وظایف حاکم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از وظایف اخلاقی حاکمان)

مقدمه

مسؤولین یک نظام اسلامی برای حفظ و حراست جامعه اسلامی بایستی در رفاه کارمندان، کمال کوشش و جدیت نمایند و مراقبت رفتار و کردار آنان باشند تا به بهانه مشکلات مالی به رشوه‌خواری و خیانت گرفتار نشوند و با مراقبت آنان محل طمع دیگران قرار نگیرند؛ از جمله وظایف حاکم خوب این است:

تأمین حقوق مالی

امام علی (ع) در تأمین حقوق کارمندان به مالک اشتر چنین دستور می‌دهد: «سپس به آنها حقوق فراوان بده (یعنی حال که آدم خوب و خانواده‌داری است به این اکتفا نکن که هر چه کم هم به او دادیم عیبی ندارد. نه، این طور نیست باید به او حقوق کافی که از هر جهت وی را تأمین کند پرداخت) زیرا این کار، آنها را در اصلاح خویش تقویت می‌کند و دنبال خیانت و رشوه نمی‌روند و از خیانت در اموالی که (مثل صدقات، زکوات، مالیات‌ها، عوارض و...) در اختیار آنهاست بی‌نیاز می‌سازد؛ به علاوه چنانچه از دستور تو سرپیچی کردند و در امانت خیانت ورزند حجت بر آنها تمام است و می‌توانی متخلف را تنبیه کنی»[۱].[۲]

فرستادن بازرس و گماردن مأمور مخفی

امام علی (ع) تأکید می‌کند که کارمندان را به حال خود رها نکنی تا هر کاری بخواهند بکنند؛ لذا می‌فرماید: «ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ...»؛ «رسیدگی کن کارهایی را که عمال تو می‌کنند، جاسوس‌هایی را از مأموران راستگو و با وفا بفرست (مخفی باشند تا شناخته نشوند) تا کارهای آنان را زیر نظر بگیرند؛ زیرا بازرسی مداوم و دایمی باعث می‌شود که آنها به امانت‌داری و خوش رفتاری با زیر دستان و مردم ترغیب شوند»[۳].

نظارت کامل بر اطرافیان

امام علی (ع) تأکید بر مراقبت کامل از اطرافیان می‌نماید؛ لذا به مالک چنین می‌فرماید: «وَ تَحَفَّظْ مِنَ الْأَعْوَانِ»؛ «اعوان و انصار خویش را که دور و بر تو هستند سخت زیر نظر بگیر که از قدرت حکومت سوء استفاده نکنند و دست به رشوه‌خواری یا مردم آزاری نزنند»[۴].

مجازات فوری کارمند متخلف

سپس امام (ع) برای متخلفین، فرمان تند و صریحی صادر می‌فرماید: «فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَيْهِ عِنْدَكَ أَخْبَارُ عُيُونِكَ اكْتَفَيْتَ بِذَلِكَ شَاهِداً فَبَسَطْتَ عَلَيْهِ الْعُقُوبَةَ فِي بَدَنِهِ وَ أَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ»؛ «با توجه به آن چه سفارش شد حال اگر یکی از کارمندانی که معین کرده‌ای، دست‌درازی کرد و خیانتی مرتکب شد یا با مردم بدرفتاری نمود و مأموران (راستگو و با وفای) سری تو متفقاً گزارش دادند که فلان امیر یا حاکم، قاضی، استاندار و... به کار مردم نمی‌رسد یا از مردم رشوه می‌گیرد و برای تو ثابت شد، به همین مقدار از شهادت اکتفا کن و فوراً او را احضار و او را زیر تازیانه کیفر بگیر و به مقدار خیانتی که کرده تنبیه کن و رشوه‌هایی که گرفته از او پس بگیر»[۵].

عزل کارمند خائن

امام (ع) به این مقدار عقوبت اکتفا نکرد بلکه اضافه فرمود: «ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِيَانَةِ وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ»؛ «پس این آدم را به کار مذلت نصب کن (یعنی دیگر به او شغل قبلی را واگذار مکن چون خیانت کرده و سوء استفاده نموده است) و داغ خیانت را به پیشانی‌اش بگذار؛ (یعنی همه مردم او را به عنوان خائن بشناسند) و به گردنش عار تهمت را بیفکن (یعنی طوری شود که در اجتماع متهم باشد که هیچ کس او را برای کار انتخاب نکند)»[۶].

این دستورات امام علی (ع) راجع به کارمندان دولت بود که اولاً دستور به گماردن افراد خوب می‌دهد، بعد می‌فرماید آنها را تأمین مالی کنند، سپس دستور به مراقبت محرمانه می‌دهد. در آخر اگر خلافی کردند دستور می‌دهد به بدترین وجه با آنها رفتار نماید و برای همیشه آنها را از کار برکنار کنند[۷].

