهوم «قاعده میسور» یا قاعده الميسور لايسقط بالمعسور صدق می‌کند مفاد این قاعده آن است که در انجام مسئولیت‌ها هیچ‌گاه دچار اشکال در ایفای آنها موجب سلب مسئولیت در همه اجزا و مراحل مسئولیت نمی‌شود و دشواری انجام مسئولیت به همان میزان دشواری، مسئولیت را سلب می‌کند و اجزا و مراحل دیگر آن همچنان به قوّت خود باقی می‌ماند. هر چند ظاهر مفاد این قاعده تعمیم مسئولیت به حالت اضطرار و بقای آن در شرایط عسر و ناتوانی است. به این معنا که با عدم امکان انجام کل مسئولیت ناگزیر باید مقدار ممکن از مسئولیت را انجام داد، اما در یک محاسبه کلی و فراگیر باید گفت این جامعه است که از دو جهت از اجرای این قاعده سود می‌برد: نخست به لحاظ اینکه بار مسئولیت سبک‌تر شده و محدودیت‌ها کمتر می‌شود و دوم از این نظر که جامعه در برخورداری از منافع ناشی شده از این مسئولیت به حداقل حق خویش می‌رسد. منظور از این قاعده آن است که وقتی تکلیف و مسئولیتی به طور کامل و تمام قابل انجام نبود، می‌توان در انجام آن به مقدار ممکن و میسور اکتفا کرد. این قاعده در باب تکالیف عبادی و سایر تعهدات مانند: عقود، حدود، دیات و قصاص و سایر معاملات جاری است. در موارد کاربرد قاعده میسور باید به این امر توجه داشت که الزاماً بر باقیمانده عمل، باید عنوان اصلی تکلیف و تعهد صدق نماید و مقدار میسور مرتبه نازله‌ای از نفس عمل باشد[۱]. تشخیص این امر عرفی مشکل چندانی ندارد، اما در امور شرعی بر حسب مورد می‌باید به بیانات شرع رجوع نمود. در مستندات قاعده، اغلب ذکری از آیات به میان نمی‌آید، اما می‌توان با عنایت به آیات خاص مانند ﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ[۲] و یا آیات عامی مانند ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ[۳] این مطلب را استظهار کرد که مراد از استطاعت در این موارد اصل قدرت نیست بلکه منظور تعیین حداکثر و حداقل است به این معنا که حداقل با عدم قدرت برایتان ساقط نمی‌شود. محقق خراسانی در کفایة الاصول، ملاک در تشخیص میسور و معسور را حالات مختلف افراد دانسته است، نه بر حسب اجزاء، پس بسیاری از موارد مورد بحث در مسائل عبادی را از آن خارج کرده است[۴].

روایاتی مانند: «الميسور لا يسقط بالمعسور». و «مَا لَا يُدْرَكُ كُلُّهُ لَا يُتْرَكُ كُلُّهُ‌». میزان تعمیم این قاعده را به عنوان اصلی در حقوق عمومی بیان کرده است و سیره عقلا نیز آن را تأیید می‌کند. به طور مثال: اگر مالی که پیدا شده است و ممکن نیست که باقی بماند و فاسد می‌شود باید به قیمت عادلانه فروخته شود و قیمت آن در حکم خود مال پیدا شده خواهد بود[۵]. چنانچه کسی مالی پیدا کند که قیمت آن بیشتر از یک درهم که وزن آن ۱۲/۶ نخود نقره باشد، نمی‌تواند آن را تملک کند. بلکه باید یکسال تعریف کند و اگر در مدت مزبور صاحب مال پیدا نشد، مختار است که آن را به طور امانت نگه دارد یا تصرف دیگری در آن بکند. اگر مال پیداشده ممکن نباشد که باقی بماند و فاسد می‌شود، این عارضه تکلیف یابنده را ساقط نمی‌کند یا موجبات تملک یابنده را فراهم نخواهد کرد؛ زیرا اگر چه نگهداری مال، میسور نیست یا مشکل و دارای هزینه است، اما فروش آن و تبدیل آن به وجه رایج ممکن است. پس تمام تکالیفی که نسبت به مال پیدا شده متوجه یابنده است و با حصول عارضه فساد متوجه قیمت آن می‌شود. اگر چه فروش مال پیدا شده و یافتن مشتری برای آن و تعیین قیمت عادله ممکن است، متضمن تحمل زحماتی برای یابنده هم باشد با این حال به حکم قاعده الميسور لا يسقط بالمعسور این تکلیف ساقط نمی‌شود. در خصوص احکام حیوانات ضاله مقرر شده که: «هر کس حیوانات ضاله را پیدا کند، باید آن را به مالک آن رد کند و اگر مالک را نشناسد باید به حاکم یا قائم مقام او تسلیم نماید و الّا ضامن خواهد بود، اگر چه آن را بعد از تصرف رها کرده باشد»[۶]. در باب قصد طرفین معامله و رضای آنها مقرّر شده که: «در مواردی که برای طرفین (معامله) یا یکی از آنها تلفظ ممکن نباشد، اشاره که مبین قصد و رضا باشد، کافی خواهد بود»[۷].

