بحث:ذوی القربی در حدیث: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «==متن‌های حدیث در کتب معتبر اهل‌سنت== احمدبن حنبل عبارت ذیل را به دو طریق نقل کرده است. وی می‌نویسد: {{متن حدیث|حدثنا عبدالله، حدثنی أبی، ثنا یحیی، عن شعبه، حدثنی عبدالملک بن میسره، عن طاووس، قال: أتی ابن عباس رجل فسأله. و سلیمان بن داوود، ق...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۶۷: خط ۶۷:
با [[رجوع]] به منابع اهل‌سنت، این خطبه را می‌توان در کتاب‌هایی همچون: [[مسند احمد]]<ref>مسند أحمد، ج۱، ص۱۹۹ - ۲۰۰.</ref>، [[فضائل الصحابه]]<ref>فضائل الصحابه، ج۲، ص۶۰۰، ح۱۰۲۶.</ref>، [[المعجم الکبیر]]<ref>المعجم الکبیر، ج۳، ص۷۹- ۸۱، شماره‌های ۲۷۱۷ – ۲۷۲۵.</ref>، [[تاریخ]] [[طبری]]<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۲۰ ۔ ۱۲۱.</ref>، [[مستدرک حاکم]]<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۷۲.</ref>، [[الکامل]] فی التاریخ<ref>الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۰۰ - ۴۰۱.</ref>، مجمع الزوائد<ref>مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۴۶.</ref>، السنن الکبری<ref>السنن الکبری، ج۵، ص۱۱۲، ح۸۴۰۸.</ref>، [[خصائص نسایی]]<ref>خصائص أمیرالمؤمنین{{ع}}، ص۶۱.</ref>، الثقات [[ابن حبان]]<ref>الثقات، ص۳۰۴-۳۰۳.</ref>، [[تاریخ مدینة دمشق]]<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۵۷۹ و ۵۸۱.</ref>، البدایه والنهایه<ref>البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۶۸.</ref>، [[تاریخ]] الإسلام [[ذهبی]]<ref>تاریخ الإسلام، ج۳، ص۶۵۲.</ref>، طبقات [[ابن سعد]]<ref>الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۸-۳۹.</ref>، کنزالعمال<ref>کنزالعمال، ج۱۳، ص۱۹۲- ۱۹۳، ح۳۶۵۷۴ - ۳۶۵۷۵.</ref> و منابع دیگر<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۳۲؛ الإکمال فی أسماء الرجال الرجال، ص۴۳؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۱۳۸۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۰.</ref> [[مشاهده]] نمود. اما با مطالعه دقیق عبارات این منابع و مقایسه آنان با یکدیگر، به خوبی می‌توان [[میزان]] [[امانت‌داری]] و علاقه [[محدثان]] [[اهل‌سنت]] مبنی بر [[حفظ]] و [[نقل احادیث]] پیرامون [[اهل‌بیت]]{{عم}} را دریافت!
با [[رجوع]] به منابع اهل‌سنت، این خطبه را می‌توان در کتاب‌هایی همچون: [[مسند احمد]]<ref>مسند أحمد، ج۱، ص۱۹۹ - ۲۰۰.</ref>، [[فضائل الصحابه]]<ref>فضائل الصحابه، ج۲، ص۶۰۰، ح۱۰۲۶.</ref>، [[المعجم الکبیر]]<ref>المعجم الکبیر، ج۳، ص۷۹- ۸۱، شماره‌های ۲۷۱۷ – ۲۷۲۵.</ref>، [[تاریخ]] [[طبری]]<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۲۰ ۔ ۱۲۱.</ref>، [[مستدرک حاکم]]<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۷۲.</ref>، [[الکامل]] فی التاریخ<ref>الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۰۰ - ۴۰۱.</ref>، مجمع الزوائد<ref>مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۴۶.</ref>، السنن الکبری<ref>السنن الکبری، ج۵، ص۱۱۲، ح۸۴۰۸.</ref>، [[خصائص نسایی]]<ref>خصائص أمیرالمؤمنین{{ع}}، ص۶۱.</ref>، الثقات [[ابن حبان]]<ref>الثقات، ص۳۰۴-۳۰۳.</ref>، [[تاریخ مدینة دمشق]]<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۵۷۹ و ۵۸۱.</ref>، البدایه والنهایه<ref>البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۶۸.</ref>، [[تاریخ]] الإسلام [[ذهبی]]<ref>تاریخ الإسلام، ج۳، ص۶۵۲.</ref>، طبقات [[ابن سعد]]<ref>الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۸-۳۹.</ref>، کنزالعمال<ref>کنزالعمال، ج۱۳، ص۱۹۲- ۱۹۳، ح۳۶۵۷۴ - ۳۶۵۷۵.</ref> و منابع دیگر<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۳۲؛ الإکمال فی أسماء الرجال الرجال، ص۴۳؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۱۳۸۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۰.</ref> [[مشاهده]] نمود. اما با مطالعه دقیق عبارات این منابع و مقایسه آنان با یکدیگر، به خوبی می‌توان [[میزان]] [[امانت‌داری]] و علاقه [[محدثان]] [[اهل‌سنت]] مبنی بر [[حفظ]] و [[نقل احادیث]] پیرامون [[اهل‌بیت]]{{عم}} را دریافت!
به هر روی، چنانکه در [[روایت]] فوق می‌بینیم، [[حضرت امام حسن مجتبی]]{{ع}} خود را مصداق [[قربی]] و اهل‌بیت [[رسول خدا]]{{صل}} دانسته‌اند.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۱۸۱-۱۹۰.</ref>
به هر روی، چنانکه در [[روایت]] فوق می‌بینیم، [[حضرت امام حسن مجتبی]]{{ع}} خود را مصداق [[قربی]] و اهل‌بیت [[رسول خدا]]{{صل}} دانسته‌اند.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۱۸۱-۱۹۰.</ref>
==بررسی اسناد و متن [[روایات]]==
این روایات را از بهترین و مشهورترین [[منابع حدیثی]] و [[تفسیری]] [[اهل تسنن]]- اعم از منابع متقدم و متأخر- نقل کردیم. بر این اساس، روشن می‌شود که [[نزول آیه]] [[مبارک]] [[مودّت]] درباره [[اهل‌بیت]]{{عم}}، میان خاص و عام متفق علیه است و [[فریقین]] بر آن [[اتفاق نظر]] دارند.
در سند روایتی که طاووس از [[ابن عباس]] نقل می‌کند و در آن از نظر [[ابن جبیر]] خبر می‌دهد، هیچ مناقشه‌ای صورت نگرغته است. این [[روایت]] را [[بخاری]]، مسلم، [[ترمذی]]، احمد و دیگران نقل کرده‌اند.
در روایت دیگری که در ابتدای همین نوشتار اشاره شد، [[احمد بن حنبل]] در کتاب [[مناقب]] علی{{ع}} از ابن عباس نقل کرده است. [[سند روایت]] این گونه است:
{{متن حدیث|وَفِيمَا كَتَبَ إِلَيْنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْحَضْرَمِيُّ، يَذْكُرُ أَنَّ حَرْبَ بْنَ الْحَسَنِ الطَّحَّانَ حَدَّثَهُمْ قَالَ: نا حُسَيْنٌ الْأَشْقَرُ، عَنْ قَيْسٍ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ {{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}}<ref>«بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref>...}}<ref>فضائل الصحابه، ج۲، ص۶۶۹، ح۱۱۴۱.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۱۹۰.</ref>
==[[احمد بن جعفر قطیعی]]==
قائل «کتب إلینا» در این [[حدیث]] [[قطیعی]] است، وی [[راوی]] کتاب‌های [[مسند]]، [[زهد]] و مناقب احمد بن حنبل است<ref>ر.ک: طبقات الحنابله، ج۲، ص۶؛ سیر أعلام النبلاء، ج۱۶، ص۲۱۰۱۶، ح۱۴۳.</ref>.
[[دارقطنی]]، [[حاکم]]، ابن زرقویه، ابن شاهین، برقانی، [[ابونعیم]] و برخی دیگر از [[عالمان]] بزرگ [[سنی]] از او حدیث نقل کرده‌اند. دارقطنی وی را توثیق کرده و درباره او می‌گوید:
{{عربی| ثِقَةٌ زَاهدٌ قديمٌ، سَمِعْتُ أَنَّهُ مُجَابُ الدَّعْوَةِ}}؛
مورد [[اعتماد]]، [[زاهد]] و [[استوار]] است. شنیدم که او مستجاب‌الدعوه بوده است.
برقانی نیز می‌گوید:
{{عربی| وَثَبَتَ عِنْدِي أَنَّهُ صَدُوْقٌ، وَإِنَّمَا كَانَ فِيْهِ بَلَهٌ، وَقَدْ ليِّنْتُه عِنْدَ الحَاكِمِ، فَأَنكرَ عَلِيَّ، وَحَسَّنَ حَالَهُ، وَقَالَ: كَانَ شَيْخِي}}<ref>ر.ک: سیر أعلام النبلاء، ج۱۶، ص۲۱۲ - ۲۱۳، ح۱۴۳.</ref>؛
نزد من ثابت شده که او راست‌گو است. وی شخص ساده‌ای بوده است. نزد حاکم او را سبک شمردم؛ ولی او مرا از این کار بازداشت و حال او را [[نیک]] شمرد و گفت: وی استاد من بود.
اما برخی درباره او گفته‌اند که در آخر [[عمر]] اختلال حواس پیدا کرده است، به همین جهت وی را [[ضعیف]] دانسته‌اند. برخی دیگر نیز در [[نقل روایات]] وی توقف کرده‌اند. [[ذهبی]] او را در [[میزان]] الاعتدال نام برده و به [[راستگویی]] وی تصریح دارد. وی می‌نویسد:
{{عربی|[صح] أحمد بن جعفر بن حمدان، أبو بكر القطيعي، صدوق في نفسه مقبول، تغير قليلا. قال الخطيب: لم نر أحدا ترك الاحتجاج به}}<ref>میزان الاعتدال، ج۱، ص۸۷، ح۳۲۰. همچنین ر.ک: لسان المیزان، ج۱، ص۱۴۵، ص۴۶۴؛ أمالی، ص۹، ش۳؛ تاریخ بغداد، ج۴، ص۲۹۳؛ الکواکب النیرات، ص۱۸، ح۵؛ الوافی بالوفیات، ج۶، ص۱۸۰.</ref>؛
[[ابوبکر احمد بن جعفر بن حمدان قطیعی]] راست‌گو و فی نفسه مقبول است، اما اندکی [[تغییر]] کرد. [[خطیب]] درباره وی می‌گوید: ندیدم کسی از [[احتجاج]] به او دست بردارد.
سپس ذهبی توثیق [[دارقطنی]] و دیگران را درباره قطیعی ذکر کرده و به اختلال حواس وی در آخر عُمر نیز اشاره کرده است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۱۹۱.</ref>
==[[محمّد بن عبدالله بن سلیمان حضرمی]]==
محمد بن عبدالله بن سلیمان حضرمی، معروف به «مطیّن» و متوفای ۲۹۷ [[هجری]] است.
دارقطنی درباره او می‌نویسد: {{عربی| ثِقَةٌ جَبَل}}.
خلیلی می‌گوید: {{عربی|ثِقَةٌ حَافِظٌ}}.
ذهبی نیز در شرح حال او آورده است: {{عربی|الشَّيْخُ، الحَافِظُ، الصَّادِقُ، مُحَدِّثُ الكُوْفَةِ}}<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۱۴، ص۴۱ - ۴۲، ح۱۵؛ تذکره الحفاظ، ج۲، ص۶۲۶‌، ح۱۰۶۸۲؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۶۰۷، ح۷۸۰۱؛ تاریخ الإسلام، ج۲۲، ص۲۷۴، ح۴، الوافی بالوفیات، ج۳، ص۲۷۶.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۱۹۳.</ref>
==[[حرب بن حسن طحان]] و [[حسین أشقر]]==
دو [[راوی]] دیگر، یعنی حرب بن حسن طحّان و [[حسین اشقر]] [[تضعیف]] شده‌اند. [[سیوطی]] [[حدیثی]] را از برخی [[عالمان]] [[حدیث]] به مانند ابن منذر، [[ابن ابی حاتم]]، [[طبرانی]] و [[ابن مردویه]] [[روایت]] کرده و سند آن را ضعیف دانسته است<ref>الدر المنشور، ج۶، ص۷.</ref>. [[آلوسی]] نیز به تبع سیوطی آن را ضعیف شمرده است<ref>تفسیر الألوسی، ج۲۵، ص۳۱.</ref>. پیش از این دو نیز [[هیثمی]]، [[ابن کثیر]] و [[ابن حجر عسقلانی]] [[سند حدیث]] را [[ضعیف]] معرفی کرده بودند.
در ادامه به بررسی احوالات این دو [[راوی]]؛ یعنی [[حرب بن حسن طحان]] و [[حسین اشقر]] می‌پردازیم تا در پرتو نظرات [[عالمان]] بزرگ [[جرح و تعدیل]]، [[میزان]] اعتبار تضعیفات برخی عالمان [[متعصّب]] [[اهل تسنن]] نمایان گردد.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۱۹۳.</ref>
==حرب بن حسن طحّان==
پیرامون این شخص هیچ تضعیفی صورت نگرفته و احدی از عالمان رجالی [[اهل‌سنت]] - به جز [[هیثمی]] - او را [[تضعیف]] نکرده. هیثمی نیز در ابتدا تصریح می‌کند که حرب و سایر [[راویان حدیث]] توثیق شده‌اند؛ اما پس از آن ادعا می‌کند که عده‌ای آنها را تضعیف کرده‌اند، ولی اشاره نمی‌کند که تضعیف از سوی چه کسانی صورت گرفته و وجه تضعیف چیست؟<ref>ر.ک: مجمع الزوائد، ج۷، ص۱۰۳.</ref>.
با مراجعه به [[کتب رجالی]]، روشن می‌گردد که تنها کسی که در حرب بن حسن طحّان مناقشه کرده [[ابوالفتح ازدی]] است. البته- با توجه به نقل ابن حجر از ازدی - وی در خود [[حرب بن حسن]] خدشه‌ای نکرده است؛ بلکه در [[حدیث]] وی مناقشه نموده است.
ابوالفتح ازدی درباره وی می‌گوید:
{{عربی|ليس حديثه بذاك}}<ref>لسان المیزان، ج۲، ص۱۸۴، ح۸۲۷؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۶۹، ح۱۷۶۸.</ref>؛
