حج در معارف و سیره معصوم: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←پانویس) |
||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:سیره | [[رده:سیره عبادی]] | ||
[[رده:حج]] | [[رده:حج]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۳ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۶
اهمیت و ثواب حج
حج اهمیت زیادی دارد. عمل واجبی است که با شرایطی خاص واجب میشود و بر همه واجب نیست؛ بلکه افراد توانا و ثروتمند باید آن را انجام دهند و ثمرات و فواید زیادی برای آن ذکر شده و از جهت اجتماعی و سیاسی نیز بسیار مهم و ارزشمند است. در روایتی صحیح نقل است که وقتی رسول خدا(ص) از حج بر میگشت، در ابطح مردی اعرابی به خدمت ایشان رسید و گفت: ای رسول خدا(ص)، من قصد انجام حج داشتم، اما چیزی مانع من شد. من مردی ثروتمند هستم. به من دستور ده چه کاری با مالم انجام دهم تا به آنچه حاجی به آن میرسد، برسم؟ حضرت نگاهی به کوه ابوقبیس کرد و فرمود: «لَوْ أَنَّ أَبَا قُبَيْسٍ لَكَ زِنَتَهُ ذَهَبَةٌ حَمْرَاءُ أَنْفَقْتَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ مَا بَلَغْتَ مَا بَلَغَ الْحَاجُّ»[۱]: «اگر کوه ابوقبیس از تو باشد و آن را وزن کنی و به مقدار آن طلای سرخ در راه خدا انفاق کنی، به آنچه حاجی رسیده است نمیرسی». این روایت را شیخ مفید در مقنعه از آل محمد[۲] و صدوق در من لایحضره الفقیه با اندک تفاوتی نقل کردهاند[۳]. صدوق در ثواب الأعمال آن را از امام صادق(ع) آورده است[۴]. شیخ طوسی آن را با تفصیل بیشتر از امام صادق(ع) از پدرانش نقل کرده است. به نقل شیخ طوسی پیامبر(ص) در ادامه فرمودند: حاجی وقتی وسایل حج را آماده میکند، چیزی را بر نمیدارد و نمیگذارد، جز اینکه برای او ده حسنه نوشته میشود و ده سیئه از او برداشته میشود و ده درجه بر مقامش افزوده میگردد. وقتی سوار شترش شود، گامی بر نمیدارد، جز اینکه به او این نیکیها داده میشود تا اینکه میفرماید: حاجی از گناهانش خارج میشود؛ بعد فرمود: «أَنَّی لَکَ أَنْ تَبْلُغَ مَا یَبْلُغُ الْحَاجُّ: چگونه و کیای اعرابی، تو میتوانی به آنجایی بررسی که حاجی رسیده است»؟ امام صادق(ع) در ادامه فرمود: «وَ لَا تُكْتَبُ عَلَيْهِ الذُّنُوبُ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ تُكْتَبُ لَهُ الْحَسَنَاتُ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَ بِكَبِيرَةٍ»[۵]: «برای حاجی تا چهار ماه گناهی نوشته نمیشود و حسنات او یادداشت میگردد، جز اینکه گناه کبیره انجام دهد»[۶].
سفرهای حج معصومان
به جهت اهمیت حج، امامان در مراسم حج حضوری فعال داشتند و سفرهای متعددی به حج میرفتند و به توصیه و ترغیب یاران خود برای سفر حج میپرداختند. سفرهای متعدد امام حسن مجتبی، امام سجاد، امام صادق(ع) و دیگر امامان از این مطلب حکایت دارد. سَلَمة بن مُحرِز گوید: نزد امام صادق(ع) بودم. ابوالوَرد گفت: خداوند تو را رحمت کند، چه خوب بود اگر خودت را از این محمل راحت میکردی؛ یعنی به حج نمیرفتی. حضرت فرمود: ای ابوالورد، من دوست دارم در این منافع حاضر باشم که خداوند فرمود: حج برای این است که منافعی برای خود مشاهده کنند[۷]. بهدرستی که شاهد آن نخواهد بود هیچ شخص، جز اینکه خداوند به او سود میرساند و افزود: «أَمَّا أَنْتُمْ فَتَرْجِعُونَ مَغْفُوراً لَكُمْ وَ أَمَّا غَيْرُكُمْ فَيُحْفَظُونَ فِي أَهَالِيهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ»[۸]: «آگاه باشید شما (شیعیان) بر میگردید، درحالیکه مورد آمرزش قرار گرفتهاید و اما دیگران، خداوند حافظ خانواده و اموالشان خواهد بود».
سفرهای حج امام سجاد(ع) آنقدر زیاد بود که مردی به ایشان اعتراض کرد که جهاد را به جهت سختیاش رها کردی و دنبال حج و آسانی آن هستی؟ حضرت فرمود: وای بر تو! آیا به تو نرسیده سخن پیامبر(ص) که در حجةالوداع در عرفات فرمود: «إِنَّ رَبَّكُمْ تَطَوَّلَ عَلَيْكُمْ فِي هَذَا الْيَوْمِ فَغَفَرَ لِمُحْسِنِكُمْ وَ شَفَّعَ مُحْسِنَكُمْ فِي مُسِيئِكُمْ فَأَفِيضُوا مَغْفُوراً»[۹]: «پروردگار شما در امروز به شما انعام کرده، نیکوکار شما را بخشیده و نیکوکار شما را شفیع گنهکار شما قرار داده است؛ پس بازگردید درحالیکه مورد مغفرت قرار گرفتهاید»[۱۰].
توصیه معصومان به شرکت در حج
سعید بن یسار گوید: شبی از شبها در منا خدمت امام صادق(ع) بودم درحالیکه او مرا به حضور در حج و عمره ترغیب و تشویق میکرد. حضرت سخنانی در اهمیت حج در ده فراز بیان فرموده که وی بخشی از آن را نقل کرده است[۱۱]. امام صادق(ع) به عذافر توصیه میکند هر سال در حج شرکت کند و به او به جهت عدم شرکتش در هر سال اعتراض میکند. حضرت از عذافر میپرسد: چه چیزی مانع انجام حجت در هر سال شده است؟ گفتم: فدایت شوم، عیال و نانخوران زیاد. فرمود: «إِذَا مِتَّ فَمَنْ لِعِيَالِكَ أَطْعِمْ عِيَالَكَ الْخَلَّ وَ الزَّيْتَ وَ حُجَّ بِهِمْ كُلَّ سَنَةٍ»[۱۲]: «اگر بمیری چه کسی به خانوادهات میرسد؟ به خانواده خود سرکه و روغن بده و همراه آنان سالانه به حج بیا».
این توصیه حضرت ممکن است علت خاصی داشته که حضور عذافر را در حج لازم دانستهاند؛ اما درمجموع اهمیت سفر حج و لزوم حضور در آن را میرساند که با صرفهجویی میتوان حج مکرر انجام داد و این نشانۀ اهمیت و ترغیب به این سفر الهی است. سعید بن سمان یک سال به جهت سختیای که مردم داشتند، پول حج خود را تصدق داد. شب خواب عرفه را دید و سوگند خورد حج را رها نکند. سال بعد که به حج رفت، موضوع را از امام صادق(ع) پرسید. حضرت فرمود: صدقه ثواب دارد. وی پرسید کدام یک برتر است؟ حضرت فرمود: چه اشکال دارد هم صدقه بدهی و هم حج به جای آوری؟ با صرفهجویی در حج میتوان صدقه داد و سپس ثواب سفر حج را برای وی برشمرد[۱۳].[۱۴].
بعد فرهنگی - اجتماعی حج
حج افزون بر بعد عبادی، دارای ابعاد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیز هست. بعد فرهنگی آن با پرسشها و پاسخهایی که مطرح میشود و مسائلی که افراد فرا میگیرند و با آموزش مسائل اسلامی و دینی تجلی مییابد و بعد اجتماعی آن، از طریق دیدارهای مسلمانان با هم و دیدار علمای اسلامی از مذاهب مختلف با یکدیگر که گاهی همراه با گفتگوست و گاهی یک مسئله سیاسی مربوط به اسلام یا تشیع در بین مسلمانان و شیعیان مطرح میشود، جلوهگر میگردد. ابعاد حج را با بیان دیدارهای امامان با دیگران که تجلی بعد فرهنگی و دینی و درعینحال اجتماعی و سیاسی حج است، پی میگیریم[۱۵].
دیدارهای معصومان در سفرهای حج
معصومان در سفرهای حج خود برنامهها و دیدارهای متعددی داشتند. برخی از این دیدارها مهم و در خور توجه است که میتوان آنها را در چند موضوع بیان کرد:
دیدار با علمای اسلامی
معصومان در سفرهای حج خود دیدارهای متعددی با علمای دیگر بلاد اسلامی داشتند. در این دیدارها موضوعات فقهی و دینی مطرح میشد که بسیار مغتنم و برای ما مهم است. به چند نمونه از این دیدارها اشاره میکنیم:
الف) ابویوسف و امام کاظم(ع): جعفر بن مثنی گوید: محمد بن فضیل به من گفت: آیا تو را خوشحال کنمای فرزند مثنی؟ گفتم: بله و به سوی او رفتم. گفت: این مرد فاسق چند لحظه قبل بر امام ابوالحسن کاظم(ع) وارد شد و در برابر حضرت نشست؛ سپس به حضرت رو کرد و گفت: ای ابوالحسن، چه میگویی درباره مُحرِم؟ آیا بالای محمل در سایه قرار گیرد؟ حضرت فرمود: نه؛ پرسید: آیا در خیمه در سایه قرار گیرد؟ فرمود: آری؛ به صورت استهزا دو باره با خنده پرسش خود را تکرار کرد و گفت: ای ابوالحسن، چه تفاوتی دارند این دو؟ امام کاظم(ع) فرمود: ای ابویوسف، دین قابل قیاس نیست آنچنانکه شما قیاس میکنید. شما با دین بازی میکنید؛ اما ما آنگونه عمل میکنیم که رسول خدا(ص) عمل کرد و سخن میگوییم آنگونه که رسول خدا(ص) فرمود. حضرت در ادامه بیان کرد: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَرْكَبُ رَاحِلَتَهُ فَلَا يَسْتَظِلُّ عَلَيْهَا وَ تُؤْذِيهِ الشَّمْسُ فَيَسْتُرُ بَعْضَ جَسَدِهِ بِبَعْضٍ وَ رُبَّمَا يَسْتُرُ وَجْهَهُ بِيَدِهِ وَ إِذَا نَزَلَ اسْتَظَلَّ بِالْخِبَاءِ وَ بِالْبَيْتِ وَ بِالْجِدَارِ»[۱۶]: پیامبر(ص) همیشه بر مرکب سوار میشد و استظلال نمیکرد و در همان حال خورشید او را آزار میداد؛ پس بدنش را با برخی دیگر از بدنش میپوشاند و گاهی صورتش را با دستش میپوشاند و زمانی که پیاده میشد، در زیر سایه خیمه و سایه خانه و دیوار قرار میگرفت.
در این خبر گزارش دیدار ابویوسف، قاضیالقضات هارون، با موسی بن جعفر(ع) در سفر حج مطرح است که در آن یک مسئله فقهی مورد پرسش و پاسخ قرار میگیرد و امام کاظم(ع) بدون توجه به موقعیت پرسشکننده، پاسخ وی را از سیره نبوی بیان میکند که خوشایند وی نیست؛ ازاینروی حضرت تفکر قیاسی وی را که شاگرد ابوحنیفه بوده نقد میکند. این روایت نشان میدهد حج ظرفیتهای مختلفی دارد و در آن زمینههای گوناگونی برای تبادل اندیشهها و نقد آنها وجود دارد.
در این روایت، موسی بن جعفر(ع) برای بیان حکم فقهی مسئله مورد پرسش، به سیره رسول خدا(ص) استناد میکند و استظلال در طی مسیر و حرکت را روا نمیداند؛ اما در خیمه، خانه و هنگام توقف آن را جایز میشمارد. ابویوسف یعقوب بن ابراهیم (م ۱۸۲) شاگرد ممتاز ابوحنیفه (م ۱۵۰)[۱۷] و قایل به قیاس بود. از او و محمد بن حسن شیبانی (۱۳۱-۱۸۹ق)[۱۸] بهعنوان دو صاحب و همراه ابوحنیفه یاد شده[۱۹] و هر سه را جزو مرجئه دانستهاند[۲۰] ذکر شده که ابویوسف پس از سفر حج در دو مسئله نظر خود را عوض کرد: یکی دربارۀ اذان قبل از فجر و دیگری در باب مقدار صاع[۲۱] که این مسئله نشانه تأثیر این سفر و آگاهی از سنت مردم مدینه است.
ب) حکم بن عتیبه (م ۱۱۵) و امام باقر(ع): حکم از فقهای عامه است[۲۲]. وی پرسشهای متعددی از امام باقر(ع) دارد که برخی در سفر حج اتفاق افتاده است؛ برای مثال از امام باقر(ع) میپرسد: چه میگویید درباره کبوتر اهلی غیر حرم که آن را در حرم (و در حال احرام) به شخصی هدیه دادهاند؟ حضرت فرمود: اگر کبوتر توان پرواز داشته باشد، رها میشود و اگر جز این باشد، با آن بهخوبی رفتار میشود تا پرهایش رشد کند، آنگاه رها میگردد[۲۳]. گاهی دیدارها به صورت طرح اشکال بوده است.
ج) پرسش از استلام حجر: مردی به نام ابنابیعوانه از دوستداران بنیامیه در مکه بود. وی عناد و کینه با اهل بیت(ع) داشت و وقتی امام صادق(ع) یا یکی از بزرگان آل محمد وارد مکه میشد، با او بد برخورد میکرد تا اینکه روزی هنگام طواف نزد امام صادق(ع) آمد و پرسید: ای ابوعبدالله، نظرت درباره استلام حجرالاسود چیست؟ فرمود: رسول خدا(ع) آن را استلام کرده است. گفت: ندیدم تو استلام کنی؛ فرمود: دوست ندارم ضعیفی را آزار دهم یا اذیت شوم. مرد گفت: تصور میکنی رسول خدا(ص) استلام حجر کرده است و حالا تو این عمل را انجام نمیدهی؟ فرمود: آری؛ ولی پیامبر(ص) را وقتی مردم میدیدند، حق او را میشناختند و اجازه استلام به وی میدادند؛ اما من حقم را نمیشناسند[۲۴]. در این گفتگو باز سخن از سیره نبوی درباره استلام حجر و نوعی بحث علمی با فردی است که مخالف اهل بیت(ع) بوده است.
د) دیدار ابوحنیفه با امام صادق(ع): حسین بن یزید خبری نقل میکند که ابوحنیفه در شیوه معامله امام صادق(ع) راجع به شتر قربانی در عرفه اشکال میکند و حضرت پاسخ وی را میدهد[۲۵]. متأسفانه تاریخ این دیدارها مشخص نیست که روشن شود این اشکال در چه زمانی بوده است و سخنی که وی درباره امام صادق(ع) در فراگیری مناسک حج نقل کرده، در چه وقتی بوده است.[۲۶].
دیدار و برخورد با حاکمان
معصومان در سفرهای حج خود گاهی دیدارهایی با حاکمان وقت یا کارگزاران آنان داشتهاند. زمانی نیز این دیدارها به مشاجره منجر شده است.
الف) در کتب اربعه گزارشهایی از سفر حج حضرت علی(ع) در زمان خلیفه سوم ذکر شده که در نوع خود آگاهیبخش و سودمند است. عثمان برای حج از مدینه خارج شد. وقتی به ابواء رسید، دستور داد منادی وی در میان مردم ندا سر دهد که این سفر را حج قرار دهید و تمتع قرار ندهید. پس منادی به مقداد بن اسود برخورد کرد. مقداد گفت: بهزودی مردی را پیش شتران خواهند دید که منکر این پیام باشد. وقتی منادی به حضرت علی(ع) رسید، به سوی عثمان رفت و فرمود: چیست آنچه به آن دستور دادهای؟ گفت: نظری است که به آن رسیدهام. حضرت فرمود: «وَ اللَّهِ لَقَدْ أَمَرْتَ بِخِلَافِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) ثُمَّ أَدْبَرَ مُوَلِّياً رَافِعاً صَوْتَهُ لَبَّيْكَ بِحَجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ مَعاً لَبَّيْكَ»: به خدا سوگند تو بر خلاف نظر پیامبر(ص) دستور دادهای؛ سپس پشت کرد و با صدای بلند فرمود: لبیک به حجه و عمره با هم لبیک». بعد از این است که مروان میگوید من سفیدی آرد و سبزی علفهای خردشده را بر پای علی(ع) دیدم[۲۷]. حضرت در حال علفدادن به شترها بوده که وقتی صدای منادی را میشنود، بلادرنگ با آن مخالفت میکند. منظور حضرت این بود کسانی که از مدینه به مکه میروند، لازم است حج تمتع انجام دهند نه حج افراد. در این سفر حضرت در برابر بدعت عثمان ایستاد و با آن مخالفت کرد.
مازندرانی در شرح کافی روایاتی را از طریق عامه نقل کرده است که عثمان از حج تمتع نهی میکرد، ولی علی(ع) به آن دستور میداد و در موردی که عثمان سخن علی(ع) را نپذیرفت، کار وی را بر خلاف سیره و سنت پیامبر(ص) دانست و حج و عمره را با هم اعلام کرد و فرمود: «لَبَّيْكَ بِعُمْرَةٍ وَ حِجَّةٍ»[۲۸]. مازندرانی این موضوع را از صحاح اهل سنت نقل کرده است[۲۹]. در کتب عامه ذکر شده که این اختلاف در عُسفان[۳۰] رخ داده است[۳۱].
ب) مورد دیگری در حج وقتی است که عثمان از علی(ع) میخواهد در منا نماز عصر را به جای دو رکعت، چهار رکعت با مردم به جماعت بخواند؛ اما علی(ع) نمیپذیرد و آن را بر خلاف دستور پیامبر(ص) میداند؛ زیرا حاجیان با سفر به عرفات مسافر محسوب میشوند و نمازشان دورکعتی است؛ پس در منا هم باید دورکعتی میخواندند؛ ولی خلیفه تصمیم میگیرد نماز را چهاررکعتی بخواند. در روایتی صحیح امام باقر(ع) میفرماید: پیامبر(ص) به حج رفت و سه روز در منا ماند و نماز چهاررکعتی را دورکعتی خواند؛ سپس ابوبکر و عمر اینگونه عمل کردند. عثمان هم شش سال چنین عمل کرد. آنگاه نماز را چهار رکعت کامل خواند. او نماز ظهر را چهار رکعت خواند، بعد خود را به مریضی زد تا بدعتش را مستحکم نماید. به مؤذن گفت به سوی علی(ع) برو تا نماز عصر را با مردم بخواند. مؤذن خدمت علی(ع) رفت و گفت: امیرالمؤمنین دستور میدهد که نماز عصر را با مردم بخوانی. حضرت فرمود: در این صورت من جز دو رکعت نمیخوانم، آنگونه که پیامبر(ص) خواندند. مؤذن این موضوع را به اطلاع عثمان رساند. عثمان گفت به او بگو: تو مسؤل نیستی؛ برو و نماز را آنگونه بخوان که به تو دستور داده شده است. حضرت علی(ع) فرمود: «لَا وَ اللَّهِ لَا أَفْعَلُ»: نه به خدا سوگند انجام نمیدهم». عثمان خود بیرون رفت و با مردم نماز عصر را چهار رکعت خواند. وقتی امیرالمؤمنین علی(ع) به شهادت رسید و معاویه خلیفه شد، در منا نماز ظهر را دو رکعت خواند. بنیامیه و ثقیف و گروهی از پیروان عثمان به او (معاویه) نگریستند و گفتند: با صاحب شما مخالفت و دشمن او را شاد و خوشحال کرد. آنان بر معاویه وارد شدند و گفتند: آیا میدانی چه کردی؟ میخواهی فاتحه صاحب ما را بخوانی و دشمنش را شاد کنی و از آنچه انجام داده و سنت وی بوده روی برگردانیدی؟ معاویه گفت: وای بر شما! آیا نمیدانید که رسول خدا(ص) در این مکان نماز را دورکعتی خواند و همچنین ابوبکر و عمر و صاحب شما عثمان هم شش سال اینگونه عمل کرد؟ آیا به من دستور میدهید سنت پیامبر(ص) و ابوبکر و عمر و عثمان را قبل از این بدعت رها کنم؟ گفتند: نه، به خدا سوگند از تو راضی نمیشویم جز اینکه این کار را انجام دهی. گفت: بازگردید، من نظر شما را میپذیرم و به سنت صاحبتان باز میگردم؛ پس عصر را چهار رکعت خواند و اینگونه بود که خلفا و امرا نماز را برای همیشه چهار رکعت خواندند[۳۲].
در کتب اهل سنت، بهویژه کتابهای شافعیه، ذکر شده که رسول خدا(ص) سه روزی که در منا بودند، نمازشان را قصر میخواندند[۳۳]. بغوی (م ۵۱۶) نقل میکند که عمر نماز را در مکه دورکعتی میخواند و به مردم مکه دستور داد که شما نماز را کامل بخوانید، چون ما مسافر هستیم. او در منا دورکعتی میخواند. مالک راجع به مردم مکه معتقد بود در منا دورکعتی بخوانند، بعد مینویسد: اکثر اهل علم بر این هستند که مردم مکه در منا و عرفه نمازشان را قصر نمیخوانند[۳۴]. مالک و دیگران به روش پیامبر(ص) و دو خلیفه بعدی در دورکعتی نمازخواندن در منا تصریح کردهاند[۳۵]. روایتی از عبدالرحمان بن یزید در صحیح بخاری[۳۶]، صحیح مسلم[۳۷] و تهذیب الآثار طبری[۳۸] و دیگر منابع اهل سنت ذکر شده که پیامبر(ص)، ابوبکر، عمر و عثمان در آغاز خلافتش[۳۹] یا نصف از خلافتش نماز را دورکعتی میخواندند[۴۰]. عثمان سپس چهار رکعت خواند. عبدالله بن مسعود برای این کار عثمان کلمه استرجاع را بر زبان جاری کرد و گفت: دو رکعت قبول درگاه حق بهتر از چهار رکعت است[۴۱]. مشابه آن را احمد[۴۲]، ابنابیشیبه[۴۳] و دیگران از علمای اهل سنت[۴۴] نقل کردهاند. اینها همه از سیره خلفا و امرا حکایت دارد که در روایت کتاب کافی آمده که از زمان عثمان به بعد تغییر ایجاد شده است.
ج) در سفر حجی که امام صادق(ع) حضور داشتند، حاکم شهر مدینه، داوود بن علی اولین حاکم حجاز در زمان بنیعباس، حاضر بود و مشکل فقهی خود را از امام پرسید. داوود بن فرقد جریان را اینگونه نقل میکند: ما نزد امام صادق(ع) در مکه بودیم و داوود بن علی هم آنجا بود. امام صادق(ع) به من فرمود: داوود بن علی از من پرسید: ای ابوعبدالله، چه میگویی درباره قُمریای که صید کردهایم و پرهای آن را کوتاه کردهایم؟ گفتم: موهایش چیده میشود و به آن خوراک داده میشود تا موهایش بهدرستی بیرون آید؛ سپس رها میگردد[۴۵].[۴۶]
منابع
پانویس
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۵۸.
- ↑ شیخ مفید، المقنعه، ص۳۸۶: روي عن آل محمد(ع) أنّ رجلا أتى النبي.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲۲۴؛ محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج۷، ص۱۵۲.
- ↑ شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۴۸.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۵، ص۱۹.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره عبادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۱۷.
- ↑ ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ «تا سودهایی که برای آنان دارد ببینند» سوره حج، آیه ۲۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۶۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۵۷؛ شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۴۸.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره عبادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۱۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۶۳: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَشِيَّةً مِنَ الْعَشِيَّاتِ وَ نَحْنُ بِمِنًى وَ هُوَ يَحُثُّنِي عَلَى الْحَجِّ وَ يُرَغِّبُنِي فِيهِ يَا سَعِيدُ أَيُّمَا عَبْدٍ رَزَقَهُ اللَّهُ رِزْقاً مِنْ رِزْقِهِ...».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۵۶.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۵۷.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره عبادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۲۰.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره عبادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۲۱.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۵، ص۳۰۹؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۳۵۰؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۴۱۷ (چ دار الحدیث)؛ محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۱۲، ص۶۰۹؛ نقل نسخه تهذیب و وافی در آغاز حدیث درست است که در الکافی چاپ دارالحدیث اصلاح شده است.
- ↑ شمسالدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۱۲، ص۵۰۳.
- ↑ خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۶، ص۸۰.
- ↑ محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، ج۱۰، ص۱۱۷.
- ↑ ابنقتیبه، المعارف، ص۶۲۵.
- ↑ محمد بن احمد مقدسی، أحسن التقاسیم، ص۹۸.
- ↑ شمسالدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۷، ص۳۴۶.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۵، ص۳۴۸: «الْحَكَمُ بْنُ عُتَيْبَةَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ أُهْدِيَ لَهُ حَمَامٌ أَهْلِيٌّ وَ هُوَ فِي الْحَرَمِ مِنْ غَيْرِ الْحَرَمِ فَقَالَ أَمَا إِنْ كَانَ مُسْتَوِياً خَلَّيْتَ سَبِيلَهُ وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ أَحْسَنْتَ إِلَيْهِ حَتَّى إِذَا اسْتَوَى رِيشُهُ خَلَّيْتَ سَبِيلَهُ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۴۰۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۴۶.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره عبادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۲۲.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۵، ص۸۵؛ همو، الإستبصار، ج۲، ص۱۷۱.
- ↑ محمدهادی مازندرانی، شرح فروع الکافی، ج۴، ص۵۳۱.
- ↑ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۲، ص۵۶۷؛ ابومحمد عبدالله بن عبدالرحمان دارمی، سنن الدارمی، ج۲، ص۹۶؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۶ (چ دارالفکر)؛ احمد بن حنبل، مسند احمد حنبل، ج۱، صص۹۷ و ۱۳۵؛ ابناثیر جزری (مبارک)، جامع الأصول، ج۳، ص۱۱۱؛ احمد بن حسین بیهقی، سنن الکبری، ج۴، ص۳۲۵؛ ج۵، ص۲۲؛ در بخاری حاشیۀ حدیث ۱۴۸۸ آمده: «مَرْوَانَ بن الْحَكَمِ قال: شَهِدْتُ عُثْمَانَ عَلّيًا(ع) وَ عُثْمَانُ يَنْهَى عن الْمُتْعَةِ وَ أَنْ يُجْمَعَ بَيْنَهُمَا. فَلَمَّا رَأَى عَلِيٌّ أَهَلَّ بِهِمَا لَبَّيْكَ بِعُمْرَةٍ وَحَجَّةٍ. قَالَ: مَا كُنْتُ لِأَدَعَ سُنَّةَ النَّبِيِّ(ص) لِقَوْلِ أَحَدٍ».
- ↑ عسفان از راه مدینه و جحفه تا مکه سه منزل راه است. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۲۲).
- ↑ احمد بن حسین بیهقی، سنن الکبری، ج۵، ص۲۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۱۸.
