ابلیس در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۷۶: خط ۷۶:
##گرچه [[ابلیس]] [[ایمان]] داشت، [[خداوند]] از ازل می‌دانست که او به حتم [[کافر]] خواهد شد؛ بر این اساس، [[ابلیس]] در [[علم]] [[خدا]]، از زمره [[کافران]] به شمار می‌آمد؛ به همین جهت [[کفر]] وی در [[قرآن کریم]] به صیغه ماضی گزارش شده است<ref>جامع‌البیان، مج ۱۲، ج ۲۳، ص ۲۲۰؛ مجمع‌البیان، ج۱، ص۱۹۱.</ref>
##گرچه [[ابلیس]] [[ایمان]] داشت، [[خداوند]] از ازل می‌دانست که او به حتم [[کافر]] خواهد شد؛ بر این اساس، [[ابلیس]] در [[علم]] [[خدا]]، از زمره [[کافران]] به شمار می‌آمد؛ به همین جهت [[کفر]] وی در [[قرآن کریم]] به صیغه ماضی گزارش شده است<ref>جامع‌البیان، مج ۱۲، ج ۲۳، ص ۲۲۰؛ مجمع‌البیان، ج۱، ص۱۹۱.</ref>
##از آنجا که [[ابلیس]] پس از [[ایمان]]، به کفر‌گرایید، تعبیر به {{متن قرآن|كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ}} پس از گذشت زمانی هر چند کوتاه، امری مُجاز و متداول است.
##از آنجا که [[ابلیس]] پس از [[ایمان]]، به کفر‌گرایید، تعبیر به {{متن قرآن|كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ}} پس از گذشت زمانی هر چند کوتاه، امری مُجاز و متداول است.
##[[ابلیس]] [[مؤمن]] بود و [[کافر]] شد و جمله {{متن قرآن|كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ}} به معنای {{متن عربی| صَارَ مِنَ الْكافِرِينَ }} است<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۳۷؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۹۱.</ref><ref>[[علی محمدی آشنائی|محمدی آشنائی، علی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 567-568.</ref>.
##[[ابلیس]] [[مؤمن]] بود و [[کافر]] شد و جمله {{متن قرآن|كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ}} به معنای {{عربی| صَارَ مِنَ الْكافِرِينَ }} است<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۳۷؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۹۱.</ref><ref>[[علی محمدی آشنائی|محمدی آشنائی، علی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 567-568.</ref>.
 