حدیثش از اعتبار بالایی برخوردار نیست.
با این وجود [[ذهبی]] تصریح می‌کند که به قول أزدی اعتنایی نمی‌شود.
وی می‌نویسد:
{{عربی|لا يلتفت إلى قول الأزدي، فإن في لسانه في الجرح رهقاً}}؛
به قول ازدی توجه نمی‌شود؛ زیرا که وی در [[جرح]] [[راویان]] پا را فراتر از حد می‌گذارد.
از سویی دیگر ابن‌حبّان، حرب بن حسن طحّان را توثیق کرده و او را در [[ثقات]] نام برده است<ref>الثقات، ج۸، ص۲۱۳؛ همچنین ر.ک: لسان المیزان، ج۲، ص۱۸۴، ح۸۲۷.</ref>. [[ابن ابی حاتم]] نیز، درباره او می‌نویسد:
{{عربی|سألت أبي عنه، فقال: شيخ}}<ref>الجرح والتعدیل، ج۳، ص۲۵۲، ح۱۱۲۶.</ref>؛
از پدرم درباره حرب سؤال کردم که در پاسخ گفت: شیخ است.
اگر تعبیر شیخ<ref>ملا علی قاری «شیخ» را استاد کامل می‌داند. وی می‌نویسد: «المحدّث» و «الشیخ» و «الإمام» هو الأستاد الکامل»؛ جمع الوسائل فی شرح الشمائل، ص۷۰.</ref> درباره یک [[محدّث]] به منزله [[تأیید]] و توثیق او نباشد، یقیناً [[جرح]] او نیز به شمار نمی‌رود.
در این [[کلام]] نیز از او به عنوان یک [[محدّث]] یاد شده و هیچ جرمی متوجّه او نیست. بنابراین [[تضعیف]] [[سند روایت]] به جهت وجود [[حرب بن حسن طحان]] هیچ وجهی ندارد.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۱۹۴.</ref>
==حسین أشقر==
وی [[ابوعبدالله حسین بن حسن اشقر فزاری کوفی]] (متوفّای ۲۰۸) است. از آنجا که این شخص در سند [[روایات]] متعدد دیگری غیر از روایات مربوط به [[نزول]] [[آیه مودّت]] نیز واقع شده است، از این‌رو ترجمه وی بسیار مهم است.
[[ابن حجر]] در [[الکاف الشاف (کتاب)|الکاف الشاف]] [[حسین اشقر]] را [[ضعیف]] و ساقط دانسته است<ref>الکاف الشاف فی تخریج أحادیث الکشاف، ج۴، ص۲۲۰.</ref>؛ اما همو در کتاب تقریب التهذیب دچار تناقض شده و می‌نویسد:
{{عربی|الحسين ابن الحسن الأشقر الفزاري الكوفي صدوق يهم ويغلو في التشيع من العاشرة...{{س}}}}<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۲۱۴، ح۱۳۲۳.</ref>؛
[[حسین بن حسن اشقر فزاری]]، [[کوفی]]، راست‌گو است؛ ولی در [[تشیع]] اهتمام و [[زیاده روی]] دارد... و از [[رجال]] [[نسائی]] است.
نکته دیگر اینکه ابن‌حجر به جهت تشیع حسین اشقر، برخی روایات را در الکاف الشاف تضعیف کرده است، این در حالی است که با مبنای وی سازگاری ندارد و تهافتی آشکار است؛ چراکه او در مقدمه فتح [[الباری]] تصریح می‌کند که [[رافضی]] بودن - تا چه رسد به تشیع - به [[وثاقت]] [[راوی]] ضرر نمی‌رساند<ref>مقدمه فتح الباری، ص۳۸۱ و ۳۹۸. همچنین ر.ک: فتح الباری، ج۱۰، ص۱۵۲.</ref> و با توجه به این دو نکته، روشن است که [[طعن]] ابن حجر درباره حسین اشقر اعتباری ندارد.
افزون بر آن، حسین اشقر از رجال [[نسایی]] است و [[اهل‌سنت]] معترفند که شرط نسایی برای پذیرش صحّت یک [[حدیث]] و نقل آن در [[سنن]] خویش، سخت‌تر از شرط مسلم و [[بخاری]] است<ref>ر.ک: تهذیب الکمال، ج۱، ص۱۷۲؛ تذکره الحفّاظ، ج۲، ص۷۰۰، ح۷۱۹؛ سیر أعلام النبلاء، ج۱۴، ص۱۳۱، ح۶۷؛ تاریخ الإسلام، ج۲۳، ص۱۰۸؛ الوافی بالوفیات، ج۶، ص۲۵۷.</ref>. به همین جهت است که باید [[عالمان]] بزرگ اهل‌سنت کتاب نسایی را بر کتاب مسلم و [[بخاری]] مقدم بدارند. بنابراین وقتی [[حسین اشقر]] از نظر [[نسایی]] [[موثق]] باشد، [[تضعیف]] دیگران اهمیت چندانی ندارد.
حسین اشقر از [[مشایخ حدیثی]] بزرگانی همچون: احمدبن حنبل، ابن‌معین، فلّاس، ابن‌سعد و افرادی از این قبیل است<ref>ر.ک: تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۹۱، ح۵۹۶.</ref>.
ابن‌حجر، از عقیلی<ref>ر.ک: الضعفاء الکبیر، ج۱، ص۲۴۹، ح۲۹۷.</ref>، از [[احمدبن محمد بن هانی]] نقل می‌کند که گفت:
{{عربی| قلت: لأبي عبد الله يعني بن حنبل تحدث عن حسين الأشقر قال لم يكن عندي ممن يكذب وذكر عنه التشيع فقال له العباس بن عبد العظيم أنه يحدث في أبي بكر وعمر وقلت أنا يا أبا عبد الله أنه صنف بابا في معائبهما فقال ليس هذا بأهل أن يحدث عنه}}<ref>تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۹۱–۲۹۲.</ref>؛
به [[ابوعبدالله]] ([[احمد بن حنبل]]) گفتم: از حسین اشقر [[حدیث]] نقل می‌کنی. احمد بن حنبل گفت: از نظر من [[دروغ‌گو]] نیست.
گفت: از [[تشیع]] او سخن به میان آمد و عباس بن [[عبدالعظیم]] به احمد بن حنبل گفت: او درباره [[ابوبکر]] و [[عمر]] [[بدگویی]] می‌کرد. من نیز گفتم: ای ابوعبدالله، او بابی در بیان معایب ابوبکر و عمر تصنیف کرده است. احمدبن حنبل در جواب گفت: وی صلاحیت ندارد که از او حدیث نقل شود.
بنابراین روشن است که حسین اشقر هیچ نقطه ضعفی ندارد و تنها سبب تضعیف او نقل حقایقی درباره ابوبکر و عمر است؛ از این‌رو جوزجانی درباره او می‌گوید:
{{عربی|غال من الشتّامين للخيرة}}<ref>تهذیب الکمال، ج۶، ص۳۶۸؛ تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۹۱.</ref>؛
وی غالی است و در زمره شتم‌کنندگان افراد [[برگزیده]] است.
از سویی [[تضعیف راوی]] به جهت بیان حقایقی درباره [[شیخین]]، هرگز صحیح نبوده و بر اساس ضوابط [[جرح و تعدیل]] نیست. از سویی دیگر [[ابواسحاق جوزجانی ناصبی]] و از [[دشمنان امیرالمؤمنین]]{{ع}} است<ref>ر.ک: مقدمه فتح الباری، ص۳۸۸ و ۴۰۴ و ۴۴۶؛ الاکمال فی أسماء الرجال، ص۱۲۰؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۵۹، ح۳۳۲.</ref> و چنین کسی به [[یقین]] راویانی را که [[دوستدار]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بوده‌اند، تضعیف و روایاتی را که به نفع تشیع باشند [[جرح]] خواهد کرد. به همین جهت است که [[ابن حجر عسقلانی]] در مقدمه لسان [[المیزان]]، این نکته را متذکر شده و یادآوری کرده است که [[طعن]] و [[جرح]] چنین افرادی اعتبار ندارد<ref>ر.ک: لسان المیزان، ج۱، ص۱۱. همچنین ر.ک: تهذیب التهذیب، ج۱-۸۲، ص۸۱.</ref>. وی به عنوان نمونه از [[ابواسحاق]] جوزجانی نام می‌برد و تصریح می‌کند طعن و جرح‌های او بر پایه [[هوای نفس]] بوده و فاقد اعتبار است<ref>ر.ک: لسان المیزان، ج۱، ج۱، ص۱۶.</ref>. بنابراین [[تضعیف]] [[حسین اشقر]] از سوی جوزجانی نیز بر مبنای باطلی است که از نظر برخی [[ائمه]] [[جرح و تعدیل]] [[اهل تسنن]] پذیرفته نیست؛ از این‌رو [[یحیی بن معین]] ضمن [[تذکر]] به [[تشیع]] حسین اشقر، او را [[صدوق]] و احادیثش را بدون اشکال دانسته است.
وی همچنین با بیان شاگردی خویش نزد حسین أشقر و اخذ [[حدیث]] از او، به طور ضمنی به [[صحت احادیث]] وی [[شهادت]] می‌دهد<ref>ر.ک: تهذیب الکمال، ج۶، ص۳۶۸، ح۱۳۰۷.</ref>.
ابن‌حجر نیز به نقل از [[ابن جنید]] می‌نویسد:
{{عربی|سمعت ابن معين ذكر الأشقر، فقال: كان من الشيعة الغالية. قلت: فكيف حديثه؟ قال: لا بأس به. قلت: صدوق؟ قال: نعم، كتبت عنه}}<ref>تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۹۲، ح۵۹۶.</ref>؛
شنیدم که ابن‌معین، از حسین اشقر یاد کرد و گفت: او از [[شیعیان افراطی]] بود. به او گفته شد: حدیثش چگونه است؟ در جواب گفت: اشکالی بر آن وارد نیست، گفته شد: او [[راستگو]] است؟ گفت: آری، من [[احادیث]] او را می‌نویسم.
بنابراین حسین اشقر از نظر احمد، [[نسایی]]، [[یحیی بن معین]]، [[ابن‌حبان]] و برخی [[حدیث‌شناسان]] دیگر مورد [[اعتماد]] و راست‌گو است و تنها [[گناه]] او [[تشیّع]] او است. به همین جهت است که احادیثی که در [[فضائل امیرالمؤمنین]]{{ع}} نقل می‌کند، این‌گونه [[روایات]] را منکر خوانده و در احادیثش طعن می‌کنند، اما هیچ طعنی جز تشیّع به خود وی وارد نشده است که آن هم بر مبنای رجالی خود سنیان، به [[وثاقت]] [[راوی]] لطمه‌ای نمی‌زند.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۱۹۵.</ref>
===نتیجه===
بحث در سند روایتی بود که [[طبرانی]]، [[ابن ابی حاتم]]، ابن منذر، [[حاکم]] و [[ابن مردویه]] از [[حسین اشقر]]، از [[قیس بن ربیع]]، از [[اعمش]]، از [[سعید بن جبیر]]، از [[ابن عباس]] نقل کرده‌اند.
با بررسی شرح حال [[حرب بن حسن طحان]] و حسین اشقر - که دو [[راوی]] مورد بحث [[روایت]] هستند - روشن شد که نظر [[سیوطی]]، [[آلوسی]]، [[ابن کثیر]]، [[قسطلانی]]، [[هیثمی]] و [[ابن حجر]] درباره سند این [[حدیث]] نادرست است و [[ارزش]] و اعتباری ندارد.
اما اگر آنچه ابن‌حجر در فتح‌الباری می‌گوید: {{عربی|إِسْنَادُهُ وَاهٍ، فِيهِ ضَعِيفٌ وَرَافِضِيٌّ}}، منظور او از [[ضعیف]] و [[رافضی]]، حسین اشقر باشد- چنانکه در تخریج أحادیث [[کشاف]] او را [[تضعیف]] کرده است- این سخن ابن‌حجر نیز فاقد اعتبار خواهد بود. اما اگر مراد از او کسی غیر از اشقر باشد- که ظاهراً چنین است- او کسی نیست جز «قیس بن ربیع» که در ادامه به شرح حال وی نیز می‌پردازیم.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۱۹۹.</ref>
==قیس بن ربیع==
[[أبومحمد قیس بن ربیع اسدی کوفی]] از [[رجال]] [[ابوداوود]]، [[ترمذی]] و ابن‌ماجه است<ref>ر.ک: تهذیب التهذیب، ج۸، ص۳۵۰، ح۶۹۸.</ref>. بسیاری از [[عالمان]] بزرگ [[حدیثی]] نیز از وی روایت کرده‌اند. محدّثانی همچون: [[سفیان ثوری]]، [[شعبه بن حجاج]]، [[عبدالرزاق بن همام]]، [[ابونعیم فضل بن دکین]]، [[ابوداوود طیالسی]]، [[معاذ بن معاذ]] و دیگران<ref>ر.ک: تهذیب التهذیب، ج۸، ص۳۵۰؛ تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۲۷، ح۴۹۰۳؛ تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۵۲، ح۶۹۳۸.</ref> و در میان این [[راویان]] و عالمان بزرگ [[اهل‌بیت]] اشخاصی همچون سفیان ثوری، شعبه، ابوولید طیالسی و دیگران وی را توثیق کرده‌اند.
ابوداوود طیالسی به نقل از شعبه می‌گوید:
{{عربی|سمعت أَبَا حصين يثني على قَيْس بْن الربيع}}<ref>مسند ابن الجعد، ص۳۰۹؛ الجرح والتعدیل، ج۱، ص۱۵۱، ح۶۳ و ۷، ص۹۹، ح۵۵۳؛ الکامل (ابن عدی)، ج۶، ص۴۰؛ تاریخ أسماء الثقات، ص۱۹۱، ح۱۱۵۶؛ تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۵۲، ح۶۹۳۸؛ تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۲۸، ح۴۹۰۳؛ تهذیب التهذیب، ج۸، ص۳۵۰، ح۶۹۸.</ref>؛
از [[ابوحصین]] شنیدم که قیس بن ربیع را [[مدح]] و ثنا می‌کرد.
و نیز می‌گوید:
{{عربی|قَالَ لَنَا شُعْبَةُ: أَدْرَكُوا قَيْسًا قَبْلَ أَنْ يَمُوتَ}}<ref>مسند ابن الجعد، ص۳۰۹؛ الجرح والتعدیل، ج۱، ص۱۵۱، ح۶۳ و ۷، ص۹۹، ح۵۵۳؛ الکامل (ابن عدی)، ج۶، ص۴۰؛ تاریخ أسماء الثقات، ص۱۹۱، ح۱۱۵۶؛ تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۵۲، ح۶۹۳۸؛ تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۲۸، ح۴۹۰۳؛ تهذیب التهذیب، ج۸، ص۳۵۰، ح۶۹۸.</ref>؛
شعبه به من گفت: پیش از آنکه قیس بمیرد، از وی استفاده کنید.
همچنین در احوالات او آمده است:
{{عربی|قَالَ عفان: قلت ليحيى بْن سعيد: هل سمعت سفيان يقول فيه بغلطة، أو يتكلم فيه بشيء؟ قَالَ: لا، قلت ليحيى: أفتتهمه بكذب؟ قَالَ: لا... وَ قَالَ حاتم بْن الليث الجوهري عَنْ عفان: كان قيس ثقة، يوثقه الثوري وشعبة}}؛
