خارجة بن مصعب سرخسی

آشنایی اجمالی

خارِجَةِ بْنِ مُصْعَبِ سَرَخْسی، از عالمان متقدم خراسان و از چهره‌های مکتبی، و از مرجیان اهل حدیث.

نیای خارجه، از اصحاب امام علی (ع) بود و دقیق‌ترین ضبط در این‌باره مربوط به ابن‌ عدی است که می‌گوید او ماجرای صفین را از پدرش و از نیایش نقل می‌کرد[۱]؛ اینکه در برخی منابع گفته‌اند پدر خارجه در جنگ صفین[۲] یا نهروان[۳]، در رکاب امام علی (ع) بود، بازگشت به نیایش دارد و تناسب نسل‌ها هم آن را تأیید می‌کند. شیخ طوسی خارجة بن مصعب را نام همان نیا انگاشته، و او را در زمرۀ اصحاب امام علی (ع) آورده است[۴].

نسبت ضُبَعی برای اعضای خاندان ظاهراً به قبیلۀ عرب ضبیعة ابن قیس، از بکر بن وائل بازمی‌گشت که بعد از فتوح جمعیت آنان در بصره متمرکز بود[۵]، و این خاندان از تیرۀ بنی‌شجنه، از ضبیعه بودند[۶]. مصعب پدر خارجه در اواخر سدۀ نخست هجری به خراسان آمد و در سرخس توطن گزید؛ چندان‌که گفته می‌شود «عُمر»، پسر او که بزرگ‌تر از خارجه بود، در سرخس متولد شد و به عنوان نخستین مولودی شناخته شد که به دیانت اسلام در آن شهر تولد یافته بود [۷]. گویا این خاندان در روستایی به نام بالوج در پیرامون شهر سرخس می‌زیستند و گاه با لقب بالوجی نیز شناخته می‌شدند[۸].

هم پدر و هم برادر بزرگ‌تر خارجه از راویان حدیث بودند[۹] و در همان سرخس، پدر نخستین استاد او در حدیث بود[۱۰]. روایت پدرش از عبدالله بن عمرو بن عاص[۱۱] حکایت از آن دارد که خارجه در کهن‌سالیِ پدر متولد شده بود. ابن‌عساکر به هنگام شمارش مشایخ خارجه در خراسان، تنها به استماع از پدرش اشاره دارد[۱۲]؛ اما در تحصیل خارجه مقطعی وجود دارد که بدان توجه نشده است. ظاهراً وی در حدود سال ۱۳۰ ق / ۷۴۸ م - شاید به دنبال وفات پدرش - به مرو رفته است و شاهد آنکه این سفر پیش‌تر نبوده، عدم استماع او از یحیی بن یعمر، عالم بزرگ مرو در آن روزگار است، بر این پایه که سال ۱۲۹ ق را برای وفات وی مرجح دانیم[۱۳]. وی در مرو قصد تحصیل داشت، ولی دقیقاً در دوره‌ای وارد آن مرکز علمی شده بود که محافل اهل سنت تحت تأثیر از سوی دعوت ابومسلم خراسانی قرار داشت. ربیع بن انس، مهم‌ترین عالم مرو پس از یحیی، از همان اوان به حبس افکنده شده بود و امکان درس نداشت[۱۴]، اما خارجه موفق شد برهه‌ای نزد یزید بن ابی سعید قرشی، نحوی و محدث مروزی، دانش اندوزد[۱۵]، تا آنکه فشارها اوج گرفت و با تثبیت سیطرۀ ابومسلم بر خراسان[۱۶]، و کشته شدن استادش یزید نحوی در ۱۳۱ ق/ ۷۴۹ م به دستور ابومسلم[۱۷]، خارجه دیگر مجالی برای ماندن در خراسان ندید و به عراق رخت برکشید.

افزون بر آنچه گفته شد، بررسی مشایخ خارجه نشان می‌دهد که سفر وی به سوی غرب پیش از ۱۳۱ ق انجام نشده است؛ زیرا اگر سفر پیش‌تر بود، محفل استادانی از متوفیات ۱۲۶ ق/ ۷۴۴ م مانند عبدالرحمان بن قاسم، مالک بن دینار و سعید مقبری؛ همچون عبدالله بن دینار؛ مانند جابر جعفی، عاصم بن ابی النجود و محمد بن مسلم مکی؛ مانند ابواسحاق شیبانی، یحیی بن ابی کثیر، ابوالزناد و سعید بن ابی صالح؛ و همچون حفص بن سلیمان منقری بصری و یزید بن رومان مدنی را از دست نمی‌داد. آنچه تثبیث می‌کند او در ۱۳۱ ق در عراق و حجاز بوده، استماع او از مشایخی چون ایوب سختیانی در بصره است[۱۸] که به اتفاق رجالیان در ۱۳۱ ق درگذشته است[۱۹]. کثرت اسانید حاکی از استماع وی نزد ایوب نیز جایی برای تردید نمی‌نهد[۲۰]. تأیید دیگر بر این گمانه، سخنی از خارجه است مبنی بر اینکه مدت ۲۰ سال با عبدالله بن عون، عالم بصره مجالست داشته است[۲۱].

