قلب در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = قلب | عنوان مدخل = قلب | مداخل مرتبط = قلب در لغت - قلب در قرآن - قلب در نهج البلاغه - قلب در معارف دعا و زیارات - قلب در معارف و سیره علوی - قلب در معارف و سیره سجادی - قلب در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی | پرسش م...» ایجاد کرد) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
'''انمیاث (ذوب شدن و محو گشتن)''': انمیاث از ریشه «میث» سه بار در [[نهج البلاغه]] تکرار شده که معنای آن، ذوب شدن و محو گشتن چیزی در چیز دیگر است؛ چنانکه نمک در آب محو میشود: {{عربی|كما يمات الملح في الماء}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۰.</ref>. | '''انمیاث (ذوب شدن و محو گشتن)''': انمیاث از ریشه «میث» سه بار در [[نهج البلاغه]] تکرار شده که معنای آن، ذوب شدن و محو گشتن چیزی در چیز دیگر است؛ چنانکه نمک در آب محو میشود: {{عربی|كما يمات الملح في الماء}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۰.</ref>. | ||
[[امام]] برای این که [[ارزش]] [[نعمتهای الهی]] را به رخ [[انسان]] بکشد، میفرماید: اگر [[قلب]] شما گداخته و ذوب شده و از چشمهایتان سیل [[اشک]] جاری شود، هرگز با نعمتهای الهی و حتی فقط با [[نعمت]] [[ایمان]] [[برابری]] نمیکند<ref>برگرفته از نهج البلاغه، خطبه ۵۲، ص۱۴۰. ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۳۳۲.</ref>، بنابراین، اگر [[مؤمن]] تا وقتی [[دنیا]] باقی است، بگرید و از [[شوق]] سر از پا نشناسد، از [[شکر نعمت]] ایمان خود هم برنیامده است، تا چه رسد به دیگر [[نعمتها]].<ref>[[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۶۶.</ref> | [[امام]] برای این که [[ارزش]] [[نعمتهای الهی]] را به رخ [[انسان]] بکشد، میفرماید: اگر [[قلب]] شما گداخته و ذوب شده و از چشمهایتان سیل [[اشک]] جاری شود، هرگز با نعمتهای الهی و حتی فقط با [[نعمت]] [[ایمان]] [[برابری]] نمیکند<ref>برگرفته از نهج البلاغه، خطبه ۵۲، ص۱۴۰. ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۳۳۲.</ref>، بنابراین، اگر [[مؤمن]] تا وقتی [[دنیا]] باقی است، بگرید و از [[شوق]] سر از پا نشناسد، از [[شکر نعمت]] ایمان خود هم برنیامده است، تا چه رسد به دیگر [[نعمتها]].<ref>[[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۶۶.</ref> | ||
==ویژگیهای ادراکی [[قلب]]== | |||
در سخنان [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پارهای ویژگیهای [[معرفتی]] به قلب نسبت داده شده و از این [[واقعیت]] حاکی است که قلب، بعد دیگری دارد؛ لذا قلب فقط «منبع [[احساسات]] و [[عواطف]]» و محل یک سلسله حالات و اوصاف [[نفسانی]] نیست؛ بلکه جنبه دیگر آن، [[شناخت]] امور و [[حقایق]] است؛ لذا به چیزی قلب میگویند که هم به [[معرفت]] نایل میشود و هم بعد [[احساس]] دارد. اوصاف شناختاری در [[سخنان امام]] به گونههای مختلفی است. | |||
===بهرهمندی از لب=== | |||
یکی از ویژگیهای معرفتی قلب، دارا بودن [[لُب]] است. لُب در لغت به [[خالص]] هر چیز گفته میشود<ref>راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۴۴۶؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۲ و ۱، ص۱۶۶ - ۱۶۴؛ مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج۱، ص۱۴۵.</ref>. از این رو، به [[عقل]] لُب میگویند؛ چون خالصترین بعد [[انسانی]] است. لب در [[قرآن]]، یعنی [[عقلی]] که در آن هیچ شائبه و ناخالصی نباشد و به [[خلوص]] محض رسیده باشد و به تعبیری، عقل محض باشد. عقل محض، عقلی است که تحت تأثیر [[شهوت]]، [[غضب]]، تخیلات و اوهام قرار نگیرد؛ بلکه آنها را تحت [[سیطره]] خویش درآورد: | |||
گویند: ما به همه آن کتاب گرویدیم که از جانب [[پروردگار]] ما آمده و بر این [[دانش]] و بر این معنا فقط [[خردمندان]] عالم آگاهند<ref>{{متن قرآن|يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ}} «میگویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمیگیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.</ref>. | |||
لُب در شانزده [[آیه]] [[قرآن کریم]] به همین معنا آمده است، و چنین عقلی به [[حکمت]] میرسد<ref>{{متن قرآن|يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ}} «به هر که خواهد فرزانگی میبخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان دادهاند؛ و جز خردمندان در یاد نمیگیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.</ref>. جالب است بدانیم که بیشترین ویژگی افراد لبیب در [[قرآن]] آن است که [[اهل]] تذکرند. [[تذکر]] نوعی انتقال از مقدمات به مطلوب است. این گونه انتقالها برای صاحبان لب، به سرعت و به سهولت دست میدهد؛ از این رو آنان [[حق]] را از [[باطل]] تمیز داده، به سمت حق و صاحبان آن جذب میشوند. قرآن بیش از این گفته است: «و منحصراً [[خردمندان]] متذکر این مطلبند»<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ}} «تنها خردمندان پند میپذیرند» سوره زمر، آیه ۹.</ref>. مطلب این نیست که انسانهای لبیب، اهل تذکرند؛ بلکه سخن در این است که فقط و فقط صاحبان «[[خرد]] [[ناب]]» تذکر میپذیرند و فقط واجدان «[[عقل]] محض» به [[حقایق]] اشیا ([[حکمت]]) و تمیز سره از ناسره نایل میشوند<ref>علامه طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۳۹۶، ۳۹۵ و ج۳، ص۲۹ و ج۶، ص۱۵۰، ۱۴۹؛ فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، ص۸۵ و ۷۸ و ۵۵؛ طبرسی، ابو علی، مجمع البیان، ج۸، ص۴۹۳ و ۴۵۱.</ref>. | |||
[[امیر مؤمنان]]{{ع}} یادآور میشود که [[قلب]] لبیب با دیده خود «اَمَد» و پایان کار خویش را مینگرد، نشیب و فراز [[آینده]] را میبیند و خود را به [[زمان]] حال محدود نمیکند<ref>برگرفته از نهج البلاغه، خطبه ۱۵۳، ص۴۷۹. </ref>. قلب [[عاقل]] هم به گذشته نظر دارد؛ اما به نظر اعتبار؛ یعنی با مطالعه احوال گذشتگان، [[عمر]] خود را طولانی میکند و به اندازهای که از آنان [[تجربه]] برگیرد، صاحب لب شده است که گاه [[انسانی]] هزار ساله خواهد شد. به عبارت دیگر، سن، دو گونه شناسنامهای و [[واقعی]] است. انسانهای لبیب، سن واقعی و بسیار دارند. عاقل به آینده نیز نظر دارد؛ اما به نظر [[بصیرت]]، و مهمترین نقطه آینده، لحظه پایان و [[حیات]] دوم است. بدین جمله توجه کنید: {{متن حدیث|وَ مَا كُلُّ ذِي قَلْبٍ بِلَبِيبٍ وَ لَا كُلُّ ذِي سَمْعٍ بِسَمِيعٍ وَ لَا كُلُّ ذِي نَاظِرِ عَيْنٍ بِبَصِيرٍ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۷، ص۲۱۹. ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۳۴ - ۱۳۳.</ref>؛ [[امام]] پندهای خویش را ارائه داد تا اهل [[عبرت]] [[آگاه]] شوند. اگر [[قلبی]] لبیب باشد، [[حقایق]] را خواهد فهمید و اگر گوشی شنوا داشته باشد، [[حق]] را خواهد پذیرفت و اگر صاحب چشمی [[بینا]] باشد، با [[مشاهده]] حوادث، متنبه خواهد شد. پس برای اعتبار، [[قلب]] لبیب و گوش شنوا و چشم بینا لازم است.<ref>[[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۶۹.</ref> | |||
===بهرهمندی از اُذُن=== | |||
