ویژگی‌های حجت‌الله

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۴ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۲۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ویژگی‌های حجت‌الله (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

با توجه به حقیقت مفهوم یاد شده و نیز بیانات ائمه(ع) می‌توان به مؤلفه‌های معنایی ویژه‌ای برای حجت الله یافت:

وسیله اتمام حجت بندگان

چنان‌که پیش‌تر اشاره شد، حجت کسی یا چیزی است که به وسیله آن بر دیگری احتجاج می‌شود. بنابراین حجت خدا بر مردم، کسی است که خداوند می‌تواند به وسیله او بر مردم احتجاج کند و در مقابل این حجت، مردم بهانه‌ای برای شانه خالی کردن از وظایف خود نخواهند داشت. شاید بتوان سخن خداوند راجع به پیامبران در قرآن را تأییدی بر این تبیین به شمار آورد: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۱].

با توجه به مطلب یاد شده، می‌توان گفت: وجود حجت همواره بر روی زمین لازم است تا خداوند بتواند بر مردم احتجاج کند. این حقیقت در بیانات ائمه اطهار(ع)، به صراحت و به طور فراوان منعکس شده است؛ چنان‌که امام کاظم(ع) در روایتی صحیح فرمودند: “همانا حجت برای خدا بر مردم اقامه نمی‌شود، مگر به وجود امامی که برای مردم شناخته شود”[۲]. امام هادی(ع) نیز در زیارت جامعه کبیره، با عنوان «حُجَجِ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى»، از جایگاه ائمه اطهار(ع) خبر می‌دهد[۳]. به نظر می‌رسد، حجت خدا بودن بر اهل آخرت، به معنای حجت خدا بودن بر مردم در آخرت است که در واقع تعبیری از همان مفهوم قرآنی است که راجع به پیامبران، از آن سخن به میان آمد.

امیر المؤمنین(ع) نیز در یکی از دعاهای معروفشان که با مضامین و طرق مختلف نقل شده است، از خدا می‌خواهد که زمین را از حجت خود بر مردم خالی نگذارد[۴]. در حقیقت، دعای امیر المؤمنین(ع) تأیید همان تبیینی است که از اقتضای مفهوم حجت الله شد؛ بدین بیان که زمین هیچ‌گاه از حجت خالی نیست و سلسله امامت، ادامه سلسله نبوت است. این همان سخنی است که امام باقر(ع) در روایتی معتبر خطاب به علی بن اسباط فرمود: “ای علی! خداوند همان‌گونه که به مقام نبوت [بر مردم] احتجاج می‌کند، به مقام امامت نیز احتجاج می‌کند”[۵]. در این باره، امام صادق(ع) نیز در روایتی صحیح فرمودند: “اگر روی زمین جز دو نفر باقی نماند، یکی از آن دو نفر، امام است”[۶]. ایشان در بیانی صریح‌تر می‌فرمایند: “اگر مردم تنها دو نفر باشند، یکی از آن دو امام است و فرمودند: آخرین کسی که از دنیا می‌رود، امام است تا کسی حجتی بر خداوند نداشته باشد تا بگوید که خداوند او را بدون آن‌که حجتی از جانب خود بر او بگمارد، رها کرده است”[۷]. امام رضا(ع) نیز فرمودند: “حجت خدا بر مردم استوار (تمام) نمی‌شود، مگر به وسیله امامی که برای مردم شناخته گردد”[۸][۹].

عصمت

حجت الله باید معصوم باشد. گفتنی است که هم می‌توان با تحلیل عقلی نسبت به مفهوم حجت الله، به چنین نتیجه‌ای دست یافت و هم آن‌که در روایات اشاراتی به این حقیقت وجود دارد. در ضمن، عصمت را می‌توان در دو حوزه عصمت از اشتباه و عصمت از گناه بررسی کرد:

مرجعیت دینی با علم ویژه

حجت الله دارای منصب مرجعیت دینی با علم ویژه است؛ علمی خطاناپذیر است، به گونه‌ای که موجب اتمام حجت خواهد شد. به دیگر سخن، کمترین علمی که برای حجت الله ثابت می‌شود، علم به شریعت است؛ همان علمی که باید در اختیار مردم قرار گیرد تا حجتی بر خداوند نداشته باشند. در حقیقت و بر اساس روایاتی که گذشت، اگر حجت الله موجب تمام شدن حجت بر مردم است، بدین علت است که وی معارف و ابزاری را که مقدمه رسیدن به کمال است، در اختیار مردم قرار می‌دهد. این امر مستلزم برخورداری وی از علم به معارف است؛ علمی که مطابق با واقع و خطاناپذیر باشد. از این‌رو، در روایات متعددی از او با عنوان “عالم” یاد شده است؛ چنان‌که امام صادق(ع) در روایتی صحیح فرمودند: «إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَبْقَى بِغَيْرِ عَالِمٍ»[۱۹]؛ “همانا زمین بدون عالم باقی نمی‌ماند”. ایشان همچنین در روایتی که پیش‌تر نیز بیان شد، فرمودند: “هیچ زمانی بر زمین نگذشته است، مگر آن‌که برای خداوند حجتی در آن بوده که حلال وحرام را شناسانده است و مردم را به راه خدا دعوت می‌کند”[۲۰].

