سیره اخلاقی پیامبر خاتم
سیره اخلاقی پیامبر خاتم (ص) مهمترین ویژگی آن حضرت محسوب میشود. این ویژگی را خداوند در قرآن ستوده است: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ و اصل بعثت ایشان برای احیای مکارم اخلاقی بوده است.
سیره اخلاقی
در میان ویژگیهای رسول خدا(ص)، رفتار اخلاقی آن حضرت مهمترین ویژگی آن بزرگوار محسوب میشد. این ویژگی را خداوند در قرآن ستوده و فرموده است: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[۱]. پیامبر نیز خود فرمود برای احیای مکارم اخلاقی مبعوث گشته است[۲].
در روایتی بلند، امام حسن(ع)، اوصاف اخلاقی و رفتار رسول خدا(ص) را به نقل از دایی خویش هند بن ابی هاله و بخشهایی را نیز به نقل از امام حسین(ع) از پدر بزرگوار خویش نقل کرده است. این روایت جامعترین توصیف درباره اخلاق رسول خدا(ص) است که بخشهایی از آن به شرح زیر است: "هر کس را که میدید به سلام دادن پیشی میگرفت. جز در مورد لزوم صحبت نمیفرمود. سکوت او ممتد بود و هنگام گفتار، تمام دهان را نمیگشود. نرم گفتار بود و پرگوی نبود. در گفتار خود به هیچ کس ستم روانمیداشت. نعمت را هر چه هم کوچک بود، بزرگ میشمرد. خوراکیها را نکوهش نمیکرد و بیش از حد نیز ستایش نمیفرمود. دنیا و امور مربوط به آن او را خشمگین نمیساخت. اگر چیزی با حق معارضه داشت، از پای نمینشست تا حق را یاری کند. برای خود هرگز خشمگین نمیشد و به فکر انتقام کشیدن نبود. بیشتر خندهاش به صورت تبسم بود".
امام حسین(ع) به نقل از پدرش درباره رفتار رسول خدا(ص) میفرماید: "وقت خود را در خانه به سه بخش تقسیم میکرد: بخشی برای عبادت خداوند و بخشی برای انجام کارهای خانوادهاش و بخشی برای خودش و از بخش مخصوص به خود، قسمتی را به مردم اختصاص میداد و عام و خاص را میپذیرفت و چیزی از آنان مضایقه نمیداشت. معمولاً بزرگ هر قومی را گرامی میداشت و همو را بر آنها سالاری میداد. بدون آنکه به کسی ترشرویی و بدخلقی کند، مردم را از اعمال زشت بر حذر میداشت و از آنان که بدکردار بودند، پرهیز میفرمود. به یاران خود تفقد میکرد. از مردم درباره کارهای معمول میان مردم میپرسید. کارهای پسندیده را میستود و تقویت میفرمود و کارهای زشت را نکوهش میکرد و خوار میشمرد. کردارش همواره پسندیده و یکنواخت بود. همواره مواظب بود مردم غافل نشوند. در همه حال محضرش سودمند و آماده بود.
هرگز در مورد حق قصور نمیکرد و پا را از حق و آنچه دین مقرر داشته است، فراتر نمینهاد. برگزیدگان و نیکان در نظر آن حضرت برگزیده بودند. برترین اصحاب در نظرش، خیرخواهترین ایشان بود و کسانی که مواسات و یاری دادن به مردم را بیشتر رعایت میکردند از نظر پیامبر(ص) گرامیتر بودند. در نشستن، جایگاه معینی برای خود تعیین نکرده بود و از این کار منع میفرمود. چون به گروهی که نشسته بودند میرسید، همانجا که رسیده بود مینشست و به این کار دیگران را هم دستور میفرمود. به تمام همنشینان خود توجه داشت، به طوری که هیچ کس احساس نمیکرد کسی در نظر پیامبر(ص) از او گرامیتر است. هر کس برای عرض حاجتی او را مینشاند یا بر پا نگه میداشت، تحمل میفرمود تا خود او برگردد.
