شهادت امام حسن مجتبی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۷: خط ۷:


== کیفیت شهادت امام حسن{{ع}} ‌==
== کیفیت شهادت امام حسن{{ع}} ‌==
معاویه طراح [[شهادت امام حسن]]{{ع}} بود. او از [[مروان حکم]] خواست تا [[جعده دختر اشعث بن قیس]] کندی یکی از [[همسران]] [[امام]] را در «[[ماء]] رومه»<ref>چاه آبی در نزدیکی مدینه.</ref> به خوراندن زهر آغشته با عسل به [[امام مجتبی]]{{ع}} وادارد که اگر امام در اثر این زهر از [[دنیا]] رفت، [[جعده]] را به [[ازدواج]] یزید درآورد و یکصد هزار درهم بدو پیشکش دهد<ref>صنعانی، المصنف، ج۱۱، ص۴۵۲؛ ابن سعد، ترجمـة الامام الحسـن{{ع}}، ص۸۴؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۲۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۵؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۸؛ مفید، الارشاد، ص۱۹۱-۱۹۲؛ مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۵.</ref>. جعده از آن جهت که دختر [[اشعث بن قیس]] [[منافق]] معروفی که بین دو بار [[اسلام آوردن]] خود، به [[ارتداد]] کشیده شد، از نظر [[روحی]] نزدیک‌ترین فردی بود که پذیرای چنین معامله [[شومی]] شد. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: اشعث بن قیس در ریختن [[خون]] [[امیر المؤمنین]] شرکت داشت و دخترش جعده به [[امام حسن]]{{ع}} زهر خورانید و پسرش محمد در ریختن [[خون حسین]]{{ع}} شرکت جست<ref>صلح امام حسن، ص۳۶۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۴]]، ص۲۵۰.</ref>
معاویه طراح شهادت امام حسن{{ع}} بود. او از [[مروان حکم]] خواست تا [[جعده دختر اشعث بن قیس]] کندی یکی از [[همسران]] [[امام]] را در «[[ماء]] رومه»<ref>چاه آبی در نزدیکی مدینه.</ref> به خوراندن زهر آغشته با عسل به [[امام مجتبی]]{{ع}} وادارد که اگر امام در اثر این زهر از [[دنیا]] رفت، [[جعده]] را به [[ازدواج]] یزید درآورد و یکصد هزار درهم بدو پیشکش دهد<ref>صنعانی، المصنف، ج۱۱، ص۴۵۲؛ ابن سعد، ترجمـة الامام الحسـن{{ع}}، ص۸۴؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۲۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۵؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۸؛ مفید، الارشاد، ص۱۹۱-۱۹۲؛ مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۵.</ref>. جعده از آن جهت که دختر [[اشعث بن قیس]] [[منافق]] معروفی که بین دو بار[اسلام آوردن خود، به [[ارتداد]] کشیده شد، از نظر [[روحی]] نزدیک‌ترین فردی بود که پذیرای چنین معامله شومی شد. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: اشعث بن قیس در ریختن [[خون]] [[امیر المؤمنین]] شرکت داشت و دخترش جعده به [[امام حسن]]{{ع}} زهر خورانید و پسرش محمد در ریختن خون حسین{{ع}} شرکت جست<ref>صلح امام حسن، ص۳۶۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۴]]، ص۲۵۰.</ref>


[[جعده]] پیشنهاد معاویه را پذیرفت و امام حسن{{ع}} را [[مسموم]] کرد. معاویه ۱۰۰ هزار درهم به او داد، ولی از ازدواج او با یزید [[امتناع]] کرد. او به ازدواج مردی از [[آل طلحه]] درآمد و دارای فرزندانی شد که هرگاه میان آنان و دیگر [[قبائل]] [[قریش]] [[منازعه]] می‌شد، آنان با این جمله تحقیرآمیز خطاب می‌شدند: «ای [[فرزندان]] مسموم کننده [[همسران]]»<ref>{{متن حدیث|يَا بَنِي مُسِمَّةِ الْأَزْوَاجِ‌}}؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۸۰.</ref>.
[[جعده]] پیشنهاد معاویه را پذیرفت و امام حسن{{ع}} را [[مسموم]] کرد. معاویه ۱۰۰ هزار درهم به او داد، ولی از ازدواج او با یزید [[امتناع]] کرد. او به ازدواج مردی از آل طلحه درآمد و دارای فرزندانی شد که هرگاه میان آنان و دیگر قبائل [[قریش]] [[منازعه]] می‌شد، آنان با این جمله تحقیرآمیز خطاب می‌شدند: «ای [[فرزندان]] مسموم کننده [[همسران]]»<ref>{{متن حدیث|يَا بَنِي مُسِمَّةِ الْأَزْوَاجِ‌}}؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۸۰.</ref>.


بنابر [[اخبار]] موجود، [[امام]]{{ع}} بارها [[مسموم]] شد و در [[مسمومیت]] آخر فرمود: «چنان است که جگرم پاره شده است. طبیبی که در مسمومیت‌های قبلی برای معاینه نزد امام آمده بود، در آخرین بار اعضای درونی تکه تکه شده امام را ملاحظه کرد»<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، الطبقة الخامسه، ج۱، ص۳۳۴-۳۳۵.</ref>. به گفته [[یعقوبی]] «[[امام حسن]]{{ع}} در حال احتضار، [[امام حسین]]{{ع}} را فرا خواند و به او فرمود: این سومین باری است که مسموم شده‌ام، ولی این بار مانند دو بار پیشین نیست و من امروز از [[دنیا]] می‌روم»<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۲۵.</ref>. امام حسین{{ع}} درخواست افشای نام [[قاتل]] را کرد و امام حسن{{ع}} [[امتناع]] کرد و کار او را به [[خدا]] واگذاشت<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، الطبقة الخامسه، ج۱، ص۳۳۵-۳۳۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۵۵.</ref>.
بنابر [[اخبار]] موجود، [[امام]]{{ع}} بارها [[مسموم]] شد و در مسمومیت آخر فرمود: «چنان است که جگرم پاره شده است. طبیبی که در مسمومیت‌های قبلی برای معاینه نزد امام آمده بود، در آخرین بار اعضای درونی تکه تکه شده امام را ملاحظه کرد»<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، الطبقة الخامسه، ج۱، ص۳۳۴-۳۳۵.</ref>. به گفته [[یعقوبی]] «[[امام حسن]]{{ع}} در حال احتضار، [[امام حسین]]{{ع}} را فرا خواند و به او فرمود: این سومین باری است که مسموم شده‌ام، ولی این بار مانند دو بار پیشین نیست و من امروز از [[دنیا]] می‌روم»<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۲۵.</ref>. امام حسین{{ع}} درخواست افشای نام [[قاتل]] را کرد و امام حسن{{ع}} [[امتناع]] کرد و کار او را به [[خدا]] واگذاشت<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، الطبقة الخامسه، ج۱، ص۳۳۵-۳۳۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۵۵.</ref>.