==[[فلسفه آفرینش]] و امهال [[ابلیس]]==
*طبق [[آیات]]، [[ابلیس]] از انجام [[فرمان الهی]] درباره [[سجده]] بر [[آدم]] سر باز زد و از جای‌گاهی که در آن قرار داشت، رانده شد؛ پس از آن، از [[خداوند]] خواست که او را تا [[روز قیامت]] مهلت دهد و [[خداوند]] نیز آن را پذیرفت: {{متن قرآن|قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ}}<ref> گفت: پروردگارا! پس تا روزی که (همگان) برانگیخته می‌شوند، مرا مهلت ده!فرمود: اینک تو از مهلت یافتگانی!، سوره حجر، آیه: 36-37.</ref> چون از [[ابلیس]] جز [[شرارت]] برنمی‌خیزد، هماره این پرسش مطرح بوده که چرا [[خداوند]] با شناختی که از [[ابلیس]] داشت، او را آفرید و مهلت‌خواهی او را پس از رانده‌شدن، پذیرفت<ref>[[المیزان]]، ج ۸، ص ۵۴ - ۶۹.</ref>. گرچه حکمتِ [[آفرینش]] [[شیطان]] بسیار است و جز [[خدا]] کسی بر همه آنها احاطه ندارد<ref>[[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۵ ، ص ۲۸۶ و ۲۸۷.</ref>، [[فیلسوفان]]، متکلّمان و مفسّران، بر اساس مبانی خود پاسخ‌های گوناگونی داده‌اند:
#[[آفرینش]] [[ابلیس]] به اعتبار وجود نفسی‌اش جز خیر نیست و به اعتبار وجود لغیره و اضافی آن نیز نفعش از شرّ او بیش‌تر است؛ زیرا هستی هر موجود، دو گونه اعتبار می‌شود: وجود فی نفسه ( نفسی ) یعنی اعتبار موجود به خودش، و وجود لغیره ( اضافی ) یعنی سنجش و اعتبار آن موجود، به موجودات دیگر. وجود نفسی هر موجود که [[آفرینش]] بدان تعلّق می‌گیرد، جز خیر نخواهد بود و جز به نیکویی متصّف نمی‌شود؛ هم‌چنین براساس [[حکمت الهی]]، وجود اضافی موجود به موجودات دیگر نیز باید نفعش از ضررش بیش‌تر باشد. [[آفرینش]] شرّ مطلق، شرّ غالبی بر خیر، یا خیر و شرّ مساوی، با [[حکمت الهی]] سازگار نیست<ref>شرح الاسماء، ص ۵۹۸ و ۵۹۹.</ref>؛ بر این‌اساس و از آن جا که وجود [[ابلیس]]، شرّ محض نیست؛ بلکه شرّ آمیخته به خیر است<ref>[[المیزان]]، ج ۸ ، ص ۳۷.</ref> و چون جنبه خیر او از جنبه شرّش بیش‌تر است، در مجموع، وجودش برای [[جهان هستی]] خیر است، نه [[شر]]، و اگر موجودی، منفعتی اعظم یا دفع مفسده‌ای اکبر را در بر نداشته باشد، آفریده نمی‌شود<ref>[[عدل الهی]]، ص ۱۰۱؛ المنار، ج۸ ، ص۳۴۰.</ref>؛ از این رو همان‌گونه که [[انسان]] از [[الهام]] [[ملک]] منتفع می‌شود، از [[وسوسه]] [[شیطان]] نیز [[بهره]] می‌برد. اگر اوهام [[شیطانی]] نبود، [[اولیای الهی]] برای [[کشف]] حقایق در جست‌وجوی [[براهین]] برنمی‌آمدند. چه بسا [[آدمی]] از [[عداوت]] [[دشمن]]، بیش‌تر از [[محبّت]] [[دوست]] بهره‌مند می‌شود. یکی از فواید [[عداوت]] [[دشمنان]]، سرعت [[بازگشت به سوی خدا]] است<ref>تفسیرملاصدرا، ج ۵ ، ص ۲۸۶و ۲۸۷.</ref>. از [[امام علی]]{{ع}} [[نقل]] شده که فرمود: [[خدا]] می‌خواهد کرامتش را بر [[مؤمنان]] ظاهر سازد؛ زیرا اگر [[ابلیس]] و وسوسه‌هایش نبود، [[نور]] [[معرفت]] بر [[دل]] [[مؤمن]] نمی‌تابید و عطر [[محبّت]] از آن پیدا نمی‌شد<ref>[[کشف]] الاسرار، ج ۲، ص ۷۰۱.</ref>. بدین‌سان وجود [[ابلیس]] برای افراد باایمان و ره‌پویان راه [[حق]] زیان‌بخش نیست؛ بلکه وسیله [[پیشرفت]] و [[تکامل]] است<ref>نمونه، ج ۱، ص ۱۹۴.</ref>.
#وجودابلیس و [[شرور]] دیگر به خودی خود برای [[انسان]] خوب یا بد نیست؛ بلکه خوب یا بد بودن هرچیز، به نوع واکنش [[انسان]] در برابر آن بستگی دارد<ref>نمونه، ج ۱، ص ۱۵۹.</ref>؛ بر این اساس، وجود [[ابلیس]] در صورتی که از او [[پیروی]] شود، شرّ، و در صورت [[مخالفت]]، خیر و موجب تعالی است.
#وجود [[ابلیس]] برای [[نظام]] عالم انسانی که بر [[سنّت]] [[اختیار]] و [[سعادت]] نوع بنا شده، [[ضرورت]] دارد. مرتبه وجودی [[انسان]] ایجاب می‌کند که آزاد و مختار باشد تا بتواند کمال و فعلیّت خویش را از راه [[اختیار]] و [[انتخاب]] به دست آورد؛ از این رو همواره باید بر سر دو راه: {{متن قرآن|وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ}}<ref> و آیا به او دو راه (خیر و شرّ) را نشان ندادیم؟، سوره بلد، آیه: 10.</ref> و میان دو [[دعوت]]: {{متن قرآن|فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا }}<ref> پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد، سوره شمس، آیه: 8.</ref> قرار گیرد<ref>[[عدل الهی]]، ص ۷۲.</ref>. راه راست و [[صراط مستقیم]] که همان راه [[سعادت]] و رهایی او است و [[فطرت]] و [[فرشته]]، وی را به این راه می‌خوانند و بی‌راهه [[فجور]] که [[شیطان]] با وسوسه‌های خویش در جهت سوق [[انسان]] به آن سو ایفای نقش می‌کند؛ بنابراین، وجود [[شیطان]] که به [[شرارت]] می‌خواند [[ضرورت]] دارد؛ زیرا [[طاعت]] بدون [[معصیت]] بی مفهوم است و با بطلان [[طاعت]] و [[معصیت]]، [[ثواب]]، [[عقاب]] و [[رسالت]] هم [[باطل]] می‌شود.
#[[آفرینش]] [[ابلیس]]، برای [[امتحان]] [[بندگان]] است: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يُؤْمِنُ بِالآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ وَرَبُّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ}}<ref> و او  را بر آنان چیرگی نبود مگر برای آنکه: آن کس را که به جهان واپسین ایمان دارد از آن کس که بدان در شک است معلوم داریم. و پروردگار تو بر هر چیزی نگاهبان است ، سوره سبأ، آیه: 21.</ref> [[خداوند]]، القائات [[شیطان]] را برای بیماردلان و سنگ دلان مایه [[آزمایش]] قرار داده است: {{متن قرآن|لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ}}<ref> تا آنچه را شیطان (در دل‌ها) می‌افکند آزمونی برای بیماردلان و سنگدلان کند و ستمگران در ستیزه‌ای  ژرف به سر می‌برند.، سوره حج، آیه: 53.</ref> [[ابلیس]]، با بهره‌گیری از [[هوای نفس]] [[انسان]]، او را [[وسوسه]] کرده، در بوته [[آزمایش]] قرار می‌دهد. [[تکلیف]] و هدایت‌پذیری، بدون [[آفرینش]] [[ابلیس]] تحقّق نمی‌یابد. دو [[آیه]] {{متن قرآن|فَلَوْلا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ}}<ref> پس چرا آنگاه که خشم ما به سراغشان آمد لابه نکردند؟ لیکن (در حقیقت) دل‌هایشان سخت شد و شیطان، کاری را که انجام می‌دادند برای آنان آراست؛ سوره انعام، آیه: 43.</ref> و {{متن قرآن|وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لاَ غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَّكُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لاَ تَرَوْنَ إِنِّيَ أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ}}<ref> و (یاد کن) آنگاه را که شیطان کردارهای آنان را (در چشمشان) آراست و گفت: امروز هیچ‌یک از مردم بر شما پیروز نخواهد شد و من پناه‌دهنده شمایم  و چون دو دسته رویاروی شدند پشت کرد  و گفت: من از شما بیزارم، من چیزی می‌بینم که شما نمی‌بینید، من از خداوند می‌هراسم و خداوند سخت کیفر است، سوره انفال، آیه: 48.