دهه‌های ۱۴۰ ق، اوج تحصیل و سفرهای خارجه بود که کمابیش به دهۀ بعد هم کشیده می‌شد؛ او در این سال‌ها بیشترین استماع را در بصره داشت که احتمالاً شهر نیاکانش بوده است، تا آنجا که برخی منابع صرفاً بر بصری‌بودن شیوخ او تأکید کرده‌اند[۲۲]. از شیوخ او در این شهر می‌توان به کسانی چون ایوب سختیانی، یونس بن عبید، داوود بن ابی هند، روح بن قاسم، حمید طویل، سعید بن ایاس، هشام بن حسان، سعید بن ابی عروبه، عبدالله بن عون و عمرو بن دینار اشاره کرد. در کوفه نیز از بزرگانی چون منصور بن معتمر، عبدالملک بن عمیر، حصین بن عبدالرحمان، مغیرة بن مقسم، سلیمان اعمش و محمد بن سائب کلبی استماع کرد. در حجاز بیشترین سماع را در مدینه داشت و از شماری از عالمان آن دیار چون عبدالله بن ابی بکر بن حزم، زید بن اسلم، عبیدالله بن عمر عمری، یحیی بن سعید انصاری، هشام بن عروه، سلمة بن دینار و عبدالله بن عطاء بن یسار حدیث شنید و صحبت امام جعفر صادق (ع) را درک کرد؛ به همین سبب، نامش در شمار اصحاب آن امام آمده است[۲۳]. در مکه نیز مشایخی معروف به خربوذ و عبدالملک بن جریج را درک کرده است[۲۴].

ابن‌عساکر اشاره دارد که وی سفرهایی به حمص، دمشق و مصر هم داشته و فهرستی از مشایخ وی در آن شهرها را ارائه کرده است[۲۵]، هرچند سفر وی به مصر با تردید روبه‌رو ست. استفادۀ او از مشایخ یمنی مانند ادریس بن سنان و معمر بن راشد هم ممکن است در سفری به یمن صورت گرفته باشد[۲۶].

وی چنان‌که از اسانید برمی‌آید، بخش مهمی از تدریس خود را نیز در عراق انجام داده است؛ در میان شاگردانش، اگرچه محدثانی از اهل تشیع کوفی مانند وکیع بن جراح و ابونعیم فضل بن دکین دیده می‌شوند، اما محدثانی سخت‌گیر از عراق و شام چون یحیی بن سعید قطان، عبدالرحمان بن مهدی، ولید بن مسلم دمشقی، ابوداوود طیالسی و ابوعاصم نبیل نیز در آن میان پُرشمارند[۲۷]. حتی برخی حنفیان مشرق چون ابومطیع بلخی[۲۸]، ابومقاتل سمرقندی[۲۹]، سلم بن سالم بلخی[۳۰]، عصام بن یوسف بلخی[۳۱] و خلف بن ایوب ابوسعید عامری بلخی[۳۲] نیز در شمار شاگردانش بودند.

منابع شرح حال دربارۀ بازگشت او برای تدریس در ایران سخنی نگفته‌اند. در تاریخ نیشابور ملخص از تاریخ حاکم نیشابوری در اشاره‌ای گذرا تنها از او در فهرست آن گروه از اتباع تابعین که به نیشابور درآمده‌اند، نامی رفته است[۳۳]، اما وجود انبوهی از شاگردان خراسانی این احتمال را تقویت می‌کند که خارجه مدتی در این شهر و شاید مرو حدیث گفته است. حکایتی وجود دارد مبنی بر اینکه ابن مبارک مروزی با خارجه در یک تشییع جنازه شرکت کرده و زمانی که از او مسئله‌ای پرسیده‌اند، به عنوان اعلمِ جمع به خارجه ارجاع کرده است[۳۴]؛ به نظر می‌رسد مکانِ آن تشییع جنازه در مرو - محل زندگی ابن‌مبارک - و نه در عراق بوده است که بسیاری عالمان دیگر هم در مظان رقابت بوده‌اند.