وظایف فردی حاکمان در جلب رضایت عمومی

زمام‌دار اسلامی، علاوه بر تکالیفی که از جهت شخصیت حقوقی برای جلب رضایت عامه بر عهده دارد، در منش و سلوک فردی نیز موظف به رعایت اموری است که به نوبه خود نقش مهمی را در تأمین رضایت عمومی و موفقیت در امر حکومتی ایفا می‌کند. هرچند از منظر اندیشوران مسائل سیاسی، منش و سلوک فردی حاکم به عنوان عنصری مؤثر در جلب نظر عمومی و پشتیبانی اکثریت مردم مورد توجه ویژه است؛ اما نگاه آنان در مورد انسان‌هایی که با نیت الهی و انسانی توانسته‌اند توده عظیمی از مردم را هم‌گام با خود نموده و آنان را به مسیری سعادت آفرین رهنمون شوند، احیاناً دچار خطا و قضاوت‌های نادرستی شده است. برای نمونه، برخی نظریه‌پردازان غربی و هم‌گام با آنان بعضی محافل و نویسندگان داخلی[۸]، پیامبران الهی و ائمه اطهار(ع) و دیگر رهبران بزرگ الهی را دارای ویژگی «کاریزماتیک» می‌دانند، در صورتی که این بینش نادرست و غیر منصفانه است؛ چراکه بنا بر این نظر باید پذیرش دعوت این رهبران الهی از سوی مردم را فارغ از تعقل و صرفاً ناشی از شگردها و جاذبه‌های شخصی آنان قلمداد نمود، درحالی‌که آنان تجسم راستین ارزش‌های الهی‌اند و اظهار عبودیت، بندگی، تواضع و مظهریت اسما و صفات الهی بودن‌شان از جمله ویژگی‌های مهمی است که انبیا و رهبران الهی با برخورداری از آن، توانستند خیل عظیمی از خردمندان جامعه بشری را پیرو خویش کنند. به هر حال، همه متفکران در این نکته اشتراک دارند که منش و شخصیت فردی، از مهم‌ترین علت‌های پیروزی و موفقیت رهبران در طول تاریخ بوده است. اما برای شناخت وظایف و تکالیفی که در ساختار شخصیت حاکم الهی برای جلب رضایت عمومی مؤثر بوده باشد، لازم است بر آستان معارف امیرمؤمنان(ع) آن حاکم حقیقی مکتب اسلام، زانوی تلمذ زد و از آن بهره‌مند شد. در این مبحث، فرمایشات مولا علی(ع) در تبیین وظایف و تکالیف فردی حاکمان را بر می‌رسیم:

وظایف اخلاقی حاکمان در منش فردی برای جلب رضایت عامه

حسن خلق با مردم

حسن خلق از نشانه‌های مؤمنان و از عناصر مهم در ساختار اخلاقی حاکم اسلامی است. و در این مورد سفارش‌های زیادی از امیرمؤمنان(ع) نقل شده که به برخی از آنها اشاره می‌شود: «حُسْنُ الْخُلُقِ يُورِثُ الْمَحَبَّةَ وَ يُؤَكِّدُ الْمَوَدَّةَ»[۹]؛ محبت و استحکام دو ستی پی‌آمد نیک‌خویی است. «مَنْ حَسُنَ خُلُقُهُ كَثُرَ مُحِبُّوهُ وَ أَنِسَتِ النُّفُوسُ بِهِ»[۱۰]؛ آن‌کس که نیک خو باشد، دوستان او بسیار شوند و دل‌های مردم با او انس گیرد. «عَوِّدْ لِسَانَكَ لِينَ الْكَلَامِ وَ بَذْلَ السَّلَامِ يَكْثُرْ مُحِبُّوكَ وَ يَقِلَّ مُبْغِضُوكَ»[۱۱]؛ زبان خود را به نرمی کلام و دادن سلام عادت بده، تا این که دوستان تو بسیار و دشمنانت کم تعداد شوند.

امیرمؤمنان(ع) در بیان ناکارآمدی خلیفه دوم، در توجه به این نکته می‌فرمایند: «فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا»[۱۲]؛ او خلافت اسلامی را در فضایی آکنده از خشونت قرار داد؛ در فضایی که گفت و گوها درشت و برخوردها خشک و سخت بود. حضرت خطاب به «عبدالله بن عباس» - نماینده حضرت در بصره - فرمود: «سَعِ النَّاسَ بِوَجْهِكَ وَ مَجْلِسِكَ وَ حُكْمِكَ وَ إِيَّاكَ وَ الْغَضَبَ فَإِنَّهُ طَيْرَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ»[۱۳]؛ در برخوردهای روزمره و در مجالس رسمی و نیز در مقام داوری، با مردم گشاده‌رو باش و از خشم بپرهیز که نوعی سبک مغزی شیطانی است.

