دلایل اثبات امامت امام مهدی چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 ') |
جز (جایگزینی متن - '\: \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به ': $1 ') |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
[[پرونده:Pic259.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[عبدالمجید زهادت]]]] | [[پرونده:Pic259.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[عبدالمجید زهادت]]]] | ||
::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[عبدالمجید زهادت]]'''، در کتاب ''«[[معارف و عقاید ۵ ج۲ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۲]]»'' در اینباره گفته است: | ::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[عبدالمجید زهادت]]'''، در کتاب ''«[[معارف و عقاید ۵ ج۲ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۲]]»'' در اینباره گفته است: | ||
«۱. [[محمد بن ابراهیم بن مهزیار]] گوید: پس از [[وفات]] [[حضرت]] ابی [[محمد]] {{ع}} (درباره جانشینش) به [[شک]] افتادم و نزد پدرم [[مال]] بسیاری (از سهم [[امام]] {{ع}}) گرد آمده بود، آنها را برداشت و به کشتی نشست، من هم دنبال او رفتم، او را تب [[سختی]] گرفت و گفت: پسرجان! مرا برگردان که این بیماری [[مرگ]] است، آنگاه گفت: درباره این [[اموال]] از [[خدا]] بترس و به من [[وصیت]] نمود و سپس [[وفات]] کرد. من با خود گفتم: پدر من کسی نبود که [[وصیت]] نادرستی کند. من این [[اموال]] را به [[عراق]] میبرم و در آنجا خانهای بالای شط اجاره میکنم و به کسی چیزی نمیگویم، اگر موضوع برایم آشکار شد، چنان که در زمان [[امام عسکری|امام حسن عسکری]]{{ع}} برایم واضح شد، به او میدهم و گرنه مدتی با آنها خوش میگذرانم. وارد [[عراق]] شدم و منزلی بالای شط اجاره کردم، و چند روز آنجام بودم، ناگاه فرستادهای آمد و نامهای همراه داشت که: ای [[محمد]]! تو چنین و چنان اموالی را در میان چنین و چنان ظروفی همراه داری تا آنجا که همه اموالی را که همراه من بود و خودم هم به تفصیل نمیدانستم برایم شرح داد، من آنها را به فرستاده [[تسلیم]] کردم و چند روز آنجا ماندم، کسی سربه سوی من بلند نکرد (و نزد من نیامد) من اندوهگین شدم، سپس نامهای به من رسید که: ترا به جای پدرت [[منصوب]] ساختیم، [[خدا]] را [[شکر]] کن<ref>الکافی، ج ۱، ص ۵۱۸، ارشاد مفید، ج ۲، ص ۳۵۵، غیبت طوسی، ص ۲۸۱.</ref>. | |||
۲. [[حسن بن نضر]] و [[ابوصدام]] و جماعتی بعد از [[رحلت]] [[امام عسکری|امام حسن عسکری]]{{ع}} درباره آنچه در دست وکلای [[حضرت]] بود، [[گفتگو]] میکردند و میخواستند تحقیقاتی به عمل آورند. پس [[حسن بن نضر]] نزد [[ابو صدام]] آمد و گفت: من میخواهم به [[حج]] بروم. [[ابوصدام]] گفت: آن را امسال به تأخیر بیانداز. [[حسن بن نضر]] گفت: من به قدری ناراحت شدهام که خوابم نمیبرد و ناچار به حرکت هستم. سپس [[احمد بن یعلی بن حماد]] را [[وصی]] خود گردانید و [[وصیت]] کرد که وی مقداری از مالش را به [[ناحیه مقدسه]] [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} [[تسلیم]] کند و چیزی از آن را بیرون ندهد مگر این که بعد از ظاهر شدن [[حضرت]] با دست خود به دست او بسپارد!. [[حسن بن نضر]] میگوید: هنگامی که به [[بغداد]] رسیدم؛ خانهای اجاره کرده منزل نمودم. در آن اثنا یکی از وکلای [[حضرت]] نزد من آمد و مقداری پارچه و پول آورد و نزد من گذارد. گفتم: اینها چیست؟ گفت این است که میبینی! سپس وکیلی دیگر آمد و همین کار را کرد. آنگاه چند نفر آمدند تا آنکه خانه را پر کردند. بعد از آن [[احمد بن اسحق]] –قمی- با آنچه با خود داشت نزد من آمد. من در شگفت ماندم و به [[فکر]] فرو رفتم. سپس نامهای رسید که چون قسمتی از روز بگذرد. آنچه [[مال]] با تو هست بردار و بیاور. من نیز همه آن [[اموال]] را برداشته و به راه افتادم شصت نفر (از مخالفین) سرراه را گرفته بودند ولی من از بین آنها گذشتم و [[خداوند]] مرا سالم نگاه داشت. وقتی به محله "[[عسکر]]" رسیدم فرود آمدم. در آنجا نامهای به من دادند که آنچه با خودداری بیاور. من نیز آنچه آورده بودم. در زنبیل حمالها نهادم و به راه افتادم. چون به دهلیزخانه رسیدم دیدم مردی سیاه آنجا [[ایستاده]] و از من پرسید: [[حسن بن نضر]] تو هستی؟ گفتم: آری. گفت: داخل شو! من به خانه درآمدم و به اطاقی رفتم و زنبیل حمالها را خالی کردم دیدم در گوشه خانه نان بسیاری هست. دو دانه نان به هر کدام از حمالها دادند و آنها را روانه کردند. بعد از آن اطاقی را دیدم که پرده به در آن آویختهاند. از پشت آن پرده کسی صدا زد: ای [[حسن بن نضر]]! [[خدا]] را [[شکر]] کن که بر تو منت نهاد و [[تردید]] مکن، چه که [[شیطان]] میخواهد تو [[شک]] کنی! پس دو قطعه پارچه از آنجا بیرون آمد و و به دادند و گفتند: اینها را بگیر که به آن احتیاج پیدا میکنی. من آنها را گرفتم و بیرون آمدم [[سعد بن عبدالله]] میگوید: [[حسن بن نضر]] رفت و [[ماه رمضان]] همان سال [[وفات]] یافت و او را با همان دو قطعه پارچه [[کفن]] کردند!<ref>الکافی، ج ۱، ص ۵۱۷.</ref>. | ۲. [[حسن بن نضر]] و [[ابوصدام]] و جماعتی بعد از [[رحلت]] [[امام عسکری|امام حسن عسکری]]{{ع}} درباره آنچه در دست وکلای [[حضرت]] بود، [[گفتگو]] میکردند و میخواستند تحقیقاتی به عمل آورند. پس [[حسن بن نضر]] نزد [[ابو صدام]] آمد و گفت: من میخواهم به [[حج]] بروم. [[ابوصدام]] گفت: آن را امسال به تأخیر بیانداز. [[حسن بن نضر]] گفت: من به قدری ناراحت شدهام که خوابم نمیبرد و ناچار به حرکت هستم. سپس [[احمد بن یعلی بن حماد]] را [[وصی]] خود گردانید و [[وصیت]] کرد که وی مقداری از مالش را به [[ناحیه مقدسه]] [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} [[تسلیم]] کند و چیزی از آن را بیرون ندهد مگر این که بعد از ظاهر شدن [[حضرت]] با دست خود به دست او بسپارد!. [[حسن بن نضر]] میگوید: هنگامی که به [[بغداد]] رسیدم؛ خانهای اجاره کرده منزل نمودم. در آن اثنا یکی از وکلای [[حضرت]] نزد من آمد و مقداری پارچه و پول آورد و نزد من گذارد. گفتم: اینها چیست؟ گفت این است که میبینی! سپس وکیلی دیگر آمد و همین کار را کرد. آنگاه چند نفر آمدند تا آنکه خانه را پر کردند. بعد از آن [[احمد بن اسحق]] –قمی- با آنچه با خود داشت نزد من آمد. من در شگفت ماندم و به [[فکر]] فرو رفتم. سپس نامهای رسید که چون قسمتی از روز بگذرد. آنچه [[مال]] با تو هست بردار و بیاور. من نیز همه آن [[اموال]] را برداشته و به راه افتادم شصت نفر (از مخالفین) سرراه را گرفته بودند ولی من از بین آنها گذشتم و [[خداوند]] مرا سالم نگاه داشت. وقتی به محله "[[عسکر]]" رسیدم فرود آمدم. در آنجا نامهای به من دادند که آنچه با خودداری بیاور. من نیز آنچه آورده بودم. در زنبیل حمالها نهادم و به راه افتادم. چون به دهلیزخانه رسیدم دیدم مردی سیاه آنجا [[ایستاده]] و از من پرسید: [[حسن بن نضر]] تو هستی؟ گفتم: آری. گفت: داخل شو! من به خانه درآمدم و به اطاقی رفتم و زنبیل حمالها را خالی کردم دیدم در گوشه خانه نان بسیاری هست. دو دانه نان به هر کدام از حمالها دادند و آنها را روانه کردند. بعد از آن اطاقی را دیدم که پرده به در آن آویختهاند. از پشت آن پرده کسی صدا زد: ای [[حسن بن نضر]]! [[خدا]] را [[شکر]] کن که بر تو منت نهاد و [[تردید]] مکن، چه که [[شیطان]] میخواهد تو [[شک]] کنی! پس دو قطعه پارچه از آنجا بیرون آمد و و به دادند و گفتند: اینها را بگیر که به آن احتیاج پیدا میکنی. من آنها را گرفتم و بیرون آمدم [[سعد بن عبدالله]] میگوید: [[حسن بن نضر]] رفت و [[ماه رمضان]] همان سال [[وفات]] یافت و او را با همان دو قطعه پارچه [[کفن]] کردند!<ref>الکافی، ج ۱، ص ۵۱۷.</ref>. | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۲: | ||
| پاسخدهنده = مجتبی تونهای | | پاسخدهنده = مجتبی تونهای | ||
| پاسخ = آقای '''[[مجتبی تونهای]]'''، در کتاب ''«[[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]»'' در اینباره گفته است: | | پاسخ = آقای '''[[مجتبی تونهای]]'''، در کتاب ''«[[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]»'' در اینباره گفته است: | ||
