ختم نبوت در قرآن
ختم نبوت در قرآن به بررسی آموزه خاتمیت (به فارسی: ختم نبوت) در قرآن کریم میپردازد. خاتمیت، اصطلاحی کلامی و به معنای این است که حضرت محمد(ص) آخرین پیامبر الهی است و بعد از او هیچ پیامبری مبعوث نمیشود. خاتمیت از نگاه شیعه و اهل سنت از ضروریات دین اسلام شمرده شده است. در آیه چهلم سوره احزاب به صورت صریح و در آیات دیگری به صورت ضمنی به این آموزه اشاره شده است.
معناشناسی عنوان خاتم النبیین
خاتمیت واژهای عربی بهمعنای رسیدن به آخر چیزی است[۱] و در اصطلاح کلامی و قرآنی بدین معناست که بعد از حضرت محمد(ص) هیچ پیامبری نخواهد آمد و ایشان پایان دهنده سلسله پیامبران الهی هستند[۲].
اگرچه در قرآن کریم تلویحا (به صورت ضمنی و التزامی) در چند آیه به خاتمیت نبوت رسول اکرم(ص) اشاره شده است، اما تنها در چهلمین آیه از سوره احزاب، حضرت محمد(ص) به صورت صریح به عنوان آخرین پیامبر معرفی شده است: ﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا﴾: "محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست".
کلمه خاتم در این آیه به فتح تاء (خاتَم) و به کسر تاء (خاتِم) قرائت شده، که در هر دو صورت مفهوم عنوان خاتم النبیین به معنای "آخرین و واپسین پیامبر" است[۳].
شبهات مربوط به استدلال به آیه
در استدلال به این آیه برای اثبات خاتمیت اشکالاتی وارد کردهاند. در پاسخ به این اشکال که "خاتم النبیین" را پایان دهنده سلسله انبیاء و نه سلسله رسولان دانستهاند، پاسخ داده شده است که هر پیامبری که دارای مقام رسالت باشد دارای مقام نبوت نیز هست؛ لذا با پایان یافتن سلسله انبیا، سلسله رسولان نیز به پایان میرسد. همچنین، برخی تعبیر "خاتم" در این آیه را به معنای انگشتر (با کاربرد زینت بخشی) گرفته و رسول اکرم(ص) را زینت بخش پیامبران دانستهاند. در پاسخ گفتهاند که خاتم یعنی ختم(مُهر) کردن (یا به انتها رساندن)، به انگشترهم از آن جهت که به وسیله آن نامه و مانند آن را ختم و مُهر میکردند (و به بیان دیگر به پایان میرساندند) به آن خاتم گفتهاند، نه اینکه خاتم یعنی انگشتر؛ و معنا کردن خاتم به انگشتر و زینت با معنای ظاهری آیه مغایرت دارد[۴].
ختم نبوت تشریعی و تبلیغی
برخی پیامبران الهی، شریعت داشتند و بسیاری دیگر بدون شریعت بوده و شریعت پیش از خود را تبلیغ میکردند. گروه معدودی از پیامبران الهی که عبارتاند از حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی(ع) و حضرت محمد بن عبدالله(ص) دارای شریعت مستقل بودهاند که به آنان پیامبران اولوالعزم یا تشریعی گفته میشود. سایر پیامبران دارای شریعت مستقل نبوده، بلکه صرفا مبلغ شریعت پیش از خود بودهاند و غبار تحریف احتمالی را از شریعت قبل از خود برمی داشتند و مروج آن بودند که اینان را پیامبران تبلیغی اطلاق میکنند.
بر اساس آیات قرآن، نبوت رسول اکرم(ص) پایان نبوت تشریعی و تبلیغی بوده است. به عنوان نمونه، آیات ۴۱ و ۴۲ سوره فصلت ورود هرگونه باطلی را در قٰرآن، چه در حال و چه در آینده، رد میکند: ﴿وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ﴾[۵]. از آنجا که نسخ قرآن توسط کتاب دیگر عارض شدن باطل است و آیه مذکور عروض هر نوع باطلی را به صورت مطلق نفی میکند؛ لذا دین اسلام، پایان نبوت تشریعی و رسول اکرم(ص) آخرین پیامبر تشریعی است. همچنین، ختم نبوت تبلیغی با اصل امامت و آیاتی مانند آیه اکمال دین اثبات میشود.
آیات متضمن معنای خاتمیت
آیه | نوع دلالت |
---|---|
سوره احزاب، آیه ۴۰ | صریح |
سوره انعام، آیه ۱۹ | ضمنی |
سوره فرقان، آیه ۱ | ضمنی |
سوره صف، آیه ۹ سوره فتح، آیه ۲۸ سوره توبه، آیه ۳۳ |
ضمنی |
سوره انعام، آیات ۱۱۴ و ۱۱۵ | التزامی |
سوره آل عمران، آیه ۸۵ | التزامی |
برخی آیات قرآن به صورت ضمنی به مسئله ختم نبوت اشاره دارند.
قرآن برای همه دورانها
برخی آیات قرآن متضمن این معنا هستند که قرآن مخصوص به عصر خاصی نبوده و برای تمام اعصار است. اصولا، همه آیاتی که بر عمومیت نبوت پیامبر(ص) و شریعت اسلام دلالت میکنند، ظهور در خاتمیت آن نیز دارند[۶]. در آیه شریفه ﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ﴾[۷]، ظاهر عبارت ﴿مَن بَلَغَ﴾ (به معنای "هرکس که (این قرآن به او) برسد") مطلق و بدون محدودیت زمانی میباشد، و عدم ظهور و مبعوث شدن پیامبر و شریعت دیگری را میرساند. همچنین، در آیه ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا﴾[۸]، قرآن کتابی برای انذار عموم بشر در هر مکان و زمانی معرفی شده است.، مفسرین با توجه به عدم وجود هیچگونه قیدی در این آیه، بر شمول هدایت نسبت به تمام افراد بشر استدلال کردهاند.
تفوق دین اسلام بر تمام ادیان
بر اساس آیه شریفه ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾[۹] که در سه سوره از قرآن تکرار شده است، خداوند متعال، حضرت محمد(ص) را به عنوان رسول خویش با هدایت و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دینها برتری دهد.
پایان وحی الهی با نزول قرآن
برخی مفسرین با اشاره به آیه ﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِّن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[۱۰]، بر این باورند که با نزول قرآن گویا وحی الهی به اتمام رسیده و دیگر کلمات آسمانی تکرار نخواهد شد. قید ﴿لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ﴾ (به معنای: "هیچ دگرگون کنندهای برای سخنان وی نیست") در این آیه به غیر منسوخ باقی ماندن اسلام و قرآن اشاره دارد. این قید نه تنها تبدیل به واسطه نسخ الهی بلکه تبدیل به دست تحریف گران را نیز رد میکند[۱۱].
خاتمیت از دیدگاه قرآن
قرآن کریم این موضوع را به قدری صریح و روشن بیان کرده، که هیچ جای شک و تردیدی برای کسی باقی نگذارده است، اگر کسی آشنایی مختصری با زبان عربی داشته باشد، و به آیات مربوط به این موضوع مراجعه کند، دلالت آیات را بر خاتمیت رسول اکرم(ص) واضح و روشن خواهد دید. اینک آیات مربوط به خاتمیت:
آیه اول
﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا﴾[۱۲].