</ref> نیز به تزیین [[اعمال انسان]] برای وی از سوی [[شیطان]] اشاره دارد. [[خدا]] اجازه چنین فتنه‌گری را از آن رو به [[شیطان]] داده تا [ هم [[شقاوت]] خود او و هم ] [[آزمایش]] [[بندگان]]، کامل و زمینه [[تربیت بشر]] فراهم شود<ref>[[المیزان]]، ج ۳، ص ۹۶ و ۹۷.</ref>. برابر [[آیات]] پیشین، [[مصلحت]] القائات [[شیطانی]]، [[آزمون]] عامّه [[مردم]] است و [[امتحان]]، از [[سنن]] [[الهی]] [[حاکم]] بر عالم انسانی به شمار می‌رود که [[سعادت]] و شقاوتِ [[انسان]] بدان بستگی دارد<ref>[[المیزان]]، ج ۱۴، ص ۳۹۲.</ref>. و البتّه در این صحنه [[پیکار]]، [[خداوند]] [[انسان]] را در مقابل وسوسه‌های [[شیطان]] بی‌دفاع واننهاده است؛ بلکه با اعطای [[عقل]]، [[فطرت]] [[پاک]] و [[عشق]] به [[تکامل]]، [[انسان]] را به سوی [[حق]] رهنمون گشته و با تزیین [[ایمان]] در [[قلب]] وی و شناساندن [[فجور]] به وی او را در مقابل [[شیطان]] مجهّز و [[مؤیّد]] کرده است<ref>[[المیزان]]، ج۱۲، ص۱۶۳؛ نمونه، ج۶، ص۱۱۱ و ۱۱۲.</ref>. به گفته برخی نسبت [[ابلیس]] با ملائک، نسبت [[وهم]] به قوّه عاقله است. همان گونه که وجود [[وهم]] در عالم صغیر، در [[ادراک]] جزئیات لازم است ـ البتّه‌اگرچه موجب غلط و [[کفر]] می‌گردد، ولی‌ضررآن باحکمت وبرهان‌دفع می‌شود ـ وجود [[شیطان]] نیز برای عمارت نشئه [[دنیایی]] [[ضرورت]] دارد و شّر او با [[نور]] [[اسلام]] و [[شریعت]] دفع می‌شود<ref>[[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۴، ص ۲۵۴.</ref>.
#تضادّ و کشمکش، زمینه [[فیض]] [[حق]] و تازیانه [[تکامل]] است. [[فلاسفه]] می‌گویند: حرکت، بدون وجودِ معاوق ممکن نیست؛ زیرا حرکت، تکاپویی است که با اصطکاک و تصادم محقّق می‌شود<ref>الشفاء، طبیعیات، ج ۱، ص ۳۰۰.</ref>. تضادّ و [[اختلاف]]، [[زمینه‌ساز]] [[فیض]] و منشأ خیرات و پیدایش موجودات است<ref>الحکمة المتعالیه، ج۷، ص ۷۱.</ref>؛ بدین‌سان وجود [[ابلیس]] برای پیدایش هستی و زمینه تحقّق [[تکامل]] در آن، یک [[ضرورت]] است<ref>[[عدل الهی]]، ص ۱۴۷ ـ ۱۵۲.</ref>.
#شرّ و نقصان، برای عالم مادّه ذاتی است؛ به تعبیر دیگر، معنای خالی بودن عالم مادّه از شرّ و [[فساد]]، آن است که عالم مادّی در عین [[مادیّت]] مجرّد باشد؛ یعنی فعلیّت‌های آن بدون قوّه، و خیر آن بدون [[شر]]، و نفع آن بدون ضرر باشد و وجود چنین عالم مادّی محال است<ref>[[المیزان]]، ج۸، ص۶۰۱؛ [[عدل الهی]]، ص ۱۴۲ و ۱۴۳.</ref>. [[نظام]] [[جهان]]، ذاتیِ [[جهان]] و قطعی و تخلّف ناپذیر است، نه تشریفاتی و قراردادی که بتوان در اجزا یا ارتباط بین اجزا تغییر پدید آورد. [[اراده]] [[حق]]، یعنی [[اراده]] همه اشیا و همه روابط و نظام‌های آن<ref> [[عدل الهی]]، ص ۹۹.</ref>. وجودْ خیر است و هرچه قابل وجود باشد، [[خداوند]] وجود را بدان [[افاضه]] می‌کند. [[ظلمت]] و [[شرارت]] به [[جعل]] جاعل نیست؛ بلکه از لوازم [[هویّت]] او است<ref>ریاض السالکین، ج ۳، ص ۱۸۱.</ref>؛ بدین جهت، نه می‌توان وجود لغیره را که مبدأ [[شر]] برای دیگران است، از وجود لنفسه تفکیک کرد و نه می‌توان موجودات هستی را از یک‌دیگر تجزیه نمود<ref>[[عدل الهی]]، ص ۱۴۲.</ref>.
#[[آفرینش]] [[ابلیس]]، بر مبنای استعداد وی صورت پذیرفته، به گونه‌ای دیگر امکان‌پذیر نیست و [[پروردگار]] به هرچیز، آفرینشی را که درخور او است، عطا کرد؛ سپس آن را [[هدایت]] فرمود: {{متن قرآن|قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى}}<ref> گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است؛ سوره طه، آیه: 50.</ref> از اضافه خلق به ضمیر، چنین برمی‌آید که هرچیز فقط گونه‌ای خاص از وجود را پذیرا است و بس، و [[خداوند]] همان را بدو می‌دهد<ref>[[عدل الهی]]، ص ۱۴۸.</ref>. افزون بر پاسخ‌های پیشین، برخی گفته‌اند: چون [[خداوند]] می‌دانست آنان که با وسوسه‌ای [[کفر]] می‌ورزند، بدون او نیز چنین خواهند بود، وجود [[ابلیس]]، موجب افزایش مفسده نخواهد بود، و [[انسان]] را به آن وانخواهد داشت؛ بلکه ممکن است موجب مشقّت [[تکلیف]] شود که در این صورت، [[بندگان]] به سبب آن، [[ثواب]] بیش‌تری کسب می‌کنند<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۹ و ج ۱۴، ص ۳۹.</ref>.
*برخی از پاسخ‌های پیشین، [[راز]] امهال را نیز روشن می‌سازد؛ ولی افزون بر این پاسخ‌ها، برای اِنظار و مهلت‌یابی [[ابلیس]] از سوی [[خداوند]]، جواب‌های دیگری نیز ذکر شده است:
#طبق پاره‌ای از [[روایات]]، [[خداوند]] برای [[پاداش]] عبادت‌ها، تقاضای امهال او را پذیرفت<ref>البرهان، ج ۱، ص ۱۷۴؛ [[المیزان]]، ج ۸ ، ص ۶۱.</ref>.
#[[هدف]] [[خداوند]] در امهال او آن بود که وقت [[توبه]] و اعتذار را بر او وسیع گرداند؛ البته [[علم]] خدای متعالی به آن که [[ابلیس]] با سوء [[اختیار]]، [[توبه]] و [[ایمان]] را [[اختیار]] نخواهد کرد، [[مانع]] از مهلت دادن به وی نبود.
#[[راز]] امهال [[ابلیس]] [[بشارت]] به [[انسان‌ها]] است تا از [[بخشایش الهی]] مأیوس نگردند <ref>روض الجنان، ج ۸ ، ص ۱۴۲.</ref> و از [[رحمت]] واسعه [[خداوند]] نومید نشوند چرا که [[ابلیس]] با [[ارتکاب گناه]] و خطای بزرگ از [[رحمت]] [[خداوند]] مأیوس نبود.
#برای تحقّق [[وعید]] خود مبنی بر {{متن قرآن|قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْؤُومًا مَّدْحُورًا لَّمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ}}<ref>  فرمود: نکوهیده و رانده از آنجا بیرون رو! سوگند که از ایشان هر کس از تو پیروی کند دوزخ را از همه شما خواهم انباشت، سوره اعراف، آیه: 18.</ref> به او مهلت داد<ref>[[کشف]] الاسرار، ج ۲، ص ۷۰۱.</ref>. در [[نهج‌البلاغه]] آمده است که [[خداوند]] به او مهلت داد تا [[غضب]] و [[خشم]] شامل حالش شود و [[آزمایش]] او به اتمام رسد و وعده‌ای که بدو داده، تحقّق پذیرد<ref>[[نهج‌البلاغه]]، [[خطبه]] ۱.</ref> گفتنی است [[اشاعره]] به [[دلیل]] اینکه در کار [[خدا]] چون و چرا راه ندارد : {{متن قرآن|لا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ}}<ref> او از آنچه انجام می‌دهد بازخواست نمی‌گردد ولی آنان بازخواست می‌شوند، سوره انبیاء، آیه: 23.</ref> پاسخ پرسش پیشین را لازم نمی‌دانند<ref>[[المیزان]]، ج ۸ ، ص ۵۱.</ref>. بنابر مبنای این گروه ( گروهی که رعایت [[مصالح]] را بر [[خداوند]] لازم نمی‌دانند؛ بلکه معتقدند [[مصلحت]] و صواب، آن است که او انجام می‌دهد ) این پرسش موضوع خود را از دست داده، پاسخ لازم خود را می‌یابد؛ زیرا با [[عنایت]] به آن‌که [[خداوند]]، [[ابلیس]] را آفرید و همو بدو مهلت داد، [[خلقت]] و امهال، عین [[عدل]] و [[نیکی]] است<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۴، ص۳۹؛ المنار، ج ۸ ، ص ۳۳۹.</ref><ref>[[علی محمدی آشنائی|محمدی آشنائی، علی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 568-572.</ref>.


