احتجاج

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از محاجة)

احتجاج به‌ معنای اقامه حجّت بر مدّعاست. موضوع احتجاج در قرآن کریم از واژه حجّت که در برخی آیات آمده است، استفاده شده و در همه موارد درباره اثبات حقّ به‌کار رفته است. احتجاج می‌تواند به صورت قولی باشد و یا به صورت عملی. احتجاج دارای اهدافی است که برخی از آنها عبارت‌اند از: اثبات ربوبیت خداوند؛ اثبات جهان آخرت و نفی استبعاد منکران معاد و اثبات رسالت پیامبران.

معناشناسی

احتجاج به‌ معنای اقامه حجّت بر مدّعاست. "به چیزی احتجاج کرد یعنی آن را حجّت قرار داد"[۱]. حجّت در لغت به‌معنای دلیل و برهان است[۲].

امروزه اصطلاحاتی نظیر محاجّه، مناظره، بحث و جدل، در معانی مترادف و نزدیک به یکدیگر استعمال می‌شوند. در فرهنگ سیاسی به گفتگوی دو یا چند نفر درباره موضوعی که بحث‌ کنندگان در آن اتفاق‌نظر نداشته باشند و هر کس بکوشد، با آوردن دلایل و شواهد، نظر خود را ثابت کند، اطلاق می‌گردد و اصولاً یکی از راه‌های مهم و رایج حل تنازع با دوست، مخالف با دشمن است[۳].[۴]

احتجاج در قرآن

موضوع احتجاج در قرآن کریم از واژه حجّت که در برخی آیات آمده است، استفاده می‌شود[۵]. این مفهوم، از آیات دیگری نیز قابل انتزاع است که در آنها به موارد ذیل پرداخته شده:

  1. اعجاز قرآن و تحدّی بر آن و دیگر معجزات که نوعی احتجاج عملی است[۶].
  2. احتجاج از راه مباهله[۷].
  3. احتجاج از راه مَثَل زدن و تشبیه[۸].
  4. سفارش به استفاده از حکمت، موعظه حسنه و جدال أحسن برای دعوت به حقّ[۹] و به‌کارگیری روش‌های مذکور[۱۰].
  5. آیات دیگری نیز که در آنها بر ربوبیت عام خداوند و معاد استدلال شده، با موضوع احتجاج در ارتباط است[۱۱].[۱۲]

حقیقت احتجاج

در قرآن، کلمه حجّت در همه موارد درباره اثبات حقّ به‌کار رفته است؛ ازاین‌رو در برخی آیات به بالغه وصف شده که به‌معنای دلیل روشنی است که در اثبات مدّعا به نهایت متانت و قوّت[۱۳] و صحّت[۱۴]. رسیده است[۱۵]. در آیه دیگری، حکمت ارسال رسولان از اساس، این دانسته شده است که مردم در برابر مؤاخذه و بازخواست خداوند حجّتی نداشته باشند: ﴿رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۱۶].

بررسی کاربردهای قرآنی، مفید این نکته است که هر جا از روی خصومت در برابر دلیل حقّ، مقاومتی صورت گرفته، به محاجّه که به‌معنای اقامه حجّت در برابر حجّت دیگر است[۱۷]، تعبیر شده است. چنان‌چه در قرآن، کلمه حجّت در مورد مدّعای باطل به‌کار رفته، به اعتبار عقیده صاحب ادّعا و طرف مقابل و از باب مماشات با وی بوده است و در واقع حجّت نیست؛ ازاین‌رو بی‌درنگ پس از آن، قیدی ذکر شده که مبین این مطلب است؛ چنان‌که در مورد کسانی‌که درباره خداوند محاجّه می‌کنند، گفته شده: حجّت آنان باطل است[۱۸].

در تفسیر آیه ﴿فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ[۱۹] روایات، وجود انبیا و امامان را نیز حجّت ظاهری خداوند معرّفی کرده و بر این اساس خداوند با ارسال رسولان، در قیامت بر مردم احتجاج می‌کند؛ چنان‌که عقل را نیز حجّت باطنی خداوند دانسته‌اند[۲۰]؛ بنابراین، احتجاج، به استدلال منطقی اختصاص ندارد[۲۱].