توضیح مطلب: از رسمها و سنتهای غلط زمان جاهلیت، این بود که: «پسرخوانده» خود را به منزله فرزند حقیقی خود میدانستند، و با او بسان فرزندان واقعی خود، رفتار میکردند، مثلاً اگر پسر خواندهای همسر خود را طلاق میداد به خود اجازه نمیدادند، که با همسر او ازدواج کنند، اسلام برای کوبیدن این نوع سنتهای غلط، پیامبر را مأمور کرد که با «زینب» همسر «زید» که پسر خوانده آن حضرت بود و همسر خود را طلاق داده بود، ازدواج کند. پیامبر گرامی(ص) با زینب ازدواج کرد، این ازدواج در میان مردمی که به خدا و رسول او ایمان راستین نداشتند و به این عادات و رسوم به شدت خو گرفته بودند، جنجالی برپا کرد، و همگی میگفتند که چرا پیامبر با همسر سابق پسر خوانده خود، «زید» ازدواج کرده؟! خداوند برای کوبیدن این افکار، در آیه یاد شده چنین میفرماید: «محمد پدر هیچ یک از مردان شما که از نسل او نیستند، نیست و «زید» هم یکی از آنان است، از این لحاظ ازدواج با همسر سابق «زید» برای او اشکالی ندارد. آری پیامبر و فرستاده خدا است و پیوسته از اوامر خدا پیروی میکند و این ازدواج هم به فرمان خدا بوده است. آری او پدر شماها نیست، بلکه خاتم پیامبران و آخرین پیامبر الهی است که باب نبوت و پیامبری به وسیله او ختم شده و پس از او پیامبر دیگر و شریعت دیگری نخواهد آمد و شریعت و پیامبری او تا روز قیامت باقی خواهد ماند».
نحوه تلفظ لفظ «خاتم» در ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ لفظ «خاتم» را در آیه به چند صورت میتوان خواند، ولی اختلاف در تلفظ آن، کوچکترین اثری در مفاد و معنی آن پدید نمیآورد، اینک احتمالهای مختلف آن.
- «خَاتِم» بر وزن «حافِظ» که به صورت اسم فاعل است، و مفاد آن ختم کننده است.
- «خاتَم» به فتح تا، بر وزن «عالَم = جهان» و معنی آن آخر و آخرین است.
- «خاتَم» بر وزن «عالَم = جهان»، ولی به معنی چیزی که با آن اَسناد و نامهها را مهر میکردند.
- «خاتَمَ» به فتح تا و میم بر وزن «ضارَبَ» فعل ماضی از باب مضاربه، یعنی کسی که پیامبران الهی را ختم کرد.
نتیجه اینکه لفظ «خاتم» را به هر نحو تلفظ کنیم معنای آیه این میشود که محمد(ص) آخرین پیامبر الهی است، و پیامبری و نبوت با آمدن او ختم شده، و پس از او پیامبر و کتاب و شریعت و دین دیگری نخواهد آمد.
در طول چهارده قرن و اندی که از آغاز اسلام میگذرد، در تمام کتابهای لغت و تفسیر کلمه «خاتم» و ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ به همین طور که بیان شد؛ تفسیر شده و هیچ کس در معنی آن اختلاف نکرده است، برای اطمینان بیشتر میتوانید به تفاسیر قرآن مجید و نیز به لغتنامهها و فرهنگهای عربی مراجعه کنید. ما از باب نمونه گفتار چند نفر از آنان را در اینجا میآوریم و پیش از نقل گفتار دانشمندان، بهتر است که ابتدا به خود قرآن مجید و مواردی که در آن ماده «ختم» استعمال شده است مراجعه کنید و از خود قرآن برای دریافت معنای ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ استمداد و استفاده کنیم. در قرآن این لفظ در آیات زیر وارد شده است.
- ﴿يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ﴾[۱۳].
- ﴿خِتَامُهُ مِسْكٌ...﴾[۱۴].
- ﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ...﴾[۱۵].
- ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً﴾[۱۶].
- ﴿خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾[۱۷].
هنگامی که عناد و تعصب شخص کافر به درجهای رسید که از ایمان و بازگشت او به سوی خدا نومیدی حاصل شد، در این موقع خداوند، بر دل و قلب او مهر میزند، بسانی که ما، درهای شیشه را مهر و موم میکنیم در این صورت دل و قلب آنها مانند ظرف مهر شدهای میشود، که هیچ منفذی نداشته باشد، نه ایمان داخل آن میشود، و نه کفر از آن خارج میگردد. چنانکه ملاحظه میفرمایید «ختم» در این آیه کنایه از خاتمه پیدا کردن کار است، یعنی کفر و الحاد و تاریکی روح آنان به درجهای میرسد، که جای امیدی برای تأثیر نور حق و کلمات الهی در آنها باقی نمیماند، همانطور که مهر کردن نامه علامت آن است که نویسنده همه مقصود خود را نوشته، و چیز دیگر باقی نمانده است. بنابراین معنای ختم نبوت این است که موضوع نبوت به مرتبه نهایی رسیده، و به وسیله پیامبر گرامی(ص) باب نبوت و پیامبری مهر شده و به روی هیچکس تا دامنه قیامت باز نخواهد شد.[۱۸].
گفتار دانشمندان در معنای خاتم
۱. «ابن فارس که یکی از بزرگترین دانشمندان علم لغت است مینویسد: معنای اصلی «ختم»، «به آخر رسیدن» است، در زبان عربی میگویند: ختمت العمل یعنی کار را به آخر رساندم، و همچنین میگویند: ختم القارئ السورة یعنی قاری قرآن، سوره را به پایان رسانید، و تا آخر آن را خواند و از همین باب است «ختم» به معنای مهر کردن؛ زیرا آخرین مرحله حفظ بعضی از اشیا این طور است که درب ظرف و شیشه آن را مهر و موم کنند. «خاتم» به فتح و کسر تاء هم از همین باب است؛ زیرا مرسوم است که به وسیله «خاتم» یعنی «مهر» یا «انگشتری» نامهها و نوشتهها را ختم میکنند و مهر کردن نامه حاکی از آن است که نامه به پایان رسیده است. و پیامبر ما را «خاتم الأنبیاء» میگویند چون آخرین پیامبر الهی است و ﴿خِتَامُهُ مِسْكٌ﴾ که در قرآن مجید آمده است یعنی آخرین چیزی که از آشامیدن آن شراب درک میکنند، بوی مشک است[۱۹].
۲. «ابوالبقاء عکبری» دانشمند معروف در ذیل آیه ﴿وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ مینویسد: خاتم به فتح تاء یا فعل ماضی از باب مفاعله است یعنی محمد(ص) پیامبران الهی را ختم کرد. و یا مصدر است که: بنابراین ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ به معنای ختم کننده پیامبران خواهد بود زیرا مصدر در این قبیل موارد به معنای اسم فاعل است. و یا آنطور که دیگر دانشمندان گفتهاند: خاتم به فتح تاء اسم است به معنای آخر و آخرین و یا آنطور که بعضی دیگر گفتهاند به معنای اسم مفعول است ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ یعنی مختوم به النبيون یعنی پیامبران الهی به پیامبر اسلام مهر و ختم شدند. این چهار احتمال در صورتی است که «خاتم» به فتح تاء قرائت شود. و اگر به کسر تاء قرائت شود چنان که شش نفر از «قراء سبعه» این طور قرائت کردهاند نیز به معنای «آخر و آخرین» است. خلاصه بنابر هر یک از این پنج احتمال، معنای آیه این است که: محمد(ص) آخرین پیامبر الهی است و پس از او پیامبر دیگری نخواهد آمد[۲۰].
