بغی
بغی به معنای ظلم عبارت است از شورش بر امام و خروج بر دولت اسلامی، به همین دلیل، اصطلاح باغی بر کسی که بر امام و پیشوای عادل بهصورت مسلحانه خروج کند اطلاق شده است.
مقدمه
فقهای اسلامی ـ اعم از شیعه و سنی ـ در کتابهای فقهی خود از جریان و گروه خاصی در جامعه مسلمانان نام بردهاند که جهاد و مبارزه با آنان بر مسلمانان واجب است. این گروه "اهل بغی" یا "بغات" نام دارند که مفرد آن "باغی" است. جامعه اسلامی و دولت مشروع آنان باید در مقابل اهل بغی بایستند و با آنها مقابله کنند[۱].
معناشناسی بغی و باغی
معنای لغوی
بغی در لغت بهمعنای "تعدّی"، "ظلم"[۲] و طلب همراه با تجاوز از حد است[۳] و در دو معنای کلی به کار رفته است:
- طلب، درخواست: از این ماده "بُغیه" به معنای حاجت و "ابتغاء" به معنای طلب کردن استعمال شده است.
- تجاوز، تعدی، عصیان و سرکشی: مشتق از این ماده "باغی" و "فرقه باغیه" به معنای شورشگری و قیام علیه امام حق است و بَغی به عنوان صفت زن فاجر و فاسق استعمال میشود[۴].
برخی از لغویان با توجه به آیاتی که بغی در آن مقید ﴿بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾ شده ﴿فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[۵]؛ بغی را بر دو گونه دانستهاند: بغی پسندیده و جایز که حرکت از عدالت به سوی احسان و از واجب به سمت مستحب است و بغی ناپسند که تجاوز از حق به سوی باطل و شبهات است، هرچند کاربرد آن در تجاوزهای ناپسند شایعتر است[۶].[۷]
معنای اصطلاحی
بغی در اصطلاح فقهی "خروج عدهای از مسلمانان بر امام عادل و شکستن بیعت او و مخالفت با احکام و دستورهای اوست". چنین کسی را باغی گویند به دلیل آنکه از حدّ خود تجاوز کرده و به حقوق امام و جامعه تعدی نموده و یا به خاطر آنکه ستمکار است، یا به این خاطر که خواهان برتری بر امام جامعه است[۸].
در فقه سیاسی اسلام، باغی و اهل بغی چنین تعریف شده است: "کسی که بیعت خویش را با پیشوای معصوم (ع) شکسته و از اطاعت وی بیرون رفته باشد[۹]، هر کسی که بر امام و پیشوای عادل خروج کند و مسلحانه بشورد، باغی است. جهاد علیه این فرقه با دعوت و درخواست امام یا کسی که امام او را تعیین و منصوب کرده باشد، بر مسلمانان واجب کفایی است: ﴿فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ﴾[۱۰]؛ مگر آنکه توبه نمایند. از نمونههای تاریخی جنگ با اهل بغی، جنگ جمل، نهروان و صفین است[۱۱].
تفاوت باغی با محارب
- محاربه عبارت است از: تجهیز یا حمل اسلحه و یا کشیدن آن به منظور ایجاد رعب و وحشت در مردم، خواه مسلمان باشند و خواه کافر. این کار یا شرارت محض و یا به منظور دزدی است[۱۲]. اما بغی عبارت است از قیام مسلّحانه عدهای در برابر امام عادل جامعه اسلامی به منظور برانداختن حکومت اسلام.
- محاربه ممکن است به صورت فردی و یا جمعی صورت بگیرد. اما بغی خروج و یک قیام جمعی است.
- محارب، اعمّ از کافر و مسلمان است، یعنی هم ممکن است کافر باشد و هم مسلمان. اما باغی کسی است که تظاهر به اسلام میکند و شهادتین ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ و ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ﴾ میگوید، اما در برابر امام عادل مسلمانان قیام مسلّحانه میکند.