امام(ع) در نصایح متعددی با اشاره به زیان‌های بد خلقی و تندخویی، کوشیده‌اند جامعه را از اثرهای ناشایست این خصلت آگاه کنند؛ آنجا که فرمودند: «إِيَّاكَ وَ الْخُرْقَ فَإِنَّهُ شَيْنُ الْأَخْلَاقِ‌»[۱۴]؛ از بدخویی دوری کن که آن، مایه زشتی اخلاق است. «كَمْ مِنْ رَفِيعٍ وَضَعَهُ قُبْحُ خُرْقِهِ»[۱۵]؛ بسا بلند مرتبه‌ای که زشتی تندخویی، او را پست گرداند. «السَّيِ‌ءُ الْخُلُقِ كَثِيرُ الطَّيْشِ مُنَغَّصُ الْعَيْشِ»[۱۶]؛ بد خوی، بسیار سبک مغزی کند و زندگی برای او بسیار تیره و تار باشد. این کلمات نشان‌دهنده اهمیت سیره نیک‌خویی و پرهیز از هر نوع پرخاش و بدخلقی در اخلاق فردی حاکمان در حاکمیت علوی است؛ امری که موجب ایجاد محبت و جلب عواطف و انس و الفت آحاد جامعه با رهبران خود خواهد شد.[۱۷]

برخورداری از شرح صدر

حاکم باید در برابر حوادث و مشکلات حکومتی سعه صدر داشته باشد که موفقیت در برابر ناملایمات و ناگواری‌ها، در گرو استقامت و داشتن سینه‌ای فراخ حاصل خواهد شد. امیرمؤمنان(ع) می‌فرماید: «آلَةُ الرِّيَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ»[۱۸]؛ بردباری و تحمل سختی‌ها، ابزار ریاست است. آن امام همام در نامه‌ای به حارث همدانی، درباره تحمل سختی‌ها و بهره‌گیری از سعة صدر چنین سفارش می‌کند: غیظ خویش فروخور، به هنگام خشم شکیبا باش و در عین اقتدار چشم‌پوشی کن، تا عاقبت از آن تو باشد.[۱۹]؛[۲۰]

تواضع و فروتنی

از ویژگی‌های مؤمنان، تواضع در برابر بندگان خداست که باعث می‌شود خداوند، شأن و مقام آنان را رفعت بخشد و محبت آنان را در قلب‌های بندگانش جای دهد. این امر از فردی که در رأس قدرت جای دارد و بر بندگان خدا حکومت می‌کند، شایسته‌تر و بیشتر مورد انتظار است؛ چراکه باعث ایجاد محبت و عشق ورزیدن مردم به او شده و اتحاد و یگانگی میان مردم و حکومت را در پی خواهد داشت. مولا علی(ع) می‌فرماید: «ثَمَرَةُ التَّوَاضُعِ الْمَحَبَّةُ»[۲۱]؛ بهره تواضع و فروتنی در برابر دیگران، محبت و دوستی آنان می‌باشد.

از این رو حضرت(ع)، کارگزاران خود را بیشتر به این امر توصیه کرده و آنها را به نرمش در پیشگاه ملت فرا می‌خواند. علی(ع)، هنگام واگذاری امارت مصر به «محمد بن ابی‌بکر» فرمود: «فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ وَ لَيِّنَ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ»[۲۲]؛ در برابر مردم فروتن باش و با آنان نرم‌خویی و انعطاف‌پذیری پیشه کن و در برخورد با آنان گشاده‌رو باش.[۲۳]

پرهیز از دیکتاتوری و خودرأیی

خصلت مذموم استکبار و دیکتاتوری - که از خودخواهی و خویشتن‌گرایی، تشخص‌طلبی و تفاخر نشئت می‌گیرد -انسان را به خودکامگی و استبداد در رأی و تحمیل عقیده می‌رساند. حاکمی که با این روحیه زمام حکومت مسلمانان را در دست دارد، نه تنها در نهایت به زورمداری، دروغ و حق‌کشی متوسل می‌شود، بلکه باعث ویرانی دین و بازگشت عزت مسلمانان به ذلت و سعادت آنان به بدبختی خواهد شد؛ از این رو حضرت علی(ع) مالک را از این جهت هشدار می‌دهد: هرگز مگو من مأمورم [و بر اوضاع مسلط هستم]امر می‌کنم و باید اطاعت شود که این، موجب سیاهی دل و خرابی دین و نزدیک شدن تغییر و تحول در قدرت است. آن‌گاه که در اثر موقعیت و قدرتی که در اختیار داری، کبر و عجب و خودپسندی در تو پدید آید، در بزرگی ملک خدا و نیرویش ژرف بنگر که چگونه بر تو سلطه دارد و بند بند وجودت در اختیار اوست، که این تو را از آن سرکشی پایین می‌آورد و آن شدت و تندی را از تو باز می‌دارد و آن چه از عقل و اندیشه‌ات در تأثیر این خودپسندی از دست رفته است به تو باز می‌گرداند.[۲۴]؛

حضرت در بیان ارزشمند دیگر، در مورد خودرأیی می‌فرماید: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا»[۲۵]؛ کسی که استبداد رأی داشته باشد هلاک می‌شود و هرکس که با مردان بزرگ مشورت کند، در عقل آنها شرکت می‌جوید.

