آیا آیه ۶۷ سوره انفال بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
آیا آیه ۶۷ سوره انفال بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت پیامبران |
مدخل اصلی | عصمت پیامبر خاتم |
مدخل وابسته | عصمت - پیامبران - پیامبر خاتم |
تعداد پاسخ | ۳ پاسخ |
آیا آیه ۶۷ سوره انفال بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
تبیین شبهه
یکی از آیاتی که توهم معصوم نبودن پیامبر خاتم(ص) را برای برخی به وجود آورده، آیه ۶۷ سوره انفال است که میفرماید: ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ...﴾[۱]. برخی به این آیه اشکالی وارد کرده و گفتهاند: عتاب در این آیه، خطاب به رسول خدا (ص) است لذا با عصمت رسول خدا(ص) سازگار نیست.
پاسخ جامع اجمالی
در برخی تفاسیر چنین آمده است: گروهی از مفسران، ﴿حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ﴾ را به معنای مبالغه و شدت در کشتار دشمن گرفتهاند و میگویند معنای جمله این است که گرفتن اسیران جنگی باید بعد از کشتار فراوان دشمن باشد؛ ولی با توجه به کلمه ﴿فِي الْأَرْضِ﴾ (در زمین) و با توجه به ریشه این لغت که به معنای شدت و غلظت است، روشن میشود که معنای اصلی جمله چنین نیست، بلکه منظور اصلی، تفوق کامل بر دشمن و نشان دادن قوت و قدرت و محکم کردن سیطره خود بر منطقه است[۲]. اما در برخی کتابهای لغت مانند المصباح المنیر[۳] و اقربالموارد[۴]، موضوع کشتار مطرح شده است. گرچه برخی دیگر از کتابهای لغت، مانند العین و جمهره و صحاح و مقائیس در معنای این کلمه، سخنی از قتل مطرح نکردهاند[۵].
فخر رازی در استناد به این آیه برای نفی عصمت پیامبر اکرم(ص) پنج وجه نقل میکند و همه آن وجوه را در بوته نقد مینهد:
وجه نخست: این فراز آیه ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ...﴾ دلالت بر آن دارد که این کار مورد نهی الهی بوده و حضرت به آن دست یازیده است، به دلیل آیه ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَى...﴾[۶]. روایتی حکایت از آن دارد که حضرت کافران را نکشته است، بلکه آنان را به اسارت گرفته است.
در نقد این وجه باید گفت این فراز آیه بر مشروعیت اسیر گرفتن به شرط تحقق اثخان دلالت دارد و بیگمان، صحابیان در جنگ بدر به آن جامه عمل پوشاندند. آیه ﴿حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً﴾[۷] این ایده را تأیید میکند.
ایراد: اگر آیه دلالت بر جواز دارد، پس چرا در ادامه، از عقاب سخن به میان میآورد؟
پاسخ: اثخان ضابطه معینی ندارد، بلکه مقصود این است که کشتار کافران به حدی باشد که در دل آنان رعب بیفکند. مقدار کشتار بستگی به نظر حاکم دارد و حاکم (پیامبر(ص)) همچنین تشخیص داده است که کشتار آنان به حد کفایت رسیده است. البته ممکن بود حضرت در تشخیص قدر کفایت دچار اشتباه شده باشد و از آنجا که در این مورد نصی وجود نداشته، اجتهاد در آن روا بوده است؛ «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ». ترتب عقاب نیز بدین وجه توجیه میپذیرد.
وجه دوم: خداوند، پیامبر(ص) و قومش را در جنگ بدر به کشتار کافران فراخواند: ﴿فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ﴾[۸]؛ اما ایشان این امر الهی را وانهادند و آنان را به اسارت گرفتند.
پاسخ: به اتفاق همه مسلمانان این خطاب، تنها متوجه مسلمانان بوده و شامل حضرت نبوده است؛ زیرا آن حضرت هرگز در کشتن کافران به طور مباشرتی و مستقیم شرکت نداشته است. پس گناه وانهادن امر الهی، تنها بر عهده صحابیان بوده است. آنان پس از کشتار فراوان کافران، با فرار آنها از جبهه روبهرو شدند و چارهای جز این نبود که آنان را تعقیب کنند؛ تا جایی که از محضر حضرت دور شدند؛ آن هنگام آنان را اسیر کردند و پس از بازگشت، حضرت را از این اسیر گرفتن آگاه کردند.
ایراد: چرا حضرت دستور کشتن اسیران را صادر نفرمود؟
پاسخ: دستور آیه ﴿فَاضْرِبُوا...﴾ ویژه زمان جنگ است و هرگز زمان پایان آن را شامل نمیشود؛ افزون بر آنکه امتثال امر با یک بار انجام دادن تحقق میپذیرد.
وجه سوم: حضرت حکم فرمود تا فدیه بگیرند و این دستور، کار ناروایی بوده است؛ زیرا اولاً قرآن میفرماید: ﴿تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا...﴾[۹] که به اجماع مفسران، منظور همان گرفتن فداست؛ ثانیاً در آیه شریفه ﴿لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۱۰] مفسران، ﴿أَخَذْتُمْ﴾ را به فدیه تفسیر کردهاند.
پاسخ: حرمت فدا ثابت نیست و اما آیه ﴿تُرِيدُونَ...﴾ دلالتی بر اثبات این سخن ندارد؛ زیرا اولاً در این آیه اسیر گرفتن به قصد اخذ فدا مورد عتاب قرار گرفته است و این بدان معنا نیست که فدا به طور مطلق حرام باشد؛ ثانیاً ابوبکر اقرار کرده است که این فدا را به قصد استحکام بخشیدن لشکر اسلام گرفتهایم؛ در حالی که آیه شریفه گرفتن فدا برای امر دنیوی را ناروا میشمارد. این دو جواب در مورد آیه ﴿لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ...﴾ نیز صادق است.
