آیا اعتقاد به تام بودن علم معصوم غلو است؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(خنثی‌سازی ویرایش 828388 از Heydari (بحث))
برچسب: خنثی‌سازی
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پایان پرسش‌ وابسته}} +{{پایان پرسش وابسته}}))
خط ۱۸۴: خط ۱۸۴:
# [[آیا معجزه به واسطه علم معصوم است؟ (پرسش)]]
# [[آیا معجزه به واسطه علم معصوم است؟ (پرسش)]]
# [[دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)]]
# [[دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)]]
{{پایان پرسش‌ وابسته}}
{{پایان پرسش وابسته}}


==[[:رده:آثار علم غیب معصوم|منبع‌شناسی جامع علم غیب معصوم]]==
==[[:رده:آثار علم غیب معصوم|منبع‌شناسی جامع علم غیب معصوم]]==

نسخهٔ ‏۱ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۴۱

آیا اعتقاد به تام بودن علم معصوم غلو است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم
مدخل اصلیعلم معصوم

آیا اعتقاد به تام بودن علم معصوم غلو نیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم معصوم مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

آیا اعتقاد به تام بودن علم معصوم غلو شمرده می‌شود؟

پاسخ جامع اجمالی

معناشناسی

غلو

غلو در لغت به معنای زیاده روی، افراط، بالابردن و تجاوز از حد خود است[۱] و در اصطلاح دینی به معنای افراط در عقیده و زیاده‌روی در اعتقاد به جایگاه و موقعیت اشخاص، فراتر از چیزی که شرع ترسیم کرده تعریف شده است[۲]. برخی هم آن را به "تجاوز از حد وحی به اینکه انبیاء و ائمه (ع) متصف به صفاتی شوند که خداوند برای آنها قرار نداده مانند: اعتقاد به اینکه خداوند امر عالم را به آنها واگذار نموده و خود کنار رفته یا اعتقاد به خدایی آنها داشته و آنها را از حدود بشریّت خارج کرده و به الوهیت داخل کند" و... معنا کرده‌اند[۳].

این واژه به طور کلی در اصطلاح متکلمان[۴]، رجالیان[۵] و علمای ملل و نحل[۶] نیز در همین معنا به کار رفته است هر چند هر یک از آنان در تعریف و بیان مصادیق این واژه موضع مختلفی گرفته‌اند. بر اساس قرائن موجود در ادبیات این محققان، از باورهایی همچون «انکار مرگ امام»، «باور به خدایی او»، «عقیده به حلول خداوند در وجود او»[۷]، "قرار دادن انبیا و صالحان در مرتبه ربوبی" و "گرویدن به ایشان با اعتقاد به اینکه سزاوار پرستش‌اند"[۸]، به غلو تعبیر شده و کسی که به یکی از این امور معتقد باشد، "غالی" نام گرفته است[۹].

علم تام

از آنجا که بخشی از علوم معصوم، علوم فراطبیعی و فراحسی اوست لذا پیش از پاسخ به سؤال مذکور لازم است قلمرو علم معصوم به لحاظ تمامیت و محدودیت آن روشن شود.

در استعمالات دانشمندان و نویسندگان مسلمان "علم تام" سه کاربری متفاوت از هم وجود دارد:

  1. تام به معنای فعلی در مقابل شأنی: یعنی معصوم از همه چیز آگاه است و بالفعل همه چیز را می‌‌داند، به استثنای علومی که احاطۀ بر آنها برای غیر خداوند ناممکن است.
  2. تام به معنای علم تفصیلی در برابر علم اجمالی و کلی: یعنی او همۀ علوم ممکن برای غیر خداوند را با تمامی تفصیلات و جزئیات می‌‌داند و علمی که مجمل باشد ندارد.
  3. تام بودن یعنی آگاهی از تمام علومی که غیر خداوند می‌‌تواند به آنها احاطه پیدا کند: یعنی علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن را می‌‌داند، با قطع نظر از اینکه این علم، بالفعل باشد یا بالقوه (به تعبیر روایت: «لَوْ شَاؤُوا عَلِمُوا»بالتفصیل باشد یا بالاجمال.

در اینکه مراد قائلین علم تام امام، از واژه تام کدام یک از معانی سه گانه فوق است، اختلاف نظرهایی در میان علما وجود داشته و هر یک معنایی را قصد کرده‌اند؛ برخی براین باورند که اهل بیت پیامبر (ص) با علم حضوری خودشان به همه حوادث گذشته و آینده و به همه موضوعات خارجی، بدون استثنا علم دارند[۱۰]. برخی دیگر جان و روح اهل بیت (ع) را متصل به لوح محفوظ[۱۱] دانسته و معتقدند که اتصال به لوح محفوظ سبب آگاهی تام اهل بیت (ع) به عالم ربوبی می‌‌شود[۱۲].[۱۳]

صرف‌نظر از اختلافاتی که در فعلی بودن یا شأنی بودن علم معصوم (ع) و اجمالی و تفصیلی بودن آن در میان اندیشمندان مسلمان وجود دارد، مراد ما در این پرسش از تمامیت علم معصوم، کاربری سوم است که معنای درست "علم تام" است

دیدگاه‌های موجود درباره غلو بودن یا عدم غلو اعتقاد به علم تام معصوم (ع)

در این باره دو نظریه وجود دارد:

١. غلو بودن اعتقاد به علم تام معصوم

در مسأله علم غیر خداوند به غیب، شبهاتی خصوصاً از طرف وهابیت مطرح شده است[۱۴]. پیروان اندیشه وهابی ضمن پافشاری بر عقیده انحصار علم غیب به خداوند، باورمندی به آگاهی غیر خداوند از غیب را غلو، شرک و کفر می‌دانند[۱۵]. اشکال این است کـه اگر پیامبر (ص) و امامان (ع) علم به غیب دارند، چرا خداوند در آیات قرآن، آن را به خود اختصاص داده و از غیر خود نفی کرده است؟ شبهه دیگر این است که علوم غیبیه تنها از آن خداوند است، لذا ادعای آگاهی تام امامان (ع) از غیب، به منزله شریک دانستن آنان با خدای متعال در این صفت و بالاتر بردن آنها از جایگاه خویش است که این همان "غلو" است.

البته آنان منکر تعلیم بخشی از علوم غیبی به برخی از انبیا (ع) نیستند؛ یعنی خداوند متعال، بعضی از غیب‌ها را ـ آن هم در محدودۀ احکام شریعت ـ به واسطۀ وحی به فرستادگان خود اطلاع داده است؛ چرا که برخورداری انبیا (ع) از علم غیب به عنوان معجزه و دلیل نبوت آنان بوده است؛ بر این اساس باید گفت: از منظر ایشان غیر از انبیاء (ع) احدی از علم غیب برخوردار نیست و ادعای برخوردای ائمه (ع) از غیب غلو و شرک است[۱۶].

