ابوحماد جهنی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
ابوحماد جهنی
تصویری کهن از فسطاط پایتخت قدیمی مصر
نام کاملعقبة بن عامر بن عبس جهنی
جنسیتمرد
از قبیلهقضاعه
از تیرهجهینه
محل زندگی
درگذشت۵۸ هجری، مصر
محل آرامگاهقبرستان مقطم
از اصحابپیامبر خاتم
حضور در جنگ
فعالیت‌های اوفرمانداری مصر

مقدمه

نام و نسبش عقبة بن عامر بن عبس جهنی، از جهینه، تیره‌ای از قضاعه است[۱]. ابوحماد گمان می‌کرد از تیره معد است، ولی پیامبر به او فرمود از شاخه قضاعة بن مالک بن حمیر است[۲]. در کنیه وی اختلاف بسیار وجود دارد. افزون بر ابوحماد[۳]، ابوسعاد[۴]، ابوحماذ[۵]، ابوحامد، ابوعامر[۶]، ابوعمرو[۷]، ابوعمار[۸] ابواسید[۹]، ابوأسد[۱۰]، ابوالاسود[۱۱]، ابوسعد[۱۲] و ابوعبس[۱۳] از جمله کنیه‌های گفته شده برای وی است.

منشأ این تعدد، تصحیف یا خلط اطلاعات مربوط به وی با فرد دیگری است، زیرا اطلاعات مربوط به عوف بن مالک که صحابی رسول خداست، اشتراکاتی با وی دارد. کنیه ابوحماد و ابوعمرو و نیز تعبیر صاحب النبی (ص) برای هر دو به کار رفته است و هر دو ساکن شام بودند و خانه‌ای در دمشق داشتند[۱۴]. اشتهار بیشتر وی به ابوحماد است؛ چنان که ابن اثیر[۱۵] و ابن حجر[۱۶] مدخل ابوحامد را به ابوحماد ارجاع داده‌اند. در سند حدیثی که از وی نقل شده، به احتمال اشتباهی رخ داده که گویی کنیه ابوحماد برای شخص دیگری است. سند - حدیث چنین است: «.....عن عقبة بن عامر، و ابي حماد او ابي حامد الانصاري صاحبي رسول الله.....»؛ واوِ پیش از ابوحماد و تعبیر صاحبی رسول الله که تثنیه است، نشان می‌دهد عقبة بن عامر و ابو حماد دو نفرند که بر همین مبنا ذهبی[۱۷] و ابن حجر[۱۸] مدخلی را به ابوحماد انصاری اختصاص داده‌اند. اما بی‌تردید، واو پیش از ابوحماد افزوده شده و در پی آن، به اشتباه صاحب رسول الله به تثنیه تبدیل شده است؛ چنان که در موارد دیگر، سند صحیح بدین گونه است: «عن عقبة بن عامر ابي حماد الانصاري - وفي نسخة أبي حامد الانصاري - صاحب رسول الله...»[۱۹]. ضمن آنکه حدیثی که بعد از این سند آمده، در منابع برای عقبة بن عامر نوشته شده است[۲۰].

او به عنوان یکی از اصحاب بلندپایه رسول خدا (ص) شمرده شده[۲۱] و با تعبیر «صاحب النبی» از او یاد گردیده است[۲۲]. بیشتر صحابه‌نگاران او را از صحابه رسول خدا که در مصر مسکن گزیدند[۲۳] آورده و وی را ستوده‌اند. نیز از او با عنوان «قديم الهجرة والسابقة والصحبة»؛ یاد شده[۲۴] و ذهبی او را با اوصافی چون امام، عالم، مُقرئ، فصیح، فقیه آشنا به قوانین ارث و شاعر بلند پایه ستایش کرده است[۲۵]. با این حال در غزوات عصر رسول خدا (ص) به جز تبوک، از او یادی نشده و ابن سعد[۲۶] شرح حال او را در صحابه‌ای آورده است که پیش از فتح مکه مسلمان شدند.