وجه چهارم: پیامبر اکرم(ص) و ابوبکر گریستند. حضرت دلیل آن را همان گرفتن فدا بیان فرمود و این دلالت بر آن دارد که آنان کار ناروایی انجام دادهاند.
پاسخ: احتمال میرود گریه حضرت به این دلیل بوده است که صحابه مرتکب چنین جرمی شده بودند و گرفتار عذاب الهی میشدند. احتمال دیگر همان است که گفته شد حضرت در اجتهاد خود ره خطا پیموده باشد و بر خطای خود این سان اشک بریزد.
وجه پنجم: پیامبر(ص) فرمود: نزول عذاب نزدیک است و اگر نازل شود، هیچ کسی جز عمر نجات نخواهد یافت. عذاب به دنبال ارتکاب گناه نازل میشود.
پاسخ: نزول عذاب نتیجه کار صحابه بوده و ربطی به حضرت نداشته است[۱۱]. مرحوم شیخ طوسی میفرماید: بیشتر مفسران بر آناند که در این ماجرا پیامبر اکرم(ص) مرتکب هیچگونه اشتباهی نشده است. بلخی میگوید: بزرگان صحابه نیز مرتکب خطایی نشدهاند. در مورد عذاب در آیه ۶۸ باید گفت معنای «لولا» این است که قسمت دوم کلام، ﴿لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۱۲]، به دلیل وقوع قسمت نخست، ممتنع خواهد بود[۱۳].
برخی مفسران معاصر در این باره مینویسند: تفسیرهای بسیار گوناگونی از این آیات به دنبال روایات وجود دارد.... اما پیامبر(ص) جرمی مرتکب نگردیده و برتر از آن است که این سان از سوی خداوند به عذاب عظیم تهدید شود. تهدید به عذاب عظیم، در پی ارتکاب جرم بزرگ است نه گناهان صغیره.... عتاب در آیه اول، ﴿لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ﴾، به دنبال آن است که آنان اقدام به گرفتن اسیر کردند و این ارتباطی به موضوع گرفتن فدا ندارد.... صحابه از حضرت درخواست کردند تا غنایم را در اختیارشان قرار دهد و از اسیران برایشان فدا دریافت کند که خداوند آنان را درباره اصل کارشان در گرفتن اسیر نکوهش میفرماید و پس از آن، گرفتن فدا را بر آنان روا میشمارد، نه از آن جهت که حضرت هم با آنان در مباح شمردن فدیه همراهی نموده باشد. پس حضرت در موضوع قتل و فدیه هرگز با آنان مشارکت نداشته است تا مشمول عتاب الهی قرار گیرد. شاهد این نظر آن است که روی سخن در آیه به گرفتن فدیه است و هیچگونه اشارهای به مشورت صحابه و رضایت حضرت به گرفتن اسیر در آن به چشم نمیخورد؛ بلکه آنان روش همیشگی خود را در جنگ همچنان دنبال کردهاند.... تنها امام علی(ع) هیچ اسیر نگرفته، بلکه تنها افراد دشمن را به هلاکت رسانده است[۱۴]. پس در آیه دلیلی بر نفی عصمت حضرت یافت نمیشود.
ظاهر این آیات، بحث درباره گرفتن اسیران جنگی است، نه گرفتن «فدیه» پس از جنگ. به این ترتیب، بسیاری از اشکالات مفسران در فهم تفسیر آیه، خود به خود حل خواهد شد[۱۵].
علاوه بر اینها شواهدی مبنی بر عدم دخول پیغمبر(ص) در عتاب وجود دارد که عبارتاند از:
- عتاب در آیه مربوط به گرفتن اسیر است و پیغمبر اکرم(ص) هیچ حکمی در مورد گرفتن اسیر صادر نکردهاند؛ لذا توجیه فخر رازی نیز وقتی درست بود که حکم اسارت ازسوی پیامبر اکرم(ص) ثابت میشد؛ لذا صحبت از اجتهاد و خطا در میان نیست. اگر هم به این امر قائل شویم، باید آن را نیز به صحابه نسبت دهیم، چون آنها با اجتهاد خود اقدام به این عمل کردند نه پیغمبر(ص).
- هیچ اشارهای در آیات قرآن نداریم که پیغمبر اکرم(ص) برای گرفتن فدیه مشورت کردند. این اقدام نیز از طرف صحابه بود.
