مالکیت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
مقدمه
در فقه اسلامی سه گونه مالکیت خصوصی، دولتی و عمومی وجود دارد و مالکیت، به مالکیت حقیقی و اعتباری تقسیم شدهاست. مالکیت حقیقی؛ مالکیت خداوند بر هستی و مالکیت اعتباری؛ مالکیتانسان بر اشیای خارجی است.
امام خمینی، مالکیت انسان بر اموال را امری اعتباری از جانب عقلا میداند و صیغه عقد را سبب ایجاد مالکیت نمیداند.
مکاتب گوناگون مالکیت عبارتاند از:
- سرمایهداری: اساس مالکیت را بر مالکیت خصوصی قرار داده؛
- سوسیالیستی: مالکیت همگانی را پیشنهاد کرده
- اسلام: مالکیت مختلط شخصی و غیر شخصی را به نحو متوازن پذیرفتهاست.
مالکیت از جهت نوع مالک سه دسته است:
- مالکیت خصوصی: مالکیتی که به یک شخص یا گروهی معین اختصاص دارد؛
- مالکیت عمومی: مالکیت همه مردم
- مالکیت دولتی: شامل مالکیت منابع طبیعی، مانند انفال، و نظام اقتصادی جمهوری اسلامی بر سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی استوار شده است.
امام خمینی، معتقد است آنچه مورد تملک قرار میگیرد، باید منافع عقلایی و حلال داشته باشد و متعلق حق دیگران اعم از خصوصی یا عمومی نباشد و در به دست آوردن آن باید از راههای مشروع بهره برد. ایشان با تکیه بر اختیارات ولیّ فقیه تصریح میکند مالکیت خصوصی در اسلام علاوه بر محدودبودن به امور شرعی، از نظر کمّی نیز محدود است و ولیّ فقیه در صورت تشخیص، میتواند اموال مشروع فردی را محدود کند.
قاعده سلطنت از اموری است که فرع بر ملکیت است و مراد از آن تسلط کامل بر اموال خود است. امام خمینی آن را امری اعتباری میداند که قابل جعل و قرارداد است.
یکی از راههای اثبات مالکیت، قاعده ید است که به معنای سلطه و استیلای بر مال است. امام خمینی ماهیت ید را استیلا و سلطنت عرفی بر اشیا، و مهمترین دلیل حجیت این قاعده را بنای عقلا در همه زمانها و مکانها میداند.[۱]
معناشناسی
مالکیت از ریشه «ملک» به معنای دارابودن، در اختیار داشتن، در سیطره داشتن و توانایی تصرف در چیزی است.[۲] در فقه با نگاهی تحلیلی به حقیقت مالکیت، برخی آن را از انواع سلطنت دانستهاند.[۳] برخی دیگر نیز با تکیه بر فهم عرفی، مالکیت را رابطهای قراردادی میان مالک و یک شیء و اختصاص آن شیء به او دانستهاند.[۴] امام خمینی بر همین تعریف تأکید کرده است؛ از اینروی سلطنت، ملکیت نیست، بلکه از احکام و آثار عقلایی و لازمه آن است.[۵] در قانون مدنی به سبب اختلاف برداشتها، تعریفی از مالکیت ارایه نشده است؛ اگرچه رکن اساسی آن را «اختصاص» دانستهاند.[۶].[۷]
پیشینه
مالکیت را میتوان امری فطری دانست؛ از اینروی انسانها همواره خود را مالک چیزهایی میدانند که به دست میآورند. هرچند در جوامع ابتدایی، مالکیت چندان جایگاهی نداشت و منحصر به وسایل شخصی و عادی بود و زمین و مواد اولیه تقریباً به صورت اشتراکی، ملک همگان بود، با ظهور کشاورزی و تقسیم کار که سبب پیدایش مالکیت خانوادگی و خصوصی شد،[۸] تساوی نسبی جوامع اولیه برهم خورد و جنگ و درگیری و در نتیجه بردگی افراد را به همراه داشت.[۹] در یونان و روم باستان نزدیک به هشتاد درصد مردم برده بودند. بردگان نه مالک زمین بودند و نه ابزار کار داشتند.[۱۰] افلاطون در مدینه فاضلهای که ترسیم کرده بود، برای بردگان و طبقه حاکم و نظامیان حق مالکیت خصوصی قائل نبود[۱۱] و ارسطو ضمن انتقاد از مالکیت اشتراکی، مالکیت خصوصی را مشروط بر آنکه بهرهبرداری از آن عمومی باشد، بهترین گزینه میدانست.[۱۲] در ادیان توحیدی پیش از اسلام، به مالکیت فردی و حرمت غصب اموال دیگران توجه ویژهای شده است. نمونههایی از آن در کتاب مقدس یافت میشود.[۱۳]