هر کس نیازی داشت، او را رد نمیفرمود مگر آنکه نیازش را برآورد یا با گفتاری ملایم توضیح دهد. گشاده رویی و خوش خلقی پیامبر چنان مردم را فرا گرفته بود که او را چون پدر خود میدانستند. همگان در قبال حق در نظرش یکسان بودند. محضر و مجلس او، سراسر حلم و حیا و صبر و امانت بود. کسی با صدای بلند صحبت نمیکرد و حرمت همگان محفوظ بود و سخن نامربوط گفته نمیشد و لغزش و اشتباه کسی فاش نمیگردید. رسول خدا(ص) همواره خندهرو و خوش برخورد و ملایم بود. درشت و تندخو و پر هیاهو و دشنام دهنده و خردهگیر نبود. هیچ ناپسندی انجام نمیداد و هیچ کس از او نومید نمیشد.
سه چیز را به طور کلی رها کرده بود: ستیزهگری، پرگویی و سخن گفتن در کاری که به آن حضرت مربوط نبود. مردم را هم از سه چیز رها کرده بود: هیچگاه کسی را نکوهش و سرزنش نمیفرمود، به جستجوی معایب ایشان نمیپرداخت و فقط در مواردی که امید ثواب و پاداش بود تذکر میفرمود. هرگاه رسول خدا(ص) صحبت میکرد، همگان چنان ساکت بودند که گویی بر سر ایشان مرغ و پرنده نشسته است و چون سکوت میفرمود، آنها صحبت میکردند و هیچگاه در محضرش ستیزه و بگو مگو نمیکردند. هر کس صحبت میکرد، گوش فرا میدادند تا سخنش تمام شود. اگر اصحاب از چیزی میخندیدند یا تعجب میکردند، پیامبر هم لبخند میزد و تعجب میفرمود. در مورد اشخاص غریب و نیازمند تحمل میفرمود، هر چند درشت سخن میگفتند و گاه اتفاق میافتاد که اصحاب، شخص فقیر را میخواستند و نیازش را برمیآوردند تا مزاحم پیامبر نباشد.
به مسلمانان میفرمود هرگاه میبینید نیازمندی نیازی دارد، حاجتش را برآورید و از او پذیرایی کنید. هرگز خواهان مدح و ستایش نبود، مگر آنکه کسی میخواست به آن وسیله درصدد جبران چیزی باشد. سخن هیچ کس را قطع نمیکرد، مگر آنکه از حد درگذرد ـ مثلا غیبت کند ـ که در آن صورت او را نهی میکرد یا خود برمیخاست. سکوت رسول خدا(ص) شامل چهار مرحله بود: حلم و حذر و تقریر و تفکر، تقریر آن حضرت بر این بود که به همگان به نسبت مساوی بنگرد و به طور مساوی مطالب ایشان را بشنود. تفکر او بیشتر در مورد امور پایدار و ناپایدار بود. حلم او با صبر و شکیبایی همراه بود و کمتر چیزی آن حضرت را خشمگین و دلگیر میساخت و حذر و مواظبت شدید او در چهار مورد بود: کار نیکو کردن که سرمشق دیگران باشد و ترک کار ناپسند که عملاً از آن نهی فرموده باشد و کوشش و اندیشیدن در اموری که کار امت را رو به راه کند و قیام در مواردی که خیر دنیا و آخرت امت را دربرداشته باشد[۳].
سیره رسول خدا(ص) برگرفته از قرآن بود[۴] و در همه زمینهها، اعتدال و میانهروی را به عنوان اصل مراعات میکرد. امام علی(ع) که آشناترین فرد به سیره رسول خدا(ص) بود و سخنان قابل توجهی در تبیین سیره نبوی از او به یادگار مانده است، میفرمود: "سیره و رفتار وی میانهروی بود"[۵]. در کارها نه افراط میکرد و نه تفریط و مردم را با سفارش اکید به اعتدال و میانهروی توصیه میفرمود.