در این باره، اسحاق بن عمار روایتی صحیح از امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمودند: “همانا زمین خالی نماند، جز اینکه باید در او امامی باشد، برای آن‌که اگر مؤمنان چیزی افزودند [به احکام خدا]، آنها را به حق برگرداند و اگر چیزی کاستند، آن کاستی را برایشان تمام کند”[۲۱]. از سوی دیگر، حجت الله هدایتگر انسان‌هاست. در این باره، حضرت باقر العلوم(ع) در بیانات خود، بر رابطه میان هدایت و مقام حجت اللهی تأکید کرده است. ایشان در روایتی صحیح می‌فرماید: “به خدا سوگند، خداوند از زمانی که از حضرت آدم(ع) قبض روح کرد، زمین را بدون پیشوایی که [[[مردم]]] به وسیله او به سوی خدا هدایت شوند، رها نکرده است و او حجت خدا بر بندگان اوست”[۲۲].

رابطه میان هدایت و مقام حجت اللهی در سخنان امام صادق(ع) نیز به گونه‌ای وثیق‌تر بیان شده است. ایشان در دعایی که با سندهای مختلف نقل شده است و آن را به زراره آموزش دادند، می‌فرمایند: “خدایا خودت را به من بشناسان؛ اگر خود را به من نشناسانی، نمی‌توانم پیامبرت را بشناسم... خدایا حجت خود را به من بشناسان؛ اگر حجت خود را به من نشناسانی، از دینم گمراه می‌شوم”[۲۳]. ایشان در بیانی دیگر، که به طور متعدد نقل شده است، فرمودند: “زمین همواره به گونه‌ای است که برای خدا در آن حجتی وجود دارد که حلال و حرام را نشان داده و مردم را به راه خدا دعوت می‌کند”[۲۴].

بر اساس آنچه گذشت، می‌توان گفت حجت الله مرجعیت دینی مردم را با استفاده از علم الهی بر عهده دارد[۲۵].

برخورداری از علوم غیر دینی

اگر دین را مجموعه‌ای از عقاید، احکام و اخلاق بدانیم که برای سعادت بشر تنظیم و فرستاده شده است، علوم دینی نیز در همین محدوده - یعنی عقاید، احکام و اخلاق - هستند. بر اساس روایات، حجت الله کسی است که قلمرو علم او محدود به علم دین و شریعت نمی‌شود. البته علم به غیر شریعت گستره‌ای فراوان دارد که در جای خود باید دامنه آن تعیین شود. بیاناتی از برخی امامان راجع به حقیقت مقام حجت اللهی وجود دارد که رابطه میان دامنه علم آنها بر موجودات را نشان می‌دهد. این روایات دست کم مستفیض‌اند و مجموع آنها انسان را به اطمینان نسبت به صدور آنها از امام(ع) نزدیک می‌کند؛ افزون بر آن‌که برخی از آنها به طور مستقل نیز سندی محکم دارند[۲۶]؛ برای مثال در روایتی صحیح، امام صادق(ع) از امام حسن مجتبی(ع) نقل می‌کند که فرمود: “همانا برای خداوند دو شهر است؛ یکی در مشرق و دیگری در مغرب... بر هر کدام از آنها هزار هزار در است و در هر کدام از آنها هفتاد هزار هزار زبان است که هر کدام به زبانی سخن می‌گوید که با زبان دیگری متفاوت است و من تمام زبان‌ها را می‌شناسم و آنچه در آن دو شهر و میان آنهاست، می‌دانم و بر آنها حجتی جز من و برادرم حسین(ع) نیست”[۲۷].

در این روایت بر علم امام و حجت الله به تمام زبان‌ها تأکید شده است. اباصلت، یار وفادار امام رضا(ع)، در روایتی معتبر[۲۸] نقل می‌کند که ایشان با مردم مختلف به زبان‌های خودشان سخن می‌گفتند. هنگامی که من شگفتی خود را از این عمل ابراز کردم، امام فرمودند: “ای اباصلت! من حجت خدا بر مردمم و خداوند کسی را حجت بر مردم قرار نمی‌دهد که زبان آنها را نداند”[۲۹].

از این روایت رابطه میان مقام حجت اللهی و علم متصدی این منصب روشن می‌شود؛ بدین ترتیب که چون امام حجت خداست، آگاه به زبان کسانی است که او حجت خدا بر آنهاست.

