جنگ صفین در نهج البلاغه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

جنگ صفین، جنگ با معاویه فرزند ابوسفیان بود. وی از زمان خلیفه دوم والی شام بود و در زمان خلافت امام علی (ع) حاضر نشد خلیفه مسلمانان را به رسمیت بشناسد و در برابر وی مقاومت کرد و آماده جنگ شد. تلاش‌های امام برای حل مشکل به نتیجه نرسید و امام به‌ناچار جنگ را برگزید. در این نبرد مسلمانان به دو گروه تقسیم شدند و در برابر هم قرار گرفتند. معاویه آن‌گاه که شکست خود را حتمی می‌دید، با بر سر نیزه کردن قرآن‌ها مانع ادامه جنگ شد. عده‌ای از یاران امام (ع) با جنگ مخالفت کردند و قرار بر حکمیّت گذاشتند. نماینده کوفیان فریب عمروعاص، نماینده شام را خورد و به کوفیان آسیب بسیار رساند. پس از آن گروهی از یاران امام (ع) از وی جدا شدند و معاویه در امارت خود باقی ماند و با تجاوز به مناطق تحت حکومت امام (ع) باعث ناامنی شد و توانست جمعی را به‌سوی خود متمایل سازد[۱].

برخورد امام (ع) با معاویه و شیوه عزل وی

امام (ع) گرچه با ابقای معاویه در شام مخالف بود، اما به‌طور رسمی بهترین راه‌را در سه مرحله تجربه کرد که به آن‌ها اشاره می‌شود[۲]:

  1. امام (ع) در نامه‌ای از معاویه خواست از مردم شام بیعت بگیرد و سپس همراه جمعی به مرکز خلافت بیاید[۳]. ولی معاویه پس از گذشت یک ماه نامه‌ای نوشت که نشانه نپذیرفتن خلافت امام (ع) بود[۴].
  2. پس از آن امام کارگزار خود، سهل بن حنیف را به شام اعزام کرد. او به‌علت مخالفت گروهی در مسیر شام از نیمه راه بازگشت[۵].
  3. امام پس از جنگ جمل تصمیم گرفت نماینده‌ای نزد معاویه بفرستد و او را به اطاعت از خلیفه مسلمین فراخواند. جریر بن عبدالله بجلی که از هَمدان آمده بود آمادگی خود را برای رفتن به‌سوی معاویه اعلام کرد. امام (ع) در نامه‌ای برای او نوشت: "کسانی که با خلفای گذشته بیعت کردند با من نیز بیعت کردند، طلحه و زبیر نقض بیعت کردند و اگر تو هم در آنچه مسلمانان داخل شده‌اند وارد نشوی، با تو خواهم جنگید." در پایان بیان داشت که تو جزو طلقا هستی و شایسته خلافت نیستی[۶]. معاویه پس از کش و قوس‌های فراوان جنگ را برگزید. جریر نیز به کوفه بازگشت. امام (ع) زمانی که تصمیم به نبرد صفین گرفت، مهاجرین و انصار را فراخواند و به آنان فرمود که تصمیم گرفته‌ایم به‌سوی دشمن خود و شما برویم، نظر خود را برای ما بگویید. گروهی در پاسخ برخاستند و اعلام آمادگی کردند[۷].

فراخوان کارگزاران برای جنگ

امام (ع) به‌ناچار برای نبرد با معاویه آماده شد و برخی کارگزاران خود را به کوفه فراخواند[۸]. امام در نامه‌ای به مخنف بن سلیم، کارگزار اصفهان، بیان داشت که تو را برای نبرد با این دشمن بی‌پروا فرامی‌خوانم تا امر به معروف و نهی از منکر کنی و مشابه این نامه را برای دیگر ارسال فرمود. نامه‌ای هم به عبدالله بن عباس، حاکم بصره نوشت و از وی خواست در این نامه را در جمع مردم بصره خواند و عفو عمومی و گذشت امام در جنگ جمل را به‌یاد آن‌ها آورد. احنف بن قیس به‌پا خاست و اعلام آمادگی کرد. دیگران نیز آمادگی خود را اعلام کردند[۹].