در خصوص احکام شرط، مقرّر شده که: «هر گاه فعلی در ضمن عقد، شرط شود و اجبار ملتزم به انجام آن غیر مقدور، ولی انجام آن به وسیله شخص دیگری مقدور باشد، حاکم می‌تواند بخرج ملتزم موجبات انجام آن فعل را فراهم کند»[۸]. از آنجا که شروط ضمن عقد، قسمتی از عقد هستند و در ایجاد انگیزه طرفین خصوصاً مشروطٌ‌له، برای انعقاد عقد تأثیر بسزایی دارند، پس عمل به شروط ضمن عقد، مانند عمل به مفاد اصلی عقد، لازم است. در شرایط عادی، اصل این است که مشروطٌ‌علیه، خود باید به شرط ضمن عقد، عمل و وفا کند. اما این اصل اقتضای اولیه عقاد است، در شرط فعل چنانچه اجبار ملتزم به انجام آن غیر مقدور شود، ولی انجام آن به وسیله شخص دیگری مقدور باشد، به خرج ملتزم موجبات انجام شرط فعل ضمن عقد فراهم می‌آید. چنین نیست که به صرف غیر مقدور شدن انجام شرط فعل از ناحیه ملتزم حق فسخ برای مشروطٌ‌له ایجاد شود؛ تا آنجا که ممکن است باید به ثبات قراردادها احترام گذاشت و تکالیف ناشی از آنها را به مرحله عمل آورد. انجام شرط فعل توسط فردی غیر از ملتزم، ممکن است متضمن هزینه اضافی برای ملتزم باشد، اما این هزینه اضافی نمی‌تواند مانع از اجرای شرط فعل شود؛ زیرا المیسور لا یسقط بالمعسور. به موجب ماده ۳۲۹ قانون مدنی اگر شخصی خانه یا بنای شخصی را خراب کند باید آن را به مثل صورت اول بنا کند و اگر ممکن نباشد باید از عهده قیمت بر آید. حکم اولیه دفع ضرر ناشی از اتلاف مال غیر، این است که متلف مال تلف کرده را به صورت اول بنا کند. اما اگر تجدید بنای مال تلف شده ممکن نباشد چنین نیست که تکلیف متلف ساقط شود، بلکه برای جبران ضرر وی (قاعده لاضرر) شیوه میسور دیگری جایگزین آن می‌شود و آن پرداخت قیمت است. برای مثال اگر فردی خانه دیگری را من وجه غیر شرعی، خراب کند و بعد از آن دولت به دلیل اجرای طرح خاصی تجدید بنای مجدد را اجازه ندهد، متلف نمی‌تواند به دلیل ممنوعیت تجدید بنا، از تکلیف خود شانه خالی کند؛ زیرا اگر چه تجدید بنا غیر ممکن شده است، اما تکلیف پرداخت قیمت به عنوان بدل تعهد، ساقط نمی‌شود؛ زیرا المیسور لا یسقط بالمعسور. در این حال ممکن است تجدید بنا برای متلف، ساده‌تر و کم هزینه‌تر باشد برای مثال ممکن است متلف، خود سازنده باشد یا خود، فروشنده مصالح ساختمانی باشد، ولی این شرایط تأثیری در سقوط تعهد متلف بر رد قیمت ندارد[۹].[۱۰]