اقسام احتجاج

احتجاج اختصاصی به شیوه قولی و اقامه دلیل لفظی در قالب کلمات و جملات ندارد؛ بلکه می‌توان متناسب با موقعیت‌های خاص و به مقتضای آن، گاه با استدلال لفظی و دلیل قولی مطلبی را ثابت کرد و گاه نیز با عمل خاصّی حقّانیت مسأله‌ای را روشن‌ ساخت. احتجاجات قرآن کریم نیز متناسب با موقعیت زمانی و مکانی متفاوت است. گاهی جنبه قولی دارد و با استدلال قولی مطلب را ثابت می‌کند و گاهی جنبه عملی.

نخست: احتجاج قولی

  1. ارجاع به فطرت: احتجاجات ابراهیم با آزر و قوم خود درباره عبادت بت‌ها و ستارگان، از احتجاجات قولی قرآن به‌شمار می‌آید که در آنها متناسب با زبان و فهم آنان سخن رفته است. حضرت ابراهیم (ع) وقتی با بت‌پرستان سخن می‌گوید، با ارجاع آنان به وجدان و فطرت خویش، آنها را محکوم می‌کند[۲۲].
  2. برهان: برهان، قیاسی منطقی است که از مقدّمات یقینی تشکیل شده و غرض از آن اثبات حقّ است[۲۳]. احتجاج حضرت موسی با فرعون، جنبه برهان به خود می‌گیرد. موسی با این برهان که خلق و هدایت و راهبری همه نظام هستی در دست قدرت خداوندی است، حقّ را برای فرعون آشکار می‌سازد: ﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[۲۴].
  3. موعظه (خطابه): خطابه قیاسی است که مفید تصدیق ظنی باشد[۲۵]. برخی از احتجاجات قولی قرآن به روش موعظه یا خطابه است. در آیه ‌۴۶ سوره سبأ برای ترغیب به قیام در راه خدا، به روش مذکور تصریح شده است: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى[۲۶]. این روش احتجاج نیز مورد سفارش آیه ‌۱۲۵ سوره نحل واقع شده است: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ[۲۷].
  4. جدل: از دیگر احتجاجات قولی قرآن، استفاده از جدل برای اثبات حقّ است. در جدل، از اصولی استفاده می‌شود که طرف مقابل، آنها را قبول دارد و لازم نیست این اصول، مورد قبول طرف حقّ هم باشد[۲۸]؛ چنان‌که در احتجاجات خدای سبحان با یهود و دیگران آمده است: اگر تصوّر شما این است که اولیای خداوند هستید، آرزوی مرگ کنید؛ در‌ حالی‌ که این کار را انجام نمی‌دهید: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ[۲۹]. رسول‌ خدا (ص) در احتجاج خود با نصارای نجران که به دنیا آمدن بدون پدر عیسی را دلیل فرزند خدا بودن وی می‌دانستند، از اصل مورد قبول آنها که مخلوق بودن حضرت آدم است، استفاده و بدین وسیله، استدلال آنها را باطل کرده است.
  5. تمثیل: در بسیاری از احتجاجات قرآن، از مَثَل استفاده شده است؛ زیرا نوع مردم، از محسوسات، بیش‌تر متأثّر می‌شوند تا از برهان و استدلالات دیگر. بر این اساس، قرآن کریم از روش یاد ‌شده برای اثبات مطلب و تفهیم به دیگران بیش‌ترین استفاده را برده و مطالب عالی و بلند را به‌ویژه در مسائل توحید با یک مَثَل بیان کرده است؛ برای مثال درباره پرستش بت‌ها و معبودان باطل، می‌فرماید: آن معبودها نمی‌توانند مگسی را بیافرینند و اگر مگسی چیزی را از آنها بگیرد نمی‌توانند آن را از او بازستانند[۳۰].
  6. تشبیه: یکی از راه‌های اثبات مدّعا در قرآن، تشبیه است. در آیه ‌۵۹ سوره آل‌ عمران در بیان مخلوق بودن حضرت عیسی (ع) و اینکه متولّد شدن عیسی بدون واسطه پدر نمی‌تواند دلیلی بر مخلوق نبودن وی باشد، او را در نداشتن پدر[۳۱]. به حضرت آدم (ع) تشبیه می‌کند[۳۲] که بدون واسطه پدر و مادر، خلق شده است[۳۳].[۳۴]