- عذاب عظیم دلالت بر صدور گناه بزرگ دارد و ساحت قدسی پیغمبر اکرم(ص) از صدور گناه منزه است؛ لذا این آیه دال بر فعل مسلمانان است. فخر رازی در رساله خود مینویسد[۱۶]: ﴿تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا﴾ خطاب به جمع است و مربوط به کسانی از قوم میشود که رغبت در مال داشتند. مقصود قول پروردگار که «لولا کتاب من الله» نیز این است که اگر در لوح محفوظ یا در قضای الهی ذکر از حلیت غنایم نبود، بر گرفتن این فدیه عذاب سختی شما را فرا میگرفت. اما روشن شد که در این مورد از پیغمبر(ص) نه واجبی ترک شد، نه ترک اولی از آن حضرت(ص) سرزد[۱۷].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
1. آیت الله سید محمد حسین طباطبایی؛ |
---|
آیت الله طباطبایی در کتاب «تفسیر المیزان» در اینباره گفتهاند:
«قرآن میفرماید: ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ﴾[۱۸]. کلمه أسر به طوری که گفتهاند به معنای این است که مرد جنگی حریف خود را دستگیر کرده و ببندد، و شخص مسدود (بسته) شده را اسیر گویند و جمعش أسری و إسراء و أساری و اساری میآید. و بعضی گفتهاند کلمه أساری جمع جمع است و بنا بر این کلمه «السبی» موردش عمومیتر از کلمه الاسر است برای اینکه سبی شامل دستگیر کردن اطفال دشمن نیز میشود بخلاف اسر که چون دستگیر کردن اطفال احتیاجی به بستن ندارد شامل آن نمیشود. کلمه ثخن - به کسر اول و فتح دوم- به معنای غلظت و بیرحمی است، و اینکه میگویند: اثخنته الجراح و اثخنه المرض به همین معنا است. راغب در مفردات میگوید: ثخن الشیء فهو ثخین معنایش این است که فلان چیز غلیظ شد به طوری که روان و جاری نشد، و نتوانست به رفتن ادامه دهد، و لذا در باره کسی که با زدن و یا توهین کردن از ادامه کارش بازداشتهای بهطور کنایه میگویی: اثخنته ضربا و استخفافا، و از همین باب است که خدای تعالی فرموده: ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ﴾[۱۹] و نیز فرموده: ﴿حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ﴾[۲۰] (مفردات راغب ماده ثخن) که در آیه اولی منظور از اثخان رسول(ص) در زمین این است که دینش در بین مردم بهطوری مستقر شود که گویی چیزی است که از شدت غلیظی منجمد شده و بعد از دورانی که رقیق و روان بود و بخاطر روان بودنش هر آن خوف زوالش میرفت ماسیده و پا بر جا شده است. کلمه عرض به معنای چیزی است که بر چیز دیگری عارض شود، و زود هم از بین برود، و از همین جهت است که لذائذ دنیایی را عرض نامیدهاند، چون زود از بین میرود. و کلمه حلال وصفی است از ماده حل که مقابل عقد و حرمت است و از این جهت حلال را حلال میگویند که قبل از حلال شدنش گویا گره خورده بود و مردم از او محروم بودند بعدا که حلال شد گویا در حقیقت گرهاش گشوده شد. اختلاف مفسرین در تفسیر آیاتی که به جهت اسیر گرفتن کفار در جنگ بدر، مؤمنین را مورد عتاب قرار داده مفسرین در تفسیر این آیات اختلاف کردهاند، لیکن همه اتفاق دارند بر اینکه نزولشان بعد از واقعه بدر اتفاق افتاده، و شرکت کنندگان در جنگ بدر را مورد عتاب قرار داده و غنیمت را برای آنان مباح میکند. و اما جهت اختلاف ایشان و مایه اختلافشان روایات مختلفی است که در سبب نزول و معانی جملات آیات مذکور وارد شده، و اگر قائل شویم به اینکه سند همه روایات صحیح است آن گاه در مضمون آنها تامل کنیم خواهیم فهمید که چه بیبند و باری عجیبی در نقل روایات به معنا بکار رفته، تا آنجا که میبینیم دو روایت آن قدر با هم اختلاف مضمون دارند که گویی دو خبر متعارضند و به خاطر اختلاف همین روایات است که تفسیر آیات مختلف شده، یکی ظهور در این دارد که عتاب و تهدید آیات متوجه به رسول خدا(ص) و مؤمنین هر دو است، دیگری در اینکه متوجه آن حضرت و مؤمنین بغیر از عمر است، و یا به غیر از عمر و سعد بن معاذ است و یا متوجه تنها مؤمنین است به غیر رسول خدا(ص) و یا متوجه یک نفر معین و یا اشخاصی است که در مشورتی که رسول خدا(ص) با ایشان کرد رأی دادند به اینکه از اسیران فدیه گرفته شود. و بعضی دیگر قائل شدهاند به اینکه عتاب در آیات راجع به این است که چرا فدیه گرفتند، و یا چرا غنیمت را قبل از آنکه از جانب خدا مباح شود حلال شمردند، و در این صورت پیغمبر(ص) نیز مورد عتاب خواهد بود، چون ایشان ابتدا کرد به اینکه با مردم در باره فدیه مشورت کند، و این حرف درست نیست برای اینکه مسلمین بعد از نزول این آیات فدیه گرفتند نه پیش از آن تا مستوجب عتاب شوند، و رسول خدا(ص) هم أجل از این است که در بارهاش احتمال رود که چیزی را قبل از اذن خدا و وحی آسمانی حلال کند، و حاشا بر ساحت مقدس خدای سبحان که پیغمبرش را به عذابی عظیم تهدید کند، چون در شان او نیست که بدون جرم عذاب بفرستد، در حالی که او خودش پیغمبرش را معصوم از گناهان کرده، و معلوم است که عذاب عظیم جز بر گناه عظیم نازل نمیشود. و اینکه بعضی گفتهاند مقصود از این گناه گناهان صغیره است درست نیست. پس آنچه سزاوار است که در تفسیر این آیات گفته شود این است که:سنت جاری در انبیای گذشته