هم‌چنین فرمود: «مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَاءِ»[۲۶]؛ کسی که از افکار دیگران استقبال کند، موارد خطا را خوب می‌شناسد [و با مشورت به اشتباه نمی‌افتد]. بنابراین حاکم موظف است از خودسری و استبداد بپرهیزد. نظر و عقیده خود را اولین و آخرین رأی و اندیشه تلقی نکند و منش خود را بر اساس کتاب، سنت و مشاوره با کارشناسان و متفکران قرار دهد که در غیر این صورت به خودخواهی و استکبار دچار شده و موجبات خشم خداوند و بندگان خدا را فراهم خواهد آورد؛ از این رو امیرمؤمنان(ع) به مالک در نصایح خود می‌فرماید: بپرهیز که در بزرگی خود را همانند خداوند پنداری و در شکوهِ خداوندی، خود را همانند او دانی؛ زیرا خداوند هر سرکشی را خوار می‌سازد و هر خودپسندی را بی‌ارزش می‌کند.[۲۷]؛

حضرت، در بیان جریان قتل خلیفه سوم به مسئله خودکامگی او اشاره کرده و فرمود: من جریان عثمان را برایتان خلاصه می‌کنم: عثمان، استبداد و خودکامگی پیشه کرد و شما با بی‌تابی واکنش نشان دادید که نیکو نبود و خدا، خودکامگی و بی‌تابی را حکمی رقم زده است که تحقق می‌یابد.[۲۸]؛[۲۹]

وظایف رفتاری حاکم اسلامی در منش فردی برای جلب رضایت عموم

فداکاری

یکی از الگوهای رفتاری که در زندگی و سیره امیرمؤمنان(ع) مشهود است، فداکاری او برای بقای اسلام و مصالح مسلمانان می‌باشد. هرچند لحظات زندگی آن امام همام، مملو از جلوه‌های ایثار و فداکاری است که این مختصر گنجایش بیان آنها نیست؛ اما از جمله نمودهای فداکاری آن حضرت در دوران بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) است؛ دورانی که اوضاع و شرایط خاصی بر جامعه مسلمانان حکم فرما شد که می‌توانست اساس اسلام را با خطر جدّی مواجه سازد. در این شرایط پرتلاطم و ناآرام، امام(ع) برای حفظ مصلحت اهم و برای رهایی جامعه مسلمانان از بحران‌های پدید آمده، تنها راه چاره را در عدم مخالفت علنی دانستند. امام(ع) در نامه‌ای به اهل مصر علت تحمل غصب خلافت و صبر بر اعمال بسیار ناروای ظالمان و عدم قیام برای بازگرداندن حاکمیت به جایگاه اصلی خود فرمودند: من دست نگه داشتم، تا آنجا که مرتجعان را دیدم که از اسلام بازگشته، می‌خواهند دین محمد(ص) را نابود سازند. پس بیمناک شدم که اگر اسلام و مسلمانان را یاری نکنم، شکاف یا ویرانی‌اش را شاهد باشم، که مصیبت آن بر من سخت‌تر از رها کردن حکومت بر شماست که کالای چند روزه دنیا می‌باشد.[۳۰]؛

عامل دیگری که امام(ع) از آن در تحمل غصب خلافت سخن گفته‌اند، «بیزاری از کشتار و به راه افتادن خونریزی در میان مسلمانان» است؛ چنان که امام(ع) در خطبه‌ای در مسیر حرکت به سوی بصره به این نکته تصریح کرده است: چون خداوند پیامبرش را نزد خویش برد، قریش با خودکامگی بر ضدّ ما به پاخاست و ما را از حقّی که بدان از همگان سزاوار‌تر بودیم، باز داشت. پس چنان دیدم که شکیبایی و بردباری بر آن، بهتر از پراکنده ساختن مسلمانان و ریختن خون ایشان است؛ زیرا مردم، تازه مسلمان بودند و دین هم‌چون مَشک آکنده از شیر بود که کمترین غفلتی، آن را تباه می‌کرد و کوچک‌ترین تخلّفی، آن را واژگون می‌ساخت.[۳۱]؛