دوم: احتجاج عملی

  1. معجزه: یکی از راه‌های اثبات حقّ، ظهور معجزه به‌دست پیامبران بوده است که نوع مردم، نبوّت پیامبران را از این طریق می‌شناختند. همه پیامبران در اینکه از طریق اعجاز رسالت خود را اثبات می‌کردند، مشترک بودند؛ امّا معجزه هر پیغمبری متناسب با موقعیت و علوم رایج زمان خود بوده در زمان حضرت موسی (ع) سحر رواج داشت[۳۵]؛ در زمان حضرت عیسی علم پزشکی[۳۶] رونق داشت؛ بر این اساس، معجزه حضرت شفا دادن امراض صعب‌العلاج و بینا کردن کور مادرزاد و زنده کردن مردگان بود[۳۷] و در زمان پیامبر اکرم (ص) در جزیره العرب مسأله فصاحت و بلاغت رونق بیش‌تری داشت؛ بدین‌سبب معجزه اصلی و جاوید پیامبر اکرم (ص) قرآن کریم است که در فصاحت و بلاغت در تمام زمان‌ها سرآمد است[۳۸].
  2. تحدی: یکی از احتجاجاتی که در قرآن آمده، تحدّی[۳۹]. پیامبران است. ایشان ابتدا برای اثبات رسالت خود، معجزه ارائه می‌کردند؛ آن‌گاه اگر با مخالفت و انکار روبه‌رو می‌شدند، تحدّی می‌کردند به اینکه اگر معجزه ما امری بشری است، شما هم مثل آن را ارائه دهید. درباره معجزه اصلی پیامبر اسلام که جنبه قولی داشته، در آیات بسیاری پیامبر (ص) برای اثبات اینکه قرآن از ناحیه خداوند است، به تحدّی مأمور شده است تا مشرکان را به مبارزه بطلبد[۴۰].
  3. مباهله: دعوت به مباهله از راه‌های اثبات حقّانیت و نبوّت پیامبران بوده که در آیه‌ ۶۱ سوره آل‌ عمران به آن اشاره شده است. وقتی در برابر استدلال‌ها و معجزات پیامبران یا هر مدّعی حقّی در مسائل مربوط به اعتقادات دینی به جای تسلیم شدن، لجاجت صورت می‌گیرد، واپسین راه‌حلّ برای اثبات دعوی، مباهله یعنی نفرین کردن یکدیگر است تا هرکس که بر حقّ نیست، عذابی مهلک از‌ طرف خداوند بر او نازل شود.

شایان ذکر است که به‌طور کلّی از قرآن به‌کارگیری لحن آرام و کلمات دل‌پسند در احتجاجات قابل استفاده است؛ زیرا به‌کار بردن کلمات خشن و الفاظ رکیک و لحن تند سبب فرار و تنفّر دیگران می‌شود؛ چنان‌که برخی نسبت دادن هدایت یا ضلالت به مؤمنان یا مشرکان را در آیه ‌۲۴ سوره سبأ به‌دلیل مدارا با خصم و جلب توجّه وی برای شنیدن کلام حق دانسته‌اند[۴۱].[۴۲]

اهداف احتجاج

اصولا هر حجّتی هدف خاصّی را تعقیب می‌کند. اهداف اصلی و کلّی احتجاجات در قرآن چند مطلب اساسی و عمده است که به آنها اشاره می‌شود؛ گرچه ممکن است اهداف جنبی و فرعی نیز وجود داشته باشد.

