سیره نظامی پیامبر خاتم
سیره نظامی پیامبر خاتم سیره نظامی پیامبر خاتم (ص) به گونهای است که نمیتوان ایشان را جنگطلب نامید، بلکه تأکید ایشان همواره بر صلح و دوستی بوده است. اما اگر نیاز به عملیات نظامی بعد از گفتگو و دعوت بود آن حضرت روشهایی را اعمال میکردند مانند: استفاده از نیروی کار آزموده و ماهر؛ گردآوری اطلاعات؛ تشکیل شورای نظامی؛ روحیه دادن در مواقع بحرانی و... .
صلح، اصل اولیه اسلام
رسالت رسول خدا (ص) مبتنی بر دعوت به زبان، همراه با عمل نیک بود که این دعوت با تکیه بر برهان و قانع ساختن طرف مقابل به روش منطقی، عرضه میشد. به طور طبیعی، این نوع دعوت برای به بار نشستن، نیازمند فضای صلح و آرامش بود. در اسلام، صلح به عنوان یک قاعده ثابت محسوب میشود و جنگ استثناست[۱].
رسول خدا (ص) نیز جنگ را جز هنگامی که قساوت دشمن و سختگیری آنان بر مسلمانان زیاد شد، مورد توجه قرار نداد. آن حضرت به زور متوسل نشد، مگر در برابر زوری که منطق نمیپذیرفت. هدف رسول خدا (ص) از جنگها بر اساس آیاتی چون: ﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا﴾[۲]، دفاع از خویشتن و تأمین دعوت اسلام و دفاع از آن در مقابل کسانی بود که سد راه آن میشدند. بنابراین، این نبردها جنبه کشورگشایی و تسلط بر منابع ثروت دیگران نداشت. هدف رسول خدا (ص) از این فعالیتها، تنها زمینهسازی برای آزادی نشر اسلام بود. در واقع هدف او فتح شهرها نبود، بلکه آزادی نشر اسلام در شهرها بود. از اینرو، اسلام پذیرش هرگونه پیشنهاد صلح از سوی دشمن را تشویق میکند و فرمان میدهد که هرگاه دشمنان برای توقف جنگ اظهار تمایل کردند، ندای صلح را باید لبیک گفت: ﴿وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا﴾[۳] و ﴿فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا﴾[۴].
بنابر تعالیم آیات الهی جنگ و مبارزه آنگاه رواست که صلحخواهی وجود نداشته باشد و آیاتی که به صورت مطلق به جنگ با کفار سفارش میکند، با آیات دیگر تقیید خورده و توصیه به جنگ مربوط به شرایط خاص است. رسول خدا (ص) نیز بر اساس همین آیات، به صلح دعوت میکرد و از جنگ جز هنگام ضرورت و ناچاری پرهیز داشت. آن حضرت هنگامی وارد جنگ میشد که دشمن آغازگر آن باشد. درگیری با قریش بدان سبب بود که او را از سرزمین خود بیرون کرده و بر جنگ و سختگیری بر او مصمم شده بودند. یهودیان نیز با نقض پیمان، دشمنی خویش را آشکار کردند و بر ضد ایشان مسلح شدند؛ به گونهای که پیامبر ناچار به جنگ یا تبعید ایشان از سرزمینهای خود گردید. در مورد قبایل دیگر نیز زمانی وارد جنگ میشد که آنان آغازگر آن باشند[۵].
غزوهها و سریههای پیامبر (ص)
رسول خدا (ص) در دوران استقرار در مدینه، در چندین جبهه به رویارویی نظامی با دشمن کشیده شد:
- جبهه قریش در نبردهایی مانند بدر، احد و خندق؛
- جبهه یهود در نبردهای بنیقینقاع، بنونضیر، بنی قریظه و خیبر؛
- جبهه قبایل عرب، مانند بنی سلیم، غطفان، بنی مصطلق و... ؛
- جبهه روم در غزوه موته و تبوک. آن حضرت مجموعاً در ۲۷ غزوه شرکت کرد که نخستین آنها غزوه ودان و آخرین آن غزوه تبوک بود. از میان این غزوات، تنها نُه مورد به جنگ انجامید[۶]. مجموع سریهها و مأموریتها نیز که به فرماندهی یکی از یاران پیامبر انجام شد، بر اساس آمار ابن اسحاق[۷]، ۳۸ مورد و بنا بر اقوال دیگر ۴۷ مورد بود. مجموع تلفات انسانی دو طرف نزاع در درگیریهای عصر رسول خدا (ص) به هزار نفر نیز نمیرسد که رقم قابل توجهی نیست[۸].