همان‌گونه که امام(ع) حفظ مصلحت مسلمانان را در بیعت مردم با عثمان، انگیزه سکوت و تحمل غصب جایگاه «ولایت و خلافت» دانسته و فرمودند: همانا می‌دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت هستم. سوگند به خدا! به آن چه انجام داده‌اید گردن می‌نهم، تا هنگامی که اوضاع مسلمین رو به راه باشد و از هم نپاشد و جز من، به دیگری ستم نشود و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم و از آن همه زر و زیوری که به دنبال آن حرکت می‌کنید، پرهیز می‌کنم.[۳۲]؛

بدین لحاظ باید اذعان کرد که اصل حاکم بر تلاش‌های امام(ع) صرفاً در برپایی و قوام «حق» استوار بود؛ هر چند این گونه فداکاری‌ها موجب از دست دادن برخی ثمرات زودگذر دنیوی نیز بوده باشد. همان‌گونه که امام(ع) می‌فرماید: «إِنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْ كَانَ الْعَمَلُ بِالْحَقِّ أَحَبَّ إِلَيْهِ وَ إِنْ نَقَصَهُ وَ كَرَثَهُ مِنَ الْبَاطِلِ وَ إِنْ جَرَّ إِلَيْهِ فَائِدَةً وَ زَادَهُ»[۳۳]؛ بی‌گمان، در پیش‌گاه خداوند برترین مردم کسی است که اجرای حق را بیشتر از باطل دل سپارد؛ هرچند که اجرای حق او را کاستی آورد و باطل برای او فزاینده و سودآور باشد.[۳۴]

تطابق گفتار و کردار

هم‌آهنگی و یک رنگی حرف و عمل، عامل مؤثر در دل‌گرمی و پشتیبانی مردم است؛ و در حاکمیت علوی حاکم اسلامی موظف است این سیره را در رفتار خود مراعات کند. امیرمؤمنان(ع) که خود الگوی این مهم است، می‌فرماید: «وَ فَرَشْتُكُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي وَ أَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسِي؟»[۳۵]؛ مگر من با گفتار و کردارم، بستری از ارزش‌های شناخته شده ارزانی‌تان نداشتم؟ و ملکات اخلاقی را برای شما به نمایش نگذاشتم؟ حضرت در جای دیگر التزام خود را به این وظیفه، چنین بیان می‌دارد: ای مردم، به خدا سوگند! که من هرگز شما را به طاعتی تشویق نکردم، مگر آنکه خود پیش تاز آن بودم و از هیچ گناهی نهی‌تان نکردم، مگر آن‌که پیش از شما خود را از آن باز داشتم.[۳۶]؛

امام، کارگزاران خود را نیز به این امر سفارش می‌فرماید: او را فرمانش می‌دهم که مبادا در ظاهر، خدا را اطاعت کند و در خلوت، به کار دیگر بپردازد! که هر آنکه پیدا و پنهان و گفتار و کردارش دوگانه نباشد، از عهده ادای امانت برآمده و عبادت را خالصانه انجام داده است.[۳۷]؛[۳۸]

رعایت تساوی و عدالت رفتاری

حاکم موظف است همه مردم را یکسان بنگرد و درباره قشرهای جامعه، از طبقات و فرهنگ‌های مختلف، عدالت را در رفتار فردی خود مراعات کرده و از منش‌های تبعیض‌آمیز بپرهیزد. امام علی(ع) به «محمد بن ابی‌بکر» هنگام واگذاری امور مصر چنین توصیه می‌فرماید: «وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ حَتَّى لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ وَ لَا يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ»[۳۹]؛ برابری را هر چند در نگاه و اشاره‌های تعارف‌آمیز پاس دار، تا زورمندان در ظلم تو طمع نبندند و ناتوانان از عدالت تو نومید نشوند.[۴۰]

سخت‌گیری بر خود و نزدیکان در استفاده از امکانات حکومتی

حضرت علی(ع) آن مقدار اجازه بهره‌مندی از امکانات و مزایای حکومتی برای خود و خویشان می‌دادند که افراد عادی به همان میزان یا حتی بیشتر از آن بهره می‌بردند. زندگی زاهدانه امیرمؤمنان(ع)، به ویژه در دوران خلافت، از حیث پوشاک، غذا و مسکن نشان از این سیره مولاست. لباس بسیار ساده‌اش و کفش‌هایی که از لیف بر پای داشت، پایین‌ترین قیمت را در قلمرو آن فرمانروای الهی داشت. امام(ع) در مورد اطرافیان خود در بهره‌مندی از هرگونه امتیاز، بسیار مراقب بود.