نخست: اثبات ربوبیت خداوند

یکی از اصلی‌ترین مباحث مورد اختلاف پیامبران با مخالفان خود، بحث توحید در عبادت و پرستش خداوند بوده است. در این احتجاجات چه آنجا که خداوند به‌طور مستقیم خود احتجاج کرده است و چه آنجا که احتجاجات پیامبران را نقل می‌کند، بر این مطلب تأکید شده است که دیگران شأنیت معبود بودن را ندارند و باید فقط خداوند را عبادت کرد. عبادت اصنام یا موجودات دیگر از سوی مشرکان، ناشی از این توهّم آنان بوده که تدبیر امر جهان و تنظیم روابط بندگان با خداوند خالق به اصنام و امثال آنها واگذار شده است؛ ازاین‌رو برای تقرّب به خداوند آنها را می‌پرستیده‌اند.

یکی از موارد یاد‌ شده، احتجاج‌های حضرت ابراهیم (ع) با قوم خویش است که در بیش‌تر آنها بر ربوبیت خداوند و تدبیر امر جهان از سوی وی تکیه و نقش مستقل دخالت موجودات دیگر در عالم هستی نفی شده است[۴۳]. در احتجاج حضرت موسی (ع) با فرعون نیز بر ربوبیت خداوند تأکید شده است و از اینجا روشن می‌شود که فرعون خود را مدبّر و ربّ مردم می‌دانسته است[۴۴].[۴۵]

دوم: اثبات جهان آخرت و نفی استبعاد منکران معاد

بیش‌ترین درگیری پیامبران با مخالفان، در زمینه اعتقاد به معاد و روز جزا و رسیدگی به حساب انسان‌ها بوده است و مخالفان پیامبران کسانی بودند که بر مقدّرات جامعه خود تسلّط داشتند و بر آنها به دل‌خواه، حکومت می‌کردند و با این اعتقاد که جهان دیگری باشد و همه انسان‌ها در آن جهان زنده شوند و به نیک و بد اعمال آنان رسیدگی شود و هرکس جزای عمل خوب و بد خود را ببیند، به شدّت مخالفت می‌کردند و چون عقیده به جهان آخرت با اعمال و رفتار آنها با افراد جامعه خود منافات داشت، وجود جهان دیگر و زنده شدن دوباره را امری محال می‌پنداشتند و پیامبران که منادیان ایمان به عالم آخرت بودند، با استبعاد و مخالفت منکران معاد روبه‌رو می‌شدند[۴۶].[۴۷]

سوم: اثبات رسالت پیامبران

برخی از احتجاجات پیامبران در جهت اثبات رسالت آنان بوده است. هر کدام از انبیا معجزاتی خاص داشته که هدف اصلی از آن معجزات، اثبات این مطلب بوده است که آنان از‌طرف خدا رسالت دارند تا فرمان‌های الهی را به انسان‌ها برسانند و ایشان را هدایت کنند. معجزه اصلی و ابدی پیامبر اسلام یعنی قرآن کریم از سنخ کلام بوده و همیشه مورد اعتراض مشرکان قرار می‌گرفته است و آنان با انواع و اقسام ترفندها، معجزه بودن قرآن و رسالت پیامبر را انکار، و گاهی او را مجنون[۴۸]، گاهی ساحر[۴۹] و گاهی افترا زننده به خدا معرّفی می‌کرده‌اند[۵۰]. خداوند با فرمان تحدّی[۵۱] پیامبر اسلام، رسالت وی را ثابت کرده است[۵۲].[۵۳]

