ارزش در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۳ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۰۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ارزش است. "ارزش" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ارزش (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

ارزش‌ها مهم‌ترین و کانونی‌ترین بخش یک فرهنگ محسوب می‌شوند و از این‌رو، بخش معظم فرهنگ دینی انعکاس یافته در قرآن کریم نیز مستقیم و غیرمستقیم به حوزه ارزش‌ها اختصاص یافته است. ارزش‌ها از یک سو تبلور عقاید و باورهای کلان و به اصطلاح جهان‌بینی یک فرهنگ و از سوی دیگر، تأمین کننده هنجارها، قواعد، الگوها و شیوه‌های مختلف تعیین کننده نحوه زیست و عمل در عرصه‌های گوناگون زندگی فردی و اجتماعی هستند و در صورت التزام به رعایت آنها، غالباً در جلوه‌ها و جهت‌گیری‌های ذهنی، احساسی، رفتاری و گرایش‌ها و تمایل‌های برجسته، تظاهر و تبلور می‌یابند.

از منظر جامعه‌شناختی نیز ارزش‌ها راهکارهای ضابطه‌مند و عموماً پذیرفته شده و پاسخ‌های اجتماعی مصوب به طیف گسترده نیازهای اساسی افراد در جامعه تلقی می‌شوند. به عبارت دیگر، ارزش‌ها مهم‌ترین مؤلفه نهادهای اجتماعی اعم از اولی و ثانوی هستند که به مثابه شالوده‌های اساسی و زیرساخت‌های بنیادین، رهنمودهای لازم و شیوه‌های معتبر فرهنگی برای تأمین و ارضای نیازهای اساسی و درجه دوم اعضای جامعه را به دست می‌دهند؛ از این‌رو، فلسفه وجودی ارزش‌ها نیز همچون نهادها پاسخ‌دهی مستقیم و غیرمستقیم به نیازها و تمهید چارچوب‌های الگویی برای ارضای آنها به شیوه‌های مطلوب است. نیازهای انسان اعم از اولی و ثانوی، مادی و غیرمادی، فردی و اجتماعی، ذاتی و ابزاری، ثابت و متغیر، جهان‌شمول و منطقه‌ای، همیشگی و موقتی و... همه و همه با ارجاع به زیرساخت‌های ارزشی غالباً غیرشخصی و با وساطت آنها، رفع و رجوع می‌گردند. گفتنی است ارتباط میان باورها و ارزش‌ها، نیازها و ارزش‌ها، هنجارها و ارزش‌ها، نگرش‌ها و ارزش‌ها، رفتارها و ارزش‌ها و سایر عناصر فرهنگی با ارزش‌ها به‌رغم آنچه در ترسیم ارتباط تئوریک نظاموار آنها ادعا می‌شود، دست‌کم در بسیاری موارد، وضوح چندانی ندارد و به راحتی نمی‌توان خطوط ارتباطی میان ارزش‌ها با سایر عناصر فرهنگی ذی‌ربط را دقیق و همه‌پذیر ترسیم نمود. نگاهی سطحی به عناصر درونی نظام فرهنگی هر جامعه نشان می‌دهد که بر گرد هر نیاز، بسته به درجه اهمیت، مجموعه‌ای از ارزش‌های ریز و درشت با چینش‌های مختلف و به صورتی نسبتاً نظاموار تجمع یافته و یک هیئت انتزاعی گسترده تحت عنوان نظام یا خرده نظام ارزش‌ها به وجود آورده‌اند.

ویژگی دیگر ارزش‌ها، دو شقی یا دو قطبی بودن آنهاست که از یکی تحت عنوان ارزش‌ها یا ارزش‌های مثبت و از دیگری به عنوان ارزش‌های منفی یا ضد ارزش‌ها یاد می‌شود. برخی اندیشمندان به قسم سومی نیز تحت عنوان “ارزش‌های خنثی” توجه داده‌اند که اتفاق نظر چندانی در خصوص آن وجود ندارد. نکته دیگر اینکه ارزش‌های قرآنی به مثابه مفاهیم مبین بایدها و نبایدها و حسن و قبح‌های موجود در نظام تشریعی اسلام، گاه در قالب یک سلسله مفاهیم عام انتزاعی همچون عدالت و احسان و گاه در قالب مصداق‌های عینی آن مفاهیم همچون قصاص و انفاق مطرح شده‌اند؛ البته همان گونه که در بخش‌های بعدی نوشتار ذکر خواهد شد، دسته دوم از کمیت، تعدد و تنوع بیشتری در مقایسه با دسته اول برخوردارند. در این نوشتار ابتدا به ذکر دسته اول تحت عنوان “مفاهیم عام” اعم از ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها و سپس به دسته دوم تحت عنوان “مفاهیم خاص” ناظر به ارزش‌های اجتماعی متناسب با نهادهای‌های مختلف پرداخته شده است.

گفتنی است تقسیم‌بندی اعمال شده، بیشتر ترجیحی و استحسانی بوده و با توجه به مقدورات انتخاب شده است و به رغم تلاش زیاد، در برخی موارد به صورتی اجتناب‌ناپذیر، همپوشانی و تداخل‌هایی رخ نموده است. مجدداً تأکید می‌شود که این مطالعه صرفاً در صدد ارائه فهرستی کلی از ارزش‌های اجتماعی موجود در قرآن کریم با حداقل توضیحات تفسیری و تحلیل‌های جامعه شناختی است. بدیهی است توضیح تفصیلی آنها، بسط و مجال بیشتری می‌طلبد. ارزش‌های تأسیسی و تأییدی موجود در قرآن کریم، علاوه بر خاستگاه وحیانی و اعتبار قدسی، از مؤیدات عقلی، فطری و تجربی آشکاری نیز برخوردارند و با معیار حسن و قبح عقلی به عنوان عام‌ترین چارچوب مرجع در ارزیابی و سنجش ارزش‌ها و هنجارها، کاملاً توجیه پذیرند.