٢. غلو نبودن اعتقاد به علم تام معصوم

شیعیان اعتقاد دارند، پیامبر(ص) و امامان (ع) به همۀ امور گذشته و آینده تا روز حشر و بلکه اخبار آسمان‌ها و آنچه پس از قیامت واقع می‌شود علم دارند[۱۷]، چه این علم را به لحاظ لغوی، غیب بدانیم که مشتمل بر علوم فراطبیعی و غیرحسی می‌شود و چه براساس معنای غیب در فرهنگ قرآنی ـ روایی آن را علم غیب ندانیم، بلکه علوم مستفاد و تعلیمی از خدای متعال بدانیم که به اذن الهی در اختیار معصوم قرار گرفته؛ چراکه علم غیب در فرهنگ قرآن و روایات تنها به علوم مختص خدای متعال که احدی را از آنها مطلع نکرده اطلاق می‌شود. در هر حال اعتقاد به این علم برای معصوم غلو در حق او نبوده و فراتر از حد او نیز نیست. برای این ادعا سه نوع دلیل امکانی، عقلی و وقوعی بیان شده است:

  1. دلیل امکانی: اگر خداوند خودش مخلوقی خلق کرده و او را عالم و آگاه بر اعمال بشر کرده و در سائر صفات نیز او را به آخرین کمال که از تصوّر ما خارج است، نائل کرده باشد، این مسأله نه تنها به لحاظ عقلی ممکن است، بلکه معنای غلو نیز در این فرض منتفی است و از طرفی اگر خدای متعال به او برای اثبات حقّانیت خود قوۀ اعجاز مرحمت فرموده به طوری که با اذن پروردگار می‌تواند مرده زنده کرده و قبض روح نماید، چنانچه حضرت عیسی(ع) انجام می‌‌داده، لذا دیگر نمی‌توان گفت این فیض الهی فراتر از حق اوست[۱۸].
  2. دلیل عقلی: علوم خداوند ذاتی، ازلی، حقیقی و غیر مخلوق است و علوم مخلوقین ممکن، اعطایی، حادث و مخلوق. در علوم خدا تغییر، ممتنع و در علم خلق تبدل ممکن است[۱۹]. با توجه به خصوصیات این دو علم، دستیابی مخلوقین به علوم، به صورت کامل، جز اعطاء از جانب خداوند نیست، بنابراین غلوی در کار نیست[۲۰].
  3. دلیل وقوعی: این دلیل از دو مقدمه تشکیل شده است:
    1. قرآن کریم از آگاهی برگزیدگان الهی از برخی علوم مختص به خدا خبر داده است[۲۱]، با این حال براساس برخی آیات معصومین(ع) هیچ‌گونه استقلالی در کسب علوم ندارند و هر کمالی که به آن رسیده‌ از ناحیۀ خداوند بوده و هر مقام و عظمتی که دارند خداوند به آنها اعطاء کرده است، به طوری که خدای متعال اطاعت از آنها را در ردیف اطاعت از خود قرار داده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۲۲].[۲۳].
    2. در برخی آیات قرآن کریم از مشاهده اعمال انسان‌ها توسط برخی از برگزیدگان الهی سخن به میان آمده است: ﴿يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لَا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۲۴]، ﴿وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۲۵]. در آیه نخست خدای متعال به منافقان خبر می‌دهد که به زودی خداوند و پیامبرش اعمال شما را خواهند دید و آنگاه به سوی دانای پنهان و آشکار بازگردانده می‌شوند و در آیه دوم خداوند خطابش را به همه متوجه ساخته و می‌فرماید: بگو عمل کنید که خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را می‌بینند. در آیه دوم افزون بر اینکه مخاطبان عموم افرادند، دیدن اعمال آنان علاوه بر خداوند و پیامبر اکرم(ص) به مؤمنان نیز نسبت داده شده است.

مهمترین پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است که این مشاهده در آخرت رخ می‌دهد یا در دنیا؟ به عبارت دیگر، اعمال مردم در قیامت به خداوند، پیامبر و مرمنان عرضه می‌شود و آنان از کارهای انسان‌ها آگاه می‌شوند یا اینکه این مشاهده و آگاهی مربوط به دنیاست؟ دسته‌ای از مفسرین معتقدند این مشاهده مربوط به دنیا و پیش از قیامت است[۲۶] زیرا با توجه به اینکه بخش دوم در هر دو آیه از بازگشت انسان‌ها به سوی خداوند خبر می‌دهند لذا بخش اول در این آیات، نمی‌تواند مربوط به آخرت باشد، چراکه در غیر این صورت بخش دوم که از علم خداوند در قیامت خبر می‌دهد، تکراری بی‌فایده خواهد بود. براین اساس باتوجه به آنچه گذشت، مقصود از فراز ﴿وَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ یا ﴿فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ نمی‌تواند همان مشاهده و علم در قیامت باشد، ضمن اینکه دیدن اعمال پیش از قیامت با قرینه جمله ﴿ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ یا ﴿وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ که از مرگ انسان خبر می‌دهند، به اعمال انسان در دنیا اشاره دارد نه برزخ[۲۷].

پرسش دیگر این است که مراد از "مؤمنان" در آیه دوم چه کسانی هستند؟ روشن است که مراد، همه مؤمنان نیستند بلکه گروه خاصی مقصود است، زیرا بالوجدان بسیاری از مؤمنان را می‌شناسیم که از کردارهای دیگران آگاهی ندارند و چنین علمی درباره مؤمنان عادی گزارش نشده است لذا قطعا گروه خاصی از مؤمنان مقصود آیه است که در روایات، امامان اهل بیت(ع) به عنوان مصادیق مؤمنان در این آیه نام برده شده‌اند[۲۸].

حال می‌گوییم باتوجه به این دو مقدمه که برگزیدگان الهی اعم از انبیاء و ائمه(ع) براساس قرآن کریم، در کتار خدای متعال در همین دنیا توانایی آگاهی از اعمال مردم و دیدن آنها را دارند و از طرفی این آگاهی و هر کمالی که واجد آن هستند را از ناحیه خدای متعال و با اعطای او به دست آورده‌اند، اعتقاد به علم تام آنان به معنای مثلاً آگاهی از همه اعمال بندگان در دنیا، نه تنها غلو نیست بلکه مشکلی به لحاظ عقلی و عرفی نیز ندارد.

نتیجه گیری

اگر منظور از علم تام، آگاهی معصوم (ع) از کلیه علومی است که خدای متعال به آنها علم دارد، خواه آگاهی از آنها برای غیرمعصوم ممکن باشد یا نباشد، این قول مستلزم اعتقاد به علم معصوم به اموری است که آگاهی از آنها تنها در اختیار خداوند است و روشن است که چنین اعتقادی غلو در حق معصوم بوده که حتی از قائلین به برخورداری معصوم از علم تام نیز شنیده نشده است. اما مشهور علمای شیعه براساس یک سلسله روایات بر این باورند که مراد از علم تام معصوم، علم او با اذن و اراده الهی به هر آن چیزی است که آگاهی یافتن از آنها برای غیر خدا ممکن بوده و آن علوم از اختصاصات الهی نباشند. لذا معتقدند: "ائمه (ع) علاوه بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم داشته‌اند؛ مگر اموری که از اختصاصات علم الهی بوده باشد. چنین اعتقادی غلو نبوده و حتی می‌توان گفت امامان معصوم (ع) در مقام آگاهی باطنی، بر اساس علمی که خداوند در جهت انجام رسالت و امامت در اختیارشان قرار داده، از پایان حوادث و جریانات روزگار و از جمله سرنوشت خویش نیز باخبر هستند.

پاسخ‌های دیگر

۱. آیت‌الله قاضی طباطبایی؛
آیت‌الله سید محمد علی قاضی طباطبایی در مقدمه کتاب «بررسی‌های اسلامی» و مقاله «مقدمه‌ای بر کتاب علم امام» در این‌باره گفته‌ است: «جمعی از اشخاص قاصر نظر و کم‌ظرفیت وقتی که می‌شنوند خدا و رسول(ص) و ائمه اطهار(ع) از اعمال ما آگاه‌اند، این اعتقاد را در حق پیغمبر و امام(ع) غُلُوّ دانسته و تاب تحمل ندارند، ولی این‌گونه اشخاص هنوز معنی غلوّ را ندانسته‌اند. زیرا غلوّ آن است کهپیغمبر و امام(ع) را[۲۹] از حدود بشریّت خارج کرده به الوهیت داخل کنیم و یا امام(ع) را به نبوت و رسالت وارد بنماییم و یا آنها را در صفاتی که اختصاص به خدا دارد شریک قرار بدهیم، مثل روزی دادن به مخلوقات و خلق کردن و حیات بخشیدن و قبض روح کردن و یا در یکی از این اوصاف مذکوره پیغمبر(ص) و ائمه(ع) را مستقل بدانیم، نه اینکه اگر خداوند خودش مخلوقی خلق کرده و آنها را عالم و آگاه بر اعمال بشر نموده و در سائر صفات نیز آنها را به آخرین کمال که از تصوّر ما خارج است نائل کرده و برای اثبات حقّانیت خود قوه اعجاز مرحمت فرموده و با اذن پروردگار می‌توانند زنده کرده و قبض روح نمایند چنانچه حضرت عیسی(ع) انجام داد، غلوّ می‌شود؛ زیرا ائمه(ع) در انجام اینها هیچ‌گونه استقلالی از خودشان ندارند و هر کمالی که به آن رسیده‌اند از ناحیه خداوند جلیل می‌باشد و هر مقام و عظمت که دارند خداوند داده، چنان که اطاعت آنها را در ردیف اطاعت خود قرار داده: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ [۳۰] و بیعت رسول خود را مانند بیعت خودش کرده: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ [۳۱] و دست او را از جهت احترام و شرافت، دست قدرت خود قرار داده و فرموده: ﴿يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ [۳۲] و محبّت خود را بسته به محبّت پیغمبرش دانسته، چنانچه فرموده ﴿إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ [۳۳] و همچنین آنها را آگاه و مطّلع گردانیده بر اعمال بشر و فرموده: ﴿وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ [۳۴] در صورتی که آنها مخلوق خدایند و هر کمال و اوصاف که دارند از خداوند به آنها افاضه شده و خداوند واجب الوجود بالذات بوده و صفاتش عین ذات اوست و واجب الوجود بالذّات و من جمیع‌الجهات است امّا آنها مخلوق هستند و حادث و اوصافشان زائد بر ذات آنهاست. پس غلوّی در کار نیست»[۳۵]
۱. آیت‌الله جوادی آملی؛
آیت‌الله جوادی آملی، در کتاب «ادب فنای مقربان ج۶» در این‌باره گفته است:

«گاهی گفته می‌شود که ادعای آگاهی ائمه(ع) از احوال شیعیان غلو است. ظاهر دلیل این سخن آن است که علم آن ذوات قدسی پس از مرگ اساساً بی‌معنا است ، زیر شخص مرده شعور ندارد و امام باشد یا غیر امام! امام در زمان حیات نیز تنها اطراف خود را می‌بیند و آگاهی بر اعمال شیعیانی که در نقاط دیگر قرار هستند. نیاز به علم غیب دارد و ادعای علم غیب برای آنها نیز غلو است، چنان که ادعای شنیدن صدای زائر در حرم‌های مطهر پس از وفاتشان بی‌معنا و غلو است.

پاسخ این سه اشکال چنین است: آیات فراوانی دلالت می‌کنند که پیامبر شاهد اعمال امت خود ﴿وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا [۳۶] و شاهد اعمال شهدای اعمال امتهای دیگر انبیا است: ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلاء شَهِيدًا [۳۷]، ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء [۳۸]. چنان که مسیح شاهد اعمال امت خودش است: ﴿وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا [۳۹] روشن است که قیامت ظرف ادای شهادت است و ادای شهادت باید مسبوق به تحمل صحیح آن باشد، پس اعمال امت آن حضرت باید قبل از قیامت مورد شهود و تحت علمی‌آن حضرت قرار گرفته باشد تا او بتواند در معاد به آن شهادت دهد. اکنون سخن در این است که چند قرن از رحلت پیامبر اسلام و رحلت یا عروج عیسی می‌گذرد. اگر مرگ یا عروج که سبب عدم حضور آنها در امتشان است، مانع دیدن اعمال امت و شنیدن صدایشان باشد، چگونه این دو پیامبر بزرگ و همچنین سایر پیامبران می‌توانند تحمل شهادت کنند تا در صحنه قیامت به اعمال امت پس از خود شهادت بدهند؟ چنان که شهادت بر اعمال و گفتار کسانی که در زمان خودشان زندگی می‌کردند و در کنار آنها نبودند نیز به مشکل برمی‌خورد. افزون بر این، گروهی از مؤمنان نیز شاهد اعمال امت‌اند: ﴿لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ [۴۰]، ﴿وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ [۴۱]، ﴿وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ </ref> و بگو آنچه در سر دارید انجام دهید، به زودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را خواهند دید؛ سوره توبه، آیه: ۱۰۵.</ref> در اینکه مقصود از "مؤمنان" در این آیه چه کسانی‌اند این مؤمنان هر کس باشند اگر مرده باشند. همانند پیامبران - در شهادت بر اعمال با مشکل روبه‌رو خواهند شد و چنانچه زنده باشند نیز نمی‌توانند شاهد همه اعمال مؤمنان باشند، مگر آنکه از علم غیب برخوردار باشند.

نتیجه آنکه پیامبر اکرم(ص) و دیگر پیامبران، هم از علم غیب برخوردارند و هم از احوال امت خود - حتی پس از مرگ - آگاه‌اند و هم صداهای مردم را می‌شنوند، از این رو امت اسلام در زیارت‌ها و در نمازهایشان به هر جای جهان که باشند با خطاب به پیامبر می‌گویند: "السَّلَامُ‏ عَلَيْكَ‏ أَيُّهَا النَّبِيُ‏ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ‏ وَ بَرَكَاتُهُ‏ ‏‏‏‏"! بر این اساس، شنیدن صدا به زائر حاضر در حرم اختصاص ندارد، بلکه از هر نقطه دنیا می‌توان به آنها سلام کرد و آنان می‌شنوند و خطاب بدون شنیدن مخاطب معنا ندارد؛ پس پذیرش هیچ يک از امور یاد شده، با عقل و قرآن کریم تعارض ندارد»[۴۲].
۲. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی در کتاب «علوم برگزیدگان» در این‌باره گفته است: «اعتقاد به علوم ویژه برای ائمه(ع) و دیگر برگزیدگان خداوند، غلوآمیز نیست و تأیید‌های قرآنی دارد. ارتباط حضرت مریم(س) با فرشتگان، الهام به مادر موسی(ع)، و علوم جناب ذوالقرنین و آصف بن برخیا، نمونه‌هایی‌اند که نشان می‌دهند اعتقاد به ارتباط‌ ویژه ائمه(ع) به ‌عنوان حجت‌های خداوند بعد از پیامبر(ص) با منابع علوم فرابشری، غلوآمیز نیست؛ بلکه ممکن بوده و قرآن کریم از رخ دادن آن در برخی موارد گزارش داده است. در روایات نیز این استدلال زیبا نقل شده که خداوند بزرگ‌تر و کریم‌تر از آن است که کسی را حجت خود بر مردم قرار دهد، اما اخبار آسمان‌ها و زمین را از او پنهان بدارد[۴۳]. تجربه هم نشان داده است که افراد عادی با دانش‌های عادی نمی‌توانند جهان را مدیریت کنند و به سعادت مطلوب برسانند. بنابراین داشتن پشتوانه قرآنی و مستند بودن به روایات معتبر، نادرستی ادعای یاد‌شده را روشن می‌سازد. به‌ نظر می‌رسد ادعای نفی هرگونه علم الهی و ویژه از ائمه(ع)، دیدگاهی تفریطی و ناشی از مقایسه ائمه(ع) با پیشوایان اهل ‌سنت است»[۴۴].
۳. حجت الاسلام و المسلمین مهدی‌فر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن مهدی‌فر در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن» در این‌باره گفته‌ است: «مخالفان علم غیب و ادله آنان معتقدند که علم غیب منحصرا از آن خداوند است و داشتن علم غیب برای غیر خداوند شرک و کفر است و خداوند تنها برخی از انبیا را از بعضی غیب‌ها آگاه کرده است آن هم در محدوده احکام شریعت و به واسطه وحی؛ و علم غیب داشتن آنان معجزه و دلیل نبوت آنان بوده است. لذا غیر از انبیاء احدی از علم غیب برخوردار نیست. این افراد برای اثبات مدعای خود به پاره‌ای از ادله عقلی و نقلی استناد کرده‌اند. (...) اگر ما معتقد باشیم که پیامبر(ص) و امامان(ع) به همه امور گذشته و آینده تا روز حشر و بلکه اخبار آسمان‌ها و آنچه پس از قیامت واقع می‌شود، علم دارند. این اعتقاد، غلو در حق ایشان و فراتر از حد آنهاست»[۴۵].
۴. حجت الاسلام و المسلمین باقری.
حجت الاسلام و المسلمین باقری در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان «بررسی علم اولیای الهی» در این‌باره گفته است:

«شاه اسماعیل و وهابیون گمان می‌کنند که اگر معتقد به علم غیب برای پیامبر(ص) یا اولیای الهی شویم لازم می‌آید که بین خداوند متعال و آنان مساوات قائل باشیم و صاحب این پندار مشرک است[۴۶].

کسانی که به تبع آیات و روایات به علم غیب اولیاء و در رأس آنها پیامبر اسلام(ص) عقیده پیدا کرده‌اند هرگز اعتقاد به علم غیب ذاتی و استقلالی برای آنها ندارند، بلکه اصل غیب و استقلال آن را برای خدا می‌دانند و اگر پیامبر(ص) و اولیاء از آن باخبرند به اذن و اراده و مشیت و عنایت خدا است.

احمد رضا قادری بریلوی در این باره می‌گوید: از بیانات گذشته ظاهر و آشکار شد که شبهه مساوات علم تمام مخلوقین با علم پروردگار ما خدای عالمیان هرگز به دل مسلمانان خطور نمی‌کند،آیا کورها مشاهده نمی‌کنند؟

  1. اینکه علم خدا ذاتی و علم خلق اعطائی است.
  2. علم خدا واجب لذاته و علم خلق ممکن لذاته است.
  3. علم خدا ازلی سرمدی و قدیم حقیقی و علم مخلوق حادث است؛ زیرا تمام مخلوقات حادث می‌باشند، و صفت بر موصوفش مقدم نمی‌گردد.
  4. علم خدا غیر مخلوق و علم خلق مخلوق است.
  5. علم خدا غیر مقدور و علم خلق مقدور و مغلوب می‌باشد.
  6. علم خدا واجب البقاء و علم خلق جایز الفناست.
  7. در علم خدا تغییر ممتنع است ولی در علم خلق تبدّل ممکن می‌باشد[۴۷].

عثمان الخمیس می‌گوید که: روی الکلینی فی الکافی «عَنْ‏ جَعْفَرِ بْنِ‏ مُحَمَّدٍ أَنَّهُ‏ قَال‏: عِنْدَنَا عِلْمَ مَا كَانَ وَ عِلْمَ مَا هُوَ كَائِنٌ‏ إِلَى‏ أَنْ‏ تَقُومَ‏ السَّاعَةُ ‏‏‏»[۴۸]. بعد شروع می‌کند به مسخره کردن که شیعه را ببینید که چکار می‌کند! قرآن می‌گوید: ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ شیعه می‌گوید که ائمه ما می‌گویند ما تمام علوم را تا قیامت دارا هستیم. آیا این غلو نیست؟ آیا این، ائمه را در رتبه خدا نگه داشتن نیست؟ و خیلی أراجیف دیگر که می‌گوید. ما در جواب عرض می‌کنیم که چنانچه شیعه برای آقا امیرالمؤمنین(ع) که به نص آیه تطهیر که در صحیح بخاری و مسلم آمده، در حق اهل بیت(ع) آمده، خدا شهادت بر طهارت آنها داده، خدا شهادت داده که آنهااز هر پلیدی ظاهری و باطنی منزه‌اند؛ خدای عالم علی(ع) را در آیه مباهله نفس رسول اکرم(ص) می‌داند؛ خدای عالم، وقتی رسول اکرم(ص) می‌خواهد برای مباهله برود، برای اثبات نبوتش، علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) را انتخاب می‌کند و می‌برد. اگر ما برای اینها گفتیم که علم غیب دارند و از آینده خبر دارند تا قیامت، آیا این کفر و شرک است و قتل شیعه بخاطر این واجب؟! ولی اگر خودتا مشابه این قضایا را نقل کردید برای افرادی که دوست‌ دار آنها هستید، هیچ اشکالی ندارد. آنها در رابطه با حذیفه و ابو سعید خدری که مدتی قبل از اسلام، بت پرست و مشرک بودند، به برکت اسلام به طرف خداوند و توحید گرویدند، غلو نمایند اشکالی ندارد! ملاحظه بفرمائید: در سنن ترمذی که از صحاح سته است، ‌در کتاب مسند احمد بن حنبل که رئیس حنابله است که می‌گوید هر کتاب صحیح بود من در کتابم جمع کردم، نقل می‌کنند از قول حذیفه یمانی: خبر داد ما را به هرچه که تا روز قیامت برای امتش اتفاق خواهد افتاد[۴۹]. خبر دارد مرا رسول الله به هرچه که تا روز قیامت اتفاق خواهد افتاد[۵۰]. چرا این غلو نیست و اهل سنت مشرک و کافر نیستند و قتلشان واجب، ولی وقتی ما می‌گویئم که امیرالمؤمنین(ع) آگاه به علوم الی یوم القیامة است، شرکمان ثابت و قتلمان واجب؟! باز هم از حذیفه یمانی که می‌گوید: قسم به خدا من عالم‌ترین بشر هستم به تمام اتفاقاتی که از الان تا قیامت اتفاق می‌افتد[۵۱].

آقای عثمان الخمیس حاضر است که بگوید حذیفه غلو کرده و قتلش واجب است؟! یا در مورد او توجیه می‌کنید که صحابه رسول اکرم(ص) بوده و حق دارد بگوید و خود رسول اکرم(ص) فرموده:«أَصْحَابِي‏ كَالنُّجُومِ‏ بِأَيِّهِمْ‏ اقْتَدَيْتُمْ‏ اهْتَدَيْتُم‏‏‏‏» ولی آقا امیرالمؤمنین(ع) جزء صحابه نیست و حق ندارد بگوید و اگر گفت که من تا روز قیامت از اتفاقات و حوادث خبر دارم، نادرست است و او نگفته و شیعیان این را از خودشان در آورده اند!!! اگر شاه اسمعیل دنبال غلو می‌گردد، ما برایش راهنمائی می‌کنیم که غلو این نیست که شیعیان در مورد ائمه(ع) قائل هستند، غلو این است که جناب مالک، ‌امام مالکی‌ها افاضه می‌فرماید: هیچ شبی من نخوابیدم، مگر آنکه رسول اکرم(ص) را در خواب دیدم.

جناب شعرانی در کتاب المیزان که از کتاب های معتبر اهل سنت است نقل می‌کند از یکی از علمای بزرگشان به نام ناصر الدین لقانی، ایشان وقتی از دنیا رفت، می‌گوید: یکی از یارانش او را در خواب دید و گفت جناب شیخ الاسلام ناصر الدین، وقتی مُردی، بر تو چه گذشت؟ گفت: وقتی من مُردم و مرا وارد قبر کردند، دو ملک آمدند و شروع کردند از من به حساب و کتاب کردن که چه کار کردی؟ یک دفعه دیدم جناب مالک، رئیس مالکی‌ها وارد شد و یک تشر زد به این دو ملائکه و گفت: از مثل این شیخ الاسلام شما باید سؤال کنید!؟ دور شوید از او؛ این ملائکه به خود لرزیدند و دور شدند. "یعنی من هم در روضه رضوان خدا هستم الان"[۵۲].

می‌گویند: یک روز مردی از دنیا رفته بود و رسول اکرم(ص) می‌خواست برای او نماز بخواند، جبرئیل گفت: برای او نماز نخوان؛ رسول اکرم(ص) هم برگشت و نماز نخواند. ابو بکر آمد و گفت: یا رسول الله! بر او نماز بخوان، من از او جز خیر ندیدم؛ جبرئیل آمد و گفت: یا رسول الله! بر او نماز بخوان، چون شهادت ابو بکر مقدم بر شهادت من است. اینها اصلاً و ابداً غلو نیست، چون در شأن خلفاء راشدین است؛ اما اگر این را در مورد ائمه(ع) و امیرالمؤمنین(ع) بگوئیم، مهدور الدم و المال می‌شویم.

در مورد خلیفه دوم هم فیوضاتی را ذکر نموده‌اند، می‌گویند: جناب عمر بن خطاب در مدینه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه و آیات قرآن را می‌خواند؛ یک دفعه سه مرتبه گفت: «یا ساری الجبل‏‏‏‏»، همه ماندند که چه اتفاقی افتاده؛ بعد از نماز از او پرسیدند که چه شد وسط خطبه این چنین گفتی؟ گفت: در حین خطبه خواندن، یک نگاهی کردم به ملکوت زمین و زمان، دیدم لشکری که برای فتح نهاوند فرستادیم، دشمنان از چهار طرف می‌خواهند محاصره کنند و آنها را از بین ببرند، فرمانده شان آقای ساری بود، او را صدا زدم که بیائید به طرف کوه و از یک طرف با دشمن بجنگید، تا آنها از چهار طرف حمله نکنند؛ آنها هم آمدند به سمت کوه و جنگیدند. بعد از سه ماه که لشکر آمد به مدینه، سؤال کردیم که آیا این قضیه را شما هم دیدید؟ گفتند: بله، در فلان روز در بیابان نهاوند بودیم که صدای آقای عمر در فضا طنین انداز شد و همه لشکر هم صدای او را شنیدند و او از مدینه صدا زد: «یا ساری الجبل‏‏‏‏»، و اگر صدای عمر نبود، همه از بین رفته بودیم و این پیروزی هم نصیب اسلام نمی‌شد[۵۳].

این قضیه، از قطعیات عقائد اهل سنت است؛ حتی ابن تیمیه حرانی، که شیعه را بخاطر اینکه امیرالمؤمنین(ع) را، با خبر از حوادث آینده می‌داند، مشرک و کافر می‌داند، خودش این قضیه را به عنوان یک امر مسلم[۵۴].

آقای شاه اسماعیل، شما که گفتید غیر از خداوند، کسی از غیب خبر ندارد و هر کس معتقد باشد که کسی غیر از خدا غیب می‌داند، مشرک و منکر قرآن است؛ پس چطور جناب خلیفه دوم از مدینه با این همه فاصله، بیابان‌های نهاوند را دید و صدای او در فضا طنین انداز شد و لشکر اسلام به برکت این صدا، پیروز شد؟! اما اگر آقا امیرالمؤمنین (ع) آمد و از وقایع بصره، در نهج البلاغه خبر داد، کفر و شرک شیعه ثابت می‌شود که شما چرا غلو می‌کنید؟!

در تفسیر فخر رازی چند مطلب هست می‌گوید: رود نیل طغیان کرده بود و خانه‌های مردم داشت نابود می‌شد. آمدند خدمت عمر بن خطاب که ای خلیفه رسول الله! به داد ما برس که خانه‌هایمان رفت. جناب عمر بن خطاب گفت: یک سفالی برای من بیاورید؛ سریع برای او آوردند و با دست مبارکش بر روی آن سفال نوشت: اگر به امر خداوند جاری می‌شوی، پس جاری شو و اگر به امر خودت جاری می‌شوی، ما کاری نداریم هر کاری می‌کنی بکن[۵۵] بعد از آن، این رودخانه دیگر طغیان نکرد و مردم از طغیان رود نیل راحت شدند[۵۶]. این چون برای جناب عمر است، غلو نیست؛ ولی اگر علی(ع) همچنین چیزی را بگوید، غلو است؛ چرا؟

علم غیب ائمه(ع) به نظر آقایان اهل سنت، کفر وشرک است اما اگر آقای ابن تیمیه، علم غیب بگوید، ایرادی ندارد. ابن قیم جوزیه شاگرد ابن تیمیه کتابی دارد به نام مدارج السالکین که از کتاب‌های معتبر و قطعی وهابیت است، در آن می‌گوید: من بارها دیده‌ام که آقای ابن تیمیه، بارها از غیب خبر می‌داد. ایشان یکبار گفت که: وقتی مغول به طرف شام حمله می‌کند، یقین بدانید که اینها شکست می‌خوردند و لشکر اسلام پیروز می‌شود. حتی یک‌دفعه، ۷۰ بار خدا را قسم خورد که لشکر مغول شکست می‌خورد. بعضی اعتراض کردند که آقای ابن تیمیه، آینده را جز خدا نمی‌داند، شما ۷۰ بار قسم می‌خورید؟! لااقل بگو إن شاء الله، گفت: نمی‌گویم، گفتند: از کجا می‌دانی؟ گفت: در لوح محفوظ نگاه کردم و دیدم که نوشته شده که قوم تاتار شکست می‌خورد[۵۷]. این اصلا غلو نیست، چون جناب ابن تیمیه به مرحله‌ای از عبودیت رسیده که می‌تواند لوح محفوظ را هم قرائت بفرماید.

باز هم از این بالاتر، که ابن قیم جوزی می‌گوید یک چیزهائی را خودم تجربه دارم و قضایائی را خودم با ابن تیمیه دارم: چندین بار ابن تیمیه از آینده من خبر داد، بطوری که یک مورد هم خلاف ندیدم. ابن تیمیه حرانی که آقای ابن حجر می‌گوید: بخاطر اهانت او به رسول اکرم(ص)، مسلمان‌ها می‌گویند ابن تیمیه زندیق است و بخاطر جسارتش به علی(ع) می‌گویند منافق است. چون معتقد بود که علی(ع) در ۱۷ مورد، خطا کرده و ‌بر خلاف کتاب و سنت عمل کرده است. این آقای ابن تیمیه این حرف‌ها را می‌زند و غلو نیست، اما اگر شیعه آمد و گفت که آقا امیرالمؤمنین(ع) فرمود: مردم! ‌در جنگ صفین، هزار نفر برای ما یاور خواهد آمد. بعضی اعتراض کردند که لاأقل بگو: حدود هزار نفر، گفت: نه، هزار نفر، نه یکی کمتر و نه یکی بیشتر. حتی خود ابن عباس هم اعتراض کرد که اگر حرف شما خلاف در بیاید، مردم از عقیده خود نسبت به شما بر می‌گردند، گفت: همینطور که هست. می‌گوید: تک تک شمردیم و رسیدیم به ۹۹۹، و یک نفر کم آمد؛ در این حین بعضی‌ها ایمانشان متزلزل می‌شد، که دیدیم یک جوانی از دور با پای پیاده می‌آید، رفتیم جلو، دیدم آقای اویس قرنی است و با پیوستن آقای اویس قرنی، لشکر علی(ع) هزار نفر شد. چون شیعه این را نقل می‌کند، شیعه کافر و مشرک است و غلو می‌کند، مگر کسی از غیب خبر دارد؛ ولی اگر مانند این را آقای ابن تیمیه بگوید، هیچ اشکالی ندارد، یا در رابطه با عمر و ابوبکر و ... و یا همین آقای کعب الأحبار یهودی که هر جنایتی که در اسلام شده، یک طرفش ایشان است، تمام اسرائیلیات را وارد کتاب‌های اهل سنت کرد، شما در شرح حال آقای کعب الأحبار ببینید که می‌نویسند: کعب الأحبار از شهادت جناب عمر بن خطاب، ۳ مرتبه خبر داد. گفت آقای عمر سه روز بعد به شهادت می‌رسی. فردا آمد و گفت دو روز بعد به شهادت می‌رسی. یک روز بعد آمد و گفت فردا به شهادت می‌رسی. همان روزی که کعب الأحبار گفته بود،‌ ابو لؤلؤ مجوسی آمد و شکم عمر را پاره کرد و به شهادت رسید. این هیچ اشکالی ندارد، چون کعب الأحبار می‌گوید؛ ولی اگر مشابه این را از سلمان و ابوذر در مورد ائمه(ع) نقل کردیم، آسمان به زمین خواهد آمد.

باید در برابر این هجمه‌ها،‌ پاسخ‌های هجمه‌ای داد؛ مثل خود آنها باید از روایات خودشان آورد و جواب نقضی داد؛ چون پاسخ حلّی را ما هر چه بگوئیم،‌ توجیه می‌کنند، ولی در پاسخ نقضی، هیچ راهی برای توجیه نیست»[۵۸].

پرسش‌های وابسته

  1. قلمرو علم معصوم تا چه حدی است؟ (پرسش)
  2. آیا علم تام معصوم امکان عقلی دارد؟ (پرسش)
  3. آیا علم تام معصوم با اختیار وی منافات ندارد؟ (پرسش)
  4. آیا اعتقاد به علم تام معصوم شرک نیست؟ (پرسش)
  5. آیا اعتقاد به تام علم معصوم امام غلو نیست؟ (پرسش)
  6. آیا عدم اعتقاد به علم تام معصوم امام آسیبی به ایمان وارد می‌کند؟ (پرسش)
  7. آیا قول به محدودیت علم معصوم مانع عقلی یا شرعی دارد؟ (پرسش)
  8. چگونه می‌شود معصوم را انسان کامل دانست اما علم او را محدود شمرد؟ (پرسش)
  9. آیا معصوم باید علم تام داشته باشد؟ (پرسش)
  10. آیا علم تام معصوم ضرورت عقلی دارد؟ (پرسش)
  11. آیا علم تام معصوم ضرورت شرعی دارد؟ (پرسش)
  12. آیا آگاهی معصوم به نحو تام شرطی از شروط امامت است؟ (پرسش)
  13. اگر معصوم علم تام دارد پس چه نیازی به وحی است؟ (پرسش)
  14. آیا نمونه‌هایی از علم تام معصوم در قرآن موجود است؟ (پرسش)
  15. آیا نمونه‌هایی از علم تام معصوم در حدیث موجود است؟ (پرسش)
  16. آیاتی که مخالفان علم تام معصوم به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  17. با وجود آیاتی که علم تام معصوم را نفی می‌کنند چگونه این علم اثبات می‌شود؟ (پرسش)
  18. آیاتی که موافقان علم تام معصوم به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  19. چگونه آیات نافی علم تام معصوم از غیر خدا با آیات مثبت علم تام معصوم برای غیر او قابل جمع هستند؟ (پرسش)
  20. آیاتی که مخالفان علم تام معصوم پیامبر خاتم به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  21. آیا روایاتی وجود دارند که علم تام معصوم را نفی می‌کنند؟ (پرسش)
  22. چگونه آیات نافی علم تام معصوم با روایات مثبت علم تام معصوم قابل جمع هستند؟ (پرسش)
  23. چگونه روایات نافی علم تام معصوم با روایات مثبت علم تام معصوم قابل جمع هستند؟ (پرسش)
  24. دلیل عقلی علم تام پیامبران چیست؟ (پرسش)
  25. دلیل قرآنی علم تام پیامبران چیست؟ (پرسش)
  26. دلیل حدیثی علم تام پیامبران چیست؟ (پرسش)
  27. آیا شاهد تاریخی بر علم تام پیامبران وجود دارد؟ (پرسش)
  28. بر فرض اثبات علم تام پیامبران علم تام امامان چگونه ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  29. دلیل عقلی علم تام امامان چیست؟ (پرسش)
  30. دلیل قرآنی علم تام امامان چیست؟ (پرسش)
  31. دلیل حدیثی علم تام امامان چیست؟ (پرسش)
  32. آیا شاهد تاریخی بر علم تام امامان وجود دارد؟ (پرسش)
  33. چرا امامان علم تام معصوم خود را انکار می‌کردند؟ (پرسش)
  34. آيا علم تام معصوم تکلیف‌آور است و معصوم را به عمل بر اساس آن موظف می‌کند؟ (پرسش)
  35. آیا معصوم از علم تام خود بهره می‌برد؟ (پرسش)
  36. اگر معصوم از علم تام خود بهره نمی‌برد پس فایده‌اش چیست؟ (پرسش)
  37. آیا علم محدود معصوم ضرورت عقلی دارد؟ (پرسش)
  38. آیا علم محدود معصوم ضرورت شرعی دارد؟ (پرسش)
  39. مهم‌ترین مصادیق علم ویژه معصوم کدام‌اند؟ (پرسش)
  40. علم به چه مواردی تنها نزد خداست؟ (پرسش)
  41. آیا علم معصوم قابلیت افزایش دارد؟ (پرسش)
  42. رابطه علم ویژه معصوم با معجزه و کرامت چیست؟ (پرسش)
  43. آیا معجزه به واسطه علم معصوم است؟ (پرسش)
  44. دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)

