بنی کعب بن عمرو: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۱: خط ۱۱:
==[[مساکن]] و منازل [[بنی کعب]]==
==[[مساکن]] و منازل [[بنی کعب]]==
بنی کعب نیز بمانند [[قبایل]] [[مادری]] شان [[ازد]] و [[خزاعه]]، اصالتی [[یمنی]] داشتند و در «[[مأرب]]» در جنوب [[یمن]] می‌زیسته‌اند<ref>ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۴.</ref>. تا این که در پی آشفتگی‌های [[اقتصادی]] و [[سیاسی]] حاصل از کشمکش‌های [[حمیریان]] و [[قحطانیان]] و [[تغییر]] راههای [[تجاری]] یمن که شریان اصلی [[اقتصاد]] یمن بسته بدان بود و سرانجام با تخریب [[سد مأرب]]<ref>ر.ک: احمد امین؛ پرتو اسلام، ص۲۹؛ غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، جلد اول، ص۱۲۵۶؛ فیلیپ خلیل حتّی، تاریخ عرب، ص۸۳ و...</ref> در حدود [[قرن اول]] و دوم میلادی<ref>احمد پاکتچی، ازد [پیش از اسلام]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ص۲۴-۲۵.</ref> و وارد شدن آسیب شدید بر شبکه آبیاری مأرب، همراه با جمعی دیگر از [[ازدیان]] به [[رهبری]] عمرو بن عامر مُزَیقیاء جلای [[وطن]] کرده، به [[امید]] یافتن زیستگاهی بهتر روی به شمال آوردند و در نجد و تهامه وارد شدند<ref>حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۲۸-۳۲۹. نیز ر.ک: ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳-۱۴؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۱۷۳.</ref>. اندکی بعد، که [[طوایف]] ازد به چند جانب متفرق شدند و سرنوشتی مستقل در پیش گرفتند، بنی کعب بن عمرو و طوایف متعدد آن نیز، در کنار دیگر [[خویشان]] [[خزاعی]] خود، در [[حجاز]]<ref>بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸؛ ج‌۳، ص۱۶۷ و ۲۱۲. نیز ر.ک: ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۸۷ و ۱۹۲-۱۹۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۷۱؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳.</ref>، به‌ویژه [[شهر مکه]] و اطراف آن<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۶ و ج۳، ص۲۰۰؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۸۷، ۱۹۲-۱۹۳ و۲۵۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۷۱ و ۲۱۲.</ref> همچون قُدَید<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۰ و ج۸، ص۲۲۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۳۱۳؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۸، ص۵۲۲.</ref> سکنی گزیدند. شماری از ایشان هم، در پی [[ظهور اسلام]] و در طی دوره‌های مختلف [[اسلامی]]، در [[مدینه منوره]]<ref>بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۳، ص۱۶۲. نیز ر.ک: بخاری، التاریخ الکبیر، ج۴، ص۳۴۷؛ ابن شبه نمیری، تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۴۶؛ ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۳۹۲.</ref>، و نیز مناطقی چون [[شام]]<ref>بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸. نیز ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج‌۵، ص۱۳۴؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۵۶۵؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج‌۵، ص۳۹۱.</ref>، [[مصر]]<ref>ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۲؛ مجهول، اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص۲۱۸؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۴، ص۱۶۷.</ref> و [[عراق]]<ref>بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸.</ref> ساکن شدند. از مهمترین سکونتگاه‌های این [[قوم]] در عراق، می‌توان به شهرهای [[بصره]]<ref>بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸ و ج‌۳، ص۱۶۲. نیز ر.ک: ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۷۴؛ ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۳، ص۴۷۸؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۱۳، ص۴۲۴.</ref>، [[کوفه]]<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۱؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۶، ص۲۷۵.</ref> و [[بغداد]]<ref>ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۹، ص۱۳۶-۱۳۸؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج‌۵، ص: ۳۸۲؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۲۸۸.</ref> و حومه [[غربی]] این [[شهر]]، معروف به «[[ربض حمزة بن مالک بن هیثم]]»<ref>ابن فقیه، البلدان، ص۲۹۹؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۲۵.</ref> اشاره کرد. [[بنی حرام بن حبشیه]] از جمله فروعات و شعب این قوم بودند که نخست در بصره قدیم [[منزل]] گزیدند و سپس، به بصره جدید نقل مکان کردند. آنان در این شهر، [[سرزمین]] و مسجدی معروف داشتند که حریری (م. ۵۱۶) مؤلف کتاب «المقامات» -که خود، از منتسبین این [[قبیله]] است،- در چهل و هشتمین [[مقام]] کتابش به نام «الحرامیه» به آن اشاره کرده است<ref>بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸.</ref>. [[ایران]] و بخصوص منطقه [[خراسان]] و از جمله آن، [[شهر]] معروف «نسا» نیز، از دیگر سرزمین‌هایی است که به عنوان یکی از مواطن بنی کعب بن عمرو و [[طایفه]] نامدارش [[بنی سعد بن کعب]] شناخته شده است<ref>مجهول، اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص۲۱۸ و ۲۲۰.</ref>. از [[دیر الزور]] [[سوریه]] هم می‌توان به عنوان یکی از منازل و [[مساکن]] کنونی اقوامی از بنی حلیل بن حبشیه یاد کرد<ref>بامطرف، محمد عبد القادر، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۸۶.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
بنی کعب نیز بمانند [[قبایل]] [[مادری]] شان [[ازد]] و [[خزاعه]]، اصالتی [[یمنی]] داشتند و در «[[مأرب]]» در جنوب [[یمن]] می‌زیسته‌اند<ref>ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۴.</ref>. تا این که در پی آشفتگی‌های [[اقتصادی]] و [[سیاسی]] حاصل از کشمکش‌های [[حمیریان]] و [[قحطانیان]] و [[تغییر]] راههای [[تجاری]] یمن که شریان اصلی [[اقتصاد]] یمن بسته بدان بود و سرانجام با تخریب [[سد مأرب]]<ref>ر.ک: احمد امین؛ پرتو اسلام، ص۲۹؛ غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، جلد اول، ص۱۲۵۶؛ فیلیپ خلیل حتّی، تاریخ عرب، ص۸۳ و...</ref> در حدود [[قرن اول]] و دوم میلادی<ref>احمد پاکتچی، ازد [پیش از اسلام]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ص۲۴-۲۵.</ref> و وارد شدن آسیب شدید بر شبکه آبیاری مأرب، همراه با جمعی دیگر از [[ازدیان]] به [[رهبری]] عمرو بن عامر مُزَیقیاء جلای [[وطن]] کرده، به [[امید]] یافتن زیستگاهی بهتر روی به شمال آوردند و در نجد و تهامه وارد شدند<ref>حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۲۸-۳۲۹. نیز ر.ک: ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳-۱۴؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۱۷۳.</ref>. اندکی بعد، که [[طوایف]] ازد به چند جانب متفرق شدند و سرنوشتی مستقل در پیش گرفتند، بنی کعب بن عمرو و طوایف متعدد آن نیز، در کنار دیگر [[خویشان]] [[خزاعی]] خود، در [[حجاز]]<ref>بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸؛ ج‌۳، ص۱۶۷ و ۲۱۲. نیز ر.ک: ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۸۷ و ۱۹۲-۱۹۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۷۱؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳.</ref>، به‌ویژه [[شهر مکه]] و اطراف آن<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۶ و ج۳، ص۲۰۰؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۸۷، ۱۹۲-۱۹۳ و۲۵۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۷۱ و ۲۱۲.</ref> همچون قُدَید<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۰ و ج۸، ص۲۲۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۳۱۳؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۸، ص۵۲۲.</ref> سکنی گزیدند. شماری از ایشان هم، در پی [[ظهور اسلام]] و در طی دوره‌های مختلف [[اسلامی]]، در [[مدینه منوره]]<ref>بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۳، ص۱۶۲. نیز ر.ک: بخاری، التاریخ الکبیر، ج۴، ص۳۴۷؛ ابن شبه نمیری، تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۴۶؛ ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۳۹۲.</ref>، و نیز مناطقی چون [[شام]]<ref>بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸. نیز ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج‌۵، ص۱۳۴؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۵۶۵؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج‌۵، ص۳۹۱.