گفتنی است در این مطالعه از ارزش‌های فردی انعکاس یافته در قرآن که از اهمیت و جایگاه بسیار درخوری برخوردارند، به دلیل ضیق مجال و عدم ارتباط با موضوع نوشتار، سخنی به میان نیامده است. از جهان‌بینی اسلام به عنوان کانونی‌ترین زیرساخت اعتقادی ارزش‌ها و تا حدی تضمین‌کننده پذیرش و التزام به رعایت آنها و همچنین از مجموعه بسترها، زمینه‌ها، شرایط و تمهیداتی که استقرار و تثبیت یک نظام ارزشی و عمل به آن را در سطوح خرد و کلان مهیا می‌سازد، نیز تنها در حد اجمال و اشاره و در مواردی به صورت ضمنی، مطالبی ذکر شده است.[۱]

مبانی عام ارزش‌ها

قرآن کریم طی آیاتی، هرچند به صورت تلویحی به مبانی و زیرساخت‌های عام ارزش‌های اجتماعی مورد نظر خود توجه داده است. از مباحث مفهومی پیش گفته اصالتاً غیرقرآنی که بگذریم، سایر مبانی را می‌توان در قالبی نسبتاً نظاموار به شرح زیر مطرح نمود که عمدتاً با محوریت دیدگاه‌های تفسیری و فلسفی اجتماعی علامه طباطبایی شرح و تقریر شده است. تردیدی نیست نظام ارزشی اسلام نیز همچون همه نظام‌های ارزشی، به طور معمول هدف‌ها و غایت‌هایی را در پرتو عملیاتی شدن و اجرای خود تعقیب می‌کند؛ غایت‌هایی که شناخت آن، چرایی و چگونگی این نظام را تا حد زیاد تبیین و انگیزه و اشتیاق به رعایت آن را تشدید می‌کند.

رسیدن انسان به سعادت و تقرب خدا

پر واضح است که هدف غایی از تشریح نظام ارزشی اسلام و الزام به رعایت احکام و قوانین منبعث از آن، زمینه‌سازی برای نیل انسان‌ها به سعادت دنیوی و اخروی و تعالی و تقرب به خداوند است. به بیان علامه طباطبایی: یکی از کمالات وجودی انسان، داشتن نظام صالح در زندگی دنیا و یکی دیگر داشتن حیات سعیده در آخرت است و راه تأمین این دو سعادت، دینی است که متکفل قوانین شایسته برای اصلاح اجتماع و نیز مشتمل بر جهاتی از تقرب خدا به نام عبادات باشد تا انسان‌ها بدان‌ها عمل کنند، هم معاششان نظم پیدا کند و هم جانشان نورانی و مهذب گردد و در نتیجه با جانی نورانی و مهذب و عملی صالح، شایسته کرامت الهی در دار آخرت شوند، این است حقیقت امر[۲]. منطق حاکم بر تشریح این سنخ ارزش‌ها نیز به تبع کلیت دین، حقانیت، انطباق با واقع، همسویی با اقتضائات کلان نظام خلقت، همخوانی با مصالح و منافع حیات جمعی و هدف‌ها و غایت‌های مورد نظر از خلقت انسان است. به بیان علامه طباطبایی: اگر آمری ما را به التزام به عدالت و اجتناب از ظلم امر کند، این امر حق خواهد بود برای اینکه موافق با نظام عام جهانی است، چراکه نظام عالم هم که هر چیزی را به سعادت و خیر خود هدایت می‌کند بر آدمیان واجب کرده است که به طور اجتماعی زندگی نموده و اجزای جامعه‌شان با هم متلائم و سازگار بوده باشد و برخی از آن مزاحم برخی دیگر نشوند و یک گوشه جامعه، گوشه دیگر را فاسد نسازد تا بدین وسیله از سعادت وجود آنچه که برای جامعه مقدور است، به دست آمده و همه اجزایش بهره خود را از آن سعادت بگیرند، پس مصلحت مطلق نوع انسان هم همان سعادت در زندگی او است و امر به عدالت و نهی از ظلم با این مصلحت مطلق موافق است و چون موافق است، حق است. برعکس، چون امر به ظلم و نهی از عدالت، با این نظام عام موافقت ندارد، باطل است[۳].[۴]

اجتناب‌ناپذیر بودن زندگی اجتماعی

موضوع محوری دیگری که فلسفه وجودی ارزش‌های اجتماعی را تبیین می‌کند، اجتناب‌ناپذیر بودن زندگی اجتماعی است. بشر چه به اقتضای بنیادهای طبیعی، سازمان وجودی، نیازها و ضرورت‌ها، گزینش عقلانی جهت تسهیل امور و تأمین حوایج و خواسته‌ها، اتفاق و تصادف و... به زندگی اجتماعی روی آورده و این الگوی زیستی را از ابتدای حیات خویش اختیاراً یا اضطراراً پذیرا شده است. چنین نظامی قهراً، لوازم، الزام‌ها و اقتضائاتی دارد که قاعدتاً همگان باید در جهت تأمین آن با هدف بهره‌گیری از فرصت‌ها و امکانات جمعی، سرمایه‌های وجودی و آثار و دستاوردهای مشترک به صورت متقابل بکوشند. ارزش‌های اجتماعی نیز در همین ارتباط و به اقتضای این الگوی زیستی، ضرورت طرح یافته‌اند. به بیان برخی اندیشمندان: ارزش و مطلوبیت زندگی اجتماعی، ریشه در مصالح مادی و معنوی انسان دارد؛ چراکه مصالح مادی و معنوی انسان تنها در سایه زندگی اجتماعی تحقق می‌یابند یا دست‌کم در جامعه، بهتر تأمین می‌شوند؛ پس در حقیقت تأمین مصالح اعضای جامعه، محور و اساس ارزش‌هاست[۵].