[[امام علی]]{{ع}} در یکی از [[خطبهها]] با اشاره به قدر و [[منزلت امامان]]، خود را به چراغی [[تشبیه]] میکند که در ظلمتها روشنی میبخشد. اگر [[انسان]] بار [[گناهان]] خویش را به [[زمین]] گذارد و از [[سلاطین جور]] [[پیروی]] نکند، قدری به خود آمده، از گذشته خویش پشیمان شود و درصدد برافروختن [[آتش فتنه]] نباشد و [[مسلمانان]] از او نرنجند، میتواند [[پند]] [[امام]] را [[حفظ]] کند و گوش [[جان]] خویش را برای پندهای او مهیا ساخته، اشارات و رموز سخنان [[نور]] را بفهمد: {{متن حدیث|إنّما مثلي بينكم مثل السّراج في الظّلمة ليستضيء به من ولجها، فاسمعوا أيّها النّاس وعوا، و أحضروا آذان قلوبكم تفهموا}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۹، ص۷۵۶.</ref>؛ بدین لحاظ در این عبارت برای قلب، هم گوش و هم [[فهم]] ثابت شده است.<ref>[[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۷۰.</ref> | |||
===بهرهمندی از [[سمع]]=== | |||
امام در [[خطبه]] [[همام]] آنجا که ویژگیهای [[پارسایان]] را برمیشمرد، به این فرازها میرسد که [[پرهیزگاران]]، شب را فرصتی مغتنم میدانند. آنان شبها به [[نماز]] ایستاده، [[قرآن]] را با [[تأمل]] [[تلاوت]] میکنند. وقتی به آیهای بر میخورند که در آن [[امید]] است، در نفس آنان [[شوق]] و طمعی پیدا میشود و اگر با آیهای مواجه شوند که در آن [[بیم]] و [[ترس]] باشد، گوش جانشان را به آن میگشایند و چنان [[شیون]] و فریاد سر میدهند که گویی فریاد [[دوزخ]] در بُن گوش آنان است<ref>برگرفته از نهج البلاغه، خطبه ۱۸۴، ص۶۱۳.</ref>. حضرت در این خطبه از تعبیر «[[ظن]]» استفاده کرده است. یکی از معانی ظن در قرآن [[یقین]] است<ref>علامه طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۱۵۲؛ فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، ص۳۰؛ طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص، ۳۳؛ همو، مجمع البیان، ج۵، ص۸۰.</ref>. [[خداوند]] فرموده است: «آنانکه میدانند در پیشگاه [[خدا]] حاضر خواهند شد»<ref>{{متن قرآن|الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ}} «همان کسان که میدانند به لقای پروردگارشان خواهند رسید» سوره بقره، آیه ۴۶.</ref>. بر این اساس میتوان گفت که [[اهل تقوا]] به [[آخرت]] [[یقین]] یافته و به تعبیری، به «[[عین الیقین]]» نایل شدهاند. عین الیقین با [[رؤیت]] و [[شهود]] ملازم است: «حقاً اگر به طور یقین میدانستید، البته [[دوزخ]] را [[مشاهده]] خواهید کرد؛ سپس به چشم یقین میبینید»<ref>{{متن قرآن|كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ}} «هرگز! اگر به «دانش بیگمان» بدانید، * به راستی دوزخ را خواهید دید * سپس آن را به «دیدار بیگمان» خواهید دید» سوره تکاثر، آیه ۵-۷.</ref>. بنابراین، گوش [[جان]] [[پارسایان]] هنگام مرور [[آیات]] [[انذار]] به [[حقیقت]] فریاد [[جهنم]] را میشنود؛ چنان که چشم جانشان واقعاً به رؤیت [[اهل]] [[جحیم]] میرسد. اینان به ظاهر در دنیایند، اما به واقع در آخرتند.<ref>[[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۷۱.</ref> | |||
===بهرهمندی از یقین=== | |||
[[شریف رضی]] در بخش [[حکمتهای نهج البلاغه]] از [[تاریخ]] [[طبری]] و طبری نیز از [[عبدالرحمان بن ابی لیلی]] [[فقیه]]، روایتی نقل میکند که گفت: در [[جنگ صفین]] از [[امام علی]]{{ع}} درباره [[امر به معروف و نهی از منکر]] و [[تحریض]] وی به [[جهاد]] [[حدیثی]] شنیدم که بر [[انکار]] منکر با [[قلب]] و زبان و دست تأکید دارد. بیشترین [[مقام]] از آن کسی است که برای تعالی [[کلمة الله]] و [[انحطاط]] کلمه [[ظلم]] [[قیام]] کند. او بر [[سبیل]] [[هدایت]] است و سرانجام: {{متن حدیث|نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۶۵، ص۱۲۶۲.</ref>؛ | |||
در این تعبیر به دو نکته برمیخوریم: نخست، قلب او به یقین رسیده و دوم، یقین از جنس [[نور]] است و قلب او با یقین، نور شده است. | |||
بنابراین، قلبها دو دستهاند: نور و [[ظلمت]]، نه اینکه بگوییم: [[نورانی]] و ظلمانی؛ بلکه قلب عین نور میشود. در [[دعاها]] به ویژه دعاهای [[ماه مبارک رمضان]]، با تعبیر مباشرت یقین با قلب فراوان مواجه میشویم: {{متن حدیث|أَنْ تَهَبَ لِي يَقِيناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي}}<ref>کلیات مفاتیح الجنان، اعمال روزهای ماه مبارک رمضان، ص۳۳۸.</ref>. [[امام]] نیز درباره [[اهل]] [[تشبیه]] فرموده است: قلبشان با [[یقین]]، مباشر و همراه نیست<ref>نهج البلاغه، خطبه ۹۰، ص۲۳۵. </ref>.<ref>[[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۷۱.</ref> | |||
===مألوس (زوال [[عقل]])=== | |||
پس از [[جنگ]] [[خوارج]] در [[نهروان]]، [[امام علی]]{{ع}} [[مردم]] را در «نُخَیله» گرد آورد تا آنان را برای جنگ با مردم [[شام]] آماده سازد؛ اما مردم [[لشکرگاه]] را خالی کرده، امام را تنها گذاشتند. حضرت، آنان را با [[عتاب]] [[سرزنش]] کرد و فرمود: آنگاه که شما را به [[جهاد]] فرامیخوانم، مضطرب شده، چشمهایتان میچرخد و متحیر میشوید و مانند کسی که عقل او زایل دیوانه میشوید؛ پس شما هیچ نمیفهمید<ref>برگرفته از نهج البلاغه، خطبه ۳۴، ص۱۱۳.</ref>. | |||
این پارهای از ویژگیهای [[معرفتی]] [[قلب]] بود. اینک به اختصار به دیگر تعابیر امام توجه کنید: | |||
[[عقد]] قلب ([[خطبه ۸۴]])، [[احاطه علمی]] (خطبه ۸۴)، [[احتجاج]] ([[خطبه ۱۰۷]])، [[عمی]] (خطبه ۱۰۷ و [[نامه]] ۳۳ و [[حکمت]] ۱۸۴)، ذکر ([[خطبه ۱۱۲]])، [[درک]] [[حق]] ([[خطبه ۱۷۸]])، [[عرفان]] (نامه ۲۸ و حکمت ۳۶۷)، [[بصیرت]] ([[خطبه ۱۶۴]] و ۴۹)، [[تعقل]] ([[خطبه ۱۷۶]] و حکمت ۳۹)، [[تفکر]] ([[خطبه ۸۲]]) و [[شک]] (حکمت ۱۳۹). | |||
با توجه به مطالب پیشگفته به این نتیجه میرسیم که قلب، دو نوع ویژگی دارد: اوصاف معرفتی و اوصاف احساسی؛ بنابراین تاکنون دو بعد برای قلب به دست آمد. مسئله به همین جا پایان نمیپذیرد؛ بلکه میتوان ابعاد دیگری را از مجموع [[سخنان امام]] به دست آورد و از این طریق، تصویر [[ذهنی]] خود را از ماهیت قلب گسترش داد.<ref>[[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۷۲.</ref> | |||
==ابعاد دیگر قلب== | |||
#'''[[افعال]]''': در پارهای از سخنان [[امیرمؤمنان]]{{ع}}، انتساب افعال به قلب دیده میشود؛ پس میتوان گفت: قلب به جز آنکه [[احساس]] و حالات و [[ادراک]] و [[شعور]] دارد، فاعل است و میتواند منشأ صدور [[رفتاری]] شود. | |||
#'''استعمال''': امام علی{{ع}} در یکی از سخنان خویش احوال [[عارفان]] را وصف میفرماید. این وصف تا بدان پایه بلند و والا است که میتوان آن را «[[وحی]] آسا» دانست. سخنی که با این جملههای [[نورانی]] آغاز میشود {{متن حدیث|قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ}} تا آنجا که فرمود: {{متن حدیث|بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضَى رَبَّهُ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۱۰، ص۶۹۲.</ref>. [[مؤمن واقعی]] و [[عارف]] [[راستین]] کسی است که [[عقل]] خویش را زنده کرد و در برابر، نفس خویش را میراند و... چنین شخصی گامهایش ثابت است؛ [[اهل]] [[آرامش]] بوده، در جای [[امن]] و راحت قرار دارد. او این همه را فقط از طریق [[اعمال]] [[قلبی]] و [[خشنود]] ساختن پروردگارش به دست آورده است؛ لذا [[حیات]] [[عقلی]]، [[شهود]] برق، [[ابانه]] طریق و [[آرامش روانی]]، رهین [[رفتار]] [[آدمی]] است؛ [[رفتاری]] که فقط با [[نیت]] [[رضایت الهی]] صورت گیرد، و [[انسان]] از این راه به «[[حیات طیب]]» دست مییابد؛ «هر کس از مرد و [[زن]]، کار [[نیکی]]، به شرط [[ایمان به خدا]] به جای آرد ما او را در زندگانی خوش و با [[سعادت]] زنده میگردانیم»<ref>{{متن قرآن|مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً}} «کسانی از مرد و زن که کار شایستهای کنند؛ و مؤمن باشند، بیگمان آنان را با زندگانی پاکیزهای زنده میداریم» سوره نحل، آیه ۹۷.</ref>. | |||