</ref>، [[مصر]]<ref>ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۲؛ مجهول، اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص۲۱۸؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۴، ص۱۶۷.</ref> و [[عراق]]<ref>بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸.</ref> ساکن شدند. از مهمترین سکونتگاه‌های این [[قوم]] در عراق، می‌توان به شهرهای [[بصره]]<ref>بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸ و ج‌۳، ص۱۶۲. نیز ر.ک: ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۷۴؛ ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۳، ص۴۷۸؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۱۳، ص۴۲۴.</ref>، [[کوفه]]<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۱؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۶، ص۲۷۵.</ref> و [[بغداد]]<ref>ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۹، ص۱۳۶-۱۳۸؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج‌۵، ص: ۳۸۲؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۲۸۸.</ref> و حومه [[غربی]] این [[شهر]]، معروف به «[[ربض حمزة بن مالک بن هیثم]]»<ref>ابن فقیه، البلدان، ص۲۹۹؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۲۵.</ref> اشاره کرد. [[بنی حرام بن حبشیه]] از جمله فروعات و شعب این قوم بودند که نخست در بصره قدیم [[منزل]] گزیدند و سپس، به بصره جدید نقل مکان کردند. آنان در این شهر، [[سرزمین]] و مسجدی معروف داشتند که حریری (م. ۵۱۶) مؤلف کتاب «المقامات» -که خود، از منتسبین این [[قبیله]] است،- در چهل و هشتمین [[مقام]] کتابش به نام «الحرامیه» به آن اشاره کرده است<ref>بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸.</ref>. [[ایران]] و بخصوص منطقه [[خراسان]] و از جمله آن، [[شهر]] معروف «نسا» نیز، از دیگر سرزمین‌هایی است که به عنوان یکی از مواطن بنی کعب بن عمرو و [[طایفه]] نامدارش [[بنی سعد بن کعب]] شناخته شده است<ref>مجهول، اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص۲۱۸ و ۲۲۰.</ref>. از [[دیر الزور]] [[سوریه]] هم می‌توان به عنوان یکی از منازل و [[مساکن]] کنونی اقوامی از بنی حلیل بن حبشیه یاد کرد<ref>بامطرف، محمد عبد القادر، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۸۶.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
==بنی کعب بن عمرو و [[تاریخ]] [[جاهلی]] این [[قوم]]==
===تنازعات نظامی===
عمده آگاهی‌های ما از [[بنی کعب]] و مردمانش در این دوره [[تاریخی]]، مطالب گرد آمده در ذیل [[تراجم]] برخی از افراد شهیر این [[طایفه]]، به‌ویژه [[قیس بن منقذ بن عمرو بن عبید بن ضاطر]]<ref>نسب او در برخی منابع، «قیس بن منقذ بن عبید بن اصرم بن ضاطر» (مرزبانی، معجم الشعرای، ص۲۴۵) و در بعضی دیگر «قیس بن منقذ بن عمرو بن عبید بن ضاطر» (ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۸) عنوان شده است. ضمن این که ابن کلبی از او با نام و نسب «قیس بن عمرو بن سعد بن عمرو بن ضاطر» (ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۳) و ابن درید با عنوان «قیس بن عمرو بن مُنْقِذ» (ابن درید، الاشتقاق، ص۴۷۴) یاد کرده است.</ref> معروف به «ابن حدادیّه»<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۳؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۸. وی را به جهت انتساب به مادرش که از طایفه بنی حِداد از طوایف بنی محارب بن خصفة بن قیس بن عیلان (ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۰۹. نیز ر.ک: مرزبانی، معجم الشعراء، ص۲۴۵؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۶) یا به نقلی از بنی حُداد بن مالک بن کنانه (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۶. نیز ر.ک: مرزبانی، معجم الشعراء، ص۲۴۵) به این نسبت خوانده‌اند.</ref> -از شعرای کهن [[خزاعه]] و [[عرب]]-<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۳؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۸؛ مرزبانی، معجم الشعراء، ص۲۴۵.</ref> است. قیس، فردی فتاک ([[غافل]] کُش) و [[شجاع]] بود<ref>ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۸ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۰۹.</ref>. شرارت‌های بی‌حد و حصرش در دوران جاهلی موجب شده بود تا خزاعه از او [[تبری]] جسته، ضمن [[خلع]] وی از خود در [[بازار]] [[عکاظ]]، [[اعلان]] نمایند که از این پس، [[جنایت]] و گناهی از او [که موجب ثبوت [[دیه]] مى‌شود] را متحمل نخواهند شد و جنایتی هم که از سوی دیگران علیه وی انجام خواهد شد را، پی‌گیری و مطالبه نخواهند کرد<ref>ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۸. نیز ر.ک: زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۰۹. از قراین و شواهد چنین بر می‌آید که این خلع، در اواخر عمر او اتفاق افتاده است.</ref>. قیس پس از [[خلع]] از سوی [[خزاعه]]، گروهی از [[اعراب]] [[قبایل]] دیگر و برخی از [[اشرار]] قومش را فراهم آورد و به بنی قمیر بن حبشیة بن سلول –از دیگر [[طوایف]] خزاعه- که بیشترین نقش را در خلع او داشتند، [[یورش]] آورد و مردی از ایشان به نام ابن عش را به [[قتل]] رسانید و اموالش را به [[غارت]] برد<ref>ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۹</ref>.
از قیس با عنوان «کثیر [[الغارات]]» یاد شده است<ref>زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۰۹.</ref>. او در [[جاهلیت]] در غارات بسیاری شرکت داشت که از جمله آن می‌توان به غارت [[هوازن]] اشاره کرد. [[هوازنی‌ها]] به [[تلافی]] [[حمله]] [[أبوبردة بن هلال بن عویمر]] -[[برادر]] [[بنی مالک بن أفصى بن حارثه]]- به ایشان، حمله‌ای علیه [[خزاعی‌ها]] ترتیب دادند و به طایفه‌ای از [[بنی لیث]] به نام [[بنی ملوح بن یعمر بن عوف]] و نیز چوپانان بنی ضاطر بن حبشیه هجمه بردند که در نتیجه آن، مردی از ایشان کشته شد و [[زنان]] و [[کودکان]] بسیاری به [[اسارت]] در آمده، [[اموال]] فراوانی به غارت رفت<ref>ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۹.</ref>. در پاسخ به این حمله، [[قیس بن حدادیه]] [[قوم]] خود را گرد آورد و به جمع هوازن حمله برد و پس از اسارت گروهی از آنان و به [[غنیمت]] گرفتن اموال آنها، به جایگاه خود بازگشت و اشعاری در این باب سرود<ref>ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۵۰.</ref>. از دیگر نبردهای [[جاهلی]] که نامی از قیس و قومش را در خود به ثبت و ضبط رسانده است می‌توان به [[ستیز]] خزاعه با قیس بن عیلان و برخی دیگر از [[قبایل عرب]] به [[رهبری]] [[عامر بن ظرب عدوانی]] که به قصد به‌دست گرفتن امور [[کعبه]] به [[مکه]] [[یورش]] آورده بود، اشاره کرد. این [[جنگ]]، با [[شکست]] قیسی‌ها و [[فرار]] عامر از معرکه خاتمه یافت. قیس بن حدادیه در این باب نیز اشعاری سرود<ref>ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۵۱.</ref>. در غارتی دیگر از [[هوازن]]، که در [[منا]] در منطقه «محصّب» (موضع [[رمی]] جمره) علیه بنی العنقاء –از شاخه‌های [[خزاعه]]- و قومی از بنی ضاطر صورت گرفت، جمعی از [[خزاعی‌ها]] و ضاطری‌ها کشته شدند. این امر موجب شد تا ابن الأحبّ عدوانی –شاعر هوازنی- ضمن [[افتخار]] به این واقعه، اشعاری بسراید. در پاسخ به او، قیس بن حدادیه ضمن اشعاری، افتخار به روزی که [[روز]] آنها نبود را بی‌مورد دانست<ref>ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۵۲.</ref>. دیگر [[نبرد]] [[جاهلی]] که جمعی از کعبی‌ها و در رأسشان قیس بن حدادیه حضور داشتند، می‌توان از [[غارت]] [[ضریس]] قشیری یاد کرد. ضریس در حمله‌ای که با گروهی از [[مردم]] قومش به بنی ضاطر داشت، با [[دفاع]] سرسختانه ایشان روبرو شد. ضاطری‌ها در برابر این [[حمله]]، سخت [[مقاومت]] کردند و با او جنگیدند تا اینکه بر او فائق آمدند. قیس بن حدادیه پیرامون این واقعه نیز اشعاری سرود<ref>ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۵۳.</ref>. در غارتی دیگر که خزاعه بر ساکنان یمامه<ref>از اراضی نجد واقع در بخش شرقی حجاز. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۴۴۲)</ref> انجام دادند هم، جمعی از کعبی‌ها در آن شرکت داشتند. خزاعی‌ها در این حمله شکست خوردند و جمعی از آنان از جمله قیس بن حدادیه به [[اسارت]] در آمدند. با فرا رسیدن [[موسم حج]] و [[ماه‌های حرام]]، یمامه‌ای‌ها [[اسرا]] را از محل اسارتشان بیرون آوردند، تا به قومشان بفروشند. پس، همگی آنان را به «خلصاء»<ref>آبادی ای در دهناء، از سرزمین‌های بنی تمیم در نجد. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۳۸۲ و ۳۹۳)</ref> انتقال دادند. در این منطقه، آنان به دلیلی نامعلوم، از تصمیم قبلی خود منصرف شده، اسرا را در انباری [[محبوس]] کردند تا بسوزانند. در این هنگام [[عدی بن نوفل]]<ref>عدی بن نوفل بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مره.</ref> از آنجا گذر کرد. پس [[اسرا]] به او [[پناه]] جستند و [[طلب]] [[استیجار]] کردند. عدی هم پذیرفت و آنها را خرید و آزادشان کرد. این عمل عدی، [[ستایش]] قیس را برانگیخت؛ به گونه‌ای که در [[مدح]] او اشعاری سرود<ref>ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۵۴.</ref>. قیس سرانجام، در [[نبرد]] با جمعی از [[بنی مزینه]] که سعی در [[اسارت]] او را داشتند، در حالی که [[رجز]] می‌خواند، کشته شد<ref>ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۵۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۰۹.</ref>.