مالکیت از نظر قرآن نوعی وکالت و جانشینی از طرف خداوند است ﴿وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۱۴]، ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتًا وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَارًا﴾[۱۵]، ﴿آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ﴾[۱۶] تا انسان بتواند اموالی را که در اختیار دارد، بر اساس مقررات ویژهای در راه سعادت خویش و دیگر افراد جامعه بهکار گیرد.[۱۷] قرآن کریم برخی از اقسام مالکیت را نامشروع دانسته است ﴿وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقًا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[۱۸]، ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[۱۹]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[۲۰]، ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾[۲۱]، ﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ﴾[۲۲] همچنین اختیار بخش وسیعی از منابع طبیعی تحت عنوان انفال، به رسول خدا(ص) سپرده شده است ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۲۳]، ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾[۲۴] و به این نکته نیز تصریح شده است که فقرا و محرومان جامعه، در بخشی از اموال دیگران حقی دارند ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۲۵]، ﴿وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾[۲۶]، ﴿وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾[۲۷] در روایات علاوه بر توجه دادن به جنبه اخلاقی مالکیت و اینکه اموال، وسیلهای برای رشد و تعالی انسان و جامعه است نه هدف،[۲۸] محدوده و احکام انواع مختلف مالکیت بهتفصیل مطرح شده است. در بسیاری از روایات، به حقوق مترتب بر مالکیت نیز توجه شده و حرمت مال، در کنار حرمت آبرو و جان قرار گرفته است.[۲۹]
فقها با توجه به آیات و روایات، به مالکیت بهطور گسترده توجه کردهاند؛ در نتیجه غالب ابواب فقهی به گونهای تنظیم شده است که مستقیم یا غیر مستقیم با مالکیت ارتباط پیدا میکند.[۳۰] عمدهترین مباحث در این زمینه مربوط به انواع مالکیت و محدودیتهای آن از جهت کمی، کیفی و حقوق مالکیت است، مانند حرمت ربا،[۳۱] کمفروشی، قمار، احتکار،[۳۲] و هزینه در راههای حرام.[۳۳] در فقه اسلامی سه گونه مالکیت خصوصی، دولتی و عمومی وجود دارد. چنین نظامی بر پایه چندبُعدی بودن انسان و بینش کلی و هماهنگ از انسان و جامعه تنظیم شده است.[۳۴]
امام خمینی احکام مالکیت را نخست به صورت فتوایی در کتاب تحریر الوسیله مطرح کرده و سپس از آن به صورت استدلالی در کتاب البیع بحث کرده است. ایشان در دیگر آثار خود نیز به تناسب، به پارهای از مباحث مرتبط با مالکیت اشاره کرده است. امام خمینی بر تعادل میان بخش خصوصی و سایر بخشها و نظارت بر آن در راستای تحقق عدالت اجتماعی تأکید میکرد.[۳۵] ایشان در وصیتنامه خود در خصوص مالکیت از مسئولان کشور میخواهد در برابر احکام خداوند متعال خاضع باشند و تحت تأثیر تبلیغات بیمحتوای قطب ظالم و چپاولگر سرمایهداری و قطب ملحد اشتراکی و کمونیستی واقع نشوند و به مالکیت و سرمایههای مشروع با حدود اسلامی احترام گذارند و از این طریق به ملت اطمینان دهند تا سرمایهها و فعالیتهای سازنده به کار افتد و کشور به خودکفایی برسد.[۳۶].[۳۷]
حقیقت مالکیت
مالکیت در یک تقسیمبندی، به مالکیت حقیقی و مالکیت اعتباری تقسیم شده است. مالکیت حقیقی مالکیت خداوند بر جهان و ثروتهای آن و مالکیت اعتباری، مالکیتانسان بر اشیای خارجی و مانند آن است. امام خمینی همانند فقهای دیگر[۳۸] مالکیت انسان بر اموال را امری اعتباری از جانب عقلا میداند.[۳۹] مراد از حقیقت مالکیت در این بحث، همین امر اعتباری است. برخی از فقها مالکیت را از واضحترین مصادیق امور اعتباری دانستهاند که گاهی با ارث و گاهی با عقد بیع و سایر معاملات ایجاد میشود و انسان مالک عین یا منفعت میگردد.[۴۰]