این بوده که وقتی با دشمنان میجنگیدند و بر دشمندست مییافتند، آنها را میکشتند و با کشتن آنان از دیگران زهر چشم میگرفتند تا کسی خیالجنگ با خدا و رسولش را در سر نپروراند. و رسم آنان نبود که از دشمن اسیر بگیرند و سپس بر اسیران منت نهاده و یا پول گرفته و آزادشان سازند، مگر بعد از آنکه دینشان در میان مردم پایگیر میشد که در این صورت اسیر را نمیکشتند و با منت نهادن و یا گرفتن بهاء آزاد میکردند، هم چنان که در خلال آیاتی که به رسول خدا(ص) وحی میشد بعد از آنکه کار اسلام بالا گرفت و حکومتش در حجاز و یمن مستقر گردید این آیه نازل شد: ﴿فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً﴾[۲۱] و گرفتن اسیر و آزاد کردنش را تجویز کرد به طوری که از سیاق کلام در آیه اولی از آیات مورد بحث برمیآید عقاب در آن راجع به گرفتن اسیر است. هم چنان که جمله ﴿لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۲۲] که در آیه دومی است نیز شاهد این معنا است، چون میفرماید: عذاب عظیم برای گرفتن شما است و آنچه مسلمین در موقع نزول این آیات گرفته بودند اسیر بود، نه بهای اسیر. پس اینکه بعضی احتمال دادهاند عقاب راجع به مباح شمردن بهاء و یا گرفتن آن باشد صحیح نیست. بلکه جمله بعد از آنکه میفرماید: ﴿فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلَالًا طَيِّبًا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۲۳] از آنجایی که ابتداء شده است به فاء تفریع و فاء تفریع میرساند که این جمله متفرع بر جمله قبلی است، خود شهادت میدهد بر اینکه منظور از غنیمت معنایی است عمومیتر از بهای اسیر، و دلالت دارد بر اینکه مسلمین از رسول خدا(ص) درخواست کرده بودند اسیران را نکشد، و در عوض از ایشان بهاء دریافت بدارد، هم چنان که در آیه اول سوره از آن حضرت از انفال پرسیده و یا درخواست کرده بودند که انفال را به ایشان بدهد، و با این حال چطور تصور میشود مسلمانان از آن حضرت انفال بخواهند و در عین حال درخواست گرفتن بهاء نکنند، با اینکه به طوری که از روایات برمیآید بهای اسیران بالغ بر دویست و هشتاد هزار درهم میشد. بنا بر این شواهد، یقینا مسلمانان از آن حضرت درخواست کردهاند که غنیمت جنگی را به ایشان بدهد و اسیران را هم در مقابل گرفتن بهاء آزاد سازد، و خداوند نخست ایشان را در اصل گرفتن اسیر عتاب و ملامت نمود و در آخر آنچه را که بدان منظور اسیر گرفتند که همان فدیه باشد برای ایشان مباح گردانید، نه اینکه رسول خدا(ص) در مباح شمردن فدیه با آنان شرکت کرده باشد، و یا در کشتن اسیر و آزاد کردن و فدیه گرفتن با مسلمین مشورت کرده باشد، تا در نتیجه آن جناب نیز مورد عتاب واقع شده باشد. از جمله شواهدی که در الفاظ آیه است و دلالت دارد بر اینکه رسول خدا(ص) مورد این عتاب نیست، این است که عتاب در آیه مربوط به گرفتن اسیر است، و هیچ اشارهای به این معنا ندارد که رسول خدا(ص) با مسلمین مشورت کرده و یا در گرفتن اسیر راضی بوده، و در هیچ روایتی هم نیامده که آن حضرت قبل از جنگ سفارش کرده باشد به اینکه اسیر بگیرند، و یا دلالت داشته باشد بر اینکه آن حضرت به این امر راضی بوده، بلکه گرفتن اسیر خود یکی از قواعد جنگی مهاجرین و انصار بوده، که وقتی بر دشمن ظفر مییافتند از ایشان اسیر گرفته و اسیران را برده خود میکردند و یا فدیه گرفته و آزادشان میساختند، حتی در تاریخ آمده که مهاجر و انصار خیلی سعی داشتند در اینکه اسیر بیشتری به چنگ آورند، حتی اسیر خود را میگرفتند و محافظت میکردند از اینکه مبادا یک مسلمان دیگری به او آسیبی برساند و در نتیجه از قیمتش کاسته گردد، جز علی بن ابی طالب (ع) که در این جنگ بسیاری را کشت و هیچ اسیر نگرفت. بنا بر این، معنای آیات مورد بحث این میشود که: ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ﴾[۲۴] در سنتی که خداوند در میان پیغمبرانش جاری کرده سابقه ندارد ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ﴾[۲۵] که پیغمبر اسیری گرفته باشد و حق داشته باشد که با گرفتن اسیر مالی به دست آورد ﴿حَتَّى يُثْخِنَ﴾ مگر بعد از آنکه آئینش(فِی الْأَرْضِ) در زمین پایگیر شده باشد تریدون آری شما گروه مسلمانان که در واقعه بدر حاضر شدهاید- اگر خطاب بهطور عموم آمده برای این است که اکثر شرکت کنندگان در این جنگ در پیشنهاد فدیه گرفتن شرکت داشتهاند- منظورتان(عَرَضَ الدُّنْیا) متاع پشیز و ناپایدار دنیا است، ﴿وَاللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ﴾[۲۶] و منظور خدا آخرت است که دینی تشریع کرده و به قتال با کفارامر فرموده و اللَّه خداوند در این سنتی که در کلامش از آن خبر داد عزیز غالبی است که هرگز مغلوب نمیشود حکیم و در احکامی که تشریع میکند بیهودهگری نمیکند»[۲۷]. |
2. حجت الاسلام و المسلمین جعفر انواری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین انواری در کتاب «نور عصمت بر سیمای نبوت» در اینباره گفتهاند:
«یکی از آیاتی که توهم معصوم نبودن پیامبر خاتم(ص) را برای برخی به وجود آورده، آیه ۶۷ سوره انفال است که میفرماید: ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ...﴾[۲۸]. در برخی تفاسیر چنین آمده است: گروهی از مفسران، ﴿حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ﴾ را به معنای مبالغه و شدت در کشتار دشمن گرفتهاند و میگویند معنای این جمله این است که گرفتن اسیران جنگی باید بعد از کشتار فراوان دشمن باشد؛ ولی با توجه به کلمه ﴿فِي الْأَرْضِ﴾ (در زمین) و با توجه به ریشه این لغت که به معنای شدت و غلظت است، روشن میشود که معنای اصلی جمله چنین نیست، بلکه منظور اصلی، تفوق کامل بر دشمن و نشان دادن قوت و قدرت و محکم کردن سیطره خود بر منطقه است[۲۹]. اما در برخی کتابهای لغت مانند المصباح المنیر[۳۰] و اقرب الموارد[۳۱] موضوع کشتار مطرح شده است. گرچه برخی دیگر از کتابهای لغت، مانند العین و جمهره و صحاح و مقائیس در معنای این کلمه، سخنی از قتل مطرح نکردهاند[۳۲]. فخر رازی در استناد به این آیه برای نفی عصمت پیامبر اکرم (ص) پنج وجه نقل میکند و همه آن وجوه را در بوته نقد مینهد: وجه نخست: این فراز آیه ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ...﴾ دلالت بر آن دارد که این کار مورد نهی الهی بوده و حضرت به آن دست یازیده است، به دلیل آیه ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَى...﴾[۳۳]. روایتی حکایت از آن دارد که حضرت کافران را نکشته است، بلکه آنان را به اسارت گرفته است. در نقد این وجه باید گفت این فراز آیه بر مشروعیت اسیر گرفتن به شرط تحقق اثخان دلالت دارد و بیگمان، صحابیان در جنگ بدر به آن جامه عمل پوشاندند. آیه ﴿حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً﴾[۳۴] این ایده را تأیید میکند. ایراد: اگر آیه دلالت بر جواز دارد، پس چرا در ادامه، از عقاب سخن به میان میآورد؟ پاسخ: اثخان ضابطه معینی ندارد، بلکه مقصود این است که کشتار کافران به حدی باشد که در دل آنان رعب بیفکند. مقدار کشتار بستگی به نظر حاکم دارد و حاکم (پیامبر (ص)) همچنین تشخیص داده است که کشتار آنان به حد کفایت رسیده است. البته ممکن بود حضرت در تشخیص قدر کفایت دچار اشتباه شده باشد و از آنجا که در این مورد نصی وجود نداشته، اجتهاد در آن روا بوده است؛ «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ». ترتب عقاب نیز بدین وجه توجیه میپذیرد. وجه دوم: خداوند، پیامبر (ص) و قومش را در جنگ بدر به کشتار کافران فراخواند: ﴿فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ﴾[۳۵]؛ اما ایشان این امر الهی را وانهادند و آنان را به اسارت گرفتند. پاسخ: به اتفاق همه مسلمانان این خطاب، تنها متوجه مسلمانان بوده و شامل حضرت نبوده است؛ زیرا آن حضرت هرگز در کشتن کافران به طور مباشرتی و مستقیم شرکت نداشته است. پس گناه وانهادن امر الهی، تنها بر عهده صحابیان بوده است. آنان پس از کشتار فراوان کافران، با فرار آنها از جبهه روبهرو شدند و چارهای جز این نبود که آنان را تعقیب کنند؛ تا جایی که از محضر حضرت دور شدند؛ آن هنگام آنان را اسیر کردند و پس از بازگشت، حضرت را از این اسیر گرفتن آگاه کردند. ایراد: چرا حضرت دستور کشتن اسیران را صادر نفرمود؟ پاسخ: دستور آیه ﴿فَاضْرِبُوا...﴾ ویژه زمان جنگ است و هرگز زمان پایان آن را شامل نمیشود؛ افزون بر آنکه امتثال امر با یک بار انجام دادن تحقق میپذیرد. وجه سوم: حضرت حکم فرمود تا فدیه بگیرند و این دستور، کار ناروایی بوده است؛ زیرا اولاً قرآن میفرماید: ﴿تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا...﴾[۳۶] که به اجماع مفسران، منظور همان گرفتن فداست؛ ثانیاً در آیه شریفه ﴿لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۳۷] مفسران، ﴿أَخَذْتُمْ﴾ را به فدیه تفسیر کردهاند. پاسخ: حرمت فدا ثابت نیست و اما آیه ﴿تُرِيدُونَ...﴾ دلالتی بر اثبات این سخن ندارد؛ زیرا اولاً در این آیه اسیر گرفتن به قصد اخذ فدا مورد عتاب قرار گرفته است و این بدان معنا نیست که فدا به طور مطلق حرام باشد؛ ثانیاً ابوبکر اقرار کرده است که این فدا را به قصد استحکام بخشیدن لشکر اسلام گرفتهایم؛ در حالی که آیه شریفه گرفتن فدا برای امر دنیوی را ناروا میشمارد. این دو جواب در مورد آیه ﴿لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ...﴾ نیز صادق است. وجه چهارم: پیامبر اکرم (ص) و ابوبکر گریستند. حضرت دلیل آن را همان گرفتن فدا بیان فرمود و این دلالت بر آن دارد که آنان کار ناروایی انجام دادهاند. پاسخ: احتمال میرود که گریه حضرت به این دلیل بوده است که صحابه مرتکب چنین جرمی شده بودند و گرفتار عذاب الهی میشدند. احتمال دیگر همان است که گفته شد حضرت در اجتهاد خود ره خطا پیموده باشد و بر خطای خود این سان اشک بریزد. وجه پنجم: پیامبر (ص) فرمود: نزول عذاب نزدیک است و اگر نازل شود، هیچ کسی جز عمر نجات نخواهد یافت. عذاب به دنبال ارتکاب گناه نازل میشود. پاسخ: نزول عذاب نتیجه کار صحابه بوده و ربطی به حضرت نداشته است[۳۸]. مرحوم شیخ طوسی میفرماید: بیشتر مفسران بر آناند که در این ماجرا پیامبر اکرم (ص) مرتکب هیچگونه اشتباهی نشده است. بلخی میگوید: بزرگان صحابه نیز مرتکب خطایی نشدهاند. در مورد عذاب در آیه ۶۸ باید گفت معنای «لولا» این است که قسمت دوم کلام، ﴿لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۳۹]، به دلیل وقوع قسمت نخست، ممتنع خواهد بود[۴۰]. علامه طباطبایی در این باره مینویسد: تفسیرهای بسیار گوناگونی از این آیات به دنبال روایات وجود دارد.... اما پیامبر (ص) که جرمی مرتکب نگردیده و برتر از آن است که این سان از سوی خداوند به عذاب عظیم تهدید شود. تهدید به عذاب عظیم، در پی ارتکاب جرم بزرگ است نه گناهان صغیره.... عتاب در آیه اول، ﴿لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ﴾، به دنبال آن است که آنان اقدام به گرفتن اسیر کردند و این ارتباطی به موضوع گرفتن فدا ندارد.... صحابه از حضرت درخواست کردند تا غنایم را در اختیارشان قرار دهد و از اسیران برایشان فدا دریافت کند که خداوند آنان را درباره اصل کارشان در گرفتن اسیر نکوهش میفرماید و پس از آن، گرفتن فدا را بر آنان روا میشمارد، نه از آن جهت که حضرت هم با آنان در مباح شمردن فدیه همراهی نموده باشد. پس حضرت در موضوع قتل و فدیه هرگز با آنان مشارکت نداشته است تا مشمول عتاب الهی قرار گیرد. شاهد این نظر آن است که روی سخن در آیه به گرفتن فدیه است و هیچگونه اشارهای به مشورت صحابه و رضایت حضرت به گرفتن اسیر در آن به چشم نمیخورد؛ بلکه آنان روش همیشگی خود را در جنگ همچنان دنبال کردهاند.... تنها امام علی (ع) هیچ اسیر نگرفته، بلکه تنها افراد دشمن را به هلاکت رسانده است[۴۱]. پس در آیه دلیلی بر نفی عصمت حضرت یافت نمیشود. ظاهر این آیات، بحث درباره گرفتن اسیران جنگی است، نه گرفتن «فدیه» پس از جنگ. به این ترتیب، بسیاری از اشکالات مفسران در فهم تفسیر آیه، خود به خود حل خواهد شد»[۴۲]. |
3. حجت الاسلام و المسلمین مدد علی ملاح؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین ملاح در مقاله «نقد شبهات پیرامون عصمت پیامبراکرم در قرآن» در اینباره گفتهاند:
«قرآن کریم در آیه ۶۷ سوره انفال میفرماید: «هیچ پیامبری حق ندارد اسیرانی (از دشمن) بگیرد تا کاملاً بر آنها پیروز گردد (و جای پای خود را در زمین محکم کند). شما متاع ناپایدار دنیا را میخواهید، (و مایلید اسیران بیشتری بگیرید و در برابر گرفتن فدیه آزاد کنید) ولی خداوند سرای دیگر را (برای شما) میخواهد و خداوند قادر و حکیم است». برخی به این آیه اشکالی وارد کرده و گفتهاند: با عصمت رسول خدا(ص) سازگار نیست. فخر رازی این اشکال را در چند وجه نقل کرده و میگوید:
سیوطی و کشاف در این مورد روایاتی ذکر کردهاند. خلاصه کلام آنها این است: وقتی اسرای بدر را آوردند، ابوبکر پیشنهاد فدیه گرفتن را به پیغمبر اکرم(ص) داد و عمر پیشنهاد گردن زدن را. پیامبر(ص) مشورت ابوبکر را پسندید و تصمیم را بر عهده لشکریان و اصحاب خود گذاشت و فرمود: أن شئتم قتلتموهم و أن شئتم فادیتموهم، فقالوا بل نأخذ الفداء اصحاب همه تصمیم به اخذ فدیه گرفتند، که آیه نازل شد. عمر نزد پیغمبر(ص) آمد و دید که حضرت با ابوبکر دارند گریه میکنند. علت را پرسید و حضرت فرمود: به خاطر گرفتن فدیه اصحاب، عذاب بر ما نازل میشد که قریب و نزدیک از این شجره بود و اشاره به آن درخت نزدیکی کرد و فرمود: اگر عذاب نازل میشد، به جز عمر و سعد بن معاذ یک نفر هم نجات نمییافت[۴۷]. پاسخ شبهه قرطبی میگوید: این آیه در روز بدر نازل شد و عتابی بود از طرف خداوند برای اصحاب پیغمبر(ص) و معنایش این است که برای شما سزاوار نیست امری را که برای پیامبر(ص) ممنوع شد (أخذ اسیر قبل از أثخان)، شما آن را انجام دهید. پیغمبر(ص) هیچ وقت در جنگها امر به اسیر گرفتن و نگهداشتن رجال ننمود و اصلاً اراده عرض دنیا و میل به متاع دنیا نکرد و این کار (گرفتن اسرا و فدیه بر آنها) را اکثریت جنگجویان انجام دادند؛ لذا عتاب و توبیخ متوجه کسی است که پیشنهاد گرفتن فدیه را نمود. این قول اکثر مفسران اهل سنت است و هو لا یصح ألا غیره[۴۸]. همین جواب را علامه طبرسی چنین بیان میفرماید: این خطاب غیر از پیغمبر(ص) برای مؤمنانی است که رغبت در گرفتن فدیه از اسرا در اول وقت داشتند و به خاطر رغبت در غنائم جنگی به حرب آمده بودند[۴۹]. قید اول وقت را شاید به خاطر این آورده که در میان جنگ حکم متعلق به قتل بود نه گرفتن اسرا، کما اینکه فخر رازی نیز چنین گفته است. فخر رازی به اشکالات فوق چنین پاسخ میدهد:
علامه طباطبایی میفرماید:
شواهد بر عدم دخول پیغمبر در عتاب
|
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ «بر هیچ پیامبری روا نیست که اسیرانی داشته باشد تا (آنگاه که) در (سر) زمین (خویش دشمن را) از توان بیندازد؛ (شما از گرفتن اسیر) کالای ناپایدار این جهان را میخواهید و خداوند جهان واپسین را (برای شما) میخواهد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۶۷.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۷، ص۲۴۳.