[[پرچمداری]] [[جندب بن وهب بن ضبیس بن ریاح بن حزام]] -از [[رجال]] بزرگ [[بنی حرام بن حبشیه]]- برای [[خزاعه]] در جنگ‌های [[جاهلی]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۹.</ref> را هم می‌توان از دیگر [[اخبار]] این [[طایفه]] در دوران جاهلی برشمرد. ضمن این که واقعه [[مرگ]] [[ولید بن مغیره مخزومی]] –از [[دشمنان]] سرسخت [[پیامبر]]{{صل}}- در سالهای نخست [[بعثت]]، و متهم شدن خزاعه به [[قتل]] او از سوی [[بنی مخزوم]]، -که درگیری‌هایی را بین این دو طایفه به همراه داشت- هم، از دیگر اخبار ثبت شده از [[مردم]] [[بنی کعب]] است که در آن از برخی رجال این [[قوم]] از جمله [[ابو قصاف حراب بن عامر بن عامرة بن صبرة بن هنیه]] به عنوان پرتاب کننده تیر منجر به قتل ولید بن مغیره<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۷. در کتاب جمهرة أنساب العرب این نام و نسب: «ابو قصاف حرّاب بن عمرو بن عامر بن صبرة بن هینه» (ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۲۳۷) و در کتاب الاشتقاق «أبو قصاف حرّاب بن عامر» (ابن درید، الاشتقاق، ص۴۷۳) ذکر شده است.</ref> و [[نبهان بن هلال عبدمناف بن ضاطر]]<ref>ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۱۹۲-۱۹۳.</ref> ذکری به میان آمده است.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
===[[احلاف]] و پیمانها===
[[ضرورت]] شیوة [[زندگی]] و [[لزوم]] دفع [[تهدیدها]] در [[جزیرة‌العرب]]، [[قبایل]] را وادار می‌کرد تا برای رسیدن به [[اهداف]] [[امنیتی]] و [[دفاعی]] خود، با دیگر قبایل [[هم‌پیمان]] شوند. این روابط [[جنگی]]، معمولاً به صورت موقت و ناپایدار بود و گاه وجود [[دشمن]] مشترک یا قوی‌تر به این رابطة دوستانه و [[هم‌پیمانی]] کمک می‌کرد. [[قبیله]] بنی کعب بن عمرو هم، چونان دیگر [[قبایل عرب]] از این قاعده مستثنی نبودند. از این‌رو، آنان، در راستای [[تحکیم]] [[قدرت]] خود در [[مکه]]، پیمان‌های حلفی با [[قریش]] برقرار نمودند که از جمله این [[احلاف]] و [[پیمان‌ها]] می‌توان به [[پیمان]] آنان با [[عبدالمطلب]] –رییس قریش- اشاره کرد. بر پایه این گزارش، [[قبیله خزاعه]] در تصمیمی میان گروهی با برشمردن ویژگی‌های شخصیتی عبدالمطلب، مصمم به [[همپیمانی]] با وی شدند. آنها عبدالمطلب را از [[عزم]] خود مطلع نمودند که با موافقت او روبرو شد. از این روی، سران و بزرگان [[خزاعه]] از جمله [[بدیل بن ورقاء]]، [[سفیان بن عمرو]]، [[هاجر بن عبد مناف بن ضاطر]]، [[عبدالعزی بن قطن مصطلقی]] و [[خلف بن اسعد ملحی]] و جماعتی دیگر از خزاعه به [[دارالندوه]] رفتند و متن این پیمان را مکتوب کردند. عبدالمطلب با هفت تن از [[سران قریش]] از جمله [[ارقم بن نضلة بن هاشم]]، ضحاک و عمرو پسران [[صیفی بن هاشم]] بر آنان وارد شدند و پس از امضای این [[قرارداد]]، آن را در [[کعبه]] آویختند. نقل است که [[هاجر بن عبد مناف بن ضاطر]] با دیدن عبدالمطلب گفت: «به [[خدا]] [[سوگند]] اگر بخواهید در [[شأن]] و مرتبه پسرش به شما چیزی خواهم گفت که در یثرب به [[خواب]] دیدم». گفتند: «چه دیدی؟» گفت: «دیدم که [[بنی عبدالمطلب]] در یثرب بر بالای درختان خرما راه می‌روند و بر [[مردم]] خرما می‌ریزند. پس بنی عبدالمطلب عن قریب به جایگاهی بلند دست خواهند یافت و مقر این جایگاه، یثرب خواهد بود». هاجر در ادامه گفت: «به خدا سوگند؛ عبدالمطلب، فقط یک پسر دارد که حارث نام دارد! پس با او [[بیعت]] کنید». آنان نیز چنین کردند. عبدالمطلب در آن [[روز]]، جهت [[استحکام]] این پیمان، با دو تن از [[دختران]] [[خزاعه]] به اسامی لبنی بنت [[هاجر بن عبد مناف بن ضاطر]] و [[ممنعه بنت عمرو بن مالک بن مؤمل حبتری]] [[ازدواج]] کرد که ما حصل این ازدواج‌ها به ترتیب، تولد [[ابولهب]] و غیداق بود<ref>ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۸۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۷۱. در روایتی از ابن حبیب بغدادی، متن همپیمانی عبدالمطلب و خزاعه این‌چنین آمده است: «بار خدایا به نام تو. این پیمانی است که عبدالمطلب بن هاشم و مردان عمرو بن ربیعه از خزاعه، بر آن همداستان گشته‌اند. سوگندی فراگیر و ناشکستنی یاد کرده‌اند که یاور و غمگسار یکدیگر باشند. پیران بر پیران، خردسالان بر خردسالان و شاهدان بر غایبان یاری کنند. با استوارترین پیمان و ریشه‌دارترین پیوند همپیمان و همپیوند گشتند که تا خورشید بر ثبیر می‌تابد و تا اشتری در بیابان به اشتیاق رسیدن به آبادانی، راه می‌پوید و تا أخشبان برجایند و انسانی در مکه عمره می‌گذارد، این پیمان بر جای مانَد و گسسته نگردد. پیمانی که به سبب بلندی زمان خود، جاودانه است؛ برآمدن آفتاب و فرا رسیدن تاریکی شب، بر استواری و دیرپایی آن خواهد افزود. بی‌شک، عبدالمطلب و فرزندان او و همراهان ایشان و مردم خزاعه، پشتیبان و مددکار یکدیگرند. بر عبدالمطلب است که همراه پیروان خویش، در برابر هر دشمنی، خزاعه را یاری دهد و نیز مردم خزاعه باید در برابر همة تازیان در خاور و باختر در دشت و کوهسار، به یاری عبدالمطلب و فرزندان وی وهمدستان ایشان، بشتابند». (ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۸۷-۸۸؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۸۱-۷۸۲).</ref>.
[[همپیمانی]] [[بنی حرام بن حبشیة بن کعب]] با [[بنی منقذ بن عمرو]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۰۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۵۸؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۹۶.</ref> و احتمالاً [[بنی کنانه]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۷.</ref>، همچنین، [[پیمان]] [[آل الفضیل بن عفیف]] –از فروعات بنی [[کلیب]] بن حبشیه- با [[بنی مخزوم]] –از [[طوایف]] [[قریش]]-<ref>ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۲۵۷.</ref> از دیگر [[احلاف]] و پیمان‌های مستقل شناخته شده این [[قوم]] با طوایف و [[قبایل]] پیرامون است. ضمن این که حلف آل خراش بن امیه –شاخه‌ای دیگر از [[بنی کلیب بن حبشیه]]- با [[بنی مخزوم]] که در محدوده زمانی سالهای نخستین [[بعث]] اتفاق افتاد هم، از پیمان‌های دیگر این قوم است که بواسطه [[ازدواج]] خراش بن امیه با [[قذه بنت عرفجة بن عثمان بن عبدالله مخزومی]] رسمیت یافت<ref>ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۲۵۷.</ref>.
گذشته از هم‌پیمانی‌های نظامی، ازدواج‌های [[جاهلی]] هم بخشی از برنامه‌های هر [[قبیله]] -از جمله بنی کعب بن عمرو- در [[حفظ]] [[بقاء]] و صیانت از [[منافع]] خود بود که علاوه بر داشتن کارکردی مشابه پیمان‌های میان قبیلگی، در پشتوانه‌سازی جهت [[استحکام]] روابط فیما بین [[قبائل]]، به عنوان عاملی مهم در فراهم‌سازی زمینه‌هاى [[امنیت]] و [[آسایش]] خاطر آنان، در دستیابی به اهداف مورد نظر، محسوب می‌شدند. [[بنی کعب]] در کنار دیگر طوایف [[بنی خزاعه]]، در جهت رفع [[تهدیدها]] و خطرات و نیز پشتوانه‌سازی برای قبیله خود، کوشیدند تا با برقراری پیوندهای سببی با دیگر تیره‌ها و قبایل [[حجاز]] همچون قریش و [[کنانه]]، به استوارسازی جایگاه خود در میان قبایل منطقه بپردازند. چندان که ازدواج‌های متعددی که بین بنی کعب با [[منسوبان]] این قبایل انجام گرفت، خود می‌تواند دلیلی دیگر برگستردگی تعاملات و بده بستان‌های [[سیاسی]] بنی کعب بن عمرو با آنان باشد. علاوه بر ازدواج [[عبدالمطلب]] با لبنی بنت [[هاجر بن عبدمناف بن ضاطر]] و [[ممنعه بنت عمرو بن مالک بن مؤمل حبتری]]<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۵؛ مصعب زبیری، نسب قریش، ص۱۸.</ref>، و نیز [[پیمان]] [[زناشویی]] [[خراش بن امیه]] با قذه بنت [[عرفجة بن عثمان بن عبدالله مخزومی]]<ref>ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۲۵۷.</ref>، که در پیش بدان اشاره شد، ازدواج دختر [[ضاطر بن حبشیه]] با [[حجر بن عبد بن معیص]]<ref>زبیر بن بکار، جمهرة نسب قریش، ج‌۲، ص۹۶۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۳.</ref> و دعد بنت [[منقذ بن غاضرة بن حبشیه]] با [[شیبان بن محارب بن فهر]] از [[بنی محارب]]،-<ref>ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۱۱۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۴۵.</ref> نیز پیوندهای سببی حیّه بنت [[هاشم بن عبدمناف]] با [[اجحم بن دندنة بن عمرو خزاعی]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۱؛ دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۲، ص۶۲۸ و ۶۶۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۰۲. مصعب او را همسر هاشم بن اجحم بن دندنة بن عمرو خزاعی عنوان کرده است. (مصعب زبیری، نسب قریش، ص۱۷)</ref>و [[امیمه]] بنت [[تیم بن سعد بن کعب]] با [[عامر بن عمرو بن کعب بن سعد بن تیم بن مره قریشی]]<ref>زبیر بن بکار، جمهرة نسب قریش، ج۲، ص۸۳۴.</ref>، همچنین وصلتی که بین دعد بنت سعد بن کعب بن عمرو با عمرو بن معیص بن عامر بن لؤی قریشی<ref>زبیر بن بکار، جمهرة نسب قریش، ج۲، ص۹۶۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۵.</ref> و [[کلیب بن حبشیه]] با دختر [[حارثة بن تیم بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن نصر]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۴.</ref> صورت گرفت، از دیگر ازدواج‌های مهم [[جاهلی]] گزارش شده از این [[قوم]] است که با همین منظور انجام گرفت. پیمان‌های سببی سلمی بنت سعد بن کعب بن عمرو –از جدّات [[امام حسن مجتبی]]{{ع}}<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۸؛ ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۸.</ref> و [[عبدالملک بن مروان]]<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۴.</ref>- هجیره بنت أذاة بن ریاح بن عبداللّه از [[قریش]] با [[فضل بن عفیف بن کلیب بن حبشیه]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۴؛ مصعب زبیری، نسب قریش، ص۳۶۶؛ زبیر بن بکار، جمهرة نسب قریش، ج‌۲، ص۸۳۴.</ref>، [[عجماء بنت عامر بن فضل بن عفیف بن کلیب]] با [[اسود بن حارثة بن نضلة بن عوف عدوی قرشی]]<ref>زبیر بن بکار، جمهرة نسب قریش، ج‌۲، ص۸۳۴؛ ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج‌۴، ص۲۸۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج‌۵۸، ص۶.</ref>، ریطه بنت [[عبدالله بن عبدالله]] با عبدالله بن مطیع بن أسود بن حارثة بن نضله عدوی قریشی<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج‌۵، ص۱۰۹.</ref>، دختر خراش بن أمیه با [[مطیع بن أسود بن حارثه عدوی قرشی]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج‌۵، ص۱۱۰.</ref> و [[فاطمه]] بنت ابوسفیان بن حارث بن أمیة بن فضل بن منقذ بن عفیف بن کلیب بن حبشیه با [[قدامة بن مظعون بن حبیب جمحی قریشی]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج‌۳، ص۳۰۶.</ref> هم، از دیگر ازدواج‌های [[زنان]] این [[قوم]] با مردانی از [[قریش]] به شمار رفته است. ضمن این که از ازدواج‌های [[فرزندان]] [[کعب بن عمرو]] با دیگر [[اقوام]] و [[طوایف]] [[عربی]] باید از [[ازدواج]] [[منقذ بن عمرو بن عبید بن ضاطر]]<ref>ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۸. منابع دیگر از او و نسبش با عنوان «منقذ بن عبید بن اصرم بن ضاطر» (مرزبانی، معجم الشعرا، ص۲۴۵)، «عمرو بن سعد بن عمرو بن ضاطر» (ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۳) و «عمرو بن مُنْقِذ» (ابن درید، الاشتقاق، ص۴۷۴) یاد کرده‌اند.</ref> با زنی از بنی حِداد از طوایف [[بنی محارب بن خصفة بن قیس بن عیلان]]<ref>ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۰۹.</ref> و به [[نقلی]] [[بنی حداد بن مالک بن کنانه]]<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۶.</ref> یاد کرد که ثمره‌اش، تولد قیس بن حدادیه از شعرای بنام [[عرب]] بود.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
===بنی کعب بن عمرو و امور [[مکه]]===
پیش از [[زعامت]] قریش بر [[شهر مکه]]، [[بنی خزاعه]] بر [[ابطح]] و [[کعبه]] [[حاکمیت]] داشتند و بزرگانشان که [[کعب بن عمرو بن ربیعه]] «صاحب الکعبه»<ref>ابن کلبى، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۰.</ref> و [[سلول بن کعب بن عمرو]] «[[حاجب]] الکعبه»<ref>ابن کلبى، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۰.</ref> از جمله آنان بودند، عهده دار امور مکه و [[خانه کعبه]] بودند. این در حالی بود که در آن [[زمان]]، قریش در اطراف مکه، در کوهها و شعب این [[شهر]] سکونت داشتند. وضع بدین منوال بود تا این که [[قصی بن کلاب]] که به همراه مادر و ناپدری‌اش به [[شام]] رفته بود، به [[مکه]] بازگشت و از [[حلیل بن حبشیه]]، آخرین امیرخُزاعی مکه و متولی [[کعبه]]، دخترش حُبّی را [[خواستگاری]] کرد. حلیل نیز که او را مردی نیرومند و [[با تدبیر]] و با اصل و [[نسب]] یافت، دخترش حُبّی را به او [[تزویج]] نمود. قصی نزد حلیل بود تا این که پسرانش [[عبدالدار]]، [[عبد مناف]]، عبد [[العزی]] و عبد قصی<ref>ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۲۸۵؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۳۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۳.</ref> متولد شدند. چون [[فرزندان]] قصی بن کلاب بسیار شدند و اموالش فزونی یافت و [[شرف]] و بزرگی یافت، حلیل بن حبشیه به بستر [[مرگ]] افتاد. پس از مرگ حلیل، قصی خویشتن را به امور کعبه و مکه از [[خزاعه]] سزاوارتر دید؛ از این رو، با مردان [[قریش]] و [[کنانه]] سخن کرد که در این امر یاری‌اش کنند. با مساعدت آنان و حمایت‌های رزاح -[[برادر]] [[مادری]] قصی- و حامیان او، در نهایت قصی بر خزاعه و [[بنی بکر]] [[پیروز]] گردید و آنان را از مکه بیرون کرد<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۷-۱۱۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۵۵-۲۵۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۹-۲۰.</ref>. [[خزاعی‌ها]] بر این [[اعتقاد]] بودند که حلیل پیش از مرگ، قصی را نزد خود خواند و [[ولایت]] [[بیت‌الله الحرام]] و [[کلیدداری]] [[خانه کعبه]] را به او واگذار کرد<ref>ر.ک: ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۷-۱۱۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۵۵-۲۵۶.</ref>. برخی دیگر از گزارش‌ها هم، نقل‌های متفاوت‌تری از این ماجرا ارائه داده‌اند. بر اساس این نقل‌ها: در پی عارض شدن [[ضعف]] و [[پیری]] بر حلیل بن حبشیه، وی کلیدهای کعبه را به دخترش حبّی سپرد. حبی یک [[روز]] قصی را مامور گشودن کعبه و روز دیگر از برادرش ابوغبشان مخترش (محترش) بن حلیل می‌خواست تا در [[کعبه]] را باز کنند. وضع بدین منوال بود تا این که حلیل درگذشت و [[ریاست]] به پسرش مخترش (محترش) رسید. قصی از مخترش (محترش) خواست تا تولیت کعبه را بدو بسپارد و او نیز پذیرفت. در [[نقلی]] دیگر هم آمده که قصی از مخترش درخواست کرد تا تولیت کعبه را بدو بسپارد و مخترش هم آن را در ازای قیمتی ناچیز یعنی ناقه‌ای [[ناجیه]] و خیکی شراب به او فروخت. این امر بر مذاق [[خزاعیان]] خوش نیامد. از این رو [[علم]] [[مخالفت]] برافراشتند و چون گفتگوها به جایی نرسید، [[عزم]] [[نبرد]] با قصی و [[قریش]] کردند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۹. و با اندک اختلاف در: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۶؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۵۶-۲۵۷.</ref>. قصی نیز به کمک برادرانش به مقابله با آنان برخاست و با [[شکست]] [[خزاعه]] و [[کنانه]]، ضمن [[اخراج]] آنها از این [[شهر]]، امور [[مکه]] و کعبه را به‌دست گرفت و قریش را در مکه اسکان داد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۰. در این باب روایات دیگری هم نقل شده که من باب نمونه ر.ک: ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۷-۱۱۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۵۵-۲۵۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۹-۲۰.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۲۲ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۲۲