اهداف جنگ در سیره نبوی (ص)
مدارا و گفتگو؛ اساس دعوت
اساس رسالت پیامبر (ص) بر گذشت و مدارا[۹] بود و تا جایی که اعتقادات و حدود الهی محفوظ بماند، با مشرکان و اهل کتاب به عطوفت و رأفت، رفتار و از حقوق شخصی خویش چشم پوشی میکرد[۱۰]
شیوههایی همچون ارسال مبلغان مذهبی[۱۱]، گفتگو، نوشتن نامه به سران کشورها[۱۲]، فدیه گرفتن برای آزادی اسیران کفار به جای کشتن آنان[۱۳]، انعقاد پیمان صلح با قبایل (مشرکان و اهل کتاب)[۱۴]، اختصاص دادن سهمی از غنایم به نومسلمانان[۱۵]، آزادی بدون فدیه اسیرانی که سهم پیامبر (ص) و بنی عبدالمطلب بودند[۱۶] (غزوه طائف) و... از کارهای ایشان بود[۱۷].
هدایت و ارشاد؛ پیش از جنگیدن
پیامبر (ص) زمانی که ناچار به جنگ بود، غالباً سپاهیان را به سه مسئله سفارش میفرمود:
- دشمن را به اسلام فراخوانند؛ اگر پذیرفتند، اسلام آنان را بپذیرند؛
- اگر نپذیرفتند، آنان را به زیستن در پناه مسلمانان و پرداخت جزیه فراخوانند؛
- اگر بر جنگ اصرار داشتند، با توکل به خدا با آنها بجنگند و متعرض غیر نظامیان نشوند؛ درختی را قطع نکنند[۱۸] و خانه یا زراعتی را ویران نکنند و از چهارپایان حلال گوشت به مقدار نیاز اکتفا کنند[۱۹].[۲۰]
معرفی حقانیت دین اسلام
آن هنگام که دشمن سرسخت و مغرور با اصرار تمام، نیروی خود را آماده کرده، بر مسلمانان میتاخت، پیامبر (ص) در اندیشه آن بود که چگونه دریچهای از مهر و عطوفت پروردگارش را بر دلهای پر کینه آنان بگشاید و شقاوتها و تیرگیهای وجودشان را با نور ایمان بزداید و آنان را با حقایق دین اسلام آشنا سازد[۲۱].
رسول خدا (ص) و سیره نظامی
به طور کلی در سیره نظامی پیامبر اکرم (ص) در مقابله با دشمنان اسلام به مؤلفههای بسیاری توجه شده است که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
فرماندهی
پیامبر (ص) همه ویژگیهای فرمانده کامل را دارا بود: عقلانیت، شجاعت، قدرت، درایت، به کارگیری اصول نظامی و از خودگذشتگی پیامبر (ص) توانست افرادی را که پراکنده و دشمن یکدیگر بودند، نظم و پیوستگی بخشد و با شناخت عمیق از تواناییهایشان و گماردن آنها به مناصبی که کارآیی بالایی برای انجام آن داشتند، آنان را به مسئولیتپذیری و اطاعتی آگاهانه وادارد؛ چنانکه با وجود تنگدستی و تجهیزات اندک، بر سراسر شبه جزیره عربستان چیره شدند[۲۲].
پیامبر (ص) پس از هجرت به مدینه، حدود ۲۷ غزوه را با فرماندهی هوشمندانه خویش هدایت کرد و به پیروزی رسانید[۲۳]؛ اما معیار انتخاب فرماندهان جنگی در سریهها میزان آگاهی و شناخت فرمانده از وضعیت نیروهای دشمن، وجود ویژگیهای شخصیتی لازم در فرمانده برای در هم شکستن دشمن و تخصصهای او بود و نه موقعیت اجتماعی، سابقه نظامی و یا سابقه افراد در پذیرش اسلام.
این شیوه انتخاب فرماندهان جنگی از بررسی اجمالی زندگینامه و ویژگیهای شخصیتی فرماندهان به روشنی مشخص است؛ مثلاً پیامبر (ص) در محرم سال چهارم هجری "ابی سلمة بن عبدالاسد" را برای سرکوبی قبیله "بنی اسد" به "قَطَن"[۲۴] فرستاد؛ در حالی که در سپاه او بزرگانی چون: ارقم ابن ابی ارقم، اسید بن حضیر، ابوقتادة بن نعمان و عبادة بن بشر، شرکت داشتند که از لحاظ منزلت و موقعیت، از او برتر بودند[۲۵].