[[عفان]] گوید: به [[یحیی بن سعید]] گفتم: آیا شنیده‌ای که سفیان بر قیس ایرادی گرفته باشد و یا درباره وی سخنی گفته باشد؟ گفت: نه.
حاتم بن لیث جوهری از عفان نقل می‌کند که گفت: قیس [[ثقه]] بود و ثوری و شعبه او را توثیق کرده‌اند.
{{عربی|قَالَ حاتم بْن الليث الجوهري عَنْ أَبِي الوليد الطيالسي: كان قيس بْن الربيع ثقة حسن الحديث...}}؛
حاتم بن لیث به نقل از [[ابو ولید طیالسی]] گوید: [[قیس بن ربیع]] ثقه و [[احادیث]] وی [[نیکو]] است.
بنابراین روشن شد که هیچ دلیلی بر ردّ احادیث قیس بن ربیع وجود ندارد و وی نیز از نظر [[عالمان]] رجالی ثقه و [[صدوق]] است<ref>ر.ک: تقریب التهذیب، ج۲، ص۳۳، ح۵۵۹۰؛ معرفة الثقات، ج۲، ص۲۲۰، ح۱۵۳۰.</ref>. از سویی در شرح حال وی اتّهام به [[جهل]]، [[کذب]]، [[تحریف]] و تصحیف [[روایات]] نیز وجود ندارد تا [[حکم]] به [[ضعف]] وی نماییم. و از سویی دیگر، تنها اشکالی که به وی وارد کرده‌اند ضعف در محافظه است، اما با این وجود بر [[صداقت]] او تأکید دارند<ref>ر.ک: میزان الاعتدال، ج۳، ص۳۹۳، ح۶۹۱۱.</ref>؛ یعنی وی [[دروغ‌گو]] نبوده و عمداً به تحریف روایات دست نمی‌زده است، اما امکان دارد به جهت ضعف وی در [[حفظ]] روایات، در اواخر عُمْر روایاتی را [[اشتباه]] خوانده باشد. همچنین چند نقطه تاریک دیگر درباره قیس بیان شده است که هیچ یک از آنها موجب [[طعن]] در اعتبار وی و روایات او نمی‌گردد. مثلاً در احوالات او نوشته‌اند:  
{{عربی|كان قيس بْن الربيع عالما بالحديث، ولكنه ولي المدائن، فقتل رجلا فيما بلغني، فنفر الناس عنه}}<ref>تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۵۵. مزی نیز مطلبی را به همین مضمون آورده است؛ ر.ک: تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۳۳.</ref>؛
[[قیس بن ربیع]] از [[عالمان]] [[حدیث]] بوده است؛ اما وی [[فرماندار]] [[مدائن]] نیز بوده است. وی در دوران حکومتش شخصی را کشت، در نتیجه [[مردم]] از او روی‌گردان شدند.
نقطه [[ضعف]] دیگری که برای قیس بیان شده، [[اتهام]] به [[تشیع]] است. [[ذهبی]] از [[احمد بن حنبل]] نقل می‌کند که او [[شیعه]] بوده است<ref>میزان الاعتدال، ج۳، ص۳۹۳، ح۶۹۱۱. همچنین ر.ک: الکامل (ابن عدی)، ج۶، ص۳۹، ح۱۵۸۶.</ref>. با این حال ذهبی به [[راستگویی]] او [[اذعان]] و اعتراف دارد<ref>میزان الاعتدال، ج۳، ص۳۹۳.</ref>.
همچنین گفته شده است که قیس [[احادیث]] منکری نقل کرده است. [[حرب]] بن اسماعیل می‌گوید:
{{عربی|قلت لاحمد بن حنبل: قيس بن الربيع أي شئ ضعفه؟ قال: روى أحاديث منكرة}}<ref>الجرح والتعدیل، ج۷، ص۹۸، ح۵۵۳؛ تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۳۱، ح۴۹۰۳.</ref>؛
به احمد بن حنبل گفتم: چه چیزی موجب [[تضعیف]] قیس بن ربیع شده است؟ گفت: او احادیث منکری [[روایت]] کرده است.
البته درباره این‌گونه احادیث منسوب به او تأملاتی وجود دارد. از باب نمونه [[ابوداوود]] می‌گوید:
{{عربی|إنما أتي قيس من قبل ابنه، كان ابنه يأخذ حديث الناس، فيدخلها في فرج كتاب قيس، ولا يعرف الشيخ ذلك}}<ref>التاریخ الصغیر، ج۲، ص۱۵۸؛ تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۵۶، ح۶۹۳۸؛ تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۳۴، ح۴۹۰۳؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۳۹۶، ح۶۹۱۱؛ تهذیب التهذیب، ج۸، ص۳۵۲، ح۶۹۸.</ref>؛
آنچه [[جرح]] درباره قیس وارد شده است از جانب فرزند او است؛ چراکه فرزندش احادیثی را که از دیگران می‌گرفت در میان کتاب قیس داخل می‌کرد، به طوری که قیس آن احادیث داخل شده را تشخیص نمی‌داد.
[[ابن حجر عسقلانی]] نیز درباره او می‌نویسد:
{{عربی|صدوق، تغيّر لما كبر، أدخل عليه ابنه ما ليس من حديثه، فحدّث به}}<ref>تقریب التهذیب، ج۲، ص۳۳، ح۵۵۹۰.</ref>؛
راست‌گو است، اما به هنگام [[پیری]] [[تغییر]] پیدا کرد (یعنی [[مبتلا]] به اختلال حواس شد) و پسرش آنچه را که [[حدیث]] او نبود، در [[احادیث]] او و به نام او داخل کرده و [[روایت]] کرد.
بنابراین، با توجه به تأکید [[ذهبی]] و [[ابن‌حجر عسقلانی]] بر [[راست‌گویی]] قیس، [[اشتباه]] وی در چند حدیث و آن هم به جهت کم حافظگی در [[پیری]] و یا نقل چند حدیث به نام وی، دلیل [[درستی]] بر ردّ احادیث وی نمی‌تواند باشد؛ چراکه علاوه بر اعتراف [[ائمه]] [[جرح و تعدیل]] به [[صداقت]] [[قیس بن ربیع]]، سه تن از [[صاحبان صحاح]] ستّه احادیث او را در کتب خود روایت کرده‌اند.
در نتیجه تا اینجا روشن شد روایاتی که در سند آنها قیس بن ربیع، [[حسین اشقر]] و [[حرب بن حسن طحان]] واقع شده‌اند، صحیح و غیر قابل خدشه هستند و [[طعن]] و [[جرح]] در این [[روایات]] هیچ دلیلی جز [[تعصّب]] و [[عناد]] ندارد.
اما روایت دیگری که در سند آن خدشه کرده‌اند، روایتی است که [[طبری]] در [[تفسیر]] خود نقل کرده است. پیشتر روایات [[تفسیر طبری]] در ذیل [[آیه مودّت]] مطرح شد. وی چهار روایت در ذیل این [[آیه]] نقل کرده است که در این میان، سند یکی از روایات، به جهت وجود «[[یزید]] بن أبی زیاد» مورد خدشه قرار گرفته است. البته [[تضعیف]] [[یزید بن ابی زیاد]] نیز به مانند سه [[راوی]] قبل تنها از سر تعصّب و عناد است و طبق مبانی رجالی، هیچ دلیلی بر تضعیف وی وجود ندارد. در ادامه به بررسی اعتبار وی می‌پردازیم.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۲۰۰.</ref>
==یزید بن ابی زیاد==
یزید بن أبی رباد قرشیّ [[هاشمی]] کوفیّ (متوفای سال ۱۳۶ یا ۱۳۷)<ref>برخی سال وفات وی را ۱۳۷ و برخی دیگر سال ۱۳۶ می‌دانند؛ اما ذهبی می‌گوید: {{عربی| تُوُفِّيَ عَلَى الصَّحِيحِ سَنَةَ سِتَّ وَثَلَاثِينَ وَمِائَةَ}}؛ تاریخ الإسلام، ج۸، ص۵۶۴.</ref>. وی قرشی نیست، بلکه [[غلام]] [[عبدالله بن حارث بن نوفل]] بوده است. او از [[رجال]] صحیح‌های شش‌گانه [[اهل تسنن]] است<ref>تهذیب الکمال، ج۳۲، ص۱۳۵ - ۱۳۶، ح۶۹۹۱.</ref>. [[مزی]] درباره او می‌گوید:
{{عربی| قال البخاري فِي "اللباس" من "صحيحه" عقيب حديث عاصم بْن كليب عَن أَبِي بردة، قلنا لعلي: ما القسية؟ وَقَال جرير عَن يزيد فِي حديثه: القسية ثياب مضلعة... الحديث. وروى لَهُ في كتاب "رفع اليدين في الصلاة" وفي "الأدب". وروى له مسلم مقرونا بغيره، واحتج به الباقون}}<ref>تهذیب الکمال، ج۳۲، ص۱۴۰، ح۶۹۹۱.</ref>؛
[[بخاری]] در [کتاب] [[لباس]] از صحیح خود، پس از [[حدیث]] [[عاصم بن کلیب]] از ابو برده می‌گوید: به علی گفتیم: قسیّه چیست؟
[[جریر]] از یزید [بن أبی زیاد] در حدیث نقل کرد: قسیّه لباس است... و [بخاری] در کتاب «رفع الیدین فی الصلاه» و نیز در «الأدب» از [[[یزید بن ابی زیاد]]] حدیث نقل کرده و مسلم نیز حدیث دیگری از او [[روایت]] کرده است و باقی [[صاحبان صحاح]] ستّه نیز به [[احادیث]] او [[احتجاج]] کرده‌اند.
بسیاری از [[محدّثان]] معروف [[اهل سنت]] نیز از یزید بن ابی زیاد روایت کرده‌اند، حدیث شناسانی همچون: سفیان ثوری، [[سفیان بن عیینه]]، [[شریک بن عبدالله]]، [[شعبه بن حجاج]]، [[عبدالله بن نمیر]] و عالمانی دیگر از این قبیل.
مسلم در مقدمه صحیح خود، درباره وی می‌نویسد:
{{عربی|فَإِنَّ اسْمَ السَّتْرِ، وَالصِّدْقِ، وَتَعَاطِي الْعِلْمِ يَشْمَلُهُمْ كَعَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ، وَيَزِيدَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ، وَلَيْثِ بْنِ أَبِي سُلَيْمٍ، وَأَضْرَابِهِمْ}}<ref>صحیح مسلم، ج۱، ص۴.</ref>؛
همانا عناوینی همچون خوش‌نام، راست‌گو و طالب [[علم]] بر آنان [[صدق]] می‌کند، [عالمانی] مانند [[عطاء بن سائب]]، [[یزید بن ابی زیاد]]، [[لیث بن ابی سلم]] و امثال ایشان.
بسیاری از [[عالمان]] [[جرح و تعدیل]] همچون [[ابن حجر]] نیز او را توثیق کرده‌اند<ref>ر.ک: تهذیب التهذیب، ج۶، ص۲۸۸ - ۲۸۹، ح۵۳۱.</ref>.
بنابراین یزید بن ابی زیاد از [[رجال]] [[صحاح]] ستّه است و مسلم او را [[شایسته]] عنوان خوش نام، [[صدوق]] و [[اشتغال]] به علم می‌داند. بزرگان جرح و تعدیل نیز او را توثیق کرده‌اند؛ از همین روی وجهی برای [[تضعیف]] او باقی نمی‌ماند. طبق معمول اهل سنت، این بار نیز تنها دلیل تضعیف یزید بن ابی زیاد، [[اتهام]] وی به [[تشیع]] است!
ابن‌عدی و دیگران درباره او می‌نویسند:
{{عربی|كَانَ مِن أَئِمَّة الشِّيعَة الْكِبَار}}<ref>الکامل (ابن‌عدی)، ج۷، ص۲۷۱۹؛ تهذیب الکمال، ج۳۲، ص۱۳۸، ح۶۹۹۱؛ خلاصة تذهیب تهذیب الکمال، ص۴۳۱؛ تهذیب التهذیب، ج۱۱، ص۲۸۸، ح۵۳۱؛ سیر أعلام النبلاء، ج۶، ص۱۳۰، ح۴۱؛ میزان الاعتدال، ج۴، ص۴۲۴، ح۹۶۹۵.</ref>؛
او از [[پیشوایان]] بزرگ [[شیعه]] بود.
در نتیجه [[روایت]] [[یزید بن ابی زیاد]] درباره [[شأن نزول آیه]] [[مودّت]] نیز کاملاً صحیح خواهد بود و چنانکه او از [[ابن عباس]] نقل می‌کند، [[آیه مودّت]] درباره [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} نازل شده است و مراد از «[[قرب]]» فقط [[امیرالمؤمنین]]، [[حضرت صدیقه طاهره]]، [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} هستند.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۲۰۴.</ref>
==نتیجه بررسی [[اسناد روایات]]==
روایاتی را که بر سخن [[حق]] دلالت داشتند و بیانگر [[نزول]] آیه مودّت درباره [[اهل‌بیت پیامبر]]{{صل}} بودند، به سه قسم تقسیم می‌شوند:
قسم یکم: احادیثی هستند که همگان بر صحّت آنها اتفاق دارند، به مانند [[حدیثی]] که طاووس، از [[سعید بن جبیر]]، از ابن عباس نقل کرده است.
قسم دوم: احادیثی است که [[حدیث]] پژوهان [[سنّی]] آنها را نقل کرده و درباره سند آن سخنی نگفته و خدشه‌ای وارد نکرده‌اند، بلکه گاهی به صحّت و اعتبار آنها نیز معترفند؛ مانند حدیثی که از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل شده و در آن آمده است که [[پیامبر]] در پاسخ به سؤال [[عرب]] [[بادیه نشین]] درباره [[اجر رسالت]] فرمودند: «من در ازای [[رسالت]] خویش اجری نمی‌طلبم جز [[مودت]] نزدیکانم». در این حدیث رسول خدا{{صل}} تصریح فرمودند که مراد از «[[قربی]]» [[نزدیکان]] آن [[حضرت]] هستند.
همچنین [[خطبه امام حسن]]{{ع}} پس از [[شهادت امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[کلام]] حضرت [[امام زین‌العابدین]]{{ع}} به هنگام [[اسارت]] در [[شام]] و سخن برخی دیگر از [[امامان]]{{عم}} که در زمره همین گروه قرار می‌گیرد.
روشن است که این قسم از [[احادیث]] نیز نیازی به [[بررسی سندی]] ندارند.
قسم سوم: روایاتی هستند که در سند آنها خدشه شده است. راویانی که در سندهای این احادیث قرار داشتند و [[تضعیف]] شده‌اند عبارت بودند از: ١-[[حرب بن حسن طحان]]، ۲- [[حسین اشقر]]، ۳- [[قیس بن ربیع]] و ۴- [[یزید بن أبی زیاد]].
با بررسی شرح حال این [[راویان]]، روشن شد که بر پایه مبانی رجالی [[اهل]] [[سنّت]]، [[تضعیف]] این چهار نفر نادرست و مردود است.
در ادامه به بررسی و دفع [[شبهه‌ها]] و اشکال‌های [[مخالفان]] می‌پردازیم.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۲۰۶.</ref>

