بحث:ذوی القربی در حدیث

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

متن‌های حدیث در کتب معتبر اهل‌سنت

احمد بن حنبل عبارت ذیل را به دو طریق نقل کرده است. وی می‌نویسد: «حدثنا عبدالله، حدثنی أبی، ثنا یحیی، عن شعبه، حدثنی عبدالملک بن میسره، عن طاووس، قال: أتی ابن عباس رجل فسأله. و سلیمان بن داوود، قال: أخبرنا شعبه، أنبأنی عبد الملک، قال: سمعت طاووساً یقول: سأل رجل ابن عباس المعنی عن قوله عزوجل: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۱]، فقال سعید بن جبیر: قرابه محمد(ص). قال ابن عباس: عجلت! إن رسول الله(ص) لم یکن بطن من قریش إلا لرسول الله(ص) فیهم قرابه، فنزلتقُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى إلا أن تصلوا قرابه ما بینی و بینکم»[۲]؛

عبدالله بن احمد، به سند خود از طاووس نقل می‌کند که گفت: مردی نزد ابن عباس رفت و از او پرسید. [در سندی دیگر] سلیمان بن داوود گوید: شعبه از عبدالملک روایت کرد که طاووس می‌گفت: شنیدم مردی از ابن عباس معنای آیه قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى را پرسید، آن‌گاه سعید بن جبیر گفت: منظور خویشاوندی محمد(ص) است، ابن عباس گفت: عجله کردی! همانا هیچ قبیله‌ای در قریش نیست مگر آنکه پیامبر(ص) در میان آنها خویشاوندی دارد، پس آیه قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى نازل شد و شما موظفید که به خاطر خویشاوندی میان من و شما، صله رحم کنید. بر اساس این حدیث، ابن عباس قول سعید بن جبیر درباره مصداق ذوی القربی را ردّ می‌کند. سعید بن جبیر معتقد است که خویشاوندان پیامبر اکرم(ص) مصداق «ذوی القربی» هستند؛ اما ابن عباس به وی می‌گوید در این باره عجله کردی و به اشتباه نظر دادی؛ چراکه اگر مراد از «قربی» خویشاوندان پیامبر(ص) باشند، در این صورت حکم آیه شامل تمامی قریش خواهد بود که صحیح نیست. اما احمد بن حنبل با سند دیگری در کتاب مناقب علی بن أبی طالب روایت کرده و می‌نویسد: وَفِيمَا كَتَبَ إِلَيْنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْحَضْرَمِيُّ، يَذْكُرُ أَنَّ حَرْبَ بْنَ الْحَسَنِ الطَّحَّانَ حَدَّثَهُمْ قَالَ: نا حُسَيْنٌ الْأَشْقَرُ، عَنْ قَيْسٍ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَنْ قَرَابَتُنَا هَؤُلَاءِ الَّذِينَ وَجَبَتْ عَلَيْنَا مَوَدَّتُهُمْ؟ قَالَ: «عَلِيٌّ، وَفَاطِمَةُ، وَابْنَاهَا(ع)»[۳]؛ در آنچه محمد بن عبدالله بن سلیمان حضرمی بر من نوشته یادآور شده که حرب بن حسن طحان، به سند خود از ابن عباس نقل می‌کند که وقتی آیه قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى نازل شد، از رسول خدا(ص) سؤال شد که خویشان شما چه کسانی هستند که مودتشان بر ما واجب شده است؟ پیامبر فرمودند: «علی، فاطمه و فرزندانش(ع)).[۴]

محمد بن إسماعیل بخاری

از دیگر قائلان این حدیث بخاری است. وی در صحیح خود می‌نویسد: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ عَبْدِ المَلِكِ بْنِ مَيْسَرَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ طَاوُسًا، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ: إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى فَقَالَ سَعِيدُ بْنُ جُبَيْرٍ: قُرْبَى آلِ مُحَمَّدٍ(ص) فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: عَجِلْتَ إِنَّ النَّبِيَّ(ص) لَمْ يَكُنْ بَطْنٌ مِنْ قُرَيْشٍ، إِلَّا كَانَ لَهُ فِيهِمْ قَرَابَةٌ، فَقَالَ: «إِلَّا أَنْ تَصِلُوا مَا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ مِنَ القَرَابَةِ»[۵]؛ محمدبن بشار به سند خود از طاووس نقل می‌کند که گفت: شنیدم که از ابن عباس درباره آیه إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى سؤال شد. سعید ابن جبیر گفت: قربی، آل محمد(ص) هستند. ابن‌عباس به سعید بن جبیر گفت: عجله کردی! همانا هیچ قبیله‌ای در قریش نیست مگر آنکه پیامبر(ص) در میان آنها خویشاوندی دارد. آن‌گاه پیامبر(ص) فرمود: «در این صورت موظفید که به خاطر خویشاوندی که میان من و شما است، صله رحم کنید».[۶]

ترمذی

ترمذی نیز در سنن خود، همین حدیث را با همین سند نقل کرده و سند آن را حسن و صحیح دانسته است[۷].[۸]

طبرانی

همین روایت را طبرانی در المعجم الکبیر آورده است[۹].[۱۰]

حاکم نیشابوری

حاکم نیشابوری نیز در مستدرک علی الصحیحین، ذیل آیه مودّت می‌نویسد: إِنَّمَا اتَّفَقَا فِي تَفْسِيرِ هَذِهِ الْآيَةِ عَلَى حَدِيثِ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ مَيْسَرَةَ الزَّرَّادِ، عَنْ طَاوُسٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا أَنَّهُ فِي قُرْبَى آلِ مُحَمَّدٍ(ص)[۱۱]؛ ما همه در تفسیر این آیه اتفاق نظر داریم که بر اساس حدیث عبدالملک بن میسره زراد، از طاووس، از ابن عباس، آیه درباره آل محمد(ص) است. عبدالملک بن میسره زرّاد، همان کسی است که بخاری حدیث سعید بن جبیر از ابن عباس را از وی نقل کرده است. در حدیث بخاری، به سعید بن جبیر نسبت داده شده بود که وی همه خویشاوندان رسول خدا(ص) را مصداق «قربی» معرفی کرده و ابن عباس رأی وی را ناشی از عجله در اعلام نظر دانسته است. اما روشن شد که اولاً براساس حدیث احمد بن حنبل در فضائل الصحابه و روایت طبرانی در المعجم الکبیر، سعید بن جبیر به نقل از ابن عباس، از رسول خدا(ص)، مصداق قرب را امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین(ع) معرفی کرده است، و ثانیاً حاکم نیشابوری تصریح می‌کند که بر اساس حدیث عبدالملک بن میسره، مراد از «قربی» آل محمد(ص) است. این موضوع به روشنی میزان امانت‌داری و دقت بخاری را در نقل احادیث نمایان می‌سازد![۱۲]

محمد بن جریر طبری

در همین راستا طبری نیز در تفسیر خود به چند روایت در این باره اشاره کرده است. وی می‌نویسد:

۱.«عَنْ أَبِي الدَّيْلَمِ قَالَ: لَمَّا جِيءَ بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَسِيرًا، فَأُقِيمَ عَلَى دَرَجِ دِمَشْقَ، قَامَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي قَتَلَكُمْ وَاسْتَأْصَلَكُمْ، وَقَطَعَ قَرْنَيِ الْفِتْنَةِ. فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ: أَقَرَأْتَ الْقُرْآنَ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: أَقَرَأْتَ آلَ حم؟ قَالَ: قَرَأْتُ الْقُرْآنَ، وَلَمْ أَقْرَأْ آلَ حم. قَالَ: مَا قَرَأْتَ: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى؟ قَالَ: وَإِنَّكُمْ أَنْتُمْ هُمْ؟ قَالَ: نَعَمْ»[۱۳]؛ از أبودیلم نقل شده که گفت: وقتی علی بن الحسین(ع) را به اسارت بردند و بر بلندای دمشق قرار گرفت. مردی از اهل شام برخاست و گفت: حمد خدای راست که شما را کشت و ریشه‌کن کرد و شاخ فتنه را برید! حضرت علی بن الحسین(ع) به وی فرمود: «آیا قرآن خوانده‌ای؟» گفت: بله. حضرت فرمود: «آیا «آل حم» را خوانده‌ای»؟ گفت: قرآن خوانده‌ام، اما «آل حم» را قرائت نکرده‌ام. حضرت فرمود: «آیا این آیه را قرائت نکرده‌ای: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى؟ آن مرد گفت: آیا مراد آیه، شما هستید؟ حضرت فرمودند: «بله». هر چند اهل‌سنّت حضرت امام سجاد(ع) را به عنوان امام معصوم قبول ندارند، اما با دیدی حداقلی، ایشان را به عنوان یکی از عالمان بزرگ امّت و تابعان به شمار می‌آورند. بر اساس این حدیث، حضرت امام سجاد(ع) برای معرفی خود به آیه مودّت استناد و استشهاد کرده و خویشتن را مصداق «ذوی القربی» معرفی می‌کنند.

ابوحیّان نیز این روایت را بدون هیچ مناقشه و خدشه در سند، به ارسال مسلّم روایت کرده است[۱۴].

۲. «حَدَّثَنِي يَعْقُوبُ قَالَ: ثَنَا مَرْوَانُ، عَنْ يَحْيَى بْنِ كَثِيرٍ، عَنْ أَبِي الْعَالِيَةِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، فِي قَوْلِهِ: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى قَالَ: «هِيَ قُرْبَى رَسُولِ اللَّهِ(ص)»»[۱۵]؛ یعقوب، از مروان، از یحیی بن کثیر، از ابوالعالیه، از سعید بن جبیر نقل کرد که درباره آیه مودّت گفت: مراد از «ذوی القربی»، خویشاوندان رسول خدا(ص) هستند.

٣. «حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عُمَارَةَ الْأَسَدِيُّ، وَمُحَمَّدُ بْنُ خَلَفٍ قَالَا: ثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ قَالَ: أَخْبَرَنَا إِسْرَائِيلُ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ قَالَ: سَأَلْتُ عَمْرَو بْنَ شُعَيْبٍ، عَنْ قَوْلِ اللَّهِ، عَزَّ وَجَلَّ: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى قَالَ: «قُرْبَى النَّبِيِّ(ص)»[۱۶]؛ محمد بن عماره اسدی و محمد بن خلف، از عبیدالله، از اسرائیل، از ابواسحاق نقل کردند که ابواسحاق گفت: از عمرو بن شعیب درباره آیه شریفه: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى پرسیدم. گفت: [منظور] نزدیکان پیامبر(ص) است. با توجه به روایت‌هایی که ذکر شد، دو مصداق برای «ذوی القربی» معین شده است: نخست تمامی خویشاوندان پیامبر که این قول به سعید بن جبیر منتسب است و دیگری، افراد مشخص و معینی از خویشاوندان پیامبر؛ یعنی امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه زهرا و دو اولاد ایشان(ع). این قول به روایات صریحی از رسول خدا(ص) مستند است. پیش از طرح احادیث دیگر، تذکر به این نکته ضروری است که اقوال درباره مصداق «قربی» در آیه مودّت به همین دو قول منحصر نیست و حق‌ستیزان چنانکه در دلالت آیه ولایت، آیه تطهیر، آیه مباهله و آیات دیگر خدشه کرده‌اند، درباره آیه مودّت نیز وجوه نامربوط مختلفی را مطرح ساخته‌اند تا حقیقت همچنان در غبار شبهات مخفی بماند. در این راستا، برخی واژه «قربی» را در آیه به معنای مصدری آن اخذ کرده و گفته‌اند مراد از «قربی»، نزدیکی و اقتراب به خداوند است؛ یعنی اجر رسالت پیامبر کارهایی است که مسلمانان را به خدا نزدیک‌تر می‌کند![۱۷].

برخی دیگر نیز قائل شده‌اند که اجر رسالت، مودّت هر یک از مسلمانان با نزدیکان خویش است؛ یعنی هر چند که «قربی» در آیه به معنای نزدیکان است نه به معنای اقتراب و نزدیک شدن، اما مراد نزدیکان می‌تواند هر یک از مسلمانان باشد نه فقط نزدیکان رسول خدا(ص)![۱۸]. اما بی‌اساس بودن این گفته‌ها هویدا و روشن است؛ زیرا ۔ چنانکه دیدیم – براساس روایات معتبر در منابع اهل‌سنّت، از سویی «قربی» در آیه مودّت به معنای خویشاوندان است و هرگز معنای مصدری (یعنی اقتراب) مورد نظر آیه نمی‌باشد، و از سویی دیگر مصداق آن نزدیکان پیامبر اکرم(ص) هستند، نه خویشاوندان هر مسلمان. این دو نکته وجه اشتراک روایات پیش‌گفته بود. اما بر اساس روایاتی که از قول رسول خدا(ص) نقل شد، مصداق قربی، افراد معین و مشخصی از نزدیکان پیامبر است، نه تمامی خویشاوندان ایشان. براساس روایتی که هیثم، از ابوسعید بن کلیب شاشی نقل می‌کند، برای یک عرب بادیه‌نشین این سؤال پیش می‌آید که آیا مراد از الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى مودّت هر یک از مسلمانان درباره نزدیکان خویش است، و یا منظور مودّت با نزدیکان رسول خدا(ص) است؟ در این روایت، پیامبر اکرم(ص) تصریح می‌کند که مودّت با نزدیکان ایشان به عنوان اجر رسالت قرار داده شده است. شاشی در مسند خود آورده است: «حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَفَّانَ، نا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ، عَنْ يَحْيَى بْنِ ثَعْلَبَةَ الْأَنْصَارِيِّ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ أَبِي النَّجُودِ، عَنْ زِرٍّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فِي مَسِيرٍ، فَهَتَفَ بِهِ أَعْرَابيٌّ بِصَوْتٍ جَهْوَرِيٍّ: يَا مُحَمَّدُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «يَا هَنَاهُ»، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ، مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ يُحِبُّ الْقَوْمَ وَلَمْ يَعْمَلْ بِعَمَلِهِمْ؟ قَالَ: «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ» قَالَ: يَا مُحَمَّدُ، إِلَى مَنْ تَدْعُو؟ قَالَ: «إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامِ الصَّلَاةِ، وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ، وَحَجِّ الْبَيْتِ» قَالَ: فَهَلْ تَطْلُبُ عَلَى هَذَا أَجْرًا؟ قَالَ: «لَا، إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى» قَالَ: أَقْرِبَائِي يَا مُحَمَّدُ أَمْ قُرَبَاؤُكَ؟ قَالَ: «بَلْ قُرَبَائِي» قَالَ: هَاتِ يَدَكَ حَتَّى أُبَايِعُكَ، فَلَا خَيْرَ فِيمَنْ يَوَدُّكَ وَلَا يَوَدُّ قُرَبَاءَكَ»[۱۹]؛ حسن بن علی بن عفان، به سند خود از عبدالله روایت کرد که در راهی با رسول خدا(ص) همراه بودیم که یک عرب بادیه‌نشین با صدای بلند فریاد زد: ای محمد! رسول خدا(ص) فرمود: «چه می‌گویی؟». اعرابی گفت: ای محمد، نظرت درباره مردی که قومی را دوست دارد، اما عملش با اعمال آنان سازگار نیست چیست؟ پیامبر فرمود: «انسان با آن کس که او را دوست دارد همراه می‌شود». اعرابی گفت: ای محمد، تو ما را به چه کسی می‌خوانی؟ پیامبر فرمود: «به شهادت این [[[حقیقت]]] که خدایی به جز «الله» نیست و من رسول خدا هستم و نیز به اقامه نماز، پرداخت زکات، روزه ماه رمضان و حج خانه خدا». اعرابی گفت: آیا در برابر این دعوت اجری نیز می‌طلبی؟ پیامبر فرمود: «نه، جز مودّت درباره نزدیکان». اعرابی گفت: [منظور شما از «قربی»] نزدیکان من است یا نزدیکان خودت؟ پیامبر فرمود: «البته که نزدیکان خودم». اعرابی گفت: دست خود را پیش آر تا با تو بیعت کنم، خیری نیست در کسی که به شما مودّت داشته باشد، اما به نزدیکان شما مودّت نکند.