۳. «فیروزآبادی» در فرهنگ خود مینویسد: ختم به معنای مهر کردن است و در زبان عربی میگویند: خَتَمَ عَلَى قَلْبِهِ یعنی قلب و دل او را جوری کرد که چیزی نفهمد و روحیات بد او از او خارج نشود مثل شیشه مهر کردهای که نه چیزی از آن خارج میشود و نه چیزی داخل میگردد و باز میگویند: ختم الشيء یعنی به آخر آن چیز رسید. و «ختام» بر وزن کتاب به گلی گفته میشود که به وسیله آن درهای ظرف و شیشه را مهر میکنند و «خاتم» به آن چیزی گفته میشود که روی آن گل زده میشود و به معنای «انگشتری» هم آمده است[۲۱]. در زمانهای سابق بیشتر افراد نام خود را روی انگشتری نقش میکردند و همان انگشتری، مهر آنها بود که به وسیله آن نامهها و نوشتههای خود را مهر میکردند پس «خاتم» به معنای انگشتری هم، از همان ریشه «ختم» به معنای مهر کردن و به آخر رسانیدن گرفته شده است.
۴. «جوهری» در لغتنامه خود مینویسد: ختم به معنای رسیدن به آخر و اختتم در مقابل افتتح است یعنی افتتاح به معنای شروع کردن و آغاز کردن و باز کردن و اختتام به معنای به پایان رساندن و تمام کردن و به آخر رسیدن است و «خاتم» به کسر تاء و به فتح تاء هر دو به یک معنا است و خاتمة الشيء یعنی آخر آن چیز و «خاتم الأنبیاء» از القاب رسول گرامی اسلام(ص) است[۲۲].
۵. «ابن منظور» در لغتنامه بزرگ خود مینویسد: ختام القوم یعنی آخرین فرد قوم و «خاتم» از نامهای رسول گرامی اسلام(ص) است و ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ در آیه ﴿وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ به معنای آخرین پیامبر است و یکی از نامهای رسول اکرم(ص) «عاقب» است و آن نیز به معنای آخرین پیامبر است[۲۳].
۶. «ابومحمد دمیری» در منظومه خود چنین میگوید: والخاتم الفاعل قل بالكسر وما به يختم فتحاً يجري یعنی «خاتم به کسر تاء به معنای ختم کننده، و به فتح تاء به معنای مهری است که به وسیله آن نامه و چیزهای دیگر را مهر میکنند»[۲۴].
۷. «بیضاوی» مفسر معروف مینویسد: ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ یعنی آخرین پیامبری که پیامبران الهی را ختم کرد، و به پایان رسانید و اگر طبق قرائت عاصم به فتح تاء بخوانیم یعنی پیامبری که به وسیله او سلسله پیامبران الهی ختم شدند و به پایان رسیدند همانطور که نامه هنگامی که به پایان میرسد ختم و مهر میشود[۲۵].
۸. «راغب اصفهانی» در فرهنگ پر ارج خود «مفردات» مینویسد: در زبان عربی میگویند: ختمت القرآن یعنی قرآن را به آخر رسانیدم، و تا پایان آن خواندم و به رسول اکرم(ص) ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ گفته میشود به جهت اینکه آن حضرت نبوت را ختم کرد یعنی با آمدن خود رشته نبوت را به آخر رسانید[۲۶].
۹. در تفسیر جلالین مینویسد: خاتم به فتح تاء به معنای وسیله ختم است یعنی چیزی که با آن نامه و چیزهای دیگر را مهر میکنند، و معنای جمله ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ این میشود: پیامبران الهی به رسول اکرم(ص) ختم شدند[۲۷].
۱۰. «ابن خلدون» فیلسوف و مورخ مشهور در «مقدمه» مینویسد: اما مهر کردن نامهها و سندها میان زمامداران پیش از اسلام و بعد از اسلام مرسوم و معروف بوده است و بخاری و مسلم در صحیح خود نقل کردهاند که: هنگامی که رسول خدا(ص) میخواست نامهای برای زمامدار روم بنویسد یاران آن حضرت یادآوری نمودند که: «زمامداران نامهای را که مهر نشده باشد قبول نمیکنند، حضرت دستور داد انگشتری از نقره ساختند و روی آن نقش نمودند «مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ(ص)» و از آن پس آن حضرت نامههای خود را با آن انگشتری مهر میکرد. سپس «ابن خلدون» مینویسد در زبان عربی میگویند ختمت الأمر یعنی به آخر آن رسیدم. و نیز میگویند: ختمت القرآن یعنی قرآن را تا آخر آن خواندم. ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ یعنی آخرین پیامبر....
و نیز اضافه میکند: که مهر کردن نامه به وسیله خاتم و انگشتری علامت تمام شدن نامه و به پایان رسیدن مقصود نویسنده و صحیح بودن آن نوشته و نامه است و اگر نامه یا نوشته و سندی مهر نداشته باشد ناتمام است و اعتبار نخواهد داشت[۲۸]. از این اتفاق نظر میان فرهنگ نویسان زبان عربی استفاده میشود که واژه «ختم» یک معنا بیشتر ندارد و آن معنا «رسیدن به آخر» است، و خاتم به کسر تاء به معنای ختم کننده و آخر و آخرین است و به فتح تاء یا فعل ماضی است به معنای «ختم کرد و به آخر رسانید» و یا اسم است به معنی آخرین و یا به معنای مهر و انگشتری که نامه را به آن ختم و مهر میکنند تا علامت به پایان رسیدن نامه باشد و همه این مفاهیم به همان ریشه، برمیگردد و در تمام استعمالات همان معنای به آخر رسیدن مقصود است.
و آنچه در بعضی از کتابهای لغت آمده است که «خاتم» به معنای انگشتری است باز با ریشه لغوی آن تناسب کامل دارد، و معنای جداگانهای نیست تا کسی خیال کند که یکی از معانی «خاتم» انگشتری است زیرا همان طور که گفته شد در دورانهای قبل چنین مرسوم بوده است که با انگشتری که نام صاحب آن بر آن نقش شده بود نامهها و نوشتهها و سندها را مهر میکردند و در حقیقت انگشتریشان مهرشان بود «همان طور که رسول اکرم(ص) هم انگشتری داشتند که مهر ایشان بود و نامههای خود را با آن مهر میکردند»[۲۹]. آری در «قاموس اللغة» آمده است: الخاتم ما يوضع على الطينة و حلي الاصبع[۳۰] ولی منظور صاحب قاموس این است که بگوید خاتم به معنای انگشتری هم آمده است و جمله حلي الاصبع را به جای انگشتری به کار برده است نه اینکه بخواهد بگوید خاتم به معنای «زینت» آمده است. و اینکه بعضی از «مبلغین» بهائی گفتهاند «خاتم» در لغت به معنای «زینت» آمده است و به کلام صاحب قاموس استدلال کردهاند دلیل بر بیاطلاعی و مغالطهکاری آنان است والا هیچ شخص با انصافی نمیتواند با استناد به این عبارت قاموس بگوید صاحب قاموس گفته است: «خاتم» به معنای «زینت» آمده است.
