مدیریت در فقه سیاسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

دخالت مستقیم در کارها

یکی مباحث مطرح در علم مدیریت، نحوۀ ارتباط و تصدی و مدیریت امور توسط مدیر است. به این نحو که آیا در کارها نظارت و مدیریت داشته باشد یا به صورت مستقیم انجام آنها را بر عهده گیرد. نظام اداری، توانی است که همۀ انسان‌ها آن را دارند، ولی وقتی تناسب مسئولیت با توانایی از نظر تعهد و علم به هم خورد، ناگزیر زمینۀ رشد آفت‌های نظام اداری فراهم می‌شود که از اهم آفات نظام اداری دخالت مستقیم در کارها است. مراقبت و نظارت و اطلاع یافتن از مجاری امور در سازمان، نباید مدیریت را به دخالت مستقیم در مسئولیت‌های سازمان بکشاند؛ زیرا این عمل اعتماد نیروها را از میان می‌برد و میزان کارایی آنها را کاهش می‌دهد و آنها را به سردی و بی‌تفاوتی و سرخوردگی وا می‌دارد[۱].[۲]

شتابزدگی

یکی از آفت‌های مدیریت و طبعاً نظام اداری، شتابزدگی در اتخاذ تصمیمات و اجرای آنهاست. نظام اداری، توانی است که همۀ انسان‌ها آن را دارند، ولی وقتی تناسب مسئولیت با توانایی از نظر تعهد و علم بهم خورد، ناگزیر زمینۀ رشد آفت‌های نظام اداری فراهم می‌شود که از اهم آفات نظام اداری شتابزدگی، است. قرآن انسان را بالطبع، عجول و شتاب زده معرفی کرده است ﴿وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا[۳] ولی به عنوان یک خصلت نکوهیده و خطرناک در مدیریت خطر شتابزدگی بیش از میزان خطری است که انسان در کارهای فردی و عادی خود با شتابزدگی به استقبال آن می‌شتابد[۴].[۵]

مدیریت

مدیریت مفاهیم متعددی دارد که عبارتند از استفاده حداکثر از منابع حداقل. که بیشتر جنبه اقتصادی و استعماری و استخدام دارد. ایجاد تغییرات مطلوب در سازمان حفظ مناسبات موزون، و معقول موجود و ایجاد روابط و هماهنگی‌های نو، به تناسب نیازهای بالقوه و بالفعل سازمان ایجاد مناسبات خاص، در یک مجموعه به‌هم پیوسته در جهت حرکت هدفدار و موزون برای نیل به اهداف خاص. مدیریت به این معنا، بیشتر در صدد دگرگونی و رشد حداکثر استعدادهای اعضای جامعه یا سازمان است و ایجاد زمینه‌های تغییر مداوم مبتنی بر اصول تعلیم و تربیت. به این معنا مدیریت به عالم اختیار منتهی می‌شود و از تحمیل، اعمال زور و استفاده از تلقین، شیوه‌های شست‌وشوی مغزی، ایجاد احساسات تند، غیر منطقی و کاذب بی‌نیاز می‌شود. و گاه از شیوه ایجاد شک و تردید و طرح سئوال برای ایجاد روزنه‌ها و بارقه‌هایی که مسائل در پرتو آن بازشناسی می‌شود، استفاده می‌شود. در این نوع مدیریت، شناختن استعدادها و بارور کردن آن از اهم مسائل مدیریت و رهبری است. در صورتی که در مدیریت به مفهوم غربی تکیه بر هرچه بیشتر بهره گرفتن از نیروی اعضای سازمان در جهت اهداف آن است و ایجاد مناسبات و تغییرات مداوم، کمتر با ایمان، خواست و منطق مقبول اعضای سروکار دارد. قطبیت از جمله اصطلاحات اسلامی مشابه با مدیریت است: «وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى»[۶]. مدیریت کامل، توأم با ایجاد مرکزیت در حرکت جمعی گروه و سازمان می‌باشد.