نسخهٔ ‏۱۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۲۲

متن‌های حدیث در کتب معتبر اهل‌سنت

احمدبن حنبل عبارت ذیل را به دو طریق نقل کرده است. وی می‌نویسد: «حدثنا عبدالله، حدثنی أبی، ثنا یحیی، عن شعبه، حدثنی عبدالملک بن میسره، عن طاووس، قال: أتی ابن عباس رجل فسأله. و سلیمان بن داوود، قال: أخبرنا شعبه، أنبأنی عبد الملک، قال: سمعت طاووساً یقول: سأل رجل ابن عباس المعنی عن قوله عزوجل: ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۱]، فقال سعید بن جبیر: قرابه محمد(ص). قال ابن عباس: عجلت! إن رسول الله(ص) لم یکن بطن من قریش إلا لرسول الله(ص) فیهم قرابه، فنزلت﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى إلا أن تصلوا قرابه ما بینی و بینکم»[۲]؛

عبدالله بن احمد، به سند خود از طاووس نقل می‌کند که گفت: مردی نزد ابن عباس رفت و از او پرسید. [در سندی دیگر] سلیمان بن داوود گوید: شعبه از عبدالملک روایت کرد که طاووس می‌گفت: شنیدم مردی از ابن عباس معنای آیه ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى را پرسید، آن‌گاه سعیدبن جبیر گفت: منظور خویشاوندی محمد(ص) است، ابن عباس گفت: عجله کردی! همانا هیچ قبیله‌ای در قریش نیست مگر آنکه پیامبر(ص) در میان آنها خویشاوندی دارد، پس آیه ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى نازل شد و شما موظفید که به خاطر خویشاوندی میان من و شما، صله رحم کنید. بر اساس این حدیث، ابن عباس قول سعیدبن جبیر درباره مصداق ذوی القربی را ردّ می‌کند. سعید بن جبیر معتقد است که خویشاوندان پیامبر اکرم(ص) مصداق «ذوی القربی» هستند؛ اما ابن عباس به وی می‌گوید در این باره عجله کردی و به اشتباه نظر دادی؛ چراکه اگر مراد از «قربی» خویشاوندان پیامبر(ص) باشند، در این صورت حکم آیه شامل تمامی قریش خواهد بود که صحیح نیست. اما احمد بن حنبل با سند دیگری در کتاب مناقب علی بن أبی طالب روایت کرده و می‌نویسد: وَفِيمَا كَتَبَ إِلَيْنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْحَضْرَمِيُّ، يَذْكُرُ أَنَّ حَرْبَ بْنَ الْحَسَنِ الطَّحَّانَ حَدَّثَهُمْ قَالَ: نا حُسَيْنٌ الْأَشْقَرُ، عَنْ قَيْسٍ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَنْ قَرَابَتُنَا هَؤُلَاءِ الَّذِينَ وَجَبَتْ عَلَيْنَا مَوَدَّتُهُمْ؟ قَالَ: «عَلِيٌّ، وَفَاطِمَةُ، وَابْنَاهَا(ع)»[۳]؛ در آنچه محمد بن عبدالله بن سلیمان حضرمی بر من نوشته یادآور شده که حرب بن حسن طحان، به سند خود از ابن عباس نقل می‌کند که وقتی آیه ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى نازل شد، از رسول خدا(ص) سؤال شد که خویشان شما چه کسانی هستند که مودتشان بر ما واجب شده است؟ پیامبر فرمودند: «علی، فاطمه و فرزندانش(ع)).[۴]

محمد بن إسماعیل بخاری

از دیگر قائلان این حدیث بخاری است. وی در صحیح خود می‌نویسد: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ عَبْدِ المَلِكِ بْنِ مَيْسَرَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ طَاوُسًا، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ: ﴿إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى فَقَالَ سَعِيدُ بْنُ جُبَيْرٍ: قُرْبَى آلِ مُحَمَّدٍ(ص) فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: عَجِلْتَ إِنَّ النَّبِيَّ(ص) لَمْ يَكُنْ بَطْنٌ مِنْ قُرَيْشٍ، إِلَّا كَانَ لَهُ فِيهِمْ قَرَابَةٌ، فَقَالَ: «إِلَّا أَنْ تَصِلُوا مَا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ مِنَ القَرَابَةِ»[۵]؛ محمدبن بشار به سند خود از طاووس نقل می‌کند که گفت: شنیدم که از ابن عباس درباره آیه ﴿إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى سؤال شد. سعید ابن جبیر گفت: قربی، آل محمد(ص) هستند. ابن‌عباس به سعیدبن جبیر گفت: عجله کردی! همانا هیچ قبیله‌ای در قریش نیست مگر آنکه پیامبر(ص) در میان آنها خویشاوندی دارد. آن‌گاه پیامبر(ص) فرمود: «در این صورت موظفید که به خاطر خویشاوندی که میان من و شما است، صله رحم کنید».[۶]

ترمذی

ترمذی نیز در سنن خود، همین حدیث را با همین سند نقل کرده و سند آن را حسن و صحیح دانسته است[۷].[۸]

طبرانی

همین روایت را طبرانی در المعجم الکبیر آورده است[۹].[۱۰]

حاکم نیشابوری

حاکم نیشابوری نیز در مستدرک علی الصحیحین، ذیل آیه مودّت می‌نویسد: إِنَّمَا اتَّفَقَا فِي تَفْسِيرِ هَذِهِ الْآيَةِ عَلَى حَدِيثِ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ مَيْسَرَةَ الزَّرَّادِ، عَنْ طَاوُسٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا أَنَّهُ فِي قُرْبَى آلِ مُحَمَّدٍ(ص)[۱۱]؛ ما همه در تفسیر این آیه اتفاق نظر داریم که بر اساس حدیث عبدالمک بن میسره زراد، از طاووس، از ابن عباس، آیه درباره آل محمد(ص) است. عبدالملک بن میسره زرّاد، همان کسی است که بخاری حدیث سعید بن جبیر از ابن عباس را از وی نقل کرده است. در حدیث بخاری، به سعید بن جبیر نسبت داده شده بود که وی همه خویشاوندان رسول خدا(ص) را مصداق «قربی» معرفی کرده و ابن عباس رأی وی را ناشی از عجله در اعلام نظر دانسته است. اما روشن شد که اولاً براساس حدیث احمد بن حنبل در فضائل الصحابه و روایت طبرانی در المعجم الکبیر، سعید بن جبیر به نقل از ابن عباس، از رسول خدا(ص)، مصداق قرب را امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین(ع) معرفی کرده است، و ثانیاً حاکم نیشابوری تصریح می‌کند که بر اساس حدیث عبدالملک بن میسره، مراد از «قربی» آل محمد(ص) است. این موضوع به روشنی میزان امانت‌داری و دقت بخاری را در نقل احادیث نمایان می‌سازد![۱۲]

محمد بن جریر طبری

در همین راستا طبری نیز در تفسیر خود به چند روایت در این باره اشاره کرده است. وی می‌نویسد:

۱.«عَنْ أَبِي الدَّيْلَمِ قَالَ: لَمَّا جِيءَ بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَسِيرًا، فَأُقِيمَ عَلَى دَرَجِ دِمَشْقَ، قَامَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي قَتَلَكُمْ وَاسْتَأْصَلَكُمْ، وَقَطَعَ قَرْنَيِ الْفِتْنَةِ. فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ: أَقَرَأْتَ الْقُرْآنَ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: أَقَرَأْتَ آلَ حم؟ قَالَ: قَرَأْتُ الْقُرْآنَ، وَلَمْ أَقْرَأْ آلَ حم. قَالَ: مَا قَرَأْتَ: ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى؟ قَالَ: وَإِنَّكُمْ أَنْتُمْ هُمْ؟ قَالَ: نَعَمْ»[۱۳]؛ از أبودیلم نقل شده که گفت: وقتی علی بن الحسین(ع) را به اسارت بردند و بر بلندای دمشق قرار گرفت. مردی از اهل شام برخاست و گفت: حمد خدای راست که شما را کشت و ریشه‌کن کرد و شاخ فتنه را برید! حضرت علی بن الحسین(ع) به وی فرمود: «آیا قرآن خوانده‌ای؟» گفت: بله. حضرت فرمود: «آیا «آل حم» را خوانده‌ای»؟ گفت: قرآن خوانده‌ام، اما «آل حم» را قرائت نکرده‌ام. حضرت فرمود: «آیا این آیه را قرائت نکرده‌ای: ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى؟ آن مرد گفت: آیا مراد آیه، شما هستید؟ حضرت فرمودند: «بله». هر چند اهل‌سنّت حضرت امام سجاد(ع) را به عنوان امام معصوم قبول ندارند، اما با دیدی حداقلی، ایشان را به عنوان یکی از عالمان بزرگ امّت و تابعان به شمار می‌آورند. بر اساس این حدیث، حضرت امام سجاد(ع) برای معرفی خود به آیه مودّت استناد و استشهاد کرده و خویشتن را مصداق «ذوی القربی» معرفی می‌کنند.

ابوحیّان نیز این روایت را بدون هیچ مناقشه و خدشه در سند، به ارسال مسلّم روایت کرده است[۱۴].

۲. «حَدَّثَنِي يَعْقُوبُ قَالَ: ثَنَا مَرْوَانُ، عَنْ يَحْيَى بْنِ كَثِيرٍ، عَنْ أَبِي الْعَالِيَةِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، فِي قَوْلِهِ: ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى قَالَ: «هِيَ قُرْبَى رَسُولِ اللَّهِ(ص)»»[۱۵]؛ یعقوب، از مروان، از یحیی بن کثیر، از ابوالعالیه، از سعیدبن جبیر نقل کرد که درباره آیه مودّت گفت: مراد از «ذوی القربی»، خویشاوندان رسول خدا(ص) هستند.