«[[امامت]] [[امام مهدی|حضرت مهدی]] {{ع}} به دو راه نصّ و [[معجزه]] ثابت شده است: | |||
'''نخست: [[نص]]''': [[شیخ صدوق]] در کتاب [[کمال الدین (کتاب)|کمال الدین]] به سندی صحیح به [[نقل]] از [[یونس بن عبد الرحمن]] آورده است که گفت: به محضر [[امام کاظم|امام موسی بن جعفر]] {{عم}} مشرف شدم و عرضه داشتم: یابن [[پیامبر خاتم|رسول الله]] آیا تو [[قائم]] بالحقّ هستی؟ فرمودند: من هم [[قائم بالحق]] هستم و لکن آن قائمی که [[زمین]] را از [[دشمنان]] خدای عز و جل [[پاک]] میکند و آن را پر از [[عدالت]] مینماید، همچنانکه از [[جور]] و [[ستم]] پر شده باشد، پنجمین [[فرزند من]] است که غیبتی طولانی دارد، زیرا که بر [[جان]] خود میترسد. در این مدت عدّهای از [[حق]] برگشته و عدهای دیگر ثابتقدم میمانند. سپس فرمود: خوشا به حال [[شیعیان]] ما که در [[غیبت]] [[قائم]] ما به رشته [[ولایت]] ما چسبیده و به [[دوستی]] ما ثابت مانده و از [[دشمنان]] ما بیزار باشند. آنان از ما و ما از آنهاییم<ref>[[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج ۲، ص ۳۶۱. </ref>. | |||
::::::نمونههای دیگری از [[نص]] را میتوان در جلد دوم کتاب [[کمال الدین]]، صفحات ۳۸۱، ۳۷۶ و ۴۰۹ ملاحظه کرد. همچنین در کتاب [[کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر (کتاب)|کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر]] تألیف [[شیخ]] [[علی بن محمد بن علی الخزاز قمی]]، ۱۷۰ [[حدیث]] از طریق [[شیعه]] و [[سنی]] [[روایت]] شده که همه آنها به [[امامت]] [[امام مهدی|حضرت مهدی]] {{ع}} تصریح دارد. | ::::::نمونههای دیگری از [[نص]] را میتوان در جلد دوم کتاب [[کمال الدین]]، صفحات ۳۸۱، ۳۷۶ و ۴۰۹ ملاحظه کرد. همچنین در کتاب [[کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر (کتاب)|کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر]] تألیف [[شیخ]] [[علی بن محمد بن علی الخزاز قمی]]، ۱۷۰ [[حدیث]] از طریق [[شیعه]] و [[سنی]] [[روایت]] شده که همه آنها به [[امامت]] [[امام مهدی|حضرت مهدی]] {{ع}} تصریح دارد. | ||
نسخهٔ ۲۴ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۲۹
دلایل اثبات امامت امام مهدی چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت |
مدخل بالاتر | مهدویت / امامت و ولایت امام مهدی / امامت امام مهدی / دلایل اثبات امامت امام مهدی |
مدخل اصلی | اثبات امامت امام مهدی |
دلایل اثبات امامت امام مهدی چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث مهدویت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.
عبارتهای دیگری از این پرسش
پاسخ نخست
- حجت الاسلام و المسلمین عبدالمجید زهادت، در کتاب «معارف و عقاید ۵ ج۲» در اینباره گفته است:
«۱. محمد بن ابراهیم بن مهزیار گوید: پس از وفات حضرت ابی محمد (ع) (درباره جانشینش) به شک افتادم و نزد پدرم مال بسیاری (از سهم امام (ع)) گرد آمده بود، آنها را برداشت و به کشتی نشست، من هم دنبال او رفتم، او را تب سختی گرفت و گفت: پسرجان! مرا برگردان که این بیماری مرگ است، آنگاه گفت: درباره این اموال از خدا بترس و به من وصیت نمود و سپس وفات کرد. من با خود گفتم: پدر من کسی نبود که وصیت نادرستی کند. من این اموال را به عراق میبرم و در آنجا خانهای بالای شط اجاره میکنم و به کسی چیزی نمیگویم، اگر موضوع برایم آشکار شد، چنان که در زمان امام حسن عسکری(ع) برایم واضح شد، به او میدهم و گرنه مدتی با آنها خوش میگذرانم. وارد عراق شدم و منزلی بالای شط اجاره کردم، و چند روز آنجام بودم، ناگاه فرستادهای آمد و نامهای همراه داشت که: ای محمد! تو چنین و چنان اموالی را در میان چنین و چنان ظروفی همراه داری تا آنجا که همه اموالی را که همراه من بود و خودم هم به تفصیل نمیدانستم برایم شرح داد، من آنها را به فرستاده تسلیم کردم و چند روز آنجا ماندم، کسی سربه سوی من بلند نکرد (و نزد من نیامد) من اندوهگین شدم، سپس نامهای به من رسید که: ترا به جای پدرت منصوب ساختیم، خدا را شکر کن[۱].