این حجم انبوه از شاگردانِ خراسانی به سادگی نمی‌تواند برآمده از محفل عراقیِ خارجه باشد، به‌ویژه با عنایت به اینکه اغلب آنان در کتب رجالی اهل عراق ناشناخته مانده‌اند. از جملۀ این شاگردان که غالباً در فهرست‌ها از آنان نامی نیامده است، می‌توان این کسان را برشمرد: ابراهیم بن رستم مروزی[۳۵]، احمد بن عبدویه ابوعصمه مروزی[۳۶]، بشر بن یزید بن ازهر نیشابوری[۳۷]، بلال بن عبدالله نمکبانی مروزی[۳۸]، حفص بن عبدالرحمان بلخی قاضی نیشابور[۳۹]، حفص بن عبدالله نیشابوری[۴۰]، سعد بن یزید ابوالحسن فراء نیشابوری[۴۱]، عبدالسلام بن نهشل خراسانی[۴۲]، عبدالصمد بن حسان مروزی[۴۳]، عبدالله بن سعد دشتکی[۴۴]، عبدالله بن مبارک مروزی[۴۵]، عبدان بن عثمان عتکی مروزی[۴۶]، عتاب بن زیاد مروزی[۴۷]، عبدالوهاب بن حبیب عبدی نیشابوری[۴۸]، علاء ب عمران مروزی[۴۹]، علی بن حسن بن شقیق مروزی[۵۰]، عمر بن هارون ثقفی بلخی[۵۱]، عیسی بن موسی غُنجار بخاری[۵۲]، ابومعاذ فضل بن خالد مروزی[۵۳]، نضر بن سلمه مؤذن نیشابوری[۵۴]، نضر بن مساور بن مهران مروزی[۵۵]، نعیم بن حماد مروزی مهاجر به مصر[۵۶]، یحیی بن واضح ابوتُمَیله مروزی[۵۷] و یزید بن صالح یشکری نیشابوری[۵۸].

وی شاگردانی از دیگر نقاط ایران نیز داشت، مانند: یحیی بن ضریس بجلی از ری[۵۹]، اشعث بن اصبهانی از اصفهان[۶۰] و عصمة بن متوکل اصطخری از شیراز[۶۱].

برخی از مشاهیری که گاه نام آنان در شمار مشایخ و گاه روات خارجه آمده است، مانند سفیان ثوری و شعبة بن حجاج و عبدالرحمان اوزاعی و مسعر بن کدام و لیث بن سعد، در واقع اقران او بودند که متقابلاً از هم سماع داشته‌اند. اینکه قاضی عیاض در شمارش شاگردان مالک بن انس از خارجه نیز نام برده است[۶۲]، هم در صورت ثبوت، باید حمل بر استفاده از اقران شود.

دیدگاه‌ها و عقاید

از نظر اعتقادی، می‌دانیم که خارجه از قائلین به نظریۀ ارجاء بود؛ جوزجانی[۶۳] و ابن‌ قتیبه[۶۴] بر این امر تصریح کرده‌اند؛ و خبری از او که برخی از سعید بن جبیر و ابوحنیفه را از حیث فضیلت در کنار برخی از صحابه قرار داده[۶۵]، قرینه‌ای است که دیدگاهش در ارجاء، در ادامۀ اندیشۀ سعید بن جبیر و نزدیک به ابوحنیفه بوده است. بی‌تردید، همین باور بر تضعیف رجالی او نزد اصحاب حدیث تأثیر نهاده، تا آنجا که حتی شخصیت معتدلی چون ابن‌مبارک نیز وی را در حدیث ترک کرده است[۶۶].

خارجه به شدت در برابر جهم بن صفوان موضع گرفت و او را فاسق خواند[۶۷]، اما او شخصیت مقابل جهم در خراسان، یعنی مقاتل بن سلیمان را نیز به سبب قول افراطی‌اش در باب صفات به نقد گرفت و نه تنها فاسقش خواند[۶۸]، بلکه خونش را مباح شمرد و آرزو داشت که شرایطی فراهم آید تا بتواند او را هلاک سازد[۶۹]. دربارۀ پیروان جهم، او معتقد بود که در مدعای فناپذیری بهشت و دوزخ آنان به آیات متعددی از قرآن کریم کفر ورزیده‌اند و یکایک آن آیات را گوشزد کرده است[۷۰]. حتی از وی نقل شده است که جهمیان کافرند و به زنانشان برسانید که طالق‌اند[۷۱].

او همچون عموم اصحاب حدیث، رؤیت خداوند در آخرت را باور داشت و از راویان احادیث رؤیت بود[۷۲]. خارجه را باید در کنار کسانی از معاصرانش چون عبدالعزیز بن ابی رواد، ابراهیم بن طهمان و هیاج بن بسطام، نمایندگان جریان محدثان مرجئه در خراسان دانست.

دربارۀ رویکرد خارجه به اهل بیت - افزون بر صحبت امام صادق (ع) - باید به روایت شماری از احادیث در الزام به محبت اهل بیت (ع) و فضیلت آنان اشاره کرد[۷۳]. همچنین وی برخی از اقوال امام علی (ع)، مانند سخن آن حضرت در ستایش علم و نکوهش جهل را نقل کرده است[۷۴]. وی همچنین به موضوع غلات شیعه و مخالفت امام علی (ع) با افکار غالیانه توجه داشت و با نقل روایاتی، انزجار امام علی (ع) از آن افکار را نشان می‌داد[۷۵].

