امامت در نهج البلاغه
مقدمه
امام علی (ع) از موضع کسی که حق او پایمال شده در وضعیتی که جمهور مردم به سوی او روی آوردهاند، چنین سخن میگوید: «به خدا قسم از زمان رحلت پیامبر (ص) پیوسته حق من پایمال شده و تا دوره این نسل جدید نیز ادامه داشته است»[۱]. بیان این سخن و با این درجه از تأکید در زمانی که مردم زعامت سیاسی را به او واگذار کردهاند، نشان از این دارد که جایگاه امامت فراتر از صرف زعامت سیاسی است، به گونهای که زعامت سیاسی تنها شأنی از شئون امامت است.
امام علی برای نشان دادن جایگاه امامت و رهبری در دولت نبوی، روش خاصی را در نظر میگیرد که بر پایه آن ابهامها به تدریج از همه ساحتها برطرف شود. او میفرماید: «امروز هر آنچه را که دارای ابهام بوده به زبان در میآورم»[۲]. «آن قرآن عظیم الشأن را به زبان بیاورید و آن هرگز به زبان نمیآید، ولی من میتوانم از آن به شما خبر دهم، بدانید در قرآن علم آنچه خواهد و خبر از آنچه گذشته، دوای درد شما و نظام زندگی و روابط فی ما بین شما، مندرج است»[۳].
برای نشان دادن این که خداوند چون خالق حقیقی است پس حاکمیت مطلق از اوست و برای نشان دادن ابهام زبانی که برای خوارج پیش آمده و اثبات این که اینان کلمه را بیرون از خانه خودش که در آن معنا دارد به کار میبرند، میفرماید: «گفته آنان [[[خوارج]]] که میگویند، هیچ کس غیر از خدا حاکمیت ندارد، درست است، ولی آنان این کلمه حق را در بستری دیگر به کار میبرند و میگویند هیچ کس جز خدا زعامت سیاسی ندارد. آگاه باشید که مردم به هر روی نیازمند فرماندهی هستند چه متصف به نیکویی باشد و یا متصف به گناهکاری»[۴].
علی (ع) در وضعیتی قرار گرفته بود که ابهام زبانی دو دسته را در مقابل هم قرار میداد از یک سو عدهای آن چنان امر سیاست را نازل در نظر میگرفتند که هر کس توان اداره آن را دارد و از طرفی عدهای آن چنان امر سیاست را ارتقا میدادند که فقط خداوند را شایسته اداره امر سیاست میدانستند. او به اقتضای این که امامان معیار حق هستند، بر این است که هر امر دینی باید در پرتو آن معیارها سنجیده شود، چنان که فرمودهاند: «آنان اساس دین و پایه یقین هستند که افراط گر باید خود را ملازم با آنان قرار دهد و تفریطگرا باید به آنها ملحق شود»[۵].
برای ابهامزدایی از مفهوم امامت، منطق زبان دین را بیان میکند و دین نیز با معرفت خداوند شروع میشود. این معرفت باید درجه به درجه کمال یابد. در گام اول تصدیق به وجود خداست، گام دوم یگانه دانستن اوست، گام سوم اخلاص برای او و گام چهارم جاری نکردن صفات مخلوقات بر خداست.
آن خدایی که یکتای بیهمتاست و قادر به خلق موجودات است، در مرحله اول، آسمانهای هفتگانه را آفریده است، در مرحله دوم، ملایکه را پدید آورده تا امر و فرمان او را در آسمانها اجرا کنند. ملایکه انواع کارکردها را دارند و در شناخت خدا به عالیترین مرحله رسیدهاند، یعنی علاوه بر تصدیق، توحید و اخلاص، به مرحله نفی صفات مخلوقات از خداوند رسیدهاند. چنان که امیرمؤمنان فرمودهاند: «ملایکه به مرتبهای رسیدهاند که پروردگار خود را در قالب تصاویر محدود نمیکنند و صفات مصنوعات و مخلوقات را بر او حمل نمیکنند»[۶][۷]
رهبری الهی
هدایت الهی از طریق رهبران شایستهای که خدا آنان را برای هدایت بندگانش برگزیده، سنّت همیشگی خداوند در مورد آن دسته از آفریدگان خویش بوده است که از اندیشه و دانش بهرهمند و به اراده و اختیار مسلّحشان ساخته است. این سنّت الهی برای بشر با گزینش حضرت آدم به عنوان برگزیدهترین آفریدههای او، آغاز میگردد: "... خداوند او [آدم] را پس از توبه از بهشت به زمین فرستاد تا با نسل خود زمین را آباد سازد و بدین وسیله حجت را بر بندگان تمام کرد. پس از مرگ حضرت آدم، زمین را خالی از حجّت نگذاشت و میان فرزندان آن حضرت و شناسایی خود پیوندی برقرار کرد. حجّتها و دلیلهای خود را قرن به قرن بر زبان پیامبران برگزیده و حاملان رسالت خویش برای آنان اقامه نمود... ذریّه پاک آنها را در بهترین جایگاه به ودیعه نهاد، و در بهترین مکان مستقر ساخت از صلب کریمانه پدران به رحمهای پاک مادران منتقل نمود... و پیامبر ما حضرت محمد (ص) را به عنوان آخرین پیامبر از اصیلترین و عزیزترین خاندانها و از همان درختی که پیامبران و امینان درگاه خود را آفریده بود، به وجود آورد".