تساهل و تسامح

تساهل به معنای «به آسانی و نرمی با کسی برخوردکردن» است و درباره دو نفر که با هم با نرمی و بخشش رفتار می‌کنند، می‌گویند: این دو با هم تساهل کرده‌اند. به طور معمول تساهل با تسامح مترادف دانسته شده است؛ اما کلمه تسامح، فرق ظریفی با تساهل دارد، و آن این که تسامح از ماده «سمح» به معنای بخشش و بزرگواری است و بنابر این، تسامح به معنای نوعی کنار آمدن همراه با وجود و بزرگواری است. معادل این کلمه در انگلیسی، واژه «tolerance» از ریشه لاتینی «tolero» به معنای تحمل کردن، اجازه دادن و ابقا کردن است که با مصدر «Tllo»، به معنای حمل کردن یا بردن و اجازه دادن، هم‌خانواده است؛ گویی کسی که تساهل می‌ورزد، باری را حمل یا تحمل می‌کند. اما در اصطلاح، تساهل و تساح به معنای عدم مداخله و ممانعت یا اجازه دادن از روی قصد و آگاهی به اعمال و عقایدی است که مورد پذیرش و پسند شخص نباشد. با توجه به این تعریف، در اصطلاح تساهل عناصر زیر لحاظ می‌شوند: الف) تنوع و اختلاف؛ ب) نارضایتی؛ ج) آگاهی و قصد؛ د) توانایی بر مداخله. یعنی نخست تساهل باید در میان افرادی باشد که به نحوی با هم اختلاف دارند، بنابراین، مدارا و هم‌زیستی مسالمت‌آمیزی که در میان افراد جوامع یک‌رنگ و هم‌عقیده وجود دارد، از تعریف تساهل خارج است؛ دوم اینکه با شرط دوم، آن‌گونه تساهلی که از روی بی‌اعتنایی و بی‌تفاوتی باشد، خارج می‌شود؛ چراکه تساهل مورد تعریف، همراه با مخالفت و مقاومت است، اما به دلیلی این میل سرکوب و مهار می‌شود؛ در حالی‌که در بی‌تفاوتی اصلاً میل به مخالفت وجود ندارد. از این شرط به دست می‌آید که تساهل و تسامح هرگز به معنای پذیرش عقیده مخالف نیست. سوم، بنا بر شرط سوم، این تساهل نباید از روی جهل و بدون انگیزه صورت پذیرد و بنا بر شرط چهارم، مدارای عاجزانه و از روی ناچارای، تساهل و تسامح خوانده نمی‌شود. تعریف مذکور در فرهنگ غرب متداول است و اندیشمندان غربی شروط چهارگانه مذکور را، شرط لازم برای تساهل و تسامح می‌دانند. با این حال، برخی شرط‌های دیگری را نیز افزوده‌اند. برای مثال: الف) شخص تساهل‌کننده باید مداخله در کار دیگران را به لحاظ اخلاقی نادرست و نشانه بی‌احترامی به آنان بداند؛ ب) آنچه را شخص نادرست می‌داند و نسبت به آن تساهل روا می‌دارد، باید مستدل و بر اساس اصول و ادله باشد، نه فقط از روی سلیقه شخصی یا تعصب؛ ج) آنچه مورد تساهل قرار می‌گیرد، شخص است نه کار یا عقیده او.[۱۱]