در زمینه آنچه گفته شد، نصیر خادم نقل می‌کند که امام عسکری(ع) را دیدم که با غلامان خود به زبان‌های رومی، ترکی و غیره سخن می‌گوید. از این صحنه شگفت‌زده شدم و با خود گفتم که امام(ع) در مدینه متولد شده است، چگونه می‌تواند چنین سخن بگوید! پیش از آن‌که از امام(ع) سؤال کنم، ایشان خود به من فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَيَّنَ حُجَّتَهُ مِنْ سَائِرِ خَلْقِهِ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ يُعْطِيهِ اللُّغَاتِ وَ مَعْرِفَةَ الْأَنْسَابِ وَ الْآجَالِ وَ الْحَوَادِثِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَ الْحُجَّةِ وَ الْمَحْجُوجِ فَرْقٌ»[۳۰]؛ خداوند تبارک و تعالی حجت خود را از سایر خلقش در همه چیز امتیاز بخشیده و زبان‌ها و شناخت نسبت‌ها و زمان وفات‌ها و حوادث را به او داده و اگر چنین نباشد، تفاوتی میان حجت و محجوج نیست.

در برخی دیگر از روایات، علم حجت الله فراتر از علم به لغات معرفی می‌شود؛ چنان‌که امام صادق(ع) در روایتی به یکی از اصحاب خود، به نام سعد بن أبی الأصبغ فرمودند: “آیا گمان می‌کنی، کسی که خداوند او را حجت بر خلق خود قرار داده است، خداوند چیزی از امور آنها را بر آن حجت پنهان نگه می‌دارد؟”[۳۱] بر اساس این روایت، آگاهی از امور مردم، لازمه مقام حجت اللهی است؛ ضمن آن‌که خداوند این علوم را به حجت خود می‌دهد، از این‌رو این علوم خطاناپذیرند. مضمون روایت مزبور در روایات متعدد دیگری نیز آمده که برخی از آنها نیز خود با چند طریق نقل شده است. این امر نشان از استفاضه این روایت و مضمون آن دارد و اطمینان ما نسبت به صدور این روایت و مانند آن را از معصوم، افزایش می‌دهد؛ ضمن آن‌که برخی از آن روایات، آن‌گاه که به طور مستقل از دیگر روایات سنجیده شوند نیز صحیح‌اند؛ چنان‌که امام صادق(ع) در روایتی صحیح به هشام بن حکم، آن‌گاه که هشام از گستره علمی امام در شگفت مانده بود، فرمودند: “ای هشام! خداوند تبارک و تعالی بر بندگانش به کسی احتجاج نمی‌کند، که نزد او نباشد تمام آنچه که به آن نیاز دارند”[۳۲]. در همین باره، امام کاظم(ع) نیز فرمودند: “خداوند روی زمین حجتی قرار نمی‌دهد که مردم از او راجع به چیزی سؤال کنند و او بگوید، نمیدانم”[۳۳]. اسماعیل ارزق در روایتی دیگر از امام صادق(ع) نقل می‌کند که فرمودند: “خداوند حکیم‌تر و... عالم‌تر از آن است که بر بندگانش به حجتی احتجاج کند، سپس از آن حجت چیزی از امور ایشان را پنهان دارد”[۳۴]. در این روایت، چنین تبیین شده است که اساساً دادن چنین علومی به حجت الله، اقتضای حکمت خداوند حکیم است.

امام صادق(ع) در دیگر سخنان خود نیز بر مسئله علم حجت الله تأکید کرده‌اند. ایشان به هشام بن حکم فرمودند: “ای هشام! هر کس تردید کند که خداوند به وسیله حجتی بر مردم احتجاج می‌کند که نزد او تمام چیزهایی که مردم به آن نیاز دارند، وجود ندارد، بر خداوند افترا زده است”[۳۵]. ایشان همچنین فرمودند: “خداوند بزرگ‌تر از آن است که به بنده‌ای از بندگان خود احتجاج کند، سپس چیزی از اخبار آسمان و زمین را از او پنهان نگهدارد”[۳۶].

بر اساس چنین روایات متعددی، پذیرش برخی دیگر از روایات نیز آسان خواهد شد؛ چنان‌که امام صادق(ع) در یکی از سخنان خود فرمودند: “هر امامی که نداند چه بر سر او خواهد آمد و سرنوشت او چه خواهد شد، او حجت خدا بر خلقش نخواهد بود”[۳۷]. بر اساس این روایت، حجت الله به زمان وفات خود و چگونگی آن آگاه است. آری، بر اساس چنین ذخیره عظیم علمی، امیر المؤمنین(ع) به مردم می‌فرمود: “از من راجع به راه‌های آسمان بپرسید که من از آن آگاه‌تر از راه‌های زمین هستم”[۳۸].