۲. حسن بن نضر و ابوصدام و جماعتی بعد از رحلت امام حسن عسکری(ع) درباره آنچه در دست وکلای حضرت بود، گفتگو میکردند و میخواستند تحقیقاتی به عمل آورند. پس حسن بن نضر نزد ابو صدام آمد و گفت: من میخواهم به حج بروم. ابوصدام گفت: آن را امسال به تأخیر بیانداز. حسن بن نضر گفت: من به قدری ناراحت شدهام که خوابم نمیبرد و ناچار به حرکت هستم. سپس احمد بن یعلی بن حماد را وصی خود گردانید و وصیت کرد که وی مقداری از مالش را به ناحیه مقدسه امام زمان(ع) تسلیم کند و چیزی از آن را بیرون ندهد مگر این که بعد از ظاهر شدن حضرت با دست خود به دست او بسپارد!. حسن بن نضر میگوید: هنگامی که به بغداد رسیدم؛ خانهای اجاره کرده منزل نمودم. در آن اثنا یکی از وکلای حضرت نزد من آمد و مقداری پارچه و پول آورد و نزد من گذارد. گفتم: اینها چیست؟ گفت این است که میبینی! سپس وکیلی دیگر آمد و همین کار را کرد. آنگاه چند نفر آمدند تا آنکه خانه را پر کردند. بعد از آن احمد بن اسحق –قمی- با آنچه با خود داشت نزد من آمد. من در شگفت ماندم و به فکر فرو رفتم. سپس نامهای رسید که چون قسمتی از روز بگذرد. آنچه مال با تو هست بردار و بیاور. من نیز همه آن اموال را برداشته و به راه افتادم شصت نفر (از مخالفین) سرراه را گرفته بودند ولی من از بین آنها گذشتم و خداوند مرا سالم نگاه داشت. وقتی به محله "عسکر" رسیدم فرود آمدم. در آنجا نامهای به من دادند که آنچه با خودداری بیاور. من نیز آنچه آورده بودم. در زنبیل حمالها نهادم و به راه افتادم. چون به دهلیزخانه رسیدم دیدم مردی سیاه آنجا ایستاده و از من پرسید: حسن بن نضر تو هستی؟ گفتم: آری. گفت: داخل شو! من به خانه درآمدم و به اطاقی رفتم و زنبیل حمالها را خالی کردم دیدم در گوشه خانه نان بسیاری هست. دو دانه نان به هر کدام از حمالها دادند و آنها را روانه کردند. بعد از آن اطاقی را دیدم که پرده به در آن آویختهاند. از پشت آن پرده کسی صدا زد: ای حسن بن نضر! خدا را شکر کن که بر تو منت نهاد و تردید مکن، چه که شیطان میخواهد تو شک کنی! پس دو قطعه پارچه از آنجا بیرون آمد و و به دادند و گفتند: اینها را بگیر که به آن احتیاج پیدا میکنی. من آنها را گرفتم و بیرون آمدم سعد بن عبدالله میگوید: حسن بن نضر رفت و ماه رمضان همان سال وفات یافت و او را با همان دو قطعه پارچه کفن کردند![۲].
۳. فضل بن شاذان در کتاب إثبات الرجعة از إبراهیم بن محمد بن فارس نیشابور نقل میکند: زمانی که عمرو بن عوف که فرمانروایی ستمگر بود و به کشتن شیعیان، علاقه فراوان داشت قصد کشتن مرا کرد، به شدت بیمناک شدم و وحشت همه وجودم را فرا گرفت. پس با خاندان و دوستان خود خداحافظی کرده و رو به جانب خانهامام حسن عسکری(ع) کردم تا با ایشان نیز وداع کنم و در نظر داشتم که پس از آن بگریزم. چون به خانه امام وارد شدم، در کنارامام حسن عسکری(ع) پسری دیدم که رویش مانند ماه شب چهاردهم میدرخشید، به گونهای که از نور سیمای او حیران گشتم و نزدیک بود آنچه را در خاطر داشتم یعنی ترس از کشته شدن و تصمیم به فرار فراموش کنم. در این هنگام آن کودک به من گفت:ای ابراهیم! نیازی به گریختن نیست. به زودی خدای متعال، شر او را از تو دور خواهد کرد. حیرتم بیشتر شد. به امام عسکری (ع) گفتم: فدای شما شوم! این پسر کیست که از درون من خبر میدهد؟ آن حضرت فرمود: او فرزند من و جانشین پس از من است. ابراهیم گوید: بیرون آمدم؛ در حالی که به لطف خداوند امیدوار بودم و به آنچه از امام دوازدهم(ع)، شنیده بودم، اعتماد داشتم. چندی بعد، عمویم مرا به کشته شدن عمرو بن عوف، بشارت داد[۳]»[۴].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. حجت الاسلام و المسلمین سلیمیان؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین خدامراد سلیمیان، در دو کتاب «درسنامه مهدویت» و «فرهنگنامه مهدویت» در اینباره گفته است:
قاضی ایجی از متکلمان نامور اهل سنت در المواقف، امامت را عبارت از "ریاست عمومی در امور دین و دنیای مردم" دانسته است[۵]. و همو نوشته است: "امامت، جانشینی رسول(ص) در برپایی امور دین است؛ به گونهای که بر همه امت اسلامی پیروی از او واجب میباشد"[۶]. سعد الدین تفتازانی در شرح المقاصد نوشته است: "امامت، ریاست عمومی در امور دین و دنیای مردم به هدف خلافت از ناحیه پیامبر(ص) است[۸].
