اصلاح نظام ارزشی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←پانویس) |
||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:ارزش]] |
نسخهٔ کنونی تا ۹ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۵۳
مقدمه
آنچه پایههای نظام رفتاری افراد را شکل میدهد و حدود رفتار و افعال افراد را معین میکند، ارزشها هستند. ارزشها، هویت هر جامعه را مشخص میسازند و به عنوان پایههای نظام رفتاری، از بیشترین تأثیر در کنشهای افراد برخوردارند. بروس کوئن در تعریف ارزشها مینویسد: «ارزشها، باورهای ریشهداریاند که گروه اجتماعی، هنگام پرسش درباره خوبیها و بدیها و کمال مطلوب به آن رجوع میکنند»[۱]. با این همه، مسئله این است که آیا وجود ارزشها به پذیرش بیشتر افراد جامعه بستگی دارد؟ به عبارتی، ارزش چیزی است که بیشتر مردم به آن ارج و اهمیت بدهند یا چیزی است که خود دارای ارج و اهمیت بوده و به دلیل همان ارج و اهمیت مطلوب است؟ در کتاب جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن آمده است: حقیقت این است که همه اعتبارات از یک مقوله نیستند، بلکه از این لحاظ که ریشه در حقایق و واقعیات خارجی و نفس الامری، اعم از طبیعی و ماورای طبیعی دارند یا نه، به دو دسته کاملاً مجزا و متمایز تقسیم میشوند: الف) اعتباریاتی که از خاستگاه و پشتوانه حقیقی برخوردارند.... به عقیده ما، ارزشهای دینی، ارزشهای اخلاقی و بسیاری از ارزشهای حقوقی، از آن دسته ارزشهایی هستند که ریشه در واقعیتها دارند و به اموری از قبیل سلیقههای فردی و قراردادهای اجتماعی وابسته نیستند.... فی المثل، ارزشهای اخلاقی از ارتباطات حقیقی بین افعال اختیاری انسان و کمالات تکوینی نفس انسانی پدید میآیند. به تعبیر دیگر، همه انسانها کمابیش استعداد رسیدن به یک سلسله کمالات حقیقی را دارند و هر فعل اختیاری به اندازهای که وصول به آن کمالات را آسان یا دشوار کند، ارزش اخلاقی مثبت یا منفی خواهد داشت. این ارزشهای اخلاقی حقیقی، توسط عقل کشف میشوند و در موارد قصور و عجز عقل، وحی، بیان آنها را بر عهده میگیرد. ب) اعتباریاتی که از خاستگاه و پشتوانه حقیقی بیبهرهاند (اعتباریات صرف). این اعتباریات که صرفاً سلیقهای، وصفی و قراردادیاند[۲].
با توجه به توضیح بالا، ارزشهای دینی و اخلاقی از نظر امام علی(ع)، همان ارزشهایی هستند که از ارتباط میان افعال اختیاری انسان و کمالات تکوینی نفس او پدید میآیند. هر عملی که انسان را در رسیدن به کمالات تکوینی نفس انسان (سعادت حقیقی) یاری رساند، خوب است و هر رفتاری که او را از دستیابی به کمال باز دارد، بد و ضدارزش است. وجود پیامبران برای هدایت انسانها و پرورش استعدادهای آنها در راه رسیدن به کمال بود. بنابراین، رفتار و سخن پیامبران و به ویژه پیامبر اسلام(ص)، همواره تابع و در راستای همان ارزشهای الهی و دینی (رسیدن به قرب الهی) بود و از این رو، رفتار و سخن آنها الگو و ملاکهایی برای تعیین میزان انحراف و عدم انحراف رفتار و گفتار دیگر انسانهاست. شایان ذکر است برخی از ارزشها، مقدمی (ابزاری) و برخی غایی هستند؛ بدین معنا که ارزشهای مقدمی، ابزاری برای رسیدن به ارزشهای غاییاند. اگر ارزش غایی، نزدیکی به خداوند باشد، تقوا، نیکی کردن و... ارزشهای مقدمی و ابزاری برای آن هستند. ارزشهای مقدمی در واقع، ارزش بودن خود را از همان ارزش غایی میگیرند و به تبع آن ارزشمند میشوند. در کتاب جامعهشناسی نظم ارزشها به دو نوع تقسیم شدهاند: «ارزشهای ابزاری که خود وسیلهای برای یک هدفاند؛ در حالی که ارزشهای، غایی، کیفیتهایی فی نفسه خوب هستند و خود، غایت و هدف محسوب میشوند»[۳]. بر این اساس، امیر مؤمنان، علی(ع) صفتهای اخلاقی مردم زمان خود را با رفتار پیامبران و به ویژه پیامبر اعظم(ص) و یاران آن حضرت مقایسه میکند و میزان انحراف آنان و دگرگونی ارزشها را پس از پیامبر یادآور میشود، علل شکست اصحاب و جوامع را بیان میکند و بعضی از ارزشها و ضدارزشها را میشناساند. به طور کلی، قرب به خدا با ایمان به آخرتگرایی به دست میآید و آخرتگرایی، به معنای توجه به بعضی از رفتارها و صفتهای نیک دینی و اخلاقی و عمل به آنهاست. بنابراین، پرهیزکاری، بخشش، ایمان، مهربانی و... رفتارهای نیک و در راستای ارزش غایی هستند و بخل، کبر، خودپسندی، فخرفروشی و... رفتارهایی زشت و در راستای دنیاگرایی به عنوان ضدارزش قرار میگیرند. در اینجا نخست از دگرگونی ارزشها آغاز میکنیم که پس از پیامبر اسلام(ص) در جامعه مسلمانان رخ داد.[۴]