وی چون خبر آمدن پیامبر را به مدینه شنید، خدمت رسول خدا (ص) آمد تا با آن حضرت بیعت کند. پیامبر فرمود: بیعتی به گونه بیعت اعراب بادیه‌نشین یا بیعتی همراه با هجرت؟ عقبة بن عامر بیعت کرد و در مدینه ماند[۲۷]. براساس گزارش دیگری که خود وی نقل کرده، همراه دوازده تن برای دیدار با رسول خدا (ص) به مدینه آمدند. آن جمع مسئولیت حفظ و چرای شتران را به وی سپردند و قرار گذاشتند هرچه از رسول خدا (ص) فرا می‌گیرند، بدو بیاموزند. چند روزی چنین سپری شد و عقبه تصمیم گرفت خود به دیدار پیامبر برود و از آن حضرت سماع کند. چون نزد حضرت آمد، رسول خدا (ص) از او رو برگرداند و فرمود: یک نفر بهتر است یا دوازده نفر؟ عقبه چون ناراحتی رسول خدا (ص) را دید، به سوی یاران خود بازگشت[۲۸]. او از اهل صُفه شمرده شده[۲۹] و می‌گوید رسول خدا (ص) پس از پیشنهاد اموالی (شترانی) به آنان و استقبال اهل صُفه از این مسئله خواندن یا آموختن یک آیه قرآن را بهتر از یک شتر دانست[۳۰]. أبوحماد در غزوه تبوک شرکت داشت و مسئولیت چرای چارپایان به عهده وی و دوستش بود[۳۱]. واقدی[۳۲] نیز از عقبة بن عامر نامی در تبوک یاد می‌کند که می‌تواند ابوحماد مورد نظر ما باشد. عقبة بن عامر روزی دست رسول خدا (ص) را گرفت و از نجات مؤمن پرسید، آن حضرت به حفظ زبان و گریه بر گناهان سفارش کرد[۳۳]. وی در سفری مرکب رسول خدا (ص) را می‌راند. آن حضرت از وی خواست سوار مرکب شود و خود پیاده شد[۳۴] و برای او سه سوره بهتری (اخلاص، فلق و الناس) را که در تورات، انجیل، زبورو قرآن بود، خواند و به وی سفارش کرد هیچ گاه آنها را فراموش نکند و هنگام خواب قرائت نماید که عقبه نیز به آن پایبند ماند[۳۵]، بار دیگر عقبه، دست پیامبر (ص) را گرفت و از بهترین اعمال پرسید. آن حضرت، پیوند با کسی که رابط را قطع کرده، بخشش و دادن به کسی که (آدمی را) محروم ساخته و گذشت از کسی که در حق انسان ستم کرده را برشمرد[۳۶]. روزی نیز همراه رسول خدا (ص) بود که باد تندی وزید و هوا تاریک شد. آن حضرت سوره ناس و فلق را خواند و آنها را بهترین تعویذ دانست و به عقبه نیز سفارش کرد این سوره‌ها را بخواند[۳۷]. عقبة بن عامر در فراگیری قرآن کوشا بود، در جلسات قرآن حضور می‌یافت[۳۸] و در فرصت‌های مختلف از پیامبر درخواست قرائت قرآن می‌کرد[۳۹]. گاه نیز سؤالاتی در این زمینه می‌پرسید[۴۰]. دو نفر نزاع داشتند و نزد رسول خدا (ص) آمدند. آن حضرت از عقبه خواست میان آنان قضاوت و داوری کند، ولی او امتناع کرد و رسول خدا (ص) را سزاوار و مقدم برای این کار دانست. پیامبر (ص) از او خواست میان آنان قضاوت کند و بدو فرمود: اگر در قضاوت به حق رسیدی، ده حسنه خواهی داشت و اگر به خطا رفتی، تنها یک حسنه برای تو نوشته می‌شود[۴۱]. پیامبر (ص) گوسفندانی به وی داد که برای قربانی کردن به صحابه دهد. چون گوسفندی باقی ماند، حضرت از او خواست خودش آن را قربانی کند[۴۲]. بنا بر روایتی، وی با عنوان جمع کننده زکات از سوی رسول خدا (ص) مأمور شد و از آن حضرت اجازه گرفت از صدقات مصرف کند[۴۳]. بلاذری[۴۴] او را در زمره کسانی شمرده که کتابت می‌دانستند، ولی برخی به اشتباه او را از کاتبان رسول خدا (ص) دانسته و به نامه‌ای از پیامبر که ابن سعد آن را آورده و در انتهای آن نام عقبه است، استشهاد کرده‌اند. احمدی میانجی[۴۵] این سخن را صحیح ندانسته و کاتب یاد شده را بر اساس نسخ موجود طبقات، علاء بن عقبه ذکر کرده است.