علامه طباطبایی نیز در نقش و تأثیر جامعه در سعادت و شقاوت اعضا می‌نویسد: اگر اعضای جامعه، تفکرشان، تفکر اجتماعی باشد، خیر و شر و فساد و صلاح، تقوا و فجور، نیکی کردن و بدی کردن و... یک یک آنها در خیر و شر مجتمعشان تأثیر می‌گذارد، یعنی اگر جامعه صالح شد آنان نیز صالح گشته و اگر فاسد شد، فاسد می‌گردند، اگر جامعه با تقوا شد، آنان نیز با تقوا می‌شوند و اگر فاجر شد فاجر می‌گردند[۶]. و در موضعی دیگر می‌نویسد: از نظر اسلام، زندگی واقعی همان زندگی آخرت است و اسلام سعادت زندگی یعنی زندگی اخروی بشر را جز با مکارم اخلاق و طهارت نفس از همه رذائل، تأمین شدنی نمی‌داند و باز به حد کمال و تمام، رسیدن به این مکارم را وقتی ممکن می‌داند که بشر دارای زندگی اجتماعی صالح باشد، و دارای حیاتی باشد که بر بندگی خدای سبحان و خضوع در برابر مقتضیات ربوبیت خدای تعالی و بر معامله بشر بر اساس عدالت اجتماعی مبتنی باشد[۷].

یکی از لوازم اجتناب‌ناپذیر زندگی اجتماعی، داشتن قواعد، معیارها و نظامات تشریعی معتبر و کارآمد و مورد قبول احترام همه یا اکثریت جامعه است. برخورداری از این سنخ قوانین و هنجارها، مستلزم و مسبوق به وجود و پذیرش نظامی از ارزش‌ها و اصول زیرساختی متناسب خواهد بود. علامه طباطبایی در بیان این ضرورت می‌نویسد: انسان وقتی به آن کمال و سعادت که برایش مقدر شده می‌رسد که اجتماعی صالح سازد، اجتماعی که در آن سنت‌ها و قوانین صالح حکومت کند، قوانینی که ضامن رسیدن انسان به سعادتش باشد... بشر اجتماعی و مدنی هرگز نمی‌تواند اجتماعی زندگی کند، مگر وقتی که قوانین داشته باشد، دلیلش این است که با نبودن قانون و سنت‌هایی که مورد احترام همه، و حداقل اکثریت باشد، جمع مردم متفرق و جامعه‌شان منحل می‌شود. این سنت‌ها و قوانین قضایایی است کلی و عملی به شکل “نباید چنین کرد”، “فلان چیز حرام است”، “فلان چیز جایز است” و این قوانین هرچه باشد، و اگر احترام دارد و معتبر است، به سبب مصلحت‌هایی است که برای اجتماع در پی دارد، و جامعه را صالح می‌سازد، پس در این قوانین مصالح و مفاسد اعمال، در نظر گرفته می‌شود[۸]. این قوانین و نظامات، باید در راستای تأمین سعادت دنیوی و اخروی انسان‌ها تأمین و تدارک شود. همین نویسنده در موضعی دیگر می‌نویسد: این سعادت امر یا اموری است کمالی، و تکوینی که به انسان ناقص که او نیز موجودی است تکوینی ضمیمه می‌شود، و او را انسانی کامل در نوع خود، و تام در وجودش می‌سازد؛ پس این سنن و قوانین - که گفتیم قضایای عملی و اعتباری است – واسطه‌ای است بین نقص انسان و کمال او، و راه عبوری است بین دو منزلگاه او، و همان طور که گفتیم تابع مصالح اوست که عبارت است از کمال یا کمالات او، و این کمالات مانند آن واسطه اعتباری و خیالی نیست، بلکه اموری است حقیقی و واقعی و سازگار با نواقصی که هر یک مصداق یکی از حوایج حقیقی انسان است؛ پس حوایج حقیقی و واقعی انسان، این قضایا و بکن‌ونکن‌های عملی را وضع کرده و معتبر شمرده است، و مراد از حوایج، آن چیزهایی است که نفس انسان آنها را با امیال و تصمیم‌هایش می‌طلبد، و عقل هم که یگانه نیروی تمییز بین خیر و نافع و ما بین شر و مضر است، آنها را تصدیق می‌کند و معین می‌کند که فلان قانون حاجتی از حوایج واقعی انسان را بر می‌آورد، یا رفع احتیاج نمی‌کند؛ بنابراین اصول و ریشه‌های این قوانین باید حوایج حقیقی انسان باشد، حوایجی که واقعاً حاجت است، نه بر حسب تشخیص هوای نفس[۹].[۱۰]

دین؛ معتبرترین و تنها منبع سنن و قوانین برای کسب سعادت

اصل محوری دیگر در این منظومه فکری اینکه دین الهی، معتبرترین و از بسیاری جهات تنها منبع تأمین‌کننده سنن و قوانین مورد نیاز برای کسب سعادت دنیوی و اخروی انسان است. به بیان علامه طباطبایی: یکی از کمالات وجودی انسان داشتن نظام صالح در زندگی دنیا و یکی دیگر داشتن حیات سعیده در آخرت است و راه تأمین این دو سعادت، دینی است که متکفل قوانین شایسته برای اصلاح اجتماع و نیز مشتمل بر جهانی از تقرب خدا به نام عبادات باشد تا انسان‌ها بدان‌ها عمل کنند، هم معاششان نظم پیدا کند و هم جانشان نورانی و مهذب گردد و در نتیجه با جانی نورانی و مهذب و عملی صالح، شایسته کرامت الهی در دار آخرت شوند، این است حقیقت امر[۱۱].

دین با تشریع این قوانین و مقررات و تأیید سنت‌ها و رویه‌های رایج عقلانی در راستای تأمین لوازم ارزشی و هنجاری زندگی اجتماعی، عملاً بر اجتماعی زیستن انسان‌ها مهر تأیید نهاده و نظام تشریعی خود را متناسب با ضرورت‌های آن طراحی کرده است: آنچه از قوانین برای بشر تشریع کرده، به منظور تأمین مصالح انسان، و دوری از مفاسد است و در آن رعایت بهترین و مؤثرترین راه برای رسیدن انسان به سعادت و جبران شدن نواقص شده است. این در حقیقت امضای روش عقلا در مجتمع انسانی است. می‌خواهد بفرماید: این خوب و بدها، و مصلحت و مفسده‌ها، امر و نهی‌ها، ثواب و عقاب‌ها، مدح و ذم‌ها و امثال اینها که نزد عقلا دائر و معتبر است، و اساس قوانین عقلایی است، همچنین اساس احکام شرعی که خدا مقنن آن است، نیز هست[۱۲]. اسلام به عنوان کامل‌ترین دین الهی، نظام ارزشی خود را بر مبانی خاصی استوار ساخته است: اسلام، برای تأمین سعادت دنیا و آخرت بشر اصلاحات خود را از دعوت به توحید شروع کرد، تا تمامی افراد بشر یک خدا را بپرستند، و آنگاه قوانین خود را بر همین اساس تشریع نمود و تنها به تعدیل خواست‌ها و اعمال اکتفا نکرد، بلکه آن را با قوانین عبادی تکمیل نمود و نیز معارف حقه و اخلاق فاضله را بر آن اضافه کرد. آنگاه ضمانت اجرا را در درجه اول به عهده حکومت اسلامی و در درجه دوم به عهده جامعه نهاد، تا تمامی افراد جامعه با تربیت صالحه علمی و عملی و با داشتن حق امر به معروف و نهی از منکر در کار حکومت نظارت کنند. از مهم‌ترین مزایایی که در این دین به چشم می‌خورد ارتباط تمامی اجزای اجتماع به یکدیگر است، ارتباطی که باعث وحدت کامل بین آنان می‌شود، به این معنا که روح توحید در فضایل اخلاقی که این آیین بدان دعوت می‌کند، ساری و روح اخلاق نامبرده در اعمالی که مردم را بدان تکلیف فرموده جاری است. در نتیجه تمامی اجزای دین اسلام بعد از تحلیل به توحید بر می‌گردد و توحیدش بعد از تجزیه به صورت آن اخلاق و آن اعمال جلوه می‌کند، همان روح توحید اگر در قوس نزول قرار گیرد آن اخلاق و اعمال می‌شود و اخلاق و اعمال نامبرده در قوس صعود همان روح توحید می‌شود[۱۳].

همین نویسنده در بیان هدف شارع از تشریع این نظام می‌نویسد: بنای شارع همه بر این بوده است که مصالح عمومی بشر را تأمین نموده و مفاسدی را که در اجتماع بشر پیدا می‌شود اصلاح کند، و به این وسیله سعادت حیات بشر را تمام کند و لذا به همین منظور آن دستورهای عملی را با دستورهای اخلاقی مخلوط کرده، تا نفوس را تربیت و ارواح را تطهیر نموده، معارف عالیه، یعنی توحید و ولایت و سایر اعتقادات پاک را صفایی دیگر دهد[۱۴]. وی در بیان ضمانت اجرای این نظام نیز می‌نویسد: تنها ضامن اجرای قوانین همانا اخلاق عالیه انسانی است، چون اراده در بقایش و استدامه حیاتش تنها می‌تواند از اخلاق مناسب با خود استمداد کند. اگر سنتی و قانونی که در جامعه جریان دارد متکی بر اساسی قویم از اخلاق عالیه باشد، به درختی می‌ماند که ریشه‌ها در زمین و شاخه‌ها در آسمان دارد و به عکس اگر چنین نباشد به بوته خاری می‌ماند که خیلی زود از جای کنده شده و دستخوش بادها می‌شود[۱۵].[۱۶]