نسب این قوم

این طایفه قحطانی[۱] از شعب قبیله خزاعه و از شاخه‌های قبیله بزرگ ازد‌اند که نسب از کعب بن عمرو بن ربیعة (لحی) بن حارثة بن عامر بن حارثة بن إمریءالقیس بن ثَعلبة بن مازن بن ازد می‌برند[۲]. مادر کعب بن عمرو را زنی از قبیله بنی اسد به نام تماضر بنت حارث بن ثعلبة بن دودان بن اسد گفته‌اند[۳]. کعب از همسر قریشی خود تماضر بنت لؤی بن غالب بن فهر[۴]، پسرانی به اسامی سلول -حاجب الکعبه- سعد و مازن[۵] و از همسر دیگر خود از قبیله بنى جشم [بن معاویة] بن بکر بن هوازن پسری به نام حبشیه[۶] داشت که طایفه بنی کعب بن عمرو بر پایه آنان و فرزندانشان شکل گرفت. این طایفه نیز، چونان دیگر فرزندان رَبیعه و أَفصی پسران حارثة بن عمرو بن عامر، بواسطه سکونت در تهامه و عدم همراهی با سایر تیره‌های ازد که به قصد سکونت در شام، به آن سو حرکت کرده بودند، در کنار قبایل منتسب به ایشان یعنی: کعب، فتح، سعد، عوف و عدىّ فرزندان عمرو بن ربیعة بن حارثة بن عمرو بن عامر همراه با أسلم و ملکان دو فرزند افصی بن حارثة بن عمرو بن عامر، بواسطه این جدایی (تخزّع) و سکونت در تهامه، جملگی «خزاعی» خوانده شده‌اند[۷]. از این طایفه، شعب متعددی متفرع گردیده که تیره‌های بنی سعد بن کعب بن عمرو[۸]، بنی مازن بن کعب[۹]، بنی کُلَیب بن حُبشیَّة بن سَلول[۱۰]، قمیر بن حبشیة بن سلول[۱۱]، بنی ضاطر بن حبشیة بن سلول[۱۲]، بنی حلیل بن حبشیة بن سلول[۱۳]، بنی غاضرة بن حبشیة بن کعب[۱۴]، بنی حرام بن حبشیة بن کعب[۱۵]، بنی حبتر بن عدی بن سلول[۱۶]، بنو هنیة بن عدی بن سلول[۱۷]، بنی حزمر بن سلول بن کعب[۱۸]و بیوتی چون بیت بنی ضریبة بن عمرو بن حزمر که از آن به عنوان خاندان «بزرگی و شرف» یاد شده است[۱۹]، بنی جریب بن عبد نهم[۲۰]، بنى غبشان[۲۱] و خاندان‌هایی چون بنی حائل بن سفیان بن ضابى‌ء بن محترش[۲۲] و بنی السّفّاح بن سلمة بن خالد بن عبید بن عبداللّه بن یعمر بن محترش[۲۳] از جمله مهمترین آن است. از بقایای امروزین این قبیله می‌توان به طایفه «ابی حُلَیل» –از شاخه‌های بنی حلیل بن حبشیه،- در حومه دیر الزور سوریه اشاره کرد. این طایفه با شاخه‌های متعددی همچون: آل علی، آل بو درباس، آل بو حوری، آل بو عساف و آل بو سوید، همگی در منطقه «بو حسن» در دره‌ای کنار جاده تی ثری و دیر الزور که مملو از گوسفند و چراگاه و چاههای پر آب است، زندگی می‌کنند[۲۴].[۲۵]

مساکن و منازل بنی کعب

بنی کعب نیز بمانند قبایل مادری شان ازد و خزاعه، اصالتی یمنی داشتند و در «مأرب» در جنوب یمن می‌زیسته‌اند[۲۶]. تا این که در پی آشفتگی‌های اقتصادی و سیاسی حاصل از کشمکش‌های حمیریان و قحطانیان و تغییر راههای تجاری یمن که شریان اصلی اقتصاد یمن بسته بدان بود و سرانجام با تخریب سد مأرب[۲۷] در حدود قرن اول و دوم میلادی[۲۸] و وارد شدن آسیب شدید بر شبکه آبیاری مأرب، همراه با جمعی دیگر از ازدیان به رهبری عمرو بن عامر مُزَیقیاء جلای وطن کرده، به امید یافتن زیستگاهی بهتر روی به شمال آوردند و در نجد و تهامه وارد شدند[۲۹]. اندکی بعد، که طوایف ازد به چند جانب متفرق شدند و سرنوشتی مستقل در پیش گرفتند، بنی کعب بن عمرو و طوایف متعدد آن نیز، در کنار دیگر خویشان خزاعی خود، در حجاز[۳۰]، به‌ویژه شهر مکه و اطراف آن[۳۱] همچون قُدَید[۳۲] سکنی گزیدند. شماری از ایشان هم، در پی ظهور اسلام و در طی دوره‌های مختلف اسلامی، در مدینه منوره[۳۳]، و نیز مناطقی چون شام[۳۴]، مصر[۳۵] و عراق[۳۶] ساکن شدند. از مهمترین سکونتگاه‌های این قوم در عراق، می‌توان به شهرهای بصره[۳۷]، کوفه[۳۸] و بغداد[۳۹] و حومه غربی این شهر، معروف به «ربض حمزة بن مالک بن هیثم»[۴۰] اشاره کرد. بنی حرام بن حبشیه از جمله فروعات و شعب این قوم بودند که نخست در بصره قدیم منزل گزیدند و سپس، به بصره جدید نقل مکان کردند. آنان در این شهر، سرزمین و مسجدی معروف داشتند که حریری (م. ۵۱۶) مؤلف کتاب «المقامات» -که خود، از منتسبین این قبیله است،- در چهل و هشتمین مقام کتابش به نام «الحرامیه» به آن اشاره کرده است[۴۱]. ایران و بخصوص منطقه خراسان و از جمله آن، شهر معروف «نسا» نیز، از دیگر سرزمین‌هایی است که به عنوان یکی از مواطن بنی کعب بن عمرو و طایفه نامدارش بنی سعد بن کعب شناخته شده است[۴۲]. از دیر الزور سوریه هم می‌توان به عنوان یکی از منازل و مساکن کنونی اقوامی از بنی حلیل بن حبشیه یاد کرد[۴۳].[۴۴]

بنی کعب بن عمرو و تاریخ جاهلی این قوم

تنازعات نظامی

عمده آگاهی‌های ما از بنی کعب و مردمانش در این دوره تاریخی، مطالب گرد آمده در ذیل تراجم برخی از افراد شهیر این طایفه، به‌ویژه قیس بن منقذ بن عمرو بن عبید بن ضاطر[۴۵] معروف به «ابن حدادیّه»[۴۶] -از شعرای کهن خزاعه و عرب-[۴۷] است. قیس، فردی فتاک (غافل کُش) و شجاع بود[۴۸]. شرارت‌های بی‌حد و حصرش در دوران جاهلی موجب شده بود تا خزاعه از او تبری جسته، ضمن خلع وی از خود در بازار عکاظ، اعلان نمایند که از این پس، جنایت و گناهی از او [که موجب ثبوت دیه مى‌شود] را متحمل نخواهند شد و جنایتی هم که از سوی دیگران علیه وی انجام خواهد شد را، پی‌گیری و مطالبه نخواهند کرد[۴۹]. قیس پس از خلع از سوی خزاعه، گروهی از اعراب قبایل دیگر و برخی از اشرار قومش را فراهم آورد و به بنی قمیر بن حبشیة بن سلول –از دیگر طوایف خزاعه- که بیشترین نقش را در خلع او داشتند، یورش آورد و مردی از ایشان به نام ابن عش را به قتل رسانید و اموالش را به غارت برد[۵۰].

