ابلیس موجودی است از جنس جن و ذیشعور که در آغاز با فرشتگان الهی بود و به دلیل نافرمانیخداوند متعال، رانده شد[۱]. در لغت به معنای یأس و ناامیدی است[۲]. نام پیشین ابلیس، "حارث" و به زبانی عبرانی "عزازیل ـ بزائین" و کنیهاش "ابومر" بوده است و چون از بارگاه الهی رانده شد، "شیطان" نام گرفت. همچنین، گفته شده است واژۀ "ابلیس" با "شیطان" مترادف است؛ اما فرقشان این است که "ابلیس" اسم خاص است و بر همان موجود رانده شده دلالت میکند ولی "شیطان" اسم عام است که هم بر ابلیس و هم بر ذریهاش دلالت میکند[۳].
اعتقاد به وجود شیطان و نیروهای شرور در میان ادیان و مذاهب از گذشته وجود داشته است؛ به همین جهت در متون مقدسادیان و مذاهب پیشین، از ابلیس، ماهیت و راههای مقابله با او و چگونگی فریب دادنش و عاقبتش سخن گفته شده است که در بسیاری از موارد، این عناوین مشابه و در برخی موارد متفاوت است.
در میان تیوتنها، الهه عامل انواع شقاوت و بدبختی، مصائب و بلایا و پروردگار شیطانها شناخته می شد؛ اسلاوها از شیطان با واژه بسو ـ مکروه و ناپسند ـ یاد میکردند؛ در اوستا از وی با نام انگْرَمَینیو و در پَهْلوی، اَهرِمَن یا اهریمن به معنای "مینوی ستیهنده و دشمن" و در ادبیات پارسی، گنامینو به معنای (مینوی از میان برنده و نابود کننده) و با وصف "مایل به از میان بردن و نابود کردن" یاد شده است؛ در میان یهودیان و مسیحیانابلیس، موجودی منفی و منفور شناخته میشد؛ تفاوت اعتقاداتیهودیان و مسیحیان با اسلام در این است که آنان معتقدند عامل فریبآدم و حوا و هبوط آنان از بهشت توسط مار صورت گرفته است نه ابلیس[۵]. البته عهد جدید به صراحت، ضمن گزارش ماجرای اخراج وی از آسمانها که به گونهای متفاوت آورده و معتقد است مار همان ابلیسِ شناخته شده است[۶].
در کتاب مقدس، ابلیس مترادف با شیطان و فرشتهچاه بی انتها دانسته شده که به زبان عبری، او را "ابدون" و به یونانی "اپولیون" به معنای نابود کننده میخوانند؛ همچنین درباره وسوسه و فریبهای وی هشدار داده و از ویژگیهای وی با این تعابیر یاد شده است: رئیس دیوها، رئیسارواحناپاک، رئیس نیروهای پلید، او از همان اول قاتل بود و از حقیقتنفرت داشت و در وجود او ذرهای از حقیقت پیدا نمیشود، ذاتاً دروغگو، پدر تمام دروغگوها، پدر واقعی کفر پیشگان و دشمن شماست. او همچون شیری گرسنه، غران به هر سو میگردد تا طعمهای پیدا کند و او را ببلعد.
در کتاب مقدس، ابلیس از فرشتگان دانسته شده و دامنه قدرتش به قدری وسیع است که او را به عنوان حاکم این دنیای پر از گناه و موجب جنون و صرع یاد شده و به توانایی او از این که به هر شکلی حتی به شکل فرشتگاننور دربیاید تا مردم را فریب دهد، اشاره شده است. کتاب مقدس، قساوت قلب را موجب سلطۀ وی معرفی و به آدمیان چنین سفارش کرده است: خود را با تمام سلاحهای خدا مجهز کنید تا بتوانید در برابر وسوسهها و نیرنگهای شیطان بایستید؛ همچنین از بخشش دیگران برای جلوگیری از بهره برداری شیطان و ازدواج جهت رهایی از وسوسهشیطان و پیوند نداشتند با افراد بی ایمان و تکیه برخداوند برای راههای مقابله با وی سخن گفته شده است و آتشابدی را سرای شیطان و ارواح شریر آن میداند[۷].
