مردم ایران: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = ایران | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[مردم ایران در معارف مهدویت]] | پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = ایران | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[مردم ایران در قرآن]] - [[مردم ایران در معارف مهدویت]] | پرسش مرتبط  = }}


== [[ایران]] جاده [[ولایت]] ==
== [[ایران]] جاده [[ولایت]] ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۰۲

ایران جاده ولایت

ایرانیان از اولین اقوامی بودند که به دین مبین اسلام گرویدند. اسناد تاریخی و روایات معصومین (ع) نیز گواه این مطلب می‌باشد در کتاب صحیح مسلم چند روایت در این رابطه وجود دارد. مسلم از ابو هریره روایت می‌کند: هنگامی‌که سوره جمعه نازل شد، ما خدمت رسول خدا (ص) نشسته بودیم. وقتی حضرت این آیه را خواندند ﴿وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ[۱] شخصی از خدمت ایشان پرسید: یا رسول الله! منظور آیه چه کسانی هستند؟ حضرت پاسخی ندادند تا دوبار و سه بار سوال تکرار شد. سلمان فارسی هم آنجا بودند. حضرت دست به شانه سلمان گذاشتند و فرمودند: اگر ایمان در ثریا هم باشد، مردانی از اینان به آن خواهند رسید[۲].

مذهب تشیع، مذهبی که اعتقاد به امامت حضرت امیر المؤمنین علی (ع) و یازده فرزند ایشان را رکنی اصیل در ایده خود می‌داند، از کوفه طلوع کرد؛ زیرا کوفه محل حکومت امیرالمؤمنین (ع) و مجمع شیعیان و یاران حضرت بوده است. این مذهب، تا مدتی پس از قیام شیعیان به رهبری مختار در کوفه، بر ایرانیان تاثیری نگذاشت. هاشمیه یکی از حرکات فرقه که از درون این قیام بر آمد، اولین فرقه شیعی بود که پیام انقلابی خود را در ایران منتشر ساخت. پس از آن مرحله جدید توسعه شیعه با نشر معارف بلند آن از سوی امام باقر (ع) و امام صادق (ع) شروع شد. بیشترین پیروان این دو امام، اهل کوفه بودند، اما تشیع در حیات امام صادق (ع) در قم انتشار یافت؛ لذا شهر قم را باید نخستین شهر شیعی دانست که به نام ایران شناخته می‌شود[۳].

با رونق یافتن مذهب شیعه در قم و پس از گذشت حدود ۳ قرن یعنی قرن ۶، این مذهب به طور گسترده در جای جای ایران پراکنده شد. پس از قم، خراسان و شهرهای اطراف، پایگاه بعدی شیعیان بود که این امر با امامت امام رضا و سفر ایشان به خراسان نمود بیشتری پیدا کرد.[۴]

ایرانیان و اهل بیت

امام علی (ع) از روزهای نخستین اسلام، ایرانیانی را که اسلام می‌آوردند، پیوسته مورد ستایش و محبت خود قرار می‌دادند. سلمان فارسی که از بزرگان اصحاب رسول خدا (ص) بود، دوست و همدم امام (ع) بشمار می‌رفت. یکی از عادات امام علی (ع) این بود که سهم نقدی خود را از غنایم، در راه آزاد کردن اسیران ویژه می‌ساخت. در موارد بسیاری، خلیفه دوم را قانع کرده بود که بار وظایف رعایای ایرانی را سبک گرداند. این گونه بود که ایرانیان به اولاد امام علی (ع) مهر می‌ورزیدند و این امری بسیار واضح است[۵].

وان ولوتن معتقد است: «یکی از علل تمایل اهل خراسان و دیگر ایرانیان نسبت به علویان این بود که هیچگاه با آنان خوش رفتاری نمی‌شد و هرگز روی عدالت را نمی‌دیدند، مگر در ایام حکومت امام علی (ع)»[۶].