از قیس با عنوان «کثیر الغارات» یاد شده است[۵۱]. او در جاهلیت در غارات بسیاری شرکت داشت که از جمله آن می‌توان به غارت هوازن اشاره کرد. هوازنی‌ها به تلافی حمله أبوبردة بن هلال بن عویمر -برادر بنی مالک بن أفصى بن حارثه- به ایشان، حمله‌ای علیه خزاعی‌ها ترتیب دادند و به طایفه‌ای از بنی لیث به نام بنی ملوح بن یعمر بن عوف و نیز چوپانان بنی ضاطر بن حبشیه هجمه بردند که در نتیجه آن، مردی از ایشان کشته شد و زنان و کودکان بسیاری به اسارت در آمده، اموال فراوانی به غارت رفت[۵۲]. در پاسخ به این حمله، قیس بن حدادیه قوم خود را گرد آورد و به جمع هوازن حمله برد و پس از اسارت گروهی از آنان و به غنیمت گرفتن اموال آنها، به جایگاه خود بازگشت و اشعاری در این باب سرود[۵۳]. از دیگر نبردهای جاهلی که نامی از قیس و قومش را در خود به ثبت و ضبط رسانده است می‌توان به ستیز خزاعه با قیس بن عیلان و برخی دیگر از قبایل عرب به رهبری عامر بن ظرب عدوانی که به قصد به‌دست گرفتن امور کعبه به مکه یورش آورده بود، اشاره کرد. این جنگ، با شکست قیسی‌ها و فرار عامر از معرکه خاتمه یافت. قیس بن حدادیه در این باب نیز اشعاری سرود[۵۴]. در غارتی دیگر از هوازن، که در منا در منطقه «محصّب» (موضع رمی جمره) علیه بنی العنقاء –از شاخه‌های خزاعه- و قومی از بنی ضاطر صورت گرفت، جمعی از خزاعی‌ها و ضاطری‌ها کشته شدند. این امر موجب شد تا ابن الأحبّ عدوانی –شاعر هوازنی- ضمن افتخار به این واقعه، اشعاری بسراید. در پاسخ به او، قیس بن حدادیه ضمن اشعاری، افتخار به روزی که روز آنها نبود را بی‌مورد دانست[۵۵]. دیگر نبرد جاهلی که جمعی از کعبی‌ها و در رأسشان قیس بن حدادیه حضور داشتند، می‌توان از غارت ضریس قشیری یاد کرد. ضریس در حمله‌ای که با گروهی از مردم قومش به بنی ضاطر داشت، با دفاع سرسختانه ایشان روبرو شد. ضاطری‌ها در برابر این حمله، سخت مقاومت کردند و با او جنگیدند تا اینکه بر او فائق آمدند. قیس بن حدادیه پیرامون این واقعه نیز اشعاری سرود[۵۶]. در غارتی دیگر که خزاعه بر ساکنان یمامه[۵۷] انجام دادند هم، جمعی از کعبی‌ها در آن شرکت داشتند. خزاعی‌ها در این حمله شکست خوردند و جمعی از آنان از جمله قیس بن حدادیه به اسارت در آمدند. با فرا رسیدن موسم حج و ماه‌های حرام، یمامه‌ای‌ها اسرا را از محل اسارتشان بیرون آوردند، تا به قومشان بفروشند. پس، همگی آنان را به «خلصاء»[۵۸] انتقال دادند. در این منطقه، آنان به دلیلی نامعلوم، از تصمیم قبلی خود منصرف شده، اسرا را در انباری محبوس کردند تا بسوزانند. در این هنگام عدی بن نوفل[۵۹] از آنجا گذر کرد. پس اسرا به او پناه جستند و طلب استیجار کردند. عدی هم پذیرفت و آنها را خرید و آزادشان کرد. این عمل عدی، ستایش قیس را برانگیخت؛ به گونه‌ای که در مدح او اشعاری سرود[۶۰]. قیس سرانجام، در نبرد با جمعی از بنی مزینه که سعی در اسارت او را داشتند، در حالی که رجز می‌خواند، کشته شد[۶۱].

پرچمداری جندب بن وهب بن ضبیس بن ریاح بن حزام -از رجال بزرگ بنی حرام بن حبشیه- برای خزاعه در جنگ‌های جاهلی[۶۲] را هم می‌توان از دیگر اخبار این طایفه در دوران جاهلی برشمرد. ضمن این که واقعه مرگ ولید بن مغیره مخزومی –از دشمنان سرسخت پیامبر(ص)- در سالهای نخست بعثت، و متهم شدن خزاعه به قتل او از سوی بنی مخزوم، -که درگیری‌هایی را بین این دو طایفه به همراه داشت- هم، از دیگر اخبار ثبت شده از مردم بنی کعب است که در آن از برخی رجال این قوم از جمله ابو قصاف حراب بن عامر بن عامرة بن صبرة بن هنیه به عنوان پرتاب کننده تیر منجر به قتل ولید بن مغیره[۶۳] و نبهان بن هلال عبدمناف بن ضاطر[۶۴] ذکری به میان آمده است.[۶۵]

احلاف و پیمانها

ضرورت شیوة زندگی و لزوم دفع تهدیدها در جزیرة‌العرب، قبایل را وادار می‌کرد تا برای رسیدن به اهداف امنیتی و دفاعی خود، با دیگر قبایل هم‌پیمان شوند. این روابط جنگی، معمولاً به صورت موقت و ناپایدار بود و گاه وجود دشمن مشترک یا قوی‌تر به این رابطة دوستانه و هم‌پیمانی کمک می‌کرد. قبیله بنی کعب بن عمرو هم، چونان دیگر قبایل عرب از این قاعده مستثنی نبودند. از این‌رو، آنان، در راستای تحکیم قدرت خود در مکه، پیمان‌های حلفی با قریش برقرار نمودند که از جمله این احلاف و پیمان‌ها می‌توان به پیمان آنان با عبدالمطلب –رییس قریش- اشاره کرد. بر پایه این گزارش، قبیله خزاعه در تصمیمی میان گروهی با برشمردن ویژگی‌های شخصیتی عبدالمطلب، مصمم به همپیمانی با وی شدند. آنها عبدالمطلب را از عزم خود مطلع نمودند که با موافقت او روبرو شد. از این روی، سران و بزرگان خزاعه از جمله بدیل بن ورقاء، سفیان بن عمرو، هاجر بن عبد مناف بن ضاطر، عبدالعزی بن قطن مصطلقی و خلف بن اسعد ملحی و جماعتی دیگر از خزاعه به دارالندوه رفتند و متن این پیمان را مکتوب کردند. عبدالمطلب با هفت تن از سران قریش از جمله ارقم بن نضلة بن هاشم، ضحاک و عمرو پسران صیفی بن هاشم بر آنان وارد شدند و پس از امضای این قرارداد، آن را در کعبه آویختند. نقل است که هاجر بن عبد مناف بن ضاطر با دیدن عبدالمطلب گفت: «به خدا سوگند اگر بخواهید در شأن و مرتبه پسرش به شما چیزی خواهم گفت که در یثرب به خواب دیدم». گفتند: «چه دیدی؟» گفت: «دیدم که بنی عبدالمطلب در یثرب بر بالای درختان خرما راه می‌روند و بر مردم خرما می‌ریزند. پس بنی عبدالمطلب عن قریب به جایگاهی بلند دست خواهند یافت و مقر این جایگاه، یثرب خواهد بود». هاجر در ادامه گفت: «به خدا سوگند؛ عبدالمطلب، فقط یک پسر دارد که حارث نام دارد! پس با او بیعت کنید». آنان نیز چنین کردند. عبدالمطلب در آن روز، جهت استحکام این پیمان، با دو تن از دختران خزاعه به اسامی لبنی بنت هاجر بن عبد مناف بن ضاطر و ممنعه بنت عمرو بن مالک بن مؤمل حبتری ازدواج کرد که ما حصل این ازدواج‌ها به ترتیب، تولد ابولهب و غیداق بود[۶۶].

همپیمانی بنی حرام بن حبشیة بن کعب با بنی منقذ بن عمرو[۶۷] و احتمالاً بنی کنانه[۶۸]، همچنین، پیمان آل الفضیل بن عفیف –از فروعات بنی کلیب بن حبشیه- با بنی مخزوم –از طوایف قریش-[۶۹] از دیگر احلاف و پیمان‌های مستقل شناخته شده این قوم با طوایف و قبایل پیرامون است. ضمن این که حلف آل خراش بن امیه –شاخه‌ای دیگر از بنی کلیب بن حبشیه- با بنی مخزوم که در محدوده زمانی سالهای نخستین بعث اتفاق افتاد هم، از پیمان‌های دیگر این قوم است که بواسطه ازدواج خراش بن امیه با قذه بنت عرفجة بن عثمان بن عبدالله مخزومی رسمیت یافت[۷۰].