امام خمینی صیغه عقد (ایجاب و قبول) و مانند آن را سبب ایجاد مالکیت نمیداند؛ زیرا از نظر ایشان، مالکیت که امری اعتباری است، در حقیقت، ناشی از اعتبار عقلاست نه الفاظ عقود معاملات، البته عقلا نیز پس از انشای معاملات، مالکیت را اعتبار میکنند. همانگونه که وقتی انسان شیئی را حیازت میکند، این عمل موضوع برای اعتبار مالکیت توسط عقلا میشود، نه آنکه خود عمل، موجدِ مالکیت باشد.[۴۱].[۴۲]
اصل مالکیت در اسلام
در طول تاریخ بر اساس جهانبینیهای مختلف، نظریات و مکاتب گوناگونی دربارهٔ مالکیت پیدا شده است. تفاوت اصلی این نظریات و مکاتب در شکل فردی یا جمعی مالکیت و محدوده آن و کیفیت توزیع آن میان افراد و طبقات جامعه است. سرمایهداری آزاد، با تکیه بر فلسفه مادیگرایانه و اعتقاد به اینکه قوانین طبیعی بهترین قوانین و تضمینکننده سعادت و منافع همه افراد است، به آزادیِ همهجانبه انسان در همه فعالیتهای اقتصادی روی آورد و اساس مالکیت را بر مالکیت خصوصی قرار داد و مالکیت اشتراکی و دخالت دولت را تنها در حد ضرورت پذیرفت؛[۴۳] ولی با ظهور انقلاب صنعتی و بهرهکشی از کارگران، روشن شد که شعار تأمین منافع همگانی از طریق رقابت آزاد بنگاههای خصوصی، کارایی نداشته است؛ از اینرو بسیاری از اندیشمندان، اقتصاد مبتنی بر فلسفه اصالت فرد را طرد کردند و به جای آن، اقتصاد مبتنی بر فلسفه سوسیالیستی و مالکیت همگانی را پیشنهاد کردند.[۴۴] پس از گذشت هفتاد سال از حاکمیت مالکیت اشتراکی، ناکارآمدی این دیدگاه نیز بر طرفداران آن نظریه روشن شد.[۴۵] مالکیت در مکاتب اقتصادی غربی محدودیتی ندارد، مگر در جایی که به تنشهای اجتماعی منجر شود که در این صورت کم و بیش قوانین و محدودیتهایی وضع کردهاند. برعکس آن در نظامهای کمونیستی، این آزادی عمل به دولتها داده شده است.[۴۶]
اسلام که به نوعی مالکیت مختلط شخصی و غیر شخصی را به نحو متوازن پذیرفته، طبعاً شرایط و احکام ویژهای را برای مالکیت در نظر گرفته است که با نظامهای دیگر متفاوت است. پیش از انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی بارها از مکتب اقتصادی اسلامدفاع کرد و بر این باور بود که اسلام ضمن پذیرش مالکیت، تفسیر ویژهای از آن ارائه کرده و حدود و شرایط خاصی برای آن تعیین کرده است که آن را از مالکیت در نظامهای اقتصادی دیگر متمایز میسازد. اگر به این حدود و شرایط عمل شود، جامعه مشکلات و نابرابریهای دنیای سرمایهداری امروز را نخواهد داشت و دولت نیز به بهانههای مختلف همانند نظام کمونیستی، هر گونه آزادی را از انسانها سلب نمیکند.[۴۷]
اسلام برخلاف لیبرالیسم، اعتقادی به تعادل اقتصادی به صورت خودکار از طریق طبیعت و عامل غریزه ندارد، بلکه معتقد است عواملی باید نهاد مالکیت را همچون دیگر نهادها کنترل کند.[۴۸] عوامل محدودکننده مالکیت در اسلام از مفهوم اخلاقی و دینیِ مالکیت خصوصی ریشه میگیرد. بر این اساس انسان فردی از جامعه است و بخشی از ثروتهایی که برای همه بشر آفریده شده است، در اختیارش گذاشته شده تا در چارچوب مقررات الهی و برای تأمین سعادت خود و دیگر افراد جامعه هزینه کند؛ بنابراین حق تضییع منابع مالی یا به خطر انداختن سعادت خود و دیگران و تخطی از دستورهای الهی در تنظیم روابط مالکانه را ندارد.[۴۹]
امام خمینی در دی ۱۳۵۷ در مصاحبهای در پاریس، مالکیت اسلامی را غیر از مالکیت مطرح در آمریکا معرفی کرد. به گفته ایشان هرچند اسلام مالکیت را قبول دارد، قوانینی در اسلام وجود دارد که مالکیت را تعدیل میکند و اگر به آنها عمل شود، تقریباً همه مردم در یک سطح قرار میگیرند و در این صورت میتوان زمینها و صنایع را به دست مردم سپرد و نیاز چندانی نیست دولت متصدی اقتصاد باشد.[۵۰].[۵۱]
اقسام مالکیت
اندیشمندان اسلامی معمولاً مالکیت را از جهت نوع مالک به سه دسته تقسیم کردهاند: مالکیت خصوصی، مالکیت عمومی و مالکیت دولتی.