با این‌حال، در منابع روایتی در باب فضیلت عثمان نیز از او نقل شده است[۷۶] که این جمع میان تأیید عثمان و امام علی (ع) از ویژگی‌های طیفی از مرجئه است. به عنوان عالمی از مرجئه کاملاً قابل انتظار است که خارجه نسبت به حکام بنی‌امیه موضعی منفی داشته است، و بر اساس روایتی که دارای آشفتگی محتوایی است، این مبنای گفتمانی را می‌توان از خارجه بازشناخت؛ روایت یاد شده حکایت از آن دارد که خارجه در ملاقاتی با یک عالم مشهور، به شدت او را به سبب قبول سمتی از سوی بنی‌امیه به نقد گرفته است[۷۷].

او نسبت به ابوحنیفه - فقیه معاصرش که او نیز در عقیده بر مذهب ارجاء بود و در فقه مذهبی مدون با تکیه بر رأی را عرضه می‌کرد - واکنش منفی نداشت. از وی مستقیماً استماع داشت[۷۸] و گاه نیز از طریق برخی شاگردان ابوحنیفه چون یحیی بن نصر ابن حاجب و مغیث بن بدیل از او نقل می‌کرد[۷۹]. خارجه ابوحنیفه را ستایش می‌کرد و سخنان گوناگونی در این‌باره از او نقل شده است[۸۰]. رابطۀ خارجه با محافل حنفیان به اندازه‌ای نزدیک بود که گفته می‌شد آنان احادیثی را در تأیید مذهب خود با اسانید مخدوش در اختیار وی نهادند و او آنها را روایت می‌کرد[۸۱]؛ اگر این نقل کاملاً یک اتهام باشد، همچنان نشان از آن دارد که نزد مخالفان همنشینی او با حنفیان شهرت داشته است.

حوزه‌های دانش

با وجود اینکه برخی منابع خارجه را فقیه‌ترین اهل خراسان[۸۲] یا از فقیه‌ترینِ آنان[۸۳] شمرده‌اند، اما فقه او همان فقه رواییِ اصحاب حدیث است و در واقع آنچه بر وجهه علمی وی غلبه دارد، همین محدث بودن او ست. در میان صحاح سته تنها سنن ترمذی و ابن‌ماجه از او اندک حدیثی آورده‌اند[۸۴] و احمد بن حنبل در مسند یک حدیث از او آورده است[۸۵]، ولی در سدۀ ۴ ق/ ۱۰ م، بر مقبولیت او افزوده شده و برخی احادیث او در صحاح خراسانی نیز وارد شد [۸۶].

در منابع اقوالی در باب ادب محدثانه به او نسبت می‌دهند، مانند اینکه وی باور داشت اگر کسی حدیثی را از پایین‌تر از خود بشنود و روایت نکند، ریاکار است[۸۷]، اما این آموزۀ ظاهراً متواضعانه در آن روزگار نوعی تساهل انگاشته می‌شد. یحیی بن معین او را به یادداشت‌برداری بی‌ضابطه از احادیث متهم می‌کرد و اینکه شعبة بن حجاج عالم معاصرش هم از عملکرد او نگران بوده است[۸۸]. برخی عالمان نیز رجلی چون خارجه را در شمار کسانی آورده‌اند که مشرب کوفیان را در حدیث داشته‌اند[۸۹]، بدون آنکه توضیحی بیفزایند.

کاملاً آشکار است که عملکرد این عالم خراسانی در فضای عراق - درست در زمانی که عالمان عراقی در حال سامان‌دهی به رسوم نقل و تدوین خود بودند - با عملکرد آنان متفاوت بود و همین امر نقادان عراقی را به سوی تضعیف خارجه سوق داده است. در کتب رجالی عراقیان، با الفاظی گاه تند و گاه نرم، به اتفاق از ضعف روایی و عدم وثوق به وی سخن رفته است[۹۰].

غالباً توضیحی داده نمی‌شود، اما گاه اشاره می‌شود که علت این تضعیف، اقدام به تدلیس است و اصل حدیثش درست است[۹۱]، و گاه گفته می‌شود که نه در مقام احتجاج، اما در مقام حفظ حدیث، روایات او باید نوشته شود[۹۲]. گاه اشاره می‌شود که نقادان شماری از احادیث او را در مقام انکارِ وثاقتش می‌خوانده‌اند [۹۳]، که گویی بطلان آن آشکار بوده است و دو قرن بعد، دارقطنی به آسیب‌های موجود در برخی روایات او توجه داده است[۹۴]. گاه نیز ایراد بر خارجه آن است که نسخه‌های متعددی منحصراً از طریق او نقل شده است[۹۵] و اینکه حنفیان از این شرایط سوءاستفاده کرده، آراء ابوحنیفه را در قالب احادیثی مسند برساختند و آن را در شمار کتب خارجه جای دادند و از آن طریق آن را در سماع محدثان داخل کردند[۹۶].