وی پس از درگذشت پیامبر، حضور فعال‌تری در حوادث داشت. در فتوح شام و مصر شرکت کرد[۴۶] و به عنوان پیک (برید) خبر فتح شام را به عمر رساند[۴۷]. وی می‌گوید روز جمعه‌ای از شام خارج شده و روز جمعه‌ای به مدینه رسیدم. عمر گفت: آیا کفش‌هایت را از پا در آورده‌ای، جواب منفی دادم. گفت: موافق سنت عمل کرده‌ای[۴۸]. او پس از فتح مصر، خانه‌ای برای خود در آنجا ساخت و بعدها از معاویه تقاضای زمین‌های اطراف آن را کرد که با آن موافقت شد. این سرزمین معروف به «منه عقبه» گشت که در «جیزه فسطاط» مصر بود[۴۹].

ابوحماد صدایی نیکو برای قرائت قرآن داشت و چون نزد عمر قرآن خواند، عمر گریست[۵۰]. وی همچنین یکی از جمع کنندگان قرآن بود که مصحفش متفاوت از مصحف عثمان بود. این مصحف که به خط خود عقبة بن عامر بود (و فی آخره بخطه و کتب عقبة بن عامر بیده) تا زمان ابن یونس مصری وجود داشت و علما هیچ شکی در اینکه مصحف عقبة بن عامر است نداشتند[۵۱]. او افزون بر قرائت قرآن، در نقل حدیث نیز فعال و از جمله کسانی بود که عمر آنها را گرد آورده و از پراکندن احادیث در مناطق دوردست برحذر داشت. آنان نیز تا زمانی که عمر زنده بود، به سفارش وی پایبند بودند و از او جدا نشدند[۵۲].

بنا بر برخی گزارش‌ها، او در صفین همراه معاویه بود[۵۳]. با این حال منقری[۵۴] او را یکی از یاران امام علی (ع) دانسته است که به عنوان شاهد، نامه تحکیم را امضا کردند. حوادث بعدی زندگانی وی، از جمله پذیرش فرمانداری مصر از سوی معاویه، گزارش اول را تأیید می‌کند. او پس از مرگ برادر معاویه، عتبة بن ابی سفیان در سال ۴۴، حکمرانی مصر را از سوی معاویه پذیرفت[۵۵]. ابن یونس و ابونعیم[۵۶] تعبیر ولی الجند دارند. کندی نماز و خراج مصر را به عهده وی ذکر می‌کند[۵۷]. گزارشی حکایت از این دارد که وی برای امامت جماعت کراهت داشت و به حدیثی از رسول خدا (ص) که اشتباه و نقصان در نماز جماعت را به عهده امام و نه مأموم می‌دانست استناد می‌کرد[۵۸] که این ماجرا باید پیش از فرمانداری وی باشد. او دو سال و سه ماه در سمت فرمانداری مصر باقی بود[۵۹] و چون معاویه تصمیم به برکناری‌اش گرفت، او را به بهانه‌ای به جنگ دریایی فرستاد[۶۰] و مسلمة بن مخلد را به ولایت مصر گماشت. عقبه پس از حرکت، متوجه عزل خود شد و این اقدام را به دور از انصاف دانست[۶۱]. عزل وی از امارت مصر، در ربیع الاول سال ۴۷ بود[۶۲]. ابوایوب انصاری بدو به خاطر اینکه نماز مغرب را به تأخیر انداخت، اعتراض کرد و گفت: مردم گمان می‌کنند نماز پیامبر نیز اینگونه بوده است؛ زیرا تو حضرت را دیده‌ای و با او بوده‌ای. او نیز علت تأخیر را مشغله کاری ذکر کرد[۶۳]؛ چنان که خود می‌گفت: در زمان رسول خدا (ص) پیش از مغرب دو رکعت نماز می‌گزاردیم، ولی اینکه به خاطر مشغله، توفیق چنین عملی نداریم[۶۴].