- مالکیت خصوصی، یعنی مالکیتی که به یک شخص یا گروهی معین اختصاص داشته باشد. از نظر اسلام مالکیت خصوصی ریشه در فطرت انسان دارد.[۵۲] تأیید این نوع از مالکیت، از سوی ادیان الهی بهویژه اسلام، سبب تلاش هرچه بیشتر انسان در راه تأمین نیازهای خود و جامعه میشود.[۵۳] این نوع مالکیت به انواعی مانند مالکیت اشخاص حقیقی و مالکیت عناوین که امروزه از آن به مالکیت اشخاص حقوقی تعبیر میشود، قابل تقسیم است[۵۴]
- مالکیت عمومی، یعنی مالکیت همه مردم. در اسلام مالکیت عمومی شامل آن بخش از زمینهایی است که از راه جنگ یا پیمان صلح به مسلمانان انتقال یابد؛ البته از راههایی مانند نذر و وصیت و وقف برای عموم مردم نیز میتوان مالکیت عمومی را ایجاد کرد. ویژگی مالکیت عمومی این است که اموال مزبور به شخص یا گروه خاصی تعلق ندارد؛ به گونهای که هر کس بتواند سهم خویش را جدا کند. همچنین این اموال قابل خرید و فروش و بخشش و ارث و رهن نیستند، بلکه عین آنها باقی میماند و منافع آن در راه مصالح عمومی هزینه میشود.[۵۵] دربارهٔ مالکیت عمومی برداشتهایی وجود دارد، ازجمله آنکه مالک آن، مجموعه افراد جامعه اسلامی ـ اعم از افراد موجود و آنها که بعداً به دنیا میآیند ـ یا عنوان جامعه مسلمانان است؛[۵۶] ولی امام خمینی تفسیرهای مزبور در مورد مالکیت عمومی بر اراضی فتح شده را نمیپذیرد، بلکه به نظر ایشان اموال مزبور ملک کسی نیست و تنها در اختیار حاکم اسلامی است و حاکم در واقع مالک تصرف است تا منافعش صرف مصالح جامعه اسلامی ـ نه لزوماً تکتک افراد ـ شود.[۵۷]
- مالکیت دولتی شامل بخش وسیعی از منابع طبیعی و غیر آن میشود که تحت عنوان «انفال» قرار میگیرند. برداشت بسیاری از فقها از این مالکیت این است که امام معصوم(ع) به دلیل امامت یا خود منصب امامت، مالک انفال است و برخی چنین اموالی را همچون اموال شخصی امام(ع) میدانستند که تصرف در آن نیازمند اذن اوست؛[۵۸] ولی به نظر امام خمینی چنین تفاسیری صحیح نیست. به باور ایشان انفال ملک کسی نیست و تنها حق تصرف در آن در اختیار امام(ع) و حاکم اسلامی است.[۵۹] این تفسیر ویژه امام خمینی از مالکیت عمومی و حکومتی، از نظریات اختصاصی ایشان است که با برداشت بیشتر فقها تفاوت دارد.[۶۰]
اسباب مالکیت
منشأ پیدایش مالکیت افراد، کار است. امام خمینی احیای موات و حیازت را از اسباب اولیه حصول ملکیت میداند.[۶۱] ملکیت بهوجودآمده از دو صورت فوق، از راه اسباب اختیاری مانند معاملات و غیر اختیاری مانند ارث به دیگران منتقل میشود؛[۶۲] البته حق خصوصی بهوجودآمده در مورد انواع مختلف منابع طبیعی، هم از جهت نوع کار و هم از جهت نوع حقوقی که ناشی از کار میشود و نیز چگونگی زوال حقوق، متفاوت است.[۶۳].[۶۴]
قلمرو مالکیت
امام خمینی همچون دیگر فقها بر این باور است آنچه مورد تملک قرار میگیرد، باید منافع عقلایی و حلال داشته باشد[۶۵] و متعلق حق دیگران اعم از خصوصی یا عمومی نباشد[۶۶] و در به دست آوردن آن باید از راههای مشروع ابتدایی مانند حیازت و احیا یا انتقالی مانند معاملات بهره برد؛ بنابراین از راههای نامشروعی مانند غصب، ربا، سرقت، قمار و رشوه که در فقه اسلامی با عنوان مکاسب محرمه از آنها یاد شده است، مالکیتی پدید نمیآید.[۶۷] همچنین پس از پیدایش مالکیت خصوصی و حصول اموال مشروع، تعدیلهایی در سلطه و مصرف اموال انجام میگیرد که بیشتر به صورت پرداختهای مالی واجب یا مستحب است؛ علاوه بر اینکه افراد، حق مصرف اموال در راههای نامشروع را ندارند.[۶۸] از نظر امام خمینی مالک حق ندارد به گونهای در اموالش تصرف کند که باعث ضرر و فساد در اموال دیگران شود.[۶۹] از نظر زمانی نیز تصرفات انسان محدود به زمان حیات اوست؛ البته حق دارد تا یکسوم اموالش، برای پس از مرگ جهت مصرف مورد نظرش وصیت کند.[۷۰]