به نظر می‌رسد، زمینه‌سازی برای [[خلافت یزید]] سبب این [[دسیسه]] معاویه بود. او نمی‌توانست به راحتی [[اندیشه]] موروثی شدن [[خلافت]] در [[خاندان اموی]] را بر [[جامعه]] تحمیل کند و شخص [[امام مجتبی]]{{ع}} را مانع اصلی در تحقق این رؤیا می‌دانست. از این رو، [[شهادت]] حضرت را طراحی کرد، آن‌سان که [[سعد بن ابی‌وقاص]] را نیز که تنها بازمانده [[شورای شش نفره]] بود، با همین مسمومیت از سر راه خود برداشت<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۶۰ و ۸۰؛ مقدسی، البدء و التاریخ، ج۲، ص۷۸۳. درباره حربه مسموم کردن مشاهیر در دوره خلافت معاویه، ر.ک: «ولوی و سرخی کوهی، «بررسی فرایند مسموم‌سازی در دوران امارت و خلافت معاویه»، مطالعات تاریخ اسلام، ش۲۰، ص۲۰۷-۲۲۶.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۱۲۰.</ref>
به نظر می‌رسد، زمینه‌سازی برای [[خلافت یزید]] سبب این [[دسیسه]] معاویه بود. او نمی‌توانست به راحتی [[اندیشه]] موروثی شدن [[خلافت]] در [[خاندان اموی]] را بر [[جامعه]] تحمیل کند و شخص [[امام مجتبی]]{{ع}} را مانع اصلی در تحقق این رؤیا می‌دانست. از این رو، [[شهادت]] حضرت را طراحی کرد، آن‌سان که [[سعد بن ابی‌وقاص]] را نیز که تنها بازمانده [[شورای شش نفره]] بود، با همین مسمومیت از سر راه خود برداشت<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۶۰ و ۸۰؛ مقدسی، البدء و التاریخ، ج۲، ص۷۸۳. درباره حربه مسموم کردن مشاهیر در دوره خلافت معاویه، ر.ک: «ولوی و سرخی کوهی، «بررسی فرایند مسموم‌سازی در دوران امارت و خلافت معاویه»، مطالعات تاریخ اسلام، ش۲۰، ص۲۰۷-۲۲۶.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۱۲۰.</ref>


== وخامت حال و [[احتضار]] ==
== وخامت حال و [[احتضار]] ==
بعد از خوراندن زهر به امام، حال ایشان به وخامت‌گرایید و دردش شدت یافت و در آستانه احتضار قرار گرفت و پی برد که دقایقی بیش، از [[زندگی]] گرانمایه‌اش باقی نمانده است، رو به اعضای خانواده‌اش کرد و فرمود: مرا به [[حیات]] [[خانه]] ببرید تا [[ملکوت آسمان‌ها]] را بنگرم. او را به حیات خانه بردند چون اندکی [[آرامش]] یافت، سر به [[آسمان]] برداشت و با [[تضرّع]] و [[زاری]] با خدای خود به [[راز و نیاز]] پرداخت و عرضه داشت: خدایا! [[جان]] خود را به پیشگاهت عرضه می‌دارم، جانی که چیزی گرانمایه‌تر از آن در [[اختیار]] ندارم، خدایا! به هنگام [[مرگ]] همدمم باش و در [[تنهایی]] [[قبر]]، تنهایم مگذار.
بعد از خوراندن زهر به امام، حال ایشان به وخامت‌گرایید و دردش شدت یافت و در آستانه احتضار قرار گرفت و پی برد که دقایقی بیش، از [[زندگی]] گرانمایه‌اش باقی نمانده است، رو به اعضای خانواده‌اش کرد و فرمود: مرا به [[حیات]] [[خانه]] ببرید تا ملکوت آسمان‌ها را بنگرم. او را به حیات خانه بردند چون اندکی [[آرامش]] یافت، سر به [[آسمان]] برداشت و با [[تضرّع]] و [[زاری]] با خدای خود به [[راز و نیاز]] پرداخت و عرضه داشت: خدایا! [[جان]] خود را به پیشگاهت عرضه می‌دارم، جانی که چیزی گرانمایه‌تر از آن در [[اختیار]] ندارم، خدایا! به هنگام [[مرگ]] همدمم باش و در تنهایی [[قبر]]، تنهایم مگذار.


سپس فریبکاری‌ها و پیمان‌شکنی‌ها و سوءقصدهایی را که معاویه درباره‌اش داشت در نظر آورد و فرمود: عسل زهر آلودی که معاویه به من خوراند، کارگر افتاد. به [[خدا]] [[سوگند]]، به پیمانش [[وفا]] نکرد و سخنی به [[راستی]] و [[حقیقت]] نگفت<ref>تذکرة الخواص، ص۲۳؛ تاریخ ابن عساکر، ج۴، ص۲۲۶؛ حلیة الأولیاء، ص۳۸۱۲؛ صفوة الصفوة، ج۱، ص۳۲۰؛ مسعودی بهامش ابن اثیر، ج۶، ص۵۵.</ref>.
سپس فریبکاری‌ها و پیمان‌شکنی‌ها و سوءقصدهایی را که معاویه درباره‌اش داشت در نظر آورد و فرمود: عسل زهر آلودی که معاویه به من خوراند، کارگر افتاد. به [[خدا]] [[سوگند]]، به پیمانش [[وفا]] نکرد و سخنی به [[راستی]] و [[حقیقت]] نگفت<ref>تذکرة الخواص، ص۲۳؛ تاریخ ابن عساکر، ج۴، ص۲۲۶؛ حلیة الأولیاء، ص۳۸۱۲؛ صفوة الصفوة، ج۱، ص۳۲۰؛ مسعودی بهامش ابن اثیر، ج۶، ص۵۵.</ref>.


امام{{ع}} به [[تلاوت آیات]] [[قرآن]] [[حکیم]] پرداخت و با [[معبود]] خویش در [[نیایش]] و راز و نیاز بود تا [[روح]] پاکش به [[بهشت]] جاودان پر کشید. روان مقدسی به [[رفیق]] [[اعلی]] پیوست که نظیر او در گذشته و [[آینده]]، در [[بردباری]] و [[بخشندگی]] و [[دانش]] و [[دوستی]] و [[مهربانی]] بر افق حیات ندرخشید.
امام{{ع}} به [[تلاوت آیات]] [[قرآن]] [[حکیم]] پرداخت و با [[معبود]] خویش در [[نیایش]] و راز و نیاز بود تا [[روح]] پاکش به [[بهشت]] جاودان پر کشید. روان مقدسی به رفیق اعلی پیوست که نظیر او در گذشته و [[آینده]]، در [[بردباری]] و [[بخشندگی]] و [[دانش]] و [[دوستی]] و [[مهربانی]] بر افق حیات ندرخشید.


بدین‌ترتیب، [[بردبارترین]] [[مسلمانان]] و پیشوای [[جوانان]] [[بهشتی]] و گل خوشبوی [[پیامبر]] و [[نور]] دیده [[رسول خدا]]{{صل}} از [[دنیا]] رفت، [[جهان]] از فقدانش در [[تاریکی]] فرو رفت و [[آخرت]] به فروغ مقدمش روشنی یافت.
بدین‌ترتیب، بردبارترین [[مسلمانان]] و پیشوای [[جوانان]] بهشتی و گل خوشبوی [[پیامبر]] و [[نور]] دیده [[رسول خدا]]{{صل}} از [[دنیا]] رفت، [[جهان]] از فقدانش در [[تاریکی]] فرو رفت و [[آخرت]] به فروغ مقدمش روشنی یافت.


شیون و [[زاری]] و فریاد آه و فغان از خانه‌های [[بنی هاشم]] و [[مردم مدینه]] بلند شد. [[ابو هریره]] گریان و سراسیمه، شتابان خود را به [[مسجد رسول خدا]]{{صل}} رساند و با صدای بلند فریاد می‌زد، «ای [[مردم]]! [[محبوب]] [[دل]] [[پیامبر خدا]] از [[دنیا]] رفت، همه گریان شوید»<ref>تهذیب التهذیب، ج۲، ص۳۰۱؛ تاریخ ابن عساکر، ج۴، ص۲۲۷.</ref>.
شیون و [[زاری]] و فریاد آه و فغان از خانه‌های [[بنی هاشم]] و [[مردم مدینه]] بلند شد. [[ابو هریره]] گریان و سراسیمه، شتابان خود را به [[مسجد رسول خدا]]{{صل}} رساند و با صدای بلند فریاد می‌زد، «ای [[مردم]]! محبوب [[دل]] [[پیامبر خدا]] از [[دنیا]] رفت، همه گریان شوید»<ref>تهذیب التهذیب، ج۲، ص۳۰۱؛ تاریخ ابن عساکر، ج۴، ص۲۲۷.</ref>.