- ↑ ابوعبدالله محمد بن ادریس شافعی، الأم، ج۱، ص۲۱۵؛ ابوابراهیم اسماعیل بن عیسی مزنی، مختصر، ص۲۴؛ احمد بن حسین بیهقی، معرفة السنن و الآثار، ج۲، ص۴۳۲؛ ابوالحسن علی بن محمد بن حبیب ماوردی، الحاوی الکبیر، ج۲، ص۳۷۱. در کتاب أُم آمده أقام رسول الله(ص) بمنى ثلاثا يُقَصِّر وقدّم في حجته فأقام ثلاثا قبل مسيرة إلى عرفة يُقصر.
- ↑ حسین بن مسعود بغوی، شرح السنه، ج۴، ص۱۸۳: وأكثر أهل العلم على أنّ أهل مكة لا قصرَ لهم بمنى ولا بعرفة.
- ↑ مالک بن أنس، موطأ، ج۱، ص۴۰۲.
- ↑ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۱، ص۳۶۷.
- ↑ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج۲، ص۱۴۶ (چ دارالفکر).
- ↑ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تهذیب الآثار (مسند عمر)، ص۲۲۴-۲۲۹، ش۳۵۱-۳۶۲. از عبدالله بن مسعود، ابنعمر و دیگران نقل کرده است.
- ↑ ابناثیر جزری (مبارک)، جامع الأصول، ج۵، ص۷۰۴ (به نقل از: صحیح بخاری، مسلم و سنن ابیداود «وَ عُثْمَانُ رَكْعَتَيْنِ صَدْراً مِنْ خِلَافَتِهِ ثُمَّ أَتَمَّهَا أَرْبَعاً».
- ↑ ابناثیر جزری (مبارک)، جامع الأصول، ج۵، ص۷۰۶: «وَ أَنَّ عُثْمَانَ صَلَّاهَا رَكْعَتَيْنِ شَطْرَ إِمَارَتِهِ ثُمَّ أَتَمَّهَا بَعْدُ».
- ↑ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۱، ص۳۶۸: «عبدالرحمان بن یزید گوید: «صَلَّى بِنَا عُثْمَانُ بِمِنًى أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ، فَقِيلَ ذَلِكَ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ. فَقَالَ: صَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ بِمِنًى رَكْعَتَيْنِ، وَ مَعَ أَبِي بَكْرٍ رَكْعَتَيْنِ، وَ مَعَ عُمَرَ رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ تَفَرَّقَتْ بِكُمُ الطُّرُقُ، فَيَا لَيْتَ حَظِّي مِنْ أَرْبَعِ رَكَعَاتٍ رَكْعَتَانِ مُتَقَبَّلَتَانِ».
- ↑ احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۲، صص۱۶، ۵۵ و ۱۴۸.
- ↑ ابنابیشیبه، المصنف فی الأحادیث و الآثار، ج۴، ص۳۴۰ (چ دار الفکر).
- ↑ عبدالرزاق ابوبکر صنعانی، المصنف، ج۲، ص۵۱۶؛ ابومحمد عبدالله بن عبدالرحمان دارمی، سنن الدارمی، ج۱، ص۲۵۳، باب قصر الصلاة فی السفر؛ احمد بن حسین بیهقی، سنن الکبری، ج۳، ص۱۲۶؛ علی متقی هندی، کنز العمال، ج۸، ص۲۴۰: «عَنْ ابن عمر قَالَ: صَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ بِمِنًى رَكْعَتَيْنِ، وَ مَعَ أَبِي بَكْرٍ رَكْعَتَيْنِ، وَ مَعَ عُمَرَ رَكْعَتَيْنِ، وَ مَعَ عُثْمَانَ صَدْراً مِنْ خِلافَتِهِ، ثُمَّ صَلّاهَا أرْبَعا».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۳۷: «فَقُلْتُ تُنْتَفُ وَ تُعْلَفُ فَإِذَا اسْتَوَتْ خُلِّيَ سَبِيلُهَا».
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره عبادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۲۵.