نقل یک پندار: برخی از نویسندگان بهائی چون میخواستهاند که رهبر خود را به عنوان یک پیامبر الهی جلوه دهند دست و پا کردهاند که بلکه بتوانند در دلالت این آیه، بر خاتمیت رسول اکرم(ص) خدشه و و شبههای ایجاد کنند، اما گفتار آنها به قدری پوچ و سست و متزلزل است که اصلاً شایسته طرح و رد نیست، و اصولاً باید گفت این اشکالها مانند شبهات ایدهآلیستها است، با این که گرمی آفتاب را لمس میکنند میگویند در وجود آفتاب و خورشید شک داریم و واضح است که این قبیل اشکالات نیاز به رد و پاسخ ندارد اما در عین حال برای اینکه بیپایگی سخن آنان به خوبی روشن شود نظر آنان را نقل میکنیم و به بیانی بسیار واضح پاسخ میدهیم. گفتهاند: چون «خاتم» در لغت به معنای زینت انگشت آمده است، ممکن است منظور از ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ این باشد که رسول اکرم(ص) از حیث کمالات و مقامات به جایی رسیده است که زینت سایر پیامبران میباشد همانطور که انگشتری زینت انگشت انسان است. و نیز گفتهاند: چون «خاتم» برای تصدیق کردن مضمون نامه به کار میرفته است، یعنی صاحب نامه با مهر کردن آخر آن، مضمون نامه را تصدیق میکرده است ممکن است ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ هم به معنای تصدیق کننده پیامبران باشد همانطور که «خاتم» وسیله تصدیق مضمون نامه است.
پاسخ این پندار: از بحثهای گذشته روشن شد که ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ چه به کسر تاء باشد و چه به فتح آن، به عقیده تمام مفسران و دانشمندان علم لغت به معنای آخرین پیامبران و ختم کننده آنان است، و اصلاً دیده و شنیده نشده است که «خاتم» را بر انسان اطلاق کنند و از آن معنای زینت یا تصدیق کننده، اراده نمایند. و ناگفته پیدا است که اگر گویندهای بخواهد لفظی را در غیر معنای حقیقی خود به کار برد، لازم است استعمال آن لفظ، در آن معنی، رایج و متعارف و یا لااقل مورد پسند طبع و ذوق سلیم باشد و اینجا هیچکدام نیست. گذشته از این که برای استعمال کلمهای در غیر معنای رایج آن، لازم است قرینه و نشانهای باشد که شنونده و خواننده به وسیله آن قرینه مقصود گوینده و نویسنده را تشخیص دهد، و در اینجا هیچ قرینه و نشانهای در کار نیست تا دلیل بر این باشد که معنای حقیقی ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ منظور نبوده و از آن، معنای غیر حقیقی به طور مجاز، اراده شده است. این اشکال به اندازهای سست است که هیچ یک از دشمنان اسلام حتی رهبر خود فرقه بهائیت را به خود جلب نکرده است زیرا وی در کتاب «اشراقات» میگوید: و الصلاة و السلام على سيد العالم و مربي الأمم الذي به انتهت الرسالة و النبوة و على آله و أصحابه دائماً أبداً سرمداً[۳۱]. او در این عبارت به طور صریح به خاتمیت پیامبر گرامی(ص) اعتراف نموده و موضوع نبوت و رسالت را با آمدن او پایان یافته دانسته است.
و نیز در کتاب «ایقان»[۳۲] هم به «خاتمیت» رسول اکرم(ص) تصریح میکند یعنی نمیگوید «خاتم» به معنای «زینت» یا «تصدیق کننده» است بلکه خاتم را به معنای ختم کننده میگیرد اما پس از این تصریح تأویلاتی بسیار خنک ذکر میکند که طبع سلیم از آن تأویلات کج و معوج بیزار است، و هر خوانندهای متوجه میشود که این تأویلات برای این است که راهی برای ادعای نبوت خود باز کند. گذشته از این خوب است از اینها بپرسیم اگر مقصود از خاتم در ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ زینت بودن پیامبر اسلام در میان پیامبران گذشته است آیا بهتر نبود به جای «خاتم» کلمه «تاج» به کار ببرد زیرا «تاج» برای فهماندن این معنا خیلی مناسبتر است و در زبان فارسی هم رایج است که میگویند: «فلانی تاج سر ما است». هرگاه مقصود از جمله ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ این بود که بفهمانند رسول اکرم(ص) تصدیق کننده پیامبران گذشته است چرا کلمه «مصدق» که صریح در این مطلب است به کار برده نشده و به جای آن کلمه «خاتم» که معنای حقیقی آن چیز دیگری است به کار برده شده است. مگر قرآن مجید در موارد دیگر که میخواسته این معنا را بگوید از همان کلمه «مصدق» استفاده نکرده است[۳۳]، پس چرا اینجا از کلمه صریح صرف نظر نموده و کلمهای که اصلاً در این معنا استعمال نشده به کار برده است.
علاوه بر همه اینها اگر منظور از «خاتم» در این آیه تصدیق کننده باشد باید بین آن حضرت و «خاتم» به معنای تصدیق کننده، شباهتی باشد و متأسفانه شباهتی در بین نیست زیرا «خاتم» وسیله و ابزار تصدیق نامه و نوشته است، نه اینکه خود «خاتم» تصدیق کننده باشد؛ زیرا شخصی که نامه را مینویسد، به وسیله مهر صحت آن نامه را تصدیق میکند، خود او تصدیق کننده است و خاتم وسیله تصدیق به شمار میرود اما پیامبر گرامی(ص) خودش تصدیق کننده پیامبران پیش است، نه اینکه وسیله تصدیق باشد. مسلم است که برای این سؤالها پاسخی ندارند و خودشان به بطلان گفتههای خویش بهتر آگاهند، اما چه کنند مزدور دیگران شدهاند که در راه آنان قلمی به کار برند و سخنان پوچ و بیاساس را به عنوان شبهه و اشکال به زبان و قلم بیاورند اما خوشبختانه مسلمانان از منویات آنان آگاهند و فریب مغالطهکاری آنان را نمیخورند.
دومین پندار بیاساس پیرامون آیه: ممکن است گفته شود که با بیانات گذشته به خوبی روشن شد که «خاتم» به معنای ختم کننده و «آخرین» میباشد اما اشکال اینجا است که آیه میگوید: ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ و نمیگوید: خاتم المرسلين یعنی از آیه استفاده میشود که رسول گرامی اسلام(ص) ختم کننده انبیای الهی است نه ختم کننده «رسل» و بنابراین ممکن است پس از رسول گرامی اسلام(ص) رسول دیگری بیاید آری بعد از ایشان نبی دیگری نمیآید.
پاسخ دومین پندار: صحیح است که واژه «نبی» و «رسول» در قرآن مجید در دو معنای متفاوت استعمال شده است به گواه اینکه در برخی از موارد این دو لفظ در کنار یکدیگر آمدهاند، درباره موسی(ع) میفرماید: ﴿...وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾[۳۴]. و درباره اسماعیل میفرماید: ﴿إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾[۳۵]. اما این مطلب باعث نمیشود که در دلالت آیه ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ بر مسأله خاتمیت شبهه و اشکالی پیدا شود.