سخنان وی [[دل‌ها]] را آزرده کرد و [[غم]] و [[اندوه]] به [[جان‌ها]] راه یافت. ساکنان [[مدینه]]، گروهی خاموش و دسته‌ای ناله‌کنان، سراسیمه و سردرگم وعده‌ای با شیون و [[افغان]] و با دل‌هایی پر از غم و اندوه برای از دست‌دادن پیشوای بزرگشان که در [[سختی‌ها]] و [[دشواری‌ها]] و [[مصیبت‌ها]]، [[ملجأ]] و پناهشان بود، شتابان خود را به خانه امام{{ع}} رساندند<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۴]]، ص۲۵۷.</ref>.
سخنان وی [[دل‌ها]] را آزرده کرد و [[غم]] و [[اندوه]] به [[جان‌ها]] راه یافت. ساکنان [[مدینه]]، گروهی خاموش و دسته‌ای ناله‌کنان، سراسیمه و سردرگم وعده‌ای با شیون و افغان و با دل‌هایی پر از غم و اندوه برای از دست‌دادن پیشوای بزرگشان که در [[سختی‌ها]] و [[دشواری‌ها]] و [[مصیبت‌ها]]، [[ملجأ]] و پناهشان بود، شتابان خود را به خانه امام{{ع}} رساندند<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۴]]، ص۲۵۷.</ref>.


== تاریخ شهادت ==
== تاریخ شهادت ==
منابع، [[تاریخ]] [[شهادت امام مجتبی]]{{ع}} را به [[اختلاف]]، چهارشنبه و [[پنجشنبه]]، بیست و هشتم یا آخر ماه صفر و یا [[هفتم صفر]] [[سال]] چهل و نه، پنجاه و پنجاه و یک [[هجری]] گفته‌اند. بر اساس تولد امام در [[نیمه رمضان]] سال سوم، دامنه این اختلاف شامل [[سن امام]]{{ع}} به هنگام شهادت نیز خواهد شد، که آن را ۴۵ سال و پنج ماه، ۴۶ سال و پنج ماه و ۴۷ سال و پنج ماه گفته‌اند. بیشتر علمای شیعه [[روز ۲۸ صفر]]<ref>ر.ک: تاریخ اهل البیت، ص۸۹؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۶۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۶۴؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۸۹؛ شهید اول، الدروس الشریعه، ج۲، ص۷.</ref> و برخی [[هفتم صفر]]<ref>شهید اول، الدروس الشریعه، ج۲، ص۷.</ref> معرفی کرده‌اند. [[یدالله مقدسی]] با بررسی تفصیلی منابع و [[روایات]]، [[روایت]] ۲۸ صفر [[سال]] پنجاه را دارای اعتبار بیشتری می‌داند<ref>مقدسی، بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان{{عم}}، ص۲۵۵ - ۲۷۷.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۱۲۲.</ref>
منابع، [[تاریخ]] [[شهادت امام مجتبی]]{{ع}} را به [[اختلاف]]، چهارشنبه و پنجشنبه، بیست و هشتم یا آخر ماه صفر و یا هفتم صفر [[سال]] چهل و نه، پنجاه و پنجاه و یک هجری گفته‌اند. بر اساس تولد امام در نیمه رمضان سال سوم، دامنه این اختلاف شامل سن امام{{ع}} به هنگام شهادت نیز خواهد شد، که آن را ۴۵ سال و پنج ماه، ۴۶ سال و پنج ماه و ۴۷ سال و پنج ماه گفته‌اند. بیشتر علمای شیعه روز ۲۸ صفر<ref>ر.ک: تاریخ اهل البیت، ص۸۹؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۶۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۶۴؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۸۹؛ شهید اول، الدروس الشریعه، ج۲، ص۷.</ref> و برخی هفتم صفر<ref>شهید اول، الدروس الشریعه، ج۲، ص۷.</ref> معرفی کرده‌اند. [[یدالله مقدسی]] با بررسی تفصیلی منابع و [[روایات]]، [[روایت]] ۲۸ صفر [[سال]] پنجاه را دارای اعتبار بیشتری می‌داند<ref>مقدسی، بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان{{عم}}، ص۲۵۵ - ۲۷۷.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۱۲۲.</ref>


== تجهیز و تشییع ‌==
== تجهیز و تشییع ‌==
[[سید الشهداء]]{{ع}} با [[همکاری]] [[عبدالله بن عباس]]، عبدالرحمان بن جعفر، [[علی بن عبدالله]] بن عباس، و برادرانش [[محمد حنفیه]] و [[ابو الفضل العباس]]{{ع}} به تجهیز پیکر نازنین [[برادر]] پرداخت و بدن [[مبارک]] او را [[غسل]] داد و [[کفن]] نمود و [[حنوط]] کرد و تا مژگانش [[یاری]] می‌داد، بر غم عزیز از دست داده‌اش [[اشک]] فروبارید، آن‌گاه که از تجهیز جسم مبارک و [[مقدس]] برادر فراغت یافت، دستور داد پیکر مقدس [[امام حسن]]{{ع}} را برای [[نماز]] گزاردن به مسجد رسول خدا{{صل}} انتقال دهند<ref>اعیان الشیعة، ج۴، ص۸۰.</ref>. مراسم تشییع بدن عزیز و [[مطهر]] امام حسن{{ع}} به اندازه‌ای با شکوه برگزار گردید که نظیر آن را کسی در مرکز [[اسلام]] و مدینه [[رسول خدا]] سراغ نداشت.
[[سید الشهداء]]{{ع}} با [[همکاری]] [[عبدالله بن عباس]]، عبدالرحمان بن جعفر، [[علی بن عبدالله]] بن عباس، و برادرانش [[محمد حنفیه]] و [[ابوالفضل العباس]]{{ع}} به تجهیز پیکر نازنین [[برادر]] پرداخت و بدن [[مبارک]] او را [[غسل]] داد و کفن نمود و حنوط کرد و تا مژگانش [[یاری]] می‌داد، بر غم عزیز از دست داده‌اش [[اشک]] فروبارید، آن‌گاه که از تجهیز جسم مبارک و [[مقدس]] برادر فراغت یافت، دستور داد پیکر مقدس [[امام حسن]]{{ع}} را برای [[نماز]] گزاردن به مسجد رسول خدا{{صل}} انتقال دهند<ref>اعیان الشیعة، ج۴، ص۸۰.</ref>. مراسم تشییع بدن عزیز و [[مطهر]] امام حسن{{ع}} به اندازه‌ای با شکوه برگزار گردید که نظیر آن را کسی در مرکز [[اسلام]] و مدینه [[رسول خدا]] سراغ نداشت.


بنی هاشم افرادی را به مناطق [[عوالی]] و روستاهای اطراف [[مدینه]] اعزام کردند تا [[مردم]] را از [[شهادت امام مجتبی]]{{ع}} [[آگاه]] سازند، همه مردم پس از [[آگاهی]] به مدینه رو آوردند تا از فیض حضور در مراسم تشییع پیکر [[پاک]] و با عظمت [[امام]]{{ع}} بهره‌مند گردند<ref>تاریخ ابن عساکر، ج۸، ص۲۲۸.</ref>.
بنی هاشم افرادی را به مناطق عوالی و روستاهای اطراف [[مدینه]] اعزام کردند تا [[مردم]] را از [[شهادت امام مجتبی]]{{ع}} [[آگاه]] سازند، همه مردم پس از [[آگاهی]] به مدینه رو آوردند تا از فیض حضور در مراسم تشییع پیکر [[پاک]] و با عظمت [[امام]]{{ع}} بهره‌مند گردند<ref>تاریخ ابن عساکر، ج۸، ص۲۲۸.</ref>.