دگرگونی ارزشها پس از رحلت پیامبر اعظم(ص)
امام علی(ع) در سخنانی، از دگرگونی ارزشهای رایج صدر اسلام پس از پیامبر خبر میدهد و مردم را از آنها آگاه میسازد. در خطبه ۱۵۶، منت گذاشتن به خدا و حلال کردن حرامها و در خطبه ۴۱، حیله و نیرنگ از اموری است که در راستای دنیاگرایی، مردم به آنها دچار شده یا میشوند. در خطبه ۱۲۹، امام علی(ع) جامعه دگرگون شده مسلمانان را بدین صورت توصیف کند که مردم به دنیا روی آورده و از آخرت روی گرداندهاند و در نتیجه، اخلاقهای دنیایی را بروز میدهند: «اضْرِبْ بِطَرْفِكَ حَيْثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِيراً يُكَابِدُ فَقْراً أَوْ غَنِيّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْراً أَوْ بَخِيلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ وَفْراً أَوْ مُتَمَرِّداً كَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً... ظَهَرَ الْفَسَادُ فَلَا مُنْكِرٌ مُغَيِّرٌ وَ لَا زَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ أَ فَبِهَذَا تُرِيدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اللَّهَ فِي دَارِ قُدْسِهِ»[۵]؛ به هر کجا که خواهی چشم بگردان و مردم را بنگر، آیا جز درویشی که از درویشیاش رنج میبرد یا توانگری که نعمت خدا را کفران میکند یا بخیلی که در ادای حق خدا بخل میورزد تا بر ثروتش بیفزاید، یا متمردی که گوشش برای شنیدن اندرزها گران شده است، چیز دیگری خواهی دید؟... فساد آشکار شده است. کسی نیست که زشتکاریها را دگرگون سازد و کسی نیست که بزهکاران را مهار کند. با چنین اعمالی میخواهید در جوار خداوندی در سرای قدس او به سر برید؟ حضرت در سخنان دیگری نیز جامعه دگرگون یافته را با عبارتهای گوناگون توصیف میکند. ایشان برای اینکه بتواند در الگوهای رفتاری مردم تغییر ایجاد کند، نمونههایی را به عنوان الگو نشان میدهد.[۶]
معرفی الگو در زمینه تغییر
به طور کلی، رفتار انسانها همواره در چارچوب زشت و زیبا ارزیابی میشود و رفتارهای زشت و زیبا الگوهایی دارد که دیگران رفتار خود را با آنها مقایسه میکنند. «انسانها به دلایل مختلف، عموماً خود را در زمینههایی با عدهای مقایسه و ارزیابی میکنند. در این فرایند، انسانها، ارزشها و استانداردهای افراد یا گروههای دیگر را به عنوان یک قالب مقایسهای و مرجع میگیرند. در این صورت، آن افراد یا گروه را گروه مرجع مینامند. به عبارت دیگر، گروه مرجع، گروهی است که افراد، خود را با آن مقایسه و با استانداردهای آن، خود را ارزیابی میکنند»[۷]. گروه مرجع، به دو گروه مرجع مثبت و منفی تقسیم میشود. امیر مؤمنان، علی(ع) در اصلاح روابط اجتماعی، دو گروه را الگو و مرجع معرفی و شاخصهایی برای آن دو مطرح میکند: گروه مرجع مثبت (خوب) که شامل الگو بودن پیامبر، اهل بیت و اصحاب پیامبر است و گروه مرجع منفی (بد) که شیطان، پیروان او و ستمگران را در بر میگیرد. آنگاه با شمردن شاخصهای هر کدام، از مردم میخواهد با الگو قرار دادن گروه مرجع مثبت، اخلاق و رفتار خود را با آن مقایسه و ارزیابی کنند و سپس به اصلاح آنها بپردازند. در این قسمت، سخنانی از حضرت میآوریم که به گروههای مرجع به عنوان الگو اشاره شده است.[۸]
الگوهای خوب
در نهج البلاغه، پیامبران، پیامبر اعظم(ص)، اهل بیت و یاران راستین آن حضرت، الگوهایی معرفی شدهاند که اخلاق و روابط اجتماعی آنها میتواند چراغ راهنمای دیگران باشد. امیر مؤمنان، علی(ع) در خطبه ۱۶۰، حضرت موسی(ع)، عیسی(ع)، حضرت داوود(ع) و پیامبر اسلام(ص) را به عنوان الگو میشناساند و میفرماید:
- «وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ(ص) كَافٍ لَكَ فِي الْأُسْوَةِ وَ دَلِيلٌ لَكَ عَلَى ذَمِ الدُّنْيَا وَ عَيْبِهَا وَ كَثْرَةِ مَخَازِيهَا وَ مَسَاوِيهَا»؛ «کافی است روش پیامبر را سرمشق خویش قرار دهی، و نیز او سرمشق تو است در بیارزش بودن دنیا و رسواییهایش».