رسول خدا(ص) نماز زیاد میگزارد و چون به وی عرض شد با این مقام چرا چنین رفتار میکند، فرمود: "آیا بنده شکرگزار خدا نباشم؟"[۶]. با این حال از ترک زندگی و کنارهگیری از جامعه و پشت کردن به همه چیز و عزلت گزیدن و ریاضتهای شاق نهی میکرد و میفرمود: "رهبانیت امت من جهاد در راه خداست"[۷].
رسول خدا(ص) تابع حدود و قوانین الهی بود و از آنها تخطی نمیکرد. آن حضرت در سفری به مسلمانان دستور داد روزه نگیرند، ولی عدهای مخالفت کردند و همچنان روزهدار ماندند. پیامبر به صورت علنی و بر روی شتر ظرف آب را نوشید و روزهداران را عاصی خواند[۸]. برخی از افراد نیز از دستورات دینی برداشتی افراطی داشتند و میخواستند همیشه روزه بگیرند یا ازدواج را ترک کنند، اما رسول خدا(ص) به ایشان میفرمود: "من که خاشعترین و متقیترین شما هستم، نماز میخوانم و میخوابم، روزه میگیرم و نمیگیرم، میخندم و میگریم و ازدواج میکنم و این سنت من است که هر کس از من است، باید از آن پیروی کند"[۹].
آن حضرت هرگاه میان دو کار مخیر میشد، کاری را برمیگزید که آسانتر و سادهتر بود، مشروط به اینکه گناه نباشد و اگر کاری حرام و گناه بود، از همه مردم بیشتر از آن پرهیز میکرد. هرگز درباره حق کوتاهی نمیکرد و از آن تجاوز نمینمود. هیچگاه در کارهای مربوط به خود انتقام جویی نمیکرد، مگر در اموری که حرمت الهی خدشهدار میشد که در آن صورت برای حفظ حرمت الهی مجازات میفرمود[۱۰]. بر همین اساس، شفاعت درباره حدود را نمیپذیرفت؛ چنان که شفاعت اسامة بن زید را درباره زنی که مستحق حد بود، نپذیرفت[۱۱].
"تفکر" از اصول زندگی آن حضرت بود و هیچ کاری را بدون تفکر و تدبر انجام نمیداد و در همه امور تأمل و اندیشه میکرد. رسول خدا(ص) زاهدترین پیامبران بود. هرگز برایش سفرهای نیاراستند و هرگز نان گندم مصرف نکرد و هرگز سه شب پیاپی از نان جو سیر نخورد. رسول خدا(ص) از دنیا رفت، در حالی که زرهاش به چهار درهم نزد فردی یهودی گرو بود. زر و سیمی به میراث نگذاشت، حال آنکه سرزمینهای وسیعی زیر سلطه او بود و غنایمی فراوان در دست داشت[۱۲]. او از دنیا چندان نخورد که دهان را پُر کند و بدان ننگریست و تنها گوشه چشمی بدان افکند. شکم او از همه خالیتر بود. دنیا را به او نشان دادند، آن را نپذیرفت. چون خدا چیزی را دشمن میداشت، آن را دشمن داشت و ترک آن گفت و چیزی را که خدا خوار شمرده است، آن را خوار انگاشت و چیزی را که کوچک شمرده است، آن را کوچک داشت[۱۳].
پیامبر، روی زمین غذا میخورد و همچون بندگان مینشست. به دست خود پایافزار خویش را پینه میزد و جامه خود را وصله میکرد. بر خر بیپالان سوار میشد و دیگری را بر ترک خود سوار میکرد. پردهای بر در خانه او آویخته بود که نقش و نگار داشت. یکی از زنان خویش را گفت: "این پرده را از نظرم پنهان کن هرگاه بدان مینگرم، دنیا و زیورهای آن را به یاد میآورم". آن حضرت با تمام قلب خویش از دنیا روی گرداند و یاد آن را در وجود خود میراند و دوست داشت که زینت دنیا از او نهان ماند تا زیوری از آن برندارد. دنیا را پایدار نمیدانست و در آن امید ماندن نداشت. پس آن را از وجود خود بیرون کرد و دل از آن برداشت و دیده از آن برگرفت[۱۴].