٣. «حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عُمَارَةَ الْأَسَدِيُّ، وَمُحَمَّدُ بْنُ خَلَفٍ قَالَا: ثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ قَالَ: أَخْبَرَنَا إِسْرَائِيلُ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ قَالَ: سَأَلْتُ عَمْرَو بْنَ شُعَيْبٍ، عَنْ قَوْلِ اللَّهِ، عَزَّ وَجَلَّ: ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى قَالَ: «قُرْبَى النَّبِيِّ(ص)»[۱۶]؛ محمد بن عماره اسدی و محمد بن خلف، از عبیدالله، از اسرائیل، از ابواسحاق نقل کردند که ابواسحاق گفت: از عمروبن شعیب درباره آیه شریفه: ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى پرسیدم. گفت: [منظور] نزدیکان پیامبر(ص) است. با توجه به روایت‌هایی که ذکر شد، دو مصداق برای «ذوی القربی» معین شده است: نخست تمامی خویشاوندان پیامبر که این قول به سعید بن جبیر منتسب است و دیگری، افراد مشخص و معینی از خویشاوندان پیامبر؛ یعنی امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه زهرا و دو اولاد ایشان(ع). این قول به روایات صریحی از رسول خدا(ص) مستند است. پیش از طرح احادیث دیگر، تذکر به این نکته ضروری است که اقوال درباره مصداق «قربی» در آیه مودّت به همین دو قول منحصر نیست و حق ستیزان چنانکه در دلالت آیه ولایت، آیه تطهیر، آیه مباهله و آیات دیگر خدشه کرده‌اند، درباره آیه مودّت نیز وجوه نامربوط مختلفی را مطرح ساخته‌اند تا حقیقت همچنان در غبار شبهات مخفی بماند. در این راستا، برخی واژه «قربی» را در آیه به معنای مصدری آن اخذ کرده و گفته‌اند مراد از «قربی»، نزدیکی و اقتراب به خداوند است؛ یعنی اجر رسالت پیامبر کارهایی است که مسلمانان را به خدا نزدیک‌تر می‌کند![۱۷].

برخی دیگر نیز قائل شده‌اند که اجر رسالت، مودّت هر یک از مسلمانان با نزدیکان خویش است؛ یعنی هر چند که «قربی» در آیه به معنای نزدیکان است نه به معنای اقتراب و نزدیک شدن، اما مراد نزدیکان می‌تواند هر یک از مسلمانان باشد نه فقط نزدیکان رسول خدا(ص)![۱۸]. اما بی‌اساس بودن این گفته‌ها هویدا و روشن است؛ زیرا ۔ چنانکه دیدیم – براساس روایات معتبر در منابع اهل‌سنّت، از سویی «قربی» در آیه مودّت به معنای خویشاوندان است و هرگز معنای مصدری (یعنی اقتراب) مورد نظر آیه نمی‌باشد، و از سویی دیگر مصداق آن نزدیکان پیامبر اکرم(ص) هستند، نه خویشاوندان هر مسلمان. این دو نکته وجه اشتراک روایات پیش‌گفته بود. اما بر اساس روایاتی که از قول رسول خدا(ص) نقل شد، مصداق قربی، افراد معین و مشخصی از نزدیکان پیامبر است، نه تمامی خویشاوندان ایشان. براساس روایتی که هیثم، از ابوسعید بن کلیب شاشی نقل می‌کند، برای یک عرب بادیه‌نشین این سؤال پیش می‌آید که آیا مراد از ﴿الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى مودّت هر یک از مسلمانان درباره نزدیکان خویش است، و یا منظور مودّت با نزدیکان رسول خدا(ص) است؟ در این روایت، پیامبر اکرم(ص) تصریح می‌کند که مودّت با نزدیکان ایشان به عنوان اجر رسالت قرار داده شده است. شاشی در مسند خود آورده است: «حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَفَّانَ، نا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ، عَنْ يَحْيَى بْنِ ثَعْلَبَةَ الْأَنْصَارِيِّ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ أَبِي النَّجُودِ، عَنْ زِرٍّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فِي مَسِيرٍ، فَهَتَفَ بِهِ أَعْرَابيٌّ بِصَوْتٍ جَهْوَرِيٍّ: يَا مُحَمَّدُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «يَا هَنَاهُ»، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ، مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ يُحِبُّ الْقَوْمَ وَلَمْ يَعْمَلْ بِعَمَلِهِمْ؟ قَالَ: «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ» قَالَ: يَا مُحَمَّدُ، إِلَى مَنْ تَدْعُو؟ قَالَ: «إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامِ الصَّلَاةِ، وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ، وَحَجِّ الْبَيْتِ» قَالَ: فَهَلْ تَطْلُبُ عَلَى هَذَا أَجْرًا؟ قَالَ: «لَا، إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى» قَالَ: أَقْرِبَائِي يَا مُحَمَّدُ أَمْ قُرَبَاؤُكَ؟ قَالَ: «بَلْ قُرَبَائِي» قَالَ: هَاتِ يَدَكَ حَتَّى أُبَايِعُكَ، فَلَا خَيْرَ فِيمَنْ يَوَدُّكَ وَلَا يَوَدُّ قُرَبَاءَكَ»[۱۹]؛ حسن بن علی بن عفان، به سند خود از عبدالله روایت کرد که در راهی با رسول خدا(ص) همراه بودیم که یک عرب بادیه‌نشین با صدای بلند فریاد زد: ای محمد! رسول خدا(ص) فرمود: «چه می‌گویی؟». اعرابی گفت: ای محمد، نظرت درباره مردی که قومی را دوست دارد، اما عملش با اعمال آنان سازگار نیست چیست؟ پیامبر فرمود: «انسان با آن کس که او را دوست دارد همراه می‌شود». اعرابی گفت: ای محمد، تو ما را به چه کسی می‌خوانی؟ پیامبر فرمود: «به شهادت این [[[حقیقت]]] که خدایی به جز «الله» نیست و من رسول خدا هستم و نیز به اقامه نماز، پرداخت زکات، روزه ماه رمضان و حج خانه خدا». اعرابی گفت: آیا در برابر این دعوت اجری نیز می‌طلبی؟ پیامبر فرمود: «نه، جز مودّت درباره نزدیکان». اعرابی گفت: [منظور شما از «قربی»] نزدیکان من است یا نزدیکان خودت؟ پیامبر فرمود: «البته که نزدیکان خودم». اعرابی گفت: دست خود را پیش آر تا با تو بیعت کنم، خیری نیست در کسی که به شما مودّت داشته باشد، اما به نزدیکان شما مودّت نکند.

حاکم نیشابوری نیز می‌نویسد: «حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى ابْنِ أَخِي طَاهِرٍ الْعَقِيقِيُّ الْحَسَنِيُّ، ثنا إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، حَدَّثَنِي عَمِّي عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ زَيْدٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: خَطَبَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ النَّاسَ حِينَ قُتِلَ عَلِيٌّ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: «لَقَدْ قُبِضَ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةَ رَجُلٌ لَا يَسْبِقُهُ الْأَوَّلُونَ بِعَمَلٍ وَلَا يُدْرِكُهُ الْآخِرُونَ، وَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يُعْطِيهِ رَايَتَهُ فَيُقَاتِلُ وَجِبْرِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَمِيكَائِيلُ عَنْ يَسَارِهِ، فَمَا يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ، وَمَا تَرَكَ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ صَفْرَاءَ وَلَا بَيْضَاءَ إِلَّا سَبْعَ مِائَةِ دِرْهَمٍ فَضَلَتْ مِنْ عَطَايَاهُ أَرَادَ أَنْ يَبْتَاعَ بِهَا خَادِمًا لِأَهْلِهِ»، ثُمَّ قَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَمَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي فَأَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ، وَأَنَا ابْنُ النَّبِيِّ، وَأَنَا ابْنُ الْوَصِيِّ، وَأَنَا ابْنُ الْبَشِيرِ، وَأَنَا ابْنُ النَّذِيرِ، وَأَنَا ابْنُ الدَّاعِي إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ، وَأَنَا ابْنُ السِّرَاجِ الْمُنِيرِ، وَأَنَا مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ الَّذِي كَانَ جِبْرِيلُ يَنْزِلُ إِلَيْنَا وَيَصْعَدُ مِنْ عِنْدِنَا، وَأَنَا مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ الَّذِي أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرَهُمْ تَطْهِيرًا، وَأَنَا مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ الَّذِي افْتَرَضَ اللَّهُ مَوَدَّتَهُمْ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فَقَالَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لِنَبِيِّهِ(ص): ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا[۲۰] فَاقْتِرَافُ الْحَسَنَةِ مَوَدَّتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»[۲۱]؛

ابومحمد حسن بن محمد عقیقی حسنی، از اسماعیل بن محمد بن اسحاق بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین(ع)، از عموی خود علی بن جعفر بن محمد، از حسین بن زید، از عمر بن علی، از پدرش علی بن حسین روایت کرد که گفت: حسن بن علی(ع) به هنگام شهادت علی(ع) خطبه خواند، آن‌گاه خدا را حمد و ثنا گفت و فرمود: «به یقین در این شب مردی رحلت کرده که هیچ یک از پیشینیان در عمل از او سبقت نگرفته و آیندگان به او نخواهند رسید. همانا رسول خدا(ص) پرچم خویش را به او عطا فرمود، پس در جنگ‌ها جبرئیل در سمت راست و میکائیل در سمت چپ او می‌جنگیدند و او باز نمی‌گشت تا اینکه خدا به واسطه ایشان گشایش و فتح حاصل می‌فرمود. و هیچ [سکه] زرد و سفیدی از خود به جا نگذاشته جز هفتصد درهم که از بخشش‌های ایشان باقی مانده است که می‌خواست با آن برای خانواده خود خآدمی استخدام کند». سپس فرمود: «ای مردم مردم،، هر که مرا می‌شناسد و هرکه مرا نمی‌شناسد بداند که من حسن بن علی هستم. من پسر نبی شما و پسر وصی [پیامبرتان] هستم و پسر بشارت دهنده و انذار کننده‌ام. من فرزند کسی هستم که به اذن خدا به سوی او دعوت می‌فرمود. من فرزند سراج منیرم. من از اهل بیتی هستم که جبرئیل به سوی ما نازل می‌شود و از نزد ما بالا می‌رود. من از اهل بیتی هستم که خداوند ناپاکی را از ایشان دور ساخته و آنان را کاملاً پاک گردانیده است. من از اهل بیتی هستم که خداوند مودّتشان را بر همه مسلمانان واجب ساخته است، آن‌گاه که خدای تبارک و تعالی به پیامبرش(ص) فرموده است: ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا[۲۲]. پس نیکی کردن همان مودّت به ما اهل بیت است.

این خطبه بسیار با اهمیت است و مطالب و معارف مهمی را در بر دارد. خطبه فوق در منابع و متون فراوانی نقل شده است، به عنوان نمونه «ابو بشر دولابی» این خطبه را به سه طریق در کتاب الذریه الطاهره و ابوالفرج اصفهانی نیز این خطبه را با اسانید مختلف، در مقاتل الطالبیین نقل کرده است[۲۳].

از این خطبه می‌توان دو نکته را استفاده نمود: نکته یکم: بر اساس این روایت، امام مجتبی(ع) مودّت اهل‌بیت(ع) را همان حسنه‌ای دانسته‌اند که خداوند به واسطه آن، اعمال نیک بندگان را مضاعف می‌سازد. در تفاسیر اهل‌سنت نیز بر این معنا تأکید شده است. با توجه به این نکته، می‌توان روایت شریف «حُبُّ عَلِيٍ حَسَنَةٌ لَا تُضِرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ»[۲۴] را تفسیر این آیه دانست؛ زیرا روشن است که اگر خداوند اراده فرماید که کارهای نیک بندگان مؤمن خود را مضاعف سازد و درجات آنان را بالا برد، هیچ گناه و سیئه‌ای نمی‌تواند در برابر حسنات مضاعف شده مقاومت کند.