[[ثعلبة]] بن مالک در وصف انبوه جمعیت [[تشییع‌کننده]] می‌گوید: «[[روز]] [[شهادت امام حسن]]{{ع}} خود [[شاهد]] بودم که پیکر مطهرش در [[بقیع]] به خاک سپرده شد و اگر سوزنی به [[زمین]] افکنده می‌شد به زمین نمی‌افتاد»<ref>الإصابة، ج۱، ص۳۳۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، الطبقة الخامسه، ج۱، ص۳۵۱؛ طبری، تاریخ، ج۱۱، ص۵۱۴.</ref>. ازدحام انبوه جمعیت تشییع‌کننده به اندازه‌ای بود که بقیع گنجایش آن را نداشت<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۴]]، ص۲۵۹.</ref>.
ثعلبة بن مالک در وصف انبوه جمعیت تشییع‌کننده می‌گوید: «[[روز]] شهادت امام حسن{{ع}} خود [[شاهد]] بودم که پیکر مطهرش در [[بقیع]] به خاک سپرده شد و اگر سوزنی به [[زمین]] افکنده می‌شد به زمین نمی‌افتاد»<ref>الإصابة، ج۱، ص۳۳۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، الطبقة الخامسه، ج۱، ص۳۵۱؛ طبری، تاریخ، ج۱۱، ص۵۱۴.</ref>. ازدحام انبوه جمعیت تشییع‌کننده به اندازه‌ای بود که بقیع گنجایش آن را نداشت<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۴]]، ص۲۵۹.</ref>.


== [[مراسم دفن]] و [[فتنه‌انگیزی]] ==
== مراسم دفن و [[فتنه‌انگیزی]] ==
[[مروان حکم]] و همدستان [[بنی امیه]] وی تردیدی نداشتند که [[بنی هاشم]] پیکر پاک [[امام مجتبی]]{{ع}} را در جوار [[قبر مطهر رسول اکرم]]{{صل}} به خاک خواهند سپرد. از این‌رو، گردهم آمده و [[مسلح]] شدند. وقتی [[امام حسین]]{{ع}} جنازه [[مقدس]] [[برادر]] را به سمت مرقد مقدس [[رسول خدا]]{{صل}} به حرکت درآورد تا با جد بزرگوارش تجدید عهدی بنماید، افراد مسلح در برابر آنان صف کشیدند و [[عایشه]] نیز سوار بر استری به آنان پیوست و همواره می‌گفت: چرا می‌خواهید کسی را که من [[دوست]] ندارم، وارد خانه‌ام کنید؟ و [[مروان]] اظهار داشت: چه‌بسا [[جنگی]] که بهتر از [[صلح]] و [[آرامش]] باشد، چرا باید عثمان در دورترین نقطه [[شهر]] ولی حسن‌ در جوار [[پیامبر]] [[دفن]] شود؟! چنین چیزی امکان ندارد و اگر کسی دست به این کار بزند، من دست به [[شمشیر]] خواهم برد.
[[مروان حکم]] و همدستان [[بنی امیه]] وی تردیدی نداشتند که [[بنی هاشم]] پیکر پاک [[امام مجتبی]]{{ع}} را در جوار قبر مطهر رسول اکرم{{صل}} به خاک خواهند سپرد. از این‌رو، گردهم آمده و [[مسلح]] شدند. وقتی [[امام حسین]]{{ع}} جنازه [[مقدس]] [[برادر]] را به سمت مرقد مقدس [[رسول خدا]]{{صل}} به حرکت درآورد تا با جد بزرگوارش تجدید عهدی بنماید، افراد مسلح در برابر آنان صف کشیدند و [[عایشه]] نیز سوار بر استری به آنان پیوست و همواره می‌گفت: چرا می‌خواهید کسی را که من [[دوست]] ندارم، وارد خانه‌ام کنید؟ و [[مروان]] اظهار داشت: چه‌بسا [[جنگی]] که بهتر از [[صلح]] و [[آرامش]] باشد، چرا باید عثمان در دورترین نقطه [[شهر]] ولی حسن‌ در جوار [[پیامبر]] [[دفن]] شود؟! چنین چیزی امکان ندارد و اگر کسی دست به این کار بزند، من دست به [[شمشیر]] خواهم برد.


چیزی نمانده بود که میان بنی هاشم و بنی امیه درگیری ایجاد شود که [[ابن عباس]] با پیشدستی خود را به مروان رساند و گفت: مروان! از همان راهی که آمده‌ای بازگرد، ما قصد نداریم [[پیشوا]] و سالارمان را در جوار مرقد رسول خدا{{صل}} دفن کنیم، بلکه می‌خواهیم برای [[تجدید پیمان]]، جنازه‌اش را بر قبر مطهر [[طواف]] داده و سپس طبق [[وصیت]] آن حضرت به بقیع بازگردانده و در جوار جده‌اش [[فاطمه بنت اسد]] به خاک بسپاریم و اگر [[امام مجتبی]]{{ع}} [[وصیت]] کرده بود در جوار [[مرقد مطهر پیامبر]] مدفون گردد، امروز به خوبی می‌دانستی که ناتوان‌تر از آن هستی که ما را از این کار بازداری، ولی آن بزرگوار نسبت به [[خدا]] و [[رسول]] و [[حرمت]] مرقد مطهرش از همه آگاه‌تر بوده که نسبت به آنان [[بی‌حرمتی]] صورت نگیرد، چنان‌که دیگران دست به بی‌حرمتی زده و بدون [[اجازه]] وارد خانه‌اش شدند (کنایه از [[دفن]] [[خلیفه اول]] و دوم در [[خانه پیامبر]]).
چیزی نمانده بود که میان بنی هاشم و بنی امیه درگیری ایجاد شود که [[ابن عباس]] با پیشدستی خود را به مروان رساند و گفت: مروان! از همان راهی که آمده‌ای بازگرد، ما قصد نداریم [[پیشوا]] و سالارمان را در جوار مرقد رسول خدا{{صل}} دفن کنیم، بلکه می‌خواهیم برای تجدید پیمان، جنازه‌اش را بر قبر مطهر [[طواف]] داده و سپس طبق [[وصیت]] آن حضرت به بقیع بازگردانده و در جوار جده‌اش [[فاطمه بنت اسد]] به خاک بسپاریم و اگر [[امام مجتبی]]{{ع}} [[وصیت]] کرده بود در جوار مرقد مطهر پیامبر مدفون گردد، امروز به خوبی می‌دانستی که ناتوان‌تر از آن هستی که ما را از این کار بازداری، ولی آن بزرگوار نسبت به [[خدا]] و [[رسول]] و [[حرمت]] مرقد مطهرش از همه آگاه‌تر بوده که نسبت به آنان بی‌حرمتی صورت نگیرد، چنان‌که دیگران دست به بی‌حرمتی زده و بدون [[اجازه]] وارد خانه‌اش شدند (کنایه از [[دفن]] [[خلیفه اول]] و دوم در [[خانه پیامبر]]).