توضیح اینکه: «نبی» به کسی گفته میشود که از طرف خدا به او وحی شود و در نتیجه بتواند از جهان غیب خبر دهد خواه مأمور باشد که آنچه را که به او وحی شده است به مردم یا گروهی از مردم تبلیغ کند یا نباشد و خواه کتاب آسمانی و شریعت جداگانهای داشته باشد و یا پیرو شریعت و کتاب آسمانی پیامبری دیگر باشد. اما «رسول» فقط به آن دسته از انبیا گفته میشود که علاوه بر مسأله اخذ وحی و خبر داشتن از جهان غیب لااقل یکی از سه امتیاز زیر را داشته باشد.
- مأمور باشد که آنچه به او وحی شده است به مردم یا گروهی از آنان تبلیغ کند.
- دارای شریعت جداگانهای باشد نه اینکه پیرو شریعت پیامبر دیگری باشد.
- دارای کتاب آسمانی باشد.
بنابراین باید گفت: «نبی» اعم از «رسول» است و در «رسول» امتیاز و خصوصیتی لازم است که در «نبی» معتبر نیست، روی این حساب هر کس «رسول» باشد حتماً «نبی» هم خواهد بود ولی ممکن است کسی «نبی» باشد و رسول نباشد یعنی آن امتیاز و خصوصیت اضافی را نداشته باشد[۳۶]. برگردیم به آیه ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ و اشکال یاد شده، طبق دلیلهایی که ذکر شد از این آیه به خوبی استفاده میشود که پس از رسول گرامی اسلام(ص) نبی دیگری نخواهد آمد و اینکه گفته میشود: نبی دیگری نمیآید ولی شاید رسول دیگری بیاید، پاسخ آن واضح است زیرا ما رسولی که نبی نباشد نداریم بلکه همانطور که توضیح داده شد «رسول» همان نبی است با بعضی از امتیازات و خصوصیات.
و به اصطلاح اهل منطق میان این دو لفظ «نبی و رسول» از نسبتهای چهارگانه عموم و خصوص مطلق است یعنی نبی اعم، و رسول اخص است و واضح است که نفی اعم ملازم با نفی اخص میباشد. مثلاً بین انسان و انسان دانشمند عموم و خصوص مطلق است یعنی انسان اعم است و انسان دانشمند اخص؛ زیرا او همان انسان است به اضافه یک امتیاز و خصوصیت. حال اگر شما گفتید: امروز انسانی به خانه ما نیامد، قطعاً از گفتار شما استفاده میشود اصلاً انسانی نیامده حتی انسان دانشمند هم نیامده است. بنابراین وقتی قرآن مجید میگوید بعد از پیامبر اسلام نبی دیگری نخواهد آمد، از این گفتار به طور قطع استفاده میشود که بعد از ایشان رسول دیگری هم نخواهد آمد؛ زیرا رسول همان نبی است به اضافه بعضی از خصوصیات. و اگر ممکن بود که بعد از رسول گرامی اسلام(ص) رسول دیگری بیاید، معنا نداشت که قرآن بگوید پس از رسول گرامی اسلام(ص) نبی دیگری نخواهد آمد زیرا همان رسولی که ممکن است بیاید، نبی هم میباشد.
مؤید این گفتار که هر کس رسول باشد نبی هم هست ولی ممکن است شخص نبی باشد و رسول نباشد روایتی است که از ابوذر نقل شده است. ابوذر از رسول گرامی(ص) میپرسد: شماره انبیای الهی چند تا است؟ آن حضرت در پاسخ میفرماید: صدو بیست و چهار هزار نفر. عرض میکند: مرسلین آنها چند نفر هستند. میفرماید: سیصد و سیزده نفر...[۳۷]. توجه دارید که در این روایت ۳۱۳ نفر از انبیا به عنوان رسول هم معرفی شدهاند یعنی این سیصد و سیزده نفر علاوه بر منصب نبوت، خصوصیت و امتیاز اضافهای دارند که دیگر انبیا آن خصوصیت و امتیاز را ندارند.[۳۸].
گواه دوم از قرآن بر خاتمیت
﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا﴾[۳۹]. این آیه آشکارا میرساند که هدف از نازل شدن قرآن بر پیامبر(ص) این است که قرآن یا خود پیامبر، نذیر و بیمرسان همه مردم از روز نزول قرآن تا روز قیامت باشد. راغب اصفهانی در فرهنگ خود بحث گستردهای پیرامون لفظ «عالم» نموده است، و پس از بررسیهای زیاد میگوید: مجموع جهان آفرینش را «عالم» میگویند، و علت اینکه این لفظ را به صورت جمع درآورده، این است که هر نوعی از انواع جهان، برای خود «عالمی» است چنانکه میگویند: عالم خاک، عالم انسان، عالم حیوان. و اما جهت اینکه به صورتی جمع بسته شده است که معمولاً الفاظی را، به آن صورت جمع میبندند، که مفرد آن فقط بر عاقل گفته میشود این است که عالم انسان جزو این عالمها است و چون انسان از «ذوی العقول» است، از باب غلبه عاقل بر غیر عاقل، جمعی که مناسب با انسان است آوردهاند. و بعضی گفتهاند: علت چنین جمع بستن این است که منظور از «عالمین» فقط فرشتگان و جن و انس میباشد و این هر سه از «ذوی العقول» هستند از این جهت، به صورتی جمع بسته شده است که «ذوی العقول» را به آن صورت جمع میبندند.
و امام صادق(ع) فرموده است که: منظور از «عالمین» انسانها هستند و خداوند هر انسانی را عالمی جدا به حساب آورده است، و نیز آن حضرت فرموده است: عالم دو عالم است، عالم بزرگ که منظور جهان خلقت است و عالم کوچک که منظور انسان است زیرا نقشه خلقت انسان با نقشه خلقت جهان شباهت دارد[۴۰]. زمخشری، در ذیل آیه ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۴۱] مینویسد: منظور از «عالم» فرشتگان و جن و انس میباشد و بعضی گفتهاند که: منظور همه مخلوقات خدا است که به وسیله آن علم به وجود آفریدگار جهان حاصل میشود، و این که به صورت جمع گفته شده است برای این است که همه افراد آن را شامل گردد[۴۲].
نتیجه اینکه خواه «عالمین» در آیات دیگر قرآن مجید به معنای انسانها باشد یا به معنای انسانها و جنها و فرشتگان یا به معنای همه جهان خلقت، ولی در آیه مورد بحث حتماً منظور انسانها و مطلق صاحبان عقل میباشد، البته صاحب عقلهایی که مکلف باشند یعنی از طرف خدا موظف باشند که از روی اختیار کارهایی را انجام بدهند. زیرا کلمه «نذیر» که در آیه مورد بحث وجود دارد بزرگترین دلیل است بر اینکه منظور از عالمین در این آیه کسانی هستند که قابل بیم و انذار باشند و آنها فقط صاحبان عقل و کسانی که به تکالیف الهی مکلف هستند، میباشند. بنابراین از این آیه به خوبی استفاده میشود که رسالت و انذار قرآن و پیامبر گرامی(ص)، مربوط به همه زمانها و همه مردم است و اختصاص به زمان و مردمی معین ندارد؛ زیرا آیه به طور مطلق و بدون قید و شرط میگوید: قرآن یا پیامبر را برای این فرستادیم تا نذیر و بیم دهنده همه انسانها باشد، و هرگز آن را به زمان و مکان خاصی محدود نساخته است.