نکته دوم: اقدام ابن عباس جهت اخذ بیعت از مردم برای امام حسن است که خود شاهدی بر بطلان روایت طاووس از ابن عباس است که ابن عباس در آن، به ابن‌جبیر نسبت عجله در تفسیر آیه مودّت داده است. شیخ مفید نیز به سند خود، خطبه امام حسن(ع) را همین‌گونه نقل کرده است[۲۵]. با رجوع به منابع اهل‌سنت، این خطبه را می‌توان در کتاب‌هایی همچون: مسند احمد[۲۶]، فضائل الصحابه[۲۷]، المعجم الکبیر[۲۸]، تاریخ طبری[۲۹]، مستدرک حاکم[۳۰]، الکامل فی التاریخ[۳۱]، مجمع الزوائد[۳۲]، السنن الکبری[۳۳]، خصائص نسایی[۳۴]، الثقات ابن حبان[۳۵]، تاریخ مدینة دمشق[۳۶]، البدایه والنهایه[۳۷]، تاریخ الإسلام ذهبی[۳۸]، طبقات ابن سعد[۳۹]، کنزالعمال[۴۰] و منابع دیگر[۴۱] مشاهده نمود. اما با مطالعه دقیق عبارات این منابع و مقایسه آنان با یکدیگر، به خوبی می‌توان میزان امانت‌داری و علاقه محدثان اهل‌سنت مبنی بر حفظ و نقل احادیث پیرامون اهل‌بیت(ع) را دریافت! به هر روی، چنانکه در روایت فوق می‌بینیم، حضرت امام حسن مجتبی(ع) خود را مصداق قربی و اهل‌بیت رسول خدا(ص) دانسته‌اند.[۴۲]

بررسی اسناد و متن روایات

این روایات را از بهترین و مشهورترین منابع حدیثی و تفسیری اهل تسنن- اعم از منابع متقدم و متأخر- نقل کردیم. بر این اساس، روشن می‌شود که نزول آیه مبارک مودّت درباره اهل‌بیت(ع)، میان خاص و عام متفق علیه است و فریقین بر آن اتفاق نظر دارند. در سند روایتی که طاووس از ابن عباس نقل می‌کند و در آن از نظر ابن جبیر خبر می‌دهد، هیچ مناقشه‌ای صورت نگرغته است. این روایت را بخاری، مسلم، ترمذی، احمد و دیگران نقل کرده‌اند. در روایت دیگری که در ابتدای همین نوشتار اشاره شد، احمد بن حنبل در کتاب مناقب علی(ع) از ابن عباس نقل کرده است. سند روایت این گونه است: «وَفِيمَا كَتَبَ إِلَيْنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْحَضْرَمِيُّ، يَذْكُرُ أَنَّ حَرْبَ بْنَ الْحَسَنِ الطَّحَّانَ حَدَّثَهُمْ قَالَ: نا حُسَيْنٌ الْأَشْقَرُ، عَنْ قَيْسٍ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۴۳]...»[۴۴].[۴۵]

احمد بن جعفر قطیعی

قائل «کتب إلینا» در این حدیث قطیعی است، وی راوی کتاب‌های مسند، زهد و مناقب احمد بن حنبل است[۴۶]. دارقطنی، حاکم، ابن زرقویه، ابن شاهین، برقانی، ابونعیم و برخی دیگر از عالمان بزرگ سنی از او حدیث نقل کرده‌اند. دارقطنی وی را توثیق کرده و درباره او می‌گوید: ثِقَةٌ زَاهدٌ قديمٌ، سَمِعْتُ أَنَّهُ مُجَابُ الدَّعْوَةِ؛ مورد اعتماد، زاهد و استوار است. شنیدم که او مستجاب‌الدعوه بوده است. برقانی نیز می‌گوید: وَثَبَتَ عِنْدِي أَنَّهُ صَدُوْقٌ، وَإِنَّمَا كَانَ فِيْهِ بَلَهٌ، وَقَدْ ليِّنْتُه عِنْدَ الحَاكِمِ، فَأَنكرَ عَلِيَّ، وَحَسَّنَ حَالَهُ، وَقَالَ: كَانَ شَيْخِي[۴۷]؛ نزد من ثابت شده که او راست‌گو است. وی شخص ساده‌ای بوده است. نزد حاکم او را سبک شمردم؛ ولی او مرا از این کار بازداشت و حال او را نیک شمرد و گفت: وی استاد من بود. اما برخی درباره او گفته‌اند که در آخر عمر اختلال حواس پیدا کرده است، به همین جهت وی را ضعیف دانسته‌اند. برخی دیگر نیز در نقل روایات وی توقف کرده‌اند. ذهبی او را در میزان الاعتدال نام برده و به راستگویی وی تصریح دارد. وی می‌نویسد: [صح] أحمد بن جعفر بن حمدان، أبو بكر القطيعي، صدوق في نفسه مقبول، تغير قليلا. قال الخطيب: لم نر أحدا ترك الاحتجاج به[۴۸]؛ ابوبکر احمد بن جعفر بن حمدان قطیعی راست‌گو و فی نفسه مقبول است، اما اندکی تغییر کرد. خطیب درباره وی می‌گوید: ندیدم کسی از احتجاج به او دست بردارد. سپس ذهبی توثیق دارقطنی و دیگران را درباره قطیعی ذکر کرده و به اختلال حواس وی در آخر عُمر نیز اشاره کرده است.[۴۹]

محمّد بن عبدالله بن سلیمان حضرمی

محمد بن عبدالله بن سلیمان حضرمی، معروف به «مطیّن» و متوفای ۲۹۷ هجری است. دارقطنی درباره او می‌نویسد: ثِقَةٌ جَبَل. خلیلی می‌گوید: ثِقَةٌ حَافِظٌ. ذهبی نیز در شرح حال او آورده است: الشَّيْخُ، الحَافِظُ، الصَّادِقُ، مُحَدِّثُ الكُوْفَةِ[۵۰].[۵۱]

حرب بن حسن طحان و حسین أشقر

دو راوی دیگر، یعنی حرب بن حسن طحّان و حسین اشقر تضعیف شده‌اند. سیوطی حدیثی را از برخی عالمان حدیث به مانند ابن منذر، ابن ابی حاتم، طبرانی و ابن مردویه روایت کرده و سند آن را ضعیف دانسته است[۵۲]. آلوسی نیز به تبع سیوطی آن را ضعیف شمرده است[۵۳]. پیش از این دو نیز هیثمی، ابن کثیر و ابن حجر عسقلانی سند حدیث را ضعیف معرفی کرده بودند. در ادامه به بررسی احوالات این دو راوی؛ یعنی حرب بن حسن طحان و حسین اشقر می‌پردازیم تا در پرتو نظرات عالمان بزرگ جرح و تعدیل، میزان اعتبار تضعیفات برخی عالمان متعصّب اهل تسنن نمایان گردد.[۵۴]

حرب بن حسن طحّان

پیرامون این شخص هیچ تضعیفی صورت نگرفته و احدی از عالمان رجالی اهل‌سنت - به جز هیثمی - او را تضعیف نکرده. هیثمی نیز در ابتدا تصریح می‌کند که حرب و سایر راویان حدیث توثیق شده‌اند؛ اما پس از آن ادعا می‌کند که عده‌ای آنها را تضعیف کرده‌اند، ولی اشاره نمی‌کند که تضعیف از سوی چه کسانی صورت گرفته و وجه تضعیف چیست؟[۵۵]. با مراجعه به کتب رجالی، روشن می‌گردد که تنها کسی که در حرب بن حسن طحّان مناقشه کرده ابوالفتح ازدی است. البته- با توجه به نقل ابن حجر از ازدی - وی در خود حرب بن حسن خدشه‌ای نکرده است؛ بلکه در حدیث وی مناقشه نموده است. ابوالفتح ازدی درباره وی می‌گوید: ليس حديثه بذاك[۵۶]؛ حدیثش از اعتبار بالایی برخوردار نیست. با این وجود ذهبی تصریح می‌کند که به قول أزدی اعتنایی نمی‌شود.

وی می‌نویسد: لا يلتفت إلى قول الأزدي، فإن في لسانه في الجرح رهقاً؛ به قول ازدی توجه نمی‌شود؛ زیرا که وی در جرح راویان پا را فراتر از حد می‌گذارد. از سویی دیگر ابن‌حبّان، حرب بن حسن طحّان را توثیق کرده و او را در ثقات نام برده است[۵۷]. ابن ابی حاتم نیز، درباره او می‌نویسد: سألت أبي عنه، فقال: شيخ[۵۸]؛ از پدرم درباره حرب سؤال کردم که در پاسخ گفت: شیخ است. اگر تعبیر شیخ[۵۹] درباره یک محدّث به منزله تأیید و توثیق او نباشد، یقیناً جرح او نیز به شمار نمی‌رود. در این کلام نیز از او به عنوان یک محدّث یاد شده و هیچ جرمی متوجّه او نیست. بنابراین تضعیف سند روایت به جهت وجود حرب بن حسن طحان هیچ وجهی ندارد.[۶۰]

حسین أشقر

وی ابوعبدالله حسین بن حسن اشقر فزاری کوفی (متوفّای ۲۰۸) است. از آنجا که این شخص در سند روایات متعدد دیگری غیر از روایات مربوط به نزول آیه مودّت نیز واقع شده است، از این‌رو ترجمه وی بسیار مهم است. ابن حجر در الکاف الشاف حسین اشقر را ضعیف و ساقط دانسته است[۶۱]؛ اما همو در کتاب تقریب التهذیب دچار تناقض شده و می‌نویسد: الحسين ابن الحسن الأشقر الفزاري الكوفي صدوق يهم ويغلو في التشيع من العاشرة...(س)[۶۲]؛ حسین بن حسن اشقر فزاری، کوفی، راست‌گو است؛ ولی در تشیع اهتمام و زیاده روی دارد... و از رجال نسائی است. نکته دیگر اینکه ابن‌حجر به جهت تشیع حسین اشقر، برخی روایات را در الکاف الشاف تضعیف کرده است، این در حالی است که با مبنای وی سازگاری ندارد و تهافتی آشکار است؛ چراکه او در مقدمه فتح الباری تصریح می‌کند که رافضی بودن - تا چه رسد به تشیع - به وثاقت راوی ضرر نمی‌رساند[۶۳] و با توجه به این دو نکته، روشن است که طعن ابن حجر درباره حسین اشقر اعتباری ندارد. افزون بر آن، حسین اشقر از رجال نسایی است و اهل‌سنت معترفند که شرط نسایی برای پذیرش صحّت یک حدیث و نقل آن در سنن خویش، سخت‌تر از شرط مسلم و بخاری است[۶۴]. به همین جهت است که باید عالمان بزرگ اهل‌سنت کتاب نسایی را بر کتاب مسلم و بخاری مقدم بدارند. بنابراین وقتی حسین اشقر از نظر نسایی موثق باشد، تضعیف دیگران اهمیت چندانی ندارد. حسین اشقر از مشایخ حدیثی بزرگانی همچون: احمدبن حنبل، ابن‌معین، فلّاس، ابن‌سعد و افرادی از این قبیل است[۶۵].

ابن‌حجر، از عقیلی[۶۶]، از احمدبن محمد بن هانی نقل می‌کند که گفت: قلت: لأبي عبد الله يعني بن حنبل تحدث عن حسين الأشقر قال لم يكن عندي ممن يكذب وذكر عنه التشيع فقال له العباس بن عبد العظيم أنه يحدث في أبي بكر وعمر وقلت أنا يا أبا عبد الله أنه صنف بابا في معائبهما فقال ليس هذا بأهل أن يحدث عنه[۶۷]؛ به ابوعبدالله (احمد بن حنبل) گفتم: از حسین اشقر حدیث نقل می‌کنی. احمد بن حنبل گفت: از نظر من دروغ‌گو نیست. گفت: از تشیع او سخن به میان آمد و عباس بن عبدالعظیم به احمد بن حنبل گفت: او درباره ابوبکر و عمر بدگویی می‌کرد. من نیز گفتم: ای ابوعبدالله، او بابی در بیان معایب ابوبکر و عمر تصنیف کرده است. احمدبن حنبل در جواب گفت: وی صلاحیت ندارد که از او حدیث نقل شود. بنابراین روشن است که حسین اشقر هیچ نقطه ضعفی ندارد و تنها سبب تضعیف او نقل حقایقی درباره ابوبکر و عمر است؛ از این‌رو جوزجانی درباره او می‌گوید: غال من الشتّامين للخيرة[۶۸]؛ وی غالی است و در زمره شتم‌کنندگان افراد برگزیده است.

از سویی تضعیف راوی به جهت بیان حقایقی درباره شیخین، هرگز صحیح نبوده و بر اساس ضوابط جرح و تعدیل نیست. از سویی دیگر ابواسحاق جوزجانی ناصبی و از دشمنان امیرالمؤمنین(ع) است[۶۹] و چنین کسی به یقین راویانی را که دوستدار امیرالمؤمنین(ع) بوده‌اند، تضعیف و روایاتی را که به نفع تشیع باشند جرح خواهد کرد. به همین جهت است که ابن حجر عسقلانی در مقدمه لسان المیزان، این نکته را متذکر شده و یادآوری کرده است که طعن و جرح چنین افرادی اعتبار ندارد[۷۰]. وی به عنوان نمونه از ابواسحاق جوزجانی نام می‌برد و تصریح می‌کند طعن و جرح‌های او بر پایه هوای نفس بوده و فاقد اعتبار است[۷۱]. بنابراین تضعیف حسین اشقر از سوی جوزجانی نیز بر مبنای باطلی است که از نظر برخی ائمه جرح و تعدیل اهل تسنن پذیرفته نیست؛ از این‌رو یحیی بن معین ضمن تذکر به تشیع حسین اشقر، او را صدوق و احادیثش را بدون اشکال دانسته است. وی همچنین با بیان شاگردی خویش نزد حسین أشقر و اخذ حدیث از او، به طور ضمنی به صحت احادیث وی شهادت می‌دهد[۷۲].