حاکم نیشابوری نیز می‌نویسد: «حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى ابْنِ أَخِي طَاهِرٍ الْعَقِيقِيُّ الْحَسَنِيُّ، ثنا إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، حَدَّثَنِي عَمِّي عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ زَيْدٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: خَطَبَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ النَّاسَ حِينَ قُتِلَ عَلِيٌّ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: «لَقَدْ قُبِضَ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةَ رَجُلٌ لَا يَسْبِقُهُ الْأَوَّلُونَ بِعَمَلٍ وَلَا يُدْرِكُهُ الْآخِرُونَ، وَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يُعْطِيهِ رَايَتَهُ فَيُقَاتِلُ وَجِبْرِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَمِيكَائِيلُ عَنْ يَسَارِهِ، فَمَا يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ، وَمَا تَرَكَ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ صَفْرَاءَ وَلَا بَيْضَاءَ إِلَّا سَبْعَ مِائَةِ دِرْهَمٍ فَضَلَتْ مِنْ عَطَايَاهُ أَرَادَ أَنْ يَبْتَاعَ بِهَا خَادِمًا لِأَهْلِهِ»، ثُمَّ قَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَمَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي فَأَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ، وَأَنَا ابْنُ النَّبِيِّ، وَأَنَا ابْنُ الْوَصِيِّ، وَأَنَا ابْنُ الْبَشِيرِ، وَأَنَا ابْنُ النَّذِيرِ، وَأَنَا ابْنُ الدَّاعِي إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ، وَأَنَا ابْنُ السِّرَاجِ الْمُنِيرِ، وَأَنَا مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ الَّذِي كَانَ جِبْرِيلُ يَنْزِلُ إِلَيْنَا وَيَصْعَدُ مِنْ عِنْدِنَا، وَأَنَا مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ الَّذِي أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرَهُمْ تَطْهِيرًا، وَأَنَا مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ الَّذِي افْتَرَضَ اللَّهُ مَوَدَّتَهُمْ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فَقَالَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لِنَبِيِّهِ(ص): قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا[۲۰] فَاقْتِرَافُ الْحَسَنَةِ مَوَدَّتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»[۲۱]؛

ابومحمد حسن بن محمد عقیقی حسنی، از اسماعیل بن محمد بن اسحاق بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین(ع)، از عموی خود علی بن جعفر بن محمد، از حسین بن زید، از عمر بن علی، از پدرش علی بن حسین روایت کرد که گفت: حسن بن علی(ع) به هنگام شهادت علی(ع) خطبه خواند، آن‌گاه خدا را حمد و ثنا گفت و فرمود: «به یقین در این شب مردی رحلت کرده که هیچ یک از پیشینیان در عمل از او سبقت نگرفته و آیندگان به او نخواهند رسید. همانا رسول خدا(ص) پرچم خویش را به او عطا فرمود، پس در جنگ‌ها جبرئیل در سمت راست و میکائیل در سمت چپ او می‌جنگیدند و او باز نمی‌گشت تا اینکه خدا به واسطه ایشان گشایش و فتح حاصل می‌فرمود. و هیچ [سکه] زرد و سفیدی از خود به جا نگذاشته جز هفتصد درهم که از بخشش‌های ایشان باقی مانده است که می‌خواست با آن برای خانواده خود خادمی استخدام کند». سپس فرمود: «ای مردم مردم،، هر که مرا می‌شناسد و هرکه مرا نمی‌شناسد بداند که من حسن بن علی هستم. من پسر نبی شما و پسر وصی [پیامبرتان] هستم و پسر بشارت دهنده و انذار کننده‌ام. من فرزند کسی هستم که به اذن خدا به سوی او دعوت می‌فرمود. من فرزند سراج منیرم. من از اهل بیتی هستم که جبرئیل به سوی ما نازل می‌شود و از نزد ما بالا می‌رود. من از اهل بیتی هستم که خداوند ناپاکی را از ایشان دور ساخته و آنان را کاملاً پاک گردانیده است. من از اهل بیتی هستم که خداوند مودّتشان را بر همه مسلمانان واجب ساخته است، آن‌گاه که خدای تبارک و تعالی به پیامبرش(ص) فرموده است: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا[۲۲]. پس نیکی کردن همان مودّت به ما اهل بیت است.

این خطبه بسیار با اهمیت است و مطالب و معارف مهمی را در بر دارد. خطبه فوق در منابع و متون فراوانی نقل شده است، به عنوان نمونه «ابو بشر دولابی» این خطبه را به سه طریق در کتاب الذریه الطاهره و ابوالفرج اصفهانی نیز این خطبه را با اسانید مختلف، در مقاتل الطالبیین نقل کرده است[۲۳].

از این خطبه می‌توان دو نکته را استفاده نمود: نکته یکم: بر اساس این روایت، امام مجتبی(ع) مودّت اهل‌بیت(ع) را همان حسنه‌ای دانسته‌اند که خداوند به واسطه آن، اعمال نیک بندگان را مضاعف می‌سازد. در تفاسیر اهل‌سنت نیز بر این معنا تأکید شده است. با توجه به این نکته، می‌توان روایت شریف «حُبُّ عَلِيٍ حَسَنَةٌ لَا تُضِرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ»[۲۴] را تفسیر این آیه دانست؛ زیرا روشن است که اگر خداوند اراده فرماید که کارهای نیک بندگان مؤمن خود را مضاعف سازد و درجات آنان را بالا برد، هیچ گناه و سیئه‌ای نمی‌تواند در برابر حسنات مضاعف شده مقاومت کند.

نکته دوم: اقدام ابن عباس جهت اخذ بیعت از مردم برای امام حسن است که خود شاهدی بر بطلان روایت طاووس از ابن عباس است که ابن عباس در آن، به ابن‌جبیر نسبت عجله در تفسیر آیه مودّت داده است. شیخ مفید نیز به سند خود، خطبه امام حسن(ع) را همین‌گونه نقل کرده است[۲۵]. با رجوع به منابع اهل‌سنت، این خطبه را می‌توان در کتاب‌هایی همچون: مسند احمد[۲۶]، فضائل الصحابه[۲۷]، المعجم الکبیر[۲۸]، تاریخ طبری[۲۹]، مستدرک حاکم[۳۰]، الکامل فی التاریخ[۳۱]، مجمع الزوائد[۳۲]، السنن الکبری[۳۳]، خصائص نسایی[۳۴]، الثقات ابن حبان[۳۵]، تاریخ مدینة دمشق[۳۶]، البدایه والنهایه[۳۷]، تاریخ الإسلام ذهبی[۳۸]، طبقات ابن سعد[۳۹]، کنزالعمال[۴۰] و منابع دیگر[۴۱] مشاهده نمود. اما با مطالعه دقیق عبارات این منابع و مقایسه آنان با یکدیگر، به خوبی می‌توان میزان امانت‌داری و علاقه محدثان اهل‌سنت مبنی بر حفظ و نقل احادیث پیرامون اهل‌بیت(ع) را دریافت! به هر روی، چنانکه در روایت فوق می‌بینیم، حضرت امام حسن مجتبی(ع) خود را مصداق قربی و اهل‌بیت رسول خدا(ص) دانسته‌اند.[۴۲]

بررسی اسناد و متن روایات

این روایات را از بهترین و مشهورترین منابع حدیثی و تفسیری اهل تسنن- اعم از منابع متقدم و متأخر- نقل کردیم. بر این اساس، روشن می‌شود که نزول آیه مبارک مودّت درباره اهل‌بیت(ع)، میان خاص و عام متفق علیه است و فریقین بر آن اتفاق نظر دارند. در سند روایتی که طاووس از ابن عباس نقل می‌کند و در آن از نظر ابن جبیر خبر می‌دهد، هیچ مناقشه‌ای صورت نگرغته است. این روایت را بخاری، مسلم، ترمذی، احمد و دیگران نقل کرده‌اند. در روایت دیگری که در ابتدای همین نوشتار اشاره شد، احمد بن حنبل در کتاب مناقب علی(ع) از ابن عباس نقل کرده است. سند روایت این گونه است: «وَفِيمَا كَتَبَ إِلَيْنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْحَضْرَمِيُّ، يَذْكُرُ أَنَّ حَرْبَ بْنَ الْحَسَنِ الطَّحَّانَ حَدَّثَهُمْ قَالَ: نا حُسَيْنٌ الْأَشْقَرُ، عَنْ قَيْسٍ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۴۳]...»[۴۴].[۴۵]

احمد بن جعفر قطیعی

قائل «کتب إلینا» در این حدیث قطیعی است، وی راوی کتاب‌های مسند، زهد و مناقب احمد بن حنبل است[۴۶]. دارقطنی، حاکم، ابن زرقویه، ابن شاهین، برقانی، ابونعیم و برخی دیگر از عالمان بزرگ سنی از او حدیث نقل کرده‌اند. دارقطنی وی را توثیق کرده و درباره او می‌گوید: ثِقَةٌ زَاهدٌ قديمٌ، سَمِعْتُ أَنَّهُ مُجَابُ الدَّعْوَةِ؛ مورد اعتماد، زاهد و استوار است. شنیدم که او مستجاب‌الدعوه بوده است. برقانی نیز می‌گوید: وَثَبَتَ عِنْدِي أَنَّهُ صَدُوْقٌ، وَإِنَّمَا كَانَ فِيْهِ بَلَهٌ، وَقَدْ ليِّنْتُه عِنْدَ الحَاكِمِ، فَأَنكرَ عَلِيَّ، وَحَسَّنَ حَالَهُ، وَقَالَ: كَانَ شَيْخِي[۴۷]؛ نزد من ثابت شده که او راست‌گو است. وی شخص ساده‌ای بوده است. نزد حاکم او را سبک شمردم؛ ولی او مرا از این کار بازداشت و حال او را نیک شمرد و گفت: وی استاد من بود. اما برخی درباره او گفته‌اند که در آخر عمر اختلال حواس پیدا کرده است، به همین جهت وی را ضعیف دانسته‌اند. برخی دیگر نیز در نقل روایات وی توقف کرده‌اند. ذهبی او را در میزان الاعتدال نام برده و به راستگویی وی تصریح دارد. وی می‌نویسد: [صح] أحمد بن جعفر بن حمدان، أبو بكر القطيعي، صدوق في نفسه مقبول، تغير قليلا. قال الخطيب: لم نر أحدا ترك الاحتجاج به[۴۸]؛ ابوبکر احمد بن جعفر بن حمدان قطیعی راست‌گو و فی نفسه مقبول است، اما اندکی تغییر کرد. خطیب درباره وی می‌گوید: ندیدم کسی از احتجاج به او دست بردارد. سپس ذهبی توثیق دارقطنی و دیگران را درباره قطیعی ذکر کرده و به اختلال حواس وی در آخر عُمر نیز اشاره کرده است.[۴۹]

محمّد بن عبدالله بن سلیمان حضرمی

محمد بن عبدالله بن سلیمان حضرمی، معروف به «مطیّن» و متوفای ۲۹۷ هجری است. دارقطنی درباره او می‌نویسد: ثِقَةٌ جَبَل. خلیلی می‌گوید: ثِقَةٌ حَافِظٌ. ذهبی نیز در شرح حال او آورده است: الشَّيْخُ، الحَافِظُ، الصَّادِقُ، مُحَدِّثُ الكُوْفَةِ[۵۰].[۵۱]

حرب بن حسن طحان و حسین أشقر

دو راوی دیگر، یعنی حرب بن حسن طحّان و حسین اشقر تضعیف شده‌اند. سیوطی حدیثی را از برخی عالمان حدیث به مانند ابن منذر، ابن ابی حاتم، طبرانی و ابن مردویه روایت کرده و سند آن را ضعیف دانسته است[۵۲]. آلوسی نیز به تبع سیوطی آن را ضعیف شمرده است[۵۳]. پیش از این دو نیز هیثمی، ابن کثیر و ابن حجر عسقلانی سند حدیث را ضعیف معرفی کرده بودند. در ادامه به بررسی احوالات این دو راوی؛ یعنی حرب بن حسن طحان و حسین اشقر می‌پردازیم تا در پرتو نظرات عالمان بزرگ جرح و تعدیل، میزان اعتبار تضعیفات برخی عالمان متعصّب اهل تسنن نمایان گردد.[۵۴]

حرب بن حسن طحّان

پیرامون این شخص هیچ تضعیفی صورت نگرفته و احدی از عالمان رجالی اهل‌سنت - به جز هیثمی - او را تضعیف نکرده. هیثمی نیز در ابتدا تصریح می‌کند که حرب و سایر راویان حدیث توثیق شده‌اند؛ اما پس از آن ادعا می‌کند که عده‌ای آنها را تضعیف کرده‌اند، ولی اشاره نمی‌کند که تضعیف از سوی چه کسانی صورت گرفته و وجه تضعیف چیست؟[۵۵]. با مراجعه به کتب رجالی، روشن می‌گردد که تنها کسی که در حرب بن حسن طحّان مناقشه کرده ابوالفتح ازدی است. البته- با توجه به نقل ابن حجر از ازدی - وی در خود حرب بن حسن خدشه‌ای نکرده است؛ بلکه در حدیث وی مناقشه نموده است. ابوالفتح ازدی درباره وی می‌گوید: ليس حديثه بذاك[۵۶]؛ حدیثش از اعتبار بالایی برخوردار نیست. با این وجود ذهبی تصریح می‌کند که به قول أزدی اعتنایی نمی‌شود.