تصریح قرآن بر این است که ابلیس از جنیان است: ﴿فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾[۹]. در آیات دیگر قرآن، آمده است که انسان از خاک و جن از آتشآفریده شدهاند: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ﴾[۱۰] و طبق روایات، آفرینش ملائک از نور، ریح و روح بوده و ابلیس، جنس خود را از آتش معرفی کرده است: ﴿خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ﴾[۱۱].
ابلیس در برابر امر خداوند با تکبرنافرمانی کرد و این در حالی است که ملائکه به خاطر عصمتشان نمیتوانند در برابر خداوندنافرمانی کنند: ﴿لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ﴾[۱۲]. براساس آیات قرآنیجنیان در مواقعی اطاعتفرمان خداوند را میکنند و در برخی از مواقع از اطاعت سر پیچی میکنند: ﴿وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ﴾[۱۳]، ﴿وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا﴾[۱۴][۱۵]
این عده درصدد بر آمدند تا منظور آیۀ ﴿كَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾ را توضیح دهند تا فرشته بودن شیطان ثابت شود. این عده معتقدند، تفاوت میان فرشتگان و جن، تفاوت نوعی نیست؛ بلکه جن، صنفی از ملائکه است. شاید بتوان گفت منبع اینها روایتابن عباس است که میگوید: ابلیس از طایفهای است به نام جن که آن طایفه جز ملائکه بوده است و از میان ملائک، فقط این گروه، از "نارالسموم" آفریده شده بود، اما اینکه چگونه ممکن است فرشتهای در برابر امر خداوندنافرمانی کند، مدعی شدند در قرآن فقط عصمت بعضی از فرشتگان، فهمیده میشود، نه تمامی آنها[۱۸].
اما بر اساس نظر برخی، ابلیس ابتدا از ملائک بود؛ اما پس از نافرمانی، مسخ و از جنیان شد صاحبان این رأی، آیه﴿كَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾[۱۹] را به معنای (صَارَ مِنَ الْجِنِّ) توجیه کرده است. شاید بتوان کلامزمخشری را مبتنی بر این رای دانست که جملۀ ﴿فَاخْرُجْ مِنْهَا﴾[۲۰] را به خروج از آفرینش نخستین معنا کرده است؛ یعنی پس از آنکه سفید، زیبا و نورانی بود، او را سیاه، زشت و ظلمانی گردانید.
در پاسخ به این افراد گفته شده است:
به علت تعداد زیاد ملائک، لفظ ملائکه از باب تغلیب بر ابلیس نیز اطلاق شده است.
در یازده آیه از قرآن کریم از ابلیسسخن گفته شده است که نه بار آن مربوط به ماجرای رانده شدنش از درگاه الهی است. واژه شیطان و شیاطین نیز ۸۸ بار در قرآن به کار رفته که در بسیاری از موارد به معنای ابلیس است. ابلیس پس از آفرینش آدم، از فرمان خدا، مبنی بر سجده به حضرت آدم، سرکشی کرد و به همین دلیل از درگاه الهی رانده شد[۲۴]. به همین منظور، قرآن هنگامی که از ابلیس یا شیطانسخن میگوید در صدد بیان دشمنی این موجود با انسان هاست. برخی از آیاتی که دلالت بر دشمنیابلیس و یا شیطان نسبت به انسانها میکند عبارت است از: ﴿فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ﴾[۲۵]؛ ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾[۲۶]؛ ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا﴾[۲۷]؛ ﴿قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ﴾[۲۸]؛ ﴿وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾[۲۹]؛ ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوًّا مُبِينًا﴾[۳۰]؛ ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾[۳۱].