ابن‌حجر نیز به نقل از ابن جنید می‌نویسد: سمعت ابن معين ذكر الأشقر، فقال: كان من الشيعة الغالية. قلت: فكيف حديثه؟ قال: لا بأس به. قلت: صدوق؟ قال: نعم، كتبت عنه[۷۳]؛ شنیدم که ابن‌معین، از حسین اشقر یاد کرد و گفت: او از شیعیان افراطی بود. به او گفته شد: حدیثش چگونه است؟ در جواب گفت: اشکالی بر آن وارد نیست، گفته شد: او راستگو است؟ گفت: آری، من احادیث او را می‌نویسم. بنابراین حسین اشقر از نظر احمد، نسایی، یحیی بن معین، ابن‌حبان و برخی حدیث‌شناسان دیگر مورد اعتماد و راست‌گو است و تنها گناه او تشیّع او است. به همین جهت است که احادیثی که در فضائل امیرالمؤمنین(ع) نقل می‌کند، این‌گونه روایات را منکر خوانده و در احادیثش طعن می‌کنند، اما هیچ طعنی جز تشیّع به خود وی وارد نشده است که آن هم بر مبنای رجالی خود سنیان، به وثاقت راوی لطمه‌ای نمی‌زند.[۷۴]

نتیجه

بحث در سند روایتی بود که طبرانی، ابن ابی حاتم، ابن منذر، حاکم و ابن مردویه از حسین اشقر، از قیس بن ربیع، از اعمش، از سعید بن جبیر، از ابن عباس نقل کرده‌اند. با بررسی شرح حال حرب بن حسن طحان و حسین اشقر - که دو راوی مورد بحث روایت هستند - روشن شد که نظر سیوطی، آلوسی، ابن کثیر، قسطلانی، هیثمی و ابن حجر درباره سند این حدیث نادرست است و ارزش و اعتباری ندارد. اما اگر آنچه ابن‌حجر در فتح‌الباری می‌گوید: إِسْنَادُهُ وَاهٍ، فِيهِ ضَعِيفٌ وَرَافِضِيٌّ، منظور او از ضعیف و رافضی، حسین اشقر باشد- چنانکه در تخریج أحادیث کشاف او را تضعیف کرده است- این سخن ابن‌حجر نیز فاقد اعتبار خواهد بود. اما اگر مراد از او کسی غیر از اشقر باشد- که ظاهراً چنین است- او کسی نیست جز «قیس بن ربیع» که در ادامه به شرح حال وی نیز می‌پردازیم.[۷۵]

قیس بن ربیع

أبومحمد قیس بن ربیع اسدی کوفی از رجال ابوداوود، ترمذی و ابن‌ماجه است[۷۶]. بسیاری از عالمان بزرگ حدیثی نیز از وی روایت کرده‌اند. محدّثانی همچون: سفیان ثوری، شعبه بن حجاج، عبدالرزاق بن همام، ابونعیم فضل بن دکین، ابوداوود طیالسی، معاذ بن معاذ و دیگران[۷۷] و در میان این راویان و عالمان بزرگ اهل‌بیت اشخاصی همچون سفیان ثوری، شعبه، ابوولید طیالسی و دیگران وی را توثیق کرده‌اند. ابوداوود طیالسی به نقل از شعبه می‌گوید: سمعت أَبَا حصين يثني على قَيْس بْن الربيع[۷۸]؛ از ابوحصین شنیدم که قیس بن ربیع را مدح و ثنا می‌کرد. و نیز می‌گوید: قَالَ لَنَا شُعْبَةُ: أَدْرَكُوا قَيْسًا قَبْلَ أَنْ يَمُوتَ[۷۹]؛ شعبه به من گفت: پیش از آنکه قیس بمیرد، از وی استفاده کنید.

همچنین در احوالات او آمده است: قَالَ عفان: قلت ليحيى بْن سعيد: هل سمعت سفيان يقول فيه بغلطة، أو يتكلم فيه بشيء؟ قَالَ: لا، قلت ليحيى: أفتتهمه بكذب؟ قَالَ: لا... وَ قَالَ حاتم بْن الليث الجوهري عَنْ عفان: كان قيس ثقة، يوثقه الثوري وشعبة؛ عفان گوید: به یحیی بن سعید گفتم: آیا شنیده‌ای که سفیان بر قیس ایرادی گرفته باشد و یا درباره وی سخنی گفته باشد؟ گفت: نه. حاتم بن لیث جوهری از عفان نقل می‌کند که گفت: قیس ثقه بود و ثوری و شعبه او را توثیق کرده‌اند. قَالَ حاتم بْن الليث الجوهري عَنْ أَبِي الوليد الطيالسي: كان قيس بْن الربيع ثقة حسن الحديث...؛ حاتم بن لیث به نقل از ابو ولید طیالسی گوید: قیس بن ربیع ثقه و احادیث وی نیکو است.

بنابراین روشن شد که هیچ دلیلی بر ردّ احادیث قیس بن ربیع وجود ندارد و وی نیز از نظر عالمان رجالی ثقه و صدوق است[۸۰]. از سویی در شرح حال وی اتّهام به جهل، کذب، تحریف و تصحیف روایات نیز وجود ندارد تا حکم به ضعف وی نماییم. و از سویی دیگر، تنها اشکالی که به وی وارد کرده‌اند ضعف در محافظه است، اما با این وجود بر صداقت او تأکید دارند[۸۱]؛ یعنی وی دروغ‌گو نبوده و عمداً به تحریف روایات دست نمی‌زده است، اما امکان دارد به جهت ضعف وی در حفظ روایات، در اواخر عُمْر روایاتی را اشتباه خوانده باشد. همچنین چند نقطه تاریک دیگر درباره قیس بیان شده است که هیچ یک از آنها موجب طعن در اعتبار وی و روایات او نمی‌گردد. مثلاً در احوالات او نوشته‌اند:   كان قيس بْن الربيع عالما بالحديث، ولكنه ولي المدائن، فقتل رجلا فيما بلغني، فنفر الناس عنه[۸۲]؛ قیس بن ربیع از عالمان حدیث بوده است؛ اما وی فرماندار مدائن نیز بوده است. وی در دوران حکومتش شخصی را کشت، در نتیجه مردم از او روی‌گردان شدند. نقطه ضعف دیگری که برای قیس بیان شده، اتهام به تشیع است. ذهبی از احمد بن حنبل نقل می‌کند که او شیعه بوده است[۸۳]. با این حال ذهبی به راستگویی او اذعان و اعتراف دارد[۸۴].

همچنین گفته شده است که قیس احادیث منکری نقل کرده است. حرب بن اسماعیل می‌گوید: قلت لاحمد بن حنبل: قيس بن الربيع أي شئ ضعفه؟ قال: روى أحاديث منكرة[۸۵]؛ به احمد بن حنبل گفتم: چه چیزی موجب تضعیف قیس بن ربیع شده است؟ گفت: او احادیث منکری روایت کرده است. البته درباره این‌گونه احادیث منسوب به او تأملاتی وجود دارد. از باب نمونه ابوداوود می‌گوید: إنما أتي قيس من قبل ابنه، كان ابنه يأخذ حديث الناس، فيدخلها في فرج كتاب قيس، ولا يعرف الشيخ ذلك[۸۶]؛ آنچه جرح درباره قیس وارد شده است از جانب فرزند او است؛ چراکه فرزندش احادیثی را که از دیگران می‌گرفت در میان کتاب قیس داخل می‌کرد، به طوری که قیس آن احادیث داخل شده را تشخیص نمی‌داد.

ابن حجر عسقلانی نیز درباره او می‌نویسد: صدوق، تغيّر لما كبر، أدخل عليه ابنه ما ليس من حديثه، فحدّث به[۸۷]؛ راست‌گو است، اما به هنگام پیری تغییر پیدا کرد (یعنی مبتلا به اختلال حواس شد) و پسرش آنچه را که حدیث او نبود، در احادیث او و به نام او داخل کرده و روایت کرد. بنابراین، با توجه به تأکید ذهبی و ابن‌حجر عسقلانی بر راست‌گویی قیس، اشتباه وی در چند حدیث و آن هم به جهت کم حافظگی در پیری و یا نقل چند حدیث به نام وی، دلیل درستی بر ردّ احادیث وی نمی‌تواند باشد؛ چراکه علاوه بر اعتراف ائمه جرح و تعدیل به صداقت قیس بن ربیع، سه تن از صاحبان صحاح ستّه احادیث او را در کتب خود روایت کرده‌اند. در نتیجه تا اینجا روشن شد روایاتی که در سند آنها قیس بن ربیع، حسین اشقر و حرب بن حسن طحان واقع شده‌اند، صحیح و غیر قابل خدشه هستند و طعن و جرح در این روایات هیچ دلیلی جز تعصّب و عناد ندارد. اما روایت دیگری که در سند آن خدشه کرده‌اند، روایتی است که طبری در تفسیر خود نقل کرده است. پیشتر روایات تفسیر طبری در ذیل آیه مودّت مطرح شد. وی چهار روایت در ذیل این آیه نقل کرده است که در این میان، سند یکی از روایات، به جهت وجود «یزید بن أبی زیاد» مورد خدشه قرار گرفته است. البته تضعیف یزید بن ابی زیاد نیز به مانند سه راوی قبل تنها از سر تعصّب و عناد است و طبق مبانی رجالی، هیچ دلیلی بر تضعیف وی وجود ندارد. در ادامه به بررسی اعتبار وی می‌پردازیم.[۸۸]

یزید بن ابی زیاد

یزید بن أبی رباد قرشیّ هاشمی کوفیّ (متوفای سال ۱۳۶ یا ۱۳۷)[۸۹]. وی قرشی نیست، بلکه غلام عبدالله بن حارث بن نوفل بوده است. او از رجال صحیح‌های شش‌گانه اهل تسنن است[۹۰]. مزی درباره او می‌گوید: قال البخاري فِي "اللباس" من "صحيحه" عقيب حديث عاصم بْن كليب عَن أَبِي بردة، قلنا لعلي: ما القسية؟ وَقَال جرير عَن يزيد فِي حديثه: القسية ثياب مضلعة... الحديث. وروى لَهُ في كتاب "رفع اليدين في الصلاة" وفي "الأدب". وروى له مسلم مقرونا بغيره، واحتج به الباقون[۹۱]؛ بخاری در [کتاب] لباس از صحیح خود، پس از حدیث عاصم بن کلیب از ابو برده می‌گوید: به علی گفتیم: قسیّه چیست؟ جریر از یزید [بن أبی زیاد] در حدیث نقل کرد: قسیّه لباس است... و [بخاری] در کتاب «رفع الیدین فی الصلاه» و نیز در «الأدب» از [[[یزید بن ابی زیاد]]] حدیث نقل کرده و مسلم نیز حدیث دیگری از او روایت کرده است و باقی صاحبان صحاح ستّه نیز به احادیث او احتجاج کرده‌اند. بسیاری از محدّثان معروف اهل سنت نیز از یزید بن ابی زیاد روایت کرده‌اند، حدیث شناسانی همچون: سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، شریک بن عبدالله، شعبه بن حجاج، عبدالله بن نمیر و عالمانی دیگر از این قبیل. مسلم در مقدمه صحیح خود، درباره وی می‌نویسد: فَإِنَّ اسْمَ السَّتْرِ، وَالصِّدْقِ، وَتَعَاطِي الْعِلْمِ يَشْمَلُهُمْ كَعَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ، وَيَزِيدَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ، وَلَيْثِ بْنِ أَبِي سُلَيْمٍ، وَأَضْرَابِهِمْ[۹۲]؛ همانا عناوینی همچون خوش‌نام، راست‌گو و طالب علم بر آنان صدق می‌کند، [عالمانی] مانند عطاء بن سائب، یزید بن ابی زیاد، لیث بن ابی سلم و امثال ایشان. بسیاری از عالمان جرح و تعدیل همچون ابن حجر نیز او را توثیق کرده‌اند[۹۳]. بنابراین یزید بن ابی زیاد از رجال صحاح ستّه است و مسلم او را شایسته عنوان خوش نام، صدوق و اشتغال به علم می‌داند. بزرگان جرح و تعدیل نیز او را توثیق کرده‌اند؛ از همین روی وجهی برای تضعیف او باقی نمی‌ماند. طبق معمول اهل سنت، این بار نیز تنها دلیل تضعیف یزید بن ابی زیاد، اتهام وی به تشیع است! ابن‌عدی و دیگران درباره او می‌نویسند: كَانَ مِن أَئِمَّة الشِّيعَة الْكِبَار[۹۴]؛ او از پیشوایان بزرگ شیعه بود. در نتیجه روایت یزید بن ابی زیاد درباره شأن نزول آیه مودّت نیز کاملاً صحیح خواهد بود و چنانکه او از ابن عباس نقل می‌کند، آیه مودّت درباره اهل بیت پیامبر(ص) نازل شده است و مراد از «قرب» فقط امیرالمؤمنین، حضرت صدیقه طاهره، امام حسن و امام حسین(ع) هستند.[۹۵]

نتیجه بررسی اسناد روایات

روایاتی را که بر سخن حق دلالت داشتند و بیانگر نزول آیه مودّت درباره اهل‌بیت پیامبر(ص) بودند، به سه قسم تقسیم می‌شوند: قسم یکم: احادیثی هستند که همگان بر صحّت آنها اتفاق دارند، به مانند حدیثی که طاووس، از سعید بن جبیر، از ابن عباس نقل کرده است. قسم دوم: احادیثی است که حدیث پژوهان سنّی آنها را نقل کرده و درباره سند آن سخنی نگفته و خدشه‌ای وارد نکرده‌اند، بلکه گاهی به صحّت و اعتبار آنها نیز معترفند؛ مانند حدیثی که از رسول خدا(ص) نقل شده و در آن آمده است که پیامبر در پاسخ به سؤال عرب بادیه نشین درباره اجر رسالت فرمودند: «من در ازای رسالت خویش اجری نمی‌طلبم جز مودت نزدیکانم». در این حدیث رسول خدا(ص) تصریح فرمودند که مراد از «قربی» نزدیکان آن حضرت هستند. همچنین خطبه امام حسن(ع) پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) و کلام حضرت امام زین‌العابدین(ع) به هنگام اسارت در شام و سخن برخی دیگر از امامان(ع) که در زمره همین گروه قرار می‌گیرد. روشن است که این قسم از احادیث نیز نیازی به بررسی سندی ندارند.