- توبه محارب بعد از اسارت و دستگیری قبول نیست، اما توبه باغی در صورت ذیفئه نبودن بعد از اسارت نیز قبول است.
- برای محارب چهار نوع کیفر (حدّ شرعی) پیشبینی شده اما برای "باغی" این حدود پیشبینی نشده است. فقط دستور قتال و جهاد داده شده که در آن یا تسلیم امام عادل مسلمانان میشوند و یا کشته میگردند[۱۳].
بغی در قرآن
واژه "بغی" و مشتقات آن ۹۶ بار در قرآن آمده و در بیشتر موارد در معانی لغوی آن به کار رفته و تنها در چند آیه معنای اصطلاحی آن مراد است؛ از جمله آیه ﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۱۴] و نیز آیه ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۱۵] طبق برخی روایات مراد از باغی در آیات فوق خروج کننده بر حاکم اسلامی است[۱۶]. ظاهراً این واژه به معنای اصطلاحی آن نخستین بار در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) به کار رفته که آن حضرت در آن قاتلان عمّار را گروه باغی نامیدند. «يَا عَمَّارُ تَقْتُلُكَ اَلْفِئَةُ اَلْبَاغِيَةُ»[۱۷]. در احادیث دیگر به ویژه سخنان امیرمؤمنان، علی (ع) نیز بسیار به کار رفته است[۱۸].[۱۹]
انواع باغی
این واژه ریشۀ قرآنی[۲۰] و روایی[۲۱] دارد. فقهاء اهل بغی را به دو گروه تقسیم نمودهاند: "ذی فئه" و "غیر ذی فئه"[۲۲].
- بغی ذی فئه: گروهی از باغیان هستند که علاوه بر افراد مهاجم، دارای تشکیلات و سازماندهی منسجم هستند.
- بغی غیر ذی فئه: تنها همانهایی هستند که در معرکه جنگ مشغول پیکارند و در پشت جبهه، سازماندهی خاصی ندارند.
شیوۀ برخورد با دو گروه اهل بغی، در حکومت اسلامی متفاوت است؛ به گونهای که باغیان غیر ذی فئه برخلاف ذی فئه، مجروحانش اعدام نمیشوند و فراریانشان نیز مورد تعقیب قرار نمیگیرند[۲۳].[۲۴]
شروط تحقق بغی
هرگونه خروج علیه امام ذیل حکم بغی قرار نمیگیرد بلکه شروطی برای تعلق حکم بغی به خروج کنندگان در کتب فقهی بیان شده است که برخی از آنها عبارتاند از:
- در قدرتی باشند که جلوگیری از آنها و متفرق کردن جمعیتشان ممکن نباشد، مگر با لشکرکشی و جنگ؛ بنابراین اگر تعدادشان اندک و مکر و کیدشان نیز ضعیف بود، اهل بغی نیستند؛ زیرا امکان متفرق کردن آنها بدون جنگ وجود دارد[۲۵]؛
- از سلطه و سیطره امام خارج و از وی جدا شوند. اما اگر در سلطه و سیطره امام و همراه وی باشند، اهل بغی نیستند؛
- جدا شدن و خروج آنان به شبهه و تأویلی باشد که برای خودشان مجاز است؛ اما اگر بدون این تأویل خارج شوند، محارباند؛
- پیش از آنکه جنگی آغاز شود، امام باید نمایندهای بفرستد و با آنان مذاکره و مناظره کند، آنگاه اگر سخن آنان حق باشد، به آن مطالب جامه عمل بپوشاند و اگر امر بر آنان مشتبه شده باشد، آن را برای ایشان حل کند و روشن سازد. در این حالت اگر بازگشتند که مسئله خاتمه یافته است و اگر بازنگردند، امام با آنها میجنگد[۲۶].[۲۷]