همچنین حضرت در سال یازدهم هجری، لشکری به فرماندهی اسامة بن زید برای تهاجم به رومیان آماده کرد. اسامه، جوانی هیجده ساله بود که سوابق جنگی نداشت؛ اما قدرت فرماندهی و هدایت سپاه در وی چنان بود که در سپاهش تمامی انصار و مهاجران و سابقین در اسلام جز علی (ع) و عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر حضور داشتند[۲۶]. عمرو بن عاص نیز به لحاظ برخورداری از هوش و استعداد نظامی به فرماندهی سریهای انتخاب شد؛ در صورتی که در سپاه وی، افرادی همچون ابوعبیده جراح و فرماندهان بزرگی با سابقه طولانیتری در پذیرش اسلام حضور داشتند و فقط چند ماه از اسلام آوردنش میگذشت[۲۷].[۲۸]
استفاده از نیروی کار آزموده و ماهر
در هر نبردی، به تخصصهای نظامی گوناگونی نیاز هست؛ سپاه اسلام هم برای رسیدن به اهداف مطلوب در هر نبرد به جمعآوری اطلاعات"، "سوارهنظام"، "نیروی پیاده"، "تیراندازان" و... نیازمند است؛ پیامبر (ص) نیز در هر جنگی افراد را بر اساس مهارتها و ویژگیهای شخصیتی که در هر گروه به آن نیاز بود، بدون توجه به رابطه خویشاوندی برمی گزید و در منصبهای نظامی قرار میداد؛ مثلاً برای مأموریتهای اطلاعاتی از شخصیتهای آگاه، توانا، بردبار و رازدار، مانند "حباب بن منذر[۲۹]، عبدالله بن جحش[۳۰] و حذیفة بن یمان"[۳۱] بهره میجست. پرچمدار سپاه را از میان افراد شجاع و جسور همچون علی (ع) و حمزة بن عبدالمطلب[۳۲] و سوارکاران را از افرادی انتخاب میکرد که محکم و استوار بر اسب میجنگیدند[۳۳].[۳۴]
گردآوری اطلاعات
تصمیمگیری صحیح جنگی بر اساس اطلاعات دقیق و کامل از دشمن ممکن است؛ پیامبر (ص) نیز با توجه ویژه به این بخش از راههایی همچون استقرار مأموران اطلاعاتی در مناطق ورودی و خروجی[۳۵] سرزمین یا منطقه عملیاتی دشمن[۳۶]، قرار گرفتن در مسیر تجّار و مسافران[۳۷] و بازجویی از اسیران[۳۸] کسب خبر میکرد.
بنابر اهمیّت زیاد اطلاعات و معلومات کسب شده از دشمن، خاتم انبیا (ص) در برنامهریزی و هدایت جنگ به سوی پیروزی، خود، فرماندهی کل اداره اطلاعات را بر عهده میگرفت و گاهی حتی نقشهها و تدابیر را از نیروهای اطلاعاتی پنهان نگه میداشت.
سریه عبدالله بن جحش[۳۹] و بسیاری دیگر از غزوهها و سریهها نشاندهنده توجه ویژه پیغمبر (ص) به این بخش از سازماندهی نظامی است. اطلاعات جمعآوری شده، در چهار محور اصلی بود:
- آگاهی از منطقه عملیاتی دشمن، با قرار گرفتن در مسیر کاروانهای دشمن[۴۰] و یا شنیدن گفتگوهای سپاه دشمن در شب[۴۱] یا اوضاع بد آب و هوایی؛
- تعیین تعداد سپاه دشمن، با کسب خبر از قبایل همپیمان و یا نیروهای اطلاعاتی[۴۲]، مانند اطلاعات جمعآوری شده در جنگ خندق با تلاش زبیر بن عوام[۴۳]؛
- شناسایی اهداف جنگی دشمن به کمک عوامل اطلاعاتی موجود در میان دشمن، مانند اطلاعات "عباس بن عبدالمطلب" در میان قریش[۴۴] و مانند غزوههای احد[۴۵] و خندق که با گوش دادن مخفیانه به گفتگوهای فرماندهان و با خبر شدن سپاهیان از اهداف نظامی آنان صورت گرفت[۴۶].
- شناسایی راهها و محورهای ناشناخته و خارج از مسیر برای دفع حرکتهای غافلگیرانه یا غافلگیر کردن دشمن و یا مقابله با حملههای احتمالی دشمن به کمک پیش قراولان[۴۷] و ساکنان محلی[۴۸].