==منابع==
==منابع==

نسخهٔ ‏۱ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۰:۳۶

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ابلیس است. "ابلیس" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ابلیس (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • واژه ابلیس در قرآن کریم یازده بار به کار رفته که نُه بار آن در ضمن داستان آفرینش آدم و فرمان سجده بر وی آمده است. ﴿ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ[۱]؛ ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ[۲]؛ ﴿إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى أَن يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ[۳]؛ ﴿ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا[۴]؛ ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاء مِن دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلا [۵]؛ ﴿ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى[۶]؛ ﴿إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنْ الْكَافِرِينَ قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ[۷] شرح داستان بر اساس آیات سوره اعراف که با تفصیل بیش تری به این موضوع پرداخته، چنین است: هنگامی که خداوند، بشر را از گِل آفرید و از روح خویش در او دمید، به فرشتگان فرمان سجده بر وی داد. همه فرشتگان، جز ابلیس سجده کردند؛ ولی او تکبر ورزید و از سجده سرباز زد. وقتی خداوند سبب را پرسید، ابلیس گفت: من از او بهترم؛ زیرا مرا از آتش و او را از گِل آفریدی؛ آن گاه خداوند ابلیس را از آن مقام راند و او را لعنت کرد. ابلیس از خداوند تا روز بعث مهلت خواست و خدا به او مهلت داد؛ سپس ابلیس سوگند یاد کرد که همه بندگان به جز مخلَصان را از راه به در بَرَد و خداوند به او و پیروانش وعده جهنم داد. در دو مورد دیگر نیز واژه ابلیس آمده است: یکی در سوره سبأ [۸] که به پیروی قوم سبأ از او اشاره دارد و دیگری در سوره شعراء[۹] که پایان کار او و پیروانش در روز بازپسین را گزارش می‌دهد[۱۰].
  • واژه شیطان و شیاطین نیز ۸۸ بار در قرآن به کار رفته که در بسیاری از موارد به معنای ابلیس است. شیطان، اسم جنس و نامی فراگیر برای هر موجود شریر متمرد و فریب کار است. از بررسی موارد کاربرد واژه شیطان در قرآن و گفته مفسران بر می‌آید که در اغلب موارد، مقصود از شیطان یا دست کم، مصداق بارز آن، همان ابلیس است[۱۱]. برخی تصریح کرده‌اند که شیطان اغلب به معنای ابلیس به کار[۱۲] رفته و عَلَم بالغلبه برای آن شده است[۱۳] و به نظر برخی، "الشیطان" همه جا مرادف ابلیس است[۱۴]. قرآن پس از سرباز زدن ابلیس از سجده، او را "الشیطان" یاد می‌کند. ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ[۱۵]؛ ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ[۱۶]؛ ﴿فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى[۱۷] در پاره‌ای از آیات دیگر، واژه شیطان معنایی جز ابلیس را نمی‌رساند؛ به طور مثال، در آیه: ﴿وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ[۱۸] به اتفاق گفته شده که مقصود از "شیطان"، جز ابلیس موجود دیگری نیست[۱۹]؛ البته در پاره‌ای از موارد چون آیه ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ[۲۰]در این که مقصود، ابلیس است یا دیگر فریب کارانِ جن و انس را نیز در بر می‌گیرد، اختلاف نظر وجود دارد[۲۱]. برآیند کاوش‌ها آن است که مقصود از مفرد معرفه (الشیطان)، ابلیس است، مگر آن که قرینه‌ای برخلاف باشد و در بیش‌تر موارد، مقصود از مفرد نکره (شیطان) نیز ابلیس به شمار می‌رود و صیغه جمع آن (شیاطین) نیز ابلیس را که یکی از مصادیق روشن است، فرا می‌گیرد[۲۲][۲۳].
  • برابر برخی روایات، نام اصلی ابلیس، حارث (حرث) بوده است که به دلیل عبادت طولانی، او را عزازیل، یعنی عزیز خدا، خطاب می‌کردند. وی پس از عُجب، ابلیس نامیده شد و پس از امتناع از سجده و رانده شدن از درگاه الهی، الشیطان نام گرفت[۲۴]. نام‌های دیگر او، "ضریس"، "سرحوب"، "المتکون" و "المتکوز" است[۲۵]. زرتشتیان او را "انگْرَ مَینیو" angra maienyoخوانند. کنیه و القاب ابلیس عبارتند از: ابومُره (ابوقره) ابوکردوس، ابولبینی (نام دختر وی)[۲۶] نائل، ابوالحسبان، ابوخلاف، ابودجانه[۲۷][۲۸].
  • درباره ریشه لغوی واژه "ابلیس" دو دیدگاه وجود دارد:
  1. برخی از لغت‌شناسان[۲۹] و مفسران[۳۰]، ابلیس را واژه‌ای عربی بر وزن "افعیل" دانسته‌اند که از ریشه (ب - ل - س) اشتقاق یافته است. این واژه در لغت به معنای یأس، حزن، درماندن، سکوت و حزن ناشی از یأس و ترس، پشیمانی و حیرت آمده و ابلیس، بدان روی بدین نام خوانده شده که از هر خیر یا از رحمت الهی مأیوس و پشیمان شد[۳۱]. زبیدی می‌گوید: "بلس" به معنای کسی است که خیری نزد او یافت نشود یا آن کس که از او شر برخیزد[۳۲]. براساس این دیدگاه، غیر منصرف بودن ابلیس به دلیل آن است که در زبان عربی کم نظیر و به اعلام بیگانه شباهت دارد[۳۳].
  2. بیش‌تر لغت دانان، واژه ابلیس را برگرفته از زبان‌های بیگانه می‌دانند و علت غیر منصرف بودن آن را عَلَم و اعجمی بودن ذکر می‌کنند[۳۴]. برخی از صاحبان این رأی، از مأخذ اصلی این واژه و چگونگی انتقال آن به زبان عربی سخن نگفته‌اند. کسانی هم که به بررسی و کاوش پرداخته‌اند، به نظر یک سانی نرسیده‌اند. در این زمینه، سه احتمال ذکر شده است: بیش‌تر خاورشناسان، چون «گایگر» Geiger، «فون کومر» Vonkremer و «فرنکل» Fraenkel این واژه را برگرفته از کلمه یونانی «دیابولس» diabolos دانسته‌اند[۳۵][۳۶].

وجود ابلیس

  • عده‌ای، ابلیس را همان نیروی درونی غرایز انسان که او را به سوی شر فرا می‌خواند دانسته‌اند[۷۱]. تعابیر قرآن، ابلیس را به صراحت موجودی حقیقی، نه پنداری و نه همان نفس اماره معرفی می‌کند که نه به صورت استقلالی، بلکه در حیطه حاکمیت خداوند، آدمیان را به شر و گناه فرا می‌خواند، از این رو وجود شیطان که به شر و معصیت فرا می‌خواند، از ارکان نظام عالم انسانی شمرده می‌شود؛ نظامی که بر سنت اختیار جریان داشته، هدف آن سعادت نوع انسان است[۷۲] و از آیاتی مانند: ﴿فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ[۷۳] استفاده می‌شود که خداوند، ابلیس را به طور مشخص و روشن به آدم و حوا شناسانده و از آیاتی مانند: ﴿هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ[۷۴]، ﴿وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ[۷۵][۷۶] که گفتوگوی آدم و ابلیس را گزارش می‌کند، به دست می‌آید که ابلیس مخاطبی آشنا برای آدم بوده است؛ چنان که پاره‌ای از روایات، از تمثل و سخن گفتن وی با بسیاری از پیامبران چون آدم، نوح و ابراهیم و...[۷۷]. و شنیدن صدای او از سوی امامان معصوم دلالت دارند[۷۸]؛ هم چنین به تصریح قرآن، ابلیس از ذریه ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاء مِن دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلا [۷۹]، حزب ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُوْلَئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ [۸۰] و لشکریان سواره و پیاده نظام ﴿ وَجُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ[۸۱]؛ ﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا [۸۲] برخوردار است[۸۳].