وی که موهایش را با رنگ سیاه رنگ می‌کرد[۶۵] عشق و علاقه فراوانی به تیراندازی داشت و به عنوان یکی از تیراندازان از او یاد می‌شود[۶۶]. تمرین تیراندازی، کار هر روز او بود. وقتی کسی که همراهش به تیراندازی می‌آمد خسته می‌شد، برای وی حدیث رسول خدا (ص) می‌خواند که برای یک تیر، سه نفر وارد بهشت می‌شوند که یکی از آنها، تیرانداز است[۶۷]. هنگام مرگ نیز هفتاد و اندی کمان با تیرهایش داشت که برای استفاده آنها در راه خدا وصیت کرد[۶۸]. از او احادیثی درباره تیراندازی باقی مانده است[۶۹]. براساس گزارشی داستانی، در خوابی که یکی از دوستانش دید، بدو سفارش شد به عقبه وعده دوزخ دهد. چون این خواب را به او گفتند، عقبه آن را شیطان دانست. دوست عقبه دوباره آن فرد را در خواب دید و سخن عقبه را بدو گفتند. آن فرد سخن عقبه را تأیید کرد و گفت: هر تیری که وی می‌اندازد، به صورت و چشم‌های من اصابت می‌کند[۷۰].

می‌گویند دو خانه داشت: خانه‌ای در دمشق در «قنطره سنان» از نواحی «باب توما»[۷۱] که باید منزل وی پیش از انتقال همیشگی به مصر بوده باشد، و خانه‌ای در مصر[۷۲] که این خانه و اموال موقوفه آن تا اوایل قرن سوم باقی بود[۷۳].

از او احادیث بسیاری به جا مانده است. احمد بن حنبل[۷۴] و ابونعیم[۷۵] تعدادی از احادیث وی را آورده‌اند و ذهبی[۷۶] در مسند بَقی بن مَخلد برای وی ۵۵ حدیث یافته است. راویان بسیاری از جمله جابر بن عبدالله انصاری و حسن بصری از او روایت می‌کنند[۷۷]. او حدیثی از پیامبر بدین مضمون نقل کرده است: هر کس بر خطا و اشتباه مؤمنی آگاهی یافت و آن را پوشاند، مانند آن است که نوزاد زنده به گور شده‌ای را احیا کرده باشد[۷۸].

مرگ وی سال ۵۸[۷۹] در مصر فرا رسید[۸۰] و در قبرستان مقطم دفن شد[۸۱]. اما برخی، مرگ وی را در شام ذکر کرده‌اند[۸۲]. سخن حرملة بن عمران که قبر وی را در مُقَطّم دیده است[۸۳] نظر اول را تأیید می‌کند؛ البته نووی، قبر وی را در قرافه مصر مشهور و معروف می‌داند[۸۴]. زرکلی[۸۵] نیز مسجدی با نام «مسجد عقبة بن عامر» در قاهره نام می‌برد که مقبره عقبه کنار آن است. درگذشت وی در سال ۵۲ صحیح نیست[۸۶] و به احتمال منشأ آن، تصحیف میان «ثمان» و «اثنین» است. خلیفة بن خیاط در التاریخ[۸۷] از جمله اصحاب امام علی که در نهروان در سال ۳۸ به شهادت رسیدند، ابونعیم[۸۸] عقبة بن عامر جهنی را نام برده که اگر اشتباهی نشده باشد، قاعدتاً باید فرد دیگری غیر از صاحب ترجمه باشد[۸۹]. این فرد ناشناخته، می‌تواند همان کسی باشد که منقری[۹۰] او را یکی از یاران امام علی (ع) می‌داند که به عنوان شاهد، نامه تحکیم را امضا کردند؛ هرچند برای امضای چنین پیمان مهمی، باید فرد شناخته شده‌ای آن را امضا می‌کرد، چنانکه شخصی با همین نام، در خلافت عبدالملک بن مروان دیده شده که برای مردم حدیث می‌گفته است که باید فرد دیگری غیر از عقبة بن عامر مورد نظر ما باشد[۹۱] یا در گزارش زمان‌ها اشتباهی رخ داده باشد.[۹۲]