مفهوم تساهل و تسامح در اسلام

در اسلام اصطلاح رایجی به عنوان «تساهل و تسامح» وجود ندارد؛ یعنی آیه و روایتی نداریم که در آن مسلمانان امر به «تساهل و تسامح» شده باشند. اما آنچه از مجموع معنای لغوی و اصطلاحی تساهل و تعریف آن در غرب به دست می‌آید، این است که تقریباً بهترین معادل برای چنین معنایی همان اصطلاح حلم و بردباری است که در اسلام مطرح است و احیاناً به عنوان ارزش اخلاقی شناخته می‌شود. اما مسئله اصلی این است که تساهل مطلق ممکن نیست و باید حدود و شرایطی داشته باشد که اسلام، تعیین کننده این حدود را خداوند متعال و وحی او می‌داند؛ در حالی که در تفکر غربی، تعیین این حد و مرزها گاه از راه منافع فردی یا اجتماعی، قراردادها و هنجارها، حقوق بشر و به طور کلی انسان و طبیعت دانسته شده است. اختلاف دیگر میان دیدگاه اسلام و نظر اندیشمندان غربی بر سر ملاک و معیار این تساهل و مدارا است؛ ملاک مفهوم غربی تساهل، تفکراتی همچون پلورالیسم کثرت‌گرایی اخلاقی و دینی، و یا نسبیت فرهنگی و اخلاقی است که این مبانی در تعلیمات اسلامی به رسمیت شناخته نمی‌شود. در اثر جنگ‌های دینی سده‌های ۱۶ و ۱۷ مسئله امکان هم‌زیستی مسالمت‌آمیز بین معتقدات ادیان مختلف مطرح و بر مفهوم تساهل و تسامح تأکید شد و بینش‌های دینی سنتی ناظر به اومانیسم، به شدت تحت تأثیر روحیه تساهل و تسامح قرار گرفتند. در این دیدگاه، تسامح به این معنا بود که ادیان با حفظ تفاوت‌های هر یک با دیگری، می‌توانند در کنار یکدیگر هم‌زیستی مسالمت‌آمیز داشته باشند. تسامح و تساهل انسان‌گرایان نوین از این اندیشه مایه می‌گرفت که معتقدات دینی نوع انسان از درون وی مایه می‌گیرد و امری ماورایی نیست. درون مایه این معتقدات وحدت بنیادین دارند و امکان صلح جهانی وجود دارد.

اومانیست‌ها با تفسیری این جهانی از خدا، خدای مسیح را همان عقل فلسفی بشر قلمداد می‌کنند. که در قالب مذهب، ساده‌تر شده است. در این نگرش، افزون بر تساهل نسبت به مذاهب، تساهل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز بین فلسفه و دین که در گذشته با یکدیگر سازگاری نداشتند نیز فراهم می‌آید. این امر مقتضای رجوع به یونان باستان و خردگرایی آن بود. این نگرش که بر نفی ادعای انحصاری حقانیت و رستگاری هر نظام ارزشی و هر دینی مبتنی است، هیچ یک از نظام‌های ارزشی و معرفتی را حق نمی‌داند و به نوعی نسبی‌گرایی مطلق در ارزش و معرفت معتقد است و به همین دلیل حاکمیت هر دین و نظام ارزشی را تنها به خواست و اراده فرد یا جامعه را می‌گذارد. انسان‌مداران از تساهل و تسامح مطلق جانبداری می‌کنند و آن را سمبل مبارزه با فرهنگ حاکم در قرون وسطی و رجوع به رم و یونان قدیم و مقتضای آزادی و ارج نهادن به انسان می‌دانند. آنان که همه ارزش‌ها را ساخته دست و فکر بشر می‌دانند و دچار نسبیت و شکاکیت معرفتی هستند تأکید بر مجموعه خاصی از ارزش‌ها و بینش‌ها و ضرورت پذیرش حاکمیت و دفاع از آن را، امری غیر معقول تلقی می‌کنند. این نگرش با آنچه در تعالیم ادیان آسمانی به ویژه اسلام آمده به کلی از جهات مختلف ناسازگار، بلکه متضاد است. از یک سری مبانی تساهل و تسامح (بشری بودن و نسبیت ارزش‌ها و معرفت) با بینش‌های دینی سازگار نیست و در بینش دینی خاستگاه ارزش‌ها خداوند است نه انسان، و این ارزش‌ها از اطلاق و پشتوانه معرفتی یقینی برخوردار است و از سوی دیگر، اسلام تساهل و تسامح در مورد هر دینی و پیروان آنها را نمی‌پذیرد و در مقابل کفر و الحاد موضعی آشتی ناپذیر دارد. در خصوص پیروان دیگر ادیان آسمانی نیز مدارای اسلامی، دارای حد و مرز خاص خود است و تبلیغ بی‌قید و شرط ادیان در جامعه اسلامی و در میان مسلمانان پذیرفته نیست و آنان از انجام اعمال خلاف مقرّرات حکومت اسلامی و تظاهر به ارتکاب محرمات اسلام، ممنوعند. البته در چارچوب این مقررات اسلام نه تنها بر مدارای با پیروان ادیان تأکید می‌کند، بلکه به نیکی کردن به آنان توصیه می‌کند و تلاش برای آزادی انسان‌های در بند و تحت ستم و فریادرسی کسانی که مسلمانان را به دادخواهی فرا می‌خوانند نیز، از وظایف مسلمانان است. «بعثت للشريعة السمحة السهلة» حدیث نبوی مشهوری است که زمینه امکان انطباق اسلام با مشکلات زمان را فراهم کرده است[۱۲].[۱۳]