«ابن ابی‌الحدید» نقل می‌کند که روزی فرزند امام(ع) برای مهمان خود نانی خرید و به عنوان قرض مقداری عسل از هدایایی که از یمن برای امام(ع) آورده بودند، استفاده نمود. امیرمؤمنان(ع) چون اموال را وارسی کرد، متوجه این امر شد، به فرزندش فرمود: چه چیز تو را واداشت که پیش از تقسیم این مال، از آن برداری؟ او پاسخ داد: ما نیز در این مال حقی داریم، هنگامی که حق ما داده شد باز می‌گردانیم. امام فرمود: هر چند تو را در آن حقی است؛ اما نباید پیش از آنکه مسلمانان از حقوق خود استفاده کنند، تو از حق خود استفاده کنی. سپس درهمی به قنبر داد و گفت: از بهترین عسل بخر و مقدار آن را کامل کن، تا در میان مردم تقسیم شود[۴۱]. امام(ع) مالک را در خصوص ترجیح و مقدم نمودن خود در بهره‌مندی از اموال عمومی چنین هشدار داده است: «إِيَّاكَ وَ الِاسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِيهِ أُسْوَةٌ»[۴۲]؛ بپرهیز از آن‌که چیزی را به خود اختصاص دهی که [بهرۀ] همه در آن یکسان است.[۴۳]

زندگی خصوصی حاکم و نقش آن در تأمین رضایت عموم

حاکم موظف است زندگی شخصی خود را به گونه‌ای شکل دهد که: اولاً، او را به دنیا زدگی و اشراف‌گرایی نکشاند. ثانیاً، بتواند سطح زندگی طبقات مستضعف و فقیر جامعه را درک کند. ثالثاً، با بهره‌گیری از امکانات شخصی و مصرف متعادل و معقول از این جهت الگوی جامعه اسلامی باشد، تا به تدریج همه افراد به زندگی خود قانع و راضی بوده و از تمکنی مناسب برخوردار شوند و زمینه رشد و خودکفایی جامعه نیز فراهم گردد. رابعاً، دشمنان و طمع‌ورزان نتوانند در تبلیغات مغرضانه خود به اهداف‌شان دست یابند. زندگی معصومان(ع) الگویی معقول و منطبق با معیارهای الهی است و شایسته است که مسلمانان، به خصوص حاکمان اسلامی، از شیوه بهره‌مندی از امکانات و سیره اقتصادی آنان برای سامان دادن به زندگی شخصی و استفاده از نعمت‌های خدادادی پیروی کنند. امیرمؤمنان(ع) سیره پیامبر اکرم(ص) را در زندگی شخصی، چنین توصیف می‌کند: این سیره مسلم رسول خدا(ص) است که بر روی زمین می‌نشست و غذا می‌خورد و عبیدگونه نشست و برخاست داشت. با دست خود کفش خود را وصله می‌زد و جامه خود را با دست خود می‌دوخت... به یکی از همسرانش که پرده‌ای بر در خانه او آویخته بود و نقش و تصویر‌ها در آن بود فرمود: این پرده را از برابر چشمان من دور کن که هرگاه نگاهم به آن می‌افتد به یاد دنیا و زینت‌های آن می‌افتم. بدین‌سان پیامبر(ص) با دل از دنیا روی گرداند و یادش را از صفحه جانش زدود و همیشه دوست داشت تا جاذبه‌های دنیا از دیدگانش پنهان ماند؛ مبادا که از آن پیرایه‌ای برگیرد یا جاودانه‌اش انگارد و به جایگاه و مقام خاصی از آن دل ببندد.[۴۴]؛

شیوه زندگی امیرمؤمنان(ع) نیز در استمرار همان سیره رسول اکرم(ص) بود. وی زندگی خود را بر اساس معیارهای الهی سامان داده بود و مسلمانان را به تأسی از خود تشویق می‌کرد. حضرت علی(ع) به «عثمان بن حنیف»، کارگزار خود در بصره می‌فرماید: آگاه باش! هر مأمومی پیشوایی دارد که باید به او اقتدا کند و از نور دانش‌اش بهره گیرد. بدان امام شما از دنیایش به همین دو جامه کهنه و از غذاها به دو قرص نان اکتفا کرده است. البته شما توانایی آن را ندارید که چنین باشید؛ اما حداقل با پارسایی، تلاش، عفت، پاکی و پیمودن راه صحیح، مرا یاری دهید.[۴۵]؛

شخصی امیرمؤمنان(ع) را با جامه‌ای کهنه و پینه‌دار دید، از علت آن پرسید، حضرت فرمود: «يَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ وَ يَقْتَدِي بِهِ الْمُؤْمِنُونَ»[۴۶]؛ با چنین پوشاکی، قلب خاشع می‌شود و نفس رام و مؤمنان آن را الگوی خود می‌گیرند.