با این حال، از منظر موافقان، گزارش‌های روشنی به دست نرسیده است تا شیوه‌های پیشنهادی خارجه را تبیین نماید. از اندک بازمانده، حکایتی از شبابة بن سوار است مبنی بر اینکه خارجه برخلاف انتظار بصریان، در زمانی که مشایخ وی چون ابن‌عون هنوز در قید حیات بودند، حدیث آنان را تحدیث می‌کرد و چون با اعتراض روبه‌رو شد، یادآور می‌شد که تحدیث من می‌تواند برای شما نقش «اطراف» را داشته باشد، یعنی نسخۀ مکرری باشد. شبابه یادآور می‌شود که مرگ آن مشایخ فرا رسید، ما فرصت شنیدن از آنها را نیافتیم و همان سماع از خارجه برای ما باقی ماند[۹۷].

در حوزۀ قرائت خارجه شخصیتی مهم ولی فراموش شده است؛ غالب کتب قرائت در سلسله روات خود ابداً نامی از او نیاورده‌اند. خارجه شخصاً از محضر دو قاری از قراء سبع، ابوعمرو بن علاء قاری بصره و نافع قاری مدینه قرائت آموخت و از هر دو قاری طیفی از «حروف» را روایت می‌کرد[۹۸]. در منابع قرائت و تفسیر به صورتی محدود روایت خارجه از ابوعمرو[۹۹] و هم خارجه از نافع نقل می‌شود[۱۰۰]. گفته می‌شود وی در روایت از آن دو شذوذ بسیار داشت که مورد پذیرش آیندگان قرار نگرفت[۱۰۱]. وی حروف اندکی را هم از حمزۀ کوفی (د ۱۵۶ ق/ ۷۷۳ م) روایت می‌کرد[۱۰۲].

از کتب قرائی نیز، کامل هذلی تا چند قرن این روایت‌ها را حفظ کرده بوده است [۱۰۳]. اندک مواردی به عنوان قرائت شخص خارجه نیز دیده می‌شود[۱۰۴].

راویان قرائت از خارجه کسانی چون ابومعاذ فضل بن خالد نحوی[۱۰۵]، عباس بن فضل انصاری[۱۰۶] و مغیث بن بدیل سرخسی بودند[۱۰۷].

خارجه به دانش تفسیر نیز با همان رویکرد محدثانه توجه داشت؛ وی شماری از نسخه‌های متقدم تفسیری را روایت می‌کرد، مانند تفسیر مقاتل بن حیان[۱۰۸]، تفسیر ضحاک بن مزاحم[۱۰۹]، تفسیر محمد بن سائب کلبی[۱۱۰] و نسخه‌ای از تفسیر قتاده[۱۱۱]. افزون بر آن هم برخی اقوال و روایات تفسیری او در کتب بازتاب یافته[۱۱۲]، و برخی احادیث دربارۀ رسوم تلاوت قرآن از او نقل شده است[۱۱۳] که بعضاً از غرابت خالی نیستند.

خارجه در موضوعات مربوط به مغازی و تاریخ صدر اسلام نیز اهتمام داشت[۱۱۴] و برخی اخبار مربوط به مخاصمات صحابه - از جمله مقتل عثمان[۱۱۵] و جنگ صفین[۱۱۶] - را دنبال می‌کرد که اصحاب حدیث را خوش نمی‌آمد؛ اما او به عنوان یک مرجئ بیشتر به دنبال آشتی میان صحابه بود. وی از سویی اخباری در فضایل امام علی (ع) و اهل بیت (ع) نقل کرده [۱۱۷]، و از سوی دیگر به نقل اخباری در فضیلت متخاصمان آن حضرت چون معاویه برخاسته است[۱۱۸]. مورخ عراق علی بن محمد مدائنی هم از او استماع داشت[۱۱۹].