مصادیق باغی
مصادیق باغی به شرح ذیل است:
- احزاب و گروههایی که در دارالاسلام از اطاعت امام (حاکم اسلامی) سرپیچی نموده و دست به قیام علیه او بزنند[۲۸]؛
- گروههایی که با تحریک، مردم را به شورش واداشته و قصدشان، براندازی حکومت اسلامی، هرج و مرج و نقض حاکمیت اسلام بوده، بدون اینکه طرحی برای دستیابی به قدرت داشته باشند؛ مانند ناکثین در جریان جنگ جمل[۲۹]؛
- گروههایی که قصد تجزیه بخشی از دارالاسلام را داشته و خواستار سیاست "ملوک الطوایفی" و یا ایجاد دولت جدید در دارالاسلام باشند؛
- گروهی که با تشکیلات سازمان یافتهای از خارج دارالاسلام، به وسیله عوامل نفوذی داخلی، به صورت حرکت خزنده علیه امام قیام کنند؛
- گروهی که از راه قوه قهریه (عملیات نظامی) از خارج و یا داخل دارالاسلام بر امام قیام کنند؛
- ستون پنجمی که میان طرفین درگیری، پس از انجام صلح دو طرف، یکی از طرفین را وادار کند تا دست به تجاوز بزند[۳۰].[۳۱]
احکام باغی
برخی از احکامی که درباره باغی وجود دارد عبارت است از:
- باغی هرچند در باطن در زمره کفّار است، اما بر حسب ظاهر، احکام جاری بر مسلمانان ـ مانند جواز خوردن ذبیحه ایشان، ازدواج با آنان، حرمت اموال و ناموسشان ـ بر او نیز جاری است، مگر آنکه ناصبی باشد[۳۲].
- جهاد با باغی در صورت دعوت امام معصوم (ع) یا منصوب از سوی ایشان، واجب و سرپیچی از آن، گناه کبیره است. با قیام به جهاد در حدّ کفایت، وجوب از دیگران ساقط میشود، مگر آنکه امام (ع) فرد یا افراد خاصّی را به جهاد فراخوانَد که در این صورت، بر آنان اجابت، واجب عینی خواهد بود[۳۳]. فرار از جنگ با باغی همچون فرار از جهاد با کافر و مشرک، حرام، بلکه از گناهان کبیره است.
- اگر باغی در حال جنگ اسیر شود، بیعت با امام (ع) بر او عرضه میشود. در صورت پذیرش آزاد میگردد و در صورت استنکاف، تا پایان جنگ در بازداشت میماند. پس از خاتمه جنگ اگر باغیان، توبه کنند، یا سلاح خود را بر زمین گذارند یا فرار نمایند در صورتی که هسته مرکزی نداشته باشند، اسیرانشان، آزاد میشوند، امّا در صورت فرار باغیان و داشتن هسته مرکزی، در زندان میمانند تا کشته شوند، در این صورت کشتن مجروحان و تعقیب فراریان نیز جایز است[۳۴].
- بر کسی که در جنگ با اهل بغی کشته شود، احکام شهید جاری است، بنابراین بدون آنکه غسل داده یا کفن شود، پس از اقامه نماز بر او، با لباسش دفن میگردد[۳۵].
- به اسیری گرفتن فرزندان باغی هرچند پس از خروج وی بر امام (ع) متولّد شده باشند و نیز تملّک همسر وی جایز نیست[۳۶].
