ابولبابه در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۲ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۳۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

نام ابولبابه، رفاعة بن عبدالمنذر بن زبیر است. او از بزرگان و رؤسای طایفه اوس و از اصحاب پیامبر اسلام (ص) بود. بعد از اسلام در بیعت عقبه دوم، غزوات پیامبر (ص) مانند غزوه احد، حنین و... حضور داشت. مهمترین نکته زندگی او داستان توبه‌ای است که بعد از خیانت به مسلمانان در غزوه بنی‌قریظه اتفاق افتاد و او خودش را به ستونی در مسجدالنبی بست و بعد از چند روز توبه او قبول شد.

نسب

نام او رفاعة بن عبدالمنذر بن زبیر است، گرچه برخی نام وی را مبشر[۱] و یا بشیر[۲] هم ذکر کرده‌اند. او از بزرگان و رؤسای طایفه اوس[۳] و یکی از یاران بزرگ پیامبر اسلام (ص) بود و روایاتی نیز از رسول خدا (ص) نقل کرده است[۴].

ابولبابه از غلامان قبیله بنی قریظه بود و پیامبر (ص) او را در حالی که غلام فردی به نام مکاتب بود، خرید و آزاد کرد[۵]. بشیر بن عبدالمنذر بن رفاعة از نقبای انصار، از بنو خطمه از تیره بنوامیة بن زید از بنوعمرو بن عوف از قبیله اوس است[۶]. نسب وی را اینگونه نیز آورده‌‎اند: بشیر بن عبدالمنذر بن زنبر بن أمیة بن زید بن مالک بن عوف بن عمرو بن عوف[۷] همچنین وی را از تیره بنوزریق دانسته‌اند[۸] که درست نیست. نام برادر وی، مالک بن عبدالمنذر بن زبیر است[۹][۱۰]

مادر او نسیبه دختر زید بن ضُبیعه بود[۱۱]. در عین حال مادر وی را دختر دحداح از بنوأُنیف یا بنوعجلان نیز شناسانده‌اند؛ زیرا ابولبابه میراث‌بر دایی خود ثابت بن دحداح بود. پس از آنکه ثابت درگذشت، پیامبر خدا (ص) از عاصم بن عدی در مورد بازماندگان وی پرسید، وی گفