ضرورت نقلی افضلیت امام

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۹ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۰۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

نخست: ضرورت افضلیت امام در قرآن

برخی آیات قرآن بر لزوم برتری پیشوای دینی مردم دلالت می‌کند مانند: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۱]. این آیه بیان می‌‌کند کسی سزاوار رهبری و هدایت دیگران است که خود، راه را یافته و دیگران را به آن هدایت می‌‌کند؛ نه اینکه محتاج به هدایت دیگران باشد. افضل است که احتیاج به هدایت دیگران ندارد و الا مفضول محتاج هدایت دیگران است و آیه، صلاحیت او را برای رهبری نفی می‌‌کند[۲] چنان که جمله ﴿فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ در آیه بیانگر این مطلب است، یعنی اگر جز این داوری شود، بر خلاف حکم خرد و وجدان است[۳].

امام به معنای مقتدا و پیشوای امت اسلامی و جانشین نبی مکرم(ص) باید برتری و امتیاز نسبت به سایر آحاد مردم داشته باشد و بدون داشتن برتری و افضلیت امامت و پیشوایی معنا پیدا نمی‌کند. قران کریم قیمومیت و سرپرستی خانواده را به ملاک فضل و برتری قرار داده است: ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ[۴]. حال که سرپرستی خانواده باید معیار داشته باشد آیا سرپرستی در جامعه اسلامی می‌‌تواند بدون ملاک باشد؟ آیه شریفه دربردارنده یک پیام مهم و ارشاد به حکم عقل است زیرا نزد عقلا هیچ منصب و مقامی نمی‌تواند بدون معیار و ملاک به شخصی واگذار شود. تولی امر و سرپرستی جامعه اسلامی آن هم به عنوان خلافت و جانشینی از سوی رسول خدا نیز از این قاعده مستثنا نیست[۵].

برخی آیات قرآن بر لزوم برتری پیشوای دینی مردم دلالت می‌کند مانند: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۶]. این آیه ـ به سبک استفهام تقریری ـ بیان می‌‌کند کسی سزاوار رهبری و هدایت دیگران است که خود، راه را یافته و دیگران را به آن هدایت می‌‌کند؛ نه اینکه محتاج به هدایت دیگران باشد. افضل است که احتیاج به هدایت دیگران ندارد و الا مفضول محتاج هدایت دیگران است و آیه، صلاحیت او را برای رهبری نفی می‌‌کند[۷] چنان که جمله ﴿فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ در آیه بیانگر این مطلب است، یعنی اگر جز این داوری شود، بر خلاف حکم خرد و وجدان است[۸].

پاسخ به برخی شبهات درباره آیه

الف) برخی[۹] در دلالت آیه بر افضلیت ایراد کرده و گفته‌اند: مفاد آیه این است که هدایتگر و گمراه کننده و هدایت یافته و گمراه یک سان نیستند و این امری است مسلم[۱۰].

این ایراد با ظاهر آیه هماهنگ نیست، زیرا آیه کریمه دو مورد را با یکدیگر مقایسه می‌کند: اوّل کسی که از هدایت افاضی برخوردار بوده و دیگران را به حق دعوت می‌کند، دوم: کسی که از چنین هدایتی برخوردار نیست و باید از دیگران هدایت جویی کند. آیه کریمه به صراحت بیان می‌کند دو مورد یاد شده با هم مساوی نیستند بلکه پیروی از مورد اوّل بر دومی‌ مقدم است.

ب) ممکن است گفته شود: این آیه بر دیدگاه شیعه ـ که افضلیت امام را شرط لازم امام می‌داند ـ دلالت نمی‌کند، بلکه بر دیدگاه کسانی دلالت دارد که افضلیت را شرط کمال در امام می‌دانند، نه شرط لازم[۱۱]، زیرا مفاد واژه ﴿أَحَقُّ این است که گزینه اول بر گزینه دوم برتری دارد، نه اینکه گزینه اول متعین و لازم است.