پاسخ یک سؤال: ممکن است گفته شود که چون در برخی از آیات و نیز در استعمالات عرب کلمه «عالمین» به معنای «جمعیت زیادی از انسانها» به کار میرود، پس به طور جزم و قاطع نمیتوان گفت منظور از «عالمین» در آیه مورد بحث، همه جهانیان میباشند زیرا احتمال دارد در آیه هم منظور همان «جمعیت زیاد» باشد یعنی خدای متعال قرآن را فرستاد تا بیم دهنده جمعیتهای زیادی باشد. و این غیر آن است که بگوییم بیم دهنده مردم تا روز رستاخیز باشد. پاسخ این گفتار این است که «عالمین» در عرف عرب و اصطلاح قرآن مجید در سه معنا استعمال میشود.
- تمام مخلوقات خدا مانند: ﴿قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ * قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ﴾[۴۳].
- مخلوقاتی که دارای عقل و شعور هستند یعنی فرشته و انسان و جن مانند: ﴿...وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِلْعَالَمِينَ﴾[۴۴].
- انسانها مانند: ﴿أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ﴾[۴۵].
بنابراین اگر «عالمین» در غیر این سه معنا یعنی به معنای جمعیت زیاد استعمال شود احتیاج به قرینه دارد چون در آیه مورد بحث قرینهای وجود ندارد احتمال این که منظور از عالمین جمعیت زیادی از انسانها باشد، بیجهت خواهد بود.
زمخشری در ذیل آیه: ﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۴۶] میگوید: «عالمین به معنای جمعیت زیاد است»[۴۷].
اما گفتار زمخشری از جهاتی درست نیست. اولاً: با گفتار ابن عباس که میگوید: مراد از عالمین در این آیه همه انسانهای موجود در آن عصر بودهاند، موافق نیست. ثانیاً: اگر گفتار زمخشری و یا نظر ابن عباس را در آیه فوق بپذیریم، به قرینه آیه دیگری است که میگوید: امت اسلامی بر همه امتها فضیلت و برتری دارند. ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ...﴾[۴۸]. از این آیه استفاده میشود، که امت اسلامی بر همه امتها برتری دارند، این آیه قرینه میشود که بنیاسرائیل بر مردم زمان خود یا بر انبوهی از مردم، فضیلت و برتری داشتهاند نه بر همه مردم جهان تا روز قیامت که شامل امت اسلامی هم بشود.
شبیه آیه مورد بحث، آیه دیگری است در سوره آل عمران که درباره حضرت مریم(س) میگوید: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ﴾[۴۹]. در تفسیر این آیه گفتهاند: منظور برتری مریم(س) بر زنان زمان خود میباشد، به دلیل اینکه در روایات زیادی از رسول اکرم(ص) نقل شده است که فاطمه زهرا(س) بر همه زنان جهان برتری دارد. از باب نمونه یکی از آنها را نقل میکنیم: عایشه میگوید: رسول اکرم(ص) در روزهای آخر عمر خویش به فاطمه زهرا(س) گفت آیا نمیخواهی (راضی نیستی) که سیده و سرور همه زنهای با ایمان باشی[۵۰].
علامه مجلسی روایات این باب را در بحارالانوار نقل کرده است[۵۱] علاقمندان میتوانند به آنجا مراجعه کنند. خلاصه اگر در این دو آیه، از «عالمین» انبوهی از انسانها اراده شده است نه همه انسانها، به خاطر قرینه خارجی و دلیل دیگری است که این معنا را اثبات میکند و اگر قرینه و دلیل دیگری نبود، معنای «عالمین» در این دو آیه هم، همان جهانیان و همه انسانها بود چون همان طور که قبلاً گفته شد، در آیه مورد بحث، چنین قرینهای وجود ندارد باید گفت: «مقصود همان معنای اولی و ظاهری آن است» یعنی معنای آیه این است: «بزرگ است خدایی که قرآن را بر پیامبرش نازل ساخت تا به وسیله قرآن همه انسانها را انذار نماید». در این صورت رسالت و پیامبری او برای همه انسانها تا دامنه قیامت ادامه خواهد داشت.[۵۲].
گواه سوم از قرآن، بر خاتمیت
﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ﴾[۵۳].
در این آیه شریفه مقصود از «ذکر» قرآن است به دلیل آیاتی که ذیلاً نقل میشود: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾[۵۴]. ﴿...قَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ﴾[۵۵]. ﴿...أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾[۵۶]. در تمام این آیات مقصود از «ذکر» قرآن مجید است.
و ضمیر ﴿لَا يَأْتِيهِ﴾ به ﴿الذِّكْرِ﴾ بر میگردد. و بنابراین معنای آیه این میشود: «قرآن کتابی است که به هیچ وجه باطل در آن راه ندارد». نفوذ باطل به قرآن به چند صورت متصور است:
- تحریف آیات قرآن.
- احکام آن به وسیله کتاب دیگر نسخ و باطل نشود.
- جریانهایی را که قرآن خبر داده است مطابق با واقع نباشد و بطلان آن برای مردم روشن شود.
از آیه به طور روشن استفاده میشود که هیچ کدام از اینها در قرآن مجید راه ندارد و این کتاب بر اثر حقانیت پیوستگی تا روز رستاخیز، حجت میباشد.
و نیز همین معنا از آیه: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾[۵۷] استفاده میشود. طبق مفاد این دو آیه، قرآن آن چنان کتاب حق و استواری است که باطل به آن راه ندارد، و تا روز قیامت از نفوذ باطل به آن مصون و محفوظ میباشد و نتیجه این میشود که: حجیت قرآن ابدی باشد و ابدی بودن حجیت قرآن مساوی است با ابدی بودن رسالت پیامبر گرامی(ص) و شریعت اسلام و اینکه پس از او پیامبر و شریعت دیگری نخواهد آمد. به بیان دیگر هنگامی که: حقانیت همیشگی قرآن و شریعت اسلام تا روز رستاخیز ثابت شد اگر کتاب و شریعت دیگری بیاید یا عین شریعت اسلام خواهد بود و یا غیر آن، اگر عین آن باشد نیاز و احتیاجی به دومی نیست و اگر مخالف شریعت اسلام باشد یعنی قسمتی از احکام آن مخالف و نقیض احکام اسلام باشد یا باید هر دو حق باشد یا یکی حق و دیگری باطل. اگر بگوییم هر دو حق است نتیجه این میشود که دو حکم متناقض هر دو حق باشد و این محال است.
پس باید یکی حق باشد و دیگری باطل و از آنجا که قرآن به صراحت کامل حقانیت ابدی شریعت اسلام و قرآن مجید را تصدیق نموده نتیجه این میشود که کتاب و شریعت بعدی باطل باشد یعنی کتاب و شریعت آسمانی نبوده و آورنده آن به دروغ چنین نسبتی را به خدای متعال داده باشد.[۵۸].