پیامبر(ص) از همانندی به سلاطین پرهیز داشت. مردی نزد وی آمد تا با آن حضرت سخن گوید، ولی چون پیامبر را دید دست پاچه شد و به لرزش افتاد. حضرت به او گفت: "راحت باش! من که پادشاه نیستم؛ من فرزند همان زنم که گوشت خشکیده میخورد"[۱۵].
رسول خدا(ص) برای آموزش احکام و مسائل دینی بسیار ملایم رفتار میکرد و از ناپسندیهایی که افراد ناآگاه با آداب و سنن انجام میدادند، چشم میپوشید. بر اساس روایتی، مردی به مسجد پیامبر آمد و چون از اهمیت مسجد آگاهی نداشت، در گوشهای از آن بول کرد. اصحاب میخواستند به تندی با وی برخورد کنند، ولی رسول خدا(ص) فرمود: "آزارش ندهید" و سپس به او یادآور شد که مسجد جای عبادت است[۱۶].
رسول خدا(ص) هرچه را مغایر ساده زیستی بود، کنار زد و هرگونه تشریفاتی را زیر پا نهاد. مجلس وی چنان بود که هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمیشد. چون وارد مجلس میشد، در نزدیکترین جای به محل ورود خود مینشست[۱۷]. هرگاه بیگانهای وارد مجلس میشد، آن حضرت را نمیشناخت تا اینکه بپرسد. انس بن مالک میگوید: مسلمانان چون آن حضرت را میدیدند، به رغم میلشان برایش به پا نمیخاستند؛ زیرا میدانستند چنین کاری را خوش نمیدارد[۱۸]. رسول خدا(ص) خود میفرمود: "همچون بندگان خوراک میخورم و چون بندگان مینشینم که همانا من بندهام"[۱۹] و میفرمود: "مرا بالاتر از آنچه هستم قرار دهید. خداوند پیش از آنکه مرا رسول خویش گیرد، بنده خود گرفته است"[۲۰].
هنگامی که سواره بود، اجازه نمیداد کسی پیاده با آن حضرت حرکت کند؛ یا او را با خود سوار میکرد و یا اگر آن فرد نمیپذیرفت، میفرمود: "جلوتر برو و در فلان مکان منتظر باش"[۲۱].
آن حضرت میفرمود: "پنج کار را ترک نمیکنم تا پس از من برای امتم سنت گردد: روی زمین با غلامان غذا خوردن، سوار الاغ بیپالان شدن، بز را با دست خود دوشیدن، لباس پشمینه پوشیدن و به کودکان سلام کردن"[۲۲]. بر همین اساس، ایشان جامه خود را وصله میکرد و پای افزار خویش را پینه میزد و گوسفندان را خود میدوشید و با غلامان همغذا میشد و بر زمین مینشست و بر خر بیپالان سوار میشد و دیگری را بر ترک خود سوار میکرد و بدون اینکه احساس خجالت کند، مایحتجاج خانهاش را از بازار تهیه و به سوی خانوادهاش حمل میکرد و با توانگر و تنگدست یکسان مصافحه مینمود و دست خود را نمیکشید تا طرف دست خود را میکشید و به هر کس میرسید سلام میکرد؛ چه توانگر، چه تنگدست و چه کوچک، چه بزرگ و اگر به خوردن چیزی دعوت میشد، آن را کوچک نمیشمرد، هر چند خرمایی پوسیده میبود و مخارج زندگیاش سبک بود[۲۳].
پیامبر به چهره هیچ کس خیره نمیشد. خشمش برای خدا بود و هرگز برای خود خشم نمیگرفت. در تشییع جنازه شرکت و در دورترین نقاط شهر از بیماران عیادت میکرد. با تنگدستان مینشست و به کسانی که در اخلاق بافضیلت بودند، احترام میگذاشت. با اشخاص آبرومند الفت میگرفت و به آنان نیکی میکرد. با خویشاوندان خود صله رحم میکرد، ولی در عین حال آنان را بر دیگران برتری نمیداد و جز آنچه خدا فرمان داده است دربارهشان روا نمیداشت. چون خدمتگزارش در دستاس کردن (آسیاب کردن) خسته میشد، او را کمک میکرد. آب وضوی شبش را خود تهیه مینمود و هنگام نشستن تکیه نمیکرد. در کارها به اهل خانه کمک مینمود و با دست خود گوشت خرد میکرد[۲۴].