مبانی اعتقادی ارزش‌ها

هر نظام ارزشی به یک جهان‌بینی، منظومه فکری، سازمان اعتقادی و مجموعه‌ای از باورها و اندیشه‌های بنیادین متکی است و تجلی یک نظام بینشی و اعتقادی می‌باشد. نظام ارزشی اسلام نیز ریشه در مبانی، اصول و زیرساخت‌های اعتقادی آن دارد. این مبنا حتی با نظر اندیشمندانی که مطلق ارزش‌ها یا صرفاً ارزش‌های اخلاقی را به زیرساخت‌های فطری، طبیعی و مدرکات عقل عملی مستند ساخته و آنها را اموری فرادینی می‌انگارند، توجیه‌پذیر است؛ چه دین حتی در صورتی که شأن علی و مولد برای ارزش‌ها نداشته باشد و منزلت و موقعیت آن صرفاً به ارزیابی و اعتبارسنجی، تأیید و تکذیب، پذیرش و طرد، تقویت و تضعیف، الزام به رعایت یا ترک ارزش‌ها نیز محدود شود، باز تمسک به چنین اصلی اجتناب‌ناپذیر خواهد بود؛ چه دین همین نقش را نیز تنها با ارجاع به مبانی و اصول الهیاتی، جهان‌شناختی، انسان‌شناختی، روان‌شناختی، جامعه‌شناختی و زیرساخت‌های اندیشه‌ای خود تأمین خواهد کرد. تردیدی نیست که حکمت عملی در هر نظام فلسفی به حکمت نظری متناسب، مبتنی خواهد بود. علاوه اینکه ادیان الهی عموماً و دین جامعی همچون اسلام خصوصاً در حوزه ارزش‌ها نیز اعم از ارزش‌های فردی و اجتماعی، رهنمودها و تعالیم مختلفی را تصریحاً و تلویحاً فرا روی بشر قرار داده‌اند. گونه‌شناسی، تعیین مصداق‌ها، حفظ و ثبات ارزش‌ها، بسط و توسعه ارزش‌ها در مقام ثبوت، تأیید و تأکید بر آنها در مقام اثبات، دخل و تصرف در نحوه چینش و درجه‌بندی ارزش‌ها در سلسله مراتب نظام ارزشی، معرفی آرمان‌ها و کمال مطلوب‌ها و غایت‌های بالذات، ارائه ملاک برای خوب‌ها و بدها و باید و نبایدها، وعده پاداش‌ها و کیفرهای دنیوی و اخروی به اعمال نیک که در افزایش نصاب التزام افراد به رعایت ارزش‌ها بسیار مؤثر است؛ توجه دادن به لزوم نیت‌مندی مناسب برای ارتقای ارزش اعمال (توجه به بعد انگیزشی و حسن فاعلی اعمال)؛ توجه دادن انسان به نقش مؤثر الزام‌های اخلاقی در تأمین نیازهای واقعی و کسب کمالات متعالی، توجه دادن به ارزش‌های فرعی و اشتقاقی به مثابه حلقات مکمل ارزش‌های ذاتی، برحذر داشتن انسان‌ها از نقض ارزش‌ها و سرپیچی از رعایت آنها، به دست دادن ملاک برای رفع ناسازگاری و تزاحم محتمل ارزش‌ها در مقام عمل و... بخشی از این اقدام‌های متعالی و نقش‌های بی‌بدیل است. ایزوتسو در توضیح نحوه ارتباط میان اخلاقیات انسانی و اخلاقیات الهی در نظام ارزشی اسلام به عنوان یکی از زیرساخت‌های هدایت گرمی نویسد: انسان باید با عدالت و صداقت نسبت به برادران خویش رفتار کند، زیرا اعمال خداوند همیشه کاملاً عادلانه و صادقانه است. انسان هرگز نباید به دیگران ظلم کند، زیرا خداوند نیز هرگز به کسی ظلم روا نمی‌دارد. در قرآن همه جا به انسان اندرز داده شده است که در ارتباط و مراوده با دیگران به آنها و خودش ظلم روا ندارد، و این نیست مگر بازتاب طبیعت الهی که همه جا می‌فرماید او به کسی ظلم نخواهد کرد. وی در موضعی دیگر می‌نویسد: می‌توان گفت که عملاً همه ارزش‌های اخلاقی که در اسلام پرورده شده، به طور مستقیم یا دست‌کم غیرمستقیم، به نحوی با اندیشه میثاق میان خدا و انسان سروکار دارد[۱۷].

در ادامه با الهام از آیات قرآن و نظام اعتقادی اسلام به پاره‌ای از این مبانی (به اجمال و صرفاً با ذکر نمونه‌هایی منتخب از آیات) اشاره خواهد شد: علم به خداوند با اوصاف ویژه، همچون: خالق هستی[۱۸]؛ مالک آسمان و زمین[۱۹]، رب عالمیان[۲۰]؛ هادی مطلق[۲۱]، توانای حکیم[۲۲]؛ غنی بالذات[۲۳]؛ بخشایشگر آمرزنده[۲۴]؛ نیرومند و شکست‌ناپذیر[۲۵]، شنوای دانا[۲۶]؛ آمرزنده و مهربان[۲۷]، سخت کیفر[۲۸]؛ عالم به غیب آسمان و زمین[۲۹]؛ شاهد و گواه بر هر چیز[۳۰]؛ بصیر به اعمال انسان‌ها[۳۱]؛ وفا کننده به وعده‌ها[۳۲]؛ محبوب‌ساز ایمان و منفورساز کفر و عصیان برای مؤمنان[۳۳]؛ امرکننده به بندگی مخلصانه و تقوای الهی[۳۴]؛ مطاع بودن خدا و پیامبرش[۳۵]؛ دوست‌دار اهل قسط[۳۶]؛ دوستدار نیکوکاران[۳۷]؛ همراه پرهیزکاران[۳۸]؛ برانگیزاننده مردگان[۳۹]؛ سریع الحساب[۴۰]؛ عذاب‌کننده شدید عصیانگران و تجاوز کنندگان از حدود الهی[۴۱] و ده‌ها صفت و ویژگی دیگر که توجه مؤمنانه به آنها، انسان را در التزام اعتقادی و عملی به ارزش‌های دینی و مورد تأیید دین تشویق و ترغیب می‌کند.

ایمان و اعتقاد قلبی به متعلقات خاص (مبدأ، معاد، نبوت عامه و خاصه، کتب آسمانی، فرشتگان و...): ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ[۴۲].

هدف‌مندی خلقت عالم: ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ[۴۳].

هدفمندی خلقت انسان: ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ[۴۴].

انحصار حق تشریع به خداوند: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ[۴۵].

برتری اسلام به عنوان آخرین نسخه حیات‌بخش بشر: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ[۴۶]؛ ﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۴۷].

لزوم تسلیم محض و اطاعت مطلق از فرامین الهی و رسولان او: ﴿وَمَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى[۴۸]؛ ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ[۴۹]؛ ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۵۰].

خدامحوری در همه امور: ﴿قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[۵۱].

پروای الهی داشتن: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ[۵۲].

توجه همزمان به دنیا و آخرت: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ[۵۳].

ترجیح حیات اخروی بر دنیوی: ﴿وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ[۵۴].

التزام به عمل صالح به اقتضای ایمان: ﴿وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ[۵۵].