با دقت در چنین روایاتی، می‌توان به این نتیجه رسید که مفهوم حجت الله در روایات دارای بار معنایی ویژه‌ای است. با توجه به گستره حجیت امام که تمام موجودات را در برمی‌گیرد، می‌توان مدعی شد که امام کسی است که نه تنها باید به زبان تمام انسان‌ها، از تمام طوایف و کشورها، آشنا باشد، بلکه آشنایی با زبان تمام جانورها، نباتات و جمادات نیز جزئی از قلمرو علم اوست. امر و نهی امام بر جانوران، نباتات و جمادات نیز حجت است، زیرا در غیر این صورت، وی قابلیت حجیت بر آنها را از دست خواهد داد. بنابر آنچه گفته شد، گستره علم حجت الله محدود به علم به شریعت نخواهد بود؛ چنان‌که امام صادق(ع) در روایتی صحیح فرمودند: «إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي نَزَلَ مَعَ آدَمَ لَمْ يُرْفَعْ وَ مَا مَاتَ عَالِمٌ فَذَهَبَ عِلْمُهُ وَ إِنَّ الْعِلْمَ لَيُتَوَارَثُ إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَبْقَى بِغَيْرِ عَالِمٍ»[۳۹]؛ “همانا علمی که همراه با حضرت آدم(ع) به زمین نازل شد، [همراه او] به بالا برنگشت و هر عالمی که از دنیا رفت، علم او را به ارث برد. همانا زمین خالی از عالم نمی‌ماند”. در پایان، یادکرد این نکته ضروری است که آنچه در این قسمت از نوشتار بر آن تأکید شد، بررسی روایاتی بود که رابطه میان مقام حجت اللهی و گستره علمی این مقام می‌پرداخت. چنان‌که در ابتدای بحث از حجت الله بیان شد، امامان شیعی(ع) همان کسانی‌اند که در روایات متواتر از آنها با عنوان حجت الله یاد شده است؛ از این‌رو، با جست وجوی مستقل در روایاتی که متضمن بحث از قلمرو علمی ایشان است، به صدور چنین روایاتی از ایشان، که در سطور پیشین نقل شد، اطمینان حاصل می‌شود[۴۰].

منصوب بودن به نصب الهی

حجت الله منصوب از جانب خداوند است. با صفاتی که برای حجت الله برشمرده شد، می‌توان گفت که مردم عادی نمی‌توانند او را انتخاب کنند، بلکه تنها خداست که میتواند نمایند‌ه خود بر روی زمین را برگزیند. در تأیید این مطلب باید گفت که امیر المؤمنین(ع) در یکی از دعاهای معروفش، که به طرق مختلف نقل شده است، از خدا می‌خواهد که زمین را از حجت خود بر مردم خالی نگذارد[۴۱]. امام سجاد(ع) نیز فرمود: “... از روزی که خدا آدم را آفریده، زمین خالی از حجت نیست که یا ظاهر بوده است و یا غایب، و تا قیامت هم خالی نماند...”[۴۲]. روشن است، معنا ندارد که مردم بخواهند حجتی غایب را برگزینند. در این باره، امام صادق(ع) در روایتی صحیح فرمودند: «جَعَلَهُمُ اللَّهُ... الْحُجَّةَ الْبَالِغَةَ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ وَ مِنْ تَحْتِ الثَّرَى»[۴۳]؛ “... خداوند ائمه را... حجت آشکار خود بر هر آن‌که روی زمین و زیر خاک است، قرار داده است”.

امام صادق(ع) در برخی دیگر از سخنان خود، بر شأن هدایتگری حجت الله تأکید می‌کند و می‌فرماید: “زمین خالی از یک حجت عالم باقی نمی‌ماند و همانا زمین را جز او اصلاح نکند و مردم را نیز جز او اصلاح نکند”[۴۴][۴۵].

وساطت فیض

از جمله مقاماتی که برای حجت الله در روایاتی متعدد و مستفیض، تبیین شده است، واسطه فیض بودن حجت الله برای عالمیان یا همان امامت تکوینی است؛ بدین معنا که بر اساس روایات متعدد و مستفیض، خداوند متعال که فیاض مطلق است، به واسطه حضور حجت خود در عالم، فیضش را به اهل عالم عطا می‌کند. به دیگر سخن، جهان با فیض خداوند متعال پایدار مانده است و بر اساس روایات مستفیض، فیض خداوند به واسطه وجود حجت الله در عالم فیض متجلی می‌شود و عالم پایدار می‌ماند. پایداری این عالم، به وجود نعمت‌ها، نزول باران، بر جای ماندن آسمان و زمین و... است؛ چنان‌که در قرآن کریم آمده است: ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ[۴۶].

در این آیه، از نگه داشتن آسمان از فرود آمدنش بر زمین، خبر داده شده است. در روایات نیز، چنان‌که خواهد آمد، تصریح شده است که خداوند متعال به واسطه حجت الله و امامان چنین می‌کند. در این باره، ابو حمزه ثمالی به طریقی صحیح از امام صادق(ع) نقل می‌کند که فرمود: “اگر زمین بدون امام باقی بماند، در هم فرو ریزد”[۴۷].

احمد بن اسحاق اشعری در روایتی صحیح، از امام حسن عسکری(ع) نقل می‌کند که ایشان فرمودند: “ای احمد بن اسحاق! همانا خداوند تبارک و تعالی از روزی که حضرت آدم(ع) را آفرید تا روز قیامت، زمین را از حجت خود بر بندگانش خالی نمی‌گذارد. به واسطه او بلا از اهل زمین دور می‌شود و باران می‌بارد و برکات زمین بیرون می‌آید”[۴۸].