#'''تشاجر ([[دشمنی]])''': {{متن حدیث|وَ اسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ وَ تَشَاجَرَ النَّاسُ بِالْقُلُوبِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۰۷، ص۳۲۴.</ref>؛ «[[دوستی]] [[مردم]] به زبان و دشمنی مردم با [[دل]] است». این [[خطبه]] درباره احوال مردم [[آخرالزمان]] است. در آن [[زمان]]، [[علم]] [[گمراهی]] برافراشته میشود، شعبههای آن پراکنده و پرچمداران گمراهی فراوان میشوند. [[گناه]]، محور [[اتحاد]] مردم، و [[دین]]، ملاک [[اختلاف]] آنان میشود. [[دوستیها]] با [[دروغ]] و [[دشمنیها]] با [[راستی]] در میآمیزد. اهل آن زمان چون گرگانند. [[پادشاهان]]، درنده، و انسانهای [[ضعیف]] طعمهاند. | |||
بر اساس مطالب پیش گفته، اولاً [[قلب]] ویژگیهایی احساسی و [[عاطفی]] دارد؛ ثانیاً از امتیاز [[درک]] و [[شعور]] بهرهمند است؛ ثالثاً بُعد رفتاری نیز دارد. از سوی دیگر، میدانیم که [[روح انسانی]] هم دارای همین ابعاد است؛ یعنی [[احساسات]]، [[ادراکات]] و افعالی دارد. بنابراین، به این نتیجه مطلوب میتوان رسید که از دیدگاه [[امیرمؤمنان]]{{ع}}، [[قلب]] چیزی جز [[روح]] و نفس نیست. بدین سبب، قلب تمام [[هویت انسان]] بوده، کلیه ابعاد [[انسانی]] را در بر میگیرد. برای تکمیل بحث میتوان مواردی را در [[سخنان امام]] نشان داد که در آنها با [[صراحت]]، قلب با نفس برابر نهاده شده است. | |||
در اینجا فقط به یک نمونه از آنها اشاره میشود و آن واژه [[فطرت]] است. [[امام]] برای [[آموزش]] [[درود فرستادن]] بر [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، خطبهای را ایراد و در آغاز آن، مطالبی را درباره [[حضرت باری تعالی]] [[القا]] کرده است: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ دَاحِيَ الْمَدْحُوَّاتِ وَ وَ دَاعِمَ الْمَسْمُوكَاتِ وَ جَابِلَ الْقُلُوبِ عَلَى فِطْرَتِهَا}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۷۱، ص۱۶۸.</ref>؛«بارخدایا! ای کسی که [[زمینها]] را گستراندی و [[آسمانها]] را نگه داشتی و قلبها را بر فطرتشان قرار دادی و آنها را جبلت بخشیدی». | |||
[[خداوند]] با ایجاد و [[خلق]] واحد و بسیط، هم قلب را آفرید و هم به آن فطرت و سرشتی خاص بخشید. در این تعبیر، قلب دارای فطرت تلقی شده است. از سوی دیگر، میدانیم که فطرت به [[روح آدمی]] مربوط است. این کاربرد در [[قرآن]] هم آمده: | |||
پس تو مستقیم روی به جانب [[آیین پاک]] [[اسلام]] آور و پیوسته از طریق [[دین خدا]] که فطرت خلق را بر آن [[آفریده]] است، [[پیروی]] کن<ref>{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا}} «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>. | |||
مراد از فطرت در این [[آیه]]، [[حقیقت]] انسانی، یعنی همان روح او است؛ در نتیجه، قلب همان روح به شمار میرود. حال که قلب در [[احادیث]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} با نفس و روح برابر است، میتوان گفت اصطلاح قلب در قرآن و کلمات امام بر یکدیگر منطبق است. از سوی دیگر، این اصطلاح با اطلاق [[عرفانی]] مغایرت دارد.<ref>[[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۷۳.</ref> | |||
==[[ارتباط]] قلب و زبان== | |||
[[امام علی]]{{ع}} در دو مورد، لسان و [[قلب]] [[مؤمن]] را از یک سو و لسان و قلب [[منافق]] را از سوی دیگر مقایسه کرده است. وی میفرماید: {{متن حدیث|إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِهِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵، ص۵۷۰.</ref>. مفاد این بخش این است که اگر مؤمن بخواهد سخنی بر زبان جاری سازد، نخست در آن [[اندیشه]] میکند و در صورتی که [[نیک]] و [[صلاح]] بود، به زبان میآورد و اگر آن را ناروا دید، از آن چشم میپوشد؛ اما منافق بیتأمل سخن بر زبان جاری کرده، در آن هیچ نمیاندیشد و [[سود]] و زیانش را نمیداند. بر این اساس، قلب و [[عقل]] مؤمن بر زبان تقدم دارد. | |||
سخن فوق، بار دیگری نیز دارد و آن اینکه منافق، [[اعتقاد]] اصلی خویش را در قلب نگه داشته، آن را پنهان میکند و به زبان نمیآورد؛ اما گفتههای مؤمن از اعتقادش حکایت دارد. به دیگر سخن، زبان و قلب مؤمن یکی است؛ اما منافق دوگانه است و به تعبیر کلیتر، مؤمن بر خلاف منافق ظاهر و باطنش همگونی دارد. پس زبان [[اهل]] [[ایمان]] همیشه صادق و سخن اهل [[نفاق]] همیشه کاذب است. حال با توجه به ادامه سخنان حضرت، احتمال نخست، [[اولویت]] مییابد: | |||
{{متن حدیث|لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَتَكَلَّمَ بِكَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِي نَفْسِهِ فَإِنْ كَانَ خَيْراً أَبْدَاهُ وَ إِنْ كَانَ شَرّاً وَارَاهُ وَ إِنَّ الْمُنَافِقَ يَتَكَلَّمُ بِمَا أَتَى عَلَى لِسَانِهِ لَا يَدْرِي مَا ذَا لَهُ وَ مَا ذَا عَلَيْهِ}}. | |||
[[امام علی]]{{ع}} در مورد دیگری میفرماید: {{متن حدیث|لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۹، ص۱۱۰۶. ر.ک: بحرانی، ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۵۰۹.</ref>. او در سخن پیشین از تعبیر منافق و در اینجا از واژه احمق استفاده کرده است که میتواند دلالتی روشن بر [[وحدت]] آن دو داشته باشد. بر این اساس، میتوان به این نکته توجه کرد که اگر منافق اندیشه هم بکند و از روی [[تأمل]] سخنی بگوید، سخن و اندیشهاش احمقانه است. به بیان دیگر، سخنها و [[اندیشهها]] دو دستهاند: درست و احمقانه. [[اندیشه]] اگر [[حق]] و [[سود]] [[راستین]] را تشخیص دهد، بر صواب است؛ در غیر این صورت، [[فکر]] و سخن، هر دو، حماقتی بیش نیست، و [[انسان]] جز بر پایه [[ایمان]]، به حق و سود راستین نمیرسد؛ زیرا ایمان است که انسان را [[بینا]] میکند.<ref>[[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۷۵.</ref> | |||
==[[درک]] حق== | |||
[[حضرت امیر]]{{ع}} در یکی از سخنان خویش بر درک حق صحه گذاشته، آن را [[تأیید]] میکند: {{متن حدیث|لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ وَ لَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۸، ص۵۸۲.</ref>؛ درک، از دو راه چشم و [[قلب]] ممکن است. اگر [[خدا]] متعلق [[ادراک انسان]] باشد، راه نخست مسدود و فقط راه دوم مفتوح است. پس، قلب میتواند به درک [[مقام ربوبی]] نایل شود؛ اما آنچه این [[توانایی]] را به فعلیت نزدیک میکند، [[ایمان حقیقی]] است. | |||