- «فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الْأَطْيَبِ الْأَطْهَرِ(ص) فَإِنَّ فِيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّهِ وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ»؛ «به پیامبر خود، آن نیکوترین و پاکیزهترین مردم اقتدا کن که او بهترین مقتداست برای هر کس که به او تأسی جوید و شایستهترین انتساب، انتساب به اوست. نیکوترین بندگان نزد خدا، بندهای است که به پیامبرش اقتدا کند و از پی او رود».
- «وَ إِنْ شِئْتَ ثَنَّيْتُ بِمُوسَى كَلِيمِ اللَّهِ(ص) حَيْثُ يَقُولُ: رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ[۹] وَ اللَّهِ مَا سَأَلَهُ إِلَّا خُبْزاً يَأْكُلُهُ»؛ «اگر خواهی جز رسول الله(ص)، موسای کلیم(ع) را نیز مقتدای دیگر خود قرار ده، که گفت: «پروردگارا! من به آنچه برایم میفرستی نیازمندم». به خدا سوگند! موسی از خدا جز لقمه نانی درخواست نکرد».
- «وَ إِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُدَ(ع) صَاحِبِ الْمَزَامِيرِ وَ قَارِئِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلَقَدْ كَانَ يَعْمَلُ سَفَائِفَ الْخُوصِ بِيَدِهِ»؛ «اگر خواهی سومین نمونه را هم بیاورم، و آن داوود(ع) است، صاحب مزامیر و خواننده اهل بهشت. با دست خود زنبیل میبافت»....
- «وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِي عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ(ع) فَلَقَدْ كَانَ يَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ»؛ «و اگر خواهی مثلی از عیسی بن مریم(ع) بیاورم. عیسی سنگ زیر سر مینهاد»....
همچنین در خطبههای متعددی اهل بیت(ع) الگو قرار گرفتهاند:
- «بِنَا يُسْتَعْطَى الْهُدَى وَ يُسْتَجْلَى الْعَمَى إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ»[۱۰]؛ «راه هدایت به پایمردی ما طلب شود و کوری و گمراهی به ما از میان رود. هر آینه پیشوایان از قریش هستند. نهال پیشوایی را در خاندان هاشم کشتهاند. پیشوایی، غیر ایشان را سزاوار نیست و ولایت و امامت را کسی جز ایشان شایسته نباشد».
- «نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ وَ الْخَزَنَةُ وَ الْأَبْوَابُ»[۱۱]؛ «ما یاران نبوت و خازنان نبوت و درهای ورود به نبوت هستیم».
- «أَيُّهَا النَّاسُ اسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ مِصْبَاحٍ وَاعِظٍ مُتَّعِظٍ وَ امْتَاحُوا مِنْ صَفْوِ عَيْنٍ قَدْ رُوِّقَتْ مِنَ الْكَدَرِ»[۱۲]؛ «شما ای مردم چراغ دل را از شعله گفتار گویندگان با عمل روشن سازید. ظرفهای خویش را از آب زلال چشمههایی پر کنید که از آلودگیها پاک است».
- «أَلَا إِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّدٍ(ص) كَمَثَلِ نُجُومِ السَّمَاءِ إِذَا خَوَى نَجْمٌ»[۱۳]؛ «بدانید که آل محمد(ص) همانند ستارگان آسماناند؛ چون ستارهای غروب کند، ستاره دیگر بردمد».
- «انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدًى فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا»[۱۴]؛ «به خاندان پیامبرتان بنگرید و به آن سو روید که آنان میروند و پای به جای پای آنان نهید که هیچگاه شما را از مسیر هدایت منحرف نکنند و به هلاکت نسپارند. اگر نشستند، بنشینید و اگر برخاستند، برخیزید. بر آنان پیشی مگیرید که گمراه شوید و از آنان واپس نمانید که هلاک گردید».
در جاهای دیگر، ویژگیهایی برای اصحاب برمیشمارد و آرزو میکند مردمانی مانند آنها بودند. در نامه ۲۸، شهدای انصار و مهاجر را چنین معرفی میکند:
- «أَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ حَتَّى إِذَا اسْتُشْهِدَ شَهِيدُنَا قِيلَ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ وَ خَصَّهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِسَبْعِينَ تَكْبِيرَةً عِنْدَ صَلَاتِهِ عَلَيْهِ أَ وَ لَا تَرَى أَنَّ قَوْماً قُطِّعَتْ أَيْدِيهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ حَتَّى إِذَا فُعِلَ بِوَاحِدِنَا مَا فُعِلَ بِوَاحِدِهِمْ قِيلَ الطَّيَّارُ فِي الْجَنَّةِ وَ ذُو الْجَنَاحَيْنِ»؛ «گروهی از مهاجران در راه خدا به شهادت رسیدند. آری، هر یک را فضیلتی بود تا شهادت نصیب شهید خاندان ما شد. او را سیدالشهدا خواندند و رسول الله(ص) بر کشته او نماز گزارد و به هفتاد تکبیرش اختصاص داد، یا نمیبینی کسانی دستهاشان در راه خدا از تن جدا افتاد، البته هر یک را فضیلتی بود، تا دست یکی از ما را جدا کردند او را «طیار» و «ذوالجناحین» خواندند و گفتند در بهشت با دو بال پرواز میکند».