نیروهای اطلاعاتی که وظیفه آنان کسب اخبار صحیح و کامل مربوط به دشمن بود، از افرادی انتخاب میشدند که هوش، استعداد فراوان، سلامتی و دقت کامل داشتند؛ افرادی مانند: "حباب بن منذر"[۴۹] و "حذیفة بن یمان"[۵۰].[۵۱]
پنهان داشتن تدبیرهای جنگی
آن حضرت نقشهها و تدبیرهای جنگی خویش را پنهان میداشت و چون برای جنگ با گروهی آماده میشد، طوری وانمود میکرد که قصد گروه دیگری را دارد[۵۲]. استتار و حرکت مخفیانه و بهکارگیری نیرنگ (خدعه) در برابر دشمن و بهرهگیری از زمان و مکان مناسب، از جمله مسائلی بودند که رسول خدا(ص) در جنگهای خویش آنها را مراعات میکرد. آن حضرت اصل «جنگ یک نوع چارهاندیشی و کاردانی است» را پذیرفته بود و خدعه را بخشی از جنگ میدانست و میفرمود: «الْحَرْبُ خُدْعَةٌ»[۵۳]. در همین راستا، به محمد بن مسلمه که قتل کعب بن اشرف را بر عهده گرفته بود، اجازه داد دشمن را بفریبد و هر آنچه برای تحقق مأموریت وی نیاز است، به زبان آورد[۵۴]. چنان که در فتح مکه، آن حضرت قریش را با اعزام سریه ابوقتادة بن ربعی به سوی ناحیهای از نجد، از مقصد خود منحرف و گمراه ساخت[۵۵]. در غزوههای بنی لِحیان و دَومة الجندل نیز چنین رفتار کرد. به همین منوال در سریه عبدالله بن جحش، با دادن نامهای به او، از وی خواست پس از دو روز راهپیمایی، نامه را بگشاید و بر اساس آن عمل کند[۵۶].[۵۷]
تقسیم کار
در زمان رسول اکرم (ص) مشاغل نظامی و مناصب نظامی ثابت و رسمی نبود؛ به این دلیل، تقسیم کار به عواملی از قبیل: نوع مأمورریت، (اطلاعاتی، جنگی و...) نوع نبرد، قدرت دشمن و سلاحهای آنان، توان جنگی لازم برای مقابله و مکان جنگی بستگی داشت؛ اما تعیین افراد در مناصب نظامی بر اساس میزان تخصص و کارآیی آنان در سیره پیامبر (ص)، روشی ثابت بود. بر این اساس، حضرت، نیروها را به یگانهایی تقسیم و وظیفه هرگروه و دسته را مشخص میکرد. این شیوه سازماندهی نیروها امر فرماندهی و تسلّط بر نیروها را در زمان جنگ، آسان و تحرک یا استقرار را ممکن میساخت؛ چنانکه پیامبر (ص) در فتح مکه البته بر حسب شرایط، مهاجران را در سه ستون دویست نفری، اوس را در شش ستون ۳۵۰ نفری و قبیله اسلم را در یک ستون دویست نفری، منظم[۵۸] و فرماندهی هر ستون را به رئیس قبیله واگذار کرد؛ برای نمونه "بریدة بن الحصیب و ناجیة بن الأعجم" از فرماندهان قبیله اسلم بودند که هر یک، فرماندهی افراد قبیله خود را عهده دار شدند[۵۹].
هر قبیله در یک ردیف و به شکل هرمی (یک، دو، سه و چهار نفره) سازماندهی میشد؛ مثلاً قبایل "کنانه، بنی حمزه، بنی لیث و سعدبن بکر" به شیوه "هرم فردی" و به فرماندهی "ابی واقد اللیثی"؛ قبیله "اشجع" به شکل "هرم دوتایی"؛ قبیله "مزینه" به صورت هرم سه تایی و "قبیله جهینه" به شکل هرم چهارتایی آرایش یافت. با این شیوه سازماندهی نیروها، حرکت و سرعت برای دستیابی به موقعیتهای جنگی فراهم میشد[۶۰].[۶۱]
تشکیل شورای نظامی
پیامبر (ص) پیش از نبرد، با افراد خبره و کارآزموده درباره شیوه و مکان جنگیدن و استفاده از جدیدترین سلاحها و روشهای جنگی مشورت میکرد. کندن خندق به پیشنهاد سلمان فارسی[۶۲] و استفاده از منجنیق و دبابّه[۶۳] در غزوه طائف[۶۴] از این موارد است[۶۵].
روابط وی با نیروها همیشه بر پایه اصول انسانیت، رحمت، صلح، مدارا، اصلاح و جوانمردی استوار بود. رسول خدا (ص) از جان لشکریان محافظت میکرد؛ بدین معنا که آنان را به سوی مرگ یا هلاکت نمیفرستاد. از اینرو، تعداد شهدا در همه جنگهایی که در طول نُه سال فرماندهی ایشان صورت گرفت، به بیش از ۳۱۷ تن نرسید. بر این اساس، یکی از اصول بنیادین جنگ، یعنی صرفهجویی در نیرو همواره مورد توجه آن حضرت بود. رسول خدا (ص) افزون بر مزیتهای فردی فرماندهی، مانند تصمیمگیری سریع و صحیح، اراده نیرومند و استوار و دوراندیشی، همه فنون جنگی متداول آن روزگار را نیز به کار میبست و خود در میادین جنگ حضور مستقیم داشت. غرور پیروزی او را نمیگرفت و از شکست ناامید نمیشد[۶۶].