پاسخ: در این آیه قرینه روشنی وجود دارد که مقصود از ﴿أَحَقُّ آن نیست که هر دو گزینه، خوب و پذیرفته است، ولی گزینه اول برتری دارد، بلکه مقصود این است که فقط گزینه اول درست است و گزینه دوم پذیرفته نیست، زیرا در آغاز آیه، پرستش خدای یکتا با پرستش بت‌ها و معبودهای دروغین مقایسه شده است: ﴿قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ[۱۲]. روشن است که بت‌ها و معبودان دروغین هیچ‌گونه هدایت‌گری به حق نداشته و پرستش آنها باطل است و تنها باید خدای یکتا را پرستش کرد. بنابراین، در ادامه آیه که فرموده است: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ، مقصود این است، تنها باید از کسی پیروی کرد که هدایت‌گر به حق است و احتمال خطا و انحراف در او وجود ندارد. شاید وجه اینکه خداوند متعال در اینجا از واژه ﴿أَحَقُّ استفاده کرده آن بوده است که مشرکان را به تفکر وادارد و عقل و فطرت آنان را بیدار سازد و تعصب‌های جاهلی مانع اندیشیدن آنان نشود[۱۳].[۱۴].

ج) سعدالدین تفتازانی دلالت آیه یاد شده بر افضلیت پیشوای الهی بر افراد دیگر را پذیرفته است، ولی آنرا ویژه نبوت دانسته و در بیان تفاوت نبوت وامامت یادآور شده است، غرض از امامت این است که به آنچه صلاح جامعه اسلامی در حوزه دین و فرمانروایی است قیام کند و در این باره چه بسا مفضول ویژگی‌هایی دارد که فاضل ندارد ولی پیامبر از جانب خداوند و برای رساندن وحی الهی به بشر برگزیده می‌شود چنین انسانی قطعاً بر دیگران برتری دارد[۱۵]

نادرستی سخن سعدالدین تفتازانی با توجه به دلیل عقلی افضلیت و بررسی اشکالات آن روشن می‌شود چون اشکال وی ناشی از نسبی انگاری افضلیت در امامت است و چنین تصویری از افضلیت در باب امامت نادرست است چرا که مقصود از افضلیت، برتری در صفات کمال انسانی است که در امامت و رهبری امت اسلامی نقش تعیین کننده ای دارد و از آنجا که گستره امامت مصالح دینی و دنیوی جامعه اسلامی را شامل می‌شود صلاحیت‌های امامت نیز هر دو حوزه را دربرمی‌گیرد[۱۶].[۱۷]

دوم: ضرورت افضلیت امام در حدیث

در روایات نیز افضلیت و برتری مطلق امام بر آحاد مردم با توجه به جایگاه و علو منصب امامت مورد تاکید قرار گرفته است مانند:

  1. از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است: «من استعمل عاملا من المسلمین و هو یعلم ان فیهم أولی بذلک منه و اعلم بکتاب الله و سنه نبیه فقد خان الله و رسوله و جمیع المسلمین»[۱۸].
  2. امیرالمؤمنین(ع) می‌‌فرماید: ای مردم، سزاوارترین شخص برای خلافت، تواناترین افراد بر امر و داناترین‌شان به فرمان خداست[۱۹].
  3. امام علی بن موسی الرضا(ع) فرمودند: "امام را علاماتی است: عالم ترین، حکیم ترین، باتقواتر، بردبارتر، شجاع تر، سخی‌تر و عابدترین فرد است"[۲۰].[۲۱]

در روایات، افضلیت و برتری مطلق امام بر آحاد مردم با توجه به جایگاه و علو منصب امامت مورد تاکید قرار گرفته است مانند:

  1. از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است: «من استعمل عاملا من المسلمین و هو یعلم ان فیهم أولی بذلک منه و اعلم بکتاب الله و سنه نبیه فقد خان الله و رسوله و جمیع المسلمین»[۲۲].
  2. همچنین فرمودند: «و من ولی ولیا من المسلمین شیئا من امور المسلمین و هو یعلم أن فی المسلمین من هو خیر للمسلمین منه و اعلم بکتاب الله و سنه رسوله(ص) فقد خان الله و رسوله خان جماعة المسلمین»[۲۳].
  3. امیرالمؤمنین(ع) می‌‌فرماید: ای مردم، سزاوارترین شخص برای خلافت، تواناترین افراد بر امر و داناترین‌شان به فرمان خداست[۲۴].
  4. امیرالمؤمنین(ع) در یکی از مکاتبات در مقام احتجاج می‌‌نویسد: "و همانا سزاوارترین مردم به حکومت بر این امت درگذشته و حال کسی است که از همه به رسول خدا نزدیک‌تر و به احکام کتاب داناتر و در دین فقیه‌تر است؛ نخستین ایشان در مسلمان شدن و برترین آنان در جهاد و قوی‌ترین ایشان در تحمل سختی امر امت است"[۲۵].
  5. همچنین امیرالمؤمنین(ع) در ضمن نشانه‌های امام می‌‌فرمایند: «أَنْ يَكُونَ أَعْلَمَ النَّاسِ بِحَلَالِ اللَّهِ وَ حَرَامِهِ وَ ضُرُوبِ أَحْكَامِهِ وَ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ جَمِيعِ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ النَّاسُ فَيَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ وَ يَسْتَغْنِي عَنْهُمْ»[۲۶].
  6. مرحوم صدوق از امام علی بن موسی الرضا(ع) نقل می‌‌کند: "امام را علاماتی است: عالم ترین، حکیم ترین، باتقواتر، بردبارتر، شجاع تر، سخی‌تر و عابدترین فرد است"[۲۷].
  7. امام علی بن موسی الرضا(ع) در ضمن خطبه مفصل در جامع مرو، افضلیت مطلق امام را بیان می‌‌فرماید: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ»[۲۸].[۲۹]

ادله افضلیت مطلق امامان شیعه

صرف‌نظر از مباحثی که درباره افضلیت امام ارائه می شود، می‌دانیم که خدای حکیم بندگان برگزیده‌اش را برای امر امامت منصوب کرده است. آیا برتری آنها بر دیگران، برتری مطلق است با برتری نسبی؟ البته لازم به یادآوری است سخن در همان شرایط لازم برای امامت است؛ نه اموری همچون زیبایی چهره، تناسب اندام، فصاحت و بلاغت و مانند آن.

در اینجا، می توان از راه دو روش، افضلیت مطلق امامان(ع) را اثبات کرد:

نخست: خلقت نخستین

شاید اینکه اولین مخلوق خدا چه بوده است، به خودی خود اهمیتی نداشته باشد؛ چون به هر حال همه مخلوقات زودتر یا دیرتر خلق شده‌اند و اکنون وجود دارند؛ اما این مسئله از این جهت می‌تواند مهم باشد که به جایگاه مخلوقات اشاره دارد. خداوند هیچ کاری را بی‌حکمت انجام نمی‌دهد؛ اگر کسانی را پیش از دیگران آفریده، حتماً دلیلی داشته و رابطه خاصی بین او و نخستین مخلوقات وجود داشته است. اینک با مراجعه به روایات معصومان(ع)، وجود این رابطه را بهتر درک می‌کنیم؛ چون آنچه پیش از هر چیز دیگری آفریده شده، روح پیامبر و امامان بوده است. این حقیقت دست‌کم در بیش از پنجاه روایت نقل شده است که در میان آنها احادیث معتبری نیز به چشم می‌آیند.