- «يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِ فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ وَ عَاشَ مُجَاهِداً»[۱۵]؛ «خدا خباب بن ارت را رحمت کند. او از روی میل اسلام آورد و از روی اطاعت خدا هجرت کرد و به زندگی ساده قناعت نمود و از خدا خشنود و در تمام دوران زندگی مجاهد بود».[۱۶]
الگوهای بد
در خطبههای گوناگون، شیطان و پیروان او و ستمکاران، الگوهای بد معرفی شدهاند. در سخنانی، شیطان، رهبر گمراهکنندگان معرفی شده است:
- «فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ عَدُوَّ اللَّهِ أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ وَ أَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدَائِهِ وَ أَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ»[۱۷]؛ «ای بندگان خدا! از این دشمن خداوند برحذر باشید. نکند شما را به بیماری خودش (تکبر) مبتلا سازد و با ندای خود، شما را به حرکت وادارد و به وسیله لشکرهای سواره و پیادهاش شما را جلب نماید».
- «أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ لِيَعُودَ الْجَوْرُ إِلَى أَوْطَانِهِ وَ يَرْجِعَ الْبَاطِلُ فِي نِصَابِهِ»[۱۸]؛ «آگاه باشید که شیطان، حزب خود را برانگیخته و سپاه خود را بسیج کرده تا بار دیگر ستم در جای خود مستقر شود و باطل به جایگاه خود بازگردد».
درباره پیروان شیطان، منافقان، ستمکاران و... میفرماید:
- «اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ»[۱۹]؛ «زشتسیرتان، شیطان را ملاک کارشان قرار دادهاند. او نیز آنان را دام خویش برگزیده و سپس تخمهای پستی و رذالت را در سینههاشان گذاشته و جوجههای آن را در دامنشان پرورش داده است»....
- «وَ أُحَذِّرُكُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ يَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً وَ يَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً...»[۲۰]؛ «و شما را از منافقان برحذر میدارم. منافقان، گمراهان و گمراهکنندگاناند. خود خطاکارند و دیگران را نیز به خطا اندازند. هر بار رنگی به خود گیرند و هر روز سخنی دیگر گویند و شیوهای دیگر انگیزند»....
- «أَوَّلُهُمْ قَائِدٌ لآِخِرِهِمْ وَ آخِرُهُمْ مُقْتَدٍ بِأَوَّلِهِمْ»[۲۱]؛ «پیشینیان (ستمگران) پیشوای آنهایی هستند که در پی آمدهاند و آنان که در پی آمدهاند، پیرو پیشینیان خویشاند».[۲۲]
ارزشهای اخلاقی پیامبر(ص)، اهل بیت(ع) و اصحاب
امیر مؤمنان، علی(ع) در خطبهها و سخنان متعددی، ارزشهای اخلاقی رسول خدا(ص)، اهل بیت و اصحاب پیامبر را یادآور میشود و مواردی را میشمارد که بیانگر آخرتگرایی ایشان و دوری از دنیاگرایی است. از ویژگیهای بارز پیامبر اسلام(ص)، کوچک و خوار شمردن دنیا و گام برنداشتن برای آن، آخرتگرایی، توجه به معنویت و جهاد در راه خدا بود: «قَدْ حَقَّرَ الدُّنْيَا وَ صَغَّرَهَا وَ أَهْوَنَ بِهَا وَ هَوَّنَهَا وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِيَاراً وَ بَسَطَهَا لِغَيْرِهِ احْتِقَاراً فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا عَنْ نَفْسِهِ... بَلَّغَ عَنْ رَبِّهِ مُعْذِراً وَ نَصَحَ لِأُمَّتِهِ مُنْذِراً وَ دَعَا إِلَى الْجَنَّةِ مُبَشِّراً وَ خَوَّفَ مِنَ النَّارِ مُحَذِّراً»[۲۳]؛ «او دنیا را بس حقیر میشمرد و در چشم دیگران آن را کوچک جلوه میداد. آن را خوار میدانست و در پیش دیگران خوارش میشمرد. آگاه که خداوند برای احترام او، با اختیار، دنیا را از وی گرفت، و آن را به غیر او، به دلیل کوچکیاش گشاده ساخت. او با قلب و روح خود از دنیا اعراض مینمود.... در تبلیغ احکام از ناحیه پروردگار برای قطع عذر آنان اصرار ورزید. امت خویش را برای بیم از عذاب خدا نصیحت کرد. مردم را به سوی بهشت دعوت نمود و بشارت داد و از آتش سوزان جهنم برحذر میداشت».