قرآن کریم با توجّه به دشمنیهای عظیمشیطان، در موارد فراوانی دربارۀ دوری جستن از ابلیس به انسانها هشدار داده است و وعدههای شیطان را فقط فریب میداند: ﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا﴾[۳۲]، ﴿يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا﴾[۳۳].
در روایات نیز نقش دشمنیشیطان بسیار برجسته است؛ چنانکه امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «ای بندگان خدا، از دشمن خدا بترسید که همۀ شما را به درد خود مبتلا میکند و با فریب و فراخواندنش، شما را به هلاکت میرساند و با سوارهنظام و پیادگان خویش بر شما میتازد. سوگند به جانم که او تیر هلاک و شر را بر کمانش نهاده است و چلّه آن را تا نهایت میکشد و از جایگاهی نزدیک و دقیق شما را هدف قرار میدهد؛ چراکه او خودش گفته: پروردگارا، به خاطر آنکه مرا فریب دادی، اعمال، ناپسند بندگانت را در نظرشان زیبا جلوه میدهم و حتماً همگان را گمراه میکنم»[۴۱][۴۲]
چرایی حسادتشیطان نسبت به انسان از تکبر او نشأت میگیرد، با توجه به آیات و روایات سبب حسادتشیطانتکبر چنانکه آیۀ ﴿قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ﴾[۴۴] نقش تکبرشیطان را به وضوح نشان میدهد. و یا در آیۀ ﴿قَالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾[۴۵] نیز چنین تکبری از شیطان کاملا مشخص است.
براساس آیات قرآندلیل دیگر خروج شیطان از بارگاه الهیکفر او بود، چراکه تکبر و خود را برتر از خداوند دیدن موجب کفر میشود. چنانکه در آیۀ ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾[۴۹]. کفرشیطان به خاطر تکبر کاملا مشهود است[۵۰].
نکته جالبی که وجود دارد این است که آیه درصدد اثبات این مطلب است که شیطان از گذشته کافر بوده است، چراکه از لفظ "کان" که فعل ماضی است استفاده کرده است، به همین دلیل بین مفسرین نسبت به این لفظ اختلاف ایجاد شده است:
عده ای هم معتقدند شیطان از اول کافر نبوده بلکه قبل امر بر سجده به خداوندایمان داشته و کفر او در هنگام امر به سجده محقق شده است، این عده در توجیه لفظ "کان" سه احتمال را ذکر کردند:
گرچه ابلیسایمان داشت، اما چون خداوند از ازل میدانست او کافر م یشود عنوان کفر را با فعل ماضی آورد.
از آنجا که ابلیس پس از ایمان، کافر شد، تعبیر به ﴿كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾ پس از گذشت زمانی هر چند کوتاه، امری مُجاز و متداول است.
ابلیسمؤمن بود و بعد کافر شد و جمله ﴿كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾ به معنای صَارَ مِنَ الْکافِرِینَ است[۵۱].
تکبرشیطان تنها موجب کفر او نسبت به خداوند نشد، بلکه این تکبر باعث صفات و رذایل دیگری برای شیطان شد که در آیات قرانی به آن اشاره شده است و برخی از آنها عبارتند از:
براساس آیات و روایت، ابلیس از قیاس استفاده کرد و به وسیلۀ آن مدعی شد از انسان بالاتر است چنانکه آیۀ ﴿قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ﴾ این مطلب را تأیید میکند.
در صورتی که اثبات شود شیطان از ابتدای وجودش به خداکافر بوده است، این سوال پیش میآید که فلسفۀ وجودی شیطان برای چیست؟ فلاسفه، متکلّمان و مفسّران، بر اساس مبانی خود پاسخهای گوناگونی دادهاند:
آفرینشابلیس به اعتبار وجود نفسانیاش چیزی جز خیر نیست و به اعتبار وجود لغیره (برای دیگران)، هرچند وجودش خیر محض نیست اما نفعش از شرّ او بیشتر است؛ زیرا وجود هر موجودی، به دو گونه اعتبار میشود: وجود فی نفسه یعنی اعتبار موجود به خودش و وجود لغیره (اضافی) یعنی سنجش و اعتبار آن موجود، به موجودات دیگر. بنابراین زمانی که براساس حکمت الهی، وجود نفسانی موجودی شر مطلق باشد و یا وجود او برای دیگران، ضررش بیشتر از نفعش و یا خیر و شر یکسان باشد، در این صورت چنین خلقتی با حکمت خداوند سازگار نیست، ولی در غیر اینصورت یعنی زمانی که موجودی وجودش برای دیگران سبب خیر بیشتری نسبت به ضررش برای موجودات دیگر شود آفرینش و حکمت خداوند نسبت به آفرینش چنین موجودی زیر سوال نمیرود. وجود ابلیس، شرّ محض نیست؛ بلکه شرّ مخلوط به خیر است و چون جنبۀ خیر او از جنبۀ شرّش بیشتر است، در مجموع وجودش برای جهان هستیخیر است. بر همین اساس؛ اگر موجودی منفعتی اعظم یا دفع مفسدهای اکبر را در خود نداشته باشد آفریده نمیشود؛ چنانکه اگر اوهام شیطانی نبود، اولیای الهی برای کشف حقایق به دنبال ادلۀ اثبات حقایق نمیرفتند. در بعضی از مواقع انسانها از عداوتدشمن، بیشتر از محبّتدوست بهرهمند میبرند. چنانکه امیرالمؤمنین (ع) درباره هدف خلقتشیطان فرمودند: «خدا میخواهد کرامتش را بر مؤمنان ظاهر سازد؛ زیرا اگر ابلیس و وسوسههایش نبود، نورمعرفت بر دلمؤمن نمیتابید و عطرمحبّت از آن پیدا نمیشد»[۷۴].[۷۵]
وجود ابلیس برای نظامانسانی که بر سنّتاختیار بنا شده است، ضرورت دارد. فلسفۀ وجودی انسان ایجاب میکند انسانآزاد و مختار باشد تا بتواند کمال و فعلیّت خویش را از راه اختیار و انتخاب به دست آورد؛ از این رو همواره باید بر سر دو راه: ﴿وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ﴾[۷۶] و میان دو دعوت: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[۷۷] قرار بگیرد. راه راست و صراط مستقیم همان راه سعادت و رهایی است که فطرت و فرشته وی را به این راه میخوانند و بیراهه و فجور که شیطان با وسوسههایش انسان را به این سمت دعوت میکند؛ بنابراین، وجود شیطان برای آدمیضرورت دارد؛ زیرا اطاعت از خداوند بدون وسوسههایی شیطانی معنایی ندارد است[۷۸].
آفرینشابلیس، برای امتحانبندگان است: ﴿وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ وَرَبُّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ﴾[۷۹]خداوند، القائات شیطان را برای بیماردلان و سنگ دلان مایه آزمایش قرار داده است: ﴿لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ﴾[۸۰]. ابلیس، با بهرهگیری از هوای نفسانسان، او را وسوسه کرده و در بوته آزمایش قرار میدهد؛ چنانکه تکلیف و هدایتپذیری، بدون آفرینشابلیس تحقّق نمییابد. القائات شیطانی، به منزلۀ آزمون عامّۀ مردم است و این امر از سنتهای خداوند بر عالم انسانی است که سعادت و شقاوتِ انسان بدان بستگی دارد. البتّه خداوندانسان را در مقابل وسوسههای شیطان بیدفاع رها نکرده است؛ بلکه به وسیلۀ عقل، فطرتپاک و عشق به تکامل، انسان را به سوی حقراهنمایی میکند. به بیان دیگر میتوان گفت؛ نسبت ابلیس با ملائکه، نسبت وهم به قوّه عقلیه است یعنی همانگونه که وجود وهم در عالم صغیر (عالم انسانی) در درک جزئیات لازم و ضروری است، وجود شیطان نیز برای عالم دنیویضرورت دارد و شّر او با نوراسلام و شریعت دفع شدنی است[۸۱].