وی می‌نویسد: لا يلتفت إلى قول الأزدي، فإن في لسانه في الجرح رهقاً؛ به قول ازدی توجه نمی‌شود؛ زیرا که وی در جرح راویان پا را فراتر از حد می‌گذارد. از سویی دیگر ابن‌حبّان، حرب بن حسن طحّان را توثیق کرده و او را در ثقات نام برده است[۵۷]. ابن ابی حاتم نیز، درباره او می‌نویسد: سألت أبي عنه، فقال: شيخ[۵۸]؛ از پدرم درباره حرب سؤال کردم که در پاسخ گفت: شیخ است. اگر تعبیر شیخ[۵۹] درباره یک محدّث به منزله تأیید و توثیق او نباشد، یقیناً جرح او نیز به شمار نمی‌رود. در این کلام نیز از او به عنوان یک محدّث یاد شده و هیچ جرمی متوجّه او نیست. بنابراین تضعیف سند روایت به جهت وجود حرب بن حسن طحان هیچ وجهی ندارد.[۶۰]

حسین أشقر

وی ابوعبدالله حسین بن حسن اشقر فزاری کوفی (متوفّای ۲۰۸) است. از آنجا که این شخص در سند روایات متعدد دیگری غیر از روایات مربوط به نزول آیه مودّت نیز واقع شده است، از این‌رو ترجمه وی بسیار مهم است. ابن حجر در الکاف الشاف حسین اشقر را ضعیف و ساقط دانسته است[۶۱]؛ اما همو در کتاب تقریب التهذیب دچار تناقض شده و می‌نویسد: الحسين ابن الحسن الأشقر الفزاري الكوفي صدوق يهم ويغلو في التشيع من العاشرة...(س)[۶۲]؛ حسین بن حسن اشقر فزاری، کوفی، راست‌گو است؛ ولی در تشیع اهتمام و زیاده روی دارد... و از رجال نسائی است. نکته دیگر اینکه ابن‌حجر به جهت تشیع حسین اشقر، برخی روایات را در الکاف الشاف تضعیف کرده است، این در حالی است که با مبنای وی سازگاری ندارد و تهافتی آشکار است؛ چراکه او در مقدمه فتح الباری تصریح می‌کند که رافضی بودن - تا چه رسد به تشیع - به وثاقت راوی ضرر نمی‌رساند[۶۳] و با توجه به این دو نکته، روشن است که طعن ابن حجر درباره حسین اشقر اعتباری ندارد. افزون بر آن، حسین اشقر از رجال نسایی است و اهل‌سنت معترفند که شرط نسایی برای پذیرش صحّت یک حدیث و نقل آن در سنن خویش، سخت‌تر از شرط مسلم و بخاری است[۶۴]. به همین جهت است که باید عالمان بزرگ اهل‌سنت کتاب نسایی را بر کتاب مسلم و بخاری مقدم بدارند. بنابراین وقتی حسین اشقر از نظر نسایی موثق باشد، تضعیف دیگران اهمیت چندانی ندارد. حسین اشقر از مشایخ حدیثی بزرگانی همچون: احمد بن حنبل، ابن‌معین، فلّاس، ابن‌سعد و افرادی از این قبیل است[۶۵].

ابن‌حجر، از عقیلی[۶۶]، از احمد بن محمد بن هانی نقل می‌کند که گفت: قلت: لأبي عبد الله يعني بن حنبل تحدث عن حسين الأشقر قال لم يكن عندي ممن يكذب وذكر عنه التشيع فقال له العباس بن عبد العظيم أنه يحدث في أبي بكر وعمر وقلت أنا يا أبا عبد الله أنه صنف بابا في معائبهما فقال ليس هذا بأهل أن يحدث عنه[۶۷]؛ به ابوعبدالله (احمد بن حنبل) گفتم: از حسین اشقر حدیث نقل می‌کنی. احمد بن حنبل گفت: از نظر من دروغ‌گو نیست. گفت: از تشیع او سخن به میان آمد و عباس بن عبدالعظیم به احمد بن حنبل گفت: او درباره ابوبکر و عمر بدگویی می‌کرد. من نیز گفتم: ای ابوعبدالله، او بابی در بیان معایب ابوبکر و عمر تصنیف کرده است. احمد بن حنبل در جواب گفت: وی صلاحیت ندارد که از او حدیث نقل شود. بنابراین روشن است که حسین اشقر هیچ نقطه ضعفی ندارد و تنها سبب تضعیف او نقل حقایقی درباره ابوبکر و عمر است؛ از این‌رو جوزجانی درباره او می‌گوید: غال من الشتّامين للخيرة[۶۸]؛ وی غالی است و در زمره شتم‌کنندگان افراد برگزیده است.

از سویی تضعیف راوی به جهت بیان حقایقی درباره شیخین، هرگز صحیح نبوده و بر اساس ضوابط جرح و تعدیل نیست. از سویی دیگر ابواسحاق جوزجانی ناصبی و از دشمنان امیرالمؤمنین(ع) است[۶۹] و چنین کسی به یقین راویانی را که دوستدار امیرالمؤمنین(ع) بوده‌اند، تضعیف و روایاتی را که به نفع تشیع باشند جرح خواهد کرد. به همین جهت است که ابن حجر عسقلانی در مقدمه لسان المیزان، این نکته را متذکر شده و یادآوری کرده است که طعن و جرح چنین افرادی اعتبار ندارد[۷۰]. وی به عنوان نمونه از ابواسحاق جوزجانی نام می‌برد و تصریح می‌کند طعن و جرح‌های او بر پایه هوای نفس بوده و فاقد اعتبار است[۷۱]. بنابراین تضعیف حسین اشقر از سوی جوزجانی نیز بر مبنای باطلی است که از نظر برخی ائمه جرح و تعدیل اهل تسنن پذیرفته نیست؛ از این‌رو یحیی بن معین ضمن تذکر به تشیع حسین اشقر، او را صدوق و احادیثش را بدون اشکال دانسته است. وی همچنین با بیان شاگردی خویش نزد حسین أشقر و اخذ حدیث از او، به طور ضمنی به صحت احادیث وی شهادت می‌دهد[۷۲].

ابن‌حجر نیز به نقل از ابن جنید می‌نویسد: سمعت ابن معين ذكر الأشقر، فقال: كان من الشيعة الغالية. قلت: فكيف حديثه؟ قال: لا بأس به. قلت: صدوق؟ قال: نعم، كتبت عنه[۷۳]؛ شنیدم که ابن‌معین، از حسین اشقر یاد کرد و گفت: او از شیعیان افراطی بود. به او گفته شد: حدیثش چگونه است؟ در جواب گفت: اشکالی بر آن وارد نیست، گفته شد: او راستگو است؟ گفت: آری، من احادیث او را می‌نویسم. بنابراین حسین اشقر از نظر احمد، نسایی، یحیی بن معین، ابن‌حبان و برخی حدیث‌شناسان دیگر مورد اعتماد و راست‌گو است و تنها گناه او تشیّع او است. به همین جهت است که احادیثی که در فضائل امیرالمؤمنین(ع) نقل می‌کند، این‌گونه روایات را منکر خوانده و در احادیثش طعن می‌کنند، اما هیچ طعنی جز تشیّع به خود وی وارد نشده است که آن هم بر مبنای رجالی خود سنیان، به وثاقت راوی لطمه‌ای نمی‌زند.[۷۴]

نتیجه

بحث در سند روایتی بود که طبرانی، ابن ابی حاتم، ابن منذر، حاکم و ابن مردویه از حسین اشقر، از قیس بن ربیع، از اعمش، از سعید بن جبیر، از ابن عباس نقل کرده‌اند. با بررسی شرح حال حرب بن حسن طحان و حسین اشقر - که دو راوی مورد بحث روایت هستند - روشن شد که نظر سیوطی، آلوسی، ابن کثیر، قسطلانی، هیثمی و ابن حجر درباره سند این حدیث نادرست است و ارزش و اعتباری ندارد. اما اگر آنچه ابن‌حجر در فتح‌الباری می‌گوید: إِسْنَادُهُ وَاهٍ، فِيهِ ضَعِيفٌ وَرَافِضِيٌّ، منظور او از ضعیف و رافضی، حسین اشقر باشد- چنانکه در تخریج أحادیث کشاف او را تضعیف کرده است- این سخن ابن‌حجر نیز فاقد اعتبار خواهد بود. اما اگر مراد از او کسی غیر از اشقر باشد- که ظاهراً چنین است- او کسی نیست جز «قیس بن ربیع» که در ادامه به شرح حال وی نیز می‌پردازیم.[۷۵]

قیس بن ربیع

أبومحمد قیس بن ربیع اسدی کوفی از رجال ابوداوود، ترمذی و ابن‌ماجه است[۷۶]. بسیاری از عالمان بزرگ حدیثی نیز از وی روایت کرده‌اند. محدّثانی همچون: سفیان ثوری، شعبه بن حجاج، عبدالرزاق بن همام، ابونعیم فضل بن دکین، ابوداوود طیالسی، معاذ بن معاذ و دیگران[۷۷] و در میان این راویان و عالمان بزرگ اهل‌بیت اشخاصی همچون سفیان ثوری، شعبه، ابوولید طیالسی و دیگران وی را توثیق کرده‌اند. ابوداوود طیالسی به نقل از شعبه می‌گوید: سمعت أَبَا حصين يثني على قَيْس بْن الربيع[۷۸]؛ از ابوحصین شنیدم که قیس بن ربیع را مدح و ثنا می‌کرد. و نیز می‌گوید: قَالَ لَنَا شُعْبَةُ: أَدْرَكُوا قَيْسًا قَبْلَ أَنْ يَمُوتَ[۷۹]؛ شعبه به من گفت: پیش از آنکه قیس بمیرد، از وی استفاده کنید.

همچنین در احوالات او آمده است: قَالَ عفان: قلت ليحيى بْن سعيد: هل سمعت سفيان يقول فيه بغلطة، أو يتكلم فيه بشيء؟ قَالَ: لا، قلت ليحيى: أفتتهمه بكذب؟ قَالَ: لا... وَ قَالَ حاتم بْن الليث الجوهري عَنْ عفان: كان قيس ثقة، يوثقه الثوري وشعبة؛ عفان گوید: به یحیی بن سعید گفتم: آیا شنیده‌ای که سفیان بر قیس ایرادی گرفته باشد و یا درباره وی سخنی گفته باشد؟ گفت: نه. حاتم بن لیث جوهری از عفان نقل می‌کند که گفت: قیس ثقه بود و ثوری و شعبه او را توثیق کرده‌اند. قَالَ حاتم بْن الليث الجوهري عَنْ أَبِي الوليد الطيالسي: كان قيس بْن الربيع ثقة حسن الحديث...؛ حاتم بن لیث به نقل از ابو ولید طیالسی گوید: قیس بن ربیع ثقه و احادیث وی نیکو است.

بنابراین روشن شد که هیچ دلیلی بر ردّ احادیث قیس بن ربیع وجود ندارد و وی نیز از نظر عالمان رجالی ثقه و صدوق است[۸۰]. از سویی در شرح حال وی اتّهام به جهل، کذب، تحریف و تصحیف روایات نیز وجود ندارد تا حکم به ضعف وی نماییم. و از سویی دیگر، تنها اشکالی که به وی وارد کرده‌اند ضعف در محافظه است، اما با این وجود بر صداقت او تأکید دارند[۸۱]؛ یعنی وی دروغ‌گو نبوده و عمداً به تحریف روایات دست نمی‌زده است، اما امکان دارد به جهت ضعف وی در حفظ روایات، در اواخر عُمْر روایاتی را اشتباه خوانده باشد. همچنین چند نقطه تاریک دیگر درباره قیس بیان شده است که هیچ یک از آنها موجب طعن در اعتبار وی و روایات او نمی‌گردد. مثلاً در احوالات او نوشته‌اند:   كان قيس بْن الربيع عالما بالحديث، ولكنه ولي المدائن، فقتل رجلا فيما بلغني، فنفر الناس عنه[۸۲]؛ قیس بن ربیع از عالمان حدیث بوده است؛ اما وی فرماندار مدائن نیز بوده است. وی در دوران حکومتش شخصی را کشت، در نتیجه مردم از او روی‌گردان شدند. نقطه ضعف دیگری که برای قیس بیان شده، اتهام به تشیع است. ذهبی از احمد بن حنبل نقل می‌کند که او شیعه بوده است[۸۳]. با این حال ذهبی به راستگویی او اذعان و اعتراف دارد[۸۴].

همچنین گفته شده است که قیس احادیث منکری نقل کرده است. حرب بن اسماعیل می‌گوید: قلت لاحمد بن حنبل: قيس بن الربيع أي شئ ضعفه؟ قال: روى أحاديث منكرة[۸۵]؛ به احمد بن حنبل گفتم: چه چیزی موجب تضعیف قیس بن ربیع شده است؟ گفت: او احادیث منکری روایت کرده است. البته درباره این‌گونه احادیث منسوب به او تأملاتی وجود دارد. از باب نمونه ابوداوود می‌گوید: إنما أتي قيس من قبل ابنه، كان ابنه يأخذ حديث الناس، فيدخلها في فرج كتاب قيس، ولا يعرف الشيخ ذلك[۸۶]؛ آنچه جرح درباره قیس وارد شده است از جانب فرزند او است؛ چراکه فرزندش احادیثی را که از دیگران می‌گرفت در میان کتاب قیس داخل می‌کرد، به طوری که قیس آن احادیث داخل شده را تشخیص نمی‌داد.

ابن حجر عسقلانی نیز درباره او می‌نویسد: صدوق، تغيّر لما كبر، أدخل عليه ابنه ما ليس من حديثه، فحدّث به[۸۷]؛ راست‌گو است، اما به هنگام پیری تغییر پیدا کرد (یعنی مبتلا به اختلال حواس شد) و پسرش آنچه را که حدیث او نبود، در احادیث او و به نام او داخل کرده و روایت کرد. بنابراین، با توجه به تأکید ذهبی و ابن‌حجر عسقلانی بر راست‌گویی قیس، اشتباه وی در چند حدیث و آن هم به جهت کم حافظگی در پیری و یا نقل چند حدیث به نام وی، دلیل درستی بر ردّ احادیث وی نمی‌تواند باشد؛ چراکه علاوه بر اعتراف ائمه جرح و تعدیل به صداقت قیس بن ربیع، سه تن از صاحبان صحاح ستّه احادیث او را در کتب خود روایت کرده‌اند. در نتیجه تا اینجا روشن شد روایاتی که در سند آنها قیس بن ربیع، حسین اشقر و حرب بن حسن طحان واقع شده‌اند، صحیح و غیر قابل خدشه هستند و طعن و جرح در این روایات هیچ دلیلی جز تعصّب و عناد ندارد. اما روایت دیگری که در سند آن خدشه کرده‌اند، روایتی است که طبری در تفسیر خود نقل کرده است. پیشتر روایات تفسیر طبری در ذیل آیه مودّت مطرح شد. وی چهار روایت در ذیل این آیه نقل کرده است که در این میان، سند یکی از روایات، به جهت وجود «یزید بن أبی زیاد» مورد خدشه قرار گرفته است. البته تضعیف یزید بن ابی زیاد نیز به مانند سه راوی قبل تنها از سر تعصّب و عناد است و طبق مبانی رجالی، هیچ دلیلی بر تضعیف وی وجود ندارد. در ادامه به بررسی اعتبار وی می‌پردازیم.[۸۸]

یزید بن ابی زیاد

یزید بن أبی رباد قرشیّ هاشمی کوفیّ (متوفای سال ۱۳۶ یا ۱۳۷)[۸۹]. وی قرشی نیست، بلکه غلام عبدالله بن حارث بن نوفل بوده است. او از رجال صحیح‌های شش‌گانه اهل تسنن است[۹۰]. مزی درباره او می‌گوید: قال البخاري فِي "اللباس" من "صحيحه" عقيب حديث عاصم بْن كليب عَن أَبِي بردة، قلنا لعلي: ما القسية؟ وَقَال جرير عَن يزيد فِي حديثه: القسية ثياب مضلعة... الحديث. وروى لَهُ في كتاب "رفع اليدين في الصلاة" وفي "الأدب". وروى له مسلم مقرونا بغيره، واحتج به الباقون[۹۱]؛ بخاری در [کتاب] لباس از صحیح خود، پس از حدیث عاصم بن کلیب از ابو برده می‌گوید: به علی گفتیم: قسیّه چیست؟ جریر از یزید [بن أبی زیاد] در حدیث نقل کرد: قسیّه لباس است... و [بخاری] در کتاب «رفع الیدین فی الصلاه» و نیز در «الأدب» از [[[یزید بن ابی زیاد]]] حدیث نقل کرده و مسلم نیز حدیث دیگری از او روایت کرده است و باقی صاحبان صحاح ستّه نیز به احادیث او احتجاج کرده‌اند. بسیاری از محدّثان معروف اهل سنت نیز از یزید بن ابی زیاد روایت کرده‌اند، حدیث شناسانی همچون: سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، شریک بن عبدالله، شعبه بن حجاج، عبدالله بن نمیر و عالمانی دیگر از این قبیل. مسلم در مقدمه صحیح خود، درباره وی می‌نویسد: فَإِنَّ اسْمَ السَّتْرِ، وَالصِّدْقِ، وَتَعَاطِي الْعِلْمِ يَشْمَلُهُمْ كَعَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ، وَيَزِيدَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ، وَلَيْثِ بْنِ أَبِي سُلَيْمٍ، وَأَضْرَابِهِمْ[۹۲]؛ همانا عناوینی همچون خوش‌نام، راست‌گو و طالب علم بر آنان صدق می‌کند، [عالمانی] مانند عطاء بن سائب، یزید بن ابی زیاد، لیث بن ابی سلم و امثال ایشان. بسیاری از عالمان جرح و تعدیل همچون ابن حجر نیز او را توثیق کرده‌اند[۹۳]. بنابراین یزید بن ابی زیاد از رجال صحاح ستّه است و مسلم او را شایسته عنوان خوش نام، صدوق و اشتغال به علم می‌داند. بزرگان جرح و تعدیل نیز او را توثیق کرده‌اند؛ از همین روی وجهی برای تضعیف او باقی نمی‌ماند. طبق معمول اهل سنت، این بار نیز تنها دلیل تضعیف یزید بن ابی زیاد، اتهام وی به تشیع است! ابن‌عدی و دیگران درباره او می‌نویسند: كَانَ مِن أَئِمَّة الشِّيعَة الْكِبَار[۹۴]؛ او از پیشوایان بزرگ شیعه بود. در نتیجه روایت یزید بن ابی زیاد درباره شأن نزول آیه مودّت نیز کاملاً صحیح خواهد بود و چنانکه او از ابن عباس نقل می‌کند، آیه مودّت درباره اهل بیت پیامبر(ص) نازل شده است و مراد از «قرب» فقط امیرالمؤمنین، حضرت صدیقه طاهره، امام حسن و امام حسین(ع) هستند.[۹۵]

نتیجه بررسی اسناد روایات

روایاتی را که بر سخن حق دلالت داشتند و بیانگر نزول آیه مودّت درباره اهل‌بیت پیامبر(ص) بودند، به سه قسم تقسیم می‌شوند: قسم یکم: احادیثی هستند که همگان بر صحّت آنها اتفاق دارند، به مانند حدیثی که طاووس، از سعید بن جبیر، از ابن عباس نقل کرده است. قسم دوم: احادیثی است که حدیث پژوهان سنّی آنها را نقل کرده و درباره سند آن سخنی نگفته و خدشه‌ای وارد نکرده‌اند، بلکه گاهی به صحّت و اعتبار آنها نیز معترفند؛ مانند حدیثی که از رسول خدا(ص) نقل شده و در آن آمده است که پیامبر در پاسخ به سؤال عرب بادیه نشین درباره اجر رسالت فرمودند: «من در ازای رسالت خویش اجری نمی‌طلبم جز مودت نزدیکانم». در این حدیث رسول خدا(ص) تصریح فرمودند که مراد از «قربی» نزدیکان آن حضرت هستند. همچنین خطبه امام حسن(ع) پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) و کلام حضرت امام زین‌العابدین(ع) به هنگام اسارت در شام و سخن برخی دیگر از امامان(ع) که در زمره همین گروه قرار می‌گیرد. روشن است که این قسم از احادیث نیز نیازی به بررسی سندی ندارند.

قسم سوم: روایاتی هستند که در سند آنها خدشه شده است. راویانی که در سندهای این احادیث قرار داشتند و تضعیف شده‌اند عبارت بودند از: ١-حرب بن حسن طحان، ۲- حسین اشقر، ۳- قیس بن ربیع و ۴- یزید بن أبی زیاد. با بررسی شرح حال این راویان، روشن شد که بر پایه مبانی رجالی اهل سنّت، تضعیف این چهار نفر نادرست و مردود است. در ادامه به بررسی و دفع شبهه‌ها و اشکال‌های مخالفان می‌پردازیم.[۹۶]

دفع شبهات مخالفان

شبهه ابن‌تیمیه

شاید سرسخت‌ترین مخالف در این مقام ابن تیمیه است و بیشترین اشکالات از ناحیه وی متوجه استدلال شیعه شده است. از این‌رو ابتدا به بررسی مناقشات او می‌پردازیم. وی در منهاج السنّه می‌نویسد: وَكَذَلِكَ قَوْلُهُ فِي إِيجَابِ الْمَوَدَّةِ لَهُمْ غَلَطٌ. فَقَدْ ثَبَتَ فِي الصَّحِيحِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ أَنَّ ابْنَ عَبَّاسٍ [رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا] سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۹۷]، قَالَ: فَقُلْتُ: إِلَّا أَنْ تَوَدُّوا ذَوِي قُرْبَى مُحَمَّدٍ(ص). فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: عَجَّلْتَ، إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ بَطْنٌ مِنْ قُرَيْشٍ إِلَّا لِرَسُولِ اللَّهِ(ص) مِنْهُمْ قَرَابَةٌ. فَقَالَ: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا أَنْ تَوَدُّونِي فِي الْقَرَابَةِ الَّتِي بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ. فَابْنُ عَبَّاسٍ كَانَ مِنْ كِبَارِ أَهْلِ الْبَيْتِ وَأَعْلَمِهِمْ بِتَفْسِيرِ الْقُرْآنِ، وَهَذَا تَفْسِيرُهُ الثَّابِتُ عَنْهُ. وَيَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ أَنَّهُ لَمْ يَقُلْ إِلَّا الْمَوَدَّةَ لِذَوِي الْقُرْبَى. وَلَكِنْ قَالَ: إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى أَلَا تَرَى أَنَّهُ لَمَّا أَرَادَ ذَوِي قُرْبَاهُ قَالَ: وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى[۹۸]، وَلَا يُقَالُ: الْمَوَدَّةُ فِي ذَوِي الْقُرْبَى. وَإِنَّمَا يُقَالُ: الْمَوَدَّةُ لِذَوِي الْقُرْبَى. فَكَيْفَ وَقَدْ قَالَ: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى؟! وَيُبَيِّنُ ذَلِكَ أَنَّ الرَّسُولَ(ص) لَا يَسْأَلُ أَجْرًا أَصْلًا، إِنَّمَا أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، وَعَلَى الْمُسْلِمِينَ مُوَالَاةُ أَهْلِ الْبَيْتِ لَكِنْ بِأَدِلَّةٍ أُخْرَى غَيْرِ هَذِهِ الْآيَةِ، وَلَيْسَتْ مُوَالَاتُنَا لِأَهْلِ الْبَيْتِ مَنْ أَجْرِ النَّبِيِّ(ص) فِي شَيْءٍ. وَأَيْضًا فَإِنَّ هَذِهِ الْآيَةَ مَكِّيَّةٌ، وَلَمْ يَكُنْ عَلِيٌّ بَعْدُ [قَدْ] تَزَوَّجَ بِفَاطِمَةَ وَلَا وُلِدَ لَهُ أَوْلَادٌ[۹۹]؛ کلام او [[[علامه حلی]]] در وجوب مودّت اهل بیت غلط است؛ پس به تحقیق در روایت صحیحی از سعید بن جبیر ثابت شده است که از ابن عباس درباره آیه «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى سؤال شد. سعید گوید: منظور آیه این نیست مگر اینکه خویشاوندان محمد(ص) را دوست بدارید. پس ابن عباس گفت: عجله کردی! همانا در میان قریش تیره‌ای نیست جز آنکه رسول خدا(ص) با ایشان خویشی دارد و گفت: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى. پس ابن عباس از بزرگان اهل‌بیت و داناترین آنان به تفسیر قرآن بوده است و این تفسیر به یقین از او است. [همچنین دلیل دیگری که بر بطلان کلام علامه حلی] دلالت دارد آن است که خداوند نفرمود: إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى؛ بلکه فرمود: إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى. آیا نمی‌بینی آنجا که خداوند خویشاوندان پیامبر را اراده کرده می‌فرماید: وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى و گفته نمی‌شود: «الموده فی ذوی القربی»، بلکه گفته می‌شود: «الموده لذوی القربی»، پس چطور این‌گونه نباشد، در حالی که خداوند می‌فرماید: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى و این نشان می‌دهد که رسول خدا(ص) هیچ اجری طلب نمی‌کند و تنها اجر او بر عهده خداوند است. بر مسلمانان موالات اهل‌بیت لازم است، لکن به دلایل دیگری غیر از این آیه، دوست داشتن اهل بیت از سوی ما پرداخت اجر پیامبر(ص) به شمار نمی‌آید. همچنین این آیه مکی است و علی(ع) در هنگام نزول آیه با فاطمه ازدواج نکرده و اولادی برای او متولد نشده بود.

همو در جای دیگر می‌نویسد: وَأَمَّا قَوْلُهُ: وَأَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِمْ: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى. فَهَذَا كَذِبٌ ظَاهِرٌ؛ فَإِنَّ هَذِهِ الْآيَةَ فِي سُورَةِ الشُّورَى، وَسُورَةُ [الشُّورَى] مَكِّيَّةٌ بِلَا رَيْبٍ نَزَلَتْ قَبْلَ أَنْ يَتَزَوَّجَ عَلِيٌّ بِفَاطِمَةَ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا - وَقَبْلَ أَنْ يُولَدَ لَهُ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ... وَقَدْ تَقَدَّمَ الْكَلَامُ عَلَى الْآيَةِ [الْكَرِيمَةِ]، وَأَنَّ الْمُرَادَ بِهَا مَا بَيَّنَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ... رَوَاهُ الْبُخَارِيُّ وَغَيْرُهُ. وَقَدْ ذَكَرَ طَائِفَةٌ مِنَ الْمُصَنِّفِينَ مِنْ أَهْلِ السُّنَّةِ وَالْجَمَاعَةِ وَالشِّيعَةِ، مِنْ أَصْحَابِ أَحْمَدَ وَغَيْرِهِمْ، حَدِيثًا عَنِ النَّبِيِّ(ص) «أَنَّ هَذِهِ الْآيَةَ لَمَّا نَزَلَتْ قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ هَؤُلَاءِ؟ قَالَ عَلِيٌّ وَفَاطِمَةُ وَابْنَاهُمَا». وَهَذَا كَذِبٌ بِاتِّفَاقِ أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ بِالْحَدِيثِ![۱۰۰]. امّا اینکه می‌گوید: و خداوند درباره ایشان این آیه را نازل فرمود: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى. این سخن دروغی آشکار است،؛ چراکه این آیه در سوره شوری است و سوره شوری بدون تردید مکّی است و پیش از ازدواج امیرالمؤمنین با فاطمه(س) نازل شده است.... و بحث این آیه پیشتر گذشت و [گفتیم] مراد از آن، همان است که ابن عباس بیان کرده... و بخاری و غیر او آن را روایت کرده‌اند. و گروهی از مصنّفان اهل‌سنت و شیعه، از جمله پیروان احمد و غیر آنها حدیثی از پیامبر(ص) آورده‌اند که وقتی این آیه نازل شد به پیامبر گفتند: ای رسول خدا، آنان [که مودتشان بر ما واجب شده] چه کسانی هستند؟ فرمود: «علی، فاطمه و دو فرزندشان»، در حالی که این حدیث به اتفاق عالمان حدیث کذب است! ابن‌تیمیه در موضع دیگری از منهاج السنّه این حدیث را تکذیب می‌کند. وی سپس تکرار می‌کند که آیه مودّت در سوره شوری است و آن سوره مکّی است، در حالی که امیرالمؤمنین در مدینه با فاطمه(س) ازدواج کرده است.

وی در جایی دیگر، پس از تکرار مطالب پیشین خود، اشکال مکّی بودن آیه مودّت را این بار چنین مطرح می‌کند: أَنَّ الْقُرْبَى مُعَرَّفَةُ بِاللَّامِ، فَلَا بُدَّ أَنْ يَكُونَ مَعْرُوفًا عِنْدَ الْمُخَاطَبِينَ الَّذِينَ أُمِرَ أَنْ يَقُولَ لَهُمْ: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا وَقَدْ ذَكَرْنَا أَنَّهَا لَمَّا نَزَلَتْ لَمْ يَكُنْ قَدْ خُلِقَ الْحَسَنُ وَلَا الْحُسَيْنُ، وَلَا تَزَوَّجَ عَلِيٌّ بِفَاطِمَةَ. فَالْقُرْبَى الَّتِي كَانَ الْمُخَاطَبُونَ يَعْرِفُونَهَا يَمْتَنِعُ أَنْ تَكُونَ هَذِهِ، بِخِلَافِ الْقُرْبَى الَّتِي بَيْنَهُ وَبَيْنَهُمْ، فَإِنَّهَا مَعْرُوفَةٌ عِنْدَهُمْ[۱۰۱]؛ همانا قربی، با «لام» معرفه شده است، از این‌رو ناگزیر باید نزد مخاطبان شناخته شده باشد و ما بیان کردیم که وقتی آیه مودت نازل شد، حسن و حسین خلق نشده بودند وعلی با فاطمه ازدواج نکرده بود. پس «قربایی» که مراد آیه است باید مورد شناخت مخاطبین باشند و این مانع می‌شود که مراد از قربی کسانی باشند که هنوز متولد نشده‌اند.

ابن‌حجر عسقلانی در الکاف الشاف فی تخریج أحادیث الکشاف، صرفاً به تعارض احادیث مربوط به شأن نزول آیه پرداخته و هیچ مناقشه دیگری نکرده است[۱۰۲]. اما در فتح الباری علاوه بر تعارض روایات، مکّی بودن سوره شوری را نیز مطرح کرده است[۱۰۳]. ابن‌کثیر نیز پس از تضعیف روایت مربوط به نزول آیه در شأن أهل‌بیت(ع) آیه را مکی می‌داند[۱۰۴]. قسطلانی نیز همین اشکال را تکرار کرده است[۱۰۵]. شوکانی نیز به بیان وجود تعارض در بین احادیث مربوط به شأن نزول آیه مودت بسنده کرده و حدیث طاووس از ابن عباس را بر سایر احادیث ترجیح داده است[۱۰۶].

ابن روزبهان، درباره تفسیر آیه مودّت می‌نویسد: وظاهر الآية على هذا المعنى شامل لجميع قرابات النبيّ(ص)[۱۰۷]؛ از ظاهر آیه استفاده می‌شود که این معنا شامل تمامی خویشاوندان پیامبر(ص) می‌شود. وی پیرامون این آیه بیش از این سخن دیگری ارائه نکرده است. عبدالعزیز دهلوی نیز در تحفه اثنا عشریه می‌نویسد: و منها قوله تعالى قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى فإنها لمّا نزلت قالوا يا رسول الله: من قرابتك الذين وجبت علينا مودّتهم؟ قال: علي و فاطمة و أبناهما... گویند که اهل‌بیت واجب المحبت‌اند و هرکه واجب المحبت است، علی واجب الاطاعت است و هو معنی الإمام و غیر علی واجب المحبت نیست، پس واجب الإطاعت هم نباشد. جواب از این استدلال: آنکه مفسرین را در مراد از این آیت اختلاف فاحش است. طبرانی و امام احمد از ابن عباس همین قسم روایت کرده‌اند، لکن جمهور محدثان این روایت را تضعیف نموده‌اند؛ زیرا که این سوره یعنی سوره شوری بتمامها مکی است و در آنجا امام حسن و امام حسین نبودند و نه حضرت فاطمه را علاقه زوجیت با حضرت علی به‌هم رسیده بود. و در سلسله این روایت بعضی شیعه غالی واقع‌اند و کسی از محدثان آن شیعه غالی را وصف به صدق نموده بنابر ظاهر حال او نموده و از عقیده باطل او خبر نداشته و ظن غالب آن است که آن شیعی هم دروغ نگفته، بلکه روایت بالمعنی نموده، لفظ حدیث «اهل بیتی» خواهد بود. آن شیعی اهل بیت را در همین چهار کس حصر نمود، چنانکه بخاری از ابن عباس این روایت را «من» و «عن» آورده و در آن این لفظ واقع است که القربی من بینه و بین النبی(ص) قرابته.. و قتاده و سدی کبیر و سعید بن جبیر جزم کرده‌اند؛ با آنکه معنی آیت این است که سؤال نمی‌کنیم از شما بر دعوت و تبلیغ هیچ اجری را لکن سؤال می‌کنم از شما دوستی را با خود به جهت قرابتی که با شما دارم. از ابن عباس نیز این روایت در بخاری موجود است و به تفصیل مذکور است که هیچ بطنی از بطون قریش نبود الا آن حضرت(ص) را با ایشان قرابتی بود. آن قرابت را یاد دهانیدند و ادای حقوق آن قرابت لااقل ترک ایذا که ادنی مراتب صله رحم است از ایشان درخواستند. پس استثنا منقطع است و امام فخر رازی و جمیع مفسرین متاخرین همین معنی را پسندیده‌اند؛ زیرا که معنی اول مناسب شأن نبوت نیست شمسیه طالبان دنیاست که کاری کنند و ثمره آن کار برای اولاد و اقارب خود خواهند واگر انبیا نیز این قسم اغراض را مدّنظر داشته باشند در میان ایشان و در میان دنیاداران فرقی نماند و موجب تهمت و التباس در اقوال و افعال ایشان گردد و نقض غرض بعثت لازم آید. و نیز معنی اول منافی آیات کثیره است قوله تعالی قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ[۱۰۸] و قوله أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ[۱۰۹][۱۱۰].[۱۱۱]

بررسی اشکال‌ها

مکّی بودن سوره شوری

مهم‌ترین شبهه در دلالت آیه مبارک مودّت، مکّی بودن سوره شوری است. سنیانی که از روی تعصب در دلالت آیه مودّت بر وجوب مودّت و اطاعت امیرالمؤمنین(ع) مناقشه کرده‌اند، می‌گویند این آیه در سوره شوری است و سوره شوری در مکّه نازل شده است و در آن زمان، حضرت امیرالمؤمنین(ع) هنوز با حضرت صدیقه طاهره(س) ازدواج نکرده و حسنین(ع) متولد نشده بودند؛ از این‌رو نمی‌توان گفت مراد از «قربی» در آیه، این چهار نفر هستند! ما در دو مقام به این شبهه پاسخ خواهیم داد. نخست با تکیه بر روایات وارد شده در این زمینه، و دوم با صرف‌نظر از روایات.

۱- پاسخ به شبهه مکّی بودن سوره شوری بر اساس روایات اهل‌سنت پیش از طرح روایات مربوط به زمان نزول آیات سوره شوری، توجه به چند مقدمه ضروری است: مقدّمه یکم: قرآن موجود در زمان حیات شریف حضرت خاتم الأنبیاء(ص) جمع‌آوری نشده است، بلکه جمع قرآن یک بار در عصر حکومت ابوبکر و بار دیگر در زمان حاکمیت عثمان صورت گرفته و در تاریخ مسلم است که قرآن موجود همان است که به دستور عثمان جمع شد.

مقدّمه دوم: روشن است که در جمع‌آوری قرآن موجود، به ترتیب نزول آیات توجه نشده است.

مقدّمه سوم: همچنین مسلّم است که با توجّه به عدم ترتیب آیات قرآن موجود براساس ترتیب نزول آیات، برخی آیات مدنی در سوره‌های مکّی گنجانده شده و برخی آیات کلی در آیات مدنی. با توجه به این سه مقدّمه می‌گوئیم: بر اساس ادلّه و شواهد محکمِ موجود در منابع سنیان، آیه مودّت در مدینه نازل شده است و جماعتی از عالمان سنی به این حقیقت معترفند، از جمله این عالمان می‌توان به قرطبی اشاره نمود. وی در این باره می‌نویسد: سورة الشورى مكية في قول الحسن وعكرمة وعطاء وجابر. وقال ابن عباس وقتادة: إلا أربع آيات منها أنزلت بالمدينة: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۱۱۲] إلى آخرها[۱۱۳]؛ سوره شوری بنابر قول حسن، عکرمه، عطا و جابر مکی است. ابن عباس و قتاده گفته‌اند: مگر چهار آیه از آنکه در مدینه نازل شده است؛ یعنی آیه قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى تا آخر آن. شوکانی در فتح القدیر]][۱۱۴]، ابوحیان اندلسی در تفسیر البحر المحیط[۱۱۵] و ابن جوزی در زادالمسیر[۱۱۶] به همین مطلب تصریح کرده‌اند.

آلوسی نیز می‌نویسد: وفي البحر هي مكية إلا أربع آيات من قوله تعالى: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى إلى آخر أربع آيات وقال مقاتل: فيها مدني قوله تعالى: ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ[۱۱۷] واستثنى بعضهم قوله تعالى: أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى...[۱۱۸] إلخ... وجوز أن يكون الإطلاق باعتبار الأغلب[۱۱۹]؛ در کتاب بحر [[[المحیط]]] آمده است: سوره شوری مکی است غیر از چهار آیه آن؛ یعنی از آیه شریفه قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى تا آخر چهار آیه. مقاتل گوید: در سوره شوری آیات مدنی وجود دارد، مانند آیه ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ... و برخی نیز این آیه را که خدای تعالی می‌فرماید: أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى... استثناء کرده‌اند... و جایز است که اطلاق به اعتبار اغلب باشد. بنابراین، از نظر آلوسی مکّی شمردن سوره شوری بدان اعتبار است که بیشتر آیات آن مکی است، با اینکه آیات مدنی نیز در این سوره وجود دارد. مدنی بودن آیه مودّت براساس روایات بسیار روشن است و همین بداهت، بسیاری از عالمان و مفسران سنی را ناچار ساخته به این حقیقت اعتراف کنند.

۲- پاسخ به شبهه مکّی بودن سوره شوری با صرف نظر از روایات با توجه به روایات مختلفی که درباره آیه مودّت وارد شده است، روشن شد که هرچند بیشتر آیات سوره شوری مکّی هستند؛ اما این آیه مدنی است و بحث درباره دلالت آیه مودّت با صرف نظر از روایات نیز روشن خواهد ساخت که این آیه در شأن امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین(ع) نازل شده است. برای رسیدن به این حقیقت، باید ثابت شود که مراد از «قربی» در آیه، خویشاوندان پیامبر اکرم(ص) هستند و خطاب آیه شریف به مسلمانان است. برای اثبات اینکه منظور از «قربی» فرزندان رسول الله(ص) می‌باشند- چنانکه تعدادی از عالمان سنی و شارحان کتاب بخاری به این نکته اذعان دارند؛ از جمله کرمانی که در کتاب الکواکب الدراری فی شرح البخاری[۱۲۰] به این حقیقت تصریح کرده است - بهترین دلیل تبادر این معنا در خویشاوندان پیامبر(ص) است. عینی در عمده القاری فی شرح البخاری و در شرح حدیث طاووس می‌نویسد: حَاصِل كَلَام ابْن عَبَّاس أَن جَمِيع قُرَيْش أقَارِب النَّبِي(ص) وَلَيْسَ المُرَاد من الْآيَة بَنو هَاشم وَنَحْوهم، كَمَا يتَبَادَر الذِّهْن إِلَى قَول سعيد بن جُبَير[۱۲۱]؛ حاصل کلام ابن‌عباس آن است که همه قریش، نزدیکان پیامبر(ص) هستند و مراد از قربی در آیه، بنو هاشم و امثال ایشان نیستند، چنانکه از گفته سعید بن جبیر چنین مطلبی به ذهن متبادر می‌شود. در این روایت، سعید بن جبیر آل محمد(ص) را مصداق «قربی» معرفی کرده بود. از نظر شارح صحیح بخاری نیز آنچه سعید بن جبیر گفته همان است که از آیه به ذهن تبادر می‌کند و همین تبادر بهترین قرینه است برای آنکه مراد از «قربی» در آیه شریف، خویشاوندان پیامبر اکرم(ص) هستند. همچنین سیاق آیات این سوره بهترین قرینه است بر اینکه خطاب آیه به مسلمانان است؛ زیرا خداوند خطاب خویش را با بشارت و مژده به مؤمنان آغاز می‌کند و پیش از سخن گفتن درباره مودّت قربی می‌فرماید: «این همان چیزی است که خداوند بندگان مؤمن و نیک کردارش را بدان مژده می‌دهد». ممکن است گفته شود خداوند در آیه بعدی از کسانی سخن می‌گوید که بر خدا دروغ بسته‌اند و مراد از کسانی که به خدا دروغ می‌بندند مشرکان هستند؛ پس مخاطب آیات نیز مشرکان خواهند بود. اما باید دانست که منظور از افترا زنندگان به خدا، مسلمانان ظاهری یعنی منافقان هستند نه مشرکان،؛ چراکه خداوند در آیه پس از آن، با یادآوری آگاهی خویش از اسرار نهان، از پذیرش توبه بندگان خطا کارش سخن می‌گوید و می‌فرماید: «و او کسی است که توبه را از بندگانش می‌پذیرد و از بدی‌ها در می‌گذرد و آنچه را انجام می‌دهید می‌داند». روشن است که توبه در قرآن کریم تنها درباره گنه‌کاران و خطاکاران از مسلمان به کار می‌رود و به تصریح خداوند توبه مشرکان پذیرفته نیست. اشکال دیگری که ممکن است بر این قول وارد سازند آن است که بگویند در مکّه منافقی در میان مسلمانان نبوده است. پس مخاطب خداوند در این آیات مسلمانان نخواهند بود. در پاسخ این اشکال نیز می‌گوییم وجود و حضور منافقان در مکّه امری مسلّم و انکارناپذیر است و برای روشن شدن مطلب کافی است که به آراء مفسّران در ذیل آیات سوره‌های «منافقون» و «مدّثر» مراجعه شود. سوره مدثر به اتفاق همه اهل فن مکّی است و در آن مطالب بسیاری درباره منافقان آمده است. به همین روی مفسّران اهل‌سنت برای فرار از تعیین مصداقِ منافق در مکّه، دست به تأویل آیات برده و در این راه دچار اضطراب فراوانی شده‌اند که در این جا مجال پرداختن به این موضوع نیست.

در نتیجه مراد از «قربی» - به قرینه تبادر ۔ خویشاوندان پیامبرند و خطاب آیه - به قرینه سیاق - مسلمانان هستند. بر این اساس، مودّت خویشاوندان پیامبر اکرم(ص) بر همه مسلمانان واجب است. اما خداوند مسلمانان را به مودّت کدامیک از خویشاوندان پیامبر امر کرده است؟ آیا مسلمانان به مودّت عموها و عموزادگان پیامبر امر شده‌اند؟!. مسلّماً پاسخ این سؤال منفی است؛ زیرا مودّت برخی از عموهای پیامبر اکرم(ص) که مشرک بودند بی‌معنا و امر به مودّت آنان محال است و اگر گفته شود عموها و عموزادگان مؤمن پیامبر(ص) مورد نظرند، باید دانست که به هنگام نزول این آیه و پس از آن، هیچ یک از ایشان در مکه جایگاه قابل توجهی نداشته‌اند. پس مراد از «قربی» در آیه مسلماً حضرت امیرالمؤمنین(ع) است؛ چراکه مشرکان از او خشمگین و با او دشمن بودند و منافقان نسبت به او حسادت و با او دشمنی می‌کردند و تنها مؤمنان بودند که امیرالمؤمنین(ع) را دوست داشته و به ایشان مودّت می‌کردند. دو واژه «مودّت» و «یقترف» از این حقیقت حکایت دارند، یعنی خداوند به مؤمنان نیک کردار بشارت می‌دهد، همانانی که مودّت امیرالمؤمنین(ع) را داشته و بدین وسیله نیکی را به دست آورده‌اند. پس حتی اگر بپذیریم که آیه مودّت در مکّه نازل شده است، باز هم مصداق قربی کسی نخواهد بود جز امیرالمؤمنین(ع). و اگر «قربی» در مکّه تنها یک وقتی مصداق داشته است، پس از ازدواج امیرالمؤمنین(ع) با حضرت فاطمه(س) و تولد حسنین(ع)، این بزرگواران نیز از مصادیق قربی شده‌اند، چنانکه در مدینه از حضرت رسول اکرم(ص) درباره مراد از «قربی» در آیه سؤال کردند، حضرتش در پاسخ فرمودند: «علی و فاطمه و الحسن و الحسین(ع)». پس از آن نیز فرزندان معصوم حضرت امام حسین(ع) قطعاً مصادیق واقعی نزدیکان پیامبر(ص) و مراد خداوند از «قربی» در آیه شریف هستند.[۱۲۲]

عدم درخواست پاداش رسالت از مردم

دومین اشکال سنیان بر محتوا و دلالتِ آیه مودّت آن است که رسالت منصبی الاهی است و جزا و پاداش آن بر عهده خداوند سبحان است. بنابراین رسول خدا(ص) هرگز پاداش تبلیغ رسالتش را از مردم درخواست نمی‌کند، چنانچه پیامبران پیشین همچون نوح، هود و صالح(ع) نیز در برابر تبلیغ اوامر خدا اجری نطلبیده‌اند. مثلاً حضرت نوح خطاب به قومش می‌فرماید: إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ * وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ[۱۲۳]

اما آیاتی که درباره اجر رسالت پیامبر اکرم(ص) آمده است چهار دسته‌اند. در آیه‌ای طلب اجر به طور کلّی نفی شده است. خدای تعالی خطاب به رسول خود می‌فرماید: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ[۱۲۴]. در آیه‌ای دیگر برای رسالت، پاداش خواسته شده، اما آن پاداش به سود خود مؤمنان دانسته شده است. خدای تعالی می‌فرماید: قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ[۱۲۵]. در آیه‌ای دیگر خداوند طلب اجر را متوجه کسانی می‌داند که می‌خواهند راهی به سوی پروردگارشان برگزینند. در این آیه می‌خوانیم: قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا[۱۲۶].

و بالأخره آیه مودّت که خداوند خطاب به پیامبرش می‌فرماید: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۱۲۷]. در این آیه، مودت خویشاوندان و نزدیکان پیامبر اکرم(ص) به عنوان اجر رسالت ایشان معرفی شده است. با توجه به تفاوت ظاهری محتوای آیات، برخی گمان کرده‌اند که میان این چهار آیه تعارض وجود دارد. آنان آیاتی را حاکم می‌دانند که متضمن عدم درخواست پاداش برای رسالتند، از این‌رو معتقدند که آیه مودت باید تأویل شود و مراد آیه، طلب اجر رسالت نیست؛ زیرا خداوند در آیات دیگری درخواست پاداش از مردم را برای رسالت نفی کرده است. برخی مفسران شیعه و سنی به وجوه مختلفی پاسخ این شبهه را داده‌اند. اما با دقت نظر در این آیات، روشن می‌شود که میان هیچ‌یک از آیات چهارگانه یاد شده تنافی و تعارضی وجود ندارد. براساس این آیات، مردم هرگز نمی‌توانند پاداش رسالت پیامبر اکرم(ص) را بدهند؛ از این‌رو آن حضرت نیز پاداشی از مردم نمی‌خواهد، بلکه رسول خدا(ص) به عنوان رحمت واسعه الاهی از مردم می‌خواهد که راهی به سوی پروردگارشان اتخاذ کنند و هر که چنین کند، به یقین خود او منتفع و بهره‌مند خواهد شد و اتخاذ سَبیل به سوی خداوند سبحان نیز جز با مودّت اهل بیت(ع) امکان‌پذیر نیست؛ چراکه آنان شاه‌راه به سوی خداوند هستند، همان‌طور که فرموده‌اند: «نَحْنُ السَّبِيلُ‌»[۱۲۸]. به راستی که آنها تنها طریق به سوی خداوند هستند به ویژه هنگامی که: «صَارَتِ الدُّنْيَا هَرْجاً وَ مَرْجاً وَ تَظَاهَرَتِ الْفِتَنُ وَ تَقَطَّعَتِ السُّبُلُ»[۱۲۹]؛ دنیا رو به هرج‌ومرج رود و فتنه‌ها آشکار شوند و راه‌ها قطع گردند.

آری، اجری که رسول خدا(ص) به دستور خدا برای رسالتش می‌طلبد، اجری نیست که برای شخص ایشان نفع داشته باشد؛ بلکه آن‌چه خداوند آن را اجر رسالت پیامبرش دانسته چیزی است که به نفع بندگان او است و بندگان خدا را در مسیر هدایت او قرار می‌دهد و راهی به سوی پروردگارشان باز می‌کنند که این راه همان مودت نزدیکان پیامبر است.[۱۳۰]

استثناء در آیه منقطع است نه متصل

اشکال دیگری که در اینجا مطرح شده آن است که استثناء در آیه استثناء منقطع است؛ از این‌رو «مودّت فی القربی» اجر رسالت نیست و از این آیه لزوم و وجوب مودّت قرب استفاده نمی‌شود. جواب این اشکال بسیار روشن است که چه استثناء متصل باشد و چه منقطع، چه مودت اهل بیت را اجر رسالت بدانیم و چه دستور و توصیه پیامبر، در هر صورت آیه بر لزوم و وجوب مودت اهل بیت(ع) دلالت دارد. چنان‌که در آیه شریف مودت ظاهر است، طلب هرگونه اجری برای رسالت به استثنای مودت درباره «قربی» نفی شده است؛ اما در اینکه استثنا در آیه، استثنای متصل است و یا استثنای منقطع، در میان عالمان و قرآن‌پژوهان اختلاف وجود دارد. برخی بر متصل بودن استثناء تأکید و اصرار دارند و برخی دیگر استثنا را در این آیه منقطع می‌دانند؛ اما در هر دو صورت در دلالت آیه بر لزوم مودت اهل‌بیت(ع) تردیدی نیست. مرحوم شیخ مفید با این نگاه که پیامبر اکرم(ص) برای تبلیغ رسالتش اجری نمی‌طلبد مگر مودّت به اهل‌بیت، استثناء در آیه را استثنای منقطع می‌شمارد و می‌نویسد: لا يصح القول بأن الله تعالى جعل أجر نبيه مودة أهل بيته(ع) و لا أنه جعل ذلك من أجره(ع) لأن أجر النبي(ص) في التقرب إلى الله تعالى هو الثواب الدائم و هو مستحق على الله تعالى في عدله و جوده و كرمه و ليس المستحق على الأعمال يتعلق بالعباد لأن العمل يجب أن يكون لله تعالى خالصا و ما كان لله فالأجر فيه على الله تعالى دون غيره. هذا مع أن الله تعالى يقول وَيَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ[۱۳۱] و في موضع آخر يَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي[۱۳۲] فلو كان الأجر على ما ظنه أبو جعفر في معنى الآية لتناقض القرآن و ذلك أنه كان تقدير الآية قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا[۱۳۳] بل أسألكم عليه أجرا و يكون أيضا إن أجري إلا على الله بل أجري على الله و على غيره و هذا محال لا يصح حمل القرآن عليه. فإن قال قائل فما معنى قوله قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۱۳۴]؟ أ و ليس هذا يفيد أنه قد سألهم مودة القربى لأجره على الأداء قيل له ليس الأمر على ما ظننت لما قدمناه من حجة العقل و القرآن و الاستثناء في هذا المكان ليس هو من الجملة لكنه استثناء منقطع و معناه قل لا أسألكم عليه أجرا لكن ألزمكم المودة في القربى و أسألكموها فيكون قوله قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا[۱۳۵] كلاما تاما قد استوفى معناه و يكون قوله إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۱۳۶] كلاما مبتدأ فائدته لكن المودة في القربى سألتكموها و هذا كقوله فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلَّا إِبْلِيسَ[۱۳۷] و المعنى فيه لكن إبليس و ليس باستثناء من جملة و كقوله فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ[۱۳۸] معناه لكن رب العالمين ليس بعدو لي قال الشاعر: و بلدة ليس بها أنيس *** إلا اليعافير و إلا العيس‌[۱۳۹] قائل شدن به این سخن که خدای تعالی اجر پیامبرش را مودت اهل بیتش(ع) قرار داده است، صحیح نیست. همچنین صحیح نیست که پیامبر اکرم(ص) أن را اجر خویش قرار دهد،؛ چراکه اجر پیامبر در تقرب به خدای تعالی ثواب دائم است و اجر او برعهده خدایی است که از عدل و جود و کرمش [عطا می‌کند] نه بر عهده بندگان خدا؛ زیرا واجب است که عمل به طور خالص برای خدای تعالی باشد و آنچه برای خدا باشد، اجر آن نیز بر خدای تعالی خواهد بود، نه دیگران. افزون بر آنکه خدای تعالی می‌فرماید: يَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ[۱۴۰]، و در جایی دیگر می‌فرماید: يَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي[۱۴۱].

پس اگر بنا باشد که أجر به معنایی که ابوجعفر (شیخ صدوق) گمان کرده است باشد، تناقض در قرآن پیش می‌آید،؛ چراکه معنای آیه ذوالقربی می‌شود: من از شما أجر می‌خواهم، در حالی‌که آیات دیگر می‌گوید: اجری برای من نیست مگر بر عهده خدا؛ از این‌رو أجر من هم بر عهده خدا است هم بر عهده مردم و این محال است و صحیح نیست که قرآن بر این معنا حمل شود. اگر کسی بگوید پس معنای آیه شریفه چیست که خدا می‌فرماید: قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۱۴۲]؟ آیا از این [آیه] استفاده نمی‌شود که پیامبر اکرم(ص) مودت اهل‌بیت(ع) را به صورت واجب و در ازای اجر رسالتش از آنان‌طلبیده است؟ در پاسخ به او گفته می‌شود: مطلب آن‌گونه که تو گمان می‌کنی نیست!؛ چراکه براساس براهین عقلی و قرآنی که پیشتر بیان کردیم، استثناء در اینجا متصل نیست، بلکه استثناء منقطع است و معنایش این‌گونه است که: بگو از شما برای آن اجری نمی‌خواهم، لکن شما را ملزم می‌کنم به مودّت در قربی و آن را از شما می‌خواهم. پس عبارت قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا عبارت تام و کامل بوده و معنای آن مستوفی است و عبارت إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى کلامی ابتدائی و مستقل است و مفید این معناست که: مودت در قربی را از شما می‌خواهم، که این برداشت نظیر سخن خدای تعالی است که می‌فرماید: فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلَّا إِبْلِيسَ؛ پس همه ملائکه سجده کردند مگر ابلیس. معنای [الا ابلیس] در این آیه «لکنّ ابلیس» است و استثناء از جمله نیست و یا مانند این سخن خدا: فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ[۱۴۳]؛ که معنایش این است که لکن پروردگار عالمیان دشمن من نیست. شاعر می‌گوید: و سرزمینی که در آن همدمی نیست مگر گوساله وحشی و شتران سفید مایل به سرخ. چنان‌که پیشتر گذشت، براساس آیات مربوط به اجر رسالت و نیز به حکم روشن عقل، مردم هرگز نمی‌توانند پاداش و اجر رسالت پیامبر اکرم(ص) را بدهند و اجری که در آیه مودت خواسته شده است، چیزی نیست که نفعی برای رسول خدا(ص) داشته باشد؛ بلکه آن حضرت که رحمت واسعه الاهی است، اجر رسالتش را اتخاذ راهی به سوی پروردگار قرار داده است که این مهم جز با مودت اهل بیت(ع) صورت نمی‌پذیرد. مرحوم شیخ طوسی نیز می‌فرماید: وقيل في هذا الاستثناء قولان: احدهما: إنه استثناء منقطع لان المودة في القربى ليس من الاجر ويكون التقدير «لكن أذكركم المودة في قرابتي»؛ الثاني: إنه استثناء حقيقة ويكون «أجرى المودة في القربي كأنه أجر، وإن لم يكن أجر»[۱۴۴]؛ درباره این استثناء دو قول وجود دارد، نخست اینکه استثناء منقطع است؛ زیرا مودت در قربی اجر محسوب نمی‌شود و به این تقدیر معنا چنین می‌شود: «لکن مودت در نزدیکانم را به شما یادآور می‌شوم». دوم اینکه استثناء حقیقی است و معنا چنین می‌شود «اجر من مودت در قربی است، گویا مودت در قربی اجر است، اگر چه اجر حساب نشود».

مرحوم طبرسی نیز به همین مطلب اشاره کرده است[۱۴۵]. پس اگر قائل شویم به اینکه استثناء در آیه استثناء متصل است هیچ اشکالی ندارد، بلکه نظر صحیح همین است؛ زیرا اصل در إلّای استثنائیه اتصال است و تا آنجا که امکان دارد همواره بر استثنای متصل حمل می‌شود، به همین جهت است که برخی از عالمان، استثنای منقطع را مجاز و خلاف اصل شمرده‌اند. مرحوم قاضی نوراللّه شوشتری در این‌باره می‌فرماید: تقرر عند المحققين من أهل العربيّة و الأصول أنّ الاستثناء المنقطع مجاز واقع على خلاف الأصل، و أنّه لا يحمل على المنقطع إلا لتعذر المتصل، بل ربّما عدلوا عن ظاهر اللّفظ الذي هو المتبادر إلى الذهن مخالفين له لفرض الحمل على المتّصل الذي هو الظاهر من الاستثناء كما صرح به الشارح العضدي حيث قال: و اعلم أنّ الحق أنّ المتّصل أظهر، فلا يكون مشتركا و لا للمشترك بل حقيقة فيه و مجاز في المنقطع، و لذلك لم يحمله علماء الأمصار على المنفصل إلا عند تعذر المتّصل، حتى عدلوا للحمل على المتصل عن الظاهر و خالفوه، و من ثمّ قالوا في قوله: له عندي مائة درهم إلا ثوبا. و له علىّ إبل إلا شاة: معناه إلا قيمة ثوب أو قيمة شاة، فيرتكبون الإضمار و هو خلاف الظاهر ليصير متصلا، و لو كان في المنقطع ظاهرا لم يرتكبوا مخالفة ظاهر حذرا عنه. «انتهى»[۱۴۶]؛ نزد محققان - اعم از عربی‌دانان و اصولیان-ثابت است که استثناء منقطع مجاز و برخلاف اصل است و استثناء هرگز بر منقطع حمل نمی‌شود، مگر جایی که استعمال استثناء متصل محال باشد. بلکه گاهی مخالفان ظهور لفظ، گاه در برخی موارد از ظاهر لفظ که متبادر به ذهن است عدول می‌کنند تا استثناء را به استثنای متصل حمل کنند؛ زیرا استثناء در آن ظهور دارد چنان‌که شارح عضدی بدان تصریح کرده و می‌گوید: بدان حق آن است که استثنای متصل ظاهرتر است (از استثنای منقطع)، پس نه استثنا مشترک [میان استثنای متصل و منقطع] است و نه برای اشتراک وضع شده است، بلکه حقیقت در متصل است و مجاز در منقطع و این بدان سبب است که عالمان بزرگ آن را بر استثنای منفصل حمل نمی‌کنند مگر در جایی که نشود بر استثنای متصل حمل کرد. آنان حتی از ظهور دست برمی‌دارند و با آن مخالفت می‌کنند تا بتوانند استثنا را بر متصل حمل کنند و از اینجاست که درباره این سخن که نزد من برای او صد درهم است مگر پیراهنی، و برای او برعهده من شتری است جز گوسفندی» گفته‌اند که معنایش چنین است: جز قیمت پیراهن با قیمت گوسفند. پس آنان لفظی را در تقدیر می‌گیرند که خلاف ظاهر است،؛ چراکه استثناء را متصل اعلام می‌کنند و اگر استثناء در منقطع ظهور داشت، برای دوری از آن مرتکب مخالفت با ظاهر نمی‌شوند.[۱۴۷]

چرا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى؟

چنان‌که گذشت، ابن‌تیمیه در ضمن مناقشاتی بر دلالت آیه مودّت می‌گوید: يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ أَنَّهُ لَمْ يَقُلْ إِلَّا الْمَوَدَّةَ لِذَوِي الْقُرْبَى. وَلَكِنْ قَالَ: إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى... وَيُبَيِّنُ ذَلِكَ أَنَّ الرَّسُولَ(ص) لَا يَسْأَلُ أَجْرًا أَصْلًا[۱۴۸]، [دلیل دیگری که بر بطلان ادعای وجوب مودت اهل‌بیت بر اساس این آیه] دلالت دارد آن است که خداوند نفرمود: «الا المودة لذوی القربی»، بلکه فرمود: إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى... و این نشان می‌دهد که رسول خدا(ص) اصلاً اجری طلب نمی‌کند. طرح چنین اشکالی از سوی ابن‌تیمیه بسیار عجیب است. کسی که مدعی تسلط بر ادبیات عرب است چطور می‌تواند چنین اشکالی را مطرح کند؟ این اشکال اگر از نافهمی و ضعف در ادبیات نباشد، به یقین بیانگر تعصب و عناد است. اما اگر ابن‌تیمیه این قدر در فن بلاغت ضعیف است، ای کاش پیش از طرح اشکال به اهل فن مراجعه می‌کرد!

در جواب وی باید گفت که اولاً این اشکال به واقع اشکال نیست، بلکه نوعی اعتراض به خداوند است! و در ثانی اسلاف و گذشتگان ابن‌تیمیه ضمن طرح این اشکال پاسخ آن را داده‌اند. اگر ابن‌تیمیه مطلب آنان را ندیده باشد، در این‌صورت نمی‌توان او را اهل تحقیق و علم دانست، و اگر نادیده گرفته باشد، در این‌صورت بر عناد و عصبیت خویش صحه گذارده است. زمخشری -که در کتاب کشاف، قرآن را به روش بلاغی تفسیر کرده است- در ذیل آیه مودت می‌نویسد: يجوز أن يكون استثناء متصلا، أى: لا أسألكم أجرا إلّا هذا، وهو أن تودوا أهل قرابتي، ولم يكن هذا أجرا في الحقيقة، لأنّ قرابته قرابتهم، فكانت صلتهم لازمة لهم في المروءة. ويجوز أن يكون منقطعا، أى: لا أسألكم أجرا قط ولكنّني أسألكم أن تودّوا قرابتي الذين هم قرابتكم ولا تؤذوهم. فإن قلت: هلا قيل: إلّا مودّة القربى: أو إلّا المودة للقربى. وما معنى قوله إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى؟ قلت: جعلوا مكانا للمودة ومقرا لها، كقولك: لي في آل فلان مودّة. ولى فيهم هوى وحبّ شديد، تريد: أحبهم وهم مكان حبّي ومحله، وليست فِي بصلة للمودّة، كاللام إذا قلت: إلا المودّة للقربى، إنما هي متعلقة بمحذوف تعلق الظرف به في قولك: المال في الكيس. وتقديره: إلا المودّة ثابتة في القربى ومتمكنة فيها. والقربى: مصدر كالزلفى والبشرى، بمعنى: قرابة. والمراد في أهل القربى. وروي أنها لما نزلت قيل: يا رسول الله، من قرابتك هؤلاء الذين وجبت علينا مودّتهم؟ قال: «عليّ وفاطمة وابناهما» ويدل عليه ما روي عن علي رضي الله عنه: شكوت إلى رسول الله(ص) حسد الناس لي. فقال «أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ رَابِعَ أَرْبَعَةٍ أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَنَا وَ أَنْتَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ أَزْوَاجُنَا عَنْ أَيْمَانِنَا وَ شَمَائِلِنَا وَ ذُرِّيَّتُنَا خَلْفَ أَزْوَاجِنَا»[۱۴۹]؛ جایز است که استثناء متصل باشد، از این‌رو معنای آیه این می‌شود: «از شما اجری نمی‌خواهم جز اینکه به خویشان نزدیکم مودّت بورزید» و این در حقیقت اجر نیست؛ زیرا نزدیکی به او همان نزدیکی به ذوی‌القربای ایشان است، پس صله آنان از باب مروّت تمامی مسلمانان لازم است. و نیز جایز است که استثنا منقطع باشد که در این صورت معنای آیه این می‌شود: «به تحقیق از شما اجری نمی‌خواهم، لکن از شما درخواست دارم که به نزدیکانم که همان نزدیکان شما هستند مودت بورزید و آنان را اذیت نکنید». پس اگر بگویی که چرا در آیه گفته نشده است: «الا مودة القربی؟ و معنای آیه إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى؟ می‌گویم: خویشاوندان مکان و محل استقرار موت قرار گرفته‌اند، مانند آنکه می‌گویی: برای من در آل فلانی مودتی است و برای من در ایشان عشق و محبت شدیدی وجود دارد و این‌گونه سخن‌گفتن به معنای آن است که ایشان را دوست دارم و ایشان مکان و محل محبت من هستند. «فی» مانند «لام» متعلق مودت محسوب نمی‌شود، از این‌رو فی در اینجا به مانند لام زائده نیست، زمانی که می‌گویی: «الا المودة للقربی». همانا «فی» از باب ظرفیت، متعلق به محذوف است، مانند این سخن که می‌گویی: «المال فی الکیس» یعنی «مال در کیسه است» و با در نظر گرفتن محذوف، معنا در عبارت إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى چنین است؛ اجری نمی‌خواهم جز مودتی که در «قربی» ثابت و در او متمکن است و «قربی» در این مصدر است، همانند «زلفی» و «بشری» که به معنای نزدیکی است. و مراد از قربی خویشِ نزدیک است و روایت شده است که وقتی این آیه نازل گشت، گفته شد: ای رسول خدا! نزدیکان تو که مودتشان بر ما واجب شده است چه کسانی هستند؟ فرمود: «علی، فاطمه و دو فرزندشان».

بر همین حقیقت دلالت دارد آنچه از علی(ع) روایت شده است که ایشان فرمود: از حسادت مردم نسبت به خودم به رسول خدا(ص) شکایت کردم. ایشان در پاسخ فرمودند: «آیا راضی نیستی که چهارمین نفر از چهار نفری باشی که نخستین کسانی‌اند که داخل بهشت می‌شوند؛ یعنی من، تو، حسن و حسین و همسرانمان که در سمت راست و چپ ما قرار دارند و وارد بهشت می‌شوند و فرزندانمان نیز پشت سر همسرانمان». فخر رازی نیز همین اشکال و پاسخ زمخشری را به نقل از وی تقریر کرده است[۱۵۰]. ابوحیان اندلسی نیز این قول را در تفسیر خویش آورده و آن را نیکو شمرده است[۱۵۱]. نیشابوری نیز در تفسیر خود که در حاشیه تفسیر طبری چاپ شده، بر همین مطلب صحه گذارده است[۱۵۲]. ابوالسعود[۱۵۳]، بیضاوی[۱۵۴]، نسفی[۱۵۵]، شربینی و برخی دیگر از مفسران نیز به این نکته تصریح کرده‌اند. بنابراین «فی» اساساً برای ظرفیت وضع شده است و آوردن «فی» در آیه به جهت تأکید است، یعنی خداوند تأکید می‌کند که اساساً اهل‌بیت پیامبر(ص) محل و ظرف مودّتند.[۱۵۶]

  1. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  2. مسند أحمد، ج۱، ص۲۲۹. ابن‌حبان همین روایت را با همین سند و متن در صحیحش، جلد ۱۴، صفحه ۱۵۷ آورده است. بسیاری از تفاسیر نیز این حدیث را نقل کرده‌اند؛ از جمله: ر.ک: تفسیر البغوی، ج۴، ص۱۲۴ - ۱۲۵؛ أحکام القرآن (ابن عربی)، ج۴، ص۱۰۶؛ تفسیر القرطبی، ج۱۶، ص۲۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۱۲۱؛ الدر المنثور، ج۶، ص۵۔ ۶؛ فتح القدیر، ج۴، ص۵۳۶؛ تفسیر الألوسی، ج۲۵، ص۳۰.
  3. فضائل الصحابه، ج۲، ص۶۶۹، ح۱۱۴۱.
  4. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۷۷.
  5. صحیح البخاری، ج۶، ص۳۷.
  6. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۷۹.
  7. ر.ک: سنن الترمذی، ج۵، ص۵۴، ح۳۳۰۴.
  8. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۸۰.
  9. المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۷، ح۲۶۴۱ و ۱۱، ص۳۵۱. همچنین ر.ک: مجمع الزوائد، ج۷، ص۱۰۳ و ۹، ص۱۶۸؛ الکشاف عن حقائق التنزیل، ج۳، ص۴۶۷؛ تفسیر الثعلبی، ج۸، ص۳۷ و ۳۱۰؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۹۴، ح۸۲۷؛ فتح الغدیر، ج۴، ص۵۳۷؛ إلا کمال فی أسماء الرجال، ص۱۹۹. صاحب الإکمال در آخر حدیث می‌نویسد: إسناده حسن، لأجل الأشقر و قد وثقه ابن معين.
  10. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۸۰.
  11. المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۴۴.
  12. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۸۰.
  13. تفسیر الطبری، ج۲۵، ص۳۳ ح۲۳۶۹۸. همچنین ر.ک: تفسیر الثعلبی، ج۸، ص۳۱۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۱۲۱؛ الدر المنثور، ج۶، ص۷؛ تفسیر الآلوسی، ج۲۵، ص۳۱.
  14. تفسیر البحر المحیط، ج۷، ص۴۹۴. همچنین ر.ک: المحرّر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۵، ص۳۴.
  15. تفسیر الطبری، ج۲۵، ص۳۴، ح۲۳۷۰۰.
  16. تفسیر الطبری، ج۲۵، ص۳۴، ح۲۳۷۰۱.
  17. این معنا از حسن بصری نقل شده است؛ ر.ک: تفسیر الرازی، ج۲۷، ص۱۶۵؛ زاد المسیر، ج۷، ص۷۹؛ عمدة القاری، ج۱۹، ص۱۵۷؛ المعجم الکبیر، ج۱۱، ص۷۵؛ تفسیر الثعلبی، ج۸، ص۳۱۰.
  18. این وجه را نیز مفسّران اهل‌سنّت نقل کرده‌اند، اما به جهت بی‌اساس بودن و شدّت ضعف، به آن اعتنایی نکرده‌اند که در آینده به این انظار خواهیم پرداخت.
  19. المسند الکبیر، ج۲، ص۱۸۸، ح۶۰۷.
  20. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم» سوره شوری، آیه ۲۳.
  21. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۷۲. همچنین ر.ک: السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۱۱۲، ح۸۴۰۸؛ خصائص امیرالمؤمنین (نسائی)، ص۶۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۵۸۱؛ تاریخ المعقوبی، ج۲، ص۲۱۳.
  22. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم» سوره شوری، آیه ۲۳.
  23. مقاتل الطالبیین، ص۳۳-۳۲.
  24. کشف الغمة، ج۱، ص۹۲ (به نقل از فردوس الأخبار دیلمی)؛ ینابیع المودة، ج۱، ص۳۷۵، ح۱۶ (به نقل از خوارزمی) و ۲، ص۷۵، ح۵۴ (به نقل از دیلمی)؛ النصائح الکافیه، ص۹۴؛ نهج الإیمان، ص۴۴۹.
  25. الارشاد، ج۲-۷، ص۹.
  26. مسند أحمد، ج۱، ص۱۹۹ - ۲۰۰.
  27. فضائل الصحابه، ج۲، ص۶۰۰، ح۱۰۲۶.
  28. المعجم الکبیر، ج۳، ص۷۹- ۸۱، شماره‌های ۲۷۱۷ – ۲۷۲۵.
  29. تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۲۰ ۔ ۱۲۱.
  30. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۷۲.
  31. الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۰۰ - ۴۰۱.
  32. مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۴۶.
  33. السنن الکبری، ج۵، ص۱۱۲، ح۸۴۰۸.
  34. خصائص أمیرالمؤمنین(ع)، ص۶۱.
  35. الثقات، ص۳۰۴-۳۰۳.
  36. تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۵۷۹ و ۵۸۱.
  37. البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۶۸.
  38. تاریخ الإسلام، ج۳، ص۶۵۲.
  39. الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۸-۳۹.
  40. کنزالعمال، ج۱۳، ص۱۹۲- ۱۹۳، ح۳۶۵۷۴ - ۳۶۵۷۵.
  41. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۳۲؛ الإکمال فی أسماء الرجال الرجال، ص۴۳؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۱۳۸۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۰.
  42. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۸۱-۱۹۰.
  43. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  44. فضائل الصحابه، ج۲، ص۶۶۹، ح۱۱۴۱.
  45. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۹۰.
  46. ر.ک: طبقات الحنابله، ج۲، ص۶؛ سیر أعلام النبلاء، ج۱۶، ص۲۱۰۱۶، ح۱۴۳.
  47. ر.ک: سیر أعلام النبلاء، ج۱۶، ص۲۱۲ - ۲۱۳، ح۱۴۳.
  48. میزان الاعتدال، ج۱، ص۸۷، ح۳۲۰. همچنین ر.ک: لسان المیزان، ج۱، ص۱۴۵، ص۴۶۴؛ أمالی، ص۹، ش۳؛ تاریخ بغداد، ج۴، ص۲۹۳؛ الکواکب النیرات، ص۱۸، ح۵؛ الوافی بالوفیات، ج۶، ص۱۸۰.
  49. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۹۱.
  50. سیر أعلام النبلاء، ج۱۴، ص۴۱ - ۴۲، ح۱۵؛ تذکره الحفاظ، ج۲، ص۶۲۶‌، ح۱۰۶۸۲؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۶۰۷، ح۷۸۰۱؛ تاریخ الإسلام، ج۲۲، ص۲۷۴، ح۴، الوافی بالوفیات، ج۳، ص۲۷۶.
  51. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۹۳.
  52. الدر المنشور، ج۶، ص۷.
  53. تفسیر الألوسی، ج۲۵، ص۳۱.
  54. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۹۳.
  55. ر.ک: مجمع الزوائد، ج۷، ص۱۰۳.
  56. لسان المیزان، ج۲، ص۱۸۴، ح۸۲۷؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۶۹، ح۱۷۶۸.
  57. الثقات، ج۸، ص۲۱۳؛ همچنین ر.ک: لسان المیزان، ج۲، ص۱۸۴، ح۸۲۷.
  58. الجرح والتعدیل، ج۳، ص۲۵۲، ح۱۱۲۶.
  59. ملا علی قاری «شیخ» را استاد کامل می‌داند. وی می‌نویسد: «المحدّث» و «الشیخ» و «الإمام» هو الأستاد الکامل»؛ جمع الوسائل فی شرح الشمائل، ص۷۰.
  60. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۹۴.
  61. الکاف الشاف فی تخریج أحادیث الکشاف، ج۴، ص۲۲۰.
  62. تقریب التهذیب، ج۱، ص۲۱۴، ح۱۳۲۳.
  63. مقدمه فتح الباری، ص۳۸۱ و ۳۹۸. همچنین ر.ک: فتح الباری، ج۱۰، ص۱۵۲.
  64. ر.ک: تهذیب الکمال، ج۱، ص۱۷۲؛ تذکره الحفّاظ، ج۲، ص۷۰۰، ح۷۱۹؛ سیر أعلام النبلاء، ج۱۴، ص۱۳۱، ح۶۷؛ تاریخ الإسلام، ج۲۳، ص۱۰۸؛ الوافی بالوفیات، ج۶، ص۲۵۷.
  65. ر.ک: تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۹۱، ح۵۹۶.
  66. ر.ک: الضعفاء الکبیر، ج۱، ص۲۴۹، ح۲۹۷.
  67. تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۹۱–۲۹۲.
  68. تهذیب الکمال، ج۶، ص۳۶۸؛ تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۹۱.
  69. ر.ک: مقدمه فتح الباری، ص۳۸۸ و ۴۰۴ و ۴۴۶؛ الاکمال فی أسماء الرجال، ص۱۲۰؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۵۹، ح۳۳۲.
  70. ر.ک: لسان المیزان، ج۱، ص۱۱. همچنین ر.ک: تهذیب التهذیب، ج۱-۸۲، ص۸۱.
  71. ر.ک: لسان المیزان، ج۱، ج۱، ص۱۶.
  72. ر.ک: تهذیب الکمال، ج۶، ص۳۶۸، ح۱۳۰۷.
  73. تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۹۲، ح۵۹۶.
  74. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۹۵.
  75. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۹۹.
  76. ر.ک: تهذیب التهذیب، ج۸، ص۳۵۰، ح۶۹۸.
  77. ر.ک: تهذیب التهذیب، ج۸، ص۳۵۰؛ تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۲۷، ح۴۹۰۳؛ تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۵۲، ح۶۹۳۸.
  78. مسند ابن الجعد، ص۳۰۹؛ الجرح والتعدیل، ج۱، ص۱۵۱، ح۶۳ و ۷، ص۹۹، ح۵۵۳؛ الکامل (ابن عدی)، ج۶، ص۴۰؛ تاریخ أسماء الثقات، ص۱۹۱، ح۱۱۵۶؛ تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۵۲، ح۶۹۳۸؛ تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۲۸، ح۴۹۰۳؛ تهذیب التهذیب، ج۸، ص۳۵۰، ح۶۹۸.
  79. مسند ابن الجعد، ص۳۰۹؛ الجرح والتعدیل، ج۱، ص۱۵۱، ح۶۳ و ۷، ص۹۹، ح۵۵۳؛ الکامل (ابن عدی)، ج۶، ص۴۰؛ تاریخ أسماء الثقات، ص۱۹۱، ح۱۱۵۶؛ تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۵۲، ح۶۹۳۸؛ تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۲۸، ح۴۹۰۳؛ تهذیب التهذیب، ج۸، ص۳۵۰، ح۶۹۸.
  80. ر.ک: تقریب التهذیب، ج۲، ص۳۳، ح۵۵۹۰؛ معرفة الثقات، ج۲، ص۲۲۰، ح۱۵۳۰.
  81. ر.ک: میزان الاعتدال، ج۳، ص۳۹۳، ح۶۹۱۱.
  82. تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۵۵. مزی نیز مطلبی را به همین مضمون آورده است؛ ر.ک: تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۳۳.
  83. میزان الاعتدال، ج۳، ص۳۹۳، ح۶۹۱۱. همچنین ر.ک: الکامل (ابن عدی)، ج۶، ص۳۹، ح۱۵۸۶.
  84. میزان الاعتدال، ج۳، ص۳۹۳.
  85. الجرح والتعدیل، ج۷، ص۹۸، ح۵۵۳؛ تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۳۱، ح۴۹۰۳.
  86. التاریخ الصغیر، ج۲، ص۱۵۸؛ تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۵۶، ح۶۹۳۸؛ تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۳۴، ح۴۹۰۳؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۳۹۶، ح۶۹۱۱؛ تهذیب التهذیب، ج۸، ص۳۵۲، ح۶۹۸.
  87. تقریب التهذیب، ج۲، ص۳۳، ح۵۵۹۰.
  88. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۲۰۰.
  89. برخی سال وفات وی را ۱۳۷ و برخی دیگر سال ۱۳۶ می‌دانند؛ اما ذهبی می‌گوید: تُوُفِّيَ عَلَى الصَّحِيحِ سَنَةَ سِتَّ وَثَلَاثِينَ وَمِائَةَ؛ تاریخ الإسلام، ج۸، ص۵۶۴.
  90. تهذیب الکمال، ج۳۲، ص۱۳۵ - ۱۳۶، ح۶۹۹۱.
  91. تهذیب الکمال، ج۳۲، ص۱۴۰، ح۶۹۹۱.
  92. صحیح مسلم، ج۱، ص۴.
  93. ر.ک: تهذیب التهذیب، ج۶، ص۲۸۸ - ۲۸۹، ح۵۳۱.
  94. الکامل (ابن‌عدی)، ج۷، ص۲۷۱۹؛ تهذیب الکمال، ج۳۲، ص۱۳۸، ح۶۹۹۱؛ خلاصة تذهیب تهذیب الکمال، ص۴۳۱؛ تهذیب التهذیب، ج۱۱، ص۲۸۸، ح۵۳۱؛ سیر أعلام النبلاء، ج۶، ص۱۳۰، ح۴۱؛ میزان الاعتدال، ج۴، ص۴۲۴، ح۹۶۹۵.
  95. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۲۰۴.
  96. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۲۰۶.
  97. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  98. «بدانید که آنچه غنیمت گرفته‌اید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است» سوره انفال، آیه ۴۱.
  99. منهاج السنة، ج۴، ص۱۲ - ۱۳.
  100. منهاج السنة، ج۴، ص۳۴۰- ۳۴۱.
  101. منهاج السنة، ج۷، ص۷۴.
  102. الکاف الشاف فی تخریج أحادیث الکشّاف، ج۴، ص۲۲۰.
  103. فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج۸، ص۴۳۳ – ۴۳۴.
  104. ر.ک: تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۱۲۲. همچنین ر.ک: تخریج الأحادیث و الآثار، ج۳، ص۳۳۵، ح۱۱۴۳.
  105. ر.ک: إرشاد الساری شرح صحیح البخاری، ج۷، ص۳۳۱، ح۴۸۱۸. همچنین ر.ک: تحفة الأحوذی، ج۹، ص۹۱.
  106. ر.ک: فتح القدیر، ج۴، ص۵۳۶ - ۵۳۷.
  107. دلائل الصدق، ج۴، ص۳۸۲؛ شرح احقاق الحق، ج۳، ص۲۰.
  108. «بگو هر پاداشی از شما خواسته باشم از آن خودتان باد! پاداش من جز با خداوند نیست» سوره سبأ، آیه ۴۷.
  109. «یا مگر از ایشان پاداشی می‌خواهی که آنان از تاوانی گرانبارند؟» سوره طور، آیه ۴۰.
  110. تحفه اثناعشریه، ص۲۰۴ - ۲۰۵.
  111. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۲۰۷.
  112. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  113. تفسیر القرطبی، ج۱۶، ص۱.
  114. تفسیر البحر المحیط، ج۷، ص۴۸۶.
  115. فتح القدیر، ج۴، ص۵۲۴.
  116. زاد المسیر، ج۷، ص۷۰.
  117. «این همان است که خداوند (آن را) به بندگانی از خویش که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند مژده می‌دهد» سوره شوری، آیه ۲۳.
  118. «یا می‌گویند: (پیامبر) بر خداوند دروغی بسته است» سوره شوری، آیه ۲۴.
  119. تفسیر الآلوسی، ج۲۵، ص۱۰.
  120. ر.ک: صحیح البخاری بشرح الکرمانی، ج۱۸، ص۸۰.
  121. عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج۱۹، ص۱۵۷.
  122. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۲۱۴.
  123. «من برای شما پیامبری امینم * پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید! * و من از شما برای این (پیامبری) پاداشی نمی‌خواهم، پاداش من جز با پروردگار جهانیان نیست» سوره شعراء، آیه ۱۰۷-۱۰۹.
  124. «بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمی‌خواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست» سوره انعام، آیه ۹۰.
  125. «بگو هر پاداشی از شما خواسته باشم از آن خودتان باد! پاداش من جز با خداوند نیست و او به هر چیزی گواه است» سوره سبأ، آیه ۴۷.
  126. «بگو: برای این (پیامبری) از شما مزدی نمی‌خواهم جز این که هر کس بخواهد به سوی پروردگار خویش راهی پیش گیرد» سوره فرقان، آیه ۵۷.
  127. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  128. فرائد السمطین، ج۲، ص۲۵۳، ح۵۲۴؛ ینابیع المودّة، ج۱، ص۳۳۲.
  129. مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۵؛ المعجم الأوسط، ج۶، ص۳۲۸؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۳۰.
  130. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۲۲۰.
  131. «و ای قوم من! برای آن (پیامبری خود) از شما مالی نمی‌خواهم، پاداش من جز بر (عهده) خداوند نیست» سوره هود، آیه ۲۹.
  132. «ای قوم من! در برابر آن (رسالت) از شما پاداشی نمی‌خواهم؛ پاداش من جز بر (عهده) آن کس که مرا آفریده است نیست» سوره هود، آیه ۵۱.
  133. «بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمی‌خواهم» سوره انعام، آیه ۹۰.
  134. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  135. «بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمی‌خواهم» سوره انعام، آیه ۹۰.
  136. «جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  137. «آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ * جز ابلیس» سوره حجر، آیه ۳۰.
  138. «اینان (همه) دشمن منند جز پروردگار جهانیان» سوره شعراء، آیه ۷۷.
  139. تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۴۰ - ۱۴۲.
  140. «و ای قوم من! برای آن (پیامبری خود) از شما مالی نمی‌خواهم، پاداش من جز بر (عهده) خداوند نیست» سوره هود، آیه ۲۹.
  141. «ای قوم من! در برابر آن (رسالت) از شما پاداشی نمی‌خواهم؛ پاداش من جز بر (عهده) آن کس که مرا آفریده است نیست» سوره هود، آیه ۵۱.
  142. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  143. «اینان (همه) دشمن منند جز پروردگار جهانیان» سوره شعراء، آیه ۷۷.
  144. التبیان، ج۹، ص۱۵۸.
  145. ر.ک: تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۴۹.
  146. احقاق الحق و إزهاق الباطل، ج۳، ص۲۱ – ۲۲.
  147. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۲۲۳.
  148. منهاج السنة، ج۴، ص۱۲.
  149. الکشاف عن حقائق التنزیل، ج۳، ص۴۶۶ - ۴۶۷.
  150. ر.ک: تفسیر الرازی، ج۲۷، ص۱۶۷.
  151. ر.ک: تفسیر البحر المحیط، ج۷، ص۱۶۷.
  152. ر.ک: تفسیر النیشابوری، ج۶، ص۲۶۶.
  153. ر.ک: تفسیر أبی السعود، ج۸، ص۳۰.
  154. ر.ک: تفسیر البیضاوی، ج۵، ص۱۲۸.
  155. ر.ک: تفسیر النسفی، ج۴، ص۱۰۱. وی نیز عبارت زمخشری را آورده است.
  156. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۲۲۹.