حضرت در موضعی دیگر میفرماید: {{متن حدیث|وَ امْتَنَعَ عَلَى عَيْنِ الْبَصِيرِ فَلَا عَيْنُ مَنْ لَمْ يَرَهُ تُنْكِرُهُ وَ لَا قَلْبُ مَنْ أَثْبَتَهُ يُبْصِرُهُ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۴۹، ص۱۳۶.</ref>؛ نتیجه آنکه دیدن او با چشم محال است؛ زیرا چشم فقط [[امور مادی]] و محسوس را میبیند و ذات حق، از [[حس]] و ماده [[منزه]] است؛ اما اگر چشم انسان به او نرسید، نمیتوان او را [[انکار]] کرد و اگر قلب او را [[اثبات]] کرد، او را نمیتوان دید. [[امام]] در سخن پیشین درک را برای قلب ثابت میکند؛ اما در اینجا آن را سلب نموده است. این تناقض نیست؛ زیرا میتوان گفت آنجا که [[شناخت]] ممتنع شمرده شده، مقصود [[شناخت حسی]] است؛ ولی آنجا که تأیید شده، منظور [[معرفت]] درونی و [[عرفان]] [[شهودی]] و [[ایمانی]] است. وجه دوم اینکه شناخت کنه ذات او محال است؛ اما معرفت غیرذات هر چند به صورت شهودی باشد، امکان دارد. البته این امکان همیشه به فعلیت نخواهد رسید که در این صورت، قلب [[آدمی]] [[نابینا]] است: | |||
[[پیامبر]] طبیبی [[روحانی]] است که با [[طب]] خویش برای درمان [[بیماریهای روحی]] همواره گردش میکند و مرهمهایش را آماده و ابزارها را سرخ کرده است تا بر جانهای مجروح و نیازمند درمان مرهم گذارد؛ دلهای [[کور]]، گوشهای کر و زبانهای لال<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۰۷، ص۳۲۲؛ ر.ک: نهج البلاغه، حکمت ۱۸۴، ص۱۱۷۵.</ref>. | |||
مسئله نسبت [[قلب]] و [[معرفت]] به گونههایی دیگر هم مطرح شده است؛ از جمله: [[خداوند]] با حجتهای خویش بر قلب ظاهر میشود<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۰۷.</ref>؛ قلبهای [[مؤمنان]] با [[فضایل اهل بیت]] آشنایند<ref>نهج البلاغه، نامه ۲۸، ص۸۹۴.</ref>؛ قلبها دو دستهاند: لبیب و غیر لبیب<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۵۳ و ۸۷.</ref>؛ برخی [[عقلها]] دائم به [[تفکر]] مشغولند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۲.</ref>؛ پارهای قلبها به [[نور]] [[یقین]] منورند<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۶۵.</ref>؛ و با نخستین [[شبهه]]، [[شک]] در برخی [[قلوب]] ظاهر میشود<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۳۹.</ref>.<ref>[[محمد تقی فعالی|فعالی، محمد تقی]]، [[قلب و معرفت قلبی (مقاله)|مقاله «قلب و معرفت قلبی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱]] ص ۷۶.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۲۸ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۱۸
سخنان امام علی(ع)
در آغاز مناسب است به صورتی کلی و گذرا به این واژه در نهج البلاغه نگاهی بیفکنیم و از آن، یک به یک به طرح مباحث بپردازیم. قلب در نهج البلاغه به طور کلی ۱۷۲ مورد کاربرد دارد.
اگر به آمار نگاه دقیقی بیفکنیم، خواهیم دید که تکرار واژه قلب، بیشتر در خطبهها است تا در نامهها یا حکمتها؛ آن هم به طور خاص در خطبه ۲۳۴ که به خطبه «قاصعه» معروف است. پس از آن، حکمت ۳۶۶ است که به امر به معروف و نهی از منکر میپردازد. سپس خطبه ۱۷۶ قرار دارد که به مسئله خوارج و حکمیت مربوط میشود و در نهایت نامه ۳۱ است که وصیت به امام حسن مجتبی(ع) را در بر دارد. حال اگر توجه کنیم، خواهیم دید که تمام این چهار مورد، پیام واحدی دارند و آن فریضه بسیار مهم «امر به معروف و نهی از منکر» است؛ خواه مستقیم یا غیر مستقیم. این مسئله برای امام اهمیت ویژه و حیاتی داشته؛ به گونهای که در خطبهها و گفتههای متعدد بر آن تأکید ورزیده است. به اعتقاد امام علی(ع)، حد نصاب امر به معروف و نهی از منکر، امر و نهی قلبی است و این ریشه و بنیان مراتب بعدی به شمار میرود که در سخن ذیل از آن به «جهاد» تعبیر شده است: «إِنَّ أَوَّلَ مَا تَغْلِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْجِهَادِ جِهَادٌ بِأَيْدِيكُمْ ثُمَّ بِأَلْسِنَتِكُمْ ثُمَّ بِقُلُوبِكُمْ فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَ لَمْ يُنْكِرْ مُنْكَراً قُلِبَ بِهِ فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ»[۱]؛ «نخستین شکست شما، شکست در جهاد با دستان است؛ سپس با زبان و در پایان شکست با قلب است. قلب اگر معروف و منکر را نشناسد، و منکر را منکر، و معروف را معروف نداند، مقلوب و دگرگون گشته، در دنیا سرگردان و در آخرت گرفتار خواهد شد».
امام در سخنی دیگر، مردم را چند دسته کرد: برخی آنانند که منکر را با دست و زبان و قلب اعلام میکنند؛ این گروه تمام ویژگیهای خیر را دارا هستند. بعضی دیگر فقط به انکار قلبی و زبانی و نه دستی بسنده میکنند که اینان، دو ویژگی خیر را دارا و یکی را فاقدند. دسته سوم کسانی هستند که فقط با قلب انکار میورزند. اینها دو خصلت شریف را از دست داده و فقط به یک امر خیر چنگ زدهاند، و سرانجام مردمی که از هر ویژگی محرومند و به گفته امام: «اینها مردگان در میان زندههایند»[۲]. پس از ارائه تصویر کلی از بحث قلب، اینک مجموع مباحثی را که در سخنان امام درباره قلب وجود دارد، مطرح میکنیم:
اهمیت قلب
شاید مسئله قلب در نخستین نگاه چندان مهم ننماید، ولی آنگاه که به سخنان امام باز میگردیم، اهمیت بسیار آن را در مییابیم. تعابیری که در احادیث وی در شأن و اهمیت قلب وارد شده تا بدان پایه است که انسان در برابر آنها فقط میتواند اظهار شگفتی کند. به این چند نمونه توجه کنید! مهمترین مسئله دین، خدا و رسیدن به او، غایت آمال مشتاقان و عارفان است. از امام پرسیده شد[۳]: «ای امیرمؤمنان! آیا پروردگارت را دیدهای؟» حضرت فرمود: «آیا چیزی را که نمیبینم میپرستم؟» سپس این جمله ماندگار بر زبان مبارکش جاری شد که «لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ وَ لَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ». چشمها به درک او نایل نمیشوند؛ زیرا متعلق ادراک بصری، محسوس است و خدا چون ماده نیست، به حس نمیآید؛ اما انسان راهی دیگر برای مواجهه با او دارد و آن راه دل و طریق ایمان حقیقی است. اگر انسان مراتب ایمان را طی کند تا به ایمان ناب و خالص دست یابد، به گونهای که بتوان گفت «او فقط مؤمن است» و چیزی غیر از ایمان در او نیست، شاهد عالم الست ظهور خواهد کرد و انسان دوباره به سخن آمده، میگوید: قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا[۴] و این جز با قلب ممکن نیست. امام در موضعی دیگر میان خدا و دنیا مقابله میاندازد و میفرماید: «وَ كَذَلِكَ مَنْ عَظُمَتِ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ وَ كَبُرَ مَوْقِعُهَا مِنْ قَلْبِهِ آثَرَهَا عَلَى اللَّهِ تَعَالَى فَانْقَطَعَ إِلَيْهَا وَ صَارَ عَبْداً لَهَا»[۵]. این یک قاعده و سنت است که اگر انسان چیزی را دوست نداشته باشد، به آن نمینگرد و نیز از یاد و ذکر آن اکراه دارد[۶]. اگر یاد او و خود او در جان نشیند، دنیا به طور طبیعی از چشم انسان میافتد و برای او کوچک و حقیر میشود. عکس آن نیز ممکن است. انسانی که دنیا اکثر هم او و قلبش مملو از مشتهیات دنیایی است، خدا واقعاً نزد او موقعیتی ندارد. بدین سبب، حضرت که روی گرداندن از دنیا را ستون فقرات سخنان خویش قرار داده است، بیش و پیش از همه، بر روی گرداندن قلبی و میراندن یاد دنیا تأکید دارد: «فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ»[۷].