منابع

پانویس

  1. " احتجّ بالشّیء أی اتّخذه حجّةً "؛ لسان‌العرب، ج‌۳، ص‌۵۴، حجج.
  2. آقازاده، فتاح، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۲۰۴ - ۲۱۵.
  3. علی‌اکبر آقابخشی و مینو افشاری‌راد، فرهنگ علوم سیاسی، ص۳۲۲.
  4. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص ۴۶۲-۴۶۳.
  5. سوره بقره، آیه ۱۵۰؛ سوره نساء، آیه ۱۶۵؛ سوره انعام، آیه ۸۳؛ سوره شوری، آیه ۱۵ -۱۶؛ سوره جاثیه، آیه ۲۵.
  6. سوره بقره، آیه ۲۳؛ سوره آل عمران، آیه ۴۹؛ سوره مائده، آیه ۱۱۰؛ سوره اعراف، آیه ۱۱۷؛ سوره هود، آیه ۶۴.
  7. سوره آل عمران، آیه۶۱.
  8. سوره رعد، آیه ۱۶؛ سوره نحل، آیه ۷۶؛ سوره حج، آیه ۷۳؛ سوره آل عمران، آیه ۵۹.
  9. سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  10. سوره طه، آیه ۵۰؛ سوره سبأ، آیه ۴۶؛ سوره جمعه، آیه ۶.
  11. سوره انعام، آیه ۷۶؛ سوره یوسف، آیه ۳۹ ـ ۴۰؛ سوره طه، آیه ۵۰؛ سوره انبیاء، آیه ۶۳؛ سوره یس، آیه ۷۹ ـ ۸۱.
  12. آقازاده، فتاح، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۲۰۴ ـ ۲۱۵.
  13. روح‌المعانی، مج‌۵، ج‌۸۸، ص‌۷۶.
  14. مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۵۸۷.
  15. سوره انعام، آیه ۱۴۸.
  16. پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است؛ سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  17. المیزان، ج‌۲، ص‌۳۴۸.
  18. سوره شوری، آیه ۱۵ -۱۶.
  19. برهان رسا از آن خداوند است، اگر می‌خواست شما همگان را رهنمایی می‌کرد؛ سوره انعام، آیه ۱۴۹.
  20. نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۷۷۶.
  21. آقازاده، فتاح، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۲۰۴ ـ ۲۱۵.
  22. المیزان، ج‌۱۴، ص‌۳۰۱; مجمع‌البیان، ج‌۷، ص‌۸۶.
  23. شرح المنظومه، ج‌۱، ص‌۳۲۲ـ‌۳۲۳.
  24. گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است؛ سوره طه، آیه ۵۰.
  25. شرح المنظومه، ج‌۱، ص‌۳۲۲.
  26. بگو: تنها شما را به (سخن) یگانه‌ای اندرز می‌دهم و آن اینکه: دو تن دو تن و تک تک برای خداوند قیام کنید؛ سوره سبأ، آیه ۴۶.
  27. مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان؛ سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  28. شرح المنظومه، ج‌۱، ص‌۳۴۳.
  29. سوره جمعه، آیه ۶.
  30. سوره حج، آیه ۷۳.
  31. المنار، ج۳، ص۳۱۹؛ التحریروالتنویر، ج۳، ص۲۶۳.
  32. جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۴۰۱.
  33. المیزان، ج‌۳، ص‌۲۱۲ مجمع‌البیان، ج‌۲ ص‌۷۶۲.
  34. آقازاده، فتاح، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۲۰۴ - ۲۱۵.
  35. روح‌المعانی، ج‌۳، ص‌۲۶۹.
  36. روح‌المعانی، ج‌۳، ص‌۲۶۹؛ مجمع‌البیان، ج‌۲ ص‌۷۵۳.
  37. سوره آل عمران، آیه ۴۹.
  38. روح‌المعانی، مج‌، ج‌۳، ص‌۲۶۹.
  39. مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۱۶۷؛ المیزان، ج‌۱۰، ص‌۶۴.
  40. سوره بقره، آیه ۲۳.
  41. مجمع‌البیان، ج‌۸، ص‌۶۱۰.
  42. آقازاده، فتاح، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۲۰۴ - ۲۱۵.
  43. المنار، ج‌۷، ص‌۵۶۹؛ روح‌المعانی، مج‌۵، ج‌۷، ص‌۲۸۶ المیزان، ج‌۳، ص‌۳۴۲.
  44. سوره طه، آیه ۴۹ - ۵۰.
  45. آقازاده، فتاح، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۲۰۴ - ۲۱۵.
  46. مجمع‌البیان، ج‌۶، ص‌۶۴۸؛ المیزان، ج‌۱۳، ص‌۱۱۵.
  47. آقازاده، فتاح، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۲۰۴ - ۲۱۵.
  48. سوره حجر، آیه ۶.
  49. سوره ذاریات، آیه ۳۹.
  50. سوره سبأ، آیه ۸.
  51. مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۱۶۷؛ المیزان، ج‌۱۰، ص‌۶۴.
  52. سوره یونس، آیه ۳۸.
  53. آقازاده، فتاح، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۲۰۴ ـ ۲۱۵.