شایستهسالاری در معارف و سیره نبوی
نگرش قرآنی
شایستهسالاری از آموزههای مهم اسلامی است. در قرآن کریم شرط مقام امامت جامعه عدالت دانسته شده است. شرط اهلیت و عدالت تا حدی است که خداوند حضرت ابراهیم (ع) را پس از امتحان و آزمایش به مقام امامت برگزید. بدین جهت است که قرآن ذریّه حضرت ابراهیم را صرفاً به دلیل انتساب به آن حضرت شایسته امامت ندانسته و بر ضرورت اهلیت و شایستگی لازم در افراد تأکید نموده است: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۱]. چنین شایستگی پیشتر در داستان حضرت آدم (ع) و فرشتگان نیز معیار ارزیابی و سنجش قرار گرفته است. خداوند پس از تعلیم اسما به حضرت آدم (ع) از فرشتگان خواست تا بر آدم سجده کند. معیار برتری حضرت آدم نیز علم به اسما بوده است: ﴿قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ﴾[۲].
سیره پیامبر
در سیره نبی اکرم(ص) نیز شایستهسالاری در گزینشها جایگاه ویژهای داشت دربینش پیامبر گرامی اسلام(ص) فضیلت و برتریهای شخصی تنها معیار نبود بلکه حضرت در کنار ایمان و تعهد «لیاقت» را نیز لحاظ میکرد. در روایتی آمده است: روزی ابیذر این صحابی بزرگ و وفادار و مخلص پیامبر(ص) به حضرت عرض کرد آیا مرا به مسؤولیتی نمیگماری «ألا تستعملني؟» حضرت دستی بر شانه ابیذر زد و فرمود: ابیذر تو را دوست میدارم و هر آن چه را که برای خود میپسندم برایت نیز میخواهم لیکن مسؤولیتها امانت است و اگر انسان درست از عهده آن بر نیاید مایه خواری و پشیمانی در قیامت میباشد. من تو را در مدیریت ضعیف میبینم بنابراین هیچگاه امارت حتی بر دو نفر را نپذیر و ولایت بر مال یتیم را بر عهده مگیر «إِنِّي أَرَاكَ ضَعِيفاً، فَلَا تُؤَمَّرَنَّ عَلَى اثْنَيْنِ، وَ لَا تَوَلَّيَنَّ مَالَ يَتِيمٍ»[۳]؛
این روایت هرگز دلالتی بر کم ارجی ابیذر ندارد که شخص پیامبر بارها و بارها او را به بهترین خصال ستوده است. بلکه الهامبخش این درس است که شایستهسالاری به حدی از دیدگاه پیامبر(ص) مهم است که حتی در مورد شخصیتی هم چون ابیذر نیز پیامبر در سپردن مسؤولیت به او امتناع میکند؛ چراکه توان کاری در او نمیبیند.
نیز در سیره حضرت میخوانیم حضرت پس از فتح مکه عازم نبرد حنین شد و جوانی بیست و یک ساله به نام «عتاب بن اسید» را به فرمانداری مکه برگزید و فرمود: « لَوْ اعْلَمْ لَهُمْ خَيْراً مِنْكَ اسْتَعْمَلْتُهُ عَلَيْهِمْ »[۴]؛ اگر برای اداره مکه بهتر از تو کسی را میشناختم او را برمیگزیدم». این انتصاب مورد اعتراض برخی قرار گرفت حضرت فرمود: «لَا يَحْتَجَّ مُحْتَجٌّ مِنْكُمْ فِي مُخَالَفَتِهِ بِصِغَرِ سِنِّهِ فَلَيْسَ الْأَكْبَرُ هُوَ الْأَفْضَلَ بَلِ الْأَفْضَلُ هُوَ الْأَكْبَرُ وَ هُوَ الْأَكْبَرُ»[۵]؛ «نباید هیچ یک از شما به خاطر کمی سن او مخالفت کنید زیرا که هر که سن بیشتری دارد برتر نیست بلکه هر آن کس که برتر است او بزرگتر است».
در روایتی پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: «لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الْوِلَايَةِ عَلَى مَنْ يَلِي حَتَّى يَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ»[۶]؛ رهبری و امامت امت صالح نیست مگر برای کسی که از سه ویژگی برخوردار باشد:
- پارسایی که او را از معصیت باز دارد
- بردباری که بتواند با آن خشمش را کنترل کند
- مدیریت نیکو بر مجموعه زیر پوشش مدیریتش داشته باشد تا برای آنان همانند پدری مهربان باشد».
این ویژگیها در حقیقت شرطهای اساسی برای هر گزینشی است.[۷]
در سیره نبوی
سیره مبارک پیامبر گرامی اسلام (ص) مبتنی بر رعایت اصل شایستهسالاری بوده است. معیار تکریم و بزرگداشت افراد، نه صرفاً خصایص نسبی و حسبی آنان، بلکه برخورداری از شایستگیهای اخلاقی و معرفتی بود. در قرآن کریم به نقد رویکرد برخی از تازه مسلمانانی پرداخته شده است که با لحاظ سنتهای جاهلی دست به فخرفروشی به حسب و نسب خویش زده بودند: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾[۸]. در کافی از حضرت باقر (ع) روایت شده است که فرمودند: سلمان با جمعی از قریش در مسجد نشسته بود هر یک از آنها فخر و مباهات میکردند در نسب خود. عمر به سلمان گفت نسب تو چیست و پدر و مادر تو کیست؟ سلمان گفت: من بندهای از بندگان خدا هستم. گمراه بودم خداوند به واسطه وجود مقدس پیغمبر خاتم مرا هدایت نمود. فقیر بودم بینیازم کرد. بنده بودم آزادم فرمود به وسیله پیغمبر. نسب و حسب من این است. از مسجد بیرون آمد، داستان را به سمع مبارک پیغمبر رسانید. جبرئیل نازل شد و آیه فوق را آورد[۹].
خداوند در قرآن کریم دستور میدهد تا امانات به اهل آن سپرده شوند: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا﴾[۱۰]. حضرت علی (ع) در نامهای به قاضی منصوب از طرف خویش در اهواز توصیه میکنند که: «... بدان ای رفاعه که این حکومت امانتی است که هر کس به آن خیانت کند، لعنت خدا تا روز قیامت بر او باشد و هر کس خائنی را استخدام کند و بر سر کار نهد، محمد و آل محمد (ص) از او در دنیا و آخرت بیزار است»[۱۱].
در سیره مبارک حضرت (ص) از واگذاری امور به نااهلان پرهیز میشده است. مسلم در صحیح خود و دیگر مجامع روایی اهل سنت و شیعه این روایت را نقل کردهاند که: ابوبرده از ابوموسی نقل کرده است که گفت: من به همراه دو نفر از پسر عموهایم بر پیامبر (ص) وارد شدیم، یکی از آن دو گفت: ای رسول خدا ما را بر قسمتی از آنچه خداوند تو را بر آن ولایت و حکومت داده، زمامداری بده، دیگری نیز سخنی نظیر این گفت. حضرت فرمودند: به خدا سوگند ما هرگز به کسی که درخواست حکومت و زمامداری نماید و یا بر کسب آن حریص باشد، حکومت نخواهیم داد[۱۲].
در روایتی از پیامبر اسلام (ص) نقل شده است که آن حضرت فرمودند: هر که کارگزاری از مسلمانان را به کار گمارد و بداند که در میان ایشان شایستهتر از او و داناتر از او به کتاب خدا و سنت پیامبرش هست، به خدا و پیامبرش و به همه مسلمانان خیانت کرده است[۱۳].