انحصار طریق نیل به سعادت در ایمان مذهبی و عمل به تعالیم خداوند: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً...[۵۶].[۵۷]

شیوه‌های القا، دریافت و انتقال ارزش‌ها

قرآن کریم با بهره‌گیری از طیف گسترده‌ای از شیوه‌ها به طرح مواضع فرهنگی خود در حوزه ارزش‌ها و هنجارها پرداخته است. در این بخش برای اختصار، برخی از برجسته‌ترین آیات این محور را مرور می‌کنیم: گفتنی است برخی شیوه‌ها هرچند مصداقاً بر هم انطباق دارند، اما به دلیل تعدد و تنوع مفهومی، گاه در بیش از یک عنوان، ذکر شده است. برخی از این شیوه‌ها به فعل خداوند و با واسطه به پیامبر اکرم(ص) به عنوان فاعل القا و برخی به انسان به عنوان دریافت کننده مربوط است. این تمایز تا حدی در بیانات قرآنی انعکاس یافته است. اهم این شیوه‌ها از این قرارند:

  1. الهام فطری: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۵۸].
  2. اعطای حکمت: ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ[۵۹].
  3. تعلیم و تزکیه: ﴿يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ[۶۰].
  4. تلاوت آیات: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ[۶۱].
  5. تبیین و تفسیر آیات: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۶۲].
  6. ابلاغ و تبلیغ: ﴿فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۶۳].
  7. توصیه و سفارش: ﴿وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا[۶۴].
  8. موعظه و جدال نیکو: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[۶۵].
  9. هدایت و ارشاد: ﴿وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۶۶].
  10. تذکر و یادآوری: ﴿وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ[۶۷].
  11. طرح سؤال و تحریص به تفکر: ﴿قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ[۶۸].
  12. پاسخ به سؤالات: ﴿يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ...[۶۹].
  13. توصیه به سؤال از عالمان ربانی: ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۷۰].
  14. امر و فرمان: ﴿وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۷۱].
  15. نهی و تحذیر: ﴿وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلًا[۷۲].
  16. دعوت به تفکر: ﴿وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۷۳].
  17. دعوت به تعقل: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ[۷۴].
  18. ترغیب به علم‌جویی: ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ[۷۵].
  19. ترغیب به تفقه: ﴿فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ...[۷۶].
  20. تأمل در آیات آفاقی و انفسی: ﴿وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ * وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ[۷۷].
  21. ترغیب به تأمل در احوال پیشینیان: ﴿أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ كَانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ[۷۸].
  22. بهره‌گیری از تمثیل برای تسهیل فهم: ﴿أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ * تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ * وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ[۷۹].
  23. تشریح چهره واقعی اعمال: ﴿وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ[۸۰].
  24. تمثیل و قصه‌گویی: ﴿فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۸۱].
  25. اشتیاق‌انگیزی: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ[۸۲].
  26. توصیه ضمنی به هدف منظور: ﴿يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي وَاسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ[۸۳].
  27. ارجاع به شخصیت‌های الگویی: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۸۴].
  28. عبرت‌آموزی از سرنوشت دیگران: ﴿لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ[۸۵].
  29. ترغیب غیرمستقیم: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۸۶].
  30. قرینه‌سازی: ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّهْهُ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۸۷].
  31. تقابل‌افکنی و مقایسه: ﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۸۸].
  32. شبیه‌سازی: ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا[۸۹].[۹۰]