ماهیت ابلیس

1. ابلیس از جن

  1. به تصریح قرآن، ابلیس از جنیان بوده است: ﴿فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ[۹۴].
  2. برابر آیات قرآن، انسان از خاک، و جن از آتش آفریده شده‌اند ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ[۹۵] و طبق روایات، آفرینش ملائک از نور، ریح و روح بوده[۹۶] و ابلیس، جنس خود را از آتش معرفی کرده است: ﴿خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ[۹۷]بر این اساس، ابلیس از جنیان است که از آتش آفریده شده‌اند.
  3. ابلیس که استکبار ورزید و از انجام فرمان خداوند سرباز زد نمی‌تواند از ملائک باشد؛ زیرا ملائک معصومند و هرگز در برابر فرمان الهی سرپیچی و گناه نمی‌کنند: ﴿لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ[۹۸]بلکه از جن است که برخی فرمان بردار و برخی منحرفند: ﴿وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ[۹۹]، ﴿وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا[۱۰۰]
  4. ابلیس که از کافران بود و از امر الهی سرپیچید نمی‌تواند از ملائک باشد؛ زیرا خداوند فرشتگان را رسولان خویش معرفی کرده است: ﴿جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا[۱۰۱]و کفر و فسق در ساحت رسولان الهی راه ندارد.
  5. ابلیس که به تصریح قرآن، ذریه و نسل دارد، از جن است[۱۰۲]: ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِي[۱۰۳] زیرا جنیان دارای جنسیت، آمیزش و در نتیجه، توالد و تناسلند: مردانی از آدمیان به مردانی از جن پناه می‌برند: ﴿وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ[۱۰۴] و در وصف زنان بهشتی می‌فرماید: دست هیچ انس و جنی پیش از ایشان به آن‌ها نرسیده است: ﴿لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ[۱۰۵]در حالی که فرشتگان از جنسیت و در نتیجه از توالد و تناسل مبرا هستند﴿وَجَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثًا أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ[۱۰۶][۱۰۷].
  • براساس این دیدگاه، شمول فرمان سجده یا استثنای ابلیس از ملائک نشان دهنده آن نیست که وی جزو فرشتگان بوده است، زیرا این استثنا، یا استثنای منقطع است؛ یعنی استثنایی است که مستثنا(ابلیس) از جنس مستثنا منه (ملائک) نیست که این نوع استثنا در کلام عرب متداول بوده و کاربرد فراوانی دارد یا استثنایی متصل است؛ اما به ادله ذیل، در ردیف فرشتگان شمرده می‌شده است:
  1. به علت فزونی تعداد ملائک، لفظ ملائک از باب تغلیب بر ابلیس نیز اطلاق شده است[۱۰۸].
  2. از آن جا که ابلیس در معیت ملائک به عبادت اشتغال داشت، وقتی ملائک که مقامشان از وی برتر بود، به سجده مأمور شدند، ابلیس که از جنس جن و همراه ایشان بود، به طریق اولی به سجده کردن سزاوارتر است[۱۰۹].
  3. به دلیل آن که ابلیس از نظر فعل، فرشته واز جهت نوع، از جن بوده، امر به فرشتگان، او را نیز در بر می‌گرفته است[۱۱۰].
  4. ضمیر جمع در ﴿فَسَجَدُوا به همه مأموران به سجده باز می‌گردد که اعم از فرشتگان و جنیان است؛ ولی خداوند به ذکر ملائک که با همه علو شأن، مأمور به تذلل و خضوع در برابر آدم بوده‌اند، بسنده کرده است[۱۱۱][۱۱۲].

۲. ابلیس از ملائک

ویژگی‌ها و صفات ابلیس

  • در قرآن کریم برخی از اوصاف این موجود شریر به صورت‌ اسم، وصف و جمله ارائه شده که بدین شرح است:
  1. مستکبر﴿ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ[۱۲۸].
  2. کافر﴿ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ[۱۲۹]؛ ﴿إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنْ الْكَافِرِينَ قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ[۱۳۰].
  3. کفور = ناسپاس ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا [۱۳۱].
  4. فاسق ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاء مِن دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلا [۱۳۲].
  5. عصیّ = عصیان‌گر ﴿يَا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا [۱۳۳].
  6. مارد و مَرید = سرکش ﴿ وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ [۱۳۴]، ﴿ إِن يَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ إِنَاثًا وَإِن يَدْعُونَ إِلاَّ شَيْطَانًا مَّرِيدًا [۱۳۵].
  7. مذءوم = نکوهیده ﴿قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْؤُومًا مَّدْحُورًا لَّمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ[۱۳۶]
  8. رجیم = رانده شده ﴿وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ [۱۳۷]؛ ﴿قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ[۱۳۸]؛ ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ[۱۳۹].
  9. مدحور = رانده ﴿قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْؤُومًا مَّدْحُورًا لَّمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ[۱۴۰].
  10. ملعون ﴿وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ [۱۴۱]؛ ﴿وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ [۱۴۲].
  11. مُنظَر = مهلت یافته ﴿قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ [۱۴۳]
  12. عَدُوّ، عدوّ مبین = دشمن، دشمن آشکار ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ[۱۴۴]؛ ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاء مِن دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلا [۱۴۵]؛ ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ[۱۴۶]؛ ﴿وَمِنَ الأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشًا كُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ[۱۴۷]؛ ﴿قَالَ يَا بُنَيَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِينٌ[۱۴۸].
  13. هم‌دم بد ﴿وَالَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَن يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاء قَرِينًا[۱۴۹].
  14. خذول = فرو گذارنده انسان ﴿لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلإِنسَانِ خَذُولا[۱۵۰].
  15. مُضلّ مبین = گمراه کننده آشکار ﴿وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ [۱۵۱]؛ ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ[۱۵۲].
  16. غرور، فتنه‌گری، فریب‌کاری ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ[۱۵۳] و ﴿يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ[۱۵۴]؛ ﴿فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لّا يَبْلَى فَأَكَلا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى [۱۵۵].
  17. وعده کاذب و برانگیختن آرزو﴿يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا [۱۵۶]
  18. دعوت‌گری به سوی جهنّم﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ [۱۵۷][۱۵۸].

قیاس ابلیس

علت رانده شدن ابلیس

  • برابر آیات قرآن، سرپیچی ابلیس از امتثال فرمان خداوند در سجده بر آدم، موجب رانده شدن او از مقام قرب الهی و خواری وی شد: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ [۱۶۶] عصیان و تمرّد ابلیس در استکبار و حسد او ریشه دارد[۱۶۷]. دقّت در آیات سوره حجر، از تعصّب شدید وی درباره جنس خویش در برابر مادّه نخستین آفرینش آدم پرده بر می‌دارد؛ آن جا که به صراحت می‌گوید: من آن نیستم که برای بشری آفریده شده از گِلی خشک، سیاه و بدبو سجده کنم: ﴿ قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ[۱۶۸] خداوند در پی این تعصّب، او را از آن مقام راند: ﴿ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ [۱۶۹] بر پایه روایتی از امام زین‌العابدین(ع) نخستین گناهی که معصیتِ خداوند بدان صورت گرفت، کبر ابلیس بود[۱۷۰]. حسادت ابلیس در برابر کرامت ذاتی انسان که موجب خضوع و تکریم همه فرشتگان در مقابل حضرت آدم شد، عامل دیگر سرپیچی ابلیس است که می‌توان آن را از آیات سوره اسراء استفاده کرد: آیا برای کسی که از گل آفریدی، سجده کنم ؟ چرا او را بر من برتری دادی ؟ اگر تا روز قیامت مهلتم دهی، به طور قطع فرزندانش را جز اندکی لجام‌زده، به دنبال خود کشانده، آنان را مستأصل[۱۷۱]. خواهم کرد: ﴿ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا[۱۷۲] ، ﴿ قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَلِيلاً [۱۷۳] استفهام انکاری و گفتار اعتراض‌آمیز ابلیس در برابر تکریم مقام آدم، نشان دهنده اوج حسادت او به آدم است. امام علی علیه‌السلام در تبیین استکبارِ ابلیس، به تعصّب و حسادت وی اشاره کرده و او را سر سلسله مستکبران و پیشوای متعصّبان و حسودان بر آدم خوانده است[۱۷۴][۱۷۵].

کفر ابلیس

  • در سوره ﴿ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ[۱۷۶] و ﴿إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنْ الْكَافِرِينَ قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ[۱۷۷] آمده است: ﴿وَكَانَ مِنْ الْكَافِرِينَ در این که مقصود از کفر، کفرِ عناد یا کفرِ جهالت است، بین مفسّران اختلاف نظر وجود دارد. پاره‌ای به استناد اقرار وی که بر سر راه راست تو در کمین آنان خواهم نشست: ﴿ قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ [۱۷۸] و آنان را گمراه خواهم کرد: ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ[۱۷۹] او را عالم به دین حق و اضلال، و کفر او را کفر عناد دانسته و عده‌ای به دلیل اینکه اختیار شقاوت با علم به گمراهی را محال دانسته‌اند، کفر وی را کفرِ جهالت معرّفی کرده‌اند[۱۸۰]. تبیین کفر ابلیس در کلام الهی به صیغه ماضی، موجب پیدایش آرای گوناگونی شده است:
  1. همان‌طور که از ظاهر آیه نیز برمی آید، ابلیس پیش از تمرّد کافر بوده است. بر اساس این دیدگاه، عبادت طولانی ابلیس، نه از سرِ ایمان و اخلاص، بلکه از روی ریا، نفاق و هم رنگ شدن با جماعت فرشتگان بوده است[۱۸۱]. از سخن ابلیس در آیه ﴿ قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ[۱۸۲] برمی‌آید که وی پیش از صدور فرمان سجده نیز کافر بوده است[۱۸۳]. افزون بر ظواهر آیات، گفت‌وگوی مشهور ابلیس با فرشتگان را که در آن شبهاتی در حکمت آفرینش، فایده تکلیف و... از سوی او مطرح می‌شود، تأییدی بر کفر وی پیش از سرپیچی از فرمان خدا دانسته‌اند. این گفت‌وگو را الملل والنحل به نقل از "ماری" شارح اناجیل آورده است[۱۸۴] و مفسّران، پس از نقل، بر اساس مشرب خویش، بدان شبهه‌ها پاسخ‌های گوناگونی داده‌اند[۱۸۵]. مؤیّد دیگر این رأی، نظریّه موافات است که براساس آن جمع بین کفر و ایمان در شخص واحد در دو زمان محال است؛ زیرا ایمان، موجب استحقاق ثواب دائم و کفر موجب استحقاق عقاب همیشگی است و جمع بین این دو استحقاق، مانند جمع بین خود ثواب و عقاب دائم محال است؛ بنابراین با توجّه به بطلان قول به احباط، عروض هر یک از ایمان و کفر نمی‌تواند از بین برنده دیگری باشد؛ بلکه کاشف از نبود دیگری از آغاز است[۱۸۶]. بدین‌سان اگر ابلیس، مؤمن و عبادتش ناشی از ایمان بود، هرگز به کفر و عذاب الهی دچار نمی‌شد. طبرسی نیز این دیدگاه را به دلیل انطباق آن با موافات که بدان اعتقاد دارد، برگزیده[۱۸۷] و ملاصدرا، نظریّه موافات را بر مبنای حکیمان توجیه[۱۸۸] و فخر رازی در تفسیر خود هر دو مؤیّد را ذکر کرده است[۱۸۹].
  2. ابلیس، نخست مؤمن بود؛ ولی به کفر‌گرایید. این رأی به چند صورت تبیین شده است:
    1. گرچه ابلیس ایمان داشت، خداوند از ازل می‌دانست که او به حتم کافر خواهد شد؛ بر این اساس، ابلیس در علم خدا، از زمره کافران به شمار می‌آمد؛ به همین جهت کفر وی در قرآن کریم به صیغه ماضی گزارش شده است[۱۹۰]
    2. از آنجا که ابلیس پس از ایمان، به کفر‌گرایید، تعبیر به ﴿كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ پس از گذشت زمانی هر چند کوتاه، امری مُجاز و متداول است.
    3. ابلیس مؤمن بود و کافر شد و جمله ﴿كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ به معنای صَارَ مِنَ الْكافِرِينَ است[۱۹۱][۱۹۲].