تردید نکردن در حق[۲۴]، معدن دانش[۲۵]، هدایتگر[۲۶]، نگاهدار علم خدا و جوشاننده آن[۲۷] و...؛ از ارزشهایی هستند که اهل بیت به آنها متصف شدهاند. کسانی که در جستوجوی حق و رستگاریاند، باید حق، دانش، هدایت و غیره را برای خود، ارزش قرار دهند. برای مثال، در خطبه ۴ آمده است: «مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ»؛ «از زمانی که حق را یافتهام، در آن تردید نکردهام». یاری کردن اسلام با توانگری، بخشندگی و زبانهای برنده و گویا[۲۸]، عبادت، تهجد و سجدههای طولانی و به یاد معاد بودن[۲۹]، تلاوت کردن قرآن، جهاد در راه خدا، طالب شهادت، گریههای طولانی برای خدا، روزهداری، نیایش بسیار و فروتنی[۳۰] نیز از صفاتی است که برخی از یاران پیامبر دارا بودند: «أَيْنَ الْقَوْمُ الَّذِينَ دُعُوا إِلَى الْإِسْلَامِ فَقَبِلُوهُ وَ قَرَءُوا الْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوهُ وَ هِيجُوا إِلَى الْجِهَادِ فَوَلِهُوا وَلَهَ اللِّقَاحِ إِلَى أَوْلَادِهَا وَ سَلَبُوا السُّيُوفَ أَغْمَادَهَا وَ أَخَذُوا بِأَطْرَافِ الْأَرْضِ زَحْفاً زَحْفاً وَ صَفّاً صَفّاً... مُرْهُ الْعُيُونِ مِنَ الْبُكَاءِ خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّيَامِ ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ صُفْرُ الْأَلْوَانِ مِنَ السَّهَرِ عَلَى وُجُوهِهِمْ غَبَرَةُ الْخَاشِعِينَ»[۳۱]؛ «کجایند مردمی که به اسلام دعوت شدند و پذیرفتند؟ قرآن را تلاوت کردند و چنان که باید آن را شناختند، به سوی جهاد برانگیخته شدند و عاشقانه همچون عشق ناقه به فرزندانش به سوی آن به راه افتادند، غلاف شمشیرها را کنار انداختند و گرداگرد زمین را گروه گروه و صف به صف احاطه کردند؟... بر اثر گریه (از خوف خدا) چشمانشان ناراحت و از بسیاری روزه، شکمها از غذا تهی بود. دعاهای بسیار، لبهایشان را خشک، و شبزندهداری، چهرههاشان را دگرگون کرده بود، و غبار خشوع بر چهرههاشان نشسته بود».
افزون بر ارزشهایی که برای الگوهای یادشده ذکر میکند، در جای جای نهجالبلاغه، به طور کلی به ارزشهای اخلاقی و دینی میپردازد. اطاعت و بندگی[۳۲]، ایثارگری[۳۳]، ایمان[۳۴]، بخشش[۳۵]، پرهیزکاری[۳۶]، جهاد در راه خدا[۳۷]، رضای الهی[۳۸]، پاکدامنی[۳۹]، ادب، زهد و فروتنی[۴۰]، شکمباره نبودن و عملگرا بودن[۴۱]، شجاعت[۴۲]، شکرگزاری[۴۳] و...، از جمله ارزشهای اخلاقی هستند که آخرتگرایان و پویندگان راه کمال به آنها متصف میشوند تا در جوار الهی آرام گیرند. روش برخورد ارزشگرایان دینی نیز با دنیا و آخرت به گونهای دیگر است: «وَ إِنَّمَا الدُّنْيَا مُنْتَهَى بَصَرِ الْأَعْمَى لَا يُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَيْئاً وَ الْبَصِيرُ يَنْفُذُهَا بَصَرُهُ وَ يَعْلَمُ أَنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا فَالْبَصِيرُ مِنْهَا شَاخِصٌ وَ الْأَعْمَى إِلَيْهَا شَاخِصٌ وَ الْبَصِيرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ وَ الْأَعْمَى لَهَا مُتَزَوِّدٌ»[۴۴]؛ «دنیا منتهای دیده نابیناست که نگاهش از آن در نمیگذرد و آنچه را در آنسوی آن است، نمیبیند. اهل بصیرت، دیدگان گشوده دارد و میداند که در آنسوی آن، سرای آخرت است. اهل بصیرت از دنیا دل بر میکند و آنکه دیده باطنش نابیناست، از آن دل بر نمیکند. بینا برای آخرت توشه بر میگیرد و نابینا برای زندگی دنیا».