هر نوع مدیریت، رهبری، امامت و قطب‌بینی، توأم با قدرت است و بدون آن حرکت و ایجادی در درون گروه و سازمان تحقق نخواهد یافت. زمان مظهر قدرت و راه اعمال آن است. مدیریت در اسلام شاخه‌ای از رهبری و امامت است. قطبیت امام احتیاج به ایجاد تشکیلات پایین‌تر دارد. مدیریت به تناسب نوع قدرت و منشایی که نفوذ و قدرت مدیریت از آن ناشی می‌شود، به چند قسم قابل تقسیم است.

  1. مدیریت طبقاتی که قدرت در آن از امتیازات و تشخصات طبقه‌ای به وجود می‌آید و از نوعی وابستگی به گروه و طبقه‌ای عامل نفوذ مدیریت می‌شود، این نوع مدیریت سرانجام با زیر پا گذاشتن معیارهای صحیح چون کاردانی و امانت به فساد کشیده خواهد شد،
  2. مدیریت حزبی که از قدرت متکی به حزب ناشی می‌شود و تز طرفداران این مدیریت آن است که غنایم، همواره به فاتحان تعلق دارد. در این نوع مدیریت سازمان به جای وسیله به هدف مبدل خواهد شد که جز حفظ قدرت، همّ دیگری نخواهد داشت،
  3. مدیریت محافظ که قدرت و نفوذ آن از راه حراست و حفاظت سنت‌ها و معیارهای ریشه‌دار و حاکم در جامعه تأمین می‌شود. گاه این معیارها که سرچشمه قدرت در جامعه است، یک نظام ارزشی و یا ایدئولوژی حاکم است. مدیریت با تکیه بر این معیارها و اصول و محافظت از آنها، قدرت لازم را برای رسیدن به اهدافش تأمین می‌کند. این نوع مدیریت مانع حرکت، رشد و موجب ایستایی خواهد شد؛
  4. مدیریت مبتنی بر لیاقت و امانت که قدرت و سلسله‌مراتب را در یک تشکیلات از راه تعهد و میزان لیاقت به‌دست می‌آورد، احتیاج مبرم به کارآیی توأم با امانت، تشکیلات را بر آن می‌دارد که قدرت و مدیریت را به دست کاردان‌ترین و امین‌ترین افراد بسپارند. در این نوع مدیریت‌ها به‌طور معمول ترس از دیکتاتوری و خودکامگی تقلیل می‌یابد و نیاز به کارآیی در سازمان تأمین می‌شود، ولی سرانجام جنگ تخصص و تعهد، لیاقت و امانت و بالاخره تخصص‌های مهار نشده موجب آن خواهد شد که به تدریج معیارهای دیگر به فراموشی سپرده شود و متخصصان به جنگ ملاک‌های دیگر بروند. پیامد این شیوه آن خواهد بود که به بهانه تخصص، راه نفوذ افراد بی‌کفایت ولی مدرک‌دار باز خواهد شد و موجب تضعیف روحیه دیگران و در نتیجه اصل سازمان خواهد شد و اصولاً کیفیت انتخاب متخصصان از آنجا که فقط از میان تعداد معدودی که شناخته شده‌اند انجام می‌شود، مشکل دیگری را در این نوع مدیریت به وجود خواهد آورد؛ زیرا چنین گزینشی نه عادلانه خواهد بود و نه منصفانه.
  5. مدیریت دموکراتیک که در آن قدرت از اراده و آرای عمومی اعضای سازمان نشأت می‌گیرد و مدیر، رهبر و فرمانده به اتکای رأی مجموعه تشکیل‌دهنده سازمان از قدرت و نفوذ برخوردار می‌گردد. در این نوع مدیریت نیز مشکلاتی به وجود خواهد آمد که مشروعیت آن را به زیر سئوال خواهد کشید؛ از آن جمله می‌توان به کیفیت انتخابات و حق تضییع شده اقلیت و بالاخره عدم تداوم اکثریت در تمامی دوران مدیریت اشاره کرد؛
  6. مدیریت دولتی که قدرت خود را از سلسه‌مراتب دولتی کسب می‌کند و در حقیقت باید آن را مدیریت قانون نامید؛ زیرا دولت نیز به اتکای قانون چنین قدرتی را به مدیر و فرمانده تفویض می‌کند. از آنجا که قدرت دولت نیز خود به‌طور معمول از اراده و رأی اکثریت مردم ناشی می‌شود، سرانجامِ این مدیریت همان خواهد بود که در مدیریت دموکراتیک گفته شد؛
  7. مدیریت شخصی که منشأ قدرت و نفوذ آن در سازمان، خلاقیت و ابتکار شخص مدیر است و مدیریت کاریزماتیک نامیده می‌شود؛
  8. مدیریت اسلامی که قدرت در آن از دو ریشه نشأت می‌گیرد و دو خصیصه هم دارد.
    1. رأی و اراده کسانی که مجموعه، گروه و تشکیلات را برای اهداف مورد نظر به وجود آورده و حرکت می‌کنند؛
    2. خواست و حاکمیت الهی که مدیریت در قوس نزولی آن در یکی از سلسله‌مراتب آن قرار می‌گیرد.