فلاسفه معتقدند تضادّ و کشمکش زمینۀ فیضحق و سبب تکامل است. فلاسفه میگویند: حرکت، بدون وجودِ تضاد ممکن نیست؛ زیرا حرکت، تکاپویی است که با اصطکاک محقّق میشود. تضادّ و اختلاف، زمینهساز فیض و منشأ خیرات و پیدایش موجودات است به همین دلیل وجود ابلیس برای پیدایش هستی و زمینه تکامل، وجودی ضروی است[۸۲].
پاسخهایی که دربیان فوق گفته شد دلیل بر مهلت دادن شیطان نیز هست، اما اگر به طور خاص بخواهیم دلیل مهلت دادن به شیطان را بیان کنیم میتوانیم به موارد زیر اشاره کنیم:
برای تحقّق وعید (وعده به عذاب) به او مهلت داده شد: ﴿قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ﴾[۸۳]. چنانکه امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه فرمودند: «خداوند به شیطان مهلت داد تا خشمالهی شامل حالش شود و آزمایش او به اتمام برسد تا وعده ای که با او داده (جهنم) محقق شود»[۸۴].
در آیات بسیاری، تأثیر ابلیس و یارانش بسیار محدود و مکر و حیلۀ شیطان ضعیف دانسته شده است: ﴿إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا﴾[۸۵] این محدودیّت از جهات گوناگون است:
ابلیس و ذرّیّۀ او در عرصۀ تکوین و آفرینش هیچ نقشی ندارند؛ چنانکه خداوند تأکید کرده آنان نه تنها در آفرینش این عالم و وخودشان هیچ نقشی نداشتهاند بلکه شاهدخلقت آفرینش هم نبوده اند: ﴿مَا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا﴾[۸۶]. زیرا، اولاً ولایت در هرچیزی متوقف بر این است که فرد دارای ولایت، از هر لحاظ احاطه علمی به تمام موجودات داشته باشد؛ در حالی که براساس آیه فوق، ابلیس و ذرّیّهاش نه تنها از مبدأ و آغاز آفرینش آسمانها و زمین بی خبر بودند؛ بلکه از مبدأ و آغاز پیدایش خودشان نیز آگاهی نداشتند[۸۷]. ثانیاً انواع مخلوقات به صورت فطری به سوی کمال هدایت میشوند: ﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى﴾[۸۸] اگر تصدیتدبیرآسمان و زمین و انسان به دست شیاطین باشد، سنّت الهی در هدایت عامه نقض میشود که امری محال است[۸۹].
ابلیس، شیاطین و جنّیان نمیتوانند بر عوالم غیب و اخبار پنهان آگاهی یابند و در کسب اخبار آسمانی ناتوانند: ﴿وَحَفِظْنَاهَا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُبِينٌ﴾[۹۰]، به همین دلیل جنّیان اعتراف کردند وجود نگهبان و تیرهای شهاب، سبب شد نتوانند تشخیص بدهند که خداوند برای زمینیان چه چیزی را در نظر گرفته است[۹۱].
ابلیس و یارانش از انجام هرگونه تصرّف درکلام وحی عاجز هستند، چنانکه خداوند، نزول وحی و حفظ آن را به خود نسبت میدهد: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾[۹۲]. و هرگونه کژی و کاستی نسبت به وحی الهی را نفی میکند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجًا﴾[۹۳] و برای همه روشن میکند فرشتۀ امینوحیقرآن را بدون کم و کاست بر قلبپیامبر (ص) نازل کرده است: ﴿وَإِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ﴾[۹۴].[۹۵].