گواه چهارم از قرآن بر خاتمیت
﴿…وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ…﴾[۵۹]. مرحوم شیخ طبرسی در تفسیر این آیه مینویسد: یعنی این قرآن به من وحی شده است تا به وسیله آن شما و تمامی کسانی را که تا روز قیامت قرآن به آنها میرسد از عذاب الهی بترسانم و از این رو پیامبر گرامی(ص) فرمود: هر کس از دعوت من به توحید و خداپرستی با خبر شود قرآن به او رسیده است یعنی بر او اتمام حجت شده است حتی بعضی از دانشمندان گفتهاند: هر کس قرآن به او برسد مانند آن است که پیامبر(ص) را دیده و از شخص آن حضرت معارف و حقایق اسلام را شنیده باشد و اصولاً خود قرآن هر کجا باشد مردم را به خداپرستی دعوت میکند و از عذاب الهی میترساند[۶۰].
بنابراین از این آیه هم به خوبی استفاده میشود که: رسالت پیامبر گرامی(ص) تا دامنه قیامت ادامه دارد، البته این معنا که برای آیه ذکر شد در صورتی است که ﴿مَنْ بَلَغَ﴾ را عطف بر ضمیر ﴿لِأُنْذِرَكُمْ﴾ بگیریم. گاهی تصور میشود که جمله ﴿وَمَنْ بَلَغَ﴾ عطف بر ضمیر فاعل در ﴿لِأُنْذِرَكُمْ﴾ است و مفاد آیه در این صورت چنین میشود: من و هر کس که قرآن به او برسد باید مردم را از عذاب خدا بترسانیم. بنابراین احتمال، آن کس که قرآن به او میرسد تبلیغ کننده قرآن میشود نه تبلیغ شونده. ولی این احتمال از نظر قواعد عربی غیر صحیح است زیرا هیچگاه عطف بر ضمیر مرفوع متصل بدون فاصله قرار دادن یک ضمیر منفصل انجام نمیگیرد چنان که میگویند: نصرت أنت و زيد: تو و زید کمک کردی. در این مثال زید عطف بر ضمیر متصل در نصرت است اما چنان که ملاحظه میفرمایید لفظ أنت میان معطوف و معطوف علیه فاصله واقع شده است.[۶۱].
گواه پنجم از قرآن بر خاتمیت
﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۶۲]. آنچه پس از دقت و تأمل در این آیه معلوم میشود این است که ﴿كَافَّةً﴾ به معنای «عامة» و «حال» از ﴿النَّاسِ﴾ میباشد و تقدیر آیه این است وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا لِلنَّاسِ كَافَّةً یعنی ما تو را مبعوث نساختیم و نفرستادیم مگر برای همه مردم و این جمله مساوی است با اینکه گفته شود: رسالت تو عمومی و جهانی و ابدی است زیرا در غیر این صورت پیامبر همه مردم نخواهد بود. اما احتمال اینکه ﴿كَافَّةً﴾ به معنای (بازدارنده مردم از گناه) و «حال» از «ک» ﴿أَرْسَلْنَاكَ﴾ باشد بسیار ضعیف است به دو دلیل:
- با بودن کلمه ﴿نَذِيرًا﴾ در ذیل آیه نیازی به کلمه ﴿كَافَّةً﴾ به آن معنا نیست زیرا اگر ﴿كَافَّةً﴾ به معنای «بازدارنده» است، منظور این است که پیامبر گرامی(ص) با تذکر و یادآوری عذابهای الهی که برای گناهان و کارهای زشت مقرر شده است مردم را از گناه باز دارد یعنی مثلاً بگوید: شراب نخورید زیرا شرابخوار به عذابهای دردناک الهی گرفتار خواهد شد و روشن است که معنای «انذار» هم همین است زیرا انذار به معنای ترساندن مردم است از عذاب الهی.
- در قرآن مجید همه جا کلمه ﴿كَافَّةً﴾ به معنای «عامة» استعمال شده است مانند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً...﴾[۶۳]. و ﴿وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً...﴾[۶۴] و ﴿...مَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً﴾[۶۵].
در تمام این آیات ﴿كَافَّةً﴾ به معنای «عامه» آمده است.
و نیز دو روایتی که ذیلاً نقل میشود همین معنا را تأیید میکند:
- ابوهریره میگوید: رسول اکرم(ص) فرمود: «أُرْسِلْتُ إِلَى النَّاسِ كَافَّةً و بِي خُتِمَ النَّبيُّونَ»[۶۶]؛ «من به سوی همه مردم مبعوث شدهام و پیامبران الهی به من ختم شدند و پس از من پیامبر دیگری نخواهد آمد».
- خالد بن معدان میگوید رسول اکرم(ص) فرمود: «بُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ كَافَّةً»[۶۷]: «من به سوی همه مردم مبعوث شدهام».
توجه دارید که در این دو روایت «كَافَّةً» به معنای «عامة» و حال از «النَّاسِ» میباشد و این خود دلیل خوبی است بر این که: در آیه مورد بحث هم، ﴿كَافَّةً﴾ به معنای «عامة» و حال از ﴿النَّاسِ﴾ میباشد و در حقیقت باید گفت پیامبر گرامی(ص) در این دو روایت مضمون همان آیه را بازگو کردهاند. در پایان این بحث از یادآوری نکتهای ناگزیریم. آیاتی که به آنها بر خاتمیت پیامبر اکرم(ص) استدلال شده است از نظر دلالت بر دو نوع میباشد.
- آیه ﴿وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾[۶۸] که با صراحت کامل میرساند که باب نبوت به طور مطلق بسته شده خواه دارنده آن دارای کتاب و شریعت باشد و یا تنها مروج شریعت پیامبر پیشین شمرده شود.
- چهار آیه دیگر که فقط این اندازه دلالت دارد که: پس از رسول اکرم(ص) و شریعت اسلام و شریعت و کتاب آسمانی دیگر که ناسخ قرآن و شریعت اسلام باشد نمیآید و بیش از این دلالت ندارند و منظور ما هم از استدلال به این چهار آیه همین بوده است یعنی خواستهایم ادعای کسانی را که پس از رسول اکرم(ص) ادعای نبوت و آوردن کتاب و شریعت جدیدی کردهاند باطل سازیم[۶۹].[۷۰].
منابع
پانویس
- ↑ معجم مقائیس اللغه ج۲ ص۲۴۵
- ↑ المیزان، ج۱۶، ص۳۲۵
- ↑ مطهری، مرتضی، خاتمیت، ص۱۸.
- ↑ مصباح، بخش۵، ص۱۸۱ـ۱۸۲
- ↑ و به راستی آن کتابی است ارجمند. در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستودهای است؛ سوره فصلت، آیه ۴۱- ۴۲.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۱۱۰-۱۱۱.
- ↑ به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم؛ سوره انعام، آیه۱۹.
- ↑ بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیمدهنده باشد؛ سوره فرقان، آیه۱.
- ↑ «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دینها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره صف، آیه ۹؛ سوره فتح، آیه ۲۸؛ سوره توبه، آیه ۳۳.
- ↑ و کسانی که به آنان کتاب دادهایم میدانند که آن (قرآن) فرو فرستادهای راستین از سوی پروردگار توست پس به هیچ روی از تردیدکنندگان مباش! و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کنندهای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست؛ سوره انعام، آیه ۱۱۴ - ۱۱۵.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص۲۲۴-۲۲۶.