خصیصه اول رهبری به معنای تبلور شخصیت و اراده جمعی است، در کلام و عمل رهبر و خصیصه دوم هدایت معنوی و رشد دادن به استعدادها و ایجاد حرکت مداوم در افراد و جامعه (مدیریت و فرماندهی مکتبی) است.

به‌طور معمول برای هر نوع تشکیلاتی اهدافی به قرار زیر ذکر می‌شود که در مورد فرماندهی و سازماندهی نظامی نیز حائز اهمیت است.

  1. برپایی و تشکیل سازمان، نظام و استقرار مناسبات و ایجاد تشکیلات در جهت اهداف خاص؛
  2. حفظ مناسبات معقول و موزون در سازمان؛
  3. تحکیم مناسبات و ایجاد هماهنگی بیشتر بین کادرها و بخش‌های وابسته؛
  4. ایجاد تعادل در روابط و اصطکاک قدرت‌ها و اختیارات؛
  5. تحرک بخشیدن به سازمان و ایجاد زمینه‌های رشد و شکوفایی بیشتر؛
  6. افزایش سرعت و کارآیی بیشتر سازمان؛
  7. پیچیده‌تر کردن مناسبات برای رسیدن به هدف‌های دورتر و نوآوری سازمان؛
  8. حداکثر استفاده از حداقل منابع و امکانات با رشد استعدادها؛
  9. ایجاد حداکثر تغییرات مناسب در سازمان.
  10. تطبیق مستمر سازمان با عوامل متغیر محیط؛

گاه علاوه بر این اهداف کلی، اهداف خاصی بر تشکیلات و مدیریت حاکم می‌شود که به همین لحاظ قلمرو مدیریت را محدود می‌کند. این اهداف ممکن است سیاسی، اقتصادی، علمی، تحقیقاتی، اطلاعاتی، نظامی و نظایر آن باشد و از این‌رو مدیریت نیز به رهبری سیاسی، صنعتی، اقتصادی، علمی، تحقیقاتی، اطلاعاتی، نظامی و مشابه آن تقسیم می‌شود. در مدیریت اسلامی نسبت به هر بخشی اعم از سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی، هدف اهم بارور کردن استعدادهای موجود، و رشد دادن به نیروهای انسانی مجموعه تحت مدیریت و بسیج آنها در یک حرکت موزون و حکیمانه برای خلاقیت بیشتر و رسیدن به کاردانی، لیاقت، کارآیی، امانت و تعهد بالاتر است. و هر نوع تغییر و گردش در حفظ مناسبات، ایجاد تعادل و افزایش سرعت کار و استقرار و ایجاد تشکیلات و تعمیق مناسبات و بهره‌گیری هرچه بیشتر از نیرو و امکانات موجود باید در چارچوب این هدف کلی انجام شود. در غیر این صورت انسان برای مدیریت و سازمان تبدیل به یک ابزار کار در حد ماشین و اجزای آن خواهد شد و استهلاک انسان در جهت انسانی و از دست دادن استعدادها و نیروهای بالقوه نهفته‌اش به مراتب بیش از استهلاک ماشین، خطرناک و زیان‌بخش خواهد بود. به همین دلیل است که نوع مدیریت بستگی به آن دارد که برداشتش از انسان چگونه و شناختش از وی که محور اصلی تشکیلات و مدیریت است، به چه نحوه باشد. دنیای غرب به دلیل عدم شناخت صحیح نسبت به انسان در زمینه مدیریت و اصول آن به بیراهه رفته است و این انحراف خطرناک از آنجا ناشی شده است که از انسان تفسیری نادرست ترسیم کرد، و بالاخره در خلق مدیریتی متناسب با چنین تصور غلطی از انسان او را تا ورطه مسخ انسان کشانده است[۷].[۸]