فلسفه آفرینش و امهال ابلیس

  • طبق آیات، ابلیس از انجام فرمان الهی درباره سجده بر آدم سر باز زد و از جای‌گاهی که در آن قرار داشت، رانده شد؛ پس از آن، از خداوند خواست که او را تا روز قیامت مهلت دهد و خداوند نیز آن را پذیرفت: ﴿قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ[۱۹۳] چون از ابلیس جز شرارت برنمی‌خیزد، هماره این پرسش مطرح بوده که چرا خداوند با شناختی که از ابلیس داشت، او را آفرید و مهلت‌خواهی او را پس از رانده‌شدن، پذیرفت[۱۹۴]. گرچه حکمتِ آفرینش شیطان بسیار است و جز خدا کسی بر همه آنها احاطه ندارد[۱۹۵]، فیلسوفان، متکلّمان و مفسّران، بر اساس مبانی خود پاسخ‌های گوناگونی داده‌اند:
  1. آفرینش ابلیس به اعتبار وجود نفسی‌اش جز خیر نیست و به اعتبار وجود لغیره و اضافی آن نیز نفعش از شرّ او بیش‌تر است؛ زیرا هستی هر موجود، دو گونه اعتبار می‌شود: وجود فی نفسه ( نفسی ) یعنی اعتبار موجود به خودش، و وجود لغیره ( اضافی ) یعنی سنجش و اعتبار آن موجود، به موجودات دیگر. وجود نفسی هر موجود که آفرینش بدان تعلّق می‌گیرد، جز خیر نخواهد بود و جز به نیکویی متصّف نمی‌شود؛ هم‌چنین براساس حکمت الهی، وجود اضافی موجود به موجودات دیگر نیز باید نفعش از ضررش بیش‌تر باشد. آفرینش شرّ مطلق، شرّ غالبی بر خیر، یا خیر و شرّ مساوی، با حکمت الهی سازگار نیست[۱۹۶]؛ بر این‌اساس و از آن جا که وجود ابلیس، شرّ محض نیست؛ بلکه شرّ آمیخته به خیر است[۱۹۷] و چون جنبه خیر او از جنبه شرّش بیش‌تر است، در مجموع، وجودش برای جهان هستی خیر است، نه شر، و اگر موجودی، منفعتی اعظم یا دفع مفسده‌ای اکبر را در بر نداشته باشد، آفریده نمی‌شود[۱۹۸]؛ از این رو همان‌گونه که انسان از الهام ملک منتفع می‌شود، از وسوسه شیطان نیز بهره می‌برد. اگر اوهام شیطانی نبود، اولیای الهی برای کشف حقایق در جست‌وجوی براهین برنمی‌آمدند. چه بسا آدمی از عداوت دشمن، بیش‌تر از محبّت دوست بهره‌مند می‌شود. یکی از فواید عداوت دشمنان، سرعت بازگشت به سوی خدا است[۱۹۹]. از امام علی(ع) نقل شده که فرمود: خدا می‌خواهد کرامتش را بر مؤمنان ظاهر سازد؛ زیرا اگر ابلیس و وسوسه‌هایش نبود، نور معرفت بر دل مؤمن نمی‌تابید و عطر محبّت از آن پیدا نمی‌شد[۲۰۰]. بدین‌سان وجود ابلیس برای افراد باایمان و ره‌پویان راه حق زیان‌بخش نیست؛ بلکه وسیله پیشرفت و تکامل است[۲۰۱].
  2. وجودابلیس و شرور دیگر به خودی خود برای انسان خوب یا بد نیست؛ بلکه خوب یا بد بودن هرچیز، به نوع واکنش انسان در برابر آن بستگی دارد[۲۰۲]؛ بر این اساس، وجود ابلیس در صورتی که از او پیروی شود، شرّ، و در صورت مخالفت، خیر و موجب تعالی است.
  3. وجود ابلیس برای نظام عالم انسانی که بر سنّت اختیار و سعادت نوع بنا شده، ضرورت دارد. مرتبه وجودی انسان ایجاب می‌کند که آزاد و مختار باشد تا بتواند کمال و فعلیّت خویش را از راه اختیار و انتخاب به دست آورد؛ از این رو همواره باید بر سر دو راه: ﴿وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ[۲۰۳] و میان دو دعوت: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا [۲۰۴] قرار گیرد[۲۰۵]. راه راست و صراط مستقیم که همان راه سعادت و رهایی او است و فطرت و فرشته، وی را به این راه می‌خوانند و بی‌راهه فجور که شیطان با وسوسه‌های خویش در جهت سوق انسان به آن سو ایفای نقش می‌کند؛ بنابراین، وجود شیطان که به شرارت می‌خواند ضرورت دارد؛ زیرا طاعت بدون معصیت بی مفهوم است و با بطلان طاعت و معصیت، ثواب، عقاب و رسالت هم باطل می‌شود.
  4. آفرینش ابلیس، برای امتحان بندگان است: ﴿وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يُؤْمِنُ بِالآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ وَرَبُّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ[۲۰۶] خداوند، القائات شیطان را برای بیماردلان و سنگ دلان مایه آزمایش قرار داده است: ﴿لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ[۲۰۷] ابلیس، با بهره‌گیری از هوای نفس انسان، او را وسوسه کرده، در بوته آزمایش قرار می‌دهد. تکلیف و هدایت‌پذیری، بدون آفرینش ابلیس تحقّق نمی‌یابد. دو آیه ﴿فَلَوْلا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ[۲۰۸] و ﴿وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لاَ غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَّكُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لاَ تَرَوْنَ إِنِّيَ أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ[۲۰۹] نیز به تزیین اعمال انسان برای وی از سوی شیطان اشاره دارد. خدا اجازه چنین فتنه‌گری را از آن رو به شیطان داده تا [ هم شقاوت خود او و هم ] آزمایش بندگان، کامل و زمینه تربیت بشر فراهم شود[۲۱۰]. برابر آیات پیشین، مصلحت القائات شیطانی، آزمون عامّه مردم است و امتحان، از سنن الهی حاکم بر عالم انسانی به شمار می‌رود که سعادت و شقاوتِ انسان بدان بستگی دارد[۲۱۱]. و البتّه در این صحنه پیکار، خداوند انسان را در مقابل وسوسه‌های شیطان بی‌دفاع واننهاده است؛ بلکه با اعطای عقل، فطرت پاک و عشق به تکامل، انسان را به سوی حق رهنمون گشته و با تزیین ایمان در قلب وی و شناساندن فجور به وی او را در مقابل شیطان مجهّز و مؤیّد کرده است[۲۱۲]. به گفته برخی نسبت ابلیس با ملائک، نسبت وهم به قوّه عاقله است. همان گونه که وجود وهم در عالم صغیر، در ادراک جزئیات لازم است ـ البتّه‌اگرچه موجب غلط و کفر می‌گردد، ولی‌ضررآن باحکمت وبرهان‌دفع می‌شود ـ وجود شیطان نیز برای عمارت نشئه دنیایی ضرورت دارد و شّر او با نور اسلام و شریعت دفع می‌شود[۲۱۳].
  5. تضادّ و کشمکش، زمینه فیض حق و تازیانه تکامل است. فلاسفه می‌گویند: حرکت، بدون وجودِ معاوق ممکن نیست؛ زیرا حرکت، تکاپویی است که با اصطکاک و تصادم محقّق می‌شود[۲۱۴]. تضادّ و اختلاف، زمینه‌ساز فیض و منشأ خیرات و پیدایش موجودات است[۲۱۵]؛ بدین‌سان وجود ابلیس برای پیدایش هستی و زمینه تحقّق تکامل در آن، یک ضرورت است[۲۱۶].
  6. شرّ و نقصان، برای عالم مادّه ذاتی است؛ به تعبیر دیگر، معنای خالی بودن عالم مادّه از شرّ و فساد، آن است که عالم مادّی در عین مادیّت مجرّد باشد؛ یعنی فعلیّت‌های آن بدون قوّه، و خیر آن بدون شر، و نفع آن بدون ضرر باشد و وجود چنین عالم مادّی محال است[۲۱۷]. نظام جهان، ذاتیِ جهان و قطعی و تخلّف ناپذیر است، نه تشریفاتی و قراردادی که بتوان در اجزا یا ارتباط بین اجزا تغییر پدید آورد. اراده حق، یعنی اراده همه اشیا و همه روابط و نظام‌های آن[۲۱۸]. وجودْ خیر است و هرچه قابل وجود باشد، خداوند وجود را بدان افاضه می‌کند. ظلمت و شرارت به جعل جاعل نیست؛ بلکه از لوازم هویّت او است[۲۱۹]؛ بدین جهت، نه می‌توان وجود لغیره را که مبدأ شر برای دیگران است، از وجود لنفسه تفکیک کرد و نه می‌توان موجودات هستی را از یک‌دیگر تجزیه نمود[۲۲۰].
  7. آفرینش ابلیس، بر مبنای استعداد وی صورت پذیرفته، به گونه‌ای دیگر امکان‌پذیر نیست و پروردگار به هرچیز، آفرینشی را که درخور او است، عطا کرد؛ سپس آن را هدایت فرمود: ﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[۲۲۱] از اضافه خلق به ضمیر، چنین برمی‌آید که هرچیز فقط گونه‌ای خاص از وجود را پذیرا است و بس، و خداوند همان را بدو می‌دهد[۲۲۲]. افزون بر پاسخ‌های پیشین، برخی گفته‌اند: چون خداوند می‌دانست آنان که با وسوسه‌ای کفر می‌ورزند، بدون او نیز چنین خواهند بود، وجود ابلیس، موجب افزایش مفسده نخواهد بود، و انسان را به آن وانخواهد داشت؛ بلکه ممکن است موجب مشقّت تکلیف شود که در این صورت، بندگان به سبب آن، ثواب بیش‌تری کسب می‌کنند[۲۲۳].
  • برخی از پاسخ‌های پیشین، راز امهال را نیز روشن می‌سازد؛ ولی افزون بر این پاسخ‌ها، برای اِنظار و مهلت‌یابی ابلیس از سوی خداوند، جواب‌های دیگری نیز ذکر شده است:
  1. طبق پاره‌ای از روایات، خداوند برای پاداش عبادت‌ها، تقاضای امهال او را پذیرفت[۲۲۴].
  2. هدف خداوند در امهال او آن بود که وقت توبه و اعتذار را بر او وسیع گرداند؛ البته علم خدای متعالی به آن که ابلیس با سوء اختیار، توبه و ایمان را اختیار نخواهد کرد، مانع از مهلت دادن به وی نبود.
  3. راز امهال ابلیس بشارت به انسان‌ها است تا از بخشایش الهی مأیوس نگردند [۲۲۵] و از رحمت واسعه خداوند نومید نشوند چرا که ابلیس با ارتکاب گناه و خطای بزرگ از رحمت خداوند مأیوس نبود.
  4. برای تحقّق وعید خود مبنی بر ﴿قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْؤُومًا مَّدْحُورًا لَّمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ[۲۲۶] به او مهلت داد[۲۲۷]. در نهج‌البلاغه آمده است که خداوند به او مهلت داد تا غضب و خشم شامل حالش شود و آزمایش او به اتمام رسد و وعده‌ای که بدو داده، تحقّق پذیرد[۲۲۸] گفتنی است اشاعره به دلیل اینکه در کار خدا چون و چرا راه ندارد : ﴿لا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ[۲۲۹] پاسخ پرسش پیشین را لازم نمی‌دانند[۲۳۰]. بنابر مبنای این گروه ( گروهی که رعایت مصالح را بر خداوند لازم نمی‌دانند؛ بلکه معتقدند مصلحت و صواب، آن است که او انجام می‌دهد ) این پرسش موضوع خود را از دست داده، پاسخ لازم خود را می‌یابد؛ زیرا با عنایت به آن‌که خداوند، ابلیس را آفرید و همو بدو مهلت داد، خلقت و امهال، عین عدل و نیکی است[۲۳۱][۲۳۲].