امام (ع) زهد و شجاعت و تواضع و فروتنی پیامبران و نظارت الهی بر آنان و تربیت آنها به وسیله آزمایش و گرفتاری و اذیت و آزاری را که در راه خدا دیدند، به تصویر کشیده و به بیان وظایف آنان پرداخته است وظایف و مسئولیتهایی که در تبلیغ و دعوت به سوی خدا و مژده و بیم دادن و اقامه حکم الهی در زمین و هدایت و ارشاد مردم با رهایی آنان از بند جهل و گمراهی و مبارزه با دشمنان خدا تجسّم داشت.
روند هدایت الهی طی روزگاران تا قیامت ادامه خواهد داشت و زمین از حجت خدا خالی نخواهد ماند یا آشکار است و شناخته شده و یا بیمناک و پنهان، تا حجتهای الهی و نشانههای او به تباهی نگراید... با پایان یافتن نبوّت به وجود مقدس خاتم الانبیاء (ص) مسئولیت هدایت و ارشاد مردم به عترت پاک پیامبر که برترین عترتهایند، موکول گردید. آنان که اگر سخن گویند به راستی سخن گویند و اگر سکوت کنند، کسی بر آنان پیشی نگیرد، شجره نبوّت و خاستگاه رسالت و جایگاه آمد و شد فرشتگان و معادن علم و دانش و چشمههای حکمتاند و در پیشگاه خدا از پرارجترین مقام و رتبه برخوردارند.
خداوند به وسیله آنان حجتها و نشانههای آشکار خود را حفظ میکند... به وسیله آنان کتاب الهی دانسته میشود و آنان به وسیله قرآن شناخته میشوند، آیات کریمهای در حق آنان نازل شده است و گنجهای علوم خدای رحمان و راسخان در علم و دانشاند.
حلم و بردباری آنان حاکی از علم و دانش آنها و ظاهرشان گویای باطن آنان و سکوتشان حاکی از حکمت منطق آنهاست. هرگز با حق مخالفت نمیورزند و در آن اختلاف ندارند، پایه و ارکان اسلاماند و پناهگاه تمسّک مردماند به وسیله آنان حق به نصاب خود رسید و باطل ریشهکن گردید، اساس دین و ارکان یقیناند، غلّوکننده باید به سوی آنان باز گردد، و عقب مانده باید بدانان بپیوندد، ویژگیهای ولایت و حکومت از آن عترت و وصیّت پیامبر و وراثت وی میان آن بزرگواران است.
امام علی (ع) با تأکید بر موقعیت رهبری فکری و سیاسی اهل بیت، جابهجا کردن رهبری را از جایگاهی که رسول خدا (ص) معیّن فرموده بود، محکوم نمود و با اینکه ناگزیر شد از حق خویش بگذرد، خط و مشی خلفا را مختصر و مشروح مورد اعتراض قرار داد، طرحهای نبوی را در امر رهبری پس از رسول خدا (ص) خالصانه ارائه داد و برای احقاق حق مردم به گونهای حکیمانه و به شیوهای تلاش کرد که با حساسیّت شرایط و اوضاعی که بر دولت و امّت اسلامی در آن دوران، حکمفرما بود، سازگاری داشت و توانست در این زمینه نظریه کاملی ارائه دهد و برای اجرای آن در صورت به وجود آمدن شرایط، تدارک لازم را ببیند[۸][۹]
منابع
پانویس
- ↑ «فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هَذَا»؛ نهج البلاغه، خطبه ۶، ص۵۳.
- ↑ «الْيَوْمَ أُنْطِقُ لَكُمُ الْعَجْمَاءَ ذَاتَ الْبَيَانِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۴، ص۵۱.
- ↑ «ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ أَلَا إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي وَ الْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي وَ دَوَاءَ دَائِكُمْ وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُمْ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۸، ص۲۲۳.
- ↑ «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ...»؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۰، ص۸۲.
- ↑ «هُمْ أَسَاسُ الدِّينِ وَ عِمَادُ الْيَقِينِ إِلَيْهِمْ يَفِيءُ الْغَالِي وَ بِهِمْ يُلْحَقُ التَّالِي»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲، ص۴۷.
- ↑ «لَا يَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِيرِ وَ لَا يُجْرُونَ عَلَيْهِ صِفَاتِ الْمَصْنُوعِينَ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱، ص۴۱ - ۴۲.
- ↑ حیدری بهنوئیه، عباس، جایگاه رهبری در دولت اسلامی، سیره سیاسی پیامبر اعظم ص ۳۳۷.
- ↑ معجم موضوعی نهج البلاغه، ص۸۷- ۱۱۶ و ۳۷۴- ۴۴۵.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص ۳۲۸.