مدیریت و آفات آن

مدیریت اگر با آفاتی همراه شود به سوء مدیریت منجر می‌شود. سوء مدیریت می‌تواند عامل زوال قدرت و فروپاشی دولت شود. اسلام شرایط و ضوابط مکتبی و توانایی‌های تخصصی و علمی لازم را دارد که به تناسب کمبود یا ضعف این شرایط و توانایی‌ها، آفت‌هایی دامنگیر مدیریت می‌شود که اگر شناخته و پیش‌گیری نشود، مدیریت دچار سردرگمی شده و نه‌تنها توان انجام مسئولیت‌های خود را از دست می‌دهد بلکه به ضد خود تبدیل می‌شود و به جای گره‌گشایی از جامعه بر مشکلات آن می‌افزاید. مدیریت توانی است که همه انسان‌ها آن را دارند، ولی وقتی تناسب مسئولیت با توانایی از نظر تعهد و علم با هم تطبیق نکند، ناگزیر زمینه رشد آفت‌های مدیریت فراهم می‌شود. اهم آفات مدیریت را به‌طور اختصار بررسی می‌کنیم:

  1. سستی ایمان: ایمان دارای سلسله‌مراتب متفاوتی است. هرگاه آفت سستی ایمان در مدیریت ظاهر شود نه‌تنها باید در صلاحیت چنین مدیری تردید کرد، اصولاً از آنجا که انگیزه‌های عمل انسان بی‌ایمان یا سست ایمان با انگیزه عمل انسان با ایمان یا قوی‌الایمان متفاوت است و از نظر کمی و کیفی در نفس عمل اثرات متفاوتی دارند و نیز در میزان توانایی مدیر، اثر مستقیم دارد ناگزیر مدیریت اسلامی باید با آن به عنوان یک آفت مبارزه کند و به همین دلیل است که اسلام بر جهاد اکبر، خودسازی، تربیت معنوی و ارتقای ایمان تأکید کرده است. داخل کردن برنامه‌های تربیتی در کل برنامه‌ریزی ضرورتی است که مدیریت و زیرمجموعه آن را در برابر این آفت آسیب‌ناپذیر می‌کند؛
  2. ضعف بینش علمی: مدیریت هر سازمان به تناسب گستردگی و پیچیدگی سازمان خود باید به میزان علم، تخصص و تجربه بیفزاید و غفلت از این معیار اسلامی در گزینش مدیران موجب خسارت‌های جبران‌ناپذیر خواهد بود، ولی حتی اگر در ابتدا، انتخاب مدیر بر اساس صلاحیت علمی در کنار تعهد ایمانی صورت گرفته باشد، نباید از آفت ضعف بینش علمی غافل بود؛ زیرا ممکن است به دلیل تحولات بعدی و گسترده‌تر شدن سازمان و پیچیده‌تر شدن مدیریت، توان علمی و تخصصی مدیر با شرایط کنونی که پس از گزینش او به وجود آمده است، وفق ندهد و از این‌رو ضعف بیشتر موجب انحراف در تصمیم‌گیری در عملیات شود. بنابراین باید به تناسب پیشرفت سازمان، گستردگی و پیچیدگی آن، بینش و معلومات فنی و تخصصی مدیران افزایش یابد. برنامه‌های آموزشی ضمن خدمت می‌تواند توانایی‌های مورد نیاز سازمان را فراهم آورد و میزان کفایت مدیران را به سطح مطلوب ارتقا بخشد؛
  3. عدم برنامه‌ریزی: علی(ع) فرموده است: (در هر کاری نخست درنگ کن، فکر کن و ورود و خروج و برنامه کار را بشناس، آنگاه عمل را آغاز کن) تقدیر که در قرآن بارها به خداوند و آفرینش خدا نسبت داده شده به معنای اندازه‌گیری و برنامه‌ریزی در آفرینش است که از معیارهای الهی آفرینش و حاکم بر خلقت جهان و انسان است. بی‌برنامه بودن، مدیریت را از صلاحیت خارج می‌کند و سازمان را تباه، نیروها و امکانات را نابود می‌سازد؛