تساهل و سنت پیامبر(ص)

سیره عملی پیامبر(ص) به ویژه در مواردی چون صلح حدیبیه که از ثبت عنوان «رسول اللّه» در متن سند صلح‌نامه چشم پوشید و نحوه مذاکرات با اهل کتاب و مخالفان که براساس روش معمول پیامبر(ص) همواره جای خود را به رؤسای وفود می‌داد و خود بر خاک می‌نشست و از احترام به آنان فروگذار نبود می‌توان اصل تساهل در برابر مخالفان و رعایت تسامح درباره آنان را به عنوان روش فرضی اسلام استنباط کرد[۱۴].[۱۵]

تساهل و تسامح دینی در قرآن کریم

قرآن کریم تسامح و تساهل دینی را به گونه‌ای مورد توجه قرار داده است که برخی از مستندات قرآن در این مورد به شرح ذیل است:

  1. آیاتی که روش اصولی دعوت پیامبر(ص) و اسلام را در تبشیر و ارائه منطقی آن می‌داند، مانند آیه: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا * وَدَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِيرًا[۱۶] و آیه: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[۱۷].
  2. آیاتی که اکراه را در دین نفی می‌کند، مانند: ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ[۱۸] و آیه: ﴿لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ[۱۹] و آیه ﴿أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ[۲۰].
  3. آیاتی که مدارا با مخالفان و حتی دشمنان را توصیه می‌کند، مانند: ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ[۲۱] و بی‌گمان مفهوم این آیه شامل روش‌های مختلف تساهل و تسامح نیز می‌شود؛
  4. آیاتی که مخالفان را به همکاری و هم‌فکری دعوت می‌کند: مانند: ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ[۲۲] و ﴿تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى[۲۳] که شامل موافق و مخالف است؛
  5. آیاتی که به نوعی دیدگاه‌های مخالفان را ارج می‌نهد: مانند ﴿كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ[۲۴] و ﴿لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ[۲۵] و در این دیدگاه به عقاید حق و باطل یکسان نگریسته می‌شود، که صاحبان هر نوع معتقدات نسبت به عقاید خود خرسند هستند؛
  6. آیاتی که به نوعی راه‌های خداگرایی و خداپرستی را توسعه می‌دهد: ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا[۲۶] و ﴿فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ[۲۷] و به این ترتیب انحصارطلبی در خداجویی و تعصب‌ورزی در یک نوع را محکوم می‌کند؛
  7. آیاتی که قراردادها را راه حل نهایی اختلاف‌های فکری و یا عملی می‌داند و معنای آن نوعی پذیرش مخالفان و شناسایی هر نوع نظر و عمل مخالف در چارچوب قراردادهای دو یا چند جانبه است. مانند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ[۲۸] و ﴿فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ[۲۹] و ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ[۳۰]؛
  8. آیاتی که به طور اصولی، هم‌زیستی و صلح و امنیت را اصل و راه حل عمومی مطرح می‌کند، مانند: ﴿وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا[۳۱] و ﴿الصُّلْحُ خَيْرٌ[۳۲].
  9. آیاتی که به نرم‌خویی و مدارا و نفی خشونت با دیگران دعوت می‌کند مانند: ﴿وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ[۳۳] و در این آیه نرم‌خویی و تساهل و برخورد توأم با تسامح به عنوان راهبرد دعوت بیان شده است؛
  10. آیاتی که پیامبر اسلام(ص) را به دلیل داشتن خلق عظیم، به ویژه در برخورد با دشمن می‌ستاید، مانند: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۳۴] بی‌گمان یکی از ابعاد برجسته خلق عظیم پیامبر(ص) شیوه برخورد او با دشمنان بوده است[۳۵].[۳۶]