اردوگاه نخیله

امام (ع) برای نبرد صفین در نُخَیله اردو زد و از حارث اعور خواست مردم را به آن‌جا فراخواند و به یاران خود فرمود: "همراه من به‌سوی دشمنتان حرکت کنید"[۱۰]. نیروهای بصره همراه با فرماندهانشان خود را به نخیله رساندند. وقتی امام به مدائن رسید، معقل بن قیس ریاحی را با سه هزار نیرو به منطقه موصل، از نصیبین تا رقّه فرستاد تا نیرو فراهم آورد. نامه ۱۲ نهج البلاغه در همین ارتباط است[۱۱].

حرکت به جانب صفین

سپاه کوفه به فرماندهی امام (ع) روز چهارشنبه پنجم شوال ۳۶ در نخیله متمرکز شد و امام برای سپاهیان خود سخنرانی کرد[۱۲]. امام هنگام ترک کوفه دعای سفر خواند[۱۳] و از مسئول انتظامی خود مالک بن حبیب خواست متأخران و عقب‌ماندگان ر ابه سپاه ملحق سازد. نیروهای امام (ع) را ۹۰ هزار دانسته‌اند که ۹۰۰ تن از انصار و ۸۰۰ تن از مهاجران در میان آنان حضور داشتند. از هل بدر نیز ۷۰ نفر و به نقلی ۱۳۰ نفر در سپاه امام حضور داشتند. سپاه معاویه را ۱۲۰ هزار نفر و به نقلی دیگر ۸۵ هزار نفر ذکر کرده‌اند. در سپاه معاویه، تنها دو نفر از انصار، نعمان بن بشیر و مسلمة بن مخلد، حضور داشتند[۱۴].

پیش‌قراولان سپاه امام (ع) در صفین

امام (ع) زیاد بن نضر حارثی را با هشت هزار نفر و شریح بن هانی را با چهار هزار نفر، به‌عنوان مقدمه سپاه خود از نخیله به‌سوی شام فرستاد. امام توصیه‌های لازم را به آنان گفت[۱۵] و نیز در توصیه دیگری به نقل از نهج البلاغه نکاتی را به شریح بن هانی متذکر شد[۱۶]. آن دو در سور روم به اَعوَر سلمی، فرمانده پیش‌قراول سپاه معاویه رسیدند و به امام خبر دادند. امام (ع) مالک اشتر را به‌عنوان فرمانده پیش‌قراول سپاه خود تعیین و دستورهای لازم را برای او ابلاغ کرد و در نامه‌ای که برای زیاد بن نضر حارثی و شریح فرستاد، اشتر را فرمانده سپاه معرفی کرد[۱۷]. درگیری بین مالک و ابواعور سلمی با حمله اعور به سپاه مالک آغاز شد[۱۸].

در مسیر حرکت به صفین

امیرالمؤمنین (ع) همراه با سپاه خود حرکت کرد. در مسیر بنا به پیشنهاد برخی یاران، نامه‌ای به معاویه نوشت تا شاید مسئله بدون درگیری حل شود و خون مسلمانان نریزد. معاویه در پاسخ شعری فرستاد که جواب منفی به پیشنهاد امام (ع) بود. سرانجام دو سپاه در اوائل ذی الحجه در صفین مستقر شدند[۱۹].