چون امامت دارای جایگاه والایی است، شیعه آن را همانند نبوت به نصّ و امر الهی و از اصول دین "مذهب" میداند؛ در حالی که در دیدگاه اهل سنت، از فروع دین شمرده شده و از این جهت، از افعال مکلفان به شمار میآید[۱۱].
افزون بر آیات، از روایات فراوانی نیز استفاده میشود که زمین، هیچگاه از حجت الهی تهی نخواهد بود و هرگاه از حجت الهی تهی باشد، اهلش را فرو خواهد برد؛ به گونهای که حتی اگر دو نفر بر روی زمین زندگی کنند، یکی از آنان حجت و امام خواهد بود[۱۳]ر.
پیشوایان معصوم(ع) نیز به پیروی از رسول گرامی اسلام(ص) همواره به سلسله امامان دوازدهگانه اشاره کردهاند؛ به روشنی از دوازدهمین ایشان یاد نموده، شیعیان را از افتادن در دام انحراف و مدعیان، بر حذر داشتهاند. آنگاه که از حضرت علی(ع) در باره معنای روایت پیامبر اکرم(ص) که فرموده بود: "همانا من دو چیز گرانبها را در میان شما میگذارم کتاب خداوند و عترتم را"[۱۷] پرسیده شد: "عترت" چه کسانی هستند؟ فرمود: من و حسن(ع) و حسین(ع) و پیشوایان نهگانه از فرزندان حسین(ع). نهمین آنها مهدی(ع) آنها است. هرگز از کتاب خدا جدا نمیشوند و کتاب خدا نیز از آنها جدا نمیشود. تا آن که کنار حوض پیامبر(ص)، بر او بازگردند[۱۸][۱۹]. امام حسین(ع) در اشاره به امامت نهمین پیشوای هدایتگر از نسل خود، از وی با "قائم به حق" یاد کرده است[۲۱]. امام باقر(ع) حضرت مهدی(ع) را نهمین پیشوای پس از حسین بن علی(ع) و قائم آنها خوانده است[۲۴]. امام رضا(ع) پس از اشاره به دوران غیبت و سختیهای آن، سبب آن سختیها را پنهان بودن پیشوای ایشان ذکر کرده است[۲۷].
تا اینکه با شهادت یازدهمین پیشوای شیعیان در هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ ق[۳۶]، در حالی که بیش از پنج بهار [۳۷] از عمر آخرین ذخیره الهی سپری نشده بود، فصل بهرهمندی مستقیم انسانها از امام ظاهر به پایان رسید و در پی آن، دورانی بسیار مهّم در زندگی پیروان اهل بیت(ع) پیش آمد. این دوران، همزمان با دو رخداد مهم آغاز شد: رسیدن آخرین حجّت الهی به مقام امامت و دیگر؛ قرار گرفتن آن حضرت در پرده پنهانزیستی. اگرچه برگزیدگانی از شیعه برای این مرحله آمادگی کامل داشتند، میبایست هردو رخداد "امامت و غیبت"، برای عموم شیعیان به اثبات برسد؛ چرا که حضرت مهدی(ع) نخستین روز امامت را در حالی آغاز کرد که جز افرادی اندک که پیش از آن، در دوره امام عسکری(ع) آن حضرت را دیده بودند، کسی او را ندیده بود[۳۸]. تا اینکه روز درگذشت امام یازدهم و نخستین روز امامت حضرت مهدی(ع)، فرارسید و آن حضرت، ناگزیر میان مردم آمده، بر پیکر پدر نماز گزارد[۳۹][۴۰]. این رخداد، به گونههایی چند روایت شده است. در یک روایت، شیخ صدوق، آن را به صورت مفصل از زبان ابو الادیان، یکی از خدمتکاران خانه و متصدی امور نامههای امام عسکری(ع) گزارش کرده است[۴۱]. در این رخداد، آنچه برای مردم، از همه شگفتآورتر بود، اینکه با کودکی پنج ساله روبهرو بودند که میگفت جانشین امام عسکری(ع) است. البته پیش از آن، با هدایتهای پیوسته پیامبر(ص) و امامان(ع) شیعه به این نکته باور پیدا کرده بود که خداوند سبحانه و تعالی، از طریق آخرین پیامبر خود، مقام امامت و ولایت را به سبب قابلیتهای ذاتی به افرادی خاص عطا فرموده و فقط از طرف او است که برای جامعه امام نصب میشود. نیز اینکه این قابلیت، هیچ ارتباطی به کمی یا زیادی سن ندارد. جالب اینکه اینگونه پیشوایی، پیش از آن، هم بین امامان(ع) و هم در زنجیره پیامبران(ع) دارای سابقه بود. یکی از دانشوران معاصر، امامت در سنین کم را پدیدهای واقعی دانسته، چنین استدلال کرده است: "امامی که در کودکی به پیشوایی روحی و فکری مردم رسیده، و مسلمانان- حتی در کشاکش آنهمه موج ویرانگر- باز خویشتن خویش را به پیروی و دوستی او گماشتند، به طور مسلّم باید از دانش و آگاهی و گستردگی دید و دانا بودن به فقه و تفسیر و عقاید، بهرهای آشکار و چشمگیر داشته باشد؛ چون در غیر این صورت، نمیتوانست مردم را به پیروی از خویش وادارد ...."[۴۲][۴۳]. به فرض محال که مردم نتوانستند حقیقت و واقعیت امر را دریابند، دستگاه خلافت و نیروی حاکم که آن همه دشمنی علنی با امام داشته، چرا برنخاسته و پرده از رخسار حقیقت نینداخته است؟ البته پیش از آنکه در مسیر هدایت جامعه، نوبت به پیشوایی جانشینان آخرین فرستاده الهی برسد، خداوند سبحانه و تعالی، پیامبرانی را در کودکی به مقام نبوت مفتخر ساخته بود. از میان پیامبران اولو العزم، یگانه پیامبری که از هنگام ولادت، به نبوّت خویش به طور آشکار تصریح کرده، حضرت عیسی بن مریم(ع) است. خداوند سبحانه و تعالی در آیات قرآن، در بخشی از داستان حضرت مسیح(ع) از زبان پیامبر خود در پاسخ منکران چنین میفرماید: ﴿قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا ﴾[۴۵]. یزید کناسی از امام باقر(ع) پرسید: "آیا عیسی بن مریم(ع) هنگامی که در گهواره سخن گفت، حجّت خدا بر اهل زمان خود بود؟ حضرت فرمود: او آن زمان پیغمبر و حجت غیر مرسل خدا بود - در آن زمان، به تبلیغ و دعوت مأمور نبود-. مگر نمیشنوی گفته خود او را که میگوید: من بنده خدایم. خدا به من کتاب داده و پیغمبر ساخته و هرجا باشم، پر برکتم قرار داده و تا زنده باشم، مرا به نماز و زکات سفارش کرده است. عرض کردم: در آن زمان و در همان حالی که در گهواره بود، حجّت خدا بود بر زکریا؟ فرمود:... چون عیسی هفت ساله شد و خدای سبحانه و تعالی به او وحی فرستاد، از نبوت و رسالت خود سخن گفت و بر یحیی و همه مردم حجّت شد ....[۴۶] حضرت یحیی(ع) یکی دیگر از پیامبرانی است که در کودکی به مقام نبوت رسید. خداوند سبحانه و تعالی در این باره خطاب به وی فرمود: ﴿يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا﴾[۴۷][۴۸][۴۹]. یکی از مفسران اهل سنت، حکمی را که خداوند سبحانه و تعالی به حضرت یحیی(ع) داد، همان نبوت دانسته، بر این باور است که خداوند سبحانه و تعالی، عقل او را در سنین کودکی محکم و کامل کرد و به او وحی فرستاد[۵۰][۵۱][۵۲]. در یکی از تفسیرهای معاصر، پس از آیه پیشین چنین آمده است: درست است که دوران شکوفایی عقل انسان به صورت معمول حد و مرز خاصی دارد؛ ولی میدانیم همیشه در انسانها افرادی استثنایی وجود داشتهاند. چه مانعی دارد که خداوند سبحانه و تعالی این دوران را برای بعضی از بندگانش به خاطر مصالحی فشردهتر کند و در سالهای کمتری چکیده نماید؟ همانگونه که برای سخن گفتن، به صورت معمول گذشتن یکی دو سال از تولد لازم است؛ در حالی که میدانیم حضرت عیسی(ع) در همان روزهای نخست زبان به سخن گشود؛ آن هم سخنی پر محتوا که طبق روال عادی در شأن انسانهای بزرگسال بود[۵۳]. این تفسیر، در ادامه، این آیه را دلیل روشنی بر درست بودن امامت برخی امامان(ع) در خردسالی دانسته است.
امام محمد تقی(ع) نهمین پیشوای شیعیان و یگانه فرزند حضرت رضا(ع)، در روز دهم رجب سال ۱۹۵ ق در مدینه چشم به جهان گشود. آن حضرت، در هفت سالگی به مقام امامت رسید[۵۶]. از آنجا که این مسأله در دوران امامت بیسابقه بود، در ابتدا برخی بدان اعتراض کردند؛ ولی رفته رفته با هدایتهای امام رضا(ع) و کرامتهایی از خود آن حضرت، دل شیعیان آرام گرفت. معمّر بن خلّاد گوید: از امام رضا(ع) شنیدم مطلبی درباره امر امامت بیان کرد و سپس فرمود: "به این موضوع چه احتیاجی دارید؟ این ابو جعفر است که او را به جای خود نشانده و قائم مقام خود ساختهام" و فرمود: "ما خاندانی هستیم که خردسالانمان مو به مو از بزرگسالانمان ارث میبرند"[۵۷] این روایت، بیانگر آن است که مقام امامت، به کمی و یا زیادی سن ربطی ندارد[۵۸][۵۹]. ابو بصیر گوید: خدمت امام صادق(ع) رسیدم، در حالی که کودک نابالغی عصاکش من بود. حضرت به من فرمود: چگونه خواهید بود زمانی که حجت بر شما هم سال این کودک باشد؟[۶۰]. یا فرمود: "همسال این کودک بر شما ولایت داشته باشد"[۶۱][۶۲][۶۳]. صفوان بن یحیی گوید: به امام رضا(ع) گفتم: پیش از آنکه خدا ابو جعفر را به شما ببخشد، درباره جانشینتان از شما میپرسیدیم و شما میفرمودید: "خدا به من پسری عنایت میکند" اکنون او را به شما عنایت کرد و چشم ما را روشن نمود. اگر خدای ناخواسته برای شما پیش آمدی پدید آید به که بگرویم؟. حضرت با دست به ابو جعفر که برابرش ایستاده بود، اشاره فرمود. عرض کردم: قربانت شوم! این پسر، سه ساله است. فرمود: چه مانعی دارد؟ عیسی سه ساله بود که به حجّت قیام کرد[۶۴]. اگرچه برخی برابر این اراده از خود واکنشهای نامناسبی نشان دادند، کم نبودند انسانهای وارستهای که برابر این خواست الهی، در کمال تواضع سر فروتنی و پذیرش فرود آورده، با خشنودی کامل آن را پذیرفتند. از جمله ایشان، علی بن جعفر بن محمد، عموی امام رضا(ع) بود که در کهولت سن، برابر امام جواد(ع) در نهایت فروتنی بر پیروی از ایشان تأکید میکرد[۶۵][۶۶][۶۷].
شایان ذکر است که افزون بر پیامبران و پیشوایان معصوم(ع) که به تأیید الهی دارای ویژگیهای خاصی هستند، بین انسانهای معمولی نیز کسانی یافت میشوند که دارای نبوغ خاصی هستند که آنها را از دیگران متمایز میکند. یکی از پژوهشگران معاصر، پس از بیان آیات و روایات، کودکان نابغهای را مؤید رخداد فوق یاد کرده، افرادی چون ابو علی سینا، فاضل هندی، توماس یونگ، را فقط نمونهای از اینگونه انسانها دانسته است[۷۰][۷۱][۷۲]. برآیند سخن آنکه: امامت مانند نبوت، موهبتی الهی است که خدای متعال به بندگان برگزیده و شایسته خود بخشیده است و در این بخشش سن و سال، دخالتی ندارد؛ از اینرو امر پیشوایی در کودکی، نه فقط امری بعید نیست که در طول تاریخ میان پیامبران الهی(ع) سابقهای دیرینه دارد. و کسانی که برای خردهگیری بر پیروان مکتب اهل بیت(ع) این مطلب را دستاویز خود قرار دادهاند، در بیان پیامبری برخی پیامبران و نبوغ برخی بزرگان دین و دانش هیچ تردیدی به خود راه ندادهاند[۷۳][۷۴]. |
۲. مجتبی تونهای؛ |
---|
آقای مجتبی تونهای، در کتاب «موعودنامه» در اینباره گفته است:
«امامت حضرت مهدی (ع) به دو راه نصّ و معجزه ثابت شده است: نخست: نص: شیخ صدوق در کتاب کمال الدین به سندی صحیح به نقل از یونس بن عبد الرحمن آورده است که گفت: به محضر امام موسی بن جعفر (ع) مشرف شدم و عرضه داشتم: یابن رسول الله آیا تو قائم بالحقّ هستی؟ فرمودند: من هم قائم بالحق هستم و لکن آن قائمی که زمین را از دشمنان خدای عز و جل پاک میکند و آن را پر از عدالت مینماید، همچنانکه از جور و ستم پر شده باشد، پنجمین فرزند من است که غیبتی طولانی دارد، زیرا که بر جان خود میترسد. در این مدت عدّهای از حق برگشته و عدهای دیگر ثابتقدم میمانند. سپس فرمود: خوشا به حال شیعیان ما که در غیبت قائم ما به رشته ولایت ما چسبیده و به دوستی ما ثابت مانده و از دشمنان ما بیزار باشند. آنان از ما و ما از آنهاییم[۷۵].
دوم:معجزه: معجزات و کرامات حضرت، دلیلی بر اثبات امامت اوست. از علی بن محمد سمری نقل شده که به محضر مقدس حضرت مهدی (ع) نامه نوشت و درخواست کفن کرد. جواب آمد که در سال هشتاد یا هشتاد و یکم به آن نیازمند خواهی شد. پس در همان وقتی که آن حضرت برایش تعیین کرده بود وفات یافت و یک ماه پیش از فوتش کفن برایش فرستاده شد[۷۶].
|
- دلایل اثبات امامت امام مهدی چیست؟ (پرسش)
- آیا امام مهدی برای اثبات امامتش در کودکی اقدامی انجام داده است؟ (پرسش)
- آیا پیامبر خاتم از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام علی از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا حضرت زهرا از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام حسن از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام حسین از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام سجاد از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام باقر از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام صادق از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام کاظم از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام رضا از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام جواد از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام هادی از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
- آیا امام عسکری از امامت امام مهدی خبر داده است؟ (پرسش)
منبعشناسی جامع مهدویت
پانویس
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۵۱۸، ارشاد مفید، ج ۲، ص ۳۵۵، غیبت طوسی، ص ۲۸۱.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۵۱۷.
- ↑ اثبات الهداة، ج ۵، ص ۳۲۸.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۲،۱۱۷-۱۲۰.
- ↑ المواقف، ص ۳۴۵
- ↑ المواقف، ص ۳۴۵.