اخلاق دو گونه میتواند باشد: اخلاق با محوریت معرفت؛ به این معنا که معتقد شویم: اگر انسان از نظر ذهنی و عقلی چیزی را درست و در جهت سعادت دانست، برای عمل بدان کافی است و همین که پلیدی و شقاوتزایی فعلی برای او از نظر معرفتی آشکار شد، برای برحذر ماندن کافی است. به دیگر سخن، علم به نیکیها و بدیها برای ما بس است. این محور اخلاق ارسطویی است که اخلاق اسلامی را برای مدتها تحت تأثیر خود قرار داده بود. برای آشکار شدن این تأثر، کافی است اخلاق ناصری و جامع السعادات را دیده، با گلستان سعدی و بسیاری از اشعار حافظ و مولوی و در رأس همه، اخلاق نهج البلاغه مقایسه کنیم. پر واضح است که «کوچک شمردن»، غیر از «کوچک دانستن» است؛ چنانکه «بزرگ دیدن»، غیر از «بزرگ دانستن» است. تا انسان خدا را بزرگ نبیند، با یاد او آرام نمیگیرد و این حاصل نمیآید، جز از طریق کوچک دیدن دنیا، و این اخلاق با محوریت عشق و قلب است. مولوی تمام مطلب را در یک بیت جمع کرده است. دیو بر دنیا است عاشق کور و کر عشق را عشق دگر برد مگر[۸] هر که را جامه ز عشقی چاک شد او ز عیب و نقص کلی پاک شد[۹] ایمان محور ارزشها در دین است: إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا[۱۰]. ایمان که راه انحصاری نیل به جاودانگی و سعادت است و به انسان، شجاعت بودن و شدن را میبخشد و او را عدالتخواه، دادگستر و مهربان میکند و حیات میبخشد، نهالی است که در قلب آدمی میروید و بذری است که از زمین جان انسان سر بر میآورد. جایگاه ایمان، قلب است: «این مردم پای دارند که خدا بر دلهایشان نور ایمان نگاشته و به روح قدس الهی آنها را مؤید و منصور گردانیده است»[۱۱]. امام فرموده است: «الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ»[۱۲]. قلب چون بدن مریض میشود و امراض خاص خود را دارد. در این بین کدام مهمتر است؟ حضرت این گونه پاسخ میدهد: از جمله گرفتاریها، «نداری» است. این گرفتاری سختتر از مرض بدن است، و از مرض بدن شدیدتر و بالاتر مرض قلب است؛ چنانکه بهترین تندرستیها، صحت قلب است، و صحت قلب فقط از طریق تقوا حاصل میشود: «وَ أَفْضَلَ مِنْ صِحَّةِ الْبَدَنِ تَقْوَى الْقَلْبِ»[۱۳].
انسان از روح و بدن ترکیب یافته و روح در عین حال که مستقل است، به بدن تعلق داشته، آن را تدبیر میکند. به بیان دیگر، این دو در یکدیگر تأثیر متقابل دارند؛ اما تأثیر روح به مراتب بیش از تأثر بدن است. بر این اساس میتوان گفت: اثر بیماری قلب بر بدن به دفعات بیش از تأثیر بیماری بدن بر روح است. این قاعده هنگام سلامت و صحت نیز صادق است. درست است که گفتهاند: عقل سالم در بدن سالم است، اما مهمتر از آن اینکه عقل و بدن سالم از آن انسانی است که روح و قلب سالم دارد. از جمله نکاتی که در سخنان امام علی(ع) مطرح میشود، مسئله مرگ و زندگی قلب است. از جمله عواملی که قلب را زنده میکند، توجه به موت است؛ لذا یاد مرگ، قلب را زنده میکند؛ چنانکه یاد حیات دنیا، قلب را میمیراند: «وَ إِنَّمَا ذَلِكَ بِمَنْزِلَةِ الْحِكْمَةِ الَّتِي هِيَ حَيَاةٌ لِلْقَلْبِ الْمَيِّتِ»[۱۴]؛ از سوی دیگر، حضرت فرموده است: «مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ»[۱۵]؛ «آنکه قلبش بمیرد، در جهنم است». از مجموعه نمونههای مذکور و دهها شاهد دیگر که در مباحث بعدی میآید، این نکته حاصل میشود که قلب و امور باطنی مهم است. اگر درون انسان اصلاح شود، ظاهر نیز اصلاح خواهد شد؛ اما عکس آن صادق نیست؛ یعنی ممکن است ظاهر، صالح باشد؛ اما باطن ناپاک، که این نفاق به شمار میرود.[۱۶]
ماهیت قلب
بهترین شیوه جهت کشف ماهیت قلب از دیدگاه امام علی(ع) این است که به سخنان حضرت مراجعه کنیم و تمام موارد مربوط را در کنار یکدیگر بنشانیم؛ سپس از هر تعبیر و جملهای، اطلاعی جدید دریافت کرده، آن را با معلوماتی که از موارد دیگر به دست آوردهایم بپیوندیم تا از این طریق، آهسته آهسته، برداشت خود را توسعه داده، در نهایت به تصویری جامع دست یابیم. آنچه از این طریق حاصل میشود، تعریف حقیقت قلب در سخنان امام است، و در نهایت به این پرسش میتوان پاسخ داد که قلب چیست و ماهیت آن کدام است. این شیوه فهم سخنان، همان «ایضاح درونی» است.[۱۷]
ویژگیهای احساسی قلب
در سخنان امام، اوصاف و ویژگیهای متعدد و فراوانی به قلب نسبت داده شده که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود:
زاکیه (بالنده و رشید): حضرت در خطبه ۸۲ بعد از آنکه اوصاف گذشتگان را بر میشمرد و آنان را چنان وصف میکند که گویا اکنون زندهاند، بر این نکته انگشت مینهد که این پندها فقط برای قلبهای زکی، گوشهای شنوا، اندیشههای ثابت و عقلهای استوار، مفید و مؤثر است[۱۸]؛ پس اگر انسان این پندها را با گوش جان شنید و آنها را چون مشعلی فرا راه خویش قرار داد، به راههای نادرست نرفت و در مسیر صواب گام نهاد، عبرت گرفته و «مناهج ماضین» او را مفید خواهد بود.