- تملّک داراییهای باغی جز مقداری که در جنگ به دست سپاهیان حق میافتد جایز نیست. غنیمت بودن آن مقدار نیز اختلافی است. بنابر قول به غنیمت بودن، اموال به غنیمت گرفته شده تنها میان مجاهدان تقسیم میگردد؛ یک سهم به پیاده، دو سهم به کسی که یک اسب با خود آورده و سه سهم به کسی که همراه دو اسب یا بیشتر در جنگ شرکت کرده است داده میشود[۳۷]. کسی ضامن اموال تلف شده باغی در جنگ نیست[۳۸]، امّا اگر اموال و نفوس افراد جبهه حق توسط باغی تلف شود، وی ضامن است[۳۹].[۴۰]
«بغی» در اصطلاح
اما در اصطلاح، معانی مختلفی برای واژه «بغی» ذکر شده است که به سه مورد از مهمترین این معانی اشاره میشود:
خروج بر امام عادل، شکستن بیعت و مخالفت با احکام وی
از قدمای فقهای شیعه، سید مرتضی موضوع بغی و محاربه را مطرح کرده ولی تعریفی از آن ارائه نداده است[۴۱]. پس از او شیخ طوسی در مبحث جهاد، تعریفی را از اصطلاح بغی ارائه کرده است: كُلُّ مَنْ خَرَجَ عَلَى إِمَامٍ عَادِلٍ وَ نَكَثَ بَيْعَتَهُ وَ خَالَفَهُ فِي أَحْكَامِهِ فَهُوَ بَاغٍ و در ادامه نیز میافزاید: وَ جَازَ لِلْإِمَامِ قِتَالَهُ وَ مُجَاهِدَتَهُ[۴۲]. «هر کس بر امام عادلی خروج کند و بیعتش با او را نقض کرده و بشکند و در احکامش با او مخالفت نماید، باغی و متمرد است و برای امام جایز است که با او به جنگ و مجاهدت بپردازد». علامه حلی[۴۳] و ابن ادریس حلی[۴۴] نیز همین تعریف را برای بغی آوردهاند. در این تعریف، سه ویژگی برای فرد باغی ذکر شده است: «خروج بر امام عادل»، «شکستن بیعت» و «مخالفت با احکام او» که هر سه عنصر باید موجود باشد تا عنوان «بغی» صدق کند.[۴۵]
«خروج بر» امام عادل
گروهی دیگر از فقها، بغی را به كُلُّ مَنْ خَرَجَ عَلَى إِمَامٍ عَادِلٍ[۴۶] و یا كُلُّ مَنْ خَرَجَ عَلَى الْمَعْصُومِ مِنَ الْأَئِمَّةِ[۴۷] تعریف کردهاند که بر خلاف تعریف گروه اول از فقها، دو قید نَكَثَ بَيْعَتَهُ و خَالَفَهُ فِي أَحْكَامِهِ را ندارد. یعنی «باغی و متمرد، کسی است که بر امام عادل یا امام معصوم خروج کند».[۴۸]
«خروج از» اطاعت امام عادل
دسته سوم از فقها بغی را به الخُرُوجُ عَنْ طَاعِةِ الْإِمَامِ الْعَادِلِ یعنی «خارج شدن از اطاعت امام عادل» معنا کردهاند[۴۹]. در این تعریف تنها عنصر «خروج از اطاعت امام عادل» وجود دارد.[۵۰]
تحلیل و بررسی تعاریف مذکور
تعریف سوم تفاوتی ماهوی با تعریف دوم دارد. الخُرُوجُ اگر با عَنْ یا مِنْ متعدی شود همان طور که دسته سوم از فقهاء اینگونه تعریف کردهاند به معنای خروج «از» حاکمیت است ولی اگر با عَلَى متعدی شود همانطور که تعریف دوم بیان میکند به معنای خروج «بر» حاکمیت خواهد بود. تفاوت این دو تعبیر در آن است که در صورت اول، صرف اعلام خروج از قدرت حاکمه و مخالفت با دستورات حاکم، بغی محسوب میشود اما در صورت دوم، اقدام عملی، قیام براندازانه و مقابله با حاکم و حکومت، بغی خواهد بود نه صرف مخالفت با دستورات حاکم[۵۱]. از این جا تناقضی در تعریف اول به چشم میخورد؛ زیرا در صدر تعریف که فعل خَرَجَ با عَلَى متعدی شده، اقدام عملی، قیام براندازانه و مقابله با حاکم و حکومت بغی است ولی در ذیل تعریف که عبارات نَكَثَ بَيْعَتَهُ و خَالَفَهُ فِي أَحْكَامِهِ آمده، معنای تعدّی فعل خَرَجَ با مِنْ یا عَنْ را تداعی میکند و رساننده آن معناست زیرا در این صورت، صرف مخالفت با احکام امام عادل و اعلام خروج از قدرت او مصداق بغی خواهد بود اگر چه اقدامی عملی در کار نباشد و این، تناقض در تعریف است. برای حل این تناقض، برخی عبارات «شکستن بیعت» و «مخالفت با احکام امام عادل» را که در تعریف اول آمده، در صورتی بغی دانستهاند که مصداقی از «خروج «بر» امام عادل» باشد که این همان صدر تعریف و همچنین عین تعریف دوم است و یا لااقل به آن منتهی شود و الّا اگر کسی بدون اینکه دست به اقدام عملی و قیام علیه حکومت بزند، تنها در جایی با احکام حاکم مخالفت کرده یا از اطاعتش شانه خالی کند، نمیتواند «باغی» باشد اگرچه ممکن است تحت عناوین دیگری چون متخلّف، مجرم، معصیت کار و.. قرار بگیرد ولی باغی نیست و احکام آن بر او بار نمیشود[۵۲].