- ↑ ابن خلدون، مقدمه، ص ۱۹۱
- ↑ شرح المقاصد، ج ۳، ص ۴۶۹
- ↑ شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۷۶
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۵۰-۶۲.
- ↑ جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص ۲۲۰
- ↑ و کافران میگویند: چرا نشانهای از پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده است؟ تو، تنها بیمدهندهای و هر گروهی رهنمونی دارد؛ سوره رعد، آیه: ۷.
- ↑ جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص ۲۲۵
- ↑ ر.ک: لطف اللّه صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، الفصل الاوّل فیما یدّل علی انّ الائمة اثنا عشر
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۵۰-۶۲.
- ↑ " الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ هُمْ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ أَوْلِيَائِي وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى أُمَّتِي بَعْدِي الْمُقِرُّ بِهِمْ مُؤْمِنٌ وَ الْمُنْكِرُ لَهُمْ كَافِرٌ "؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۷۹
- ↑ " إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي "
- ↑ "أَنَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِيُّهُمْ وَ قَائِمُهُمْ لَا يُفَارِقُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَ لَا يُفَارِقُهُمْ حَتَّى يَرِدُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) حَوْضَهُ "؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص ۲۴۰
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۵۰-۶۲.
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص ۳۱۵
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص ۳۱۷
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص ۳۱۹
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۵۰-۶۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۵۳۳، ح ۱۵
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۳۴۲
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۳۶۱
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السّلام، ج ۱، ص ۲۷۳
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۳۷۷
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۵۰-۶۲.
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۳۸۳
- ↑ " أَنَ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ أَنَ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة"، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۴۰۹، ح ۹.
- ↑ " أَنَ هَذَا حَقٌ كَمَا أَنَ النَّهَارَ حَقٌ"؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۴۰۹، ح ۹.
- ↑ " ابْنِي مُحَمَّدٌ وَ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِي مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة"؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۴۰۹، ح ۹.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۵۰-۶۲.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۶-۲۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۵۰۳
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۳۳۹
- ↑ ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۳۸۴ و ۴۵۷
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۵۰-۶۲.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۶-۲۸.
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص ۴۷۵، باب ۴۳، ح ۲۵؛ همچنین ر. ک: نیلی نجفی، منتخب الانوار المضیئة، ص ۱۵۷؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۳، ص ۱۱۰۱
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۵۰-۶۲.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۶-۲۸.
- ↑ سیّد محمد باقر صدر، جستوجو و گفتوگو پیرامون امام مهدی علیه السّلام، ص ۴۷- ۴۸
- ↑ نوزاد گفت: بیگمان من بنده خداوندم، به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر کرده است؛ سوره مریم، آیه: ۳۰.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، باب حالات الأئمة علیهم السّلام فی السّن
- ↑ ای یحیی، کتاب (آسمانی) را با توانمندی بگیر! و ما به او در کودکی (نیروی) داوری دادیم؛ سوره مریم، آیه: ۱۲.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۵۰-۶۲.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۶-۲۸.
- ↑ فخر رازی، تفسیر فخر رازی، ج ۱۱، ص ۱۹۲
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۵۰-۶۲.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۶-۲۸.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج ۱۳، ص ۲۷
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۵۰-۶۲.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۶-۲۸.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۲۷۳
- ↑ " مَا حَاجَتُكُمْ إِلَى ذَلِكَ هَذَا أَبُو جَعْفَرٍ قَدْ أَجْلَسْتُهُ مَجْلِسِي وَ صَيَّرْتُهُ مَكَانِي وَ قَالَ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ يَتَوَارَثُ أَصَاغِرُنَا عَنْ أَكَابِرِنَا الْقُذَّةَ بِالْقُذَّةِ"؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۳۲۰، ح ۲
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۵۰-۶۲.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۶-۲۸.
- ↑ به نظر میرسد مقصود آن حضرت، امام جواد علیه السّلام بوده است.اگرچه میتواند اشاره به امامت حضرت مهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف نیز باشد
- ↑ " كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا احْتَجَ عَلَيْكُمْ بِمِثْلِ سِنِّهِ أَوْ قَالَ سَيَلِي عَلَيْكُمْ بِمِثْلِ سِنِّهِ"؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، حالات الأئمة علیهم السّلام فی السن، ح ۴
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۵۰-۶۲.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۶-۲۸.
- ↑ " وَ مَا يَضُرُّهُ مِنْ ذلِكَ، فَقَدْ قَامَ عِيسى (ع) بِالْحُجَّةِ وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثِ سِنِينَ"؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، باب الاشارة و النّص علی ابی جعفر الثانی
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی،، ج ۲، ص ۳۲۲، ح ۱۲
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۵۰-۶۲.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۶-۲۸.
- ↑ ر.ک: شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۲۹۷
- ↑ ابن ابی زینب نعمانی، الغیبة، ص ۳۲۲، ح ۱
- ↑ ابراهیم امینی، دادگستر جهان، ص ۱۲۳ و ۱۲۴
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۵۰-۶۲.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۶-۲۸.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۵۰-۶۲.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۲، ص۱۶-۲۸.
- ↑ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۳۶۱.
- ↑ همان، ص ۵۰۱.
- ↑ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۶۹.