تصرف آب فرات

سپاه معاویه خود را در صفین به فرات رساند و سپاه امام (ع) را از آب محروم کردند. امام با ایراد سخنانی[۲۰] صعصعة بن صوحان را به‌سوی معاویه فرستاد که مانع استفاده از آب نشوید. مشاوران معاویه مدعی شدند که چون آب را بر عثمان بسته‌اند، ما هم آب را بر آنان می‌بندیم. امام با ارسال نیرو آب را از تصرف شامیان درآورد، اما آن‌ها را از آب منع نکرد. پس از تصرف فرات، امام (ع) از آغاز نبرد سر باز زد. تصور عده‌ای بر این بود که امام (ع) جنگ را دوست ندارد. امام (ع) ضمن خطبه‌ای فرمود که از مرگ هراس ندارد و در تردید نیست، بلکه انتظار هدایت آنان را دارد[۲۱]. امام (ع) برای اتمام حجت سه تن از یاران خود را نزد معاویه فرستاد تا او را به طاعت و جماعت مسلمین و پیروی از فرمان خدا دعوت کنند. معاویه به این درخواست پاسخ منفی داد و خون‌خواهی عثمان را بهانه کرد و گفت از نزد من بروید که بین من و شما جز شمشیر نیست[۲۲].

سازمان‌دهی نیروهای دو طرف

ماه ذی‌حجه با درگیری‌های مختلف به پایان رسید. در محرم نبرد به امید توقف جنگ متوقف شد. اما در پایان محرم جنگ به‌طور رسمی اعلام شد. اول صفر سال ۳۷ نبرد بین دو طرف شروع شد. طرفین به سازمان‌دهی نیروها پرداختند. امام (ع) عمار یاسر، مسئول سواره‌ نظام و عبدالله بن بُدَیل بن وَرقاء خُزاعی را بر پیاده‌نظام گماشت و هاشم بن عُتبه را پرچم‌دار سپاه قرارداد. اشعث بن قیس را در سمت را و عبدالله بن عباس را در سمت چپ سپاه گمارد و فرمانده هر یک از قبایل و جمعیت‌ها را مشخص کرد .معاویه نیز عبیدالله بن عمر را بر سواره‌نظام، مُسلم بن عُقبه را بر پیاده‌نظام، عبدالله بن عمرو عاص را بر سمت راست و حبیب بن مسلمه را بر سمت چپ سپاه گمارد. پرچم را به‌دست عبدالرحمان بن خالد بن ولید داد[۲۳].

آغاز نبرد

نبرد روز چهارشنبه اول صفر ۳۷ آغاز شد. امام (ع) قبل از درگیری، توصیه‌های لازم را به یاران خود فرمود[۲۴]. هر روز جمعی از کوفیان با گروهی از شامیان می‌جنگیدند. روز اول مالک اشتر با حبیب بن مسلمه به نبرد پرداختند. روز دوم هاشم مرقال با ابواعور سلمی، روز سوم عمار یارسر با عمرو بن عاص و روز چهارم محمد بن حنفیه در برابر عبیدالله بن عمر قرار گرفت که امام (ع) جلو ابن حنفیه را گرفت و عبید الله هم از نبرد با امام (ع) منصرف شد. در روز پنجم عبدالله بن عباس و ولید بن عُقبه درگیر شدند و به‌شدت جنگیدند. در این روز جمعی از قاریان شام همراه شمر بن ابرهه به سپاه کوفه پیوستند که باعث سستی در سپاه شام شد. در روز ششم، دوشنبه، قیس بن سعد از طرف لشکر کوفه با ابن (شُرَحبیل) ذی الکلاع شامی درگیری شدیدی داشتند و در روز هفتم، مالک اشتر با حبیب بن مسلمه درگیر شدند و هیچ‌یک بر دیگری غلبه نکردند[۲۵].

سخنرانی و نبرد امام (ع)

شب، هنگام عشا، امام (ع) سخنرانی ایراد فرمود و لشکریان را به نبرد تشویق کرد. هرکس به جانب شمشیر و نیزه‌اش رفت و آن را آماده کرد. روز هشتم دو نیرو در برابر هم صف‌آرایی کردند. امام (ع) دعا کرد[۲۶] و به تشویق سپاه خود و شیوه نبرد با دشمن پرداخت[۲۷]. امام (ع) در قلب سپاه قرار گرفت. معاویه در برابرش حمله را آغاز کرد. امام (ع) درگیری‌های زیادی در صفین داشت و تعداد زیادی از سپاهیان دشمن را کشت. سپس امام (ع) معاویه را به نبرد طلبید. عمروعاص گفت: "ای معاویه فرصت را غنیمت بشمار." معاویه گفت: "به خدا سوگند اگر می‌دانستم علی هرگز پیروز نمی‌شود، باز هم به جنگ او نمی‌رفتم تو می‌خواهی مرا به کشتن دهی تا خلافت بعد از من به تو برسد." عمرو عاص روزی در برابر امام (ع) قرار گرفت. امام (ع) نیزه‌ای به او زد و به زمین افتاد. از ترس مرگ، عورت خود را هویدا ساخت و امام (ع) از کشتن وی صرف‌نظر کرد[۲۸].