[[ابن عباس]] سپس رو به [[عایشه]] کرد و بدو گفت: وه، چه شرم‌آور! یک [[روز]] بر استر و روزی بر شتر سوار می‌شوی و تصمیم داری [[نور خدا]] را خاموش‌سازی و با [[اولیاء]] خدا درآویزی، به خانه‌ات برگرد، از آن‌چه بیمناک بودی، راحت و آسوده شدی و به آرزویت رسیدی، [[خداوند]] [[اهل بیت]] را به [[پیروزی]] خواهد رساند، هرچند به طول انجامد و [[امام حسین]]{{ع}} فرمود: به خدا [[سوگند]]! اگر [[عهد]] و [[پیمان]] حسن در جلوگیری از [[خونریزی]] نبود و اگر وصیت نکرده بود قطره خونی در این رابطه ریخته نشود، می‌دانستید که شما را از دم تیغ می‌گذراندیم، شما عهد و پیمانی را که میان ما و شما بود، نادیده گرفتید و بر شروطی که [[متعهد]] به عمل به آنها شده بودید، خط بطلان کشیدید.
[[ابن عباس]] سپس رو به [[عایشه]] کرد و بدو گفت: وه، چه شرم‌آور! یک [[روز]] بر استر و روزی بر شتر سوار می‌شوی و تصمیم داری نور خدا را خاموش‌سازی و با [[اولیاء]] خدا درآویزی، به خانه‌ات برگرد، از آن‌چه بیمناک بودی، راحت و آسوده شدی و به آرزویت رسیدی، [[خداوند]] [[اهل بیت]] را به [[پیروزی]] خواهد رساند، هرچند به طول انجامد و [[امام حسین]]{{ع}} فرمود: به خدا [[سوگند]]! اگر [[عهد]] و [[پیمان]] حسن در جلوگیری از [[خونریزی]] نبود و اگر وصیت نکرده بود قطره خونی در این رابطه ریخته نشود، می‌دانستید که شما را از دم تیغ می‌گذراندیم، شما عهد و پیمانی را که میان ما و شما بود، نادیده گرفتید و بر شروطی که [[متعهد]] به عمل به آنها شده بودید، خط بطلان کشیدید.


بدین‌ترتیب، [[پیکر مطهر]] [[امام حسن]]{{ع}} را به [[بقیع]] انتقال داده و در جوار جده‌اش [[فاطمه بنت اسد]] به خاک سپردند<ref>حیاة الامام الحسن، ج۲، ص۴۹۹ به نقل از کفایة الطالب، ص۲۶۸.</ref>.
بدین‌ترتیب، پیکر مطهر [[امام حسن]]{{ع}} را به [[بقیع]] انتقال داده و در جوار جده‌اش [[فاطمه بنت اسد]] به خاک سپردند<ref>حیاة الامام الحسن، ج۲، ص۴۹۹ به نقل از کفایة الطالب، ص۲۶۸.</ref>.


امام حسین{{ع}} کنار [[قبر]] [[برادر]] ایستاد و در سوگ آن عزیز [[زهرا]] چنین گفت: {{متن حدیث|رَحِمَكَ اللهُ يَا أبا مُحَمَّدٍ! إِن كُنتَ لَتُباصِرُ الحَقَّ مَظانَّهُ، و تُؤثِرُ اللهَ عِندَ التَّداحُضِ في مَواطِنِ التَّقِيَّةِ بِحُسنِ الرَّوِيَّةِ، و تَستَشِفُ جَليلَ مَعاظِمِ الدُّنيا بِعَينٍ لَها حاقِرَةٍ، و تُفيضُ عَلَيها يَدا طاهِرَةَ الأَطرافِ، نَقِيَّةَ الأَسِرَّةِ، و تَردَعُ بادِرَةَ غَربِ أعدائِكَ بِأَيسَرِ المَؤونَةِ عَلَيكَ؛ و لا غَروَ فَأَنْتَ ابنُ سُلالَةِ النُّبُوَّةِ، وَ رَضيعُ لِبانِ الحِكمَةِ، فَإِلى رَوحٍ و رَيحانٍ، و جَنَّةِ نَعيمٍ. أعظَمَ اللهُ لَنا و لَكُمُ الأَجرَ عَلَيهِ، و وَهَبَ لَنا و لَكُمْ حُسْنَ الْأَسَى عَنْهُ}}<ref>حیاة الامام الحسن، ج۲، ص۵۰۰.</ref>؛ [[رحمت]] و [[درود خدا]] بر تو ای [[ابو محمد]]! این تو بودی که [[حقیقت]] را دیدی و [[شناختی]] و در برابر باطل‌گرایان با روشی نکو و مبارزه‌ای پنهانی، [[راه خدا]] را برگزیدی. [[دنیا]] و زیبایی‌ها و ناگواریی‌هایش را به دیده [[تحقیر]] نگریستی و با دستی [[پاک]] و خاندانی پیراسته، در [[دنیا]] [[زیستی]] و از آن گذشتی و [[فریب‌کاری]] و [[خیانت]] دشمنانت را به آسانی رد کردی و پاسخ گفتی و این مایه شگفتی نیست؛ زیرا تو از [[دودمان]] رسالتی و از پستان [[حکمت]] شیر نوشیده‌ای و اکنون به سوی [[روح]] و ریحان و [[بهشت]] پر از [[نعمت]] پرکشیدی [[خدای متعال]] [[پاداش]] تو و ما را در این سوک و [[مصیبت]]، بزرگ دارد و به ما [[صبر]] و [[بردباری]] [[عنایت]] فرماید<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۴]]، ص۲۶۰؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۱۲۲.</ref>.
امام حسین{{ع}} کنار [[قبر]] [[برادر]] ایستاد و در سوگ آن عزیز [[زهرا]] چنین گفت: {{متن حدیث|رَحِمَكَ اللهُ يَا أبا مُحَمَّدٍ! إِن كُنتَ لَتُباصِرُ الحَقَّ مَظانَّهُ، و تُؤثِرُ اللهَ عِندَ التَّداحُضِ في مَواطِنِ التَّقِيَّةِ بِحُسنِ الرَّوِيَّةِ، و تَستَشِفُ جَليلَ مَعاظِمِ الدُّنيا بِعَينٍ لَها حاقِرَةٍ، و تُفيضُ عَلَيها يَدا طاهِرَةَ الأَطرافِ، نَقِيَّةَ الأَسِرَّةِ، و تَردَعُ بادِرَةَ غَربِ أعدائِكَ بِأَيسَرِ المَؤونَةِ عَلَيكَ؛ و لا غَروَ فَأَنْتَ ابنُ سُلالَةِ النُّبُوَّةِ، وَ رَضيعُ لِبانِ الحِكمَةِ، فَإِلى رَوحٍ و رَيحانٍ، و جَنَّةِ نَعيمٍ. أعظَمَ اللهُ لَنا و لَكُمُ الأَجرَ عَلَيهِ، و وَهَبَ لَنا و لَكُمْ حُسْنَ الْأَسَى عَنْهُ}}<ref>حیاة الامام الحسن، ج۲، ص۵۰۰.</ref>؛ [[رحمت]] و درود خدا بر تو ای [[ابو محمد]]! این تو بودی که [[حقیقت]] را دیدی و [[شناختی]] و در برابر باطل‌گرایان با روشی نکو و مبارزه‌ای پنهانی، [[راه خدا]] را برگزیدی. [[دنیا]] و زیبایی‌ها و ناگواریی‌هایش را به دیده تحقیر نگریستی و با دستی [[پاک]] و خاندانی پیراسته، در [[دنیا]] زیستی و از آن گذشتی و [[فریب‌کاری]] و [[خیانت]] دشمنانت را به آسانی رد کردی و پاسخ گفتی و این مایه شگفتی نیست؛ زیرا تو از [[دودمان]] رسالتی و از پستان [[حکمت]] شیر نوشیده‌ای و اکنون به سوی [[روح]] و ریحان و [[بهشت]] پر از [[نعمت]] پرکشیدی [[خدای متعال]] [[پاداش]] تو و ما را در این سوک و [[مصیبت]]، بزرگ دارد و به ما [[صبر]] و [[بردباری]] عنایت فرماید<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۴]]، ص۲۶۰؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۱۲۲.</ref>.