منبع‌شناسی جامع علم غیب معصوم

پانویس

  1. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، «المفردات»، ص۳۷۷؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ج۱۵، ص۱۳۲؛ فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ج۴، ص۴۴۶؛ زبیدی، محمد مرتضی، «تاج العروس»، ج۱۰، ص۲۶۹؛ جوهری، «الصحاح»، ج۶، ص۲۴۴۸.
  2. عبدالرسول غفار، «شبهة الغلو عند الشیعة»، ص۲۹؛ رشیدضا، محمد، «تفسیر المنار»، ج۶، ص۴۸۸.
  3. ر.ک: قاضی طباطبایی، محمد علی، «مقدمه‌ای بر کتاب علم امام»، ص ۵۲۰؛ نمازی شاهرودی، علی، «علم غیب»، ص۱۲۲؛ جوادی آملی، عبدالله، «ادب فنای مقربان»، ج۶، ص۳۲۱.
  4. شیخ صدوق، «الاعتقادات»، ص۷۳؛ شیخ مفید، «تصحیح الاعتقاد»، ص۱۳۱.
  5. ابن غضائری، احمد بن حسین، «الرجال»، شماره‌های ۱۲۹، ۱۷۷، ۱۲۲، ۱۲۱.
  6. اشعری قمی، سعد بن عبدالله، «المقالات و الفرق»، ص۱۹.
  7. قبادی، مریم، مقاله: بازشناسی در اندیشه غلو، نشریه مطالعات اسلامی، شماره ۷۸، زمستان ۸۶، ص۱۱۲.
  8. رشیدضا، محمد، تفسیر المنار، ج۶، ص۴۸۸.
  9. ابن ابی الحدید معزلی، «شرح نهج البلاغه»، ج۱، ص۱۲۱.
  10. علم امام، محمدحسین مظفر: "امام علم حضوری به همه جزئیات حوادث ـ حتی به وقت قیامت ـ دارد، امام همان‌طور که در خانه خود نشسته است به علم حضوری می‌داند فلان شخص مشغول دزدی (...) و فلان شخص مشغول خواندن قرآن است؛ امام حتی وقت قیامت و تعداد قطرات باران و زمان و مکان باریدن آن و اوصاف بچه‌هایی که در شکم‌های مادرانشان هستند را به علم حضوری می‌داند؛ (...) خلاصه اینکه امام به همۀ حوادث گذشته و آینده و به همۀ موضوعات خارجی علم حضوری دارد".
  11. لوحی که در آن تمامی موجودات هستی با تمام حقیقت و واقعیتشان منعکس‌اند و از این روست که اگر کسی بدین لوح دست یابد و از آن آگاه گردد، گویا بر همه چیز عالم آگاه گشته است؛ ر.ک. غرویان، محسن، میرباقری، سید محمد حسین، غلامی، محمد رضا، «بحثی مبسوط در آموزش عقاید»، ص ۴۳.
  12. خراسانی، محمد کاظم، «کفایة الاصول»، ج١، ص٣٧۴: "آری، کسی که مشمول عنایت خداوند باشد و جان پاکش به عالم لوح محفوظ که از بزرگترین عوالم ربوبی و اصل کتاب است، اتصال یابد، حقایق آن چنان که هست نزد او هویدا می‌گردد؛ همانگونه که چه بسا برای رسول گرامی اسلام(ص) و برخی از اوصیا اتفاق می‌افتد و بر همه موجودات آن چنان که بوده‌اند و خواهند شد، معرفت پیدا می‌کند".
  13. ر.ک: سبحانی، سید محمد جعفر؛ «منابع علم امامان شیعه»، ص ۴۳-۵۱؛ نقوی، سید انیس الحسن، «علم غیب ائمه معصومین(ع)»؛ ص۵۲ ـ ۵۵؛ بهدار، محمد رضا، «گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه»، فصلنامه تحقیقات کلامی، ش ۳، ص ۴۱-۵۳؛ موسوی، سید علی، «تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی»، ص۱۲۸.
  14. دهلوی، اسماعیل بن عبدالغنی، «رسالة التوحید»، ص۶۵ ـ ۷۷؛ عطا صوفی، عبدالقادر بن محمد، «المفید فی مهمات التوحید»، ص۱۷۹؛ منیاوی، محمود بن محمد بن مصطفی بن عبداللطیف، «الجموع البهیة للعقیدة السلفیة»، ص۲۴۴.
  15. شاه اسماعیل، «تقویة الایمان»، ص۳۵ ـ ۳۶.
  16. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، «ادب فنای مقربان»، ج۶، ص ۳۲۱؛ مهدی فر، حسن، علوم «اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن»، ص۴۴؛ باقری، سید محمد فائز، «بررسی علم اولیای الهی»، ص۱۵۴ـ ۱۶۴.
  17. ر.ک: مهدی فر، حسن، «علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن»، ص۴۴.
  18. ر.ک: قاضی طباطبایی، سید محمدعلی، «مقدمه‌ای بر کتاب علم امام»، ص۵۲۰.
  19. بریلوی، احمد رضا، «الدولة المکیة»، ص۲۱۲.
  20. ر.ک: باقری، سید محمد فائز، «بررسی علم اولیای الهی»، ص۱۵۴ ـ ۱۶۴.
  21. ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد». سوره جن، آیه۲۶ - ۲۷.
  22. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  23. ر.ک: قاضی طباطبایی، سید محمدعلی، «مقدمه‌ای بر کتاب علم امام»، ص۵۲۰؛ هاشمی، سید علی، «علوم برگزیدگان»، ص۴۰۸.
  24. «چون نزد آنان باز گردید، برای شما عذر می‌آورند؛ بگو عذر نیاورید که هرگز باورتان نخواهیم داشت؛ خداوند ما را از اخبار شما آگاه کرده است و به زودی خداوند و پیامبرش کردار شما را خواهند دید سپس به سوی دانای پنهان و آشکار برگردانده می‌شوید آنگاه او شما را از آنچه انجام می‌دادید آگاه می‌گرداند» سوره توبه، آیه ۹۴.