در روایات متعدد دیگری که پیش‌تر نقل شد و در ادامه نیز خواهد آمد، امامان معصوم(ع) خود را حجت الله نامیده‌اند. ایشان در روایات متعددی نیز از مصادیق واسطه فیض سخن به میان آورده و خود را واسطه فیض خداوند معرفی کرده‌اند؛ اگرچه از واژه “وساطت فیض” سخن به میان نیاورده‌اند؛ «بِنَا يَنْزِلُ الْغَيْثُ»[۴۹]؛ “به واسطه ماست که خداوند باران را نازل می‌کند”. در همین باره، امام رضا(ع) نیز فرمودند: “... خداوند به وسیله ماست که مانع از زوال آسمان‌ها و زمین می‌شود و به واسطه ماست که باران می‌بارد و رحمت خداوند گسترده می‌شود... اگر روزی زمین از حجت خالی بماند، اهل آن در آن غرق می‌شوند؛ چنان‌که دریا اهل آن را در خود غرق می‌کند”[۵۰].

این حقیقت به بیانی زیبا در کلام امام سجاد(ع) نیز متجلی شده است. ایشان تصویری جامع از مقام امامت ترسیم می‌کنند و با تأکید بر اینکه ائمه حجت‌های خدا روی زمین‌اند، می‌فرماید: “ما امام مسلمانان و حجت‌های خدا بر عالمیان... هستیم و ما موجب امان اهل زمینیم، چنان‌که ستاره‌ها موجب امان اهل آسمان‌اند. ماییم که خدا به وسیله ما آسمان را نگاه داشته تا بر زمین نیفتد جز به اجازه او، و برای ما آن را نگه داشته تا بر اهلش موج نزند و برای ما باران ببارد و رحمت خویش را منتشر سازد و زمین برکات خود را بیرون دهد؛ و اگر امام در زمین نباشد، زمین اهل خود را فرو برد”[۵۱]. امام باقر(ع) نیز همچون امام سجاد(ع) بر واسطه فیض بودن حجت خدا تأکید می‌کند و می‌فرماید: “خداوند به واسطه ما رحمت نازل می‌کند و باران می‌بارد و...”[۵۲]. امام هادی(ع) نیز در زیارت جامعه کبیره بر این مدعا تأکید کرده است و می‌فرماید: «وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ‏ إِلَّا بِإِذْنِهِ‏»[۵۳]؛ “به واسطه شماست که خداوند باران را می‌فرستد و به واسطه شماست که آسمان را از اینکه بر زمین واقع شود، نگاه می‌دارد، مگر به اذن او”. امام رضا(ع) نیز فرمودند: “اگر زمین به اندازه یک چشم بر هم زدن از حجت خالی بماند، در هم فرو ریزد”[۵۴]. از مجموع این روایات که تنها بخشی از آنها نقل شد، به دست می‌آید که مقام حجت اللهی مقامی است که منشأ و منبع فیض خداوند روی زمین است و خداوند متعال به برکت وجود او نظام کیهانی را استوار می‌سازد. به دیگر سخن، قوام و پایداری عالم به وجود حجت الله و امام در آن است؛ از این‌رو، می‌توان مدعی شد که وقوع روز قیامت نیز هنگامی است که دنیا از امام تهی شود[۵۵].

حجت الله در سخنان اصحاب امامان(ع)

پیش‌تر اشاره شد که یکی از پرکاربردترین واژگان توصیف کننده مقام امامت، واژه حجت الله است؛ به گونه‌ای که اصحاب ائمه نیز در گفت و گوهای خود از همین تعبیر استفاده می‌کردند. در این باره، زید بن علی بن الحسین می‌گوید: “در هر زمان، مردی از ما اهل بیت وجود دارد که خداوند به وسیله او بر خلق خود احتجاج می‌کند و حجت عصر ما پسر برادرم، جعفر بن محمد است. کسی که از او پیروی کند، گمراه نشده و کسی که با او مخالفت کند، هدایت نخواهد شد”[۵۶]. بر اساس نقلی صحیح، هنگامی که زید بن علی بن الحسین از مؤمن طاق خواست که او را در قیامش یاری کند، مؤمن طاق ضمن مخالفت با وی، به او گفت: “اگر برای خدا حجتی روی زمین باشد، پس متخلف از تو نجات یافته و خروج کننده همراه با تو هلاک یافته است و اگر برای خدا حجتی روی زمین نباشد، پس متخلف از تو و خروج کننده همراه با تو، مساوی‌اند”[۵۷].

حمران بن اعین، از یاران امام صادق(ع) هنگامی که برای سخن گفتن در حضور آن حضرت اجازه گرفت، چنین گفت: “شهادت می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست... و شهادت می‌دهم که علی(ع) حجت خدا بر خلق اوست”[۵۸]. در روایتی صحیح، امام کاظم(ع) به محمد بن ابی نصر فرمودند: “اگر چیزی به تو بگویم، به آن اطمینان پیدا می‌کنی؟ محمد گفت: فدایت گردم، اگر به گفته شما اطمینان پیدا نکنم، پس به گفته چه کسی اطمینان کنم، در حالی که شما حجت خدا بر خلق او هستی”[۵۹]. مأمون عباسی نیز آن‌گاه که خواست معارف دین را از امام رضا(ع) جویا شود، فضل بن سهل را نزد ایشان روانه ساخت. فضل بن سهل پیغام مأمون را چنین ابلاغ کرد: «إِنِّي أُحِبُّ أَنْ تَجْمَعَ لِي مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ فَإِنَّكَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ مَعْدِنُ الْعِلْمِ»[۶۰]؛ “من دوست دارم که حلال و حرام و واجبات و مستحبات را برایم یکجا جمع کنی [و بیان کنی]. همانا تو حجت خدا بر خلق او و معدن علم هستی”. بر اساس نقلی صحیح، عبد الله بن جعفر حمیری هنگامی که در دوران غیبت صغرا به حضور ابو عمرو عثمان بن سعید، نائب اول حضرت مهدی(ع) شرفیاب شد، به وی فرمود: “اعتقاد و دین من این است که زمین، خالی از حجت نخواهد ماند”[۶۱][۶۲].

نتیجه‌گیری

از آنچه گذشت، می‌توان بدین نتیجه دست یافت که بر اساس روایات متواتر و متعددی که از ائمه اطهار(ع) رسیده است، امام حجت الله روی زمین است که واسطه فیض خدا و نماینده او میان آفریدگانش است که خداوند او را برگزیده است؛ همچنین امام، معصوم، هدایتگر بندگان خدا و دارای علم الهی خطاناپذیر است که مرجعیت دینی و علمی جامعه به او سپرده شده است[۶۳][۶۴].