در تعریف اول مانند تعریف دوم فعل خَرَجَ با عَلَى متعدی شده است. بنابراین عنوان بغی در تعریف اول مثل تعریف دوم، به معنای صرفِ مخالفت با دستورات حاکم نخواهد بود بلکه اقدام عملی، قیام براندازانه و مقابله با حاکم و حکومت عنوان بغی خواهد داشت. اما تعریف اول مشتمل بر دو عنصر «شکستن بیعت» و «مخالفت با احکام امام عادل» نیز هست که تعریف دوم فاقد آن است. به نظر میرسد وقتی شخصی به عنوان باغی بر امام عادل خروج میکند، به صورت قهری بیعتش هم شکسته میشود؛ چراکه قیام و تمرّد، خود بارزترین مصداق عملی «شکستن بیعت» است؛ لذا ذکر عنوان نَكَثَ بَيْعَتَهُ در تعریف اول، لغو میباشد. همچنین عنصر دوم «مخالفت با احکام امام عادل» نیز لغو به نظر میرسد چون خروج بر امام عادل به صورت قیام عملی نیز، مصداقی از «مخالفت با احکام امام عادل» است و تحت همان عنوان کلی جای میگیرد؛ لذا عبارت خَالَفَهُ فِي أَحْكَامِهِ در تعریف اول، زائد است.[۵۳]
نظریه مختار و دلایل آن
مدّعای ما این است که صرف «شکستن بیعت» و «مخالفت با احکام امام عادل» بغی نخواهد بود بلکه اقدام و تمرّد عملی، قیام براندازانه و مقابله با حاکم و حکومت بغی است و این، همان تعریف گروه دوم است. برای این ادعا سه دلیل را میتوان بیان کرد: دلیل اول: از سیره حضرت علی(ع) که مهمترین مستند موضوع بغی به شمار میرود و همچنین از وقایع تاریخی زمان آن حضرت فهمیده نمیشود که ایشان یا مسلمانان آن عصر، سه گروه ناکثین، قاسطین و مارقین را قبل از «قیام براندازانه» و به صرف «مخالفت با احکام حضرت علی(ع)» باغی دانسته باشند[۵۴]. دلیل دوم: امثال شیخ طوسی و علامه حلی هم که بغی را به صورت اول تعریف کردهاند، در کتاب دیگرشان باغی را به مَنْ قَاتَلَ إِمَاماً عَادِلاً[۵۵] یا كُلُّ مَنْ خَرَجَ عَلَى إِمَامٍ عَادِلٍ[۵۶] معنا کردهاند که این همان اقدام و قیام عملی است. دلیل سوم: این گروه از فقیهان بعداً با تبیین ملاکهای مفهومی بغی، به شرایط آن از قبیل کثرت عددی، شوکت و عظمت باغیان، خروج از قدرت و سلطه حکومت و توجیه سیاسی آن میپردازند[۵۷] که هیچ تناسبی با صرف مخالفت با احکام حاکم و خروج از طاعت او ندارد، بلکه تنها با قیام براندازانه سازگار است[۵۸].[۵۹]
پرسش مستقیم
جستارهای وابسته
منابع
- نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم
- فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی
- ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی
- محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
- مؤسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی، فرهنگ فقه فارسی
- شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام
- مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی
- صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «بغی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۵
- اورعی، سید جواد، مستند قرآنی بغی در اصطلاح فقهی
پانویس
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص۲۰۳.