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد ؛ سوره بقره، آیه: 34.
  2. و به راستی شما را آفریدیم و شما را چهره‌نگاری کردیم سپس به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید! همه فروتنی کردند جز ابلیس که از فروتنان نبود خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت:من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای؛ سوره اعراف، آیه: 11- 12 .
  3. جز ابلیس که از بودن با فروتنان خودداری ورزید فرمود: ای ابلیس! تو را چه می‌شود که با فروتنان نیستی؟؛ سوره حجر، آیه: 31- 32.
  4. و (یاد کن) آنگاه را که با فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید و فروتنی کردند جز ابلیس که گفت: آیا برای کسی فروتنی کنم که از گل آفریده‌ای؟؛ سوره اسراء، آیه: 61.
  5. و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمی‌گزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرانند؛ سوره کهف، آیه: 50.
  6. و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید (همگان) فروتنی کردند جز ابلیس که سر باز زد؛ سوره طه، آیه: 116.
  7. جز ابلیس که سرکشی کرد و از کافران بود.فرمود: ای ابلیس! چه چیز تو را از فروتنی برای چیزی که به دست خویش آفریدم، باز داشت؟ سرکشی کردی یا از والا رتبگانی؟؛ سوره ص، آیه: 74-75.
  8. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ؛ و ما در هیچ شهری، بیم‌دهنده‌ای نفرستادیم مگر که کامرانان آن (شهر) گفتند: ما منکر پیام رسالت شماییم ؛ سوره سبأ، آیه: 34.
  9. ﴿ وَجُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ؛و همه سپاه ابلیس را؛ سوره شعراء، آیه: 95.
  10. محمدی آشنائی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 558.
  11. جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۳۳۶؛ روض الجنان، ج ۸، ص۱۵۱؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۴۳.
  12. المیزان، ج ۷، ص ۳۲۱.
  13. روح المعانی، مج ۳، ج ۴، ص ۲۰۲.
  14. اعلام القرآن، ص ۸۳.
  15. شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت؛ سوره بقره، آیه: 36.
  16. پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاه‌هایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید؛ سوره اعراف، آیه: 20.
  17. گفتیم: ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و دشمن همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون براند که در سختی افتی؛ سوره طه، آیه: 117.
  18. «و چون کار به پایان آید شیطان می‌گوید: خداوند به شما وعده راستین کرده بود و من به شما وعده کردم و وفا نکردم و مرا بر شما هیچ چیرگی نبود جز اینکه شما را فرا خواندم و شما پذیرفتید پس مرا سرزنش مکنید و خود را سرزنش کنید، نه من فریادرس شمایم و نه شما فریاد» سوره ابراهیم، آیه ۲۲.
  19. مجمع البیان، ج ۶، ص ۴۷۸.
  20. «شیطان شما را از تنگدستی می‌هراساند و به کار زشت وا می‌دارد و خداوند شما را به آمرزش و بخششی از سوی خویش نوید می‌دهد؛ و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۶۸.
  21. التفسیر الکبیر، ج ۷، ص ۶۸.
  22. الفرقان، ج۱، ص۳۰۶؛ اعلام القرآن، ص۸۳.
  23. محمدی آشنائی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 558-559.
  24. تاریخ بلعمی، ج ۱، ص ۱۶؛ روح البیان، ج ۸، ص ۵۹؛ البدایة و النهایه، ج۱، ص۶۹ وبحارالانوار، ج۶۰، ص ۲۴۱؛ اعلام قرآن، ص۸۲.
  25. دائرة المعارف الشیعیه، ج۲، ص ۱۹۹.
  26. مجمع البحرین، ج ۱، ص ۲۳۹؛ روح البیان، ج ۸، ص ۵۹.
  27. ابلیس فی القرآن و الحدیث، ص ۱۲؛ اعلام قرآن، ص ۷۸؛ کشف الاسرار، ج ۱، ص ۱۴۵.
  28. محمدی آشنائی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 559.
  29. مفردات، ص ۱۴۳، «بلس»؛ تاج العروس، ج ۸، ص ۲۰۹، «بلس»؛ مقاییس، ج ۱، ص ۳۰۰، «بلس».
  30. روح المعانی، مج۱، ج۱، ص۳۶۴؛ جامع البیان، مج۱، ج۱، ص۳۲۵.
  31. مفردات، ص۱۴۳؛ مقاییس، ج۱، ص ۳۰۰؛ العین، ص ۹۳، «بلس».
  32. تاج العروس، ج ۸، ص ۲۰۸، «بلس».
  33. جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۳۲۶.
  34. مجمع البحرین، ج۱، ص۲۳۹؛ لسان العرب، ج۱، ص۴۸۳، «بلس».
  35. دائرة المعارف الاسلامیه، ج ۱۴، ص ۵۱؛ قاموس کتاب مقدس، ص۵۴۵؛ معجم الاهوت، ص ۴۶۶.
  36. محمدی آشنائی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 560.
  37. لسان العرب، المصطلحات العلمیه، ج۴، ص۶۹؛ اعلام قرآن، ص۷۷.
  38. واژه‌های دخیل در قرآن، ص۱۰۲ - ۱۰۴.
  39. محمدی آشنائی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 560.
  40. التحقیق، ج ۱، ص ۳۳۰.
  41. محمدی آشنائی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 560.
  42. التحقیق، ج ۱، ص ۸۰.
  43. التحقیق، ج ۱، ص ۸۲.
  44. اوستا - پیوست‌ها، ص ۹۳۴.
  45. کتاب مقدس، پیدایش ۳.
  46. مکاشفه ۱۲: ۷ - ۱۰.
  47. محمدی آشنائی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 561.
  48. مکاشفه، ۱۲: ۱۰.
  49. مکاشفه، ۹: ۱۱.
  50. اعمال رسولان، ۲۶: ۱۸.
  51. اعمال رسولان، متی ۱۲: ۲۴.
  52. مرقس ۴: ۲۲.
  53. افسیسان ۲: ۲.
  54. یوحنا ۸: ۴۳ - ۴۵.
  55. یوحنا ۸: ۴۳ - ۴۵.
  56. نامه اول پطرس ۵: ۸.
  57. قاموس کتاب مقدس، ص ۵۴۵.
  58. کتاب مقدس، یوحنا ۱۲: ۳۱ - ۳۲.
  59. نامه دوم قرنتیان ۴: ۳ - ۵.
  60. مرقس ۵: ۱- ۲۰.
  61. کتاب مقدس، مرقس ۹: ۱۷-۲۷.
  62. کتاب مقدس، نامه دوم قرنتیان ۱۱: ۱۴ - ۱۶.
  63. کتاب مقدس، مرقس ۴: ۱۵.
  64. کتاب مقدس، افسیسان ۶: ۱۱.
  65. کتاب مقدس، نامه دوم قرنتیان ۲: ۱۱.
  66. کتاب مقدس، نامه اول قرنتیان ۷: ۵.
  67. کتاب مقدس، نامه دوم قرنتیان ۶: ۱۲ - ۱۵.
  68. کتاب مقدس، نامه اول پطرس ۵: ۸.
  69. کتاب مقدس، متی ۲۵: ۴۱ و نامه دوم قرنتیان ۱۱: ۱۴.
  70. محمدی آشنائی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 561-562.
  71. المیزان، ج ۸، ص ۳۷.
  72. المیزان، ج ۸، ص ۳۸.
  73. «گفتیم: ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و دشمن همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون براند که در سختی افتی» سوره طه، آیه ۱۱۷.
  74. «اما شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم! می‌خواهی تو را به درخت جاودانگی و (آن) فرمانروایی که فرسوده نمی‌شود راهبر شوم؛ سوره طه، آیه ۱۲۰.
  75. «و برای آن دو سوگند خورد که من از خیرخواهان شمایم» سوره اعراف، آیه ۲۱.
  76. المیزان، ج ۱، ص ۱۳۱.
  77. کشف الاسرار، ج ۸، ص ۲۹۱؛ مکاشفة القلوب، ص ۷۰و۷۱؛ جامع البیان، مج ۱۲، ج ۲۳، ص ۹۷.
  78. نهج البلاغه، خ ۱۹۲.
  79. و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمی‌گزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرانند؛ سوره کهف، آیه: 50.
  80. شیطان بر آنان چیرگی یافت و یادکرد خداوند را از یاد آنان برد، آنان حزب شیطانند، آگاه باشید که بی‌گمان حزب شیطان است که (گرویدگان به آن) زیانکارند، آیه: 19.
  81. و همه سپاه ابلیس را ؛ سوره شعراء، آیه: 95.
  82. و هر یک از آنان را که بتوانی با آوای خویش بلغزان و با سوارگان و پیادگان خویش بر آنان بتاز و در دارایی‌ها و فرزندان آنان شریک شو و به آنها وعده بده! و شیطان جز وعده فریبنده به آنان نخواهد داد، آیه: 19.
  83. محمدی آشنائی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 562.
  84. التبیان، ج ۱، ص ۱۵۱.
  85. روض الجنان، ج ۱، ص ۲۱۲.
  86. الکشاف، ج ۱، ص ۱۲۷.
  87. کنز الدقائق، ج ۱، ص ۳۵۱.
  88. فی ظلال، ج ۱، ص ۵۸.
  89. الکاشف، ج ۱، ص ۸۳.
  90. مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۹.
  91. التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۱۳.
  92. کشف الاسرار، ج ۳، ص ۵۷۰؛ التبیان، ج ۱، ص ۱۵۲.
  93. عیاشی، ج ۱، ص ۳۴؛ البرهان، ج ۱، ص ۱۷۰؛ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۴۴.
  94. «و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمی‌گزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرا» سوره کهف، آیه ۵۰.
  95. و هر یک از آنان را که بتوانی با آوای خویش بلغزان و با سوارگان و پیادگان خویش بر آنان بتاز و در دارایی‌ها و فرزندان آنان شریک شو و به آنها وعده بده! و شیطان جز وعده فریبنده به آنان نخواهد داد، سوره حجر، آیه: 26-27.
  96. التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۱۴، الدرالمنثور، ج ۱، ص ۱۲۴.
  97. «(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت:» سوره اعراف، آیه ۱۲.
  98. «ای مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتشی بازدارید که هیزم آن آدمیان و سنگ‌هاست؛ فرشتگان درشتخوی سختگیری بر آن نگاهبانند که از آنچه خداوند به آنان فرمان دهد سر نمی‌پیچند و آنچه فرمان یابند بجای می‌آورند» سوره تحریم، آیه ۶.
  99. «و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست ، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند» سوره جن، آیه ۱۴.
  100. «و اینکه برخی از ما شایسته‌اند و برخی جز آنند؛ ما دسته‌هایی بر راه‌های گونه‌گونیم» سوره جن، آیه ۱۱.
  101. «سپاس خداوند را، آفریننده آسمان‌ها و زمین، همان که فرشتگان دارنده دو دو، و سه سه، و چهار چهار، بال را پیام‌رسان گمارده است؛ در آفرینش هر چه بخواهد می‌افزاید، بی‌گمان خداوند بر هر کاری تواناست» سوره فاطر، آیه ۱.
  102. مجمع البیان، ج ۱، ۱۸۹ و ۱۹۰.
  103. «و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمی‌گزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرا» سوره کهف، آیه ۵۰.
  104. «و اینکه مردانی از آدمیان به مردانی از پریان پناه می‌بردند از این رو بر تباهکاری آنان (می) افزودند» سوره جن، آیه ۶.
  105. «در آن (بهشت) ها زنان چشم فرو هشته اند که پیش از آن (شوی) ها، هیچ آدمی و پری به آنها دست نزده است» سوره الرحمن، آیه ۵۶.
  106. «و فرشتگان را که بندگان (خداوند) بخشنده‌اند مادینه پنداشته‌اند، آیا در آفرینش آنان گواه بوده‌اند؟ زودا که گواهی آنان نوشته شود و آنان بازخواست گردند» سوره زخرف، آیه ۱۹.
  107. محمدی آشنائی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 563-564.
  108. الکشاف، ج ۱، ص ۱۲۷.
  109. الکشاف، ج۳، ص۹۱؛ تفسیرموضوعی، ج۶، ص۲۵۷.
  110. روح البیان، ج ۸، ص ۵۹؛ ابن کثیر، ج ۱، ص ۸۰.
  111. کنزالدقائق، ج ۱، ص ۳۵۱.
  112. محمدی آشنائی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 564.
  113. التبیان، ج ۱، ص ۱۵۰؛ بیضاوی، ج ۱، ص ۲۹۴؛ جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص۳۲۱.
  114. روح المعانی، مج ۱، ج ۱، ص ۳۶۵.
  115. محمدی آشنائی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 564.
  116. التبیان، ج ۱، ص ۱۵۱.
  117. تاریخ بلعمی، ج ۱، ص ۱۶؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص ۳۸۶ - ۳۸۷؛ جامع البیان، مج۱، ج۱، ص۳۲۱.
  118. «و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.
  119. التبیان، ج ۱، ص ۱۵۳.
  120. التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۱۵؛ مجمع البحرین، ج ۱، ص ۲۳۹.
  121. «و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمی‌گزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرا» سوره کهف، آیه ۵۰.
  122. التبیان، ج ۱، ص ۱۵۲.
  123. جامع البیان، مج۱، ج۱، ص۳۲۲؛ التبیان، ج۱، ص۱۵۲؛ روح المعانی، مج۱، ج۱، ص۳۶۵.
  124. روح المعانی، مج ۱، ج ۱، ص ۳۶۵.
  125. «و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمی‌گزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرا» سوره کهف، آیه ۵۰.
  126. الکشاف، ج ۴، ص ۱۰۷.
  127. محمدی آشنائی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 564.
  128. و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد ؛ سوره بقره، آیه: 34.