منابع

پانویس

  1. ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۷۹. نسب کامل وی را بنگرید در: همو، تهذیب، ج۷، ص۲۱۶؛ تاریخ ابن یونس، ج۱، ص۳۴۵ و منابع دیگری که مصحح کتاب درباره نسب وی و اشتباهات پیش آمده در همین زمینه معرفی کرده است.
  2. ابن سعد، ج۴، ص۳۱۰.
  3. ابن معین، ج۱، ص۱۶؛ دولابی، ج۱، ص۲۰۴.
  4. مزی، ج۲۰، ص۲۰۳؛ ابن حبان، ج۳، ص۲۸۰.
  5. بخاری، ج۶، ص۴۳۰.
  6. ابن حبان، ج۳، ص۳۸۰.
  7. ابن سعد، ج۴، ص۲۵۶؛ ابن قتیبه، ص۲۷۹.
  8. ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۸۳.
  9. ابن عبد البر، ج۳، ص۱۸۳؛ ابن ابی‌حاتم، ج۶، ص۳۱۳.
  10. ابن حبان، ج۳، ص۲۸۰؛ باجی، ج۳، ص۱۱۲۴.
  11. مزی، ج۱۳، ص۱۲۶.
  12. ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۸۳.
  13. ابن یونس، ج۱، ص۳۴۵؛ ابونعیم، ج۴، ص۲۱۵۱؛ ابن ماکولا، ج۶، ص۸۸.
  14. مزی، ج۲۲، ص۴۴۳.
  15. ابن اثیر، ج۶، ص۶۲.
  16. الاصابه، ج۷، ص۷۱.
  17. تجرید، ج۲، ص۱۶۰.
  18. الاصابه، ج۷، ص۷۹.
  19. ابن اثیر، ج۶، ص۷۴.
  20. احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۴۷.
  21. ابن عساکر، ج۴۰، ص۵۰۰؛ ذهبی، سیر، ج۶، ص۴۶۸؛ در تهذیب، ج۷، ص۲۱۶؛ به جای رفعاء اصحاب محمد رفقاء أصحاب محمد است.
  22. مزی، ج۲۰، ص۲۰۳.
  23. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۵۳۱.
  24. ابن یونس، ج۱، ص۳۴۷؛ ابن حجر، تهذیب، ج۷، ص۲۱۶.
  25. ذهبی، سیر، ج۲، ص۴۶۷.
  26. ابن سعد، ج۴، ص۲۵۶.
  27. ابن سعد، ج۴، ص۲۵۶؛ ابونعیم، ج۴، ص۲۱۵۲.
  28. ابن عساکر، ج۴۰، ص۲۹۵.
  29. ابن عساکر، ج۴۰، ص۴۹۶؛ ذهبی، سیر، ج۶، ص۴۶۸.
  30. احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۵۴؛ ابن عساکر، ج۴۰، ص۴۹۶.
  31. طبرانی، ج۱۷، ص۳۴۳.
  32. واقدی، ج۳، ص۱۰۱۵.
  33. ابن عساکر، ج۴۰، ص۴۹۶.
  34. احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۴۴.
  35. ابن عساکر، ج۴۰، ص۴۹۶.
  36. احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۴۸.
  37. طبرانی، ج۱۷، ص۳۴۵.
  38. احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۵۳.
  39. احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۴۹.
  40. احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۵۱.
  41. ابن عساکر، ج۴۰، ص۴۹۷.
  42. احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۴۹؛ ابن عساکر، ج۴۰، ص۴۸۷.
  43. احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۴۵ و ۱۵۷.
  44. أنساب، ج۲، ص۱۳۴.
  45. میانجی، ج۱، ص۱۸۰.
  46. ابن سعد، ج۷، ص۳۴۵.