از فرزندان وی، مصعب بن خارجه[۱۲۰] و مؤمل بن خارجه[۱۲۱] و نوه‌اش خارجة بن مصعب بن خارجه[۱۲۲]، همه از محدثان بودند.[۱۲۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن‌عدی، عبدالله، الکامل، ج۳، ص۵۴.
  2. ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۴۰، ص۱۳؛ سمعانی‌، عبدالکریم‌، الانساب، ج۱، ص۲۶۹.
  3. ابوبشر دولابی، محمد، الکنی و الاسماء، ج۲، ص۷۳۷.
  4. شیخ طوسی، الرجال، ص۶۳؛ نیز ابن‌حبان‌، محمد، مشاهیر علماء الامصار، ص۱۹۹.
  5. نک‌: ابن‌حزم‌، علی‌، جمهرة انساب العرب‌، ص۳۱۹-۳۲۱؛ کحاله، عمر رضا، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۶۶۴.
  6. ابن‌قتیبه‌، عبدالله، المعارف‌، ص۴۶۸.
  7. ابن‌حبان‌، محمد، الثقات‌، ج۷، ص۱۸۸.
  8. سمعانی‌، عبدالکریم‌، الانساب، ج۱، ص۲۶۹.
  9. ابن‌حبان‌، محمد، الثقات‌، ج۷، ص۱۸۸.
  10. ابوبشر دولابی، محمد، الکنی و الاسماء، ج۲، ص۷۳۷؛ ابن‌خزیمه‌، محمد، التوحید، ج۲، ص۶۶۷- ۶۶۸.
  11. ابن‌خزیمه‌، محمد، التوحید، ج۲، ص۶۶۷- ۶۶۸؛ ابن‌عدی، عبدالله، الکامل، ج۳، ص۵۳.
  12. ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۱۵، ص۴۰۰.
  13. نک‌: ابن‌اثیر، الکامل، ج۵، ص۳۷۶.
  14. نک‌: ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، ج۶، ص۱۷۰.
  15. بیهقی، احمد، شعب ادیان، ج۵، ص۱۸۶؛ ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۵۳، ص۲۲۴.
  16. نک‌: ه د، ج۶، ص۲۳۶.
  17. ابن ابن ابی‌حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل‌، ج۴ (۲)، ص۲۷۰؛ ابن‌حبان‌، محمد، الثقات‌، ج۷، ص۶۲۲.
  18. ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۱۵، ص۳۹۹؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، ج۷، ص۳۲۷.
  19. ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۶، ص۲۴.
  20. مثلاً نک‌: دارقطنی، علی، العلل، ج۱۲، ص۲۴۴؛ ج۱۵، ص۲۹۹؛ سلمی، ۳۶۳؛ بیهقی، احمد، القرائة خلف الامام، ص۱۸۰؛ خطیب بغدادی، احمد، موضح اوهام الجمع و التفریق، ج۱، ص۴۶۶.
  21. ابن ابی‌الدنیا، عبدالله، الصمت و آداب اللسان، ص۳۱۰؛ ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۳۱، ص۳۵۸.
  22. مثلاً ابن‌حبان‌، محمد، کتاب المجروحین، ج۱، ص۲۸۸.
  23. شیخ طوسی، الرجال، ص۲۰۰.
  24. برای فهرست مشایخ، نک‌: ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۱۵، ص۳۹۹-۴۰۰؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، ج۷، ص۳۳۷.
  25. ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۱۵، ص۳۹۹.
  26. نک‌: دارقطنی، علی، العلل، ج۴، ص۲۷۶؛ ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۲۲، ص۲۳۶‌.
  27. برای فهرست، نک‌: ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۱۵، ص۴۰۰؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، ج۷، ص۳۲۷.
  28. ابن ابی‌حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل‌، ج۱ (۲)، ص۱۲۱؛ طبرانی، سلیمان، المعجم الاوسط، ج۷، ص۱۸۷.
  29. نسفی، عمر، القند فی ذکر علماء سمرقند، ص۳۰۲.
  30. ابن‌خزیمه‌، محمد، التوحید، ج۲، ص۵۷۴.
  31. ابن ابی‌الدنیا، عبدالله، الصمت و آداب اللسان، ص۳۱۰؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، ج۶، ص۳۶۸.
  32. ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۱۵، ص۴۰۰.
  33. حاکم نیشابوری، محمد، تاریخ نیشابور، ص۷۶.
  34. سمعانی‌، عبدالکریم‌، الانساب، ج۱، ص۲۶۹.
  35. صیمری، حسین‌، اخبار ابی‌حنیفة و اصحابه، ص۵۶؛ طیوری، مبارک، الطیوریات، ج۱۱، ص۹۶۱-۹۶۲.
  36. ابن‌حبان‌، محمد، الثقات‌، ج۸، ص۵؛ ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۱۵، ص۴۱۰.
  37. ابن ابی‌حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل‌، ج۱ (۱)، ص۳۷۰؛ ج۱ (۲)، ص۳۷۵؛ ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۱۵، ص۴۰۰.
  38. سمعانی‌، عبدالکریم‌، الانساب، ج۵، ص۵۲۷.