آن حضرت در سپردن همه امور تنها شایستگیهای افراد را ملاحظه میکرد و خلاف هنجارهای زمانه خویش جوانان شایسته را در مناصب و مسئولیتهای مهم قرار میداد. آن حضرت عمرو بن حزم را در حالی که جوانی هفده ساله بود به فرمانداری نجران در یمن منصوب کرد و عتاب بن اسید را که جوانی بیست و چند ساله و در نهایت زهد و پرهیزکاری بود، فرماندار مکه قرار داد که از نظر سیاسی پس از مدینه مهمترین پایگاه محسوب میشد و او نخستین امیرالحاج مکه بود[۱۴]. انتخاب زید بن حارثه و فرزند وی اسامة بن زید به فرماندهی سپاه مسلمانان نمونه دیگری از شایستهسالاری در سیره سیاسی آن حضرت است.[۱۵]
شایستهسالاری
شناخت تواناییها و استعدادهای افراد و استفاده از نیروها و پتانسیلهای موجود در جامعه اسلامی و بهکارگیری آنها به منظور تعالی جامعه، از اصول مهم و اساسی در فعالیتهای سیاسی است. البته بهرهبرداری از استعدادها و تواناییها باید بر اساس رعایت اصل شایستگی و تخصص صورت گیرد، چنان که خداوند تبارک و تعالی در این باره میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا﴾[۱۶]. در شأن نزول این آیه آمده است هنگامی که مکه به طور کامل فتح شد، پیامبر، عثمان بن طلحه را که کلیددار خانه کعبه بود، احضار کرد و کلید را از وی گرفت تا درون خانه خدا را از وجود بتها پاک سازد. پس از اینکه خانه خدا از وجود بتها پاک شد، عباس، عموی پیامبر نزد آن حضرت آمد و تقاضا کرد منصب کلیدداری خانه کعبه به او سپرده شود، ولی پیامبر درحالی که آیه ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا﴾[۱۷] را میخواند، کلید را به عثمان بن طلحه سپرد[۱۸]. همچنین وقتی آن حضرت، معاذ بن جبل را به عنوان فرماندار به یمن فرستاد، به وی اینگونه سفارش کرد: امر خدا را در میان ایشان اجرا کن و کسی را بر دخالت در امور و مال مردم جرئت مده؛ زیرا این حکومت، مال و ملک شخصی تو نیست و در هر چیز؛ کم یا زیاد، امانت را نسبت به ایشان ادا کن[۱۹]. بر اساس این سفارش پیامبر، مناصب حکومتی نیز از مصداقهای امانتهای در دست حاکم است و باید به افراد شایسته سپرده شود. از اینرو، پیامبر خدا همواره افراد را از تصدی امور بدون شایستگی لازم نهی میکرد و میفرمود: هر کس رهبری جماعتی را به عهده گیرد و در میان این جماعت، داناتر و فقیهتر از وی باشد، پیوسته کارشان تا روز قیامت در پستی و سقوط است[۲۰].
بیشک، از عوامل مهم ضعف و انحطاط جوامع و تمدنها، سپردن مسئولیتهای مهم و حساس به دست افراد ناشایست است. از اینرو، پیامبر اعظم (ص) و جانشینان بر حقش میکوشیدند چنین افرادی در مصدر امور قرار نگیرند. ابوبُرده از ابوموسی نقل کرده است: روزی من و دو تن از پسرعموهایم نزد پیامبر خدا رفتیم. پسرعموهایم به حضرت گفتند: ای رسول خدا! ما را بر بخشی از آنچه خداوند، تو را بر آن ولایت داده است، حاکم کن! پیامبر فرمود: «به خدا سوگند! ما هرگز به کسی که درخواست حکومت کند یا برای به دست آوردن آن حریص باشد، منصب حکومتی نخواهیم داد»[۲۱].
رسول اکرم (ص) در طول زندگی پربرکتش همواره بر شایسته سالاری تأکید فراوان داشت، ولی جاهطلبان با این اقدام پیامبر مخالف بودند و از تحقق این اصل بسیار اساسی جلوگیری میکردند. همین امر موجب انحطاط جامعه اسلامی پس از پیامبر شد که برای نمونه میتوان به مخالفت مردم با فرماندهی اسامه در زمان پیامبر اشاره کرد. نقل است پیامبر اکرم (ص) جوانی به نام اسامة بن زید را که حدود بیست سال داشت، به فرماندهی سپاه اسلام در مقابل رومیان منصوب کرد و به او فرمود: «به نام خدا و در راه خدا و با دشمنان خدا پیکار کن. سحرگاهان بر اهالی اُبنا حمله بر و این مسافت را چنان به سرعت بپیما که پیش از آنکه خبر حرکت تو به آنها برسد، خود و سربازانت به آنجا رسیده باشید». اسامه، پرچم سپاه را به بریده سپرد و جرفُ را اردوگاه خود قرار داد تا سربازان اسلام در آنجا گرد آیند و در زمان معیّن به سمت رومیان حرکت کنند.
در حقیقت، پیامبر از انتخاب اسامه جوان به فرماندهی سپاه دو هدف داشت: نخست آنکه با این انتخاب به دیگران نشان دهد ملاک سپردن مسئولیتهای حساس، بزرگی، سن و سال و مقام و موقعیت خانوادگی نیست، بلکه شایستگی و توانایی، ملاک اصلی انتخاب شایسته است. آن حضرت با این انتخاب اعلام کرد ملاک انتخاب در اسلام، لیاقت و کاردانی است، نه سن و سال و شخصیت اجتماعی و رتبه خانوادگی[۲۲]. دومین دلیل پیامبر این بود که با سپردن این مسئولیت به اسامه، مصیبت مرگ پدرش را که در جنگ با رومیان کشته شده بود، جبران کند.