انمیاث (ذوب شدن و محو گشتن): انمیاث از ریشه «میث» سه بار در نهج البلاغه تکرار شده که معنای آن، ذوب شدن و محو گشتن چیزی در چیز دیگر است؛ چنانکه نمک در آب محو میشود: كما يمات الملح في الماء[۱۹]. امام برای این که ارزش نعمتهای الهی را به رخ انسان بکشد، میفرماید: اگر قلب شما گداخته و ذوب شده و از چشمهایتان سیل اشک جاری شود، هرگز با نعمتهای الهی و حتی فقط با نعمت ایمان برابری نمیکند[۲۰]، بنابراین، اگر مؤمن تا وقتی دنیا باقی است، بگرید و از شوق سر از پا نشناسد، از شکر نعمت ایمان خود هم برنیامده است، تا چه رسد به دیگر نعمتها.[۲۱]
ویژگیهای ادراکی قلب
در سخنان امیرمؤمنان(ع) پارهای ویژگیهای معرفتی به قلب نسبت داده شده و از این واقعیت حاکی است که قلب، بعد دیگری دارد؛ لذا قلب فقط «منبع احساسات و عواطف» و محل یک سلسله حالات و اوصاف نفسانی نیست؛ بلکه جنبه دیگر آن، شناخت امور و حقایق است؛ لذا به چیزی قلب میگویند که هم به معرفت نایل میشود و هم بعد احساس دارد. اوصاف شناختاری در سخنان امام به گونههای مختلفی است.
بهرهمندی از لب
یکی از ویژگیهای معرفتی قلب، دارا بودن لُب است. لُب در لغت به خالص هر چیز گفته میشود[۲۲]. از این رو، به عقل لُب میگویند؛ چون خالصترین بعد انسانی است. لب در قرآن، یعنی عقلی که در آن هیچ شائبه و ناخالصی نباشد و به خلوص محض رسیده باشد و به تعبیری، عقل محض باشد. عقل محض، عقلی است که تحت تأثیر شهوت، غضب، تخیلات و اوهام قرار نگیرد؛ بلکه آنها را تحت سیطره خویش درآورد: گویند: ما به همه آن کتاب گرویدیم که از جانب پروردگار ما آمده و بر این دانش و بر این معنا فقط خردمندان عالم آگاهند[۲۳].
لُب در شانزده آیه قرآن کریم به همین معنا آمده است، و چنین عقلی به حکمت میرسد[۲۴]. جالب است بدانیم که بیشترین ویژگی افراد لبیب در قرآن آن است که اهل تذکرند. تذکر نوعی انتقال از مقدمات به مطلوب است. این گونه انتقالها برای صاحبان لب، به سرعت و به سهولت دست میدهد؛ از این رو آنان حق را از باطل تمیز داده، به سمت حق و صاحبان آن جذب میشوند. قرآن بیش از این گفته است: «و منحصراً خردمندان متذکر این مطلبند»[۲۵]. مطلب این نیست که انسانهای لبیب، اهل تذکرند؛ بلکه سخن در این است که فقط و فقط صاحبان «خرد ناب» تذکر میپذیرند و فقط واجدان «عقل محض» به حقایق اشیا (حکمت) و تمیز سره از ناسره نایل میشوند[۲۶].
امیر مؤمنان(ع) یادآور میشود که قلب لبیب با دیده خود «اَمَد» و پایان کار خویش را مینگرد، نشیب و فراز آینده را میبیند و خود را به زمان حال محدود نمیکند[۲۷]. قلب عاقل هم به گذشته نظر دارد؛ اما به نظر اعتبار؛ یعنی با مطالعه احوال گذشتگان، عمر خود را طولانی میکند و به اندازهای که از آنان تجربه برگیرد، صاحب لب شده است که گاه انسانی هزار ساله خواهد شد. به عبارت دیگر، سن، دو گونه شناسنامهای و واقعی است. انسانهای لبیب، سن واقعی و بسیار دارند. عاقل به آینده نیز نظر دارد؛ اما به نظر بصیرت، و مهمترین نقطه آینده، لحظه پایان و حیات دوم است. بدین جمله توجه کنید: «وَ مَا كُلُّ ذِي قَلْبٍ بِلَبِيبٍ وَ لَا كُلُّ ذِي سَمْعٍ بِسَمِيعٍ وَ لَا كُلُّ ذِي نَاظِرِ عَيْنٍ بِبَصِيرٍ»[۲۸]؛ امام پندهای خویش را ارائه داد تا اهل عبرت آگاه شوند. اگر قلبی لبیب باشد، حقایق را خواهد فهمید و اگر گوشی شنوا داشته باشد، حق را خواهد پذیرفت و اگر صاحب چشمی بینا باشد، با مشاهده حوادث، متنبه خواهد شد. پس برای اعتبار، قلب لبیب و گوش شنوا و چشم بینا لازم است.[۲۹]
بهرهمندی از اُذُن
امام علی(ع) در یکی از خطبهها با اشاره به قدر و منزلت امامان، خود را به چراغی تشبیه میکند که در ظلمتها روشنی میبخشد. اگر انسان بار گناهان خویش را به زمین گذارد و از سلاطین جور پیروی نکند، قدری به خود آمده، از گذشته خویش پشیمان شود و درصدد برافروختن آتش فتنه نباشد و مسلمانان از او نرنجند، میتواند پند امام را حفظ کند و گوش جان خویش را برای پندهای او مهیا ساخته، اشارات و رموز سخنان نور را بفهمد: «إنّما مثلي بينكم مثل السّراج في الظّلمة ليستضيء به من ولجها، فاسمعوا أيّها النّاس وعوا، و أحضروا آذان قلوبكم تفهموا»[۳۰]؛ بدین لحاظ در این عبارت برای قلب، هم گوش و هم فهم ثابت شده است.[۳۱]
بهرهمندی از سمع
امام در خطبه همام آنجا که ویژگیهای پارسایان را برمیشمرد، به این فرازها میرسد که پرهیزگاران، شب را فرصتی مغتنم میدانند. آنان شبها به نماز ایستاده، قرآن را با تأمل تلاوت میکنند. وقتی به آیهای بر میخورند که در آن امید است، در نفس آنان شوق و طمعی پیدا میشود و اگر با آیهای مواجه شوند که در آن بیم و ترس باشد، گوش جانشان را به آن میگشایند و چنان شیون و فریاد سر میدهند که گویی فریاد دوزخ در بُن گوش آنان است[۳۲]. حضرت در این خطبه از تعبیر «ظن» استفاده کرده است. یکی از معانی ظن در قرآن یقین است[۳۳]. خداوند فرموده است: «آنانکه میدانند در پیشگاه خدا حاضر خواهند شد»[۳۴]. بر این اساس میتوان گفت که اهل تقوا به آخرت یقین یافته و به تعبیری، به «عین الیقین» نایل شدهاند. عین الیقین با رؤیت و شهود ملازم است: «حقاً اگر به طور یقین میدانستید، البته دوزخ را مشاهده خواهید کرد؛ سپس به چشم یقین میبینید»[۳۵]. بنابراین، گوش جان پارسایان هنگام مرور آیات انذار به حقیقت فریاد جهنم را میشنود؛ چنان که چشم جانشان واقعاً به رؤیت اهل جحیم میرسد. اینان به ظاهر در دنیایند، اما به واقع در آخرتند.[۳۶]
بهرهمندی از یقین
شریف رضی در بخش حکمتهای نهج البلاغه از تاریخ طبری و طبری نیز از عبدالرحمان بن ابی لیلی فقیه، روایتی نقل میکند که گفت: در جنگ صفین از امام علی(ع) درباره امر به معروف و نهی از منکر و تحریض وی به جهاد حدیثی شنیدم که بر انکار منکر با قلب و زبان و دست تأکید دارد. بیشترین مقام از آن کسی است که برای تعالی کلمة الله و انحطاط کلمه ظلم قیام کند. او بر سبیل هدایت است و سرانجام: «نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ»[۳۷]؛ در این تعبیر به دو نکته برمیخوریم: نخست، قلب او به یقین رسیده و دوم، یقین از جنس نور است و قلب او با یقین، نور شده است. بنابراین، قلبها دو دستهاند: نور و ظلمت، نه اینکه بگوییم: نورانی و ظلمانی؛ بلکه قلب عین نور میشود. در دعاها به ویژه دعاهای ماه مبارک رمضان، با تعبیر مباشرت یقین با قلب فراوان مواجه میشویم: «أَنْ تَهَبَ لِي يَقِيناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي»[۳۸]. امام نیز درباره اهل تشبیه فرموده است: قلبشان با یقین، مباشر و همراه نیست[۳۹].[۴۰]
مألوس (زوال عقل)
پس از جنگ خوارج در نهروان، امام علی(ع) مردم را در «نُخَیله» گرد آورد تا آنان را برای جنگ با مردم شام آماده سازد؛ اما مردم لشکرگاه را خالی کرده، امام را تنها گذاشتند. حضرت، آنان را با عتاب سرزنش کرد و فرمود: آنگاه که شما را به جهاد فرامیخوانم، مضطرب شده، چشمهایتان میچرخد و متحیر میشوید و مانند کسی که عقل او زایل دیوانه میشوید؛ پس شما هیچ نمیفهمید[۴۱]. این پارهای از ویژگیهای معرفتی قلب بود. اینک به اختصار به دیگر تعابیر امام توجه کنید: عقد قلب (خطبه ۸۴)، احاطه علمی (خطبه ۸۴)، احتجاج (خطبه ۱۰۷)، عمی (خطبه ۱۰۷ و نامه ۳۳ و حکمت ۱۸۴)، ذکر (خطبه ۱۱۲)، درک حق (خطبه ۱۷۸)، عرفان (نامه ۲۸ و حکمت ۳۶۷)، بصیرت (خطبه ۱۶۴ و ۴۹)، تعقل (خطبه ۱۷۶ و حکمت ۳۹)، تفکر (خطبه ۸۲) و شک (حکمت ۱۳۹). با توجه به مطالب پیشگفته به این نتیجه میرسیم که قلب، دو نوع ویژگی دارد: اوصاف معرفتی و اوصاف احساسی؛ بنابراین تاکنون دو بعد برای قلب به دست آمد. مسئله به همین جا پایان نمیپذیرد؛ بلکه میتوان ابعاد دیگری را از مجموع سخنان امام به دست آورد و از این طریق، تصویر ذهنی خود را از ماهیت قلب گسترش داد.[۴۲]
ابعاد دیگر قلب
- افعال: در پارهای از سخنان امیرمؤمنان(ع)، انتساب افعال به قلب دیده میشود؛ پس میتوان گفت: قلب به جز آنکه احساس و حالات و ادراک و شعور دارد، فاعل است و میتواند منشأ صدور رفتاری شود.