برای نمونه، یکی از ارزشهایی که امیر مؤمنان، علی(ع) بسیار بر آن تأکید دارد، دانش سودمند، ضرورت آموختن آن، نقش دانش و دانشمندان در هدایت جامعه و پیشرفتهای مادی و معنوی آن است. امام علی(ع)، دانش را میراثی گرانبها میداند[۴۵] که آموختن آن، هیچگاه پایانی ندارد[۴۶] و آن، دانشی ارزشمند است که در اعضا و جوارح آشکار است. نه دانشی که لقلقه زبان باشد[۴۷]. از نظر حضرت، دانش آموختگان، وظیفه دارند به دیگران نیز بیاموزند، نادانی را از آنان بزدایند و نور علم را در دلها روشن کنند؛ چراکه «خدا از مردم نادان عهد نگرفت که بیاموزند، تا آنکه از دانایان عهد گرفت آموزش دهند»[۴۸]. پس دانشمندان را مسئولیتی است که وظیفهای در پی دارد و آن آموختن است: «يَا جَابِرُ قِوَامُ الدِّينِ وَ الدُّنْيَا بِأَرْبَعَةٍ: عَالِمٍ مُسْتَعْمِلٍ عِلْمَهُ وَ جَاهِلٍ لَا يَسْتَنْكِفُ أَنْ يَتَعَلَّمَ... فَإِذَا ضَيَّعَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ اسْتَنْكَفَ الْجَاهِلُ أَنْ يَتَعَلَّمَ»[۴۹]؛ «ای جابر! ارکان دین و دنیا بر چهار چیز استوار است: عالم و دانشمندی که دانش خود را به کار گیرد، نادانی که از فراگیری سر باز نزند.... پس هر گاه عالم، علمش را ضایع کند (و به آن عمل ننماید)، جاهل از فراگیری علم خودداری میکند»....
دانش از آن رو ارزشمند است که نقش بسیار مهم و چشمگیری در نزدیکی به اهداف فردی و اجتماعی دارد. این مسئله، هم ترویج دانش و اهمیت دانشمندان و هم لزوم بهرهگیری از آنها را ضروری میسازد. در نامه ۵۳، به مالک اشتر دستور میدهد با دانشمندان و حکیمان درباره امور گوناگون کشورداری بحث و گفتوگو کند و به مشاوره بپردازد: «أَكْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ وَ مُنَاقَشَةَ الْحُكَمَاءِ فِي تَثْبِيتِ مَا صَلَحَ عَلَيْهِ أَمْرُ بِلَادِكَ وَ إِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَكَ»؛ «با دانشمندان و حکیمان، فراوان گفتوگو کن در تثبیت آنچه امور سرزمین تو را به صلاح میآورد و آن نظم و آیین که مردم پیش از تو برپای داشتهاند». توجه و بیتوجهی به دانشمندان، پیامدهایی برای جامعه دارد که امام به آنها اشاره کرده است: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ عِبَادَ اللَّهِ الْمُسْتَحْفَظِينَ عِلْمَهُ يَصُونُونَ مَصُونَهُ وَ يُفَجِّرُونَ عُيُونَهُ يَتَوَاصَلُونَ بِالْوِلَايَةِ وَ يَتَلَاقَوْنَ بِالْمَحَبَّةِ وَ يَتَسَاقَوْنَ بِكَأْسٍ رَوِيَّةٍ وَ يَصْدُرُونَ بِرِيَّةٍ لَا تَشُوبُهُمُ الرِّيبَةُ وَ لَا تُسْرِعُ فِيهِمُ الْغِيبَةُ عَلَى ذَلِكَ عَقَدَ خَلْقَهُمْ وَ أَخْلَاقَهُمْ فَعَلَيْهِ يَتَحَابُّونَ وَ بِهِ يَتَوَاصَلُونَ فَكَانُوا كَتَفَاضُلِ الْبَذْرِ يُنْتَقَى فَيُؤْخَذُ مِنْهُ وَ يُلْقَى قَدْ مَيَّزَهُ التَّخْلِيصُ وَ هَذَّبَهُ التَّمْحِيصُ»[۵۰]؛ «آگاه باشید که بندگان خدا، آنها که علم خدای را حافظاند، به مصونیت او مصون هستند و آنها چشمههای علوم خداوند را جاری میسازند و با دوستی، پیوستگی ایجاد میکنند و با محبت، یکدیگر را ملاقات و با ظرفی سیراب سازنده، یکدیگر را سیراب میکنند و با رفع تشنگی خارج میشوند. شک و تردید در ایشان راه نمییابد و غیبت در آنها به سرعت پیش نمیرود. سرشت و اخلاقشان بر این وضع پیریزی شده، به خاطر خدا با هم دوستاند و برای او با هم پیوند رفاقت برقرار میسازند. اینها در مقایسه با بقیه مردم، همچون بذرهای انتخابشده هستند که دانههای خوب را برای کاشتن برمیگزینند، و بقیه را رها میکنند، و این امتیاز بر اثر خالص ساختن و پاک کردن آنها (و به خوبی از عهده امتحان برون آمدن) است». استواری و اسیر حوادث نگردیدن نیز از پیامدهای دانش است، آنجا که فرمود: «النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ»[۵۱]؛ «مردم سه گروهاند: نخست علمای الهی، دوم دانشطلبانی که در راه نجات دنبال تحصیل دانشاند، و سوم احمقان بیسروپا که دنبال هر صدایی میدوند و با هر بادی حرکت میکنند. همانها که با نور علم روشن نشدهاند و به ستون محکمی پناه نبردهاند».