مثلاً رسول گرامی اسلام(ص) فرمودند: “نخستین چیزی که خداوند آفرید، ارواح ما بود...” [۳۰]. همچنین در زیارت جامعه کبیره - که از امام هادی(ع) به ما رسیده است - درباره مقام امام می‌خوانیم: “خداوند شما را به صورت نور آفرید...؛ به وسیله شما آفرینش را آغاز کرد و به وسیله شما به پایان می‌رساند”[۳۱]. ممکن است فهمیدن بخش‌هایی از این روایات آسان نباشد، اما حداقل این را می‌توان به راحتی فهمید که ایشان از آفرینش پیامبر و امامان به صورت “نور” خبر داده‌اند؛ آفرینشی که نخستین آفرینش خداوند بوده است.

اما آیا این حقیقت کمکی به ما می‌کند تا بتوانیم افضلیت مطلق امامان(ع) را اثبات کنیم؟ به نظر من بله؛ زیرا می‌توان گفت اینکه خداوند پیش از همه، پیامبر و امامان معصوم(ع) را آفریده، به این دلیل بوده است که همیشه باید میان علت و معلول، بیشترین هماهنگی وجود داشته باشد، و خداوند که خودش دارای کمالات بی‌پایان است، اول کسانی را به وجود آورده که بیشترین کمالات را داشته‌اند؛ این می‌تواند همان رابطه خاصی باشد که حدس زدیم بین خالق و نخستین مخلوق وجود دارد. وقتی نور و روح این وجودهای سرشار از کمال خلق شد، موجودات دیگر نیز در پی آن، بهره وجود یافتند و اجازه بودن گرفتند. بنابراین نخستین بودن آنها نشان از شرافت وجودی آنها دارد. این بحث را که ادامه دهیم، به حقایقی دیگر می‌رسیم. حقایقی که از دریچه لطف امامان(ع) برای ما گشوده شده و از آنها آموخته‌ایم که بگوییم. امامان در آن سرا به ستایش خدا مشغول بوده‌اند. این را در متون اهل سنت نیز دیده‌ام[۳۲]. وقتی فرشتگان آفریده شدند، نقش امامان این شد که آموزگار فرشتگان باشند. آری؛ فرشتگان شاگرد امامان شدند. دست‌کم در دو روایت آمده است که امامان(ع) در آن عالم، چگونگی تسبیح خداوند را به ملائکه آموزش دادند. این سخنی بود که پیامبر خدا(ص) به امیر مؤمنان(ع) فرمودند[۳۳].

امام حسین(ع) نیز فرمودند: “ما اشباحی از نور بودیم که حول عرش خدا می‌چرخیدیم. پس به فرشتگان تسبیح و تهلیل و تحمید را آموختیم”[۳۴]. البته این دو روایت اعتبار بالایی ندارند؛ اما سخنی از آن بالاتر وجود دارد. امامان(ع) در سرای انوار، حجت خدا بر تمام موجودات، از جمله فرشتگان بوده‌اند[۳۵]. بنابراین باورکردنی است که امام در آن دنیا استاد فرشتگان باشد، چنان که استاد انسان‌ها در این دنیاست. این همه نشان می‌دهد که آن بزرگواران برترین کمالات را نزد خدای مهربان داشته و دارند.

دوم: زیارت جامعه کبیره

زیارت جامعه کبیره لبریز از عباراتی است که برتری مطلق امامان(ع) بر دیگران را نشان می‌دهد، که یک عبارت را بازگو می‌کنم: «فَبَلَغَ اللَّهُ بِكُمْ أَشْرَفَ مَحَلِ‏ الْمُكَرَّمِينَ‏ وَ أَعْلَى مَنَازِلِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ الْمُرْسَلِينَ حَيْثُ لَا يَلْحَقُهُ لَاحِقٌ وَ لَا يَفُوقُهُ فَائِقٌ وَ لَا يَسْبِقُهُ سَابِقٌ وَ لَا يَطْمَعُ فِي إِدْرَاكِهِ طَامِعٌ حَتَّى لَا يَبْقَى مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا صِدِّيقٌ وَ لَا شَهِيدٌ وَ لَا عَالِمٌ وَ لَا جَاهِلٌ وَ لَا دَنِيٌّ وَ لَا فَاضِلٌ وَ لَا مُؤْمِنٌ صَالِحٌ وَ لَا فَاجِرٌ طَالِحٌ وَ لَا جَبَّارٌ عَنِيدٌ وَ لَا شَيْطَانٌ مَرِيدٌ وَ لَا خَلْقٌ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ شَهِيدٌ إِلَّا عَرَّفَهُمْ جَلَالَةَ أَمْرِكُمْ وَ عِظَمَ خَطَرِكُمْ»[۳۶]؛ خداوند شما را به شریف‌ترین جایگاه مکرمین و بالاترین منازل مقربان و والاترین درجات مرسلین رسانید؛ به آنجا که هیچ کسی پس از شما به آن نپیوندد و هیچ برتری‌جویی بر آن برتری نیابد و هیچ سبقت‌گیرنده‌ای بر آن سبقت نگیرد و هیچ طمع‌کاری در دستیابی به آن طمع نبندد، چندان که هیچ فرشته مقربی و پیمبر مرسلی و صدیقی و شهیدی و عالمی و جاهلی و فرومایه‌ای و بلند پایه‌ای و مؤمن صالحی و فاجر طالحی و جبار عنیدی و شیطان نافرمان پلیدی و هیچ مخلوقی شاهد در میان این جمع باقی نماند؛ مگر آنکه خدا جلالت امر شما و عظمت قدر شما و بزرگی شأن شما و کمال نور شما و صدق مراتب شما و ثبات مقام شما و شرف محل شما نزد او و گرامی بودنتان بر او و خصوصیاتتان در بارگاه او و قرب منزلتان نسبت به او را به ایشان شناساند. این عبارت به روشنی برتری مطلق امامان(ع) را اثبات می‌کند. درباره اعتبار این زیارت‌نامه سخن فراوان است. تمام راویان این زیارت‌نامه افرادی مورد اعتبار و جلیل‌القدر هستند، جز موسی بن عمران نخعی که رجال نویسان به شرح حال او نپرداخته‌اند؛ از این رو مهمل به شمار می‌رود.

با وجود این، از چند طریق می‌توانیم به اعتبار این زیارت‌نامه پی ببریم: اول آنکه، حدیث‌شناسان بزرگی همچون ابن قولویه[۳۷]، شیخ صدوق، شیخ طوسی و ابن طاووس[۳۸] روایاتی را که موسی بن عمران نقل کرده در متون خود آورده‌اند. این مطلب خود می‌تواند مؤید وثاقت این راوی باشد؛

دوم آنکه، ممکن است گفته شود که متن این زیارت‌نامه، غالیانه به شمار رفته، و موسی بن عمران هم غالی پنداشته شود، اما باید دانست که نام غالیان در کتب رجالی آمده[۳۹] و نام موسی بن عمران نخعی در زمره آنها نیست تا گفته شود این زیارت به وسیله غالیان جعل شده است؛

سوم آنکه، این زیارت‌نامه در متون قدما همچون شیخ صدوق و شیخ طوسی آمده است. شیخ صدوق از مکتب حدیثی قم - که از سوی غالیان متهم به تقصیر بوده‌اند[۴۰]- است و شیخ طوسی نیز متعلق به مکتب کلامی بغداد است که در بررسی احادیث دقت فراوانی داشتند. این مطلب نیز اتهام جعل این زیارت‌نامه به وسیله غالیان را دفع می‌کند؛

چهارم آنکه، نقل این زیارت‌نامه در دو کتاب از کتب اربعه شیعه - من لایحضره الفقیه و تهذیب الاحکام - بر قوت اعتبار آن می‌افزاید. در پایان، اشاره به سخن حدیث‌شناسی همچون علامه مجلسی خالی از لطف نیست که آن را أصح الزیارات سندا، و أعمها موردا، و أفصحها لفظا، و أبلغها معنی، و أعلاها شأنا[۴۱]، معرفی کرده است.