جستارهای وابسته

منابع

  1. شرف‌الدین، سید حسین، ارزش‌های اجتماعی از منظر قرآن کریم

پانویس

  1. شرف‌الدین، سید حسین، ارزش‌های اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۷۳.
  2. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۴۷۱.
  3. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۱۶۹.
  4. شرف‌الدین، سید حسین، ارزش‌های اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۷۶.
  5. محمدتقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۹۵.
  6. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۶۷.
  7. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۷۱.
  8. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۲۸۷.
  9. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۲۸۸.
  10. شرف‌الدین، سید حسین، ارزش‌های اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۷۷.
  11. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۴۷۱.
  12. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۴۷.
  13. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۷۲.
  14. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۵۵.
  15. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۷۳-۱۷۴.
  16. شرف‌الدین، سید حسین، ارزش‌های اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۷۹.
  17. توشیهیکو ایزوتسو، مفاهیم اخلاقی - دینی در قرآن، ص۲۰ و ۱۱۰.
  18. ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ «سپاس خداوند را که آسمان‌ها و زمین را آفرید و تاریکی‌ها و روشنایی را پدید آورد؛ آنگاه کافران برای پروردگار خود همتا می‌تراشند» سوره انعام، آیه ۱.
  19. ﴿أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ «آیا ندانسته‌ای فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است و جز خداوند یار و یاوری ندارید؟» سوره بقره، آیه ۱۰۷.
  20. ﴿لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ «اگر به سوی من دست دراز کنی تا مرا بکشی، من به سوی تو دست دراز نمی‌کنم تا تو را بکشم؛ که من از خداوند، پروردگار جهانیان می‌هراسم» سوره مائده، آیه ۲۸.
  21. ﴿وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ «و یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهند شد تا آنکه از آیین آنها پیروی کنی. بگو تنها رهنمود خداوند، رهنمود است و اگر تو پس از دانشی که بدان دست یافته‌ای از خواسته‌های آنان پیروی کنی از سوی خداوند هیچ یار و یاوری نخواهی داشت» سوره بقره، آیه ۱۲۰.
  22. ﴿فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ «پس اگر بعد از آنکه آن برهان‌ها به شما رسید لغزش یافتید بدانید که خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۰۹.
  23. ﴿لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ «آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست و بی‌گمان خداوند است که بی‌نیاز ستوده است» سوره حج، آیه ۶۴.
  24. ﴿ذَلِكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ «چنین است و هر کس مانند کیفری که دیده است (دیگران را) کیفر کند سپس بر او ستم رود خداوند او را یاری خواهد کرد، بی‌گمان خداوند درگذرنده‌ای آمرزنده است» سوره حج، آیه ۶۰.
  25. ﴿...وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ «...و بی‌گمان خداوند به کسی که وی را یاری کند یاری خواهد رساند که خداوند توانمندی پیروز است» سوره حج، آیه ۴۰.
  26. ﴿فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «و آنان که پس از شنیدن وصیّت آن را دگرگون سازند گناهش به گردن همان کسانی است که آن را دگرگون می‌سازند، بی‌گمان خداوند شنوایی داناست» سوره بقره، آیه ۱۸۱.
  27. ﴿فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «و اگر کسی از وصیّت‌کننده‌ای بیم گرایشی (نادرست) یا گناهی داشت آنگاه (با دگرگون کردن وصیّت) میان آنان سازش داد، بر او گناهی نیست، بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۱۸۲.
  28. ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ «و برخی از مردم به جای خداوند همتایانی می‌گزینند و آنها را چنان دوست می‌دارند که خداوند را و مؤمنان، خداوند را دوستدارترند. و کاش کسانی (که با گزینش بت‌ها) به خود ستم کردند آنگاه که عذاب را (در رستخیز) می‌نگرند، دریابند که تمام توان (ها) از آن خداوند است» سوره بقره، آیه ۱۶۵.
  29. ﴿إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ «بی‌گمان خداوند، نهان آسمان‌ها و زمین را می‌داند و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره حجرات، آیه ۱۸.
  30. ﴿وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدًا «و برای هر دارایی از آنچه پدر و مادر و نزدیکان به‌جا گذارده‌اند، میراث‌برانی نهاده‌ایم و (نیز) سهم کسانی را که پیمان (زناشویی) تان (شما را به آنان) وابسته است؛ به آنها بپردازید؛ بی‌گمان خداوند بر هر چیزی گواه است» سوره نساء، آیه ۳۳.
  31. ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ «و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و هر خیری که از پیش برای خویش فرستید (پاداش آن را) نزد خداوند خواهید یافت. بی‌گمان خداوند به آنچه انجام می‌دهید، بیناست» سوره بقره، آیه ۱۱۰.
  32. ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لَا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ «پروردگارا بی‌گمان، تو، روزی که در آن تردیدی راه ندارد فراهم آورنده مردمانی؛ به راستی خداوند در وعده (خود) خلاف نمی‌ورزد» سوره آل عمران، آیه ۹.
  33. ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ «و بدانید که فرستاده خداوند در میان شماست، اگر در بسیاری از کارها از شما پیروی کند به سختی می‌افتید امّا خداوند ایمان را در نظر شما محبوب ساخت و آن را در دل‌های شما آراست و کفر و بزهکاری و سرکشی را در نظر شما ناپسند گردانید؛ آنانند که راهدانند» سوره حجرات، آیه ۷.
  34. ﴿قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ «بگو: من فرمان یافته‌ام که خداوند را در حالی که دین (خویش) را برای او ناب می‌دارم بپرستم» سوره زمر، آیه ۱۱؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ «ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.
  35. ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ «بگو: از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و اگر رو بگردانید جز این نیست که آنچه بر گردن او نهاده‌اند بر اوست و آنچه بر گردن شما نهاده‌اند بر شماست و اگر از او فرمان برید راهیاب می‌شوید و بر (عهده) پیامبر جز پیام‌رسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.
  36. ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ «خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکرده‌اند و شما را از خانه‌هایتان بیرون نرانده‌اند باز نمی‌دارد؛ بی‌گمان خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره ممتحنه، آیه ۸.
  37. ﴿وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ «و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵.
  38. ﴿...وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ «...و از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند با پرهیزگاران است» سوره بقره، آیه ۱۹۴.