لَیلة الهَریر

نبرد صفین، نبردی بسیار سخت بود. عمار یاسر، آن صحابی راستین پیامبر در این نبرد به شهادت رسید. پس از شهادت او، امام (ع) به قبیله ربیعه و هَمدان فرمود: "شما زره و نیزه من هستید." دوازده هزار نفر در اطراف امام (ع) جمع شدند و همه یک مرتبه مانند یک مرد حمله بردند و به نزدیک معاویه رسیدند. امام (ع) در حالی که رجز می‌خواند (آنان را با شمشیر خود می‌زنم ولی معاویه را نمی‌بینم)[۲۹]، همراه محمد بن حنفیه به‌سمت دشمن یورش می‌بردند. درگیری در آن روز بسیار شدید بود، به‌گونه‌ای که نماز مغرب را در هنگامه نبرد، با اشاره خواندند. عده زیادی از دو طرف کشته شدند و نبرد در شب ادامه داشت. شب جمعه امام (ع) مردم را به نبرد و صبر تشویق کرد. خود ایشان (ع) در قلب سپاه قرار داشت و مالک اشتر در سمت راست و عبدالله بن عباس در سمت چپ سپاه. یورشی سهمگین بر سپاه شام آوردند که سپاه شام، شکست را حس کرد. آن‌چنان سهمگین بود که سپاه امام نماز صبح را نیز با اشاره خواندند[۳۰].

قرآن بر سر نیزه

فردای لیلة الهریر، سیزدهم ربیع الاول، حملات سپاه امام شدت بیشتری گرفت. مالک اشتر یورشی سخت را آغاز کرد و به نزدیک اردوگاه معاویه رسید. معاویه که احساس خطر کرد قرآن‌ها را بر سر نیزه کرد و در میان یاران امام (ع) اختلاف ایجاد شد و قُرّاء[۳۱] گفتند: "او ما را به قرآن می‌خواند و باید بپذیریم." امام (ع) فرمود: "این حیله است"، اما آنان نپذیرفتند. امام (ع) به مالک اشتر پیام داد که برگردد. او نزدیک خیمة معاویه بود با تأسف فراوان برگشت و نبرد به پایان رسید»[۳۲].

سخنان امیرمؤمنان درباره شهدای صفین

حضرت در یک سخنرانی هنگامی که برای بار دوم تصمیم داشت به جنگ معاویه برود، از شهدای صفین یاد کرد و در فراق‌شان اشک ریخت و فرمود: بندگان برگزیده خدا دل بر رفتن بستند و اندکی دنیا را که پایدار نیست به بسیاری آخرت که نابود نمی‌گردد، فروختند. زیان نکردند برادران ما که خون‌هایشان در جنگ صفین ریخته شد از این که امروز زنده باشند تا غصه‌ها بخورند و آب تیره بیاشامند که ما دچار آنیم! به خداسوگند، خدا را دیدار کردند و مزد آنان را به کمال پرداخت و پس از آنکه نگران بودند، در خانۀ امانشان ساکن ساخت. در ادامه فرمود: کجایند برادران من که راه حق را پیمودند، و در مسیر حق رخت به خانۀ آخرت رفتند؟ کجاست عمار؟ کجاست پسر تیهان؟ و کجاست ذوالشهادتین؟ و کجایند همانندان آنان از برادرانشان که با یکدیگر به ره مرگ پیمان بستند و سرهای آنان را به فاجران هدیه کردند؟[۳۳]