  39. ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۱۵، ص۴۰۰.
  40. ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۱۵، ص۴۰۰؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، ج۷، ص۳۲۷.
  41. ابن‌عدی، عبدالله، الکامل، ج۳، ص۵۵؛ ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۱۵، ص۴۰۰.
  42. ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۴۰، ص۱۳.
  43. حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۶۴۷؛ طبرانی، سلیمان، المعجم الاوسط، ج۳، ص۲۵۲.
  44. طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، ج۱، ص۱۳۵؛ سمعانی‌، عبدالکریم‌، الانساب، ج۲، ص۴۷۸.
  45. طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، ج۱، ص۲۷۰؛ ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۱۵، ص۴۰۰.
  46. طبرانی، سلیمان، المعجم الاوسط، ج۴، ص۲۶۵؛ بیهقی، احمد، القرائة خلف الامام، ص۱۸۰.
  47. مزّی، یوسف‌، تهذیب الکمال، ج۱۹، ص۲۹۱.
  48. ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۱۵، ص۴۰۰.
  49. دارقطنی، علی، رؤیة الله، ص۳۴؛ ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۱۷، ص۱۱۸.
  50. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱، ص۲۸۰؛ آجری، محمد، الشریعة، ج۳، ص۱۱۰۵.
  51. بیهقی، احمد، القرائة خلف الامام، ص۱۳۲.
  52. رازی، تمام، الفوائد، ج۲، ص۱۷؛ خلیلی، خلیل، الارشاد، ج۳، ص۹۶۶.
  53. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۴، ص۱۷۵.
  54. ابن‌ماکولا، علی‌، الاکمال‌، ج۷، ص۲۶۴.
  55. ابن‌ماکولا، علی‌، الاکمال‌، ج۷، ص۲۶۳.
  56. ابن‌جوزی، عبدالرحمان‌، العلل المتناهیة، ج۱، ص۱۳۴؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۴، ص۱۷۵.
  57. طبرانی، سلیمان، المعجم الاوسط، ج۷، ص۱۳۰.
  58. ابن‌عدی، عبدالله، الکامل، ج۳، ص۵۵؛ ابونعیم اصفهانی‌، احمد، حلیة الاولیاء، ج۲، ص۱۹۷.
  59. ابن ابی‌حاتم، عبدالرحمان، تفسیر القرآن العظیم، ج۹، ص۲۸۲۰؛ ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۱۵، ص۴۰۰.
  60. ابونعیم اصفهانی‌، احمد، ذکر اخبار اصبهان‌، ج۱، ص۲۳۱.
  61. طبرانی، سلیمان، المعجم الاوسط، ج۷، ص۳۴۵.
  62. قاضی عیاض، ترتیب المدارک، ج۱، ص۱۴۵.
  63. جوزجانی، ابراهیم، احوال الرجال، ص۲۰۹.
  64. ابن‌قتیبه‌، عبدالله، المعارف‌، ص۶۲۴.
  65. ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۱۱، ص۷۵.
  66. ابن‌عدی، عبدالله، الکامل، ج۳، ص۵۲.
  67. ابن‌حبان‌، محمد، الثقات‌، ج۳، ص۱۶؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۶۴.
  68. خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۶۴.
  69. خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۶۴.
  70. عبدالله بن احمد بن حنبل، کتاب السنة، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱.
  71. عبدالله بن احمد بن حنبل، کتاب السنة، ج۱، ص۱۰۵.
  72. دارقطنی، علی، رؤیة الله، ص۳۳، ۳۴ و ۱۱۷.
  73. مثلاً: ابن ابی‌حاتم، عبدالرحمان، علل الحدیث، ج۲، ص۳۶۸.
  74. شیخ مفید، الامالی‌، ص۶۶.
  75. آجری، محمد، الشریعة، ج۵، ص۲۵۲۰-۲۵۲۲؛ ابوالشیخ اصفهانی‌، عبدالله، طبقات المحدثین باصبهان، ج۲، ص۳۴۲.
  76. بزار، احمد، المسند، ج۸، ص۴۰۱.
  77. ابن‌حبان‌، محمد، الثقات‌، ج۸، ص۵؛ ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۱۵، ص۴۰۱.
  78. ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۱۵، ص۳۹۹.
  79. ابونعیم اصفهانی‌، احمد، مسند ابی‌حنیفة، ص۱۱۳، ۱۴۷ و ۱۹۴.
  80. ابوحیان توحیدی، علی، البصائر و الذخائر، ج۹، ص۲۱۲-۲۱۳؛ صیمری، حسین‌، اخبار ابی‌حنیفة و اصحابه، ص۴۹ و ۷۹‌؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۸، ۳۵۹ و ۳۶۴.
  81. ابن‌عساکر، علی‌، تبیین کذب المفتری، ص۴۰۲.
  82. مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، ص۲۵۱.
  83. ابن‌قتیبه‌، عبدالله، المعارف‌، ص۴۶۸.