این انتخاب پیامبر به مذاق برخی اصحاب که برای خود مقام و شخصیت اجتماعی و خانوادگی بالاتری قائل بودند، بسیار تلخ و ناگوار بود. از اینرو، زبان به طعن و اعتراض گشودند. وقتی رسول خدا (ص) از کارشکنیهای آنان در حرکت سپاه از لشکرگاه و اعتراضشان به فرماندهی اسامه باخبر گشت، بسیار خشمگین شد و در حالی که به شدت بیمار بود، راهی مسجد شد. سپس بر بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی چنین فرمود: هان ای مردم! من از تأخیر حرکت سپاه بسیار ناراحتم. گویا فرماندهی اُسامه برای گروهی از شما گران آمده است و زبان به انتقاد گشودهاید، ولی اعتراض و سرپیچی شما تازگی ندارد. پیش از این نیز از فرماندهی پدرش زید انتقاد میکردید. به خدا سوگند! هم پدرش شایسته این منصب بود و هم اسامه لایق و شایسته این مقام است. من او را بسیار دوست دارم. ای مردم! به او نیکی کنید و دیگران را نیز به نیکی در حق او فرا خوانید که او از نیکان شماست[۲۳].[۲۴].
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «فرمود: ای آدم! آنان را از نامهای اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نامهای اینان آگاهانید فرمود: آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمانها و زمین را میدانم و از آنچه آشکار میکنید و پوشیده میداشتید آگاهم؟» سوره بقره، آیه ۳۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۰۶؛ بحارالانوار، طبع بیروت، ح۷۲، ص۳۴۲ و طبع ایران، ج۷۵، ص۳۴۲؛ و صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۷، کتاب الامارة، باب ۴، ح۱۸۲۵.
- ↑ اسدالغابة، ج۳، ص۳۵۸.
- ↑ ناسخ التواریخ، حالات النبی، ص۳۸۷.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۴۰۷، کتاب الحجة باب ما یجب من حق الامام علی الرعیة، ح۸.
- ↑ خاتمی، احمد، مقاله «شایستهسالاری در سیره امام علی»
- ↑ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تحقیق و تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، ج۸، ص۱۸۱.
- ↑ «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید» سوره نساء، آیه ۵۸.
- ↑ الشیخ المحمودی، نهج السعاده، (بیروت، مؤسسة التضامن الفکری، ۱۹۶۸ م / ۱۳۸۷ ﻫ.ق) ج۵، ص۳۳.
- ↑ مسلم، صحیح مسلم، (بیروت، دارالفکر) ج۶، ص۶؛ همچنین مصطفی دلشاد تهرانی، سیره نبوی منطق عملی، ج۳، ص۲۱۶.
- ↑ المتقی الهندی، کنز العمال، تحقیق الشیخ بکری حیانی، ج۶، ص۷۹، ح۱۴۹۱۹.
- ↑ مصطفی دلشاد تهرانی، سیره نبوی منطق عملی، ج۳، ص۲۲۲.
- ↑ بهروز لک، غلام رضا، مقاله «اصول حاکم بر سیره اخلاقی سیاسی پیامبر اسلام»، سیره سیاسی پیامبر اعظم ص ۷۴.
- ↑ «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید» سوره نساء، آیه ۵۸.
- ↑ «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری میکنید با دادگری داوری کنید؛ بیگمان خداوند به کاری نیک اندرزتان میدهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.
- ↑ جارالله زمخشری، تفسیر کشاف، ج۱، ص۵۲۳.
- ↑ تحف العقول، ص۱۹.
- ↑ ابراهیم بن محمد بیهقی، المحاسن و المساوی، ج۱، ص۹۳.
- ↑ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج۱۲، ص۲۰۷؛ سلیمان بن اشعث سجستانی، سنن ابی داود، ج۲، ص۲۶۹.
- ↑ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج۲، ص۴۸۶.
- ↑ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج۲، ص۴۸۸.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اصول و شاخصههای تمدن نبوی، ص ۶۲.