یعنی مؤمنان توان آن را ندارند که همانند امام(ع) رفتار کنند بلکه شایسته است که آنان چنین منشی را برای خود الگو قرار داده، رفتار خود را به آن نزدیک سازند. امام(ع) در خطاب به فردی که خواسته بود همانند ایشان رفتار کند، فرمودند: وای بر تو! من مثل تو نیستم [و وظیفه من غیر از شماست] خداوند بر پیشوایان حق واجب شمرده که بر خود سخت گیرند و هم چون طبقه ضعیف مردم باشند، تا ناداریِ فقیر او را به هیجان نیاورد و به طغیان نکشاند.[۴۷]؛

حضرت در بیانی دیگر می‌فرماید: اگر می‌خواستم، می‌توانستم از عسل پاک و از مغز گندم و بافته‌های ابریشم، برای خود غذا و لباس فراهم آورم؛ اما هیهات که هوای نفس بر من چیره گردد و حرص و طمع مرا وادارد که طعام‌های لذیذ برگزینم! در حالی که در حجاز یا یمامه کسی باشد که حتی امید به دست آوردن یک قرص نان را نداشته باشد و یا هرگز شکمی سیر خورده باشد، آیا من سیر بخوابم در حالی که پیرامونم شکم‌هایی که از گرسنگی به پشت چسبیده و جگرهای سوخته وجود داشته باشد.[۴۸]؛