ابلیس و یارانش بر بندگانخداوند هیچگونه سلطنتی ندارند. خداوند در پاسخ تهدیدهای ابلیس، مبنی بر فریبدادن و گمراه ساختن همگان، به جز مخلَصان، به ابلیس فرمود ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾[۹۶]؛ ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۹۷]، بسیاری از مفسّران، مقصود از بندگان را همۀ فرزندان آدم میدانند[۹۸].
تهاجم همه جانبه: ابلیس به خداوند گفت: چون مرا گمراه ساختی، من هم برای فریفتنآدمیان بر سر راه راست تو خواهم نشست و از پیش رو و پشت سر و طرف راست و چپشان برآنها میتازم؛ به گونهای که بیشتر آنان را شکرگزار نخواهی یافت: ﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ﴾[۹۹].
بازداشتن از یاد خدا به ویژه در نماز:﴿إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾[۱۰۰].
دعوت به کفر: ﴿كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اكْفُرْ﴾[۱۰۲]دعوتابلیس به کفر، بدان جهت است که کفر زمینۀ دوستی و ولایت، بلکه سلطۀ کامل او را فراهم میسازد: ﴿يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ﴾[۱۰۳].
ایجاد آرزوهای طولانی برای انسان: یکی از شیوههای ابلیس برای گمراهی انسانها، شعله ورکردن آرزوهایی دنیویآدمی است: ﴿وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ﴾[۱۰۴].
فراموشاندن: یکی از راههای نفوذ ابلیس در حزب خویش، اصلی نمایاندن موضوعات فرعی و جلب توجّه ایشان بدان است تا بدین وسیله، یاد خداوند یا عمل به وظایف خود، فراموششان گردد: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ﴾[۱۰۵].
ایجاد حسد، درگیری و تنازع: حضرت یوسف برهم خوردن ارتباط میان خودش و برادرانش را به شیطان نسبت داد: ﴿إِذْ أَخْرَجَنىِ مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي﴾[۱۰۸]
توسعه ربا:شیطان با ایجاد تردید و شبهه در ماجرای ربا و بیع، قدرت تشخیص را از مردم سلب میکند: ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾[۱۰۹]
وعدهفقر برای جلوگیری از انفاق: ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ﴾[۱۱۰][۱۱۱]
راههای مقابله با ابلیس بر اساس آیات بدین شرح است:
اخلاص: ابلیس از همان آغاز، معترف بود در برابر انسانهای مخلص مغلوب است، به همین دلیلاخلاص را حصن تسخیرناپذیر ورود شیاطین به انسان میدانست: ﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[۱۱۲].
ایمان و توکّل:شیطان برکسانی که بر خداتوکّل میکنند، هیچگونه سلطنتی ندارد: ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۱۱۳].
استعاذه: پناه بردن به خدای یگانه و پناه جستن از وی در برابر دشمن بیامان، یکی از راههای مقابله با ابلیسیان است که قرآن ما را متوجۀ آن کرده است: ﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۱۱۴]؛ ﴿وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ﴾[۱۱۵] و ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾[۱۱۶].
پاکیزگی و طهارت: پاکیزگی و طهارت، آدمی را از پلیدیشیطان دورمیسازد: ﴿وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ﴾[۱۱۷]. چنانکه تحصیل ملکۀ تقوا و تحکیم آن، چشمبیداری برای دوری از وسوسههای ابلیس است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾[۱۱۸][۱۱۹]
وسوسهایوب (ع): ایجاد زمینۀ پیدایش امور سخت برای ایوب وسوسههای ابلیس نسبت به ایوب بود: ﴿وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾[۱۲۳].
موسی (ع): تلاش ابلیس برای درگیر کردن حضرت موسی (ع)، میان یکی از یاورانموسی و دشمنان آن حضرت که در قرآن، این اقدام به صراحت عملی از سوی شیطان معرّفی شد: ﴿وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ﴾[۱۲۴].