امام خمینی پیش از انقلاب اسلامی ایران در کتاب تحریر الوسیله بر اختیارات ولیّ امر مسلمین دربارهٔ قلمرو مالکیت ازجمله مانند تثبیت قیمت، محدودکردن صنعت، تجارت و مانند آن از اموری که به مصلحت جامعه و نظام اجتماعی است، تصریح کرده است؛[۷۱] در حالیکه دیگر فقها کمتر به این مسئله توجه میکردند. از سوی دیگر، ایشان در همان ماههای نخست پس از انقلاب در سخنی در تیر ۱۳۵۸ تأکید میکند مالکیت اسلامی مالکیتی متعادل در چارچوب شرع است که منجر به اختلاف طبقاتی و چپاول ثروتهای ملی نمیشود[۷۲] و در ۱۳ آبان همان سال با تکیه بر اختیارات ولیّ فقیه تصریح میکند مالکیت خصوصی در اسلام علاوه بر محدودبودن به امور شرعی، از نظر کمّی نیز مشروط و محدود است؛ برهمین اساس در فرضی که فردی اموال مشروعی دارد، ولی به گونهای است که حاکم شرعی تشخیص میدهد آن اموال بر خلاف مصالح اسلام و مسلمانان است، میتواند مالکیت او را بر اموال محدود کند.[۷۳]
امام خمینی همچنین در سال ۱۳۶۲ در پاسخ به استفتای رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس، حکم ذکرشده در تحریر الوسیله مبنی بر مجاز بودن حاکم اسلامی بر تثبیت قیمت و محصور کردن تجارت را،[۷۴] حکم ثانوی دانست و به نمایندگان مجلس اجازه داد تا در صورت احراز مصلحت، به دولت چنین اختیاری بدهند.[۷۵] ایشان در پاسخ به استفتای دیگری نفت را جزو انفال میداند و به دولت اجازه میدهد از تصرف بیش از حد عرفی افراد، در فضا یا اعماق املاکِ شخصی جلوگیری کند[۷۶] و در دی ۱۳۶۶ در نامهای به رئیسجمهور وقت تصریح میکند انواع قوانین و مقررات دولتی که به نوعی برای ملکیت افراد ایجاد محدودیت میکند، از اختیارات حاکمیت و ولایت مطلقه فقیه است که بسیار فراتر از چارچوب احکام فرعیه الهی و مقدم بر آن است.[۷۷]
امام خمینی در مهر ۱۳۶۷ در پاسخ به انتقاد یکی از شاگردان خود، محمد حسن قدیری دربارهٔ حکم شطرنج و خرید و فروش آلات مشترکه، با تبیین نقش زمان و مکان، به ضرورتهای امروزی در محدودیتهای مالکیت اشاره میکند و میگوید نادیده گرفتن آنها باعث میشود به بهانه حلال بودن انفال برای شیعیان، به برخی اجازه داده شود با ماشینآلات پیشرفته امروزی، بخشهای وسیعی از منابع طبیعی را به تملک خویش درآورند و با نابودکردن جنگلها، محیط زیست را به خطر اندازند یا دولت حق نداشته باشد برای حفظ حل معضل ترافیک و حفظ جان انسانها، خانههای شخصی و مساجد را تخریب کند.[۷۸] در همه این موارد همانگونه که امام خمینی بعدها در وصیتنامه خود بیان کرده است، عدالت اجتماعی و حفظ حقوق دیگران در نظر گرفته شده است.[۷۹].[۸۰]
تعدیل مالکیت دولتی
پس از انقلاب اسلامی ایران نیز همواره به مباحث اقتصادی ازجمله مالکیت و چگونگی آن توجه شده است؛ چنانکه در جریان تهیه پیشنویس قانون اساسی یکی از بیشترین مباحث و اختلافات، مربوط به اصول اقتصادی، بهویژه اصل ۴۴ بوده است. با نگاه به جریان مذاکرات، بهراحتی میتوان دریافت که نگرانی عمده اعضای خبرگان قانون اساسی، انحراف اقتصاد جمهوری اسلامی ایران به سوی اقتصاد سرمایهداری یا سوسیالیستی بوده است؛[۸۱] به همین هدف در قانون اساسی بسیار تلاش شد نظامی اقتصادی بر پایه تعالیم اسلامی ارائه شود. در اصلهای ۴۴، ۴۶ و ۴۷ قانون اساسی، نظام اقتصادی جمهوری اسلامی بر سه بخش دولتی و تعاونی و خصوصی استوار شد و مالکیت در بخش خصوصی با رعایت چهار شرط، مورد حمایت قانون قرار گرفت:
- مطابقت با دیگر اصول اقتصادی قانون اساسی؛
- خارج نشدن از محدوده اسلام؛
- زیاننرساندن به جامعه؛
- فراهمآوردن رشد و توسعه اقتصادی کشور.