قسم سوم: روایاتی هستند که در سند آنها خدشه شده است. راویانی که در سندهای این احادیث قرار داشتند و تضعیف شده‌اند عبارت بودند از: ١-حرب بن حسن طحان، ۲- حسین اشقر، ۳- قیس بن ربیع و ۴- یزید بن أبی زیاد. با بررسی شرح حال این راویان، روشن شد که بر پایه مبانی رجالی اهل سنّت، تضعیف این چهار نفر نادرست و مردود است. در ادامه به بررسی و دفع شبهه‌ها و اشکال‌های مخالفان می‌پردازیم.[۹۶]

  1. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  2. مسند أحمد، ج۱، ص۲۲۹. ابن‌حبان همین روایت را با همین سند و متن در صحیحش، جلد ۱۴، صفحه ۱۵۷ آورده است. بسیاری از تفاسیر نیز این حدیث را نقل کرده‌اند؛ از جمله: ر.ک: تفسیر البغوی، ج۴، ص۱۲۴ - ۱۲۵؛ أحکام القرآن (ابن عربی)، ج۴، ص۱۰۶؛ تفسیر القرطبی، ج۱۶، ص۲۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۱۲۱؛ الدر المنثور، ج۶، ص۵۔ ۶؛ فتح القدیر، ج۴، ص۵۳۶؛ تفسیر الألوسی، ج۲۵، ص۳۰.
  3. فضائل الصحابه، ج۲، ص۶۶۹، ح۱۱۴۱.
  4. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۷۷.
  5. صحیح البخاری، ج۶، ص۳۷.
  6. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۷۹.
  7. ر.ک: سنن الترمذی، ج۵، ص۵۴، ح۳۳۰۴.
  8. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۸۰.
  9. المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۷، ح۲۶۴۱ و ۱۱، ص۳۵۱. همچنین ر.ک: مجمع الزوائد، ج۷، ص۱۰۳ و ۹، ص۱۶۸؛ الکشاف عن حقائق التنزیل، ج۳، ص۴۶۷؛ تفسیر الثعلبی، ج۸، ص۳۷ و ۳۱۰؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۹۴، ح۸۲۷؛ فتح الغدیر، ج۴، ص۵۳۷؛ إلا کمال فی أسماء الرجال، ص۱۹۹. صاحب الإکمال در آخر حدیث می‌نویسد: إسناده حسن، لأجل الأشقر و قد وثقه ابن معين.
  10. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۸۰.
  11. المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۴۴.
  12. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۸۰.
  13. تفسیر الطبری، ج۲۵، ص۳۳ ح۲۳۶۹۸. همچنین ر.ک: تفسیر الثعلبی، ج۸، ص۳۱۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۱۲۱؛ الدر المنثور، ج۶، ص۷؛ تفسیر الآلوسی، ج۲۵، ص۳۱.
  14. تفسیر البحر المحیط، ج۷، ص۴۹۴. همچنین ر.ک: المحرّر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۵، ص۳۴.
  15. تفسیر الطبری، ج۲۵، ص۳۴، ح۲۳۷۰۰.
  16. تفسیر الطبری، ج۲۵، ص۳۴، ح۲۳۷۰۱.
  17. این معنا از حسن بصری نقل شده است؛ ر.ک: تفسیر الرازی، ج۲۷، ص۱۶۵؛ زاد المسیر، ج۷، ص۷۹؛ عمدة القاری، ج۱۹، ص۱۵۷؛ المعجم الکبیر، ج۱۱، ص۷۵؛ تفسیر الثعلبی، ج۸، ص۳۱۰.
  18. این وجه را نیز مفسّران اهل‌سنّت نقل کرده‌اند، اما به جهت بی‌اساس بودن و شدّت ضعف، به آن اعتنایی نکرده‌اند که در آینده به این انظار خواهیم پرداخت.
  19. المسند الکبیر، ج۲، ص۱۸۸، ح۶۰۷.
  20. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم» سوره شوری، آیه ۲۳.
  21. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۷۲. همچنین ر.ک: السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۱۱۲، ح۸۴۰۸؛ خصائص امیرالمؤمنین (نسائی)، ص۶۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۵۸۱؛ تاریخ المعقوبی، ج۲، ص۲۱۳.
  22. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم» سوره شوری، آیه ۲۳.
  23. مقاتل الطالبیین، ص۳۳-۳۲.
  24. کشف الغمة، ج۱، ص۹۲ (به نقل از فردوس الأخبار دیلمی)؛ ینابیع المودة، ج۱، ص۳۷۵، ح۱۶ (به نقل از خوارزمی) و ۲، ص۷۵، ح۵۴ (به نقل از دیلمی)؛ النصائح الکافیه، ص۹۴؛ نهج الإیمان، ص۴۴۹.
  25. الارشاد، ج۲-۷، ص۹.
  26. مسند أحمد، ج۱، ص۱۹۹ - ۲۰۰.
  27. فضائل الصحابه، ج۲، ص۶۰۰، ح۱۰۲۶.
  28. المعجم الکبیر، ج۳، ص۷۹- ۸۱، شماره‌های ۲۷۱۷ – ۲۷۲۵.
  29. تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۲۰ ۔ ۱۲۱.
  30. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۷۲.
  31. الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۰۰ - ۴۰۱.
  32. مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۴۶.
  33. السنن الکبری، ج۵، ص۱۱۲، ح۸۴۰۸.
  34. خصائص أمیرالمؤمنین(ع)، ص۶۱.
  35. الثقات، ص۳۰۴-۳۰۳.
  36. تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۵۷۹ و ۵۸۱.
  37. البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۶۸.
  38. تاریخ الإسلام، ج۳، ص۶۵۲.
  39. الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۸-۳۹.
  40. کنزالعمال، ج۱۳، ص۱۹۲- ۱۹۳، ح۳۶۵۷۴ - ۳۶۵۷۵.
  41. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۳۲؛ الإکمال فی أسماء الرجال الرجال، ص۴۳؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۱۳۸۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۰.
  42. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۸۱-۱۹۰.
  43. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  44. فضائل الصحابه، ج۲، ص۶۶۹، ح۱۱۴۱.
  45. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۹۰.
  46. ر.ک: طبقات الحنابله، ج۲، ص۶؛ سیر أعلام النبلاء، ج۱۶، ص۲۱۰۱۶، ح۱۴۳.
  47. ر.ک: سیر أعلام النبلاء، ج۱۶، ص۲۱۲ - ۲۱۳، ح۱۴۳.
  48. میزان الاعتدال، ج۱، ص۸۷، ح۳۲۰. همچنین ر.ک: لسان المیزان، ج۱، ص۱۴۵، ص۴۶۴؛ أمالی، ص۹، ش۳؛ تاریخ بغداد، ج۴، ص۲۹۳؛ الکواکب النیرات، ص۱۸، ح۵؛ الوافی بالوفیات، ج۶، ص۱۸۰.
  49. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۹۱.
  50. سیر أعلام النبلاء، ج۱۴، ص۴۱ - ۴۲، ح۱۵؛ تذکره الحفاظ، ج۲، ص۶۲۶‌، ح۱۰۶۸۲؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۶۰۷، ح۷۸۰۱؛ تاریخ الإسلام، ج۲۲، ص۲۷۴، ح۴، الوافی بالوفیات، ج۳، ص۲۷۶.
  51. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۹۳.
  52. الدر المنشور، ج۶، ص۷.
  53. تفسیر الألوسی، ج۲۵، ص۳۱.
  54. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۹۳.
  55. ر.ک: مجمع الزوائد، ج۷، ص۱۰۳.
  56. لسان المیزان، ج۲، ص۱۸۴، ح۸۲۷؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۶۹، ح۱۷۶۸.
  57. الثقات، ج۸، ص۲۱۳؛ همچنین ر.ک: لسان المیزان، ج۲، ص۱۸۴، ح۸۲۷.
  58. الجرح والتعدیل، ج۳، ص۲۵۲، ح۱۱۲۶.
  59. ملا علی قاری «شیخ» را استاد کامل می‌داند. وی می‌نویسد: «المحدّث» و «الشیخ» و «الإمام» هو الأستاد الکامل»؛ جمع الوسائل فی شرح الشمائل، ص۷۰.
  60. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۹۴.
  61. الکاف الشاف فی تخریج أحادیث الکشاف، ج۴، ص۲۲۰.
  62. تقریب التهذیب، ج۱، ص۲۱۴، ح۱۳۲۳.
  63. مقدمه فتح الباری، ص۳۸۱ و ۳۹۸. همچنین ر.ک: فتح الباری، ج۱۰، ص۱۵۲.
  64. ر.ک: تهذیب الکمال، ج۱، ص۱۷۲؛ تذکره الحفّاظ، ج۲، ص۷۰۰، ح۷۱۹؛ سیر أعلام النبلاء، ج۱۴، ص۱۳۱، ح۶۷؛ تاریخ الإسلام، ج۲۳، ص۱۰۸؛ الوافی بالوفیات، ج۶، ص۲۵۷.
  65. ر.ک: تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۹۱، ح۵۹۶.
  66. ر.ک: الضعفاء الکبیر، ج۱، ص۲۴۹، ح۲۹۷.
  67. تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۹۱–۲۹۲.
  68. تهذیب الکمال، ج۶، ص۳۶۸؛ تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۹۱.
  69. ر.ک: مقدمه فتح الباری، ص۳۸۸ و ۴۰۴ و ۴۴۶؛ الاکمال فی أسماء الرجال، ص۱۲۰؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۵۹، ح۳۳۲.
  70. ر.ک: لسان المیزان، ج۱، ص۱۱. همچنین ر.ک: تهذیب التهذیب، ج۱-۸۲، ص۸۱.
  71. ر.ک: لسان المیزان، ج۱، ج۱، ص۱۶.
  72. ر.ک: تهذیب الکمال، ج۶، ص۳۶۸، ح۱۳۰۷.
  73. تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۹۲، ح۵۹۶.
  74. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۹۵.
  75. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۹۹.
  76. ر.ک: تهذیب التهذیب، ج۸، ص۳۵۰، ح۶۹۸.
  77. ر.ک: تهذیب التهذیب، ج۸، ص۳۵۰؛ تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۲۷، ح۴۹۰۳؛ تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۵۲، ح۶۹۳۸.
  78. مسند ابن الجعد، ص۳۰۹؛ الجرح والتعدیل، ج۱، ص۱۵۱، ح۶۳ و ۷، ص۹۹، ح۵۵۳؛ الکامل (ابن عدی)، ج۶، ص۴۰؛ تاریخ أسماء الثقات، ص۱۹۱، ح۱۱۵۶؛ تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۵۲، ح۶۹۳۸؛ تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۲۸، ح۴۹۰۳؛ تهذیب التهذیب، ج۸، ص۳۵۰، ح۶۹۸.
  79. مسند ابن الجعد، ص۳۰۹؛ الجرح والتعدیل، ج۱، ص۱۵۱، ح۶۳ و ۷، ص۹۹، ح۵۵۳؛ الکامل (ابن عدی)، ج۶، ص۴۰؛ تاریخ أسماء الثقات، ص۱۹۱، ح۱۱۵۶؛ تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۵۲، ح۶۹۳۸؛ تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۲۸، ح۴۹۰۳؛ تهذیب التهذیب، ج۸، ص۳۵۰، ح۶۹۸.
  80. ر.ک: تقریب التهذیب، ج۲، ص۳۳، ح۵۵۹۰؛ معرفة الثقات، ج۲، ص۲۲۰، ح۱۵۳۰.
  81. ر.ک: میزان الاعتدال، ج۳، ص۳۹۳، ح۶۹۱۱.
  82. تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۵۵. مزی نیز مطلبی را به همین مضمون آورده است؛ ر.ک: تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۳۳.
  83. میزان الاعتدال، ج۳، ص۳۹۳، ح۶۹۱۱. همچنین ر.ک: الکامل (ابن عدی)، ج۶، ص۳۹، ح۱۵۸۶.
  84. میزان الاعتدال، ج۳، ص۳۹۳.
  85. الجرح والتعدیل، ج۷، ص۹۸، ح۵۵۳؛ تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۳۱، ح۴۹۰۳.
  86. التاریخ الصغیر، ج۲، ص۱۵۸؛ تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۵۶، ح۶۹۳۸؛ تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۳۴، ح۴۹۰۳؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۳۹۶، ح۶۹۱۱؛ تهذیب التهذیب، ج۸، ص۳۵۲، ح۶۹۸.
  87. تقریب التهذیب، ج۲، ص۳۳، ح۵۵۹۰.
  88. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۲۰۰.
  89. برخی سال وفات وی را ۱۳۷ و برخی دیگر سال ۱۳۶ می‌دانند؛ اما ذهبی می‌گوید: تُوُفِّيَ عَلَى الصَّحِيحِ سَنَةَ سِتَّ وَثَلَاثِينَ وَمِائَةَ؛ تاریخ الإسلام، ج۸، ص۵۶۴.
  90. تهذیب الکمال، ج۳۲، ص۱۳۵ - ۱۳۶، ح۶۹۹۱.
  91. تهذیب الکمال، ج۳۲، ص۱۴۰، ح۶۹۹۱.
  92. صحیح مسلم، ج۱، ص۴.
  93. ر.ک: تهذیب التهذیب، ج۶، ص۲۸۸ - ۲۸۹، ح۵۳۱.
  94. الکامل (ابن‌عدی)، ج۷، ص۲۷۱۹؛ تهذیب الکمال، ج۳۲، ص۱۳۸، ح۶۹۹۱؛ خلاصة تذهیب تهذیب الکمال، ص۴۳۱؛ تهذیب التهذیب، ج۱۱، ص۲۸۸، ح۵۳۱؛ سیر أعلام النبلاء، ج۶، ص۱۳۰، ح۴۱؛ میزان الاعتدال، ج۴، ص۴۲۴، ح۹۶۹۵.
  95. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۲۰۴.
  96. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۲۰۶.