- ↑ مجمعالبحرین، ج۱، ص ۲۲۵، ۲۲۷، «بغی»؛ لسانالعرب، ج۱، ص ۷۶، ۷۹؛ تاجالعروس، ج ۱۰، ص ۳۸، ۴۰، «بغا».
- ↑ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۱۳۶؛ ابنفارس، معجم مقائیس اللغة، ج۱، ص۲۷۱.
- ↑ محمود سرمدی، «بغی»، دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی، ج۱، ص۳۷۹.
- ↑ «و چون رهاییشان دهد ناگاه به ناحقّ بر زمین، ستم میورزند، ای مردم! ستم شما به زیان خودتان است، (چند روزی) بهره زندگانی این جهان را میبرید سپس به سوی ما باز میگردید و شما را از آنچه انجام میدادید آگاه میگردانیم» سوره یونس، آیه ۲۳.
- ↑ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۵، «بغی»؛ تاج العروس، ج ۱۰، ص۳۹، «بغا».
- ↑ صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «بغی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
- ↑ شیخ طوسی، النهایة فی مجرد الفقه والفتوا، ص۲۹۶؛ حلی (علامه)، تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۴۱؛ حائری طباطبایی، ریاض المسائل فی تحقیق الأحکام بالدلائل، ج۴، ص۲۳.
- ↑ نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۲۲؛ طباطبایی، سید علی، ریاضالمسائل، ج۷، ص۴۵۶.
- ↑ "و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ كنند، ميان آنان را آشتى دهيد پس اگر يكى از آن دو بر ديگرى ستم كرد با آن كس كه ستم مىكند جنگ كنيد تا به فرمان خداوند باز گردد"؛ سوره حجرات آیه ۹
- ↑ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۱۴۸؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۲۱؛ مؤسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی، فرهنگ فقه فارسی؛ مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص۱۱۷؛ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص۲۰۴؛ صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «بغی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
- ↑ و هو کل مجردّ سلاحا فی بَر او بحر، لیلاً او نهارا لاخافة السابله والمتروّدین من المسلمین مطلقا؛ طباطبایی، سید علی، ریاض المسائل، ج۱۳، ص۶۱۴.
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص۲۰۹؛ ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص۱۶۵؛ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص۱۶۱.
- ↑ «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم میکند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره حجرات، آیه ۹.
- ↑ «جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که» سوره بقره، آیه ۱۷۳.
- ↑ مجمع البیان، ج۲، ص۴۷۶؛ نورالثقلین؛ ج۱، ص۱۵۵.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۱۱؛ مسند احمد، ج۲، ص۲۰۶؛ صحیح البخاری، ج۳، ص۲۰۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۹۷، ۱۹۲.
- ↑ صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «بغی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.
- ↑ ﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾ «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم میکند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره حجرات، آیه ۹.
- ↑ بحار الانوار، ج۶۲، ص۸۰؛ وسایل الشیعه، ج۱۱، ص۱۶، باب ۵ از ابواب جهاد عدو، حدیث ۲.