  129. و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد ؛ سوره بقره، آیه: 34.
  130. جز ابلیس که سرکشی کرد و از کافران بود.فرمود: ای ابلیس! چه چیز تو را از فروتنی برای چیزی که به دست خویش آفریدم، باز داشت؟ سرکشی کردی یا از والا رتبگانی؟؛ سوره ص، آیه: 74-75.
  131. که فراخ رفتاران یاران شیطانند و شیطان به پروردگارش ناسپاس است، سوره اسراء، آیه: 27.
  132. و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمی‌گزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرانند؛ سوره کهف، آیه: 50.
  133. ای پدر! شیطان را نپرست که شیطان با (خداوند) بخشنده نافرمان است؛ سوره مریم، آیه: 44.
  134. و (آن را) از هر شیطان سرکشی نیک نگاه داشته‌ایم، سوره صافات، آیه: 7.
  135. مشرکان) به جای او جز مادینگانی را (به پرستش) نمی‌خوانند و جز شیطانی سرکش را نمی‌خوانند ، سوره نساء، آیه: 117.
  136. فرمود: نکوهیده و رانده از آنجا بیرون رو! سوگند که از ایشان هر کس از تو پیروی کند دوزخ را از همه شما خواهم انباشت، سوره اعراف، آیه: 18.
  137. و این سخن شیطان رانده، نیست، سوره تکویر، آیه: 25.
  138. فرمود: از اینجا بیرون رو که تو رانده‌ای، سوره ص، آیه: 77.
  139. پس، چون قرآن بخوانی از شیطان رانده به خداوند پناه جو، سوره نحل، آیه: 98.
  140. فرمود: نکوهیده و رانده از آنجا بیرون رو! سوگند که از ایشان هر کس از تو پیروی کند دوزخ را از همه شما خواهم انباشت، سوره اعراف، آیه: 18.
  141. و لعنت من تا روز پاداش و کیفر بر تو باد!، سوره ص، آیه: 78.
  142. و تا روز پاداش و کیفر بر تو نفرین باد!، سوره حجر، آیه: 35.
  143. فرمود: تو از مهلت ‌یافتگانی، سوره اعراف، آیه: 15.
  144. ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟؛ سوره یس، آیه: 60.
  145. و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمی‌گزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرانند؛ سوره کهف، آیه: 50.
  146. به راستی شیطان دشمن شماست پس او را دشمن بدارید! جز این نیست که او گروه خویش را فرا می‌خواند تا (سرانجام) از دوزخیان باشند؛ سوره فاطر، آیه: 6.
  147. و از چارپایان (برخی را بزرگ) باربردار و (برخی دیگر را) کوچک (آفریده است)؛ از آنچه خداوند روزی شما کرده است بخورید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است؛ سوره انعام، آیه: 142.
  148. گفت: پسرکم! خوابت را برای برادرانت باز مگو که برای تو نیرنگی سخت اندیشند؛ بی‌گمان شیطان، برای آدمی دشمنی آشکار است؛ سوره یوسف، آیه: 5.
  149. خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکرده‌اند و شما را از خانه‌هایتان بیرون نرانده‌اند باز نمی‌دارد؛ بی‌گمان خداوند دادگران را دوست می‌دارد؛ سوره نساء، آیه: 38.
  150. به راستی او مرا از قرآن پس از آنکه به من رسیده بود گمراه کرد و شیطان آدمی را وا می‌نهد، سوره فرقان، آیه: 29.
  151. و هنگام بی‌خبری مردم وارد شهر شد و در آن دو مرد را یافت یکی از گروه خویش و دیگری از دشمنانش که با هم کارزار می‌کردند؛ آنکه از گروه (خود) او بود در برابر آنکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست، پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: این از کار شیطان است که او دشمن گمراه‌کننده آشکاری است، سوره قصص، آیه: 15.
  152. گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کر؛ سوره ص، آیه: 82.
  153. پس آنان را با فریب فرو لغزاند؛ و چون از آن درخت چشیدند شرمگاه‌هایشان بر آنان نمودار گشت و به چسباندن از برگ‌های بهشت بر آنها آغازیدند و پروردگارشان به آن دو ندا داد: آیا شما را از این درخت باز نداشته و به شما نگفته بودم که به راستی شیطان، شما را دشمنی آشکار است؟، سوره اعراف، آیه: 22.
  154. ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر می‌کند تا شرمگاه‌هایشان را به آنان بنمایاند؛ به راستی او و همگنان وی شما را از جایی که شما آنها را نمی‌بینید می‌بینند؛ بی‌گمان ما شیطان‌ها را سرپرست کسانی کرده‌ایم که ایمان ندارند؛ سوره اعراف، آیه: 27.
  155. اما شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم! می‌خواهی تو را به درخت جاودانگی و (آن) فرمانروایی که فرسوده نمی‌شود راهبر شوم. آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاه‌هاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد، سوره طه، آیه: 120-121.
  156. (شیطان) به آنان وعده می‌دهد و در آرزو (های دور و دراز) می‌افکند و شیطان به ایشان جز به فریب وعده‌ای نمی‌دهد، سوره نساء، آیه: 120.
  157. و چون به آنان گویند: از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید، می‌گویند: خیر، ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم؛ آیا حتّی اگر شیطان آنان را به عذاب آتش (دوزخ) فرا می‌خواند؟؛ سوره لقمان، آیه: 21.
  158. محمدی آشنائی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 565-566.
  159. خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت: من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای ، سوره اعراف، آیه: 12.
  160. الکافی، ج۱، ص۵۸ ؛ الدّرالمنثور، ج۳، ص۴۲۵؛ المیزان، ج۸ ، ص۵۹.
  161. جامع البیان، مج ۵ ، ج ۸ ، ص ۱۷۳؛ کشف‌الاسرار، ج۳، ص۵۶۶ ؛ مجمع‌البیان، ج ۴، ص ۶۲۰.
  162. المیزان، ج ۸ ، ص ۲۹.
  163. البرهان، ج ۲، ص ۵۲۰ ؛ قمی، ج ۱، ص ۷۰؛ بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۱۹۸ و ۲۷۳.
  164. التبیان، ج۴، ص ۳۵۹؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص ۶۲۰ ؛ کشف‌الاسرار، ج۳، ص۵۶۶ ؛ المیزان، ج۸ ، ص ۵۷.
  165. محمدی آشنائی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 566.
  166. و به راستی شما را آفریدیم و شما را چهره‌نگاری کردیم سپس به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید! همه فروتنی کردند جز ابلیس که از فروتنان نبود خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت:من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای فرمود: از آن (جایگاه که داری) فرود آی، تو را نرسد که در آن خود را بزرگ بینی، بیرون رو که تو از خرد پایگانی!؛ سوره اعراف، آیه: 11- 13 .
  167. معارف قرآن، ص ۵۷.
  168. گفت: سر آن ندارم که برای بشری فروتنی کنم که او را از گلی خشک برآمده از لایی بویناک آفریده‌ای ، سوره حجر، آیه: 33.
  169. فرمود: پس از آن (بهشت) بیرون رو که تو رانده‌ای، سوره حجر، آیه: 34.
  170. الکافی، ج ۲، ص ۳۱۷.
  171. مفردات، ص ۲۶۱ «حنک».
  172. و (یاد کن) آنگاه را که با فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید و فروتنی کردند جز ابلیس که گفت: آیا برای کسی فروتنی کنم که از گل آفریده‌ای؟؛ سوره اسراء، آیه: 61.
  173. گفت: به من بگو آیا این است آن کس که بر من برتر داشتی؟ سوگند (می‌خورم) که اگر تا روز رستخیز مهلتم دهی، بی‌گمان بر زادگان او- جز اندکی- لجام خواهم نهاد، سوره اسراء، آیه: 62.
  174. نهج‌البلاغة، خطبه ۱۹۲، ص ۳۸۶ ـ ۳۸۹.
  175. محمدی آشنائی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 566-567.
  176. و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد ؛ سوره بقره، آیه: 34.
  177. جز ابلیس که سرکشی کرد و از کافران بود.فرمود: ای ابلیس! چه چیز تو را از فروتنی برای چیزی که به دست خویش آفریدم، باز داشت؟ سرکشی کردی یا از والا رتبگانی؟؛ سوره ص، آیه: 74-75.
  178. گفت: پس از آنجا که مرا بیراه نهادی بر سر راه راست تو، به کمین آنان می‌نشینم. آنگاه از پیش و پس و راست و چپ آنان به سراغشان خواهم رفت و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت ؛ سوره اعراف، آیه: 16-17.
  179. گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کر ؛ سوره ص، آیه: 82.
  180. الکبیر، ج ۱۴، ص ۳۹.
  181. مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۹۱؛ روض الجنان، ج ۱، ص ۲۱۳.
  182. گفت: سر آن ندارم که برای بشری فروتنی کنم که او را از گلی خشک برآمده از لایی بویناک آفریده‌ای ، سوره حجر، آیه: 33.
  183. المیزان، ج ۱۲، ص ۱۵۵.
  184. الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۶و۱۷.
  185. المیزان، ج ۸ ، ص ۴۸.
  186. تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۷۳.
  187. مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۹۱.
  188. تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۷۳ و ۷۴.
  189. التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۳۷.
  190. جامع‌البیان، مج ۱۲، ج ۲۳، ص ۲۲۰؛ مجمع‌البیان، ج۱، ص۱۹۱.
  191. التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۳۷؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۹۱.
  192. محمدی آشنائی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 567-568.
  193. گفت: پروردگارا! پس تا روزی که (همگان) برانگیخته می‌شوند، مرا مهلت ده!فرمود: اینک تو از مهلت یافتگانی!، سوره حجر، آیه: 36-37.
  194. المیزان، ج ۸، ص ۵۴ - ۶۹.
  195. تفسیر ملاصدرا، ج ۵ ، ص ۲۸۶ و ۲۸۷.
  196. شرح الاسماء، ص ۵۹۸ و ۵۹۹.
  197. المیزان، ج ۸ ، ص ۳۷.
  198. عدل الهی، ص ۱۰۱؛ المنار، ج۸ ، ص۳۴۰.
  199. تفسیرملاصدرا، ج ۵ ، ص ۲۸۶و ۲۸۷.
  200. کشف الاسرار، ج ۲، ص ۷۰۱.
  201. نمونه، ج ۱، ص ۱۹۴.
  202. نمونه، ج ۱، ص ۱۵۹.
  203. و آیا به او دو راه (خیر و شرّ) را نشان ندادیم؟، سوره بلد، آیه: 10.
  204. پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد، سوره شمس، آیه: 8.
  205. عدل الهی، ص ۷۲.
  206. و او را بر آنان چیرگی نبود مگر برای آنکه: آن کس را که به جهان واپسین ایمان دارد از آن کس که بدان در شک است معلوم داریم. و پروردگار تو بر هر چیزی نگاهبان است ، سوره سبأ، آیه: 21.
  207. تا آنچه را شیطان (در دل‌ها) می‌افکند آزمونی برای بیماردلان و سنگدلان کند و ستمگران در ستیزه‌ای ژرف به سر می‌برند.، سوره حج، آیه: 53.
  208. پس چرا آنگاه که خشم ما به سراغشان آمد لابه نکردند؟ لیکن (در حقیقت) دل‌هایشان سخت شد و شیطان، کاری را که انجام می‌دادند برای آنان آراست؛ سوره انعام، آیه: 43.
  209. و (یاد کن) آنگاه را که شیطان کردارهای آنان را (در چشمشان) آراست و گفت: امروز هیچ‌یک از مردم بر شما پیروز نخواهد شد و من پناه‌دهنده شمایم و چون دو دسته رویاروی شدند پشت کرد و گفت: من از شما بیزارم، من چیزی می‌بینم که شما نمی‌بینید، من از خداوند می‌هراسم و خداوند سخت کیفر است، سوره انفال، آیه: 48.
  210. المیزان، ج ۳، ص ۹۶ و ۹۷.
  211. المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۲.
  212. المیزان، ج۱۲، ص۱۶۳؛ نمونه، ج۶، ص۱۱۱ و ۱۱۲.
  213. تفسیر ملاصدرا، ج ۴، ص ۲۵۴.
  214. الشفاء، طبیعیات، ج ۱، ص ۳۰۰.
  215. الحکمة المتعالیه، ج۷، ص ۷۱.
  216. عدل الهی، ص ۱۴۷ ـ ۱۵۲.
  217. المیزان، ج۸، ص۶۰۱؛ عدل الهی، ص ۱۴۲ و ۱۴۳.
  218. عدل الهی، ص ۹۹.
  219. ریاض السالکین، ج ۳، ص ۱۸۱.
  220. عدل الهی، ص ۱۴۲.
  221. گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است؛ سوره طه، آیه: 50.
  222. عدل الهی، ص ۱۴۸.
  223. التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۹ و ج ۱۴، ص ۳۹.
  224. البرهان، ج ۱، ص ۱۷۴؛ المیزان، ج ۸ ، ص ۶۱.
  225. روض الجنان، ج ۸ ، ص ۱۴۲.
  226. فرمود: نکوهیده و رانده از آنجا بیرون رو! سوگند که از ایشان هر کس از تو پیروی کند دوزخ را از همه شما خواهم انباشت، سوره اعراف، آیه: 18.
  227. کشف الاسرار، ج ۲، ص ۷۰۱.
  228. نهج‌البلاغه، خطبه ۱.
  229. او از آنچه انجام می‌دهد بازخواست نمی‌گردد ولی آنان بازخواست می‌شوند، سوره انبیاء، آیه: 23.
  230. المیزان، ج ۸ ، ص ۵۱.
  231. التفسیر الکبیر، ج۱۴، ص۳۹؛ المنار، ج ۸ ، ص ۳۳۹.
  232. محمدی آشنائی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 568-572.