- استعمال: امام علی(ع) در یکی از سخنان خویش احوال عارفان را وصف میفرماید. این وصف تا بدان پایه بلند و والا است که میتوان آن را «وحی آسا» دانست. سخنی که با این جملههای نورانی آغاز میشود «قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ» تا آنجا که فرمود: «بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضَى رَبَّهُ»[۴۳]. مؤمن واقعی و عارف راستین کسی است که عقل خویش را زنده کرد و در برابر، نفس خویش را میراند و... چنین شخصی گامهایش ثابت است؛ اهل آرامش بوده، در جای امن و راحت قرار دارد. او این همه را فقط از طریق اعمال قلبی و خشنود ساختن پروردگارش به دست آورده است؛ لذا حیات عقلی، شهود برق، ابانه طریق و آرامش روانی، رهین رفتار آدمی است؛ رفتاری که فقط با نیت رضایت الهی صورت گیرد، و انسان از این راه به «حیات طیب» دست مییابد؛ «هر کس از مرد و زن، کار نیکی، به شرط ایمان به خدا به جای آرد ما او را در زندگانی خوش و با سعادت زنده میگردانیم»[۴۴].
- تشاجر (دشمنی): «وَ اسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ وَ تَشَاجَرَ النَّاسُ بِالْقُلُوبِ»[۴۵]؛ «دوستی مردم به زبان و دشمنی مردم با دل است». این خطبه درباره احوال مردم آخرالزمان است. در آن زمان، علم گمراهی برافراشته میشود، شعبههای آن پراکنده و پرچمداران گمراهی فراوان میشوند. گناه، محور اتحاد مردم، و دین، ملاک اختلاف آنان میشود. دوستیها با دروغ و دشمنیها با راستی در میآمیزد. اهل آن زمان چون گرگانند. پادشاهان، درنده، و انسانهای ضعیف طعمهاند.
بر اساس مطالب پیش گفته، اولاً قلب ویژگیهایی احساسی و عاطفی دارد؛ ثانیاً از امتیاز درک و شعور بهرهمند است؛ ثالثاً بُعد رفتاری نیز دارد. از سوی دیگر، میدانیم که روح انسانی هم دارای همین ابعاد است؛ یعنی احساسات، ادراکات و افعالی دارد. بنابراین، به این نتیجه مطلوب میتوان رسید که از دیدگاه امیرمؤمنان(ع)، قلب چیزی جز روح و نفس نیست. بدین سبب، قلب تمام هویت انسان بوده، کلیه ابعاد انسانی را در بر میگیرد. برای تکمیل بحث میتوان مواردی را در سخنان امام نشان داد که در آنها با صراحت، قلب با نفس برابر نهاده شده است. در اینجا فقط به یک نمونه از آنها اشاره میشود و آن واژه فطرت است. امام برای آموزش درود فرستادن بر پیامبر اکرم(ص)، خطبهای را ایراد و در آغاز آن، مطالبی را درباره حضرت باری تعالی القا کرده است: «اللَّهُمَّ دَاحِيَ الْمَدْحُوَّاتِ وَ وَ دَاعِمَ الْمَسْمُوكَاتِ وَ جَابِلَ الْقُلُوبِ عَلَى فِطْرَتِهَا»[۴۶]؛«بارخدایا! ای کسی که زمینها را گستراندی و آسمانها را نگه داشتی و قلبها را بر فطرتشان قرار دادی و آنها را جبلت بخشیدی». خداوند با ایجاد و خلق واحد و بسیط، هم قلب را آفرید و هم به آن فطرت و سرشتی خاص بخشید. در این تعبیر، قلب دارای فطرت تلقی شده است. از سوی دیگر، میدانیم که فطرت به روح آدمی مربوط است. این کاربرد در قرآن هم آمده: پس تو مستقیم روی به جانب آیین پاک اسلام آور و پیوسته از طریق دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است، پیروی کن[۴۷]. مراد از فطرت در این آیه، حقیقت انسانی، یعنی همان روح او است؛ در نتیجه، قلب همان روح به شمار میرود. حال که قلب در احادیث امیر مؤمنان(ع) با نفس و روح برابر است، میتوان گفت اصطلاح قلب در قرآن و کلمات امام بر یکدیگر منطبق است. از سوی دیگر، این اصطلاح با اطلاق عرفانی مغایرت دارد.[۴۸]
ارتباط قلب و زبان
امام علی(ع) در دو مورد، لسان و قلب مؤمن را از یک سو و لسان و قلب منافق را از سوی دیگر مقایسه کرده است. وی میفرماید: «إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِهِ»[۴۹]. مفاد این بخش این است که اگر مؤمن بخواهد سخنی بر زبان جاری سازد، نخست در آن اندیشه میکند و در صورتی که نیک و صلاح بود، به زبان میآورد و اگر آن را ناروا دید، از آن چشم میپوشد؛ اما منافق بیتأمل سخن بر زبان جاری کرده، در آن هیچ نمیاندیشد و سود و زیانش را نمیداند. بر این اساس، قلب و عقل مؤمن بر زبان تقدم دارد. سخن فوق، بار دیگری نیز دارد و آن اینکه منافق، اعتقاد اصلی خویش را در قلب نگه داشته، آن را پنهان میکند و به زبان نمیآورد؛ اما گفتههای مؤمن از اعتقادش حکایت دارد. به دیگر سخن، زبان و قلب مؤمن یکی است؛ اما منافق دوگانه است و به تعبیر کلیتر، مؤمن بر خلاف منافق ظاهر و باطنش همگونی دارد. پس زبان اهل ایمان همیشه صادق و سخن اهل نفاق همیشه کاذب است. حال با توجه به ادامه سخنان حضرت، احتمال نخست، اولویت مییابد: «لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَتَكَلَّمَ بِكَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِي نَفْسِهِ فَإِنْ كَانَ خَيْراً أَبْدَاهُ وَ إِنْ كَانَ شَرّاً وَارَاهُ وَ إِنَّ الْمُنَافِقَ يَتَكَلَّمُ بِمَا أَتَى عَلَى لِسَانِهِ لَا يَدْرِي مَا ذَا لَهُ وَ مَا ذَا عَلَيْهِ». امام علی(ع) در مورد دیگری میفرماید: «لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ»[۵۰]. او در سخن پیشین از تعبیر منافق و در اینجا از واژه احمق استفاده کرده است که میتواند دلالتی روشن بر وحدت آن دو داشته باشد. بر این اساس، میتوان به این نکته توجه کرد که اگر منافق اندیشه هم بکند و از روی تأمل سخنی بگوید، سخن و اندیشهاش احمقانه است. به بیان دیگر، سخنها و اندیشهها دو دستهاند: درست و احمقانه. اندیشه اگر حق و سود راستین را تشخیص دهد، بر صواب است؛ در غیر این صورت، فکر و سخن، هر دو، حماقتی بیش نیست، و انسان جز بر پایه ایمان، به حق و سود راستین نمیرسد؛ زیرا ایمان است که انسان را بینا میکند.[۵۱]
درک حق
حضرت امیر(ع) در یکی از سخنان خویش بر درک حق صحه گذاشته، آن را تأیید میکند: «لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ وَ لَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ»[۵۲]؛ درک، از دو راه چشم و قلب ممکن است. اگر خدا متعلق ادراک انسان باشد، راه نخست مسدود و فقط راه دوم مفتوح است. پس، قلب میتواند به درک مقام ربوبی نایل شود؛ اما آنچه این توانایی را به فعلیت نزدیک میکند، ایمان حقیقی است. حضرت در موضعی دیگر میفرماید: «وَ امْتَنَعَ عَلَى عَيْنِ الْبَصِيرِ فَلَا عَيْنُ مَنْ لَمْ يَرَهُ تُنْكِرُهُ وَ لَا قَلْبُ مَنْ أَثْبَتَهُ يُبْصِرُهُ»[۵۳]؛ نتیجه آنکه دیدن او با چشم محال است؛ زیرا چشم فقط امور مادی و محسوس را میبیند و ذات حق، از حس و ماده منزه است؛ اما اگر چشم انسان به او نرسید، نمیتوان او را انکار کرد و اگر قلب او را اثبات کرد، او را نمیتوان دید. امام در سخن پیشین درک را برای قلب ثابت میکند؛ اما در اینجا آن را سلب نموده است. این تناقض نیست؛ زیرا میتوان گفت آنجا که شناخت ممتنع شمرده شده، مقصود شناخت حسی است؛ ولی آنجا که تأیید شده، منظور معرفت درونی و عرفان شهودی و ایمانی است. وجه دوم اینکه شناخت کنه ذات او محال است؛ اما معرفت غیرذات هر چند به صورت شهودی باشد، امکان دارد. البته این امکان همیشه به فعلیت نخواهد رسید که در این صورت، قلب آدمی نابینا است: پیامبر طبیبی روحانی است که با طب خویش برای درمان بیماریهای روحی همواره گردش میکند و مرهمهایش را آماده و ابزارها را سرخ کرده است تا بر جانهای مجروح و نیازمند درمان مرهم گذارد؛ دلهای کور، گوشهای کر و زبانهای لال[۵۴]. مسئله نسبت قلب و معرفت به گونههایی دیگر هم مطرح شده است؛ از جمله: خداوند با حجتهای خویش بر قلب ظاهر میشود[۵۵]؛ قلبهای مؤمنان با فضایل اهل بیت آشنایند[۵۶]؛ قلبها دو دستهاند: لبیب و غیر لبیب[۵۷]؛ برخی عقلها دائم به تفکر مشغولند[۵۸]؛ پارهای قلبها به نور یقین منورند[۵۹]؛ و با نخستین شبهه، شک در برخی قلوب ظاهر میشود[۶۰].[۶۱]