  84. ترمذی، محمد، السنن، ج۱، ص۸۵؛ ابن‌ماجه‌، محمد، سنن‌، ج۱، ص۱۴۶؛ ج۲، ص۱۲۸۱ و ۱۳۲۵.
  85. احمد بن حنبل‌، مسند، ج۵، ص۱۳۶.
  86. مثلاً: حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۲۶۷؛ ج۲، ص۱۷۳؛ ابن‌خزیمه‌، محمد، صحیح‌، ج۱، ص۶۳.
  87. سخاوی، محمد، فتح المغیث، ج۲، ص۳۶۹.
  88. احمد بن حنبل‌، العلل و معرفة الرجال، ج۳، ص۲۴۰.
  89. نک‌: فسوی، یعقوب بن سفیان‌، المعرفة و التاریخ‌، ج۳، ص۳۷.
  90. نک‌: ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۷۱؛ یحیی بن معین‌، التاریخ، ج۳، ص۲۵۲ و ۳۵۶؛ احمد بن حنبل‌، العلل و معرفة الرجال، ج۱، ص۶۵؛ ج۲، ص۳۱۸؛ بخاری، محمد، التاریخ الکبیر، ج۳، ص۲۰۵؛ ترمذی، محمد، السنن، ج۱، ص۸۵؛ عقیلی، محمد، کتاب الضعفاء الکبیر، ج۲، ص۲۵.
  91. بخاری، محمد، التاریخ الکبیر، ج۳، ص۲۰۵؛ ابن ابی‌حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل‌، ج۱ (۲)، ص۳۷۵.
  92. بخاری، محمد، التاریخ الکبیر، ج۳، ص۲۰۵؛ ابن ابی‌حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل‌، ج۱ (۲)، ص۳۷۵.
  93. احمد بن حنبل‌، العلل و معرفة الرجال، ج۱، ص۶۵؛ برذعی، سعید، سؤالات عن ابی زرعة الرازی، ص۴۷.
  94. نک‌: احمد بن حنبل‌، العلل و معرفة الرجال، ج۴، ص۲۷۶ و ۳۵۴.
  95. حاکم نیشابوری، محمد، معرفة علوم الحدیث، ص۱۶۵.
  96. سخاوی، محمد، فتح المغیث، ج۱، ص۳۵۶.
  97. خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، ج۹، ص۲۹۸.
  98. ابن‌مجاهد، احمد، السبعة فی القراءات، ص۱۰۰ و ۱۰۱؛ ابن‌جزری، محمد، غایة النهایة، ج۱، ص۲۶۹.
  99. ابن‌خالویه‌، حسین، مختصر فی شواذ القرآن، ص۳۸؛ ابوحیان غرناطی، محمد، البحر المحیط، ج۶، ص۳۷۴.
  100. ابن‌مجاهد، احمد، السبعة فی القراءات، ص۵۶۷؛ ابن‌خالویه‌، حسین، فهرست، ص۳۵۳؛ نحاس‌، احمد، اعراب القرآن‌، ج۲، ص۲۱ و ۱۱۵؛ ابن‌عطیه، عبدالحق، المحرر الوجیز، ج۲، ص۱۹۳؛ قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۱۸۴؛ ج۷، ص۱۶۷.
  101. ابن‌جزری، محمد، غایة النهایة، ج۱، ص۲۶۹.
  102. ابن‌جزری، محمد، غایة النهایة، ج۱، ص۲۶۹.
  103. ابن‌جزری، محمد، غایة النهایة، ج۱، ص۲۸۹.
  104. مثلاً ابن‌خالویه‌، حسین، مختصر فی شواذ القرآن، ص۹۷ و ۱۷۲.
  105. ابن‌مجاهد، احمد، السبعة فی القراءات، ص۱۰۰؛ ابن‌جزری، محمد، غایة النهایة، ج۱، ص۲۶۹؛ ج۲، ص۹ و ۲۷۳.
  106. نحاس‌، احمد، اعراب القرآن‌، ج۲، ص۲۱؛ ابن‌جزری، محمد، غایة النهایة، ج۱، ص۲۶۹ و ۳۵۳.
  107. ابن‌جزری، محمد، غایة النهایة، ج۱، ص۲۶۹؛ ج۲، ص۳۰۴.
  108. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۲، ص۲۶۳.
  109. ابن‌عدی، عبدالله، الکامل، ج۴، ص۹۶؛ مزّی، یوسف‌، تهذیب الکمال، ج۱۳، ص۲۹۶.
  110. آجری، محمد، الشریعة، ج۵، ص۲۴۴۸؛ ابن‌عدی، عبدالله، الکامل، ج۶، ص۱۱۶؛ بیهقی، احمد، دلائل النبوة، ج۳، ص۴۵۹.
  111. حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۱، ص۴۵۶.
  112. مثلاً ثعلبی، احمد بن محمد، الکشف والبیان، ج۷، ص۳۱۵؛ فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۳۱، ص۱۵۶.
  113. مثلاً جصاص‌، احمد بن علی، احکام القرآن‌، ج۵، ص۵۶؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۵۶.
  114. ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، ج۷، ص۳۲۹.
  115. ابن ابی‌عاصم، احمد بن عمرو، السنة، ج۲، ص۵۸۹.
  116. ابن‌عدی، عبدالله، الکامل، ج۳، ص۵۴.
  117. ابن ابی‌الدنیا، عبدالله، الهواتف، ص۲۲؛ ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۱۴، ص۱۲۵.
  118. ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، ج۳، ص۲۰۷- ۲۰۸.
  119. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۶، ص۵۶۱.
  120. نک‌: ابن‌حبان‌، محمد، الثقات‌، ج۹، ص۱۷۴.
  121. ابن‌حبان‌، محمد، الثقات‌، ج۹، ص۱۸۷.
  122. مزّی، یوسف‌، تهذیب الکمال، ج۸، ص۱۶.
  123. کتابخانه مدرسه فقاهت / دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۷۶۷.