با وجود تصریح اصول مختلف قانون اساسی بر احترام به بخش خصوصی، در عمل چندان میدانی به بخش خصوصی داده نمیشد و با ملاحظه شرایط سالهای جنگ تحمیلی، بیشتر کارها را دولت انجام میداد که امام خمینی از آن انتقاد میکرد. ایشان کشاندن کارها به سوی مالکیت دولتی و کنار گذاشتن ملت را بیماری مهلکی برای کشور میدانست.[۸۲] آشکار شدن ناکارآمدی اقتصاد دولتی، اندیشمندان و مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران را در سالهای بعد واداشت تا با بررسی دقیق و تفسیر قانون اساسی ازجمله اصل ۴۴، راه را برای واگذاری فعالیتها به بخش خصوصی و شکوفایی اقتصاد کشور هموارتر سازند.[۸۳]
قاعده سلطنت
قاعده سلطنت (تسلیط) از اموری است که فرع بر ملکیت است و مراد از آن تسلط کامل بر اموال خود است.[۸۴] امام خمینی برخلاف برخی از فقها که سلطنت را صفتی نفسانی دانستهاند،[۸۵] آن را امری اعتباری میداند که قابل جعل و قرارداد است.[۸۶] این قاعده مستند به حدیثی نبوی(ص) است که مردم را مسلط بر اموال خود میداند: « اَلنَّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ»[۸۷] امام خمینی به سبب مرسله بودن سند این روایت، بر بنای عقلا بهعنوان دلیل اصلی این قاعده تأکید کرده است.[۸۸] از نظر ایشان تصرفاتی که موجب زوال مالکیت باشد نیز مانند دیگر تصرفات مالکانه، از مصادیق سلطنت بر اموال است؛ زیرا حفظ ملک تنها در حال اعمال سلطنت لازم است و پس از آن ضرورتی ندارد؛ از اینروی اعمال سلطنت در اخراج مال از مالکیت، با سلطنت منافاتی ندارد.[۸۹] از نظر ایشان مفاد این قاعده، علاوه بر آنکه بیانگر سلطنت مالک بر هر گونه تصرفی در اموال خودش است، بر منع از مزاحمت غیر نیز دلالت دارد و هر گونه تعرضی به تصرف مالکانه مالک را منع میکند.[۹۰].[۹۱]
قاعده ید
یکی از راههای اثبات مالکیت، قاعده ید است که به معنای سلطه و استیلای بر مال است. این قاعده پیشینهای طولانی دارد و در تمام عصرها مورد قبول همه عقلای عالم بوده است.[۹۲] امام خمینی نیز مانند برخی دیگر از فقها[۹۳] ماهیت ید را استیلا و سلطنت عرفی بر اشیا میداند.[۹۴] ایشان مهمترین دلیل حجیت این قاعده را بنای عقلا در همه زمانها و مکانها میداند و آن را از ضروریات تردیدناپذیر قلمداد میکند.[۹۵] ایشان همسو با فقهای دیگر[۹۶] در اثبات حجیت این قاعده، علاوه بر بنای عقلا، به احادیث نیز استناد میکند.[۹۷] برخی از فقها این روایات را متواتر دانستهاند.[۹۸] امام خمینی ضمن تقسیم این روایات به سه دسته مختلف، میزان و چگونگی دلالت آنها را بررسی کرده است.[۹۹]
ازجمله مباحث اختلافی میان فقها، اماره یا اصلبودن قاعده ید است.[۱۰۰] امام خمینی ضمن بررسی دقیق روایات قاعده ید، نتیجه میگیرد مأخذ این قاعده چه بنای عقلا باشد و چه اخبار و احادیث، اماره مالکیت خواهد بود.[۱۰۱].[۱۰۲]
منابع
پانویس
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «مالکیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۶۲۴–۶۳۱.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۰/۴۹۲؛ فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۵۷۹؛ زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۱۳/۶۴۶–۶۴۷؛ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۱۲/۱۷۶۴۹.
- ↑ یزدی طباطبایی، حاشیة المکاسب، ۱/۵۴؛ خویی، موسوعة الإمامالخوئی، البیع، ۳۶/۲۷–۲۸.
- ↑ آخوند خراسانی، حاشیه کتاب المکاسب، ۴؛ اصفهانی، حاشیة کتاب المکاسب، ۱/۳۱–۳۲ و ۵۷؛ نایینی، المکاسب و البیع، ۱/۸۵–۸۹.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۱/۲۱.
- ↑ کاتوزیان، قانون مدنی در نظم کنونی آن، ۴۴.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «مالکیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۶۲۴–۶۳۱.
- ↑ دورانت، تاریخ تمدن، مشرقزمین گاهواره تمدن ج۱، ۱/۲۲ و ۲۵.
- ↑ دورانت، تاریخ تمدن، مشرقزمین گاهواره تمدن ج۱، ۱/۲۵–۲۶.
- ↑ تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی، ۱۸.
- ↑ تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی، ۲۰، ۲۲ و ۲۴.
- ↑ تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی، ۲۸.