== خوشحالی معاویه از شهادت امام حسن{{ع}} ‌==
== خوشحالی معاویه از شهادت امام حسن{{ع}} ‌==
بعد از شهادت امام، پیک [[مروان]] به معاویه رسید و اجرای طرح مسمومیت امام را به وی اطلاع داد. معاویه از شنیدن خبر شهادت امام حسن{{ع}} نتوانست از ابراز [[شادی]] خودداری کند، وی در کاخ سبزش به سر می‌برد، با شنیدن این خبر [[تکبیر]] گفت و کاخ‌نشینان نیز همراه با وی تکبیر سردادند و مردمی که در [[مسجد]] حضور داشتند، نیز با شنیدن صدای تکبیر کاخ‌نشینان تکبیر گفتند، در همین اثناء فاخته دختر قرظه بن عمرو بن نوفل بن عبد مناف (همسر معاویه) از پنجره اتاقش به درون کاخ نگریست و به معاویه گفت: [[امیر المؤمنین]]! [[خدا]] تو را شاد گرداند چه شده که از [[خوشحالی]] در پوست خود نمی‌گنجی، معاویه گفت: خبر کشته شدن [[حسن بن علی]] را شنیده‌ام. [[فاخته]] با شنیدن این سخن، کلمه [[استرجاع]] {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref> را بر زبان آورد و سپس به [[گریه]] افتاد و گفت: سالار [[مسلمانان]] و فرزند [[دخت گرامی رسول خدا]]{{صل}} به [[شهادت]] رسید<ref>صلح امام حسن، ص۳۶۵- ۳۶۶.</ref>.
بعد از شهادت امام، پیک [[مروان]] به معاویه رسید و اجرای طرح مسمومیت امام را به وی اطلاع داد. معاویه از شنیدن خبر شهادت امام حسن{{ع}} نتوانست از ابراز [[شادی]] خودداری کند، وی در کاخ سبزش به سر می‌برد، با شنیدن این خبر [[تکبیر]] گفت و کاخ‌نشینان نیز همراه با وی تکبیر سردادند و مردمی که در [[مسجد]] حضور داشتند، نیز با شنیدن صدای تکبیر کاخ‌نشینان تکبیر گفتند، در همین اثناء فاخته دختر قرظه بن عمرو بن نوفل بن عبد مناف (همسر معاویه) از پنجره اتاقش به درون کاخ نگریست و به معاویه گفت: [[امیر المؤمنین]]! [[خدا]] تو را شاد گرداند چه شده که از [[خوشحالی]] در پوست خود نمی‌گنجی، معاویه گفت: خبر کشته شدن [[حسن بن علی]] را شنیده‌ام. فاخته با شنیدن این سخن، کلمه [[استرجاع]] {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref> را بر زبان آورد و سپس به [[گریه]] افتاد و گفت: سالار [[مسلمانان]] و فرزند دخت گرامی رسول خدا{{صل}} به [[شهادت]] رسید<ref>صلح امام حسن، ص۳۶۵- ۳۶۶.</ref>.


در مورد سوءقصد معاویه به [[وجود مقدس]] [[امام حسن]]{{ع}} به وسیله زهر به عنوان یکی از روشن‌ترین رخدادهای [[تاریخی]]، مطالب فراوانی وجود دارد<ref>در این خصوص به طبقات ابن سعد، مقاتل الطالبیین، مستدرک حاکم، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۷؛ تذکرة الخواص، ص۲۲۲؛ استیعاب، ج۴۱، ص۳۷ که همه منابع غیر شیعی‌اند، مراجعه شود.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۴]]، ص۲۵۰.</ref>
در مورد سوءقصد معاویه به وجود مقدس [[امام حسن]]{{ع}} به وسیله زهر به عنوان یکی از روشن‌ترین رخدادهای [[تاریخی]]، مطالب فراوانی وجود دارد<ref>در این خصوص به طبقات ابن سعد، مقاتل الطالبیین، مستدرک حاکم، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۷؛ تذکرة الخواص، ص۲۲۲؛ استیعاب، ج۴۱، ص۳۷ که همه منابع غیر شیعی‌اند، مراجعه شود.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۴]]، ص۲۵۰.</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۴۰

کیفیت شهادت امام حسن(ع) ‌

معاویه طراح شهادت امام حسن(ع) بود. او از مروان حکم خواست تا جعده دختر اشعث بن قیس کندی یکی از همسران امام را در «ماء رومه»[۱] به خوراندن زهر آغشته با عسل به امام مجتبی(ع) وادارد که اگر امام در اثر این زهر از دنیا رفت، جعده را به ازدواج یزید درآورد و یکصد هزار درهم بدو پیشکش دهد[۲]. جعده از آن جهت که دختر اشعث بن قیس منافق معروفی که بین دو بار[اسلام آوردن خود، به ارتداد کشیده شد، از نظر روحی نزدیک‌ترین فردی بود که پذیرای چنین معامله شومی شد. امام صادق(ع) فرمود: اشعث بن قیس در ریختن خون امیر المؤمنین شرکت داشت و دخترش جعده به امام حسن(ع) زهر خورانید و پسرش محمد در ریختن خون حسین(ع) شرکت جست[۳].[۴]

جعده پیشنهاد معاویه را پذیرفت و امام حسن(ع) را مسموم کرد. معاویه ۱۰۰ هزار درهم به او داد، ولی از ازدواج او با یزید امتناع کرد. او به ازدواج مردی از آل طلحه درآمد و دارای فرزندانی شد که هرگاه میان آنان و دیگر قبائل قریش منازعه می‌شد، آنان با این جمله تحقیرآمیز خطاب می‌شدند: «ای فرزندان مسموم کننده همسران»[۵].

بنابر اخبار موجود، امام(ع) بارها مسموم شد و در مسمومیت آخر فرمود: «چنان است که جگرم پاره شده است. طبیبی که در مسمومیت‌های قبلی برای معاینه نزد امام آمده بود، در آخرین بار اعضای درونی تکه تکه شده امام را ملاحظه کرد»[۶]. به گفته یعقوبی «امام حسن(ع) در حال احتضار، امام حسین(ع) را فرا خواند و به او فرمود: این سومین باری است که مسموم شده‌ام، ولی این بار مانند دو بار پیشین نیست و من امروز از دنیا می‌روم»[۷]. امام حسین(ع) درخواست افشای نام قاتل را کرد و امام حسن(ع) امتناع کرد و کار او را به خدا واگذاشت[۸].

به نظر می‌رسد، زمینه‌سازی برای خلافت یزید سبب این دسیسه معاویه بود. او نمی‌توانست به راحتی اندیشه موروثی شدن خلافت در خاندان اموی را بر جامعه تحمیل کند و شخص امام مجتبی(ع) را مانع اصلی در تحقق این رؤیا می‌دانست. از این رو، شهادت حضرت را طراحی کرد، آن‌سان که سعد بن ابی‌وقاص را نیز که تنها بازمانده شورای شش نفره بود، با همین مسمومیت از سر راه خود برداشت[۹].[۱۰]

وخامت حال و احتضار

بعد از خوراندن زهر به امام، حال ایشان به وخامت‌گرایید و دردش شدت یافت و در آستانه احتضار قرار گرفت و پی برد که دقایقی بیش، از زندگی گرانمایه‌اش باقی نمانده است، رو به اعضای خانواده‌اش کرد و فرمود: مرا به حیات خانه ببرید تا ملکوت آسمان‌ها را بنگرم. او را به حیات خانه بردند چون اندکی آرامش یافت، سر به آسمان برداشت و با تضرّع و زاری با خدای خود به راز و نیاز پرداخت و عرضه داشت: خدایا! جان خود را به پیشگاهت عرضه می‌دارم، جانی که چیزی گرانمایه‌تر از آن در اختیار ندارم، خدایا! به هنگام مرگ همدمم باش و در تنهایی قبر، تنهایم مگذار.