منابع

  1. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  2. «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّيِّ عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ(ع)قَالَ: إِنَّ الْحُجَّةَ لَا تَقُومُ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَّا بِإِمَامٍ حَتَّى يُعْرَفَ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۷. این روایت با سند صحیح دیگری از امام رضا(ع) نیز نقل شده است. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۷.
  3. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۷۳؛ شیخ صدوق، من لا یحضر الفقیه، ج۲، ص۶۱۰.
  4. «اللَّهُمَّ لَا تَخْلُ الْأَرْضَ مِنْ حُجَّةٍ لَكَ عَلَى خَلْقِكَ ظَاهِرٍ أَوْ خَافٍ مَغْمُورٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُكَ وَ بَيِّنَاتُكَ». ابن بابویه قمی، الامامة و التبصرة، ص۲۶؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸؛ محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۲۲۱. این روایت با چهار سند متفاوت از کمیل بن زیاد نیز نقل شده است. ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۹۳-۲۹۴. شیخ صدوق می‌نویسد: و لهذا الحديث طرق كثيرة. شواهد و قراین یاد شده از اعتبار این روایت نشان دارد؛ افزون بر آن‌که مضمون آن به طرق صحیح در دیگر روایات نیز بیان شده است.
  5. «يَا عَلِيُّ إِنَّ اللَّهَ احْتَجَّ فِي الْإِمَامَةِ بِمِثْلِ مَا احْتَجَّ بِهِ فِي النُّبُوَّةِ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۹۴. این روایت با سند دیگری نیز نقل شده است. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۳۸.
  6. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۹. نظیر این روایت با سندهای دیگری نیز نقل شده است. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۰؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۷؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۱۴۰.
  7. «لَوْ كَانَ النَّاسُ رَجُلَيْنِ لَكَانَ أَحَدُهُمَا الْإِمَامَ وَ قَالَ إِنَّ آخِرَ مَنْ يَمُوتُ الْإِمَامُ لِئَلَّا يَحْتَجَّ أَحَدٌ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ تَرَكَهُ بِغَيْرِ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَيْهِ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۰؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۱۴۰. این روایت با سند دیگری نیز نقل شده است. ر.ک: شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۶.
  8. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۷؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۱۳۹.
  9. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۶۴.
  10. گفتنی است، تمام راویان این روایت ثقه‌اند. عبدالله بن سلیمان عامری نیز شخصیتی است که اگرچه برخی منابع او را راوی مجهولی معرفی کرده‌اند، مرحوم خویی بر اساس برخی نسخه‌های کتاب خود، وی را ثقه دانسته است. ر.ک: سید ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۲۰۲. افزون بر آن، مضمون این روایات در روایاتی که پیش‌تر گذشت نیز وجود دارد که موجب افزایش اعتبار آن می‌شود.
  11. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸.
  12. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸.
  13. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸.
  14. در این باره، ر.ک: مصطفوی، حسن، التحقیق، ج۷، ص۱۷۱.
  15. «مراد از امام معصوم نیست، مگر عالم عادلی که عدالتش مأمون باشد از برطرف شدن.»... ملا عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۷۵.
  16. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۱؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۰۳. این روایت با سند دیگری نیز نقل شده است. ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۴۰.
  17. «... الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُيُوبِ الْمَخْصُوصُ بِالْعِلْمِ... فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ يَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ...». این روایت به طرق گوناگون در کتاب‌های مختلف روایی نقل شده است که موجب افزایش اعتبار آن می‌شود. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۳۷؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۶۷۵؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۱۶؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۶۷۵؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۹۶؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۲۱۸.
  18. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۶۶-۲۶۸.
  19. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۳. همچنین، ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۱۴ و ۳۲۷؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۳.
  20. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸.
  21. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۱۳۸؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۹؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۳.
  22. «وَ اللَّهِ مَا تَرَكَ اللَّهُ الْأَرْضَ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ آدَمَ(ع) إِلَّا وَ فِيهَا إِمَامٌ يُهْتَدَى بِهِ إِلَى اللَّهِ حُجَّةً عَلَى الْعِبَادِ...». ابن بابویه قمی، الامامة و التبصرة، ص۲۹. این روایت با سندهای مختلف، در دیگر منابع نیز آمده است. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۹؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۷؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۱۳۸. گفتنی است، این روایت در برخی منابع به امام صادق(ع) نسبت داده شده است. ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۳۰؛ شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص۲۰۵-۲۰۶.
  23. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۳۷. این روایت با سندهای دیگری نیز نقل شده است. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۴۲؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۱۶۶.
  24. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۱۳۷. نظیر این مضمون در دیگر روایات نیز آمده است. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ص۱۷۹؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۸۴.
  25. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۶۹.
  26. از آنجا که ممکن است تصور شود، چنین روایاتی را غالیان وضع کرده‌اند، نگارنده روایات انتخابی را از جهت وجود داشتن یا نداشتن غالیان در سلسله اسناد آنها بررسی کرده و پس از اطمینان از اینکه غالیان در سلسله راویان آنها وجود ندارند، آنها را نقل کرده است؛ ضمن آن‌که وجود روایات صحیح نیز خود، موجب اطمینان نسبت به صدور این مضامین از سوی امامان معصوم(ع) می‌شود. افزون بر آن، برخی از این روایات از کتاب بصائر الدرجات نقل شده که نویسنده آن، خود نسبت به وجود غالیان هشیار بوده است. این مدعا از اینجا به دست می‌آید که وی خود کتابی در رد غالیان نوشته است. ر.ک: احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۵۴.
  27. «إِنَّ لِلَّهِ مَدِينَتَيْنِ إِحْدَاهُمَا بِالْمَشْرِقِ وَ الْأُخْرَى بِالْمَغْرِبِ عَلَيْهِمَا سُورَانِ مِنْ حَدِيدٍ وَ عَلَى كُلِّ مَدِينَةٍ أَلْفُ أَلْفِ مِصْرَاعٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ فِيهَا سَبْعُونَ أَلْفَ أَلْفِ لُغَةٍ يَتَكَلَّمُ كُلٌّ لُغَةً بِخِلَافِ لُغَةِ صَاحِبِهِ وَ أَنَا أَعْرِفُ جَمِيعَ اللُّغَاتِ وَ مَا فِيهِمَا وَ مَا بَيْنَهُمَا وَ مَا عَلَيْهَا حُجَّةٌ غَيْرِي وَ الْحُسَيْنُ أَخِي». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۶۲.
  28. سند این روایت چنین است: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِي الصَّلْتِ الْهَرَوِيِّ قَالَ: كَانَ الرِّضَا(ع)...». اباصلت هروی و علی بن ابراهیم بن هاشم، هر دو از ثقات‌اند. احمد بن زیاد بن جعفر همدانی نیز کسی است که خود شیخ صدوق در وصف او گفته است: كان رجلًا ثقة ديّناً فاضلًا. ر.ک: سید ابوالقاسم موسوی خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۱۲۸.