یوشع (ع): سعی در فراموش کردن آوردن ماهی به وسیله یوشع که قرآن از او با عنوان "فتاه" آورده است از اقدامات شیطان بود: ﴿فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنْسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ﴾[۱۲۵].
یوسف (ع): ایجاد آتشحسادت در برادرانیوسف که موجب سختیهای بسیار در زندگییوسف شد: ﴿إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي﴾[۱۲۶]. همچنین فراموشینقل داستان حضرت یوسف توسط بندهآزاد شده از زندان نزد عزیز مصر که موجب بقای یوسف در زندان تا چندین سال دیگر شد: ﴿فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ﴾[۱۲۷][۱۲۸]
خداوند در همان آغاز تمرد ابلیس، جایگاه این موجود خبیث و پیروانش را برای آنان مشخص کرد: ﴿قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَمِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ﴾[۱۲۹]. در واقع خداوند نتیجه اعمالابلیس را ورود او به جهنم دانست: ﴿قَالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكُمْ جَزَاءً مَوْفُورًا﴾[۱۳۰].
بر اساس آیات قرآن، در روز حشر، پس از داوریخداوند، ابلیس با اعلام بیزاری از پیروانش، هیچ مسئولیتی در برابر انحرافاتانسانها را قبول نمیکند و میگوید: ﴿وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۱۳۱] و در پایان همه آنها از جمله ابلیس به فرجام خویش یعنی "جحیم" افکنده خواهند شد: ﴿فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ وَجُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ﴾[۱۳۲][۱۳۳]
↑«و هر یک از آنان را که بتوانی با آوای خویش بلغزان و با سوارگان و پیادگان خویش بر آنان بتاز و در داراییها و فرزندان آنان شریک شو و به آنها وعده بده! و شیطان جز وعده فریبنده به آنان نخواهد داد» سوره اسراء، آیه ۶۴.
↑«(شیطان) به آنان وعده میدهد و در آرزو (های دور و دراز) میافکند و شیطان به ایشان جز به فریب وعدهای نمیدهد» سوره نساء، آیه ۱۲۰.
↑«و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.
↑«إن إبلیس قاس نفسه بآدم، فقال خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ و لو قاس الجوهر الذی خلق الله تعالی منه آدم (ع) بالنار کان ذلک أکثر نورا و ضیاء من النار»؛ البرهان، ج ۲، ص ۵۲۰؛ قمی، ج ۱، ص ۷۰؛ بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۱۹۸ و ۲۷۳.
↑«و او را بر آنان چیرگی نبود مگر برای آنکه: آن کس را که به جهان واپسین ایمان دارد از آن کس که بدان در شک است معلوم داریم. و پروردگار تو بر هر چیزی نگاهبان است» سوره سبأ، آیه ۲۱.
↑«تا آنچه را شیطان (در دلها) میافکند آزمونی برای بیماردلان و سنگدلان کند و ستمگران در ستیزهای ژرف به سر میبرند» سوره حج، آیه ۵۳.
↑«آنگاه از پیش و پس و راست و چپ آنان به سراغشان خواهم رفت و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت» سوره اعراف، آیه ۱۷.
↑«شیطان، تنها بر آن است تا با شراب و قمار میان شما دشمنی و کینه افکند و از یاد خداوند و از نماز بازتان دارد؛ اکنون آیا دست میکشید؟» سوره مائده، آیه ۹۱.
↑«رازگویی، تنها کار شیطان است تا مؤمنان را اندوهگین کند»؛ سوره مجادله، آیه ۱۰.
↑«همچون شیطان که به آدمی گفت: کافر شو» سوره حشر، آیه ۱۶.