پس دست به ریش مبارک خود گرفت و زمانی دراز گریست؛ سپس فرمود: دریغا! از برادرانم که قرآن را خواندند، و در حفظ آن کوشیدند. واجب آن را شناختند و برپا کردند. سنت را زنده کردند و بدعت را میراندند. به جهاد خوانده شدند و پذیرفتند. به پیشوای خود اعتماد کردند و در پی او رفتند.[۳۴]

این بخش از سخنان حضرت بسیار مهم و درخور توجه است که صفات مردان نیک و شهدای صفین را بیان فرموده که دستورهای قرآن را پی میگرفتند و سنت را پیروی می‌کردند و به رهبر خود اعتماد کامل داشته و در سختی‌ها به دنبالش رفتند. این ویژگی‌های مردان بزرگ و شهدای فداکار صفین است که باید درباره ٔ آنان درنگ کنیم.

ابن ابی الحدید در شرح همین کلمات می‌نویسد: نظیر عمار و خزیمه، افرادی مانند عبدالله بن بدیل و هاشم مرقال هستند که در خدمت حضرت بودند[۳۵].[۳۶]

امیر‌مؤمنان(ع) در سخنی نام سه شهید بزرگوار صفین را بیان فرمود: عمار، ابوالهیثم و خزیمه، و از دیگر شهدا با عنوان نظایر آنان یاد کرده است. می‌‌توان از این دسته هاشم بن عتبه مرقال[۳۷] را نام برد که در پرچم‌داران شرح حالش می‌آید و نیز نام دیگر پرچم داران مقاومی که شهید شدند. در جمع بدریان نیز افرادی بیش‌تر بیان و گفته شد: ۲۵ تن در رکاب علی(ع) به شهادت رسیدند. اکنون به نام جمعی دیگر از صحابه اشاره می‌کنم که برخی صحابۀ شهید عبارتند از: ابوقدامه عدوی[۳۸]، جندب بن زهیر بن حارث بن کثیر ازدی[۳۹]، حازم بن ابی حازم احمسی[۴۰]، سعد بن حارث بن صمه انصاری[۴۱]، عائذ بن سعید جسری[۴۲]، عبدالرحمان بن بدیل بن ورقاء[۴۳]، فاکه بن سعد بن جبیر انصاری[۴۴]، قیس بن مکشوح ابوشداد مرادی[۴۵]، مهاجر بن خالد بن ولید قرشی مخزومی، او و فرزندانش دوست‌دار علی(ع) بود و در جمل و صفین شرکت کرد و در صفین کشته شد[۴۶]. ابو لیلی انصاری یسار بن بلال بن احیحه پدر عبدالرحمان فقیه[۴۷]، یعلی بن امیۀ تمیمی که در جمل با عایشه بود، در صفین در رکاب علی کشته شد[۴۸].

مناسب است به خانوادۀ نجی بن سلمه اشاره کنم که هشت فرزند داشت. هفت نفر آنان: مسلم، حسین، عمران، اسقع یا عقبه، نعیم، علی، حمزه[۴۹]. همه در صفین به شهادت رسیدند.

فرزند هشتم نجی بن سلمه، عبدالله نیز به جرم محبت اهل بیت توسط زیاد بن ابیه به شهادت رسید که امام حسین(ع) در نامۀ خود به معاویه، به این قتل و جنایت اعتراض کرد[۵۰].[۵۱]