- ↑ جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۲۸؛ کنز العمال، ج۴، ص۶۱۰.
- ↑ جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۲۸.
- ↑ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص۵۸؛ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص۲۰۴.
- ↑ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج۷، ص۲۶۴.
- ↑ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج۷، ص۲۶۵.
- ↑ مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص۱۱۷.
- ↑ تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۳۹۲.
- ↑ تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۳۹۲؛ وسایل الشیعه، ج۱۱، ص۶۰، باب ۲۶ از ابواب جهاد عدو، حدیث ۴، ۶ و ۱۳.
- ↑ فقه سیاسی اسلام، ج۳، ص۳۳۷.
- ↑ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص۵۸.
- ↑ جواهرالکلام، ج۲۱، ص۳۳۷ ـ ۳۳.
- ↑ جواهرالکلام ۲۱، ۳۲۴ ـ ۳۲۶.
- ↑ جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۲۸ ـ ۳۳۱؛ المبسوط، ج۷، ص۲۷۱؛ تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۴۲۳.
- ↑ جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۲۸.
- ↑ جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۳۴.
- ↑ جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۳۹ ـ ۳۴۲.
- ↑ جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۴۱.
- ↑ جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۴۷.
- ↑ مؤسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی، فرهنگ فقه فارسی؛ مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص۱۱۷؛ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص۲۰۴.
- ↑ سید مرتضی، علی بن حسین موسوی، الانتصار فی انفرادات الامامیه، ص۴۷۶.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی، ص۲۹۶.
- ↑ علامه حلّی، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ج۱۵، ص۱۷۶.
- ↑ ابن ادریس حلّی، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ج۲، ص۱۵.
- ↑ اورعی، سید جواد، مستند قرآنی بغی در اصطلاح فقهی ص ۷۵.
- ↑ محقق حلّی، شرائع الإسلام، ج۱، ص۳۰۷؛ مقدساردبیلی، احمد بن محمد، مجمع الفائدة و البرهان، ج۷، ص۵۲۴.
- ↑ شهید اول، محمد بن مکی عاملی، اللمعة الدمشقیة، ص۸۳؛ طباطبایی، سیدعلی بن محمد، ریاض المسائل، ج۸، ص۲۳.
- ↑ اورعی، سید جواد، مستند قرآنی بغی در اصطلاح فقهی ص ۷۶.
- ↑ علامه حلّی، تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۳۹۱؛ شهید ثانی، زین الدین بن علی عاملی، مسالک الأفهام، ج۳، ص۹۱؛ نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۲۲.
- ↑ اورعی، سید جواد، مستند قرآنی بغی در اصطلاح فقهی ص ۷۶.
- ↑ پورحسین، مهدی، بغی و تمرد در حکومت اسلامی، ص۳۷.
- ↑ پورحسین، مهدی، بغی و تمرد در حکومت اسلامی، ص۳۸.
- ↑ اورعی، سید جواد، مستند قرآنی بغی در اصطلاح فقهی ص ۷۶.
- ↑ پورحسین، مهدی، بغی و تمرد در حکومت اسلامی، ص۳۸.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، الجمل و العقود فی العبادات، ص۱۵۹.
- ↑ علامه حلّی، إرشاد الأذهان، ج۱، ص۳۵۱.
- ↑ شیخ طوسی، المبسوط، ج۷، ص۲۶۴ و ۲۶۵؛ ابن ادریس حلّی، السرائر، ج۲، ص۱۵؛ إبن حمزه طوسی، طوسی، الوسیلة إلی نیل الفضیلة، ص۲۰۶.
- ↑ پورحسین، مهدی، بغی و تمرد در حکومت اسلامی، ص۳۸ و۳۹.
- ↑ اورعی، سید جواد، مستند قرآنی بغی در اصطلاح فقهی ص ۷۷.