گذشته از هم‌پیمانی‌های نظامی، ازدواج‌های جاهلی هم بخشی از برنامه‌های هر قبیله -از جمله بنی کعب بن عمرو- در حفظ بقاء و صیانت از منافع خود بود که علاوه بر داشتن کارکردی مشابه پیمان‌های میان قبیلگی، در پشتوانه‌سازی جهت استحکام روابط فیما بین قبائل، به عنوان عاملی مهم در فراهم‌سازی زمینه‌هاى امنیت و آسایش خاطر آنان، در دستیابی به اهداف مورد نظر، محسوب می‌شدند. بنی کعب در کنار دیگر طوایف بنی خزاعه، در جهت رفع تهدیدها و خطرات و نیز پشتوانه‌سازی برای قبیله خود، کوشیدند تا با برقراری پیوندهای سببی با دیگر تیره‌ها و قبایل حجاز همچون قریش و کنانه، به استوارسازی جایگاه خود در میان قبایل منطقه بپردازند. چندان که ازدواج‌های متعددی که بین بنی کعب با منسوبان این قبایل انجام گرفت، خود می‌تواند دلیلی دیگر برگستردگی تعاملات و بده بستان‌های سیاسی بنی کعب بن عمرو با آنان باشد. علاوه بر ازدواج عبدالمطلب با لبنی بنت هاجر بن عبدمناف بن ضاطر و ممنعه بنت عمرو بن مالک بن مؤمل حبتری[۷۱]، و نیز پیمان زناشویی خراش بن امیه با قذه بنت عرفجة بن عثمان بن عبدالله مخزومی[۷۲]، که در پیش بدان اشاره شد، ازدواج دختر ضاطر بن حبشیه با حجر بن عبد بن معیص[۷۳] و دعد بنت منقذ بن غاضرة بن حبشیه با شیبان بن محارب بن فهر از بنی محارب،-[۷۴] نیز پیوندهای سببی حیّه بنت هاشم بن عبدمناف با اجحم بن دندنة بن عمرو خزاعی[۷۵]و امیمه بنت تیم بن سعد بن کعب با عامر بن عمرو بن کعب بن سعد بن تیم بن مره قریشی[۷۶]، همچنین وصلتی که بین دعد بنت سعد بن کعب بن عمرو با عمرو بن معیص بن عامر بن لؤی قریشی[۷۷] و کلیب بن حبشیه با دختر حارثة بن تیم بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن نصر[۷۸] صورت گرفت، از دیگر ازدواج‌های مهم جاهلی گزارش شده از این قوم است که با همین منظور انجام گرفت. پیمان‌های سببی سلمی بنت سعد بن کعب بن عمرو –از جدّات امام حسن مجتبی(ع)[۷۹] و عبدالملک بن مروان[۸۰]- هجیره بنت أذاة بن ریاح بن عبداللّه از قریش با فضل بن عفیف بن کلیب بن حبشیه[۸۱]، عجماء بنت عامر بن فضل بن عفیف بن کلیب با اسود بن حارثة بن نضلة بن عوف عدوی قرشی[۸۲]، ریطه بنت عبدالله بن عبدالله با عبدالله بن مطیع بن أسود بن حارثة بن نضله عدوی قریشی[۸۳]، دختر خراش بن أمیه با مطیع بن أسود بن حارثه عدوی قرشی[۸۴] و فاطمه بنت ابوسفیان بن حارث بن أمیة بن فضل بن منقذ بن عفیف بن کلیب بن حبشیه با قدامة بن مظعون بن حبیب جمحی قریشی[۸۵] هم، از دیگر ازدواج‌های زنان این قوم با مردانی از قریش به شمار رفته است. ضمن این که از ازدواج‌های فرزندان کعب بن عمرو با دیگر اقوام و طوایف عربی باید از ازدواج منقذ بن عمرو بن عبید بن ضاطر[۸۶] با زنی از بنی حِداد از طوایف بنی محارب بن خصفة بن قیس بن عیلان[۸۷] و به نقلی بنی حداد بن مالک بن کنانه[۸۸] یاد کرد که ثمره‌اش، تولد قیس بن حدادیه از شعرای بنام عرب بود.[۸۹]

بنی کعب بن عمرو و امور مکه

پیش از زعامت قریش بر شهر مکه، بنی خزاعه بر ابطح و کعبه حاکمیت داشتند و بزرگانشان که کعب بن عمرو بن ربیعه «صاحب الکعبه»[۹۰] و سلول بن کعب بن عمرو «حاجب الکعبه»[۹۱] از جمله آنان بودند، عهده دار امور مکه و خانه کعبه بودند. این در حالی بود که در آن زمان، قریش در اطراف مکه، در کوهها و شعب این شهر سکونت داشتند. وضع بدین منوال بود تا این که قصی بن کلاب که به همراه مادر و ناپدری‌اش به شام رفته بود، به مکه بازگشت و از حلیل بن حبشیه، آخرین امیرخُزاعی مکه و متولی کعبه، دخترش حُبّی را خواستگاری کرد. حلیل نیز که او را مردی نیرومند و با تدبیر و با اصل و نسب یافت، دخترش حُبّی را به او تزویج نمود. قصی نزد حلیل بود تا این که پسرانش عبدالدار، عبد مناف، عبد العزی و عبد قصی[۹۲] متولد شدند. چون فرزندان قصی بن کلاب بسیار شدند و اموالش فزونی یافت و شرف و بزرگی یافت، حلیل بن حبشیه به بستر مرگ افتاد. پس از مرگ حلیل، قصی خویشتن را به امور کعبه و مکه از خزاعه سزاوارتر دید؛ از این رو، با مردان قریش و کنانه سخن کرد که در این امر یاری‌اش کنند. با مساعدت آنان و حمایت‌های رزاح -برادر مادری قصی- و حامیان او، در نهایت قصی بر خزاعه و بنی بکر پیروز گردید و آنان را از مکه بیرون کرد[۹۳]. خزاعی‌ها بر این اعتقاد بودند که حلیل پیش از مرگ، قصی را نزد خود خواند و ولایت بیت‌الله الحرام و کلیدداری خانه کعبه را به او واگذار کرد[۹۴]. برخی دیگر از گزارش‌ها هم، نقل‌های متفاوت‌تری از این ماجرا ارائه داده‌اند. بر اساس این نقل‌ها: در پی عارض شدن ضعف و پیری بر حلیل بن حبشیه، وی کلیدهای کعبه را به دخترش حبّی سپرد. حبی یک روز قصی را مامور گشودن کعبه و روز دیگر از برادرش ابوغبشان مخترش (محترش) بن حلیل می‌خواست تا در کعبه را باز کنند. وضع بدین منوال بود تا این که حلیل درگذشت و ریاست به پسرش مخترش (محترش) رسید. قصی از مخترش (محترش) خواست تا تولیت کعبه را بدو بسپارد و او نیز پذیرفت. در نقلی دیگر هم آمده که قصی از مخترش درخواست کرد تا تولیت کعبه را بدو بسپارد و مخترش هم آن را در ازای قیمتی ناچیز یعنی ناقه‌ای ناجیه و خیکی شراب به او فروخت. این امر بر مذاق خزاعیان خوش نیامد. از این رو علم مخالفت برافراشتند و چون گفتگوها به جایی نرسید، عزم نبرد با قصی و قریش کردند[۹۵]. قصی نیز به کمک برادرانش به مقابله با آنان برخاست و با شکست خزاعه و کنانه، ضمن اخراج آنها از این شهر، امور مکه و کعبه را به‌دست گرفت و قریش را در مکه اسکان داد[۹۶].[۹۷]