- ↑ کتاب مقدس، خروج، ۲۰/۱۵–۱۷؛ کتاب مقدس، تثنیه، ۵/۱۹–۲۱؛ کتاب مقدس، لاویان، ۱۹/۱۱–۱۳، ۳۵–۳۶.
- ↑ «و اوست که شما را جانشینان (خویش یا گذشتگان) در زمین گمارد و برخی را بر برخی دیگر به پایههایی برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید؛ بیگمان پروردگار تو زودکیفر است و به راستی او آمرزنده بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۱۶۵.
- ↑ «اوست که شما را در زمین، جانشین (امّتهای پیشین) کرد پس هر کس کافر شود، کفرش به زیان (خود) اوست و کفر کافران نزد پروردگارشان جز بیزاری نمیافزاید و کفر کافران جز بر زیانشان نمیافزاید» سوره فاطر، آیه ۳۹.
- ↑ «به خداوند و پیامبرش ایمان آورید و از آنچه شما را در آن جانشین کرده است ببخشید؛ بنابراین از شما آن کسان که ایمان آورند و انفاق کنند پاداشی بزرگ خواهند داشت» سوره حدید، آیه ۷.
- ↑ صدر، اقتصادنا، ۵۳۶–۵۳۹.
- ↑ «و داراییهای همدیگر را میان خود به نادرستی مخورید و آنها را (با رشوه) به سوی داوران سرازیر نکنید تا بخشی از داراییهای مردم را آگاهانه به حرام بخورید» سوره بقره، آیه ۱۸۸.
- ↑ «آنان که ربا میخورند جز به گونه کسی که شیطان او را با برخورد، آشفته سر کرده باشد (به انجام کارها) بر نمیخیزند؛ این (آشفته سری) از آن روست که آنان میگویند خرید و فروش هم مانند رباست در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است پس کسانی که اندرزی از پروردگارشان به آنان برسد و (از رباخواری) باز ایستند ، آنچه گذشته، از آن آنهاست و کارشان با خداوند است و کسانی که (بدین کار) باز گردند دمساز آتشند و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۷۵.
- ↑ «ای مؤمنان! جز این نیست که شراب و قمار و انصاب و ازلام ، پلیدی (و) کار شیطان است پس، از آنها دوری گزینید باشد که رستگار گردید» سوره مائده، آیه ۹۰.
- ↑ «شیطان، تنها بر آن است تا با شراب و قمار میان شما دشمنی و کینه افکند و از یاد خداوند و از نماز بازتان دارد؛ اکنون آیا دست میکشید؟» سوره مائده، آیه ۹۱.
- ↑ «وای بر کمفروشان!» سوره مطففین، آیه ۱.
- ↑ «از تو از انفال میپرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است پس، از خداوند پروا کنید و میانه خود را سازش دهید و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید» سوره انفال، آیه ۱.
- ↑ «آنچه خداوند از (داراییهای) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ «و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفتهاید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره انفال، آیه ۴۱.
- ↑ «و آنان که در داراییهایشان حقی معین است،» سوره معارج، آیه ۲۴-۲۵.
- ↑ «و در داراییهایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بیبهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، ۱۷/۱۸–۱۹.
- ↑ صدوق، من لایحضره الفقیه، ۴/۹۳؛ نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ۱۷/۸۷.
- ↑ احمدی، مالکیت خصوصی در اسلام، ۲۶.
- ↑ نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۲۳/۳۳۲–۳۳۵.
- ↑ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۱۹۹–۲۰۰، ۳۷۱–۳۸۴ و ۴/۳۶۷–۳۷۴.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۷۱–۴۷۵.
- ↑ دفتر همکاری، مبانی اقتصاد اسلامی، ۲۲۸؛ صدر، اقتصادنا، ۲۸۱–۲۸۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۳۲۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۴۵.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «مالکیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۶۲۴–۶۳۱.
- ↑ خوانساری، حاشیة المکاسب، ۲۸۱؛ نایینی، منیة الطالب، ۱/۱۵–۱۶.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۱/۱۴، ۲۰ و ۲/۱۹۳.
- ↑ نایینی، منیة الطالب، ۱/۱۶.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۱/۱۴–۱۵.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «مالکیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۶۲۴–۶۳۱.
- ↑ ژید، تاریخ عقاید اقتصادی، ۱/۷۰، ۱۶۷، ۲۶۹ و ۵۶۰–۵۷۴؛ تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی، ۱۵۶؛ صدر، اقتصادنا، ۲۸۱–۲۸۲.
- ↑ ژید، تاریخ عقاید اقتصادی، ۱/۲۶۷–۲۷۴، ۲۹۲، ۳۱۴–۳۱۷ و ۲/۱۳۱–۱۶۶؛ تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی، ۱۵۶–۱۶۱.
- ↑ تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی، ۱۸۹–۱۹۰.