و همچنین در نامه ۵۳، دانشمندان و حکیمان را مایه آبادانی و اصلاح، و برقراری نظم و قانون میداند: «با دانشمندان و حکیمان، فراوان گفتوگو کن در تثبیت آنچه امور سرزمین تو را به صلاح میآورد و آن نظم و آیین که مردم پیش از تو برپای داشتهاند».[۵۲]
عواقب بیعت با شیطان و پیروان او
در برابر الگوهای هدایت (پیامبران، اهل بیت و بعضی از اصحاب) که انسان را به عمل اخلاقی و دینی و سیر در جهت آخرتگرایی و کمال حقیقی فرامیخوانند، شیطان و پیروان او قرار دارند که به عنوان الگوهای گمراهی، متناسب با ارزش دنیاگرایی خود، رفتارهای غیراخلاقی را ترویج میدهند. در نهجالبلاغه، ویژگیهایی برای شیطان و پیروانش آمده است. ایجاد دشمنی، گمراه و پست بودن، دادن وعدههای دروغین، زینت دادن زشتی گناهان، کوچک شمردن گناهان بزرگ، انکار اعمال انجام داده در قیامت[۵۳]، نیرنگ و فریب، کفران نعمت، بخلورزی[۵۴]، خودپسندی، تعصب، خودخواهی، جهالت، خودپرستی، مانع دینداری، زیانباری، آتشافروزی، تکبر[۵۵]، تفرقهافکنی، وسوسه به بدیها[۵۶] رفتارهای ریاکارانه، آرزوهای طولانی[۵۷] و نیز موارد دیگر، از ضدارزشهای اخلاقی است که شیطان و پیروانش دچار آنها هستند. پیروی از اوصاف و روش شیطان، آثار فردی و اجتماعی دارد. این آثار، جامعه را از اهدافش به شدت دور میسازد و مایه ستم، نابودی، ویرانی، نفاق، فساد، تفرقه و... است. «إِنَّ الشَّيْطَانَ يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ وَ يُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً وَ يُعْطِيَكُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ وَ بِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ فَاصْدِفُوا عَنْ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ»[۵۸]؛ «شیطان راه خود را برایتان هموار نموده، میخواهد گره رشته ایمانتان بگلسد و به جای اتحاد، کارتان را به تفرقه کشد و فتنه و فساد برانگیزاند. از وسوسهها و افسونهایش اعراض کنید».
فقر و گردنکشی در برابر خدا[۵۹]، ترک امر به معروف و نهی از منکر[۶۰] و اندوهی رهانشدنی، حرص جدانشدنی و آرزویی دست نیافتنی[۶۱] نیز از دنیا پرستی سرچشمه میگیرد.[۶۲]
علل شکست اصحاب امام علی(ع) و جوامع
در این قسمت، به ارزشها و ضدارزشها و پیامدهایی میپردازیم که موجب انحراف، سقوط و پیروزی ملتها میشود. حضرت با بررسی عوامل سقوط جامعه، علل پیروزی و شکست و علل انحراف جامعه را بازگو میفرماید. شناسایی این علل و عوامل، پی بردن به ارزشها و ضدارزشها و تأثیر آنها در پیروزی و شکست و انحراف است. به راستی، چه علل یا عواملی موجب انحراف و سقوط جوامع میشود؟ در بخشهای پیشین از سخنان امام، به این پرسش پاسخ داده شد و اکنون برای طولانی نشدن مطلب، تنها به ذکر علل یا عوامل بسنده میکنیم. نبود امر کننده به معروف و ناهی از منکر و در نتیجه، آشکار شدن فساد[۶۳]، حیله و نیرنگ و اهمیت دادن مردم به آن[۶۴]، دوری از روش پیامبر و جانشین او، دوری نکردن از عیبها، انجام دادن امور شبههدار، غرق شدن در شهوتها، اتکا نکردن به خداوند و عمل به رأی و نظر خود[۶۵]، سرگردانی، فتنه، پیروی از هواوهوس، خودبزرگبینی و نادانی[۶۶]، دوری از مؤمنان و پیوند با منحرفان، دنیاگرایی و گسستن از دین[۶۷]، ترک حق و عمل نکردن به قرآن[۶۸]، بیوفایی[۶۹]، خرافهپرستی[۷۰]، بدعتها[۷۱] و علتهای دیگر، سبب انحراف و سقوط جامعه و گرفتاری در گردابهای غفلت از خدا، گناه و.... میشود. حضرت، علت انحراف ناکثین را پستی اخلاق، پیمانشکنی و دورویی میداند[۷۲]. سران حکمیت را از آن رو منحرف شمرد که عاقلانه عمل نکردند؛ از حق که آن را به خوبی میشناختند، دور و با ستم همراه شدند[۷۳]. برداشت اشتباه و نادرست از احکام خدا و در نتیجه، عمل آمیخته با کجفهمی و پافشاری به آن، آنها را منحرف کرد، و آلت دست شیطان و نیز عامل گمراهی عدهای دیگر شدند[۷۴].