آن چه در تحلیل سیره مولا می‌توان بیان کرد، این است که اگر حاکم اسلامی به چنین شیوه‌ای تأسی کند، به اهدافی - که در طلیعه بحث بدان‌ها اشاره رفت - می‌تواند دست یابد و با تحقق آنها، زمینه عدالت اجتماعی و رفاه و آسایش همگانی تأمین خواهد شد. البته مصادیق عدالت اجتماعی و رفاه همگانی در هر عصری، مصداق خاص خود را دارد. اقتضای شرایط حاکم در زمان امیرمؤمنان(ع) همان سیره‌ای بود که حضرت اختیار کرده بودند. جامعه اسلامی آن زمان گرچه بر اثر فتوحات مسلمانان از جهت درآمد و ثروت ظاهراً کمبودی نداشت؛ اما فقر اجتماعی به دلیل سودجویی برخی خواص، به نحوی حاکم بود که بیشتر افراد جامعه در فقر شدید به سر می‌بردند. بنابراین اگر در عصر و دوره‌ای دیگر، فقر و ناداری اقشار جامعه در جلوه‌ای دیگر ظهور یابد، حاکم اسلامی موظف است در زندگی شخصی خود سیره‌ای پیش گیرد که زمینه‌ساز عدالت اجتماعی و رفاه همگانی به معنای منطبق با همان عصر باشد.[۴۹]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَيْهِمُ الْأَرْزَاقَ فَإِنَّ ذَلِكَ قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِصْلَاحِ أَنْفُسِهِمْ وَ غِنًى لَهُمْ عَنْ تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ أَيْدِيهِمْ وَ حُجَّةٌ عَلَيْهِمْ إِنْ خَالَفُوا أَمْرَكَ أَوْ ثَلَمُوا أَمَانَتَكَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  2. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۲۵۵.
  3. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۲۵۶.
  4. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۲۵۶.
  5. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۲۵۶.
  6. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  7. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۲۵۷.
  8. ماشاءالله شمس‌الواعظین، «روشنفکری دین و جمهوری سوم»، مجله کیان، ش۳۷، ص۲.
  9. غررالحکم، ترجمه جلال‌الدین حسینی، ج۳، ص۳۹۴؛ محمدی ری‌شهری، موسوعة الامام علی بن أبی‌طالب(ع)، ج۱۰، ص۲۱۶.
  10. عبدالواحد آمدی، غررالحکم، ج۵، ص۴۵۱.
  11. عبدالواحد آمدی، غررالحکم، ج۴، ص۳۲۹؛ محمدی ری‌شهری، موسوعة الامام علی بن أبی‌طالب(ع)، ج۱۰، ص۲۱۷.
  12. نهج البلاغه، خطبه ۳.
  13. نهج البلاغه، نامه ۷۶.
  14. عبدالواحد آمدی، غررالحکم، ج۲، ص۲۹۳.
  15. عبدالواحد آمدی، غررالحکم، ج۴، ص۵۵۸.
  16. عبدالواحد آمدی، غررالحکم، ج۲، ص۱۱.
  17. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۴۸.
  18. نهج البلاغه، حکمت ۱۷۶.
  19. «وَ اكْظِمِ الْغَيْظَ وَ تَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدِرَةِ وَ احْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ اصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَكُنْ لَكَ الْعَاقِبَةُ»؛ نهج البلاغه، نامه ۶۹.
  20. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۵۰.
  21. محمدی ری‌شهری، موسوعة الامام علی بن ابی‌طالب(ع)، ج۱۰، ص۲۱۹.
  22. نهج البلاغه، نامه ۲۷.
  23. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۵۰.
  24. «وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ فَإِنَّ ذَلِكَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ وَ مَنْهَكَةٌ لِلدِّينِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ وَ إِذَا أَحْدَثَ لَكَ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ سُلْطَانِكَ أُبَّهَةً أَوْ مَخِيلَةً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْكِ اللَّهِ فَوْقَكَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْكَ عَلَى مَا لَا تَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ نَفْسِكَ فَإِنَّ ذَلِكَ يُطَامِنُ إِلَيْكَ مِنْ طِمَاحِكَ وَ يَكُفُّ عَنْكَ مِنْ غَرْبِكَ وَ يَفِي‌ءُ إِلَيْكَ بِمَا عَزَبَ عَنْكَ مِنْ عَقْلِكَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  25. نهج البلاغه، حکمت ۱۶۱.
  26. نهج البلاغه، حکمت ۱۷۳.
  27. «إِيَّاكَ وَ مُسَامَاةَ اللَّهِ فِي عَظَمَتِهِ وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِي جَبَرُوتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ يُذِلُّ كُلَّ جَبَّارٍ وَ يُهِينُ كُلَّ مُخْتَالٍ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  28. «وَ أَنَا جَامِعٌ لَكُمْ أَمْرَهُ اسْتَأْثَرَ فَأَسَاءَ الْأَثَرَةَ وَ جَزِعْتُمْ فَأَسَأْتُمُ الْجَزَعَ وَ لِلَّهِ حُكْمٌ وَاقِعٌ فِي الْمُسْتَأْثِرِ وَ الْجَازِعِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳۰.
  29. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۵۱.
  30. «فَأَمْسَكْتُ يَدِي‌، حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاس قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الإِسْلامِ، يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ محمَّد صلى الله عليه و آله، فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الإِسْلامَ وأَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أو هَدْماً، تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِن فَوْتِ وِلايَتِكُمُ الَّتي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ قَلائِلَ»
  31. «إِنَّ اللَّهَ لَمَّا قَبَضَ نَبِيَّهُ‌(ص) اسْتَأْثَرَتْ عَلَيْنَا قُرَيْشٌ بِالْأَمْرِ، وَ دَفَعَتْنَا عَنْ حَقٍّ نَحْنُ أَحَقُّ بِهِ مِنَ النَّاسِ كَافَّةً، فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى ذَلِكَ أَفْضَلُ مِنْ تَفْرِيقِ كَلِمَةِ الْمُسْلِمِينَ، وَ سَفْكِ دِمَائِهِمْ، وَ النَّاسُ حَدِيثُو عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ، وَ الدِّينُ يَمْخَضُ مَخْضَ الْوَطْبِ يُفْسِدُهُ أَدْنَى وَهْنٍ، وَ يَعْتِكُهُ أَقَلُّ خُلْفٍ»؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۳۰۸.
  32. «لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَحَقُ بِهَا مِنْ غَيْرِي وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِكَ وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِيمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۷۴.
  33. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۵.
  34. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۵۳.
  35. نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
  36. «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّكُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُكُمْ إِلَيْهَا وَ لَا أَنْهَاكُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَى قَبْلَكُمْ عَنْهَا»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵.
  37. «وَ أَمَرَهُ أَلَّا يَعْمَلَ بِشَيْ‌ءٍ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ فِيمَا ظَهَرَ فَيُخَالِفَ إِلَى غَيْرِهِ فِيمَا أَسَرَّ وَ مَنْ لَمْ يَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلَانِيَتُهُ وَ فِعْلُهُ وَ مَقَالَتُهُ فَقَدْ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ أَخْلَصَ الْعِبَادَةَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۲۶.
  38. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۵۵.
  39. نهج البلاغه، نامه ۲۷.
  40. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۵۶.
  41. ر.ک: ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۲۵۳.
  42. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  43. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۵۷.
  44. «وَ لَقَدْ كَانَ(ص) يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ... وَ يَكُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فِيهِ التَّصَاوِيرُ فَيَقُولُ يَا فُلَانَةُ لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ غَيِّبِيهِ عَنِّي فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ لِكَيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً وَ لَا يَعْتَقِدَهَا قَرَاراً وَ لَا يَرْجُوَ فِيهَا مُقَاماً»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰.
  45. «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ، وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ علْمِهِ. أَلَا وَ إنَّ إِمَامَكُم قَدْ اكْتَفَى مِن دُنْياهُ بِطِمْرَيْهِ، و مِن طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ. ألا و إنَّكُم لا تَقْدِرُونَ على ذلِكَ، و لكِنْ أعِينُوني بوَرَعٍ و اجْتِهادٍ، و عِفَّةٍ وسَدادٍ»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۵.
  46. نهج البلاغه، حکمت ۱۰۳.
  47. «وَيْحَكَ إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْحَقِّ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۹.
  48. «وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِيتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى وَ أَكْبَادٌ حَرَّى‌»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۵.
  49. کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۵۸.