سپس فریبکاری‌ها و پیمان‌شکنی‌ها و سوءقصدهایی را که معاویه درباره‌اش داشت در نظر آورد و فرمود: عسل زهر آلودی که معاویه به من خوراند، کارگر افتاد. به خدا سوگند، به پیمانش وفا نکرد و سخنی به راستی و حقیقت نگفت[۱۱].

امام(ع) به تلاوت آیات قرآن حکیم پرداخت و با معبود خویش در نیایش و راز و نیاز بود تا روح پاکش به بهشت جاودان پر کشید. روان مقدسی به رفیق اعلی پیوست که نظیر او در گذشته و آینده، در بردباری و بخشندگی و دانش و دوستی و مهربانی بر افق حیات ندرخشید.

بدین‌ترتیب، بردبارترین مسلمانان و پیشوای جوانان بهشتی و گل خوشبوی پیامبر و نور دیده رسول خدا(ص) از دنیا رفت، جهان از فقدانش در تاریکی فرو رفت و آخرت به فروغ مقدمش روشنی یافت.

شیون و زاری و فریاد آه و فغان از خانه‌های بنی هاشم و مردم مدینه بلند شد. ابو هریره گریان و سراسیمه، شتابان خود را به مسجد رسول خدا(ص) رساند و با صدای بلند فریاد می‌زد، «ای مردم! محبوب دل پیامبر خدا از دنیا رفت، همه گریان شوید»[۱۲].

سخنان وی دل‌ها را آزرده کرد و غم و اندوه به جان‌ها راه یافت. ساکنان مدینه، گروهی خاموش و دسته‌ای ناله‌کنان، سراسیمه و سردرگم وعده‌ای با شیون و افغان و با دل‌هایی پر از غم و اندوه برای از دست‌دادن پیشوای بزرگشان که در سختی‌ها و دشواری‌ها و مصیبت‌ها، ملجأ و پناهشان بود، شتابان خود را به خانه امام(ع) رساندند[۱۳].

تاریخ شهادت

منابع، تاریخ شهادت امام مجتبی(ع) را به اختلاف، چهارشنبه و پنجشنبه، بیست و هشتم یا آخر ماه صفر و یا هفتم صفر سال چهل و نه، پنجاه و پنجاه و یک هجری گفته‌اند. بر اساس تولد امام در نیمه رمضان سال سوم، دامنه این اختلاف شامل سن امام(ع) به هنگام شهادت نیز خواهد شد، که آن را ۴۵ سال و پنج ماه، ۴۶ سال و پنج ماه و ۴۷ سال و پنج ماه گفته‌اند. بیشتر علمای شیعه روز ۲۸ صفر[۱۴] و برخی هفتم صفر[۱۵] معرفی کرده‌اند. یدالله مقدسی با بررسی تفصیلی منابع و روایات، روایت ۲۸ صفر سال پنجاه را دارای اعتبار بیشتری می‌داند[۱۶].[۱۷]

تجهیز و تشییع ‌

سید الشهداء(ع) با همکاری عبدالله بن عباس، عبدالرحمان بن جعفر، علی بن عبدالله بن عباس، و برادرانش محمد حنفیه و ابوالفضل العباس(ع) به تجهیز پیکر نازنین برادر پرداخت و بدن مبارک او را غسل داد و کفن نمود و حنوط کرد و تا مژگانش یاری می‌داد، بر غم عزیز از دست داده‌اش اشک فروبارید، آن‌گاه که از تجهیز جسم مبارک و مقدس برادر فراغت یافت، دستور داد پیکر مقدس امام حسن(ع) را برای نماز گزاردن به مسجد رسول خدا(ص) انتقال دهند[۱۸]. مراسم تشییع بدن عزیز و مطهر امام حسن(ع) به اندازه‌ای با شکوه برگزار گردید که نظیر آن را کسی در مرکز اسلام و مدینه رسول خدا سراغ نداشت.

بنی هاشم افرادی را به مناطق عوالی و روستاهای اطراف مدینه اعزام کردند تا مردم را از شهادت امام مجتبی(ع) آگاه سازند، همه مردم پس از آگاهی به مدینه رو آوردند تا از فیض حضور در مراسم تشییع پیکر پاک و با عظمت امام(ع) بهره‌مند گردند[۱۹].

ثعلبة بن مالک در وصف انبوه جمعیت تشییع‌کننده می‌گوید: «روز شهادت امام حسن(ع) خود شاهد بودم که پیکر مطهرش در بقیع به خاک سپرده شد و اگر سوزنی به زمین افکنده می‌شد به زمین نمی‌افتاد»[۲۰]. ازدحام انبوه جمعیت تشییع‌کننده به اندازه‌ای بود که بقیع گنجایش آن را نداشت[۲۱].

مراسم دفن و فتنه‌انگیزی

مروان حکم و همدستان بنی امیه وی تردیدی نداشتند که بنی هاشم پیکر پاک امام مجتبی(ع) را در جوار قبر مطهر رسول اکرم(ص) به خاک خواهند سپرد. از این‌رو، گردهم آمده و مسلح شدند. وقتی امام حسین(ع) جنازه مقدس برادر را به سمت مرقد مقدس رسول خدا(ص) به حرکت درآورد تا با جد بزرگوارش تجدید عهدی بنماید، افراد مسلح در برابر آنان صف کشیدند و عایشه نیز سوار بر استری به آنان پیوست و همواره می‌گفت: چرا می‌خواهید کسی را که من دوست ندارم، وارد خانه‌ام کنید؟ و مروان اظهار داشت: چه‌بسا جنگی که بهتر از صلح و آرامش باشد، چرا باید عثمان در دورترین نقطه شهر ولی حسن‌ در جوار پیامبر دفن شود؟! چنین چیزی امکان ندارد و اگر کسی دست به این کار بزند، من دست به شمشیر خواهم برد.

چیزی نمانده بود که میان بنی هاشم و بنی امیه درگیری ایجاد شود که ابن عباس با پیشدستی خود را به مروان رساند و گفت: مروان! از همان راهی که آمده‌ای بازگرد، ما قصد نداریم پیشوا و سالارمان را در جوار مرقد رسول خدا(ص) دفن کنیم، بلکه می‌خواهیم برای تجدید پیمان، جنازه‌اش را بر قبر مطهر طواف داده و سپس طبق وصیت آن حضرت به بقیع بازگردانده و در جوار جده‌اش فاطمه بنت اسد به خاک بسپاریم و اگر امام مجتبی(ع) وصیت کرده بود در جوار مرقد مطهر پیامبر مدفون گردد، امروز به خوبی می‌دانستی که ناتوان‌تر از آن هستی که ما را از این کار بازداری، ولی آن بزرگوار نسبت به خدا و رسول و حرمت مرقد مطهرش از همه آگاه‌تر بوده که نسبت به آنان بی‌حرمتی صورت نگیرد، چنان‌که دیگران دست به بی‌حرمتی زده و بدون اجازه وارد خانه‌اش شدند (کنایه از دفن خلیفه اول و دوم در خانه پیامبر).