منابع

پانویس

  1. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۶.
  2. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۶.
  3. «فَبَايِعْ مَنْ قِبَلَكَ وَ أَقْبِلْ إِلَيَّ فِي وَفْدٍ مِنْ أَصْحَابِكَ؛ وَ السَّلَامُ»؛ نهج البلاغه، نامه ۷۵
  4. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۶.
  5. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۶.
  6. «إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ؛ وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَلَّاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى؛ وَ لَعَمْرِي يَا مُعَاوِيَةُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دُونَ هَوَاكَ لَتَجِدَنِّي أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ، وَ لَتَعْلَمَنَّ أَنِّي كُنْتُ فِي عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلَّا أَنْ تَتَجَنَّى، فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَكَ، وَ السَّلَام»؛ نهج البلاغه، نامه ۶
  7. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۶-۲۵۷.
  8. «فَأَسْرِعُوا إِلَى أَمِيرِكُمْ وَ بَادِرُوا جِهَادَ عَدُوِّكُمْ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ»؛ نهج البلاغه، نامه ١
  9. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۷.
  10. «فَأُنْهِضَهُمْ مَعَكُمْ إِلَى عَدُوِّكُمْ وَ أَجْعَلَهُمْ مِنْ أَمْدَادِ الْقُوَّةِ لَكُمْ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۴٨
  11. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۷.
  12. «الْحَمْدُ لِلَّهِ كُلَّمَا وَقَبَ لَيْلٌ وَ غَسَقَ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ كُلَّمَا لَاحَ نَجْمٌ وَ خَفَقَ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ غَيْرَ مَفْقُودِ الْإِنْعَامِ وَ لَا مُكَافَإِ الْإِفْضَالِ. أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَعَثْتُ مُقَدِّمَتِي وَ أَمَرْتُهُمْ بِلُزُومِ هَذَا الْمِلْطَاطِ حَتَّى يَأْتِيَهُمْ أَمْرِي وَ قَدْ رَأَيْتُ أَنْ أَقْطَعَ هَذِهِ النُّطْفَةَ إِلَى شِرْذِمَةٍ مِنْكُمْ مُوَطِّنِينَ أَكْنَافَ دِجْلَةَ، فَأُنْهِضَهُمْ مَعَكُمْ إِلَى عَدُوِّكُمْ وَ أَجْعَلَهُمْ مِنْ أَمْدَادِ الْقُوَّةِ لَكُمْ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۸
  13. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ وَعْثَاءِ السَّفَرِ وَ كَآبَةِ الْمُنْقَلَبِ وَ سُوءِ الْمَنْظَرِ فِي الْأَهْلِ وَ الْمَالِ وَ الْوَلَدِ؛ اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِي السَّفَرِ وَ أَنْتَ الْخَلِيفَةُ فِي الْأَهْلِ، وَ لَا يَجْمَعُهُمَا غَيْرُكَ، لِأَنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لَا يَكُونُ مُسْتَصْحَباً وَ الْمُسْتَصْحَبُ لَا يَكُونُ مُسْتَخْلَفاً»؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۶
  14. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۷.
  15. «فَإِذَا نَزَلْتُمْ بِعَدُوٍّ أَوْ نَزَلَ بِكُمْ فَلْيَكُنْ مُعَسْكَرُكُمْ فِي قُبُلِ الْأَشْرَافِ أَوْ سِفَاحِ الْجِبَالِ أَوْ أَثْنَاءِ الْأَنْهَارِ، كَيْمَا يَكُونَ لَكُمْ رِدْءاً وَ دُونَكُمْ مَرَدّاً، وَ لْتَكُنْ مُقَاتَلَتُكُمْ مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ أَوِ اثْنَيْنِ، وَ اجْعَلُوا لَكُمْ رُقَبَاءَ فِي صَيَاصِي الْجِبَالِ وَ مَنَاكِبِ الْهِضَابِ، لِئَلَّا يَأْتِيَكُمُ الْعَدُوُّ مِنْ مَكَانِ مَخَافَةٍ أَوْ أَمْنٍ؛ وَ اعْلَمُوا أَنَّ مُقَدِّمَةَ الْقَوْمِ عُيُونُهُمْ وَ عُيُونَ الْمُقَدِّمَةِ طَلَائِعُهُمْ. وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّفَرُّقَ، فَإِذَا نَزَلْتُمْ فَانْزِلُوا جَمِيعاً وَ إِذَا ارْتَحَلْتُمْ فَارْتَحِلُوا جَمِيعاً، وَ إِذَا غَشِيَكُمُ اللَّيْلُ فَاجْعَلُوا الرِّمَاحَ كِفَّةً، وَ لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلَّا غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً»؛ نهج البلاغه، نامه ۱۱