منابع

پانویس

  1. القواعد الفقهیه (علامه بجنوردی)، ج۴، ص۱۳۸.
  2. «و آنچه در توان دارید از نیرو و اسبان آماده در برابر آنان فراهم سازید» سوره انفال، آیه ۶۰.
  3. «هر چه می‌توانید از خداوند پروا کنید و سخن نیوش باشید و فرمان برید و (در راه خداوند) هزینه کنید که برای خودتان بهتر است؛ و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند» سوره تغابن، آیه ۱۶.
  4. حقایق الاصول، ج۲، ص۳۵۲.
  5. ماده ۱۹۷ ق.م.
  6. ماده ۱۷۱ ق.م.
  7. ماده ۱۹۲ ق.م.
  8. ماده ۲۳۸ ق.م.
  9. فقه سیاسی، ج۷، ص۶۷۳ و ۶۷۵.
  10. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۵۱۸.
  11. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۵۲۰.
  12. فقه سیاسی، ج۹، ص۲۳۱.
  13. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۵۲۱.
  14. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۲۲۳.
  15. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۵۲۳.
  16. «ای پیامبر! ما تو را گواه و نویدبخش و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم* و فراخواننده به خداوند به اذن وی، و چراغی فروزان» سوره احزاب، آیه ۴۵-۴۶.
  17. «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بی‌گمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  18. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  19. «تو بر آنان چیره نیستی،» سوره غاشیه، آیه ۲۲.
  20. «و اگر پروردگارت می‌خواست، تمام آن کسان که روی زمین‌اند همگی ایمان می‌آوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر می‌کنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
  21. «خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکرده‌اند و شما را از خانه‌هایتان بیرون نرانده‌اند باز نمی‌دارد؛ بی‌گمان خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره ممتحنه، آیه ۸.
  22. «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمه‌ای که میان ما و شما برابر است هم‌داستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
  23. «و یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید» سوره مائده، آیه ۲.
  24. «آنگاه کار (دین) خود را در میان خویش پاره‌پاره کردند؛ هر گروهی بدانچه خود دارد شادمان است» سوره مؤمنون، آیه ۵۳.
  25. «دین شما از شما و دین من از من» سوره کافرون، آیه ۶.
  26. «و هر کس را قبله‌ای است که روی بدان می‌کند، باری، در کارهای نیک از یکدیگر پیشی گیرید. هرجا که باشید خداوند همگی شما را باز خواهد آورد، خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۴۸.
  27. «و خاور و باختر از آن خداوند است پس هر سو رو کنید رو به خداوند است، بی‌گمان خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۱۱۵.
  28. «ای مؤمنان! به پیمان‌ها وفا کنید» سوره مائده، آیه ۱.
  29. «پیمان اینان را تا پایان زمانشان پاس بدارید» سوره توبه، آیه ۴.
  30. «چگونه مشرکان را نزد خداوند و پیامبرش پیمانی تواند بود؟ جز کسانی که با آنها در کنار مسجد الحرام پیمان بسته‌اید پس تا (در پیمان خود) با شما پایدارند شما نیز (بر پیمان) با آنان پایدار بمانید که خداوند پرهیزگاران را دوست می‌دارد» سوره توبه، آیه ۷.
  31. «و اگر به سازش گرایند، تو نیز بدان گرای و بر خداوند توکّل کن که او شنوای داناست» سوره انفال، آیه ۶۱.
  32. «و سازش نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۱۲۸.
  33. «و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  34. «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
  35. فقه سیاسی، ج۱۰، ص۲۲۱ – ۲۲۳.
  36. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۵۲۳.