- ↑ "أَثْخَنَ فِي الْأَرْضِ إِثْخَانَاً سَارَ إِلَى العَدُوِّ وَ أَوْسَعَهُمْ قَتْلًا"؛ احمد بن محمد فیومی مقری، المصباح المنیر، ص۸۰.
- ↑ "أثْخَنَ في العدوّ: بالغ في قتلِهم و غلّظ. و في الأرض: أكثر القتل. و منه حتى يثخن في الأرض..."؛ سعید خوری شرتونی، اقرب الموارد، ج۱، ص۸۶.
- ↑ ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، ترتیب کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، ج۱، ص۱۴۵؛ محمد بن حسن ابن درید ازدی، ترتیب جمهرة اللغه، ترتیب و تصحیح عادل عبدالرحمن البدری، ص۲۱۵؛ احمد بن فارس، ترتیب مقائیس اللغة، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، ترتیب و تنقیح علی العسکری و حیدر المسجدی، ص۱۴۵؛ اسماعیل بن حماد جوهری، صحاح اللغة، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، ج۵، ص۲۰۸۷.
- ↑ «ای پیامبر! به اسیرانی که در دست دارید بگو: اگر خداوند در دلهایتان خیری ببیند به شما بهتر از آنچه از شما ستاندهاند خواهد رساند و شما را میآمرزد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره انفال، آیه ۷۰.
- ↑ «پس هرگاه با کافران (حربی) روبهرو شدید (آنان را) گردن بزنید تا چون آنها را از توان انداختید اسیر بگیرید و از آن پس یا منّت بگذارید (و آزادشان کنید) و یا سربها بگیرید تا جنگ، به پایان آید، (فرمان خداوند) چنین است» سوره محمد، آیه ۴.
- ↑ «بنابراین، (با شمشیر) بر فراز گردنها (شان/ بر سرشان) بزنید و دستشان را کوتاه کنید» سوره انفال، آیه ۱۲.
- ↑ «(شما از گرفتن اسیر) کالای ناپایدار این جهان را میخواهید ...» سوره انفال، آیه ۶۷.
- ↑ «اگر در آنچه گرفتهاید نوشتهای از خداوند، از پیش نبود، به یقین عذابی سترگ به شما میرسید» سوره انفال، آیه ۶۸.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۵، ص۵۰۸.
- ↑ «اگر در آنچه گرفتهاید نوشتهای از خداوند، از پیش نبود، به یقین عذابی سترگ به شما میرسید» سوره انفال، آیه ۶۸.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۵، ص۱۸۵.
- ↑ طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۹، ص۱۷۷-۱۸۱.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۵۰۹؛ ملاح، نقد شبهات پیرامون عصمت پیامبراکرم در قرآن، نشریه طلوع زمستان ۱۳۸۵ شماره ۲۰.
- ↑ عصمة النبیاء، ص۱۰۶.
- ↑ ملاح، نقد شبهات پیرامون عصمت پیامبراکرم در قرآن، نشریه طلوع زمستان ۱۳۸۵ شماره ۲۰.
- ↑ «بر هیچ پیامبری روا نیست که اسیرانی داشته باشد تا (آنگاه که) در (سر) زمین (خویش دشمن را) از توان بیندازد؛ (شما از گرفتن اسیر) کالای ناپایدار این جهان را میخواهید و خداوند جهان واپسین را (برای شما) میخواهد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۶۷.
- ↑ «بر هیچ پیامبری روا نیست که اسیرانی داشته باشد تا (آنگاه که) در (سر) زمین (خویش دشمن را) از توان بیندازد؛ (شما از گرفتن اسیر) کالای ناپایدار این جهان را میخواهید و خداوند جهان واپسین را (برای شما) میخواهد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۶۷.
- ↑ «پس هرگاه با کافران (حربی) روبهرو شدید (آنان را) گردن بزنید تا چون آنها را از توان انداختید اسیر بگیرید و از آن پس یا منّت بگذارید (و آزادشان کنید) و یا سربها بگیرید تا جنگ، به پایان آید، (فرمان خداوند) چنین است و اگر خدا میخواست از آنان انتقام میگرفت لیک (نگرفت) تا شما را به یکدیگر بیازماید و آنان که در راه خداوند کشته شدند هرگز (خداوند) کارهایشان را بیراه نمیسازد» سوره محمد، آیه ۴.
- ↑ «پس هرگاه با کافران (حربی) روبهرو شدید (آنان را) گردن بزنید تا چون آنها را از توان انداختید اسیر بگیرید و از آن پس یا منّت بگذارید (و آزادشان کنید) و یا سربها بگیرید تا جنگ، به پایان آید، (فرمان خداوند) چنین است و اگر خدا میخواست از آنان انتقام میگرفت لیک (نگرفت) تا شما را به یکدیگر بیازماید و آنان که در راه خداوند کشته شدند هرگز (خداوند) کارهایشان را بیراه نمیسازد» سوره محمد، آیه ۴.
- ↑ «اگر در آنچه گرفتهاید نوشتهای از خداوند، از پیش نبود، به یقین عذابی سترگ به شما میرسید» سوره انفال، آیه ۶۸.
- ↑ «از آنچه غنیمت گرفتهاید حلال و پاک بخورید و از خداوند پروا کنید، به راستی خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره انفال، آیه ۶۹.
- ↑ «هیچ پیامبری را نسزد» انفال، ۶۷
- ↑ سوره انفال، آیه ۶۷.
- ↑ «و خداوند جهان واپسین را (برای شما) میخواهد» سوره انفال، آیه ۶۷.
- ↑ طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۹، ص۱۷۷-۱۸۱.