راه و رسم رسول خدا(ص) این بود که تا حد ممکن کارهای خویش را خود انجام دهد و به دیگران تکیه نکند. میفرمود: "هرگز در کارهای خود از دیگران کمک نخواهید و به دیگران تکیه نکنید، اگرچه برای قطعهای چوب مسواک باشد"[۲۵] رسول خدا(ص) به هیچ وجه سربار دیگران نبود و کارهایش را حتی در منزل خود انجام میداد. عایشه میگفت: پیامبر در خانه لباس خود را پاکیزه میکرد، گوسفندش را میدوشید و کارهای خود را انجام میداد[۲۶]. در سفرها نیز سربار دیگران نبود و در کارها کمک میکرد و چون همراهان میگفتند کارها را انجام میدهند، میفرمود: "میدانم که شما کار مرا انجام میدهید، ولی دوست ندارم امتیازی بر شما داشته باشم؛ زیرا خداوند دوست نمیدارد بندهاش را در میان یاران خود متمایز ببیند"[۲۷].
آن حضرت خویی پسندیده داشت و گشادهرو بود. مزاح میکرد، ولی جز سخن حق، چیزی نمیگفت[۲۸]. با اصحاب خود شوخی میکرد تا عظمت و بزرگیاش دل آنان را نگیرد که راحت بتوانند به او بنگرند و بدون سختی با او رفتار کنند و خواستههای خود را بازگویند. هنگامی که یکی از اصحاب را اندوهگین میدید، با شوخی کردن او را مسرور میساخت و میفرمود: "خداوند کسی را که با تُرشرویی با برادرانش روبهرو شود، دشمن میدارد"[۲۹].
آن حضرت راستگفتارترین مردم[۳۰] و حیا، صفت و راه و رسم او بود[۳۱]. پیامبر اکرم(ص) در جامعه و خانه بسیار صبور بود. انس بن مالک گوید: من مدت نُه سال به پیامبر خدمت کردم و هیچگاه ندیدم ایراد بگیرد و بگوید: چرا چنین نکردی یا کردی؛ و هرگز از من ایراد نگرفت[۳۲].
با مردم بسیار مهربان بود. چنانچه مشغول نماز بود و کسی در کنارش مینشست، نماز خود را تخفیف میداد و زود تمام میکرد و به او میفرمود: آیا حاجتی داری؟[۳۳] هرکس بر ایشان داخل میشد، بدو احترام میکرد و او را بر تشک خود مینشانید[۳۴].
گاه فرزندان خردسال را به حضور پیامبر میآوردند تا به عنوان برکت یافتن، برایشان از خداوند خیر و برکت بخواهد یا نامگذاری کند. رسول خدا(ص) به خاطر دلجویی بستگان آن فرزند، وی را میگرفت و در دامن خویش مینهاد. گاه اتفاق میافتاد که کودک همان جا ادرار میکرد. برخی که حضور داشتند سر فرزند داد میکشیدند، ولی حضرت آنها را نهی مینمود و صبر میکرد تا ادرار بچه تمام شود. آن گاه دعا یا نامگذاری را به پایان میبرد[۳۵]. حضرت حتی سراغ ضعیفترین افراد را میگرفت. زن سیاهپوستی در مدینه بود که کارهای مسجد النبی(ص) را انجام میداد. چون درگذشت، مردم به خیال اینکه این حادثه برای رسول خدا(ص) اهمیت ندارد، به وی اطلاع ندادند. چون رسول خدا(ص) پس از چند روز آگاه شد، از آنان گله کرد و بر سر قبر او رفت و برایش درود فرستاد[۳۶].