استفاده از اصل غافلگیری
آن حضرت نقشهها و تدابیر جنگی خویش را پنهان میداشت و چون گروهی برای جنگ آماده میشد، طوری وانمود میکرد که قصد گروه دیگری را دارد[۶۷]. استتار و حرکت مخفیانه و بهکارگیری نیرنگ (خدعه) در برابر دشمن و بهرهگیری از زمان و مکان مناسب، از جمله مسائلی بود که رسول خدا (ص) در جنگهای خویش آن را مراعات میکرد. آن حضرت اصل "جنگ یک نوع چارهاندیشی و کاردانی است" را پذیرفته بود و خدعه را بخشی از جنگ میدانست و میفرمود: «اَلْحَرْبُ خُدْعَةٌ»[۶۸]؛ در همین راستا، به محمد بن مسلمه که قتل کعب بن اشرف را بر عهده گرفته بود، اجازه داد دشمن را بفریبد و هر آنچه برای تحقق مأموریت وی نیاز است، به زبان آورد[۶۹]. چنان که در فتح مکه، آن حضرت قریش را با اعزام سریه ابو قتادة بن ربعی به سوی ناحیهای از نجد، از مقصد خود منحرف و گمراه ساخت[۷۰]. در غزوههای بنی لِخیان و دومة الجندل نیز چنین رفتار کرد. به همین منوال در سریه عبدالله بن جحش، با دادن نامهای به او، از وی خواست پس از دو روز راهپیمایی، نامه را بگشاید و بر اساس آن عمل کند[۷۱].[۷۲].
انتخاب بهترین نقطه برای استقرار نیروها
این اقدام بر اساس شرایط ذیل صورت میپذیرفت:
- استقرار نیرو برای تحرک آسان نیروهای خودی و سخت شدن تحرکات سپاه دشمن؛
- واقع شدن خورشید، پشت سر نیروها (همانند نبرد بدر)[۷۳]؛
- قرار گرفتن استحکامات طبیعی در پشت سر نیروها (همچون غزوه احد)[۷۴]؛
- نزدیک بودن به چشمه آب و راهها[۷۵]؛
- دارا بودن شرایط مناسب بهداشتی[۷۶].[۷۷]
استفاده از جنگ روانی
رسول خدا (ص) از شیوه جنگ روانی نیز بر ضد دشمن استفاده میکرد. جنگ روانی، مجموعه اعمالی است که بر ضد دشمن برای تحت تأثیر قرار دادن او انجام میگیرد و هدف از آن تضعیف اراده، تفکر و قدرت مادی و معنوی اوست. جنگ روانی به عنوان مهمترین جنگ در طرح و برنامهریزی، مورد توجه و اقدام پیامبر بود و حتی آن را محور اقدام نظامی خود بر ضد دشمنان قرار میداد؛ زیرا آنان را در حالتی از وحشت میگذاشت و بر نفوس آنان تسلط مییافت و در نتیجه، توان مقابله و مقاومت را از ایشان میگرفت. آن حضرت خود در این مورد چنین میفرمود: "من با ایجاد ترس در دل دشمن یاری شدهام»[۷۸]. بهرهگیری رسول خدا (ص) از این شیوه بدان دلیل بود که دشمن را بدون مقاومت به فرار یا تسلیم وادار سازد. در غزوه حمراء الاسد و روز فتح مکه دستور داد لشکریان، آتش بسیار روشن کنند تا در قلوب دشمن ترس و ناآرامی پدید آید[۷۹].[۸۰]
جنگ ضربتی
یعنی یورش ناگهانی در زمان و مکان مناسب که خسارات انسانی و مادی کمتری در پی داشت و برتری کمّی نیروهای دشمن را جبران میکرد[۸۱].