ایرانیان پیش از ظهور اسلام، دارای منطقی بودند که می‌پنداشتند مردم برای خدمتگزاری طبقه حاکم آفریده شده‌اند و لذا باید اوامر را بدون هیچ چون و چرایی به کار ببندند. اما با آمدن اسلام تعالیم آسان و هماهنگ با فطرت عرضه شد، ایرانیان با کمال خوشنودی آن را پذیرفتند و در راه ایجاد یک حکومت راستین اسلامی کوشش کردند. سپس دیدند کسانی که زمام امور را به دست گرفته‌اند که به استثنای امام علی (ع)، همه منحرف از راه اسلام و تعالیم آن بودند. عادات جاهلی خود و تبعیض‌های قبیله‌ای و نژادی را در لباس اسلام زنده کرده، شکل قانونی نیز به آن دادند. در این چیزها، ایرانیان اهداف اسلامی را گم شده و جای تعالیمش را در این نوع حکومت‌ها خالی یافتند. از این‌رو دیگر طبیعی بود که آنان به آستان امام علی (ع) و پیشوایانی که از اولاد او بودند، روی بیاورند[۷]. بنا به به نوشته دکتر شیبی: «... پارسیان به تشیع پناه بردند، و این پس از آن بود که نخست از سوی سفاح و سپس منصور و بعد هم از رشید ضربه بسیار دیدند»[۸].[۹]

ایرانیان و حکومت بنی عباس

بعد از پایان جنگ نهاوند در سال ۲۰ هجری، ایران به دست اعراب مسلمان افتاد و در طول بیست سال بعد، تمام بلاد ایران مانند خراسان و سیستان نیز فتح شد. با آنکه بیشتر شهرهای ایران به ویژه خراسان به صلح فتح شده بود، ولی ایرانیان به تدریج با اسلام آشنا شده و شمار زیادی از آنان مسلمان شدند. به حدی که در برخی شهرها، شمار «موالی» از «عرب» بیشتر شد و معاویه از کثرت آنان به هراس افتاد که مبادا تولید زحمت کنند و به نظرش رسید که تمام موالی یا بعضی از آنان را بکشد[۱۰]. اگر چه سخنان «احنف بن قیس» باعث شد که معاویه از کشتن موالی چشم بپوشد، ولی تبعیض‌ها و تحقیرها روز به روز افزایش می‌یافت، چنان که عرب‌ها در نماز از اقتدا به موالی اکراه داشتند و می‌گفتند: «سه چیز نماز را می‌شکند: سگ و الاغ و موالی». موالی را به نام و لقب می‌خواندند و هیچ‌گاه با کنیه که نشانه احترام بود، آنان را صدا نمی‌زدند. اگر یک موالی را برای رعایت سن و فضل و تقوا به میهمانی می‌خواندند او را سر راه می‌نشاندند تا مردم بدانند که او عرب نیست. اگر کسی از عرب می‌مرد، موالی نمی‌توانست با دیگران بر جنازه عرب نماز بگزارد[۱۱].

بنی امیه در دوران حکومت خود، بزرگی اعراب و تحقیر ملل دیگر را شعار خویش ساختند؛ و ایرانیان که از فشارهای حکومت ناراضی بودند، همواره منتظر اقدام علیه آنان بودند. چنان که نه فقط همراه مختار و ابراهیم بن مالک بر ضد عبد الملک بن مروان قیام کردند، بلکه به اتفاق عبد الرحمان بن اشعث نیز علیه حجاج بن یوسف ثقفی همدست شدند، به خصوص که خلفای بنی امیه در امر جزیه و خراج خشونت و شدت زیادی به خرج می‌دادند.