  39. ﴿وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لَا رَيْبَ فِيهَا وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ «و اینکه رستخیز بی‌هیچ تردیدی آمدنی است و اینکه خداوند آن کسان را که در گورند برمی‌انگیزد» سوره حج، آیه 7.
  40. ﴿... وَمَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ «...و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
  41. ﴿وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ «و هر کس با خداوند و فرستاده او نافرمانی ورزد و از حدود او فراتر رود (خداوند) او را در آتشی در می‌آورد (که) جاودانه در آن است و او را عذابی خوارساز (در پیش) خواهد بود» سوره نساء، آیه ۱۴.
  42. «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستاده‌اند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتاب‌هایش و پیامبرانش، ایمان دارند» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
  43. «و ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست بیهوده نیافریدیم؛ این پندار کافران است پس وای از آتش (دوزخ) بر کافران!» سوره ص، آیه ۲۷.
  44. «آیا پنداشته‌اید که ما شما را بیهوده آفریده‌ایم و شما به سوی ما بازگردانده نمی‌شوید؟» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۵.
  45. «داوری جز با خداوند نیست (که) حق را پی می‌گیرد و او بهترین جداکنندگان (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷.
  46. «بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
  47. «و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره آل عمران، آیه ۸۵.
  48. «و هر که روی (دل) خویش به سوی خداوند نهد و نکوکار باشد بی‌گمان به دستاویز استوراتر چنگ زده است» سوره لقمان، آیه ۲۲.
  49. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید.».. سوره نساء، آیه ۵۹.
  50. «و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
  51. «بگو: بی‌گمان نمازم و نیایشم و زندگیم و مرگم از آن خداوند پروردگار جهانیان است» سوره انعام، آیه ۱۶۲.
  52. «ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.
  53. «پروردگارا! در این جهان به ما نکویی بخش و در جهان واپسین هم نکویی ده و ما را از عذاب آتش نگاه دار» سوره بقره، آیه ۲۰۱.
  54. «و اگر می‌دانستند زندگانی این جهان جز سرگرمی و بازیچه‌ای نیست و بی‌گمان زندگی سرای واپسین است که زندگی (راستین) است» سوره عنکبوت، آیه ۶۴.
  55. «و کسانی که کاری شایسته بجای آورند و مؤمن باشند چه مرد چه زن به بهشت درمی‌آیند؛ در آن بی‌حساب (و شمار) روزی داده می‌شوند» سوره غافر، آیه ۴۰.
  56. «کسانی از مرد و زن که کار شایسته‌ای کنند؛ و مؤمن باشند، بی‌گمان آنان را با زندگانی پاکیزه‌ای زنده می‌داریم.».. سوره نحل، آیه ۹۷.
  57. شرف‌الدین، سید حسین، ارزش‌های اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۸۱.
  58. «پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸.
  59. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  60. «آیه‌های ما را بر شما می‌خواند و (جان) شما را پاکیزه می‌گرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی می‌آموزد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.
  61. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند» سوره جمعه، آیه ۲.
  62. «و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  63. «بر عهده پیامبر ما، تنها پیام‌رسانی آشکار است» سوره تغابن، آیه ۱۲.
  64. «و تا زنده‌ام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است» سوره مریم، آیه ۳۱.
  65. «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز!» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  66. «ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بدان از بندگان خویش هر که را بخواهیم راهنمایی می‌کنیم و بی‌گمان تو، به راهی راست راهنمایی می‌کنی» سوره شوری، آیه ۵۲.
  67. «و یادآوری کن که یادآوری مؤمنان را سودمند است» سوره ذاریات، آیه ۵۵.
  68. «بگو: آیا آنان که می‌دانند با آنها که نمی‌دانند برابرند؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند» سوره زمر، آیه ۹.
  69. «از تو می‌پرسند: چه چیزی را ببخشند؟ بگو هر دارایی که می‌بخشید (بهتر است) به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و بینوایان و در راه مانده باشد» سوره بقره، آیه ۲۱۵.
  70. «اگر نمی‌دانید از اهل کتاب (آسمانی) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
  71. «و چون پیمانه می‌کنید تمام بپیمایید و با ترازوی درست وزن کنید؛ این بهتر و نیک‌فرجام‌تر است» سوره اسراء، آیه ۳۵.
  72. «و نزدیک زنا نشوید که کاری زشت و راهی بد است» سوره اسراء، آیه ۳۲.
  73. «و این مثل‌ها را برای مردم می‌زنیم باشد که بیندیشند» سوره حشر، آیه ۲۱.
  74. «ما آن را قرآنی عربی فرو فرستاده‌ایم باشد که خرد ورزید» سوره یوسف، آیه ۲.
  75. «تا خداوند (پایگاه) مؤمنان از شما و فرهیختگان را چند پایه بالا برد و خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مجادله، آیه ۱۱.
  76. «اما چرا از هر گروه ایشان دسته‌ای رهسپار نمی‌گردند تا دین آگاه شوند.».. سوره توبه، آیه ۱۲۲.
  77. «و در زمین برای اهل یقین نشانه‌هایی است * و (نیز) در خودتان، آیا نمی‌نگرید؟» سوره ذاریات، آیه ۲۰-۲۱.
  78. «و آیا در زمین گردش نکرده‌اند تا بنگرند که سرانجام پیشینیان آنان چگونه بوده است؟» سوره غافر، آیه ۲۱.
  79. «آیا درنیافته‌ای که خداوند چگونه به کلمه‌ای پاک مثل می‌زند که همگون درختی پاک است، ریشه‌اش پابرجاست و شاخه‌اش سر بر آسمان دارد * به اذن پروردگارش هر دم بر خود را می‌دهد و خداوند مثل‌ها را برای مردم می‌زند باشد که پند گیرند * و مثل کلمه‌ای پلید چون درختی پلید است که از روی زمین ریشه‌کن شده باشد، آن را هیچ پایداری نیست» سوره ابراهیم، آیه ۲۴-۲۶.
  80. «و از یکدیگر غیبت نکنید؛ آیا هیچ یک از شما دوست می‌دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناپسند می‌دارید» سوره حجرات، آیه ۱۲.
  81. «پس این داستان را باز گوی باشد که آنان بیندیشند» سوره اعراف، آیه ۱۷۶.
  82. «ای مؤمنان! آیا (می‌خواهید) شما را به داد و ستدی رهنمون شوم که از عذابی دردناک رهاییتان می‌بخشد؟» سوره صف، آیه ۱۰.
  83. «ای بندگان مؤمن من! زمین من گسترده است پس، تنها مرا بپرستید!» سوره عنکبوت، آیه ۵۶.
  84. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  85. «به راستی در داستان آنان برای خردمندان پندی (نهفته) است» سوره یوسف، آیه ۱۱۱.
  86. «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
  87. «و خداوند دو مرد را مثل می‌زند که یکی از آن دو گنگ است و توان هیچ کاری ندارد و سربار سرور خویش است، هر جا می‌فرستدش خیری (با خود) نمی‌آورد، آیا او با آن کس که به دادگری فرمان می‌دهد و بر راهی است راست، برابر است؟» سوره نحل، آیه ۷۶.
  88. «آیا کسی که بنیان خود را بر پروا از خداوند و خشنودی (او) نهاده بهتر است یا آنکه بنیان خود را بر لب پرتگاهی در حال ریزش گذارده است که او را به درون آتش دوزخ فرو می‌لغزاند؟ و خداوند گروه ستمکاران را رهنمایی نمی‌کند» سوره توبه، آیه ۱۰۹.
  89. «که فراخ‌رفتاران یاران شیطانند و شیطان به پروردگارش ناسپاس است» سوره اسراء، آیه ۲۷.
  90. شرف‌الدین، سید حسین، ارزش‌های اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۸۷.