روحیه دادن در مواقع بحرانی
پیامبر (ص) هنگام کندن خندق برای رویارویی با احزاب، با دادن نوید فتح ایران و روم، مسلمانان نگران را به تلاش و حفظ آرامش دعوت کرد[۸۲].[۸۳]
استفاده از جنگ روانی هزار
این روش از مهمترین روشهای جنگی پیامبر (ص) بود؛ مسلمانان در فتح مکه در ده هزار نقطه آتش برافروختند تا با ایجاد وحشت، مشرکان را به فرار یا تسلیم وادار کنند[۸۴].[۸۵]
جنگ بازدارنده
نوعی دفاع در برابر خطر احتمالی دشمن پیش از آمادگی کامل او برای حمله به مسلمانان بود و مسلمانان با پیشی گرفتن، آنان را در سرزمین خود گرفتار میکردند و با سرعت، تحرک و استتار همراه بود[۸۶]؛ برای مثال، در جنگ بنیمصطلق، مسلمانان به یکباره به دشمن حمله کردند[۸۷].[۸۸]
جوانمردانه جنگیدن
تعالیم جنگی در اسلام، بر وفای به عهد و پیمان و محترم شمردن معاهدات و خودداری از ظلم و تجاوز و برقراری صلح تصریح میکند. با توجه به این سفارشها، همه جنگهای آن، حضرت جوانمردانه و شرافتمندانه بود. مقصود از این جنگها، پشتیبانی از گسترش اسلام و استواری پایههای صلح بود. از اینرو، پیامبر، پیمانی را نشکست، دشمنی را مُثله نکرد و افراد ناتوان یا غیر نظامی را نکشت. آن حضرت به نیروهایی که برای سرایا و جنگ با دشمن میفرستاد، میفرمود: "به نام خدا، در راه خدا و با آنکه به خدا کافر است نبرد کنید. خیانت نورزید و عهدشکنی نکنید. مُثله نکنید و کودکی را نکشید"[۸۹]. و میفرمود: "هیچگاه آغازگر جنگ نباشید تا اینکه دشمن جنگ را شروع کند"[۹۰] آن حضرت تمایل داشت دشمن را به سوی صلح بکشاند، نه اینکه مردان ایشان را بکشد و زنان و فرزندان آنان را بدون سرپرست باقی گذارد. رسول خدا (ص) از قتل پیرمرد، پیرزن، کودک، اسیر و کسانی که جنگ نکرده و به دشمن یاری رساندهاند، جلوگیری و نهی میکرد[۹۱]. جنگ برای انتقامگیری را پسندیده نمیدانست؛ چنان که در روز فتح مکه، پرچم را از دست سعد بن عباده گرفت، زیرا شعارهایی برای تحریک روح انتقامگیری سر داد[۹۲]. همچنین هنگامی که دشمن شکست میخورد، رسول خدا (ص)، راه فرار را برای وی باز میگذاشت و به تعقیب شکست خوردگان نمیپرداخت. نیز گریختگان و فراریان از جنگ را از پشت مورد حمله قرار نمیداد[۹۳].
جستارهای وابسته
- سبک زندگی پیامبر خاتم
- سیره اخلاقی پیامبر خاتم
- سیره عبادی پیامبر خاتم (سیره معنوی پیامبر خاتم)
- سیره خانوادگی پیامبر خاتم
- سیره تربیتی پیامبر خاتم
- سیره اجتماعی پیامبر خاتم
- سیره علمی پیامبر خاتم
- سیره تبلیغی پیامبر خاتم
- سیره سیاسی پیامبر خاتم
- سیره اقتصادی پیامبر خاتم
- سیره فرهنگی پیامبر خاتم
- سیره مدیریتی پیامبر خاتم
- سیره نظامی پیامبر خاتم
- سیره قضایی پیامبر خاتم
منابع
پانویس
- ↑ طباطبایی، ج۴، ص۱۶۴؛ برزنونی، ص۱۱۸.
- ↑ «و در راه خداوند با آنان که با شما جنگ میکنند، جنگ کنید اما تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمیدارد» سوره بقره، آیه ۱۹۰.
- ↑ «و اگر به سازش گرایند، تو نیز بدان گرای و بر خداوند توکّل کن که او شنوای داناست» سوره انفال، آیه ۶۱.
- ↑ «اگر اینان از شما کنارهجویی کردند و با شما نبرد نکردند و از در سازش درآمدند، خداوند برای شما (در تجاوز) بر آنان راهی ننهاده است» سوره نساء، آیه ۹۰.
- ↑ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۷۰-۷۲؛ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۳۰.
- ↑ ابن هشام، ج۴، ص۲۵۶.
- ↑ ابن هشام، ج۴، ص۲۵۷.
- ↑ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۷۰-۷۲.
- ↑ آل عمران: ۱۵۹؛ شعرا: ۲۱۴ و ۲۱۵؛ حجر: ۸۸ و اعراف: ۱۹۹.
- ↑ موارد نقل شده در کتب سیره به حدی است که میتوان گفت این مسئله از ویژگیهای شخصیتی پیامبر (ص) بوده است. ر. ک: ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۱۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۳، ص ۳۷۳؛ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۲۱ و البخاری، صحیح، ج ۸، ص ۳۳.