  29. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۲۸.
  30. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۰۹. این روایت در منابع دیگری نیز نقل شده است؛ ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد فی معرفة حج الله علی العباد، ج۲، ص۳۳۰؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۳۵؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۴۱۲؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۲۴۸.
  31. «أَ تَرَى مَنْ جَعَلَهُ اللَّهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِهِ يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ مِنْ أُمُورِهِمْ». محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۲.
  32. «يَا هِشَامُ لَا يَحْتَجُّ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى خَلْقِهِ بِحُجَّةٍ لَا يَكُونُ عِنْدَهُ كُلُّ مَا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۲.
  33. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۷-۲۲۸؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۳۶.
  34. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۲.
  35. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۳. امام صادق(ع) مانند همین کلام را به ابراهیم بن عمر نیز فرموده است.
  36. «إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَحْتَجَّ بِعَبْدٍ مِنْ عِبَادِهِ ثُمَّ يُخْفِي عَنْهُ شَيْئاً مِنْ أَخْبَارِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ». محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۶. روایات دیگری نیز در این باره وجود دارد. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۷.
  37. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۵۸.
  38. این روایت در بسیاری از متون حدیثی کهن شیعه نقل شده است؛ برای نمونه، ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۶۶؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۱۳۳، ۳۴۱ و ۳۴۳؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الاختصاص، ص۲۳۵؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۳۴؛ محمد بن حسن طوسی، الامالی، ص۵۸؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل الجاج، ج۱، ص۲۵۸-۲۶۱؛ حسن بن یوسف حلی، کشف الیقین فی فضائل امیر المؤمنین(ع) ص۵۶؛ نهج الحق و کشف الصدق، ص۲۴۰. شبیه روایت یاد شده در برخی متون اهل سنت نیز آمده است؛ برای نمونه، ر.ک: یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۳؛ ابن حجر، فتح الباری، ج۸، ص۴۵۹؛ علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۶۵.
  39. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ص۲۲۳.
  40. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۷۱.
  41. «اللَّهُمَّ لَا تَخْلُ الْأَرْضَ مِنْ حُجَّةٍ لَكَ عَلَى خَلْقِكَ ظَاهِرٍ أَوْ خَافٍ مَغْمُورٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُكَ وَ بَيِّنَاتُكَ». ابن بابویه قمی، الامامة و التبصرة، ص۲۶؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸؛ محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۲۲۱. پیش‌تر از اعتبار این روایت سخن به میان آمد.
  42. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۷؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۱۸۶؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۹۹.
  43. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۶. این روایت با سندهای دیگری نیز نقل شده است. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۷؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۰۰؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الاختصاص، ص۲۱.
  44. «إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ أَنْ يَكُونَ فِيهَا حُجَّةٌ عَالِمٌ إِنَّ الْأَرْضَ لَا يُصْلِحُهَا إِلَّا ذَلِكَ وَ لَا يُصْلِحُ النَّاسَ إِلَّا ذَلِكَ». شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۳.
  45. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۷۴.
  46. «آیا ندیده‌ای که خداوند آنچه را در زمین است و (نیز) کشتی‌ها را که در دریا به فرمان وی روانند، برای شما رام کرده است و آسمان را از فرو افتادن روی زمین -جز به اذن وی- باز می‌دارد؟» سوره حج، آیه ۶۵.
  47. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۹.
  48. «يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يُخَلِّ الْأَرْضَ مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ(ع) وَ لَا يُخَلِّيهَا إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ بِهِ يَدْفَعُ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ بِهِ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِهِ يُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْضِ». شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۳۸۴.
  49. شیخ صدوق، الخصال، ج۲، ص۶۲۶ و نیز، ر.ک: حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۱۱۵.
  50. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۲۰۸. گفتنی است، در سلسله راویان این حدیث، محمد بن فضیل صیرفی وجود دارد که برخی او را به غلو متهم کرده‌اند. ابن‌داود حلی، رجال ابن داود، ص۵۱۰. با وجود این، به نظر می‌رسد که وی مورد تأیید محدثانی همچون محمد بن حسن صفار، کلینی، ابن قولویه شیخ صدوق بوده است؛ بدین دلیل که در آثار ایشان نام وی بسیار به چشم می‌خورد، در حالی که برخی از ایشان همچون صفار، خود در شناخت غالیان چیره دست بوده و از همین رو بوده است که کتابی در رد غالیان نوشته است. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۵۴. کلینی نیز بیش از ۱۶۰ بار از وی روایت نقل کرده است. برخی دیگر از ایشان، همچون ابن قولویه نیز در مقدمه کتاب کامل الزیارات تصریح می‌کند که تنها از افراد موثق روایت نقل کرده است. ر.ک: ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۴. شایان ذکر است، مرحوم خویی بر اساس همین سخن ابن قولویه، راویانی را که ارباب علم رجال به وثاقت ایشان تصریحی نکرده‌اند، اما ابن قولویه از آنها روایت نقل کرده است، افرادی ثقه و معتمد دانسته است. ر.ک: سید ابوالقاسم موسوی خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۵۰. شیخ صدوق نیز در کتاب من لا یحضره الفقیه، بارها از وی روایت نقل می‌کند، در حالی که خود در ابتدای کتاب تصریح می‌کند که آنچه در این کتاب آمده است، فتاوای او به شمار می‌آید. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳. با توجه به آنچه گذشت، می‌توان محمد بن فضیل را نزد شیخ صدوق، راوی‌ای معتمد به شمار آورد و در نتیجه، اتهام غلو را از وی دور ساخت. افزون بر آن، با توجه به آن‌که مضمون این روایت در دیگر روایات معتبر نیز آمده است، دست کم می‌توان به عنوان مؤید به آن استناد کرد.
  51. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۷؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۱۸۶؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۹۹؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۳۱۷.
  52. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ص۲۰۵-۲۰۶.
  53. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۵.
  54. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۸۹.
  55. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۷۵.
  56. شیخ صدوق، الامالی، ص۵۴۳-۵۴۴.
  57. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۴؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل الجاج، ج۲، ص۳۷۶؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۶، ص۱۸۰.
  58. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۲۱۲-۲۱۳.
  59. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۸۸-۴۸۹.
  60. حسن بن شعبة حرانی، تحف العقول، ص۴۱۵.
  61. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۲۹-۳۳۰.
  62. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۷۹.
  63. گفتنی است، ائمه اطهار(ع) خود به طور مستقل هر یک از مؤلفه‌های مقام حجت اللهی را تبیین کرده‌اند که در ادامه نوشتار به بررسی سخنان ایشان خواهیم پرداخت.
  64. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۶۴-۲۸۰.