- ↑ ژید، تاریخ عقاید اقتصادی، ۲/۱۳۱–۱۳۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۲۹۱ و ۴۳۷.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۰/۴۳۱–۴۳۲؛ نمازی، مقایسه تأثیر آموزه خداشناسی در شکلگیری اصول نظام اقتصادی اسلام و سرمایهداری، ۲۱–۲۲.
- ↑ صدر، اقتصادنا، ۵۳۶–۵۴۱ و ۶۰۷–۶۱۱؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۰/۴۳۲–۴۳۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۲۹۱–۲۹۲.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «مالکیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۶۲۴–۶۳۱.
- ↑ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۲/۷۰–۷۱؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۰/۴۳۰–۴۳۱.
- ↑ احمدی، مالکیت خصوصی در اسلام، ۲۳.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۳/۱۶۲ و ۲۲۰–۲۲۲.
- ↑ شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه، ۷/۱۳۶.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۰/۴۳۵ و ۵۱۰.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۳/۶۱–۶۸.
- ↑ مفید، المقنعه، ۲۷۸؛ طوسی، النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، ۱۹۹–۲۰۰؛ ابنزهره، غنیة النزوع الی علمی الاصول و الفروع، ۲۰۴ و ۲۹۳.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۶۶۲–۶۶۳ و ۳/۲۳–۲۴.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «مالکیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۶۲۴–۶۳۱.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۳/۳۸–۳۹ و ۴۵–۴۶.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۴۹.
- ↑ صدر، اقتصادنا، ۵۰۵–۵۱۳.
- ↑ احمد مهدیزاده آری| مهدیزاده آری، احمد، مالکیت (مقاله)|مقاله «مالکیت»، دانشنامه امام خمینی ج۸ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۶۲۴–۶۳۱.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۷۰؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۸۱–۸۲.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۹۰–۴۹۳ و ۲/۱۸۶–۱۹۰؛ حلی، تحریر الاحکام الشرعیة علی مذهب الامامیه، ۲/۲۸۰.
- ↑ امام خمینی، مکاسب، ۱ و ۲؛ امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۴۷۶–۴۷۷؛ نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ۲۲/۲۵ و ۲۳/۳۳۲–۳۳۳.
- ↑ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۱۲۲–۱۴۵؛ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۷۱–۴۷۴.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۱۹۳–۱۹۴؛ امام خمینی، وسیلة النجاة، ۶۶۳.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۹۲–۹۳؛ صدر، اقتصادنا، ۵۴۴–۵۴۵؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۰/۵۲۰–۵۲۵.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۵۹۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۴۷۰–۴۷۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۴۸۱.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۵۹۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۴۲۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۴۰۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۱–۴۵۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۵۰–۱۵۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۰۷ و ۴۴۴.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «مالکیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۶۲۴–۶۳۱.
- ↑ اداره کل، صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ۳/۱۵۵۶–۱۵۶۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۱۵۸.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «مالکیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۶۲۴–۶۳۱.
- ↑ کوهکمری، کتاب البیع، ۹۲.
- ↑ اصفهانی، حاشیة کتاب المکاسب، ۱/۱۱۱.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۱/۱۲۸.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۲/۲۷۲.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۱/۱۲۷.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۱/۱۲۹.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۱/۶۶۳.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «مالکیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۶۲۴–۶۳۱.
- ↑ بجنوردی، سیدحسن، القواعد الفقهیه، ۱/۱۳۳–۱۴۰؛ بجنوردی، سیدمحمد، قواعد فقهیه، ۱/۳۷۹.
- ↑ بجنوردی، سیدحسن، القواعد الفقهیه، ۱/۱۳۳.
- ↑ امام خمینی، الاستصحاب، ۲۶۴.
- ↑ امام خمینی، الاستصحاب، ۲۶۵.
- ↑ آلبحرالعلوم، بلغة الفقیه، ۳/۳۰۴–۳۰۸؛ بجنوردی، سیدحسن، القواعد الفقهیه، ۱/۱۳۵–۱۳۹؛ تبریزی، فرائد الاصول مع حواشی أوثق الوسائل فی شرح الرسائل، ۵/۶۰۰–۶۰۳.
- ↑ امام خمینی، الاستصحاب، ۲۶۵–۲۷۹.
- ↑ تبریزی، فرائد الاصول مع حواشی أوثق الوسائل فی شرح الرسائل، ۵/۶۰۰–۶۰۱.
- ↑ امام خمینی، الاستصحاب، ۲۶۵.
- ↑ نراقی، عوائد الایام فی بیان قواعد الاحکام و مهمات مسائل الحلال و الحرام، ۷۴۱–۷۴۲؛ نایینی، اجود التقریرات، ۲/۴۵۵؛ بجنوردی، سیدحسن، القواعد الفقهیه، ۱/۱۳۲.
- ↑ امام خمینی، الاستصحاب، ۲۷۹.
- ↑ مهدیزاده آری، احمد، مقاله «مالکیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۸، ص۶۲۴–۶۳۱.