- ↑ برای نمونه ر. ک: الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۴۲ - ۴۳ و ج ۴، ص ۱۷۹ - ۱۸۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج ۱، ص ۳۵۴، ۳۵۵ و ۳۴۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۲، ص ۱۶۹ - ۱۷۰ و ج ۱، ص ۳۸۲ - ۳۸۴ و أحمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۷۵.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۹۸؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۰۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۲، ص ۶۴۴؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص ۲۲۵ ـ ۲۲۷ و خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص ۳۵.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۶؛ أحمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۴۶؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۳۳۲ - ۳۳۳ و تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۱۱۵.
- ↑ ر. ک: تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۵۴ – ۵۵؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۰۸ - ۳۱۵ و ۳۵۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۲۲۴؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص ۱۶۴ - ۱۶۷ و... .
- ↑ تاریخ الطبری ج ۳، ص ۹۰؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۶۳؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۹۳ و طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۲۳۶.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۹۵۰ - ۹۵۱؛ تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۸۶ - ۸۷؛ الکامل، ج ۲، ص ۲۶۸ و عیون الاثر، ج ۳، ص ۱۷۸ - ۱۷۹.
- ↑ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۴۳۰ ـ ۴۳۱.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۷۵۷ - ۷۵۸ و امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۳۳۸ - ۳۳۹.
- ↑ کلینی، الکافی، ج ۵، ص ۲۹؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۱۳۸ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۵، ص ۵۹.
- ↑ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۳۱.
- ↑ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۳۲.
- ↑ محمد رواس قلعهجی، دراسة تحلیلیه لشخصیة الرسول (ع)، ص ۲۲۶ - ۲۳۲.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۷؛ تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۱۵۲، السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۰۸ و الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۳.
- ↑ آب یا سریه ابی سلمه، کوهی در ناحیه فید که آبی از آن بنی اسد در آن بود. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج ۴، ۳۷۵؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۳، ص ۳۲۱ و الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۳۸).
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۴۰-۳۴۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص۴۷۴؛ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۴۶؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۵۰ و اعلام الوری، ج۱، ص۲۶۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۸۰؛ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۹۹ - ۱۰۰ و ابن جوزی، المنتظم، ج ۳، ص ۳۲۱.
- ↑ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۴۳۲ ـ ۴۳۳.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۲۰۷؛ امتاع الأسماع، ج ۱، ص ۱۳۲، الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۸ و عیون الاثر، ج ۲، ص ۱۳ - ۱۴.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۷۲.
- ↑ عیون الاثر، ج ۲، ص ۹۶ - ۹۷؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۲۳۱؛ المنتظم، ج ۳، ص ۲۳۷ - ۲۳۸ و تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۸۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۱۶ - ۳۱۷؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۱۸؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۶.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۸۱۳.
- ↑ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۳۴.
- ↑ امتاع الأسماع، ج۱، ص۱۳۲؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸ و عیون الاثر، ج۲، ص۱۳.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۷-۲۰۸.
- ↑ دلائل النبوه، ج۳، ص۳۷۱.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۸۰۴- ۸۰۶؛ امتاع الأسماع، ج ۹، ص ۲۳۳ - ۲۳۴ و صالحی دمشقی، سبل الهدی والرشاد، ج ۵، ص ۲۱۲.
- ↑ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۴۱۰ - ۴۱۱؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۶۰۱ - ۶۰۲ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۱۱۳.
- ↑ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۴۲۲؛ عیون الاثر، ج ۱، ص ۲۹۰ و المغازی، ج ۱، ص ۵۱ - ۵۳.
- ↑ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۸۰؛ ابن عبدالبر اندلسی، الدرر فی اختصار المغازی و السیر، ص ۱۸۸؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۹۶ - ۹۷ و المنتظم، ج ۳، ص ۲۳۷ - ۲۳۸.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۲۰۷ - ۲۰۸؛ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۸ و عیون الاثر، ج ۲، ص ۱۳ - ۱۴.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۴۵۷؛ احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدینه بالمنح المحمدیه، ج ۱، ص ۲۹۰ و امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۲۳۱ ـ ۲۳۲.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۴۷؛ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۸؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۶ و ابن جوزی، المنتظم، ج ۳، ص ۱۶۲.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۲۰۶؛ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۸ و عیون الاثر، ج ۲، ص ۱۳.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۲۳۱؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۹۶ - ۹۷ و تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۸۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۸ و المغازی، ج ۱، ص ۵۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۶؛ المغازی، ج ۱، ص ۱۹۴؛ عیون الاثر، ج ۱، ص ۳۵۵ و امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۱۲۸.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۲۰۷؛ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۸ و عیون الاثر، ج ۲، ص ۱۳ - ۱۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۲۳۱؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۸۰ و عیون الاثر، ج ۲، ص ۹۶ - ۹۷.