منابع

پانویس

  1. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص۴۰۶؛ عمر رضا کحّاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۲۵. برخی علما، آنان را در شمار طوایف مضری (از قبایل عدنانی) و از فرزندان کعب بن عمرو بن عامر بن لحىّ بن قُمعَة بن الیاس بن مضر بن نِزِار بن مَعدِ بن عَدنان گفته‌اند. (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۵)
  2. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۰؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۵۷۳؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۱۰۱؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص۴۰۶. نیز ر.ک: ابن درید، الاشتقاق، ص۴۶۸.
  3. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۰.
  4. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۰. نیز ر.ک: ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۵.
  5. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۰؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۵.
  6. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۱؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۵.
  7. فاسی، شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، ج‌۲، ص۷۶. نیز ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۶؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۰؛ ابن عبد البر، الانباه علی قبائل الرواة، ص۸۴.
  8. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۰؛ نیز ر.ک: ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۳۳؛ نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۱۸؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص۲۸۷.
  9. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۱۸؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص۴۰۶؛ عمر رضا کحّاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۲۵. نیز ر.ک: ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۵.
  10. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۱؛ ابن حبیب بغدادی، مختلف القبائل و مؤتلفها، ص۵۳؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۱۰۸.
  11. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۱؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۵۵؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۵۸۷؛ نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۱۸. نیز ر.ک: ابن درید، الاشتقاق، ص۴۶۹.
  12. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۱؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۳۲؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۵۸۷. نیز ر.ک: ابن درید، الاشتقاق، ص۴۶۹. ضمن این که برخی منابع نسب او ضاطر بن صالح بن حبشیة بن سلول بن کعب بن عمرو بن ربیعة بن حارثه قید شده است. (ر.ک: ابن کلبی، الاصنام، ص۲۱؛ ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۸؛ حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۶)
  13. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۱؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۰؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۳۱. نیز ر.ک: ابن درید، الاشتقاق، ص۴۶۹؛ سمعانی، الأنساب، ج‌۴، ص۲۲۰.
  14. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۷؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۵۸۸؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج‌۲، ص۳۷۲. برخی علما، آنان را در شمار طوایف مضری (از قبایل عدنانی) و از فرزندان حبشیة بن کعب بن عمرو بن عامر بن قُمعَة بن الیاس بن مضر بن نِزِار بن مَعدِ بن عَدنان گفته‌اند. (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۷)
  15. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۰؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص۲۲۶؛ نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۱۸.
  16. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۶؛ ابن حبیب بغدادی، مختلف القبائل و مؤتلفها، ص۳۶؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۵۸۸. نیز ر.ک: ابن درید، الاشتقاق، ص۴۷۲.
  17. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۶. این نام در کتاب الاشتقاق: «هینه» (ابن درید، الاشتقاق، ص۴۷۲) و در کتاب مختلف القبائل و مؤتلفها: «هنیئه» (ابن حبیب بغدادی، مختلف القبائل و مؤتلفها، ص۳۶) و در کتاب جمهرة أنساب العرب (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۶-۲۳۷) و نهایة الإرب (نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۱۸): «هینه» ذکر گردیده است.
  18. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۰؛. نیز ر.ک: ابن درید، الاشتقاق، ص۴۶۸؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۵۸۷. ضمن این که برخی منابع از او با نام «حرمز» (نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۱۸؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۶۵) یاد کرده‌اند که به نظر می‌رسد تصحیف «حزمر» و یا ناشی از اشتباه در نسخه برداری باشد. همچنین ابن اثیر در کتابش از ایشان با نسبت «الحذمری» (ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج‌۱، ص۳۵۱) یاد نموده، سپس، قول مشهور را تلفظ «حرمز» دانسته است.
  19. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۵؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۵۹۰.
  20. سمعانی، الأنساب، ج‌۳، ص۲۶۱.
  21. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۶؛ زرکلی، الأعلام، ج‌۲، ص۲۷۰.
  22. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۳.
  23. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۳.
  24. بامطرف، محمد عبد القادر، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۸۶.
  25. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  26. ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۴.
  27. ر.ک: احمد امین؛ پرتو اسلام، ص۲۹؛ غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، جلد اول، ص۱۲۵۶؛ فیلیپ خلیل حتّی، تاریخ عرب، ص۸۳ و...
  28. احمد پاکتچی، ازد [پیش از اسلام]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ص۲۴-۲۵.
  29. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۲۸-۳۲۹. نیز ر.ک: ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳-۱۴؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۱۷۳.
  30. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸؛ ج‌۳، ص۱۶۷ و ۲۱۲. نیز ر.ک: ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۸۷ و ۱۹۲-۱۹۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۷۱؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳.
  31. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۶ و ج۳، ص۲۰۰؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۸۷، ۱۹۲-۱۹۳ و۲۵۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۷۱ و ۲۱۲.
  32. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۰ و ج۸، ص۲۲۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۳۱۳؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۸، ص۵۲۲.
  33. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۳، ص۱۶۲. نیز ر.ک: بخاری، التاریخ الکبیر، ج۴، ص۳۴۷؛ ابن شبه نمیری، تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۴۶؛ ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۳۹۲.
  34. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸. نیز ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج‌۵، ص۱۳۴؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۵۶۵؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج‌۵، ص۳۹۱.
  35. ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۲؛ مجهول، اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص۲۱۸؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۴، ص۱۶۷.
  36. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸.
  37. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸ و ج‌۳، ص۱۶۲. نیز ر.ک: ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۷۴؛ ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۳، ص۴۷۸؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۱۳، ص۴۲۴.
  38. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۱؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۶، ص۲۷۵.
  39. ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۹، ص۱۳۶-۱۳۸؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج‌۵، ص: ۳۸۲؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۲۸۸.
  40. ابن فقیه، البلدان، ص۲۹۹؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۲۵.
  41. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸.
  42. مجهول، اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص۲۱۸ و ۲۲۰.
  43. بامطرف، محمد عبد القادر، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلى الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۸۶.
  44. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  45. نسب او در برخی منابع، «قیس بن منقذ بن عبید بن اصرم بن ضاطر» (مرزبانی، معجم الشعرای، ص۲۴۵) و در بعضی دیگر «قیس بن منقذ بن عمرو بن عبید بن ضاطر» (ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۸) عنوان شده است. ضمن این که ابن کلبی از او با نام و نسب «قیس بن عمرو بن سعد بن عمرو بن ضاطر» (ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۳) و ابن درید با عنوان «قیس بن عمرو بن مُنْقِذ» (ابن درید، الاشتقاق، ص۴۷۴) یاد کرده است.
  46. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۳؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۸. وی را به جهت انتساب به مادرش که از طایفه بنی حِداد از طوایف بنی محارب بن خصفة بن قیس بن عیلان (ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۰۹. نیز ر.ک: مرزبانی، معجم الشعراء، ص۲۴۵؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۶) یا به نقلی از بنی حُداد بن مالک بن کنانه (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۶. نیز ر.ک: مرزبانی، معجم الشعراء، ص۲۴۵) به این نسبت خوانده‌اند.
  47. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۳؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۸؛ مرزبانی، معجم الشعراء، ص۲۴۵.
  48. ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۸ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۰۹.
  49. ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۸. نیز ر.ک: زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۰۹. از قراین و شواهد چنین بر می‌آید که این خلع، در اواخر عمر او اتفاق افتاده است.
  50. ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۹
  51. زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۰۹.
  52. ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۹.
  53. ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۵۰.
  54. ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۵۱.
  55. ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۵۲.
  56. ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۵۳.
  57. از اراضی نجد واقع در بخش شرقی حجاز. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۴۴۲)
  58. آبادی ای در دهناء، از سرزمین‌های بنی تمیم در نجد. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۳۸۲ و ۳۹۳)
  59. عدی بن نوفل بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مره.
  60. ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۵۴.
  61. ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۵۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۰۹.
  62. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۹.
  63. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۷. در کتاب جمهرة أنساب العرب این نام و نسب: «ابو قصاف حرّاب بن عمرو بن عامر بن صبرة بن هینه» (ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۲۳۷) و در کتاب الاشتقاق «أبو قصاف حرّاب بن عامر» (ابن درید، الاشتقاق، ص۴۷۳) ذکر شده است.
  64. ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۱۹۲-۱۹۳.
  65. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  66. ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۸۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۷۱. در روایتی از ابن حبیب بغدادی، متن همپیمانی عبدالمطلب و خزاعه این‌چنین آمده است: «بار خدایا به نام تو. این پیمانی است که عبدالمطلب بن هاشم و مردان عمرو بن ربیعه از خزاعه، بر آن همداستان گشته‌اند. سوگندی فراگیر و ناشکستنی یاد کرده‌اند که یاور و غمگسار یکدیگر باشند. پیران بر پیران، خردسالان بر خردسالان و شاهدان بر غایبان یاری کنند. با استوارترین پیمان و ریشه‌دارترین پیوند همپیمان و همپیوند گشتند که تا خورشید بر ثبیر می‌تابد و تا اشتری در بیابان به اشتیاق رسیدن به آبادانی، راه می‌پوید و تا أخشبان برجایند و انسانی در مکه عمره می‌گذارد، این پیمان بر جای مانَد و گسسته نگردد. پیمانی که به سبب بلندی زمان خود، جاودانه است؛ برآمدن آفتاب و فرا رسیدن تاریکی شب، بر استواری و دیرپایی آن خواهد افزود. بی‌شک، عبدالمطلب و فرزندان او و همراهان ایشان و مردم خزاعه، پشتیبان و مددکار یکدیگرند. بر عبدالمطلب است که همراه پیروان خویش، در برابر هر دشمنی، خزاعه را یاری دهد و نیز مردم خزاعه باید در برابر همة تازیان در خاور و باختر در دشت و کوهسار، به یاری عبدالمطلب و فرزندان وی وهمدستان ایشان، بشتابند». (ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۸۷-۸۸؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۸۱-۷۸۲).
  67. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۰۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۵۸؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۹۶.
  68. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۷.
  69. ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۲۵۷.
  70. ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۲۵۷.
  71. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۵؛ مصعب زبیری، نسب قریش، ص۱۸.
  72. ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۲۵۷.
  73. زبیر بن بکار، جمهرة نسب قریش، ج‌۲، ص۹۶۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۳.
  74. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۱۱۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۴۵.
  75. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۱؛ دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۲، ص۶۲۸ و ۶۶۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۰۲. مصعب او را همسر هاشم بن اجحم بن دندنة بن عمرو خزاعی عنوان کرده است. (مصعب زبیری، نسب قریش، ص۱۷)
  76. زبیر بن بکار، جمهرة نسب قریش، ج۲، ص۸۳۴.
  77. زبیر بن بکار، جمهرة نسب قریش، ج۲، ص۹۶۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۵.
  78. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۴.
  79. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۸؛ ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۸.
  80. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۴.
  81. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۴؛ مصعب زبیری، نسب قریش، ص۳۶۶؛ زبیر بن بکار، جمهرة نسب قریش، ج‌۲، ص۸۳۴.
  82. زبیر بن بکار، جمهرة نسب قریش، ج‌۲، ص۸۳۴؛ ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج‌۴، ص۲۸۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج‌۵۸، ص۶.
  83. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج‌۵، ص۱۰۹.
  84. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج‌۵، ص۱۱۰.
  85. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج‌۳، ص۳۰۶.
  86. ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۸. منابع دیگر از او و نسبش با عنوان «منقذ بن عبید بن اصرم بن ضاطر» (مرزبانی، معجم الشعرا، ص۲۴۵)، «عمرو بن سعد بن عمرو بن ضاطر» (ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۳) و «عمرو بن مُنْقِذ» (ابن درید، الاشتقاق، ص۴۷۴) یاد کرده‌اند.
  87. ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج‌۱۴، ص۳۴۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۰۹.
  88. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۶.
  89. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  90. ابن کلبى، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۰.
  91. ابن کلبى، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۰.
  92. ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۲۸۵؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۳۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۳.
  93. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۷-۱۱۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۵۵-۲۵۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۹-۲۰.
  94. ر.ک: ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۷-۱۱۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۵۵-۲۵۶.
  95. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۹. و با اندک اختلاف در: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۶؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۵۶-۲۵۷.
  96. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۰. در این باب روایات دیگری هم نقل شده که من باب نمونه ر.ک: ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۷-۱۱۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۵۵-۲۵۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۹-۲۰.
  97. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.