- ↑ «بر هیچ پیامبری روا نیست که اسیرانی داشته باشد تا (آنگاه که) در (سر) زمین (خویش دشمن را) از توان بیندازد؛ (شما از گرفتن اسیر) کالای ناپایدار این جهان را میخواهید و خداوند جهان واپسین را (برای شما) میخواهد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۶۷.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۷، ص۲۴۳.
- ↑ أَثْخَنَ فِي الْأَرْضِ إِثْخَانَاً سَارَ إِلَى العَدُوِّ وَ أَوْسَعَهُمْ قَتْلًا؛ (احمد بن محمد فیومی مقری، المصباح المنیر، ص۸۰).
- ↑ أثْخَنَ في العدوّ: بالغ في قتلِهم و غلّظ. و في الأرض: أكثر القتل. و منه حتى يثخن في الأرض...؛ (سعید خوری شرتونی، اقرب الموارد، ج۱، ص۸۶).
- ↑ ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، ترتیب کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، ج۱، ص۱۴۵؛ محمد بن حسن ابن درید ازدی، ترتیب جمهرة اللغه، ترتیب و تصحیح عادل عبدالرحمن البدری، ص۲۱۵؛ احمد بن فارس، ترتیب مقائیس اللغة، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، ترتیب و تنقیح علی العسکری و حیدر المسجدی، ص۱۴۵؛ اسماعیل بن حماد جوهری، صحاح اللغة، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، ج۵، ص۲۰۸۷.
- ↑ «ای پیامبر! به اسیرانی که در دست دارید بگو: اگر خداوند در دلهایتان خیری ببیند به شما بهتر از آنچه از شما ستاندهاند خواهد رساند و شما را میآمرزد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره انفال، آیه ۷۰.
- ↑ «پس هرگاه با کافران (حربی) روبهرو شدید (آنان را) گردن بزنید تا چون آنها را از توان انداختید اسیر بگیرید و از آن پس یا منّت بگذارید (و آزادشان کنید) و یا سربها بگیرید تا جنگ، به پایان آید، (فرمان خداوند) چنین است و اگر خدا میخواست از آنان انتقام میگرفت لیک (نگرفت) تا شما را به یکدیگر بیازماید و آنان که در راه خداوند کشته شدند هرگز (خداوند) کارهایشان را بیراه نمیسازد» سوره محمد، آیه ۴.
- ↑ «(یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی میفرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، (با شمشیر) بر فراز گردنها (شان/ بر سرشان) بزنید و دستشان را کوتاه کنید» سوره انفال، آیه ۱۲.
- ↑ «بر هیچ پیامبری روا نیست که اسیرانی داشته باشد تا (آنگاه که) در (سر) زمین (خویش دشمن را) از توان بیندازد؛ (شما از گرفتن اسیر) کالای ناپایدار این جهان را میخواهید و خداوند جهان واپسین را (برای شما) میخواهد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۶۷.
- ↑ «اگر در آنچه گرفتهاید نوشتهای از خداوند، از پیش نبود، به یقین عذابی سترگ به شما میرسید» سوره انفال، آیه ۶۸.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۵، ص۵۰۸.
- ↑ «اگر در آنچه گرفتهاید نوشتهای از خداوند، از پیش نبود، به یقین عذابی سترگ به شما میرسید» سوره انفال، آیه ۶۸.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۵، ص۱۸۵.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۹، ص۱۳۵.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۵۰۹.
- ↑ «ای پیامبر! به اسیرانی که در دست دارید بگو: اگر خداوند در دلهایتان خیری ببیند به شما بهتر از آنچه از شما ستاندهاند خواهد رساند و شما را میآمرزد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره انفال، آیه ۷۰.
- ↑ «بر هیچ پیامبری روا نیست که اسیرانی داشته باشد تا (آنگاه که) در (سر) زمین (خویش دشمن را) از توان بیندازد؛ (شما از گرفتن اسیر) کالای ناپایدار این جهان را میخواهید و خداوند جهان واپسین را (برای شما) میخواهد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۶۷.
- ↑ «اگر در آنچه گرفتهاید نوشتهای از خداوند، از پیش نبود، به یقین عذابی سترگ به شما میرسید» سوره انفال، آیه ۶۸.
- ↑ «(یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی میفرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، (با شمشیر) بر فراز گردنها (شان/ بر سرشان) بزنید و دستشان را کوتاه کنید» سوره انفال، آیه ۱۲.
- ↑ سیوطی، تفسیر درالمنثور، ج۳، ص۳۶۴؛ تفسیرالکشاف، ج۲، ص۳۳؛ تفسیر الکبیر فخر رازی، ج۱۵ـ۱۶، ص۲۰۴.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۴، ص۴۰۳.
- ↑ مجمع البیان، ج۴، ص۴۳۹.
- ↑ تفسیرالکبیر فخر رازی، ج۱۵ـ۱۶، ص۲۰۴.
- ↑ «بر هیچ پیامبری روا نیست که اسیرانی داشته باشد تا (آنگاه که) در (سر) زمین (خویش دشمن را) از توان بیندازد؛ (شما از گرفتن اسیر) کالای ناپایدار این جهان را میخواهید و خداوند جهان واپسین را (برای شما) میخواهد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۶۷.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۳۸۷.
- ↑ عصمة النبیاء، ص۱۰۶.
- ↑ «بر هیچ پیامبری روا نیست که اسیرانی داشته باشد تا (آنگاه که) در (سر) زمین (خویش دشمن را) از توان بیندازد؛ (شما از گرفتن اسیر) کالای ناپایدار این جهان را میخواهید و خداوند جهان واپسین را (برای شما) میخواهد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۶۷.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۴۳۹.
- ↑ ملاح، نقد شبهات پیرامون عصمت پیامبراکرم در قرآن، نشریه طلوع زمستان ۱۳۸۵ شماره ۲۰.