آن حضرت در امور خیر از نسیم هم بخشندهتر و با گذشتتر بود و همه موجودات را مشمول رحمت خود قرار میداد[۳۷]. بخشش وی در همه اموری بود که در شرع برای آنها حدی معین نشده بود[۳۸]. رسول خدا(ص) میفرمود: "بر شما باد به گذشت که گذشت کردن، جز بر عزت بنده نمیافزاید. پس از یکدیگر درگذارید تا خدا شما را عزیز کند"[۳۹].[۴۰]
جستارهای وابسته
- سبک زندگی پیامبر خاتم
- سیره اخلاقی پیامبر خاتم
- سیره عبادی پیامبر خاتم (سیره معنوی پیامبر خاتم)
- سیره خانوادگی پیامبر خاتم
- سیره تربیتی پیامبر خاتم
- سیره اجتماعی پیامبر خاتم
- سیره علمی پیامبر خاتم
- سیره تبلیغی پیامبر خاتم
- سیره سیاسی پیامبر خاتم
- سیره اقتصادی پیامبر خاتم
- سیره فرهنگی پیامبر خاتم
- سیره مدیریتی پیامبر خاتم
- سیره نظامی پیامبر خاتم
- سیره قضایی پیامبر خاتم
منابع
پانویس
- ↑ «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
- ↑ « إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ»؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۸.
- ↑ ابن سعد، ج۱، ص۳۲۴؛ خرگوشی، ج۲، ص۸۹؛ بیهقی، ج۱، ص۲۸۵؛ قاضی عیاض، ج۱، ص۲۰۴.
- ↑ کان خلقه القرآن: بخاری، ادب مفرد. ص۷۴.
- ↑ سیرته القصد: سید رضی، ص۱۳۹.
- ↑ «أَ فَلاَ أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً»؛ کلینی، ج۲، ص۹۵.
- ↑ صدوق، امالی، ص۶۶.
- ↑ واقدی، ج۱، ص۴۷.
- ↑ ابن حجر، ج۱، ص۴۱؛ نیز ر.ک: کلینی، ج۲، ص۸۵؛ ابن ابی جمهور احسائی، ج۲، ص۱۴۹.
- ↑ ابن سعد، ج۱، ص۲۷۶؛ بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.
- ↑ بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.
- ↑ مجلسی، ج۱۰، ص۴۸.
- ↑ سید رضی، ص۲۲۷.
- ↑ سید رضی، ص۲۲۷.
- ↑ مجلسی، ج۱۶، ص۲۲۹.
- ↑ ابن سلمه، ج۱، ص۱۳ مقریزی، ج۲، ص۲۴۳.
- ↑ کلینی، ج۲، ص۶۶۲.
- ↑ ترمذی، ص۱۹۱.
- ↑ جاحظ، ج۲، ص۲۱؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۶.
- ↑ خرگوشی، ج۴، ص۳۷۵.
- ↑ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۲.
- ↑ صدوق، خصال، ج۱، ص۲۷۱.
- ↑ دیلمی، ج۱، ص۱۱۵؛ حر عاملی، ج۵، ص۵۴.
- ↑ ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۵.
- ↑ مقریزی، ج۲، ص۱۸۹.
- ↑ بیهقی، ج۱، ص۳۲۸.
- ↑ شامی، ج۷، ص۱۳.
- ↑ ورام، ج۱، ص۱۱۱.
- ↑ نوری، ج۸، ص۳۲۱ و ۴۰۷.
- ↑ سهیلی، ج۳، ص۴۰۰.
- ↑ کلینی، ج۱، ص۴۴۴.
- ↑ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۶
- ↑ قاضی عیاض، ج۱، ص۲۴۹؛ ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۲۷.
- ↑ طبرسی، مکارم الأخلاقی، ص۲۱.
- ↑ ر.ک: بخاری، الصحیح، ج۷، ص۷۶؛ ابن عدی، ج۷، ص۲۸۹.
- ↑ احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۵۳؛ خزاعی، ص۱۳۷.
- ↑ مقریزی، ج۲، ص۲۰۹.
- ↑ ابن سعد، ج۱، ص۲۷۷.
- ↑ کلینی، ج۲، ص۱۰۸.
- ↑ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۷۲-۷۵.