↑«ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر میکند تا شرمگاههایشان را به آنان بنمایاند؛ به راستی او و همگنان وی شما را از جایی که شما آنها را نمیبینید میبینند؛ بیگمان ما شیطین را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمى آورند» سوره اعراف، آیه ۲۷.
↑«و بیگمان آنان را گمراه میکنم و به آرزو (های دور و دراز) میافکنم و به آنان فرمان میدهم آنگاه گوش چارپایان را (به خرافهپرستی) میشکافند و به آنان فرمان میدهم آنگاه آفرینش خداوند را دگرگونه میسازند» سوره نساء، آیه ۱۱۹.
↑«شیطان بر آنان چیرگی یافت و یادکرد خداوند را از یاد آنان برد» سوره مجادله، آیه ۱۹.
↑«بیگمان، شیطان (کفر را) در چشم آنان که به گذشته خود- پس از آنکه رهنمود برایشان روشن شد- بازگشتند، آراست و به آنان میدان داد» سوره محمد، آیه ۲۵.
↑«ای مؤمنان! گامهای شیطان را پی نگیرید و هر کس گامهای شیطان را پی بگیرد (بداند که) بیگمان او به کار زشت و ناپسند فرمان میدهد» سوره نور، آیه ۲۱.
↑«آن گاه كه مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بيابان [كنعان به مصر] باز آورد- پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم را به هم زد» سوره یوسف، آیه ۱۰۰.
↑«آنان که ربا میخورند جز به گونه کسی که شیطان او را با برخورد، آشفته سر کرده باشد» سوره بقره، آیه ۲۷۵.
↑«شیطان شما را از تنگدستی میهراساند و به کار زشت وا میدارد» سوره بقره، آیه ۲۶۸.
↑«گفت: پروردگارا! برای آنکه مرا بیراه نهادی، در زمین (بدیها را) در دید آنها خواهم آراست و همگان را از راه به در خواهم برد بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۳۹ ـ ۴۰
↑«که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل میکنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.
↑«و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که او شنوایی داناست» سوره اعراف، آیه ۲۰۰.
↑«و بگو: پروردگارا! از وسوسههای شیطانها به تو پناه میآورم» سوره مؤمنون، آیه ۹۷.
↑«پس، چون قرآن بخوانی از شیطان رانده به خداوند پناه جو؛» سوره نحل، آیه ۹۸.
↑«و از آسمان آبی فرو میباراند تا شما را بدان پاکیزه گرداند و پلیدی شیطان را از شما بزداید» سوره انفال، آیه ۱۱.
↑«بیگمان پرهیزگاران چون دمدمهای از شیطان به ایشان رسد (از خداوند) یاد میکنند و ناگاه دیدهور میشوند» سوره اعراف، آیه ۲۰۱.
↑«فرمود: (سخن من) راستین است و من راست میگویم که دوزخ را از تو و هر کس از ایشان که از تو پیروی کند همگی، خواهم انباشت» سوره ص، آیه ۸۴ ـ۸۵
↑«فرمود: برو که از آنان هر که از تو پیروی کند بیگمان دوزخ کیفر شماست، کیفری تمام (و کامل)» سوره اسراء، آیه ۶۳.
↑«و چون كار از كار گذشت [و داورى صورت گرفت] شيطان مى گويد: «در حقيقت، خدا به شما وعده داد وعده راست، و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم، و مرا بر شما هيچ تسلطى نبود، جز اينكه شما را دعوت كردم و اجابتم نموديد. پس مرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد. من فريادرس شما نيستم و شما هم فريادرس من نيستيد. من به آنچه پيش از اين مرا [در كار خدا] شريك مى دانستيد كافرم». آرى! ستمكاران عذابى پردرد خواهند داشت» سوره ابراهیم، آیه ۲۲.
↑«و آنان و گمرهان را سرنگون در آن (دوزخ) میافکنن و همه سپاه ابلیس را» سوره شعراء، آیه ۹۴ ـ ۹۵.