- ↑ «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
- ↑ «به آنان از شرابی دست ناخورده مینوشانند،» سوره مطففین، آیه ۲۵.
- ↑ «که مهر آن، مشک است و در چنین چیزی رغبتکنندگان باید رغبت کنند» سوره مطففین، آیه ۲۶.
- ↑ «امروز بر دهانهایشان مهر مینهیم و از آنچه انجام میدادند دستهایشان با ما سخن میگویند و پاهایشان گواهی میدهند» سوره یس، آیه ۶۵.
- ↑ «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پردهای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمیگیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
- ↑ «خداوند بر دلها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بیناییهای آنها پردهای است و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۷.
- ↑ سبحانی، جعفر، خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل ص ۲۷.
- ↑ المقائیس، ماده «خ ت م».
- ↑ التبیان فی اعراب القرآن، ج۲، ص۱۰۰.
- ↑ قاموس اللغة، ج۴، ص۱۰۲.
- ↑ مختار الصحاح، ص۱۳۰.
- ↑ لسان العرب، ج۱۵، ص۵۵.
- ↑ التیسیر فی علوم القرآن، ص۹۰.
- ↑ انوار التنزیل، ص۳۴۲.
- ↑ مفردات راغب، ص۱۴۲.
- ↑ تفسیر جلالین، ذیل همین آیه.
- ↑ مقدمه ابن خلدون، ص۲۶۴-۲۶۵.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۰-۱۶۱، قسم دوم.
- ↑ قاموس اللغة، ج۴، ص۱۰۲.
- ↑ اشراقات، ص۲۹۲.
- ↑ ایقان، ص۱۳۶.
- ↑ به آیههای ۶ سوره صف و ۴۶ سوره مائده، و ۵۰ سوره آل عمران، مراجعه شود.
- ↑ «و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.
- ↑ «و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درستپیمان و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۴.
- ↑ مشهور در معنی نبی و رسول همین است که در بالا نگارش یافت و برای آگاهی از مدارک آن میتوانید به کتابهای زیر مراجعه فرمایید: تبیان، ج۷، ص۳۳۱؛ مجمع البیان، ج۷، ص٩١؛ تفسیر الجلالین در تفسیر آیه ۵۲ سوره حج؛ المنار، ج۹، ص۲۲۵؛ الکاشف، ج۵، ص۱۷۸؛ کشاف، ج۲، ص۱۶۵؛ تفسیر نیشابوری، ج۲، ص۵۱۳؛ بیضاوی، ج۴، ص۵۷ و... ولی مؤلف محترم درباره نبی و رسول نظر خاصی دارند که مشروح آن را در جلد چهارم (مفاهیم القرآن) آوردهاند.
- ↑ معانی الاخبار، ص۳۳۳؛ بحار الأنوار، ج۱۱، ص٣٢.
- ↑ سبحانی، جعفر، خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل ص ۳۲-۵۳.
- ↑ «بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیمدهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱.
- ↑ مفردات راغب، ص۳۴۵، گفتار امام صادق(ع) که فرمودند: مقصود از «عالمین»، «انسانها» است آیاتی از قرآن تأیید میکند مانند: ﴿أَوَلَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ﴾ «گفتند: آیا ما تو را از (مهمان کردن) مردم باز نداشته بودیم؟» سوره حجر، آیه ۷۰؛ ﴿أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ﴾ «آیا از میان جهانیان با مردان آمیزش میکنید؟» سوره شعراء، آیه ۱۶۵؛ حضرت لوط به مردم میگوید: آیا از انسانها به مردها رو میکنید و از سنت طبیعی و شرعی که ازدواج با زنها است رو گردانید، در این دو آیه مقصود از «عالمین» همان «انسانها» است.
- ↑ «سپاس، خداوند، پروردگار جهانیان را» سوره فاتحه، آیه ۲.
- ↑ تفسیر کشاف، ج۱، ص۱۱.
- ↑ «فرعون گفت: و «پروردگار جهانیان» چیست؟ *(موسی) گفت: پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست اگر اهل یقین باشید» سوره شعراء، آیه ۲۳-۲۴.
- ↑ «اینها آیات خداوند است که آن را به درستی بر تو میخوانیم و خداوند، ستمی برای جهانیان نمیخواهد» سوره آل عمران، آیه ۱۰۸.
- ↑ «آیا از میان جهانیان با مردان آمیزش میکنید؟» سوره شعراء، آیه ۱۶۵.
- ↑ «ای بنی اسرائیل، نعمتم را که ارزانی شما داشتم به یاد آورید و (نیز) این را که شما را بر جهانیان برتری دادم» سوره بقره، آیه ۴۷.
- ↑ تفسیر کشاف، ج۱، ص۱۳۵.
- ↑ «شما بهترین گروهی بودهاید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شدهاید؛ به کار پسندیده فرمان میدهید و از (کار) ناپسند باز میدارید و به خداوند ایمان دارید و اهل کتاب اگر ایمان میآوردند برای آنان بهتر بود؛ برخی از آنها مؤمن امّا بسیاری از آنان نافرمانند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
- ↑ «و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۷؛ التاج، ج۳، ص۳۵۵.
- ↑ بحارالأنوار، ج۴۳، ص۳۶.
- ↑ سبحانی، جعفر، خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل ص ۵۳-۶۱.
- ↑ «به یقین آنان که این یادکرد را چون بر آنان فرود آمد انکار کردند (کیفر خواهند دید) و به راستی آن کتابی است ارجمند * در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستودهای است» سوره فصلت، آیه ۴۱-۴۲.
- ↑ «بیگمان ما خود قرآن را فرو فرستادهایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
- ↑ «و گفتند: ای آنکه بر تو این قرآن را فرو فرستادهاند، بیگمان تو دیوانهای!» سوره حجر، آیه ۶.
- ↑ «(آنان را) با برهانها (ی روشن) و نوشتهها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستادهاند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
- ↑ «بیگمان ما خود قرآن را فرو فرستادهایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
- ↑ سبحانی، جعفر، خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل ص ۶۱.
- ↑ «و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم» سوره انعام، آیه ۱۹.
- ↑ مجمع البیان، ج۴، ص۲۸۲.
- ↑ سبحانی، جعفر، خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل ص ۶۴.
- ↑ «و تو را جز مژدهبخش و بیمدهنده برای همه مردم نفرستادهایم اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.
- ↑ «ای مؤمنان! همگی به فرمانبرداری (خداوند) درآیید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۰۸.
- ↑ «بیگمان شمار ماهها نزد خداوند در کتاب وی روزی که آسمانها و زمین را آفرید دوازده ماه است؛ از آنها چهار ماه، حرام است، این است آیین استوار، در آنها به خود ستم روا ندارید و همگی با مشرکان جنگ کنید چنان که آنان همگی با شما جنگ میکنند و بدانید که خداوند با پرهیزگاران است» سوره توبه، آیه ۳۶.
- ↑ «و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دستهای رهسپار نمیگردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند» سوره توبه، آیه ۱۲۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۸.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۸.
- ↑ «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
- ↑ لازم است تذکر دهیم که در قرآن مجید غیر از این ۵ آیه، آیات دیگری هم در این زمینه آمده است که برای رعایت اختصار از ذکر آنها صرف نظر شد.
- ↑ سبحانی، جعفر، خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل ص ۶۶.