- ↑ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۴۳۴ ـ ۴۳۵.
- ↑ عبدالرزاق صنعانی، المصنف، ج۵، ص۳۹۸: إِذَا أَرَادَ غَزْوَةً وَرَّى بِغَيْرِهَا.
- ↑ بخاری، الصحیح، ج۴، ص۲۴.
- ↑ بخاری، الصحیح، ج۴، ص۲۵.
- ↑ شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۵، ص۲۱۱.
- ↑ سهیلی، الروض الانف، ج۵، ص۶۲؛ دیار بکری، تاریخ الخمیس، ج۱، ص۳۶۵.
- ↑ محمدی، رمضان، داداشنژاد، منصور، حسینیان مقدم، حسین، تاریخ اسلام، ص۲۲۹.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۸۰۰ - ۸۱۳ و ۸۱۹ - ۸۲۰؛ امتاع الاسماع، ج ۷، ص ۱۶۸ - ۱۷۱ و سبل الهدی و الرشاد، ج ۵، ص ۲۱۹ – ۲۲۱.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۸۱۹ - و امتاع الأسماع، ج ۷، ص۱۶۹.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۸۱۹ - و امتاع الأسماع، ج ۷، ص ۱۶۸-۱۷۱ و سبل الهدی و الرشاد، ج ۵، ص ۲۱۹-۲۲۱.
- ↑ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۳۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۳؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۶۶؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۰ و السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۴.
- ↑ دبابه، وسیلهای ساخته شده از چوب و پوست که رزمندگان در آن، وارد و به دیوار قلعه نزدیک میشدند تا به کمک آن از تیرها و آنچه که از بالا به سویشان پرت میشد، حفظ شوند. (ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۳۷۱.) گونهای ابزار جنگی قدیمی که هنگام محاصره شهر با آن دیوار شهر را خراب و به داخل آن نفوذ میکردند، چیزی شبیه به تانک با نفربر امروزی. (خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۸، ص۱۳.)
- ↑ المغازی، ج۳، ص۹۲۷؛ اعلام الوری، ج۱، ص۲۳۴ و دلائل النبوه، ج۵، ص۱۶۱.
- ↑ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۳۶-۴۳۷.
- ↑ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۷۰-۷۲.
- ↑ عبدالرزاق صنعانی، ج۵، ص۳۹۸: اذا اراد غزوة وری بغیرها.
- ↑ بخاری، الصحیح، ج۴، ص۲۴.
- ↑ بخاری، الصحیح، ج۴، ص۲۵.
- ↑ شامی، ج۵، ص۲۱۱.
- ↑ سهیلی، ج۵، ص۶۲ دیاربکری، ج۱، ص۳۶۵.
- ↑ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۷۰-۷۲؛ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۳۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۵۶؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۹۸ و سبل الهدی و الرشاد، ج۴، ص۳۳.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۰؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰ و الکامل، ج۲، ص۱۵۲.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۵۳ - ۵۴؛ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۱ و امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۹۷.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص۶۴۶؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۲۴۲ و ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۷۸.
- ↑ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۳۷-۴۳۸.
- ↑ ابن ابی شیبه، ج۷، ص۴۱۰.
- ↑ مقریزی، ج۱، ص۱۷ و ۳۵۸.
- ↑ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۷۰-۷۲.
- ↑ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۳۸.
- ↑ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۲۸۸ - ۲۸۹؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۷۲: السیرة النبویه، ج ۲، ص ۲۲۲ و المغازی، ج ۲، ص ۴۵۹.
- ↑ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۳۸.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص۸۱۴ و امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۳۵۸.
- ↑ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۳۸.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص۱۸۲-۱۸۳؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص۳۱۱؛ دلائل النبوه، ج ۳، ص ۱۶۷ - ۱۶۸ و الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۶.
- ↑ دلائل النبوه، ج ۴، ص ۴۶ - ۴۷؛ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۴۸ - ۴۹؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۶۰۴ و السیرة، ج ۱، ص ۲۹۰ - ۲۹۱.
- ↑ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۳۸.
- ↑ یعقوبی، ج۲، ص۷۷.
- ↑ ابن سعد، ج۲، ص۱۲۸؛ کلاعی، ج۲، ص۲۸۲.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۷۵۷.
- ↑ ابن سید الناس، ج۲، ص۲۲۱.
- ↑ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۷۰-۷۲.