  4. یکسونگری: یکسونگری مدیر را از وسعت نظر و سعه نظر بازمی‌دارد و او را در تصمیم‌گیری و عمل دچار اشتباه می‌کند. علی(ع) فرموده است: (کسی که به آرا و اندیشه‌های گوناگون ناآشنا باشد و فقط به یک نظر تکیه کند و نتواند جوانب کار را خوب بشناسد دچار حیله‌ها می‌گردد راه‌حل این آفت بازنگری در آراء مخالف و نقطه‌نظرهای مختلف می‌باشد)؛
  5. سستی اراده: سستی اراده مدیر از دیگر آفات مدیریت به شمار می‌آید همچنان‌که امام علی(ع) فرموده است: (سستی اراده موجب تأخیر و سهل‌انگاری در انجام وظایف می‌گردد و سرانجام به تضییع حقوق می‌انجامد). امام علی(ع) فرموده است: (قاطعیت لازمه ایمان است و تقویت ایمان راه علاج آفت سستی اراده است).
  6. خودمحوری: خودمحوری آفت سهمگینی است که نه‌تنها اختلال در تصمیم‌گیری به وجود می‌آورد اصولاً پیامدهای آن سازمان را به تباهی می‌کشاند. امام علی(ع) فرمود: (خودمحوری نوعی استکبار درونی است که آثار شوم آن در عملکرد سازمانی به مثابه استکبار در عمل سیاسی و اقتصادی جامعه است اصولاً خودمحوری به تباهی می‌انجامد)؛
  7. خشونت: آفت خشونت خنثی کننده نقش مدیریت است؛ زیرا نیروها را از انسجام و یکپارچگی به دور و ارتباط آنها را با مدیریت قطع می‌کند و این درست برخلاف جهتی است که مدیریت باید در آن تلاشی مداوم داشته باشد. ﴿وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ[۹].
  8. دخالت مستقیم در کارها: مراقبت، نظارت و اطلاع یافتن از مجاری امور در سازمان نباید مدیریت را به دخالت مستقیم در مسئولیت‌های سازمان بکشاند؛ زیرا این عمل اعتماد نیروها را از میان می‌برد و میزان کارآیی آنها را کاهش می‌دهد و آنها را به سردی و بی‌تفاوتی و سرخوردگی وامی‌دارد؛
  9. استتار و حاجب گرفتن: جدایی مدیریت از ارباب حاجت و استتار نسبت به نیروهای سازمان تحت مدیریتی، مدیر را از واقعیت‌ها دور می‌کند و ارتباطات سازمان را مختل کرده و نظارت وی را ضعیف می‌گرداند «وَ اجْعَلْ لِذَوِي الْحَاجَاتِ مِنْكَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِيهِ شَخْصَكَ وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً»[۱۰]؛ در عهدنامه مالک اشتر، امام(ع)، حاجب و دربان گرفتن مدیران را مورد نکوهش قرار داده و آن را موجب بروز تنگناها شمرده است و «فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلَاةِ عَنِ الرَّعِيَّةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضِّيقِ‌»[۱۱]؛
  10. ناسپاسی: ناسپاسی و کفور بودن، خصلتی نکوهیده برای هر انسان است، ولی در مدیریت می‌تواند در حد یک آفت زیان‌بخش، مورد توجه قرار گیرد ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَكَفُورٌ[۱۲]
  11. تکبر و طغیانگری: هر انسانی ممکن است به تکبر و طغیانگری دچار گردد. ﴿كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى[۱۳] ولی خطر وقتی صدچندان می‌شود که این آفت به مدیریت سرایت کند.