ابن عباس سپس رو به عایشه کرد و بدو گفت: وه، چه شرم‌آور! یک روز بر استر و روزی بر شتر سوار می‌شوی و تصمیم داری نور خدا را خاموش‌سازی و با اولیاء خدا درآویزی، به خانه‌ات برگرد، از آن‌چه بیمناک بودی، راحت و آسوده شدی و به آرزویت رسیدی، خداوند اهل بیت را به پیروزی خواهد رساند، هرچند به طول انجامد و امام حسین(ع) فرمود: به خدا سوگند! اگر عهد و پیمان حسن در جلوگیری از خونریزی نبود و اگر وصیت نکرده بود قطره خونی در این رابطه ریخته نشود، می‌دانستید که شما را از دم تیغ می‌گذراندیم، شما عهد و پیمانی را که میان ما و شما بود، نادیده گرفتید و بر شروطی که متعهد به عمل به آنها شده بودید، خط بطلان کشیدید.

بدین‌ترتیب، پیکر مطهر امام حسن(ع) را به بقیع انتقال داده و در جوار جده‌اش فاطمه بنت اسد به خاک سپردند[۲۲].

امام حسین(ع) کنار قبر برادر ایستاد و در سوگ آن عزیز زهرا چنین گفت: «رَحِمَكَ اللهُ يَا أبا مُحَمَّدٍ! إِن كُنتَ لَتُباصِرُ الحَقَّ مَظانَّهُ، و تُؤثِرُ اللهَ عِندَ التَّداحُضِ في مَواطِنِ التَّقِيَّةِ بِحُسنِ الرَّوِيَّةِ، و تَستَشِفُ جَليلَ مَعاظِمِ الدُّنيا بِعَينٍ لَها حاقِرَةٍ، و تُفيضُ عَلَيها يَدا طاهِرَةَ الأَطرافِ، نَقِيَّةَ الأَسِرَّةِ، و تَردَعُ بادِرَةَ غَربِ أعدائِكَ بِأَيسَرِ المَؤونَةِ عَلَيكَ؛ و لا غَروَ فَأَنْتَ ابنُ سُلالَةِ النُّبُوَّةِ، وَ رَضيعُ لِبانِ الحِكمَةِ، فَإِلى رَوحٍ و رَيحانٍ، و جَنَّةِ نَعيمٍ. أعظَمَ اللهُ لَنا و لَكُمُ الأَجرَ عَلَيهِ، و وَهَبَ لَنا و لَكُمْ حُسْنَ الْأَسَى عَنْهُ»[۲۳]؛ رحمت و درود خدا بر تو ای ابو محمد! این تو بودی که حقیقت را دیدی و شناختی و در برابر باطل‌گرایان با روشی نکو و مبارزه‌ای پنهانی، راه خدا را برگزیدی. دنیا و زیبایی‌ها و ناگواریی‌هایش را به دیده تحقیر نگریستی و با دستی پاک و خاندانی پیراسته، در دنیا زیستی و از آن گذشتی و فریب‌کاری و خیانت دشمنانت را به آسانی رد کردی و پاسخ گفتی و این مایه شگفتی نیست؛ زیرا تو از دودمان رسالتی و از پستان حکمت شیر نوشیده‌ای و اکنون به سوی روح و ریحان و بهشت پر از نعمت پرکشیدی خدای متعال پاداش تو و ما را در این سوک و مصیبت، بزرگ دارد و به ما صبر و بردباری عنایت فرماید[۲۴].

خوشحالی معاویه از شهادت امام حسن(ع) ‌

بعد از شهادت امام، پیک مروان به معاویه رسید و اجرای طرح مسمومیت امام را به وی اطلاع داد. معاویه از شنیدن خبر شهادت امام حسن(ع) نتوانست از ابراز شادی خودداری کند، وی در کاخ سبزش به سر می‌برد، با شنیدن این خبر تکبیر گفت و کاخ‌نشینان نیز همراه با وی تکبیر سردادند و مردمی که در مسجد حضور داشتند، نیز با شنیدن صدای تکبیر کاخ‌نشینان تکبیر گفتند، در همین اثناء فاخته دختر قرظه بن عمرو بن نوفل بن عبد مناف (همسر معاویه) از پنجره اتاقش به درون کاخ نگریست و به معاویه گفت: امیر المؤمنین! خدا تو را شاد گرداند چه شده که از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجی، معاویه گفت: خبر کشته شدن حسن بن علی را شنیده‌ام. فاخته با شنیدن این سخن، کلمه استرجاع ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۲۵] را بر زبان آورد و سپس به گریه افتاد و گفت: سالار مسلمانان و فرزند دخت گرامی رسول خدا(ص) به شهادت رسید[۲۶].

در مورد سوءقصد معاویه به وجود مقدس امام حسن(ع) به وسیله زهر به عنوان یکی از روشن‌ترین رخدادهای تاریخی، مطالب فراوانی وجود دارد[۲۷].[۲۸]

منابع

پانویس

  1. چاه آبی در نزدیکی مدینه.
  2. صنعانی، المصنف، ج۱۱، ص۴۵۲؛ ابن سعد، ترجمـة الامام الحسـن(ع)، ص۸۴؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۲۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۵؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۸؛ مفید، الارشاد، ص۱۹۱-۱۹۲؛ مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۵.
  3. صلح امام حسن، ص۳۶۵.
  4. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۴، ص۲۵۰.
  5. «يَا بَنِي مُسِمَّةِ الْأَزْوَاجِ‌»؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۸۰.
  6. ابن سعد، الطبقات الکبری، الطبقة الخامسه، ج۱، ص۳۳۴-۳۳۵.
  7. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۲۵.
  8. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، الطبقة الخامسه، ج۱، ص۳۳۵-۳۳۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۵۵.
  9. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۶۰ و ۸۰؛ مقدسی، البدء و التاریخ، ج۲، ص۷۸۳. درباره حربه مسموم کردن مشاهیر در دوره خلافت معاویه، ر.ک: «ولوی و سرخی کوهی، «بررسی فرایند مسموم‌سازی در دوران امارت و خلافت معاویه»، مطالعات تاریخ اسلام، ش۲۰، ص۲۰۷-۲۲۶.
  10. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۱۲۰.
  11. تذکرة الخواص، ص۲۳؛ تاریخ ابن عساکر، ج۴، ص۲۲۶؛ حلیة الأولیاء، ص۳۸۱۲؛ صفوة الصفوة، ج۱، ص۳۲۰؛ مسعودی بهامش ابن اثیر، ج۶، ص۵۵.
  12. تهذیب التهذیب، ج۲، ص۳۰۱؛ تاریخ ابن عساکر، ج۴، ص۲۲۷.
  13. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۴، ص۲۵۷.
  14. ر.ک: تاریخ اهل البیت، ص۸۹؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۶۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۶۴؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۸۹؛ شهید اول، الدروس الشریعه، ج۲، ص۷.
  15. شهید اول، الدروس الشریعه، ج۲، ص۷.
  16. مقدسی، بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان(ع)، ص۲۵۵ - ۲۷۷.
  17. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۱۲۲.
  18. اعیان الشیعة، ج۴، ص۸۰.
  19. تاریخ ابن عساکر، ج۸، ص۲۲۸.
  20. الإصابة، ج۱، ص۳۳۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، الطبقة الخامسه، ج۱، ص۳۵۱؛ طبری، تاریخ، ج۱۱، ص۵۱۴.
  21. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۴، ص۲۵۹.
  22. حیاة الامام الحسن، ج۲، ص۴۹۹ به نقل از کفایة الطالب، ص۲۶۸.
  23. حیاة الامام الحسن، ج۲، ص۵۰۰.
  24. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۴، ص۲۶۰؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۱۲۲.
  25. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  26. صلح امام حسن، ص۳۶۵- ۳۶۶.
  27. در این خصوص به طبقات ابن سعد، مقاتل الطالبیین، مستدرک حاکم، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۷؛ تذکرة الخواص، ص۲۲۲؛ استیعاب، ج۴۱، ص۳۷ که همه منابع غیر شیعی‌اند، مراجعه شود.
  28. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۴، ص۲۵۰.