در پایان باید اشاره کنم که روایات دیگری نیز وجود دارد که می‌توانستیم از آنها برای اثبات برتری مطلق امامان(ع) بهره جوییم که برای رعایت اختصار از آنها چشم‌پوشی می‌کنیم[۴۲][۴۳]

  1. «آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  2. امامت پژوهی (بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله و اشاعره)، ص ۱۶۶ و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۹، ص ۱۷۵.
  3. ارشاد الطالبین فی شرح نهج المسترشدین، ص ۳۳۶؛ نهج الحق وکشف الصدق، ص ۱۶۸۸و کشف المراد، ص ۴۹۵.
  4. «مردان سرپرست زنانند بدان روی که خداوند بعضی از آنان را بر بعض دیگر برتری داده است و برای آنکه مردان از دارایی‌های خویش می‌‌بخشند» سوره نساء، آیه ۳۴.
  5. امامت پژوهی، ص ۲۶۲. ابوبکر در سقیفه به قرشیت و قرابت استناد کرده و این خود دلیل بر این است که تولی امر بدون ملاک و برتری بر دیگران ناتمام است عمر نیز در وجه انتخاب اعضای شورای ۶ نفره گفت: «إِنَّ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَاتَ وَ هُوَ رَاضٍ عَنْ هَذِهِ السِّتَّةِ مِنْ قُرَيْشٍ عَلِيٍّ، وَ عُثْمَانَ، وَ طَلْحَةَ، وَ الزُّبَيْرِ، وَ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ، وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ، وَ قَدْ رَأَيْتُ أَنْ أَجْعَلَهَا شُورَى بَيْنَهُمْ لِيَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ»؛ ر.ک: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۷۷.
  6. «آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  7. امامت پژوهی (بررسی دیدگاه‌های امامیه، معتزله و اشاعره)، ص ۱۶۶ و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۹، ص ۱۷۵.
  8. ارشاد الطالبین فی شرح نهج المسترشدین، ص ۳۳۶؛ نهج الحق وکشف الصدق، ص ۱۶۸۸و کشف المراد، ص ۴۹۵.
  9. فضل بن روزبهان اشعری
  10. دلائل الصدق، ج۲، ص ۲۸ و ربطی به موضوع بحث ندارد.
  11. عده‌ای از متکلمان معتزلی، طرفدار این دیدگاه‌اند.
  12. «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی “حق” رهنمون باشد؟ بگو خداوند به “حق” رهنماست» سوره یونس، آیه ۳۵.
  13. والتعبیر فی الترجیح فی قوله: ﴿أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ بأفعل التفضیل الدال علی مطلق الرجحان دون التعین و الانحصار، مع ان اتباعه تعالی حق لاغیر، و اتباعهم لانصیب له من الحق، انما هو بالنظر الی مقام الترجیح و لیسهل بذلک قبولهم للقول من غیر اثارة لعصبیتهم و تهییج لجهالهتم؛ المیزان فی التفسیر القرآن، ج۱۰، ص۵۷.
  14. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۱ و دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۳۷-۱۴۲.
  15. شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۴۶ـ ۲۴۷.
  16. دلائل الصدق، ج ۴، ص ۲۳۷.
  17. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۳۷-۱۴۲.
  18. السنن الکبری، ج ۱، ص ۱۱۸؛ کنز العمال، ج ۶، ص ۷۹.
  19. «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِيهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳.
  20. «لِلْإِمَامِ عَلَامَاتٌ يَكُونُ أَعْلَمَ النَّاسِ وَ أَحْكَمَ النَّاسِ وَ أَتْقَى النَّاسِ وَ أَحْلَمَ النَّاسِ وَ أَشْجَعَ النَّاسِ وَ أَسْخَى النَّاسِ وَ أَعْبَدَ النَّاسِ»؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج ۱، ص ۲۱۳.