  16. «اتَّقِ اللَّهَ فِي كُلِّ صَبَاحٍ وَ مَسَاءٍ، وَ خَفْ عَلَى نَفْسِكَ الدُّنْيَا الْغَرُورَ وَ لَا تَأْمَنْهَا عَلَى حَالٍ؛ وَ اعْلَمْ أَنَّكَ إِنْ لَمْ تَرْدَعْ نَفْسَكَ عَنْ كَثِيرٍ مِمَّا تُحِبُّ مَخَافَةَ [مَكْرُوهِهِ] مَكْرُوهٍ، سَمَتْ بِكَ الْأَهْوَاءُ إِلَى كَثِيرٍ مِنَ الضَّرَرِ؛ فَكُنْ لِنَفْسِكَ مَانِعاً رَادِعاً، وَ [لِنَزَوَاتِكَ] لِنَزْوَتِكَ عِنْدَ الْحَفِيظَةِ وَاقِماً قَامِعاً»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۶
  17. «وَ قَدْ أَمَّرْتُ عَلَيْكُمَا وَ عَلَى مَنْ فِي حَيِّزِكُمَا مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ، فَاسْمَعَا لَهُ وَ أَطِيعَا وَ اجْعَلَاهُ دِرْعاً وَ مِجَنّاً، فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا يُخَافُ وَهْنُهُ وَ لَا سَقْطَتُهُ، وَ لَا بُطْؤُهُ عَمَّا الْإِسْرَاعُ إِلَيْهِ أَحْزَمُ، وَ لَا إِسْرَاعُهُ إِلَى مَا الْبُطْءُ عَنْهُ أَمْثَلُ»؛ نهج البلاغه، نامه ۱۳
  18. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۷-۲۵۸.
  19. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۸.
  20. «قَدِ اسْتَطْعَمُوكُمُ الْقِتَالَ، فَأَقِرُّوا عَلَى مَذَلَّةٍ وَ تَأْخِيرِ مَحَلَّةٍ أَوْ رَوُّوا السُّيُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ؛ فَالْمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ وَ الْحَيَاةُ فِي مَوْتِكُمْ قَاهِرِينَ. أَلَا وَ إِنَّ مُعَاوِيَةَ قَادَ لُمَةً مِنَ الْغُوَاةِ وَ عَمَّسَ عَلَيْهِمُ الْخَبَرَ حَتَّى جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أَغْرَاضَ الْمَنِيَّة»؛ نهج البلاغه، خطبه ۵۱
  21. «أَمَّا قَوْلُكُمْ أَ كُلَّ ذَلِكَ كَرَاهِيَةَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِي دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَيَّ. وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ شَكّاً فِي أَهْلِ الشَّامِ، فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ يَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِي طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِيَ بِي وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِي، وَ ذَلِكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلَالِهَا وَ إِنْ كَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا»؛ نهج البلاغه، خطبه ۵۵
  22. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۸.
  23. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۸-۲۵۹.
  24. «لَا [تُقَاتِلُونَهُمْ] تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ، فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلَى حُجَّةٍ، وَ تَرْكُكُمْ إِيَّاهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ حُجَّةٌ أُخْرَى لَكُمْ عَلَيْهِمْ؛ فَإِذَا كَانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللَّهِ فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لَا تُصِيبُوا مُعْوِراً وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ، وَ لَا تَهِيجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَكُمْ، فَإِنَّهُنَّ ضَعِيفَاتُ الْقُوَى وَ الْأَنْفُسِ وَ الْعُقُولِ؛ إِنْ كُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْكَفِّ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِكَاتٌ، وَ إِنْ كَانَ الرَّجُلُ لَيَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَيُعَيَّرُ بِهَا وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِه»؛ نهج البلاغه، نامه ۱۴
  25. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۹.