منابع
پانویس
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۶۷، ص۱۲۶۴. ر.ک. بحرانی، ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۶۲۲.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۶۶، ص۱۲۶۳. ر.ک: بحرانی، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۶۳۱.
- ↑ تمام فقرات این قسمت به نهج البلاغه، خطبه ۱۷۸، ص۵۸۲ مربوط است.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زادههای آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی میدهیم؛ مبادا که در رستخیز بگویید ما از این ناآگاه بودیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۹، ص۵۰۵. ر.ک: خطبه ۲۰۷، ص۶۸۶ و خطبه ۱۸۴، ص۶۱۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۹، ص۵۱۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۹، ص۵۱۰.
- ↑ مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ۵، بیت ۲۹۲.
- ↑ مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ۱، بیت ۲۳.
- ↑ «که آدمی در زیانمندی است * جز آنان که ایمان آوردهاند» سوره عصر، آیه ۲-۳.
- ↑ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ «آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است» سوره مجادله، آیه ۲۲.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۱۸، ص۱۱۸۶. ر.ک. بحرانی، ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۵۷۲.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۸۱، ص۱۲۷۱: ر.ک: بحرانی، شرح نهج البلاغه، ج۲، ۶۲۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۲، ص۴۱۳.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۴۱، ص۱۲۴۹.
- ↑ فعالی، محمد تقی، مقاله «قلب و معرفت قلبی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص۶۳.
- ↑ فعالی، محمد تقی، مقاله «قلب و معرفت قلبی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص۶۶.
- ↑ برگرفته از نهج البلاغه، خطبه ۸۲، ص۱۸۷-۱۸۶. ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ص۹۱ و ۹۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۰.
- ↑ برگرفته از نهج البلاغه، خطبه ۵۲، ص۱۴۰. ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۳۳۲.
- ↑ فعالی، محمد تقی، مقاله «قلب و معرفت قلبی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۶۶.
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۴۴۶؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۲ و ۱، ص۱۶۶ - ۱۶۴؛ مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج۱، ص۱۴۵.
- ↑ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ «میگویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمیگیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ «به هر که خواهد فرزانگی میبخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان دادهاند؛ و جز خردمندان در یاد نمیگیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
- ↑ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ «تنها خردمندان پند میپذیرند» سوره زمر، آیه ۹.
- ↑ علامه طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۳۹۶، ۳۹۵ و ج۳، ص۲۹ و ج۶، ص۱۵۰، ۱۴۹؛ فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، ص۸۵ و ۷۸ و ۵۵؛ طبرسی، ابو علی، مجمع البیان، ج۸، ص۴۹۳ و ۴۵۱.
- ↑ برگرفته از نهج البلاغه، خطبه ۱۵۳، ص۴۷۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۷، ص۲۱۹. ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۳۴ - ۱۳۳.
- ↑ فعالی، محمد تقی، مقاله «قلب و معرفت قلبی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۶۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۹، ص۷۵۶.
- ↑ فعالی، محمد تقی، مقاله «قلب و معرفت قلبی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۷۰.
- ↑ برگرفته از نهج البلاغه، خطبه ۱۸۴، ص۶۱۳.
- ↑ علامه طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۱۵۲؛ فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، ص۳۰؛ طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص، ۳۳؛ همو، مجمع البیان، ج۵، ص۸۰.
- ↑ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ «همان کسان که میدانند به لقای پروردگارشان خواهند رسید» سوره بقره، آیه ۴۶.
- ↑ كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ «هرگز! اگر به «دانش بیگمان» بدانید، * به راستی دوزخ را خواهید دید * سپس آن را به «دیدار بیگمان» خواهید دید» سوره تکاثر، آیه ۵-۷.
- ↑ فعالی، محمد تقی، مقاله «قلب و معرفت قلبی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۷۱.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۶۵، ص۱۲۶۲.
- ↑ کلیات مفاتیح الجنان، اعمال روزهای ماه مبارک رمضان، ص۳۳۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۹۰، ص۲۳۵.
- ↑ فعالی، محمد تقی، مقاله «قلب و معرفت قلبی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۷۱.
- ↑ برگرفته از نهج البلاغه، خطبه ۳۴، ص۱۱۳.
- ↑ فعالی، محمد تقی، مقاله «قلب و معرفت قلبی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۷۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۰، ص۶۹۲.
- ↑ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً «کسانی از مرد و زن که کار شایستهای کنند؛ و مؤمن باشند، بیگمان آنان را با زندگانی پاکیزهای زنده میداریم» سوره نحل، آیه ۹۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۷، ص۳۲۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۷۱، ص۱۶۸.
- ↑ فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ فعالی، محمد تقی، مقاله «قلب و معرفت قلبی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۷۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵، ص۵۷۰.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۹، ص۱۱۰۶. ر.ک: بحرانی، ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۵۰۹.
- ↑ فعالی، محمد تقی، مقاله «قلب و معرفت قلبی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۷۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۸، ص۵۸۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۴۹، ص۱۳۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۷، ص۳۲۲؛ ر.ک: نهج البلاغه، حکمت ۱۸۴، ص۱۱۷۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۷.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۲۸، ص۸۹۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۳ و ۸۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۲.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۶۵.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۳۹.
- ↑ فعالی، محمد تقی، مقاله «قلب و معرفت قلبی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۷۶.