  21. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۳۷-۱۴۲
  22. السنن الکبری، ج ۱، ص ۱۱۸؛ کنز العمال، ج ۶، ص ۷۹.
  23. کنز العمال، ج ۱۶، ص ۸۸؛ تاریخ ابن عساکر، ج ۵۳، ص ۲۵۶.
  24. «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِيهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳.
  25. «ثُمَّ إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِأَمْرِ هَذِهِ الْأُمَّةِ قَدِيماً وَ حَدِيثاً أَقْرَبُهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ أَعْلَمُهَا بِالْكِتَابِ وَ أَفْقَهُهَا فِي الدِّينِ وَ أَوَّلُهَا إِسْلَاماً وَ أَفْضَلُهَا جِهَاداً وَ أَشَدُّهَا بِمَا تَحْمِلُهُ الرَّعِيَّةُ مِنْ أُمُورِهَا اضْطِلَاعاً»؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج ۳، ص ۲۱۰.
  26. بحار الأنوار، ج ۲۵، ص ۱۶۵.
  27. «لِلْإِمَامِ عَلَامَاتٌ يَكُونُ أَعْلَمَ النَّاسِ وَ أَحْكَمَ النَّاسِ وَ أَتْقَى النَّاسِ وَ أَحْلَمَ النَّاسِ وَ أَشْجَعَ النَّاسِ وَ أَسْخَى النَّاسِ وَ أَعْبَدَ النَّاسِ»؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج ۱، ص ۲۱۳.
  28. عیون أخبار الرضا(ع)، ج ۱، ص ۲۱۹.
  29. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۳۷-۱۴۲
  30. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۶۲ و ۲۶۳؛ همو، کمال‌الدین، ج۱، ص۲۵۴-۲۵۶.
  31. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۳-۶۱۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۹۷.
  32. علی بن محمد ابن مغازلی شافعی، مناقب الامام علی بن ابی طالب(ع)، ص۱۲۱؛ محمد بن احمد ذهبی، میزان الاعتدال، ج۱، ص۵۰۷.
  33. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۶۲ و ۲۶۳؛ علی بن عبدالکریم نیلی نجفی، منتخب الانوار المضیئة، ص۱۲-۱۴.
  34. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۲۳.
  35. امام صادق(ع) فرمود: «الْحُجَّةُ قَبْلَ‏ الْخَلْقِ‏ وَ مَعَ‏ الْخَلْقِ‏ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۷).
  36. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۳.
  37. برای نمونه، ر.ک: جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۳۵.
  38. ر.ک: سیدعلی بن موسی بن طاووس حسنی، التحصین، ص۵۶۳.
  39. ر.ک: نعمت‌الله صفری فروشانی، غالیان.
  40. ر.ک: شیخ صدوق، الاعتقادات، ص۱۰۱.
  41. محمدباقر مجلسی، ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج۹، ص۲۷۸. برخی محققان بزرگ معاصر نیز این زیارت را از بهترین زیارات اهل بیت(ع) دانسته‌اند (عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۱۳، ص۶۵۹). ایشان به هنگام بحث سندی این زیارت می‌نویسد: «متن زیارت جامعه کبیره به گونه‌ای است که هر منصفی صدور این معارف بلند را از غیر معصوم محال عادی می‌داند. افزون بر آنکه خطوط کلی آن را با خطوط کلی معارف قرآن کریم که مرجع نهایی در بررسی روایات است هماهنگ می‌بیند و این چیزی است که ما را از بحث سندی آن بی‌نیاز می‌کند» (همو، ادب فنای مقریان، ج۱، ص۸۸).
  42. برای نمونه، امیر مؤمنان(ع) فرمودند: «إِنَّا أَهْلُ‏ بَيْتٍ‏ لَا يُقَاسُ‏ بِنَا أَحَدٌ» (شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۷۷؛ همو، معانی الاخبار، ص۱۷۹).
  43. فاریاب، محمد حسین، افضلیت امام از منظر عقل و نقل، ص ۲۴۳-۲۴۶.