  26. نهج البلاغه، خطبه ۷۱۷
  27. «فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ وَ أَخِّرُوا الْحَاسِرَ، وَ عَضُّوا عَلَى الْأَضْرَاسِ فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ، وَ الْتَوُوا فِي أَطْرَافِ الرِّمَاحِ فَإِنَّهُ أَمْوَرُ لِلْأَسِنَّةِ، وَ غُضُّوا الْأَبْصَارَ فَإِنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأْشِ وَ أَسْكَنُ لِلْقُلُوبِ، وَ أَمِيتُوا الْأَصْوَاتَ فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ، وَ رَايَتَكُمْ فَلَا تُمِيلُوهَا وَ لَا تُخِلُّوهَا وَ لَا تَجْعَلُوهَا إِلَّا بِأَيْدِي شُجْعَانِكُمْ وَ الْمَانِعِينَ الذِّمَارَ مِنْكُمْ، فَإِنَّ الصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ الْحَقَائِقِ هُمُ الَّذِينَ يَحُفُّونَ بِرَايَاتِهِمْ وَ يَكْتَنِفُونَهَا حِفَافَيْهَا وَ وَرَاءَهَا وَ أَمَامَهَا، لَا يَتَأَخَّرُونَ عَنْهَا فَيُسْلِمُوهَا وَ لَا يَتَقَدَّمُونَ عَلَيْهَا فَيُفْرِدُوهَا؛ أَجْزَأَ امْرُؤٌ قِرْنَهُ وَ آسَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ، وَ لَمْ يَكِلْ قِرْنَهُ إِلَى أَخِيهِ فَيَجْتَمِعَ عَلَيْهِ قِرْنُهُ وَ قِرْنُ أَخِيهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۴
  28. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۹.
  29. أَضْرِبُهم و لا أرى مُعاويةَ
  30. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۶۰.
  31. افرادی که قاری قرآن بودند و به زهد و عبادت شهرت داشتند.
  32. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۶۰.
  33. «أَيْنَ إِخْوَانِيَ الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ وَ أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِيَّةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَةِ»
  34. «أَوِّهْ عَلَى إِخْوَانِيَ الَّذِينَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوهُ! وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ! وَ أَحْيَوُا السُّنَّةَ وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَةَ، دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا، وَ وَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوا!»؛ نهج البلاغه، ص۲۶۳-۲۶۴، خطبه ۱۸۲.
  35. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۱۱۰.
  36. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 150 - 152.
  37. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۴۷؛ ابن أثیر، اسد الغابه، چ دارالفکر، ج۴، ص۶۰۱؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۵۴۶.
  38. الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۳۳.
  39. ابن أثیر، اسدالغابه، ج۱، ص۳۵۹؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۵۴۶ و ۵۶۰.
  40. الاستیعاب، ج۱، ص۳۱۱؛ اسد الغابه، ج۱، ص۴۳۱.
  41. الاستیعاب، ج۲، ص۵۸۳؛ اسد الغابه، ج۲، ص۱۹۰؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۵۴۶.
  42. ابن اثیر، أسد الغابه، ج۳، ص۴۲- ۴۳.
  43. ابن اثیر، أسد الغابه، ج۳، ص۸۰؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۵۶۷.
  44. الاستیعاب، ج۳، ص۱۲۵۷؛ اسد الغابه، ج۴، ص۴۹.
  45. الاستیعاب، ج۳، ص۱۳۰۰؛ اسد الغابه، چ دارالفکر، ج۴، ص۱۴۷-۱۴۸.
  46. الاستیعاب، ج۴، ص۱۴۵۳؛ اسد الغابه، ج۴، ص۵۰۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۲۱۰.
  47. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۴، ص۷۳۸؛ الإستیعاب، ج۴، ص۱۷۴۴.
  48. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۸۷.
  49. سمعانی، الأنساب، ج۲، ص۲۱۲؛ سیمای کارگزاران...، ج۳، ص۷۴۰: قتلوا هؤلاء کلهم مع علی بصفین و هم سبعة.
  50. بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۱۲- ۲۱۳؛ بغدادی، المحبر، ص۴۷۹.
  51. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 202 - 204.