اگر گمان آن دارید که من خطا کردهام و گمراه شدهام، پس به چه سبب همه امت محمد(ص) را به گمراهی من، گمراه میشمرید و آنان را به خطایی که من کردهام، بازخواست مینمایید و به گناهی که من مرتکب شدهام، به کفر نسبت میدهید. شمشیرهای خود را بر دوش نهاده، بر سر بیگناه و گناهکار فرود میآورید و گناهکار و بیگناه را با هم در میآمیزید[۷۵]. اما به نظر امیر مؤمنان، علی(ع) علت پیروزی و شکست ملتها چیست؟ آیا پیروزی آنها به علت داشتن تجهیزات جنگی، نیروهای زبده، ماهر و تعداد بسیار است یا علت چیز دیگری است؟ حضرت امیر(ع)، علت پیروزی و شکست را در ارزشهایی میداند که مردم بر اساس آن رفتار میکنند. آنگاه که ارج و بهای چیزهای ارزشمند نزد مردم کاسته شود، ارزشها را رها میکنند و به چیزهای بیفایده چنگ میزنند و سرانجام شکست میخورند. پیروی از رهبر[۷۶]، ایمان به خدا و استواری در راه او[۷۷]، شکیبایی[۷۸]، دوراندیشی[۷۹]، یاری خدا[۸۰]، اتحاد[۸۱]، امانتداری در برابر رهبر، اصلاح و آبادانی شهرها[۸۲] و جهاد و مبارزه در راه خدا[۸۳]، اموری هستند که عمل به آنها با پیروزی همراه است و گناه[۸۴]، پیروی نکردن از رهبر[۸۵]، سستی[۸۶]، تفرقه و اختلاف[۸۷]، فرار از جنگ[۸۸]، غفلت از دشمن[۸۹]، پشت کردن به حق، پیوند با بیگانگان[۹۰]، خیانت به رهبری، فساد و خرابی شهرها[۹۱] و ارزشهای جاهلی[۹۲]، از عواملی است که به شکست ملتها میانجامد.
در پاسخ به اینکه امام علی(ع) در اصلاح نظام ارزشی به چه شیوهای عمل کرد، شاید بتوان گفت ایشان به طور کلی، دو روش در پیش گرفت. روش نخست آنکه، از یک طرف به شناساندن و ترویج ارزشها و الگوهای ارزشی پرداخت و از سوی دیگر، ضدارزشها و الگوهای مربوط به آن را به مردم نشان داد. آنگاه پیامدهای مثبت و منفی هر یک را بازگو کرد تا مردم با آگاهی و اختیار کامل، راه خود را برگزینند. افزون بر آن، علل و عوامل شکست و پیروزی، انحطاط، سقوط و انحراف جوامع را نیز بیان کرد تا با توجه به آنها و چنگ زدن به علل پیروزی و دوری از علل شکست، خود و جامعه خود را از پیامدهای ناگوار برهانند. شیوه دوم این بود که افراد شایسته و پیرو ارزشهای الهی را در کارهای اجرایی (اعم از مشاوره، کارشناسی و اجرا) به کار گرفت و به زمامدارانش نیز چنان دستور داد. فرمان مشاوره با دانشمندان برای اصلاح و آبادانی شهرها و به کار گماشتن نیروهای مؤمن به خدا و پرهیزکار، ارج نهادن به ارزشها، تشویق غیرمستقیم، و مردم به مسابقه در کسب ارزشهای دینی و الهی است. امام بدین وسیله با تغییر در ساختار، کوشید که ارزشها و در پی آن نگرش و رفتار افراد را دگرگون سازد.[۹۳]
منابع
پانویس
- ↑ بروس کوئن، میانی جامعهشناسی، ترجمه فاضل و توسلی، ص۷۳.
- ↑ محمد تقی مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص۲۰۸-۲۰۶.
- ↑ مسعود چلبی، جامعهشناسی نظم، ص۶۰.
- ↑ محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۲۸۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۹.
- ↑ محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۲۸۳.
- ↑ فرامرز رفیع پور، آناتومی جامعه: مقدمهای بر جامعهشناسی کاربردی، ص۱۳۳.
- ↑ محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۲۸۴.
- ↑ «پروردگارا به هر خیری که به من برسانی نیازمندم» سوره قصص، آیه ۲۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۹۷.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۴۳.
- ↑ محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۲۸۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۱.
- ↑ محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۲۸۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۴.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۴۶۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۹۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۱.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۶۹؛ حکمت ۳۳۱.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۶۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۳۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸؛ حکمت ۴۰۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۷.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۹۱.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۴۷۴.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۱۳.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۸۹.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۱۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۵.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۰۵.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۹۲.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۴۷۸.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۷۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۴.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.
- ↑ محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۲۸۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۸.
- ↑ محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۲۸۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۴۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۹۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۴۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۷۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۷ و ۳۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۱.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۴۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۷.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۲۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۹۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
- ↑ محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۲۹۵.