  25. «و بگو (آنچه در سر دارید) انجام دهید، به زودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را خواهند دید و به سوی داننده پنهان و آشکار بازگردانده خواهید شد و او شما را از آنچه انجام می‌داده‌اید آگاه خواهد ساخت» سوره توبه، آیه ۱۰۵.
  26. طبرسی، فضل بن حسن، «مجمع البیان»، ج۵، ص۱۰۳؛ طباطبایی، سید محمد حسین، «المیزان»، ج۴، ص۳۷۹؛ مکارم شیرازی، ناصر، «تفسیر نمونه»، ج۸، ص۱۲۵؛ قرشی، سید علی اکبر، «تفسیر احسن الحدیث»، ج۴، ص۳۰۵؛ طبری، محمد بن جریر، «جامع البیان فی تفسیر القرآن»، ج۱۱، ص۱۶؛ شوکانی، محمد بن علی، «فتح القدیر»، ج۲، ص۴۵۵.
  27. ر.ک: هاشمی، سید علی، «ماهیت علم امام»، ص۶۷.
  28. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، «الکافی»، ج۱، ص۵۴۳؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائرالدرجات»، ص۳۲۴؛ عیاشی، محمد بن مسعود، «کتاب التفسیر»، ج۲، ص۱۰۸؛ قمی، علی بن ابراهیم، «تفسیر قمی»، ج۱، ص۳۰۴.
  29. فرق میان پیغمبر و امام(ع) آن است که پیغمبر(ص) در مقام تحدّی و اثبات نبوت خود باید معجزه بیاورد تا نبوت خود را اثبات کرده و روشن نماید که او فرستاده خداوند جلیل می‌باشد و اما امام(ع) با آنکه مثل پیغمبر(ص) دارای قدرت معجزه نشان دادن می‌باشد، ولی لازم نیست که به مقام تحدّی بیاید و در اثبات امامت خود معجزه نشان داده و کرامت اظهار نماید، زیرا مقام امامت از طرف نبوّت منصوص است. احتیاج به معجزه ندارد. آری، هرگاه کسی از امام(ع) امر خارق‌العاده درخواست کرد و مصلحت اقتضا نمود، ظاهر کرده و معجزه نشان می‌دهد، برای آنکه امام(ع) داراک کمالاتی است که پیغمبر(ص) به آن دارا بود.
  30. ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.
  31. بی‌گمان آنان که با تو بیعت می‌کنند جز این نیست که با خداوند بیعت می‌کنند؛ سوره فتح، آیه: ۱۰.
  32. دست خداوند بالای دست‌های آنان است؛ سوره فتح، آیه: ۱۰.
  33. اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد؛ سوره آل عمران، آیه: ۳۱.
  34. آنچه در سر دارید انجام دهید، به زودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را خواهند دید؛ سوره توبه، آیه: ۳۱.
  35. مقدمه‌ای بر کتاب علم امام، ص ۵۲۰.
  36. و پیامبر بر شما گواه باشد؛ سوره بقره، آیه: ۱۴۳.
  37. پس آن هنگام که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم (حالشان) چگونه خواهد بود؟؛ سوره نساء، آیه: ۴۱.
  38. و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم؛ سوره نحل، آیه: ۸۹.
  39. و در روز رستخیز بر آنان گواه است؛ سوره نساء، آیه: ۱۵۹.
  40. تا گواه بر مردم باشید؛ سوره بقره، آیه: ۱۴۳.
  41. شما بر مردم گواه باشید؛ سوره حج، آیه: ۷۸.
  42. ادب فنای مقربان ج۶، ص۳۲۱.
  43. "اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَفْرِضَ طَاعَةَ عَبْدٍ يَحْجُبُ عَنْهُ عِلْمَ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ ثُمَّ قَالَ لَا يَحْجُبُ ذَلِكَ عَنْهُ" سند این روایت، صحیح است. محمد‌ بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‏۱، ص۶۵۴؛ همچنین ر.ک: الکافی، ص۶۵۰ـ۶۵۴. در این صفحات، چهار روایت در این موضوع نقل شده که سه روایت اخیر آن دارای سند صحیح است. همچنین ر.ک: محمد‌ بن‌ حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۲ـ۱۲۷. در این صفحات، روایات متعدد و مستفیضی با این محتوا نقل شده است.
  44. علوم برگزیدگان؛ ص۴۰۸.
  45. علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۴۴.
  46. شاه اسماعیل، تقویة الایمان، ص۳۵ - ۳۶.
  47. احمد رضا بریلوی، الدولة المکیة، ص۲۱۲.
  48. کلینی، کافی، ج۱، ص۲۳۹.
  49. «قام فینا رسول الله(ص) فأخبرنا بما یکون فی أمته إلی یوم القیامة»؛ مسند احمد، ج۴، ص۲۵۴؛ سنن ترمذی، ج۳، ص۳۲۷؛ مستدرک حاکم، ج۴، ص۴۷۲.
  50. «عن حذیفه: أخبرنی رسول الله بما هو کائن إلی یوم القیامة»؛ تاریخ دمشق، ج۱۲ ص۲۶۶؛ مسند احمد، ج۵ ص۴۰۱؛ انفاق الاسماء، ج۹ ص۳۲۵.
  51. «و الله لإنی أعلم الناس بکل فتنة هی کائنة فیما بینی و بین الساعة».
  52. المیزان شعرانی، ج۱، ص۴۶؛ مشارق الانوار ص۲۸۸.
  53. البدایه و النهایة ابن کثیر، ج۷، ص۹۷؛ المغنی ابن قدامه، ج۱۰،‌ ص۵۵۲؛ تاریخ دمشق ابن عساکر، ج۴۴، ص۳۳۶؛ تفسیر فخر رازی، ‌ج۲۱، ص۸۷.
  54. دقائق التفسیر، ج۲، ص۱۴۰.
  55. «ایها النیل! إن کنت تجری بأمرالله، فاجر؛ و إن کنت تجری بأمری فلا حاجة بنا إلیک»
  56. تفسیر رازی، ج۲۱، ص۸۸.
  57. مدارج السالکین، ج۲، ص۴۸۹.
  58. بررسی علم اولیای الهی، ص۱۵۴- ۱۶۴.