  12. شتابزدگی: قرآن انسان را بالطبع عجول و شتاب‌زده معرفی کرده است ﴿وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا[۱۴] ولی به عنوان یک خصلت نکوهیده و خطرناک در مدیریت، خطر شتابزدگی بیش از میزان خطری است که انسان در کارهای فردی و عادی خود با شتابزدگی به استقبال آن می‌شتابد؛
  13. لجاجت و خشک‌سری: منطقی بودن و هیچ سخنی را بدون دلیل نپذیرفتن و در برابر باطل ایستادن غیر از لجاجت و خشک‌سری است. این خصلت در انسان موجب تباهی مدیریت هم هست، مدیر شایسته باید با حسن نیت و اعتماد به منطق، استدلال و احترام به آرای دیگران، این خصلت را در خود بمیراند؛ زیرا که ﴿وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا[۱۵].
  14. فخر فروشی و امتیاز‌طلبی: از خود راضی بودن و به دیگران فخر فروختن و خود را از دیگران ممتاز شمردن، آفتی است که می‌تواند تمامی تلاش‌های یک مدیر کاردان و لایق را خنثی و موفقیت او را ناچیز گرداند. انسان اگر به حال خود رها شود دچار این آفت نکبت‌بار می‌شود ﴿إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ[۱۶]تواضع در مدیران می‌تواند در متوقف کردن رشد این خصلت منفی در درون آدمی و ریشه‌کن کردن آن مؤثر باشد.
  15. عدم پویایی: حرکت خصیصه هر موجود زنده است، سازمان و مدیریت آن وقتی زنده است که پویا و پیشرو باشد. ایستایی در مدیریت و ایجاد وقفه در روند سازمان به معنای مرگ مدیریت است؛
  16. تسویف: کار امروز به فردا واگذار کردن (تسویف) نمودار فرار مدیر از مشکلات روزمره است و اگر این کار تکرار شود، آفت خطرناکی مدیریت را به تباهی می‌کشاند. امام صادق(ع) آن را به دریایی تشبیه کرده که غریق را به کام خویش می‌گیرد «إِيَّاكَ وَ التَّسْوِيفَ فَإِنَّهُ بَحْرٌ يَغْرَقُ فِيهِ الْهَلْكَى»[۱۷].[۱۸]

منابع

پانویس

  1. فقه سیاسی، ج۷، ص۵۰۱.
  2. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۲۶.
  3. «و آدمی شتابگر است» سوره اسراء، آیه ۱۱.
  4. فقه سیاسی، ج۷، ص۵۰۲.
  5. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۱۵۱.
  6. نهج‌البلاغه، خطبه ۳.
  7. فقه سیاسی، ج۶، ص۱۵۱ – ۱۴۶.
  8. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۴۹۴.
  9. «و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  10. نهج‌البلاغه، نامه ۵۳.
  11. نهج‌البلاغه، نامه ۵۳.
  12. «به راستی آدمی ناسپاس است» سوره حج، آیه ۶۶.
  13. «حاشا؛ انسان سرکشی می‌ورزد * چون خود را بی‌نیاز بیند» سوره علق، آیه ۶-۷.
  14. «و آدمی شتابگر است» سوره اسراء، آیه ۱۱.
  15. «و آدمی از هر چیزی پرخاشگرتر است» سوره کهف، آیه ۵۴.
  16. «او سخت شادمان و خویشتن‌ستای است» سوره هود، آیه ۱۰.
  17. فقه سیاسی، ج۶، ص۱۴۶ – ۱۴۲.
  18. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۴۹۷.