  47. ابن عساکر، ج۴۰، ص۴۸۷؛ ذهبی، سیر، ج۲، ص۴۶۷.
  48. ابن عساکر، ج۴۰، ص۴۸۷؛ ذهبی، سیر، ج۲، ص۴۶۷.
  49. ابن یونس، ج۱، ص۳۴۶؛ یاقوت مدخلی با عنوان «منیه عقبه» ندارد.
  50. ابن عساکر، ج۴۰، ص۲۹۹؛ ذهبی، سیر، ج۶، ص۴۶۸.
  51. ابن یونس، ج۱، ص۳۴۷؛ ابن حجر، تهذیب، ج۷، ص۲۱۶.
  52. ابن عساکر، ج۴۰، ص۵۰۰.
  53. ابن سعد، ج۴، ص۲۵۶؛ ابن قتیبه، ص۲۷۹؛ ذهبی، سیر، ج۶، ص۴۶۸.
  54. منقری، ص۵۰۷.
  55. ابن یونس، ج۱، ص۳۴۶؛ مزی، ج۲۰، ص۲۰۳؛ ابن ابی حائم، ج۶، ص۳۱۳.
  56. ابونعیم، ج۴، ص۲۱۵۱.
  57. ابن حجر، تهذیب، ج۷، ص۲۱۶.
  58. احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۵۴؛ ابن عساکر، ج۴۰، ص۴۹۹.
  59. ابن عساکر، ج۳۰، ص۵۰۱.
  60. ذهبی، سیر، ج۶، ص۴۶۸.
  61. ابن یونس، ج۱، ص۳۴۶.
  62. ابن حجر، تهذیب، ج۷، ص۲۱۶.
  63. احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۴۷.
  64. احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۵۵.
  65. ابن سعد، ج۴، ص۲۵۶؛ ابونعیم، ج۴، ص۲۱۵۱؛ ابن حبان، ج۳، ص۲۸۰.
  66. ذهبی، سیر، ج۶، ص۴۶۸.
  67. ابن عساکر، ج۴۰، ص۴۹۷.
  68. احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۴۸.
  69. احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۴۴.
  70. ابن عساکر، ج۴۰، ص۴۹۸.
  71. ابن عساکر، ج۴۰، ص۴۸۷؛ مزی، ج۲۰، ص۲۰۳؛ ذهبی، سیر، ج۲، ص۴۶۷.
  72. ابن سعد، ج۴، ص۲۵۶.
  73. ابن عساکر، ج۴۰، ص۴۹۰.
  74. مسند، ج۴، ص۱۵۹-۱۴۳، هفده صفحه رحلی.
  75. ابونعیم، ج۴، ص۲۱۵۱.
  76. سیر، ج۶، ص۴۶۸.
  77. مزی، ج۲۰، ص۲۰۳.
  78. احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۴۷؛ ابن اثیر، ج۶، ص۶۲؛ ابن حجر، ج۷، ص۷۱.
  79. خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۱۷۱؛ ابن یونس، ج۱، ص۳۴۷؛ ابن عساکر، ج۴۰، ص۵۰۲.
  80. باجی، ج۳، ص۱۱۲۴.
  81. ابن سعد، ج۷، ص۳۴۵؛ ابن یونس، ج۱، ص۳۲۷؛ مزی، ج۲۰، ص۲۰۳.
  82. باجی، ج۳، ص۱۱۲۴.
  83. ابن عساکر، ج۴۰، ص۵۰۲.
  84. نووی، ج۱۲، ص۱۱۲؛ بنا بر نظر برخی این مقبره بعدها بر اساس خوابی یافت شده است؛ الفتنی، ص۲۲۰؛ العجلونی، ج۲، ص۴۰۳.
  85. زرکلی، ج۴، ص۲۴۰.
  86. ر. ک: حاکم، ج۳، ص۴۶۷.
  87. خلیفه بن خیاط، ص۱۴۹.
  88. در تهذیب، ج۷، ص۱۷۷: ابوعامر.
  89. ابن حجر، تهذیب، ج۷، ص۲۱۷؛ ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۸۳؛ نسیز این اشتباه خلیفة بن خیاط را تذکر داده است.
  90. منقری، ص۵۰۷.
  91. حاکم، ج۳، ص۴۶۸؛ ابن عساکر، ج۴۰، ص۵۰۲.
  92. داداش‌نژاد، منصور، مقاله «ابوحماد جهنی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۲۴۷-۲۵۰.