به تدریج، در اواخر حکومت بنی امیه، خراسان پایگاهی برای مخالفان آنها شد؛ لذا بنی عباس برای نفوذ خود به ایرانی‌ها متوسل شدند. خلافت عباسیان دوره تازه‌ای را در تاریخ اسلام گشود و بحق، دولت، خوانده شد. از همان ابتدای دعوت سری، عباسیان برای پیشبرد اهداف خویش، به خراسان که غیر عرب بودند، نظر انداختند؛ زیرا که آنان دوستدار علویان و اهل بیت (ع) بودند. در ثانی در ایران خاندانی چون «برمکیان» زندگی می‌کردند که از دانش خوبی برخوردار بودند و عباسیان دانستند که برای اداره کشور و ممالک خویش تنها می‌توانند از ایرانیان کمک بگیرند. در زمان خلافت مأمون، او مقر حکومت خویش را خراسان قرار داد و گروهی از مأموران و وزیرانش را از ایرانیان انتخاب نمود. همین امر سبب گردید که تفوق اعراب از بین برود و قسمت عمده‌ای از اعراب که در ایران بسر می‌بردند، از آنجا رانده شوند. گذشته از اینها، تاثیر و نفوذ ایران در تشکیلات تازه دولت عباسیان چندان بارز و قوی شد که ترتیبات عربی عهد اموی تا حدی به کنار رفت، چون در دولت تازه به قدرت رسیده، ملاک برتری مسلمانی بود، نه برتری نژادی؛ لذا همه قوانین، حاکی از آن بود که از این پس، ایرانیان در کار اداره مملکت و امور سیاسی یار و انباز خلفا خواهند بود. درست است که در این عهد نیز مثل عهد عبد الملک و هشام، اعراب هنوز در قصر خلیفه آمد و شد می‌کردند، اما دیگر در نزد خلیفه قرب و مکانی نداشتند. موالی زادگان خراسان، غالبا امیران و ندیمان و جلیسان و حاجیان خلیفه بودند و دیگر شیوخ و سادات عرب را به درگاه خلیفه راه نمی‌دادند و تعصبات عربی دیگر تکیه گاه قدرت خلافت نبود. در دربار هارون و مأمون، غالبا بیشتر وزیران و دبیران و ندیمان ایرانی بودند و پوشیدن لباس ایرانی بین امرا و رجال مرسوم بود[۱۲]. مأمون با کمک هواداران غیر عربش و با کمک شمشیرهای عجم، بر تخت خلافت تکیه زد و مخالفانش را تار و مار نمود. با کشته شدن امین او دیگر چگونه می‌توانست به اعراب اعتماد کند؛ اعرابی که حامی درجه یک امین بودند. بنابراین مقر حکومت خود را در سرزمین پارسیان یعنی مرو، قرار داد و بغداد - نخستین پایتخت عربی - را به ویرانه تبدیل کرد. مأمون این کارها را برای ایجاد رعب در دل عرب‌ها می‌کرد تا بترسند از روزی که امپراتوری عرب به امپراتوری فارسی مبدل گردد[۱۳].

کمک ایرانیان به بنی عباس را باید دلیل اصلی برای نابودی بنی امیه و قدرت بنی عباس دانست. به همین دلیل بود که در دوره عظمت عباسیان، بالاترین مقام‌های اجرایی به ایرانیان اختصاص یافت[۱۴].[۱۵]

منابع

پانویس

  1. «و نیز دیگرانی از ایشان که هنوز به آنان نپیوسته‌اند» سوره جمعه، آیه ۳.
  2. صحیح مسلم.
  3. بحارالانوار، ج۶۰، ص۲۱۳.
  4. محمدی، حسین، رضانامه ص ۱۳۴.
  5. روح الاسلام، ص۳۰۶.
  6. به نقل از: السیادة العربیة و الشیعة و الاسرائیلیات.
  7. یاد بود هشتمین امام (ع)، تاریخ تمدن اسلامی، ج۲، بخش ۴، ص۲۳۲.
  8. الصلة بین التصوف و التشیع، ص۱۰۱.
  9. محمدی، حسین، رضانامه ص ۱۳۵.
  10. تاریخ تمدن اسلام، ص۶۹۹.
  11. تاریخ تمدن اسلام، ص۶۹۸ و ۶۹۹.
  12. تاریخ گزیده، ص۳۰۵.
  13. تاریخ تمدن اسلام، ص۷۰۰.
  14. حبیب السیر، ج۲، ص۲۵۰ و ۲۵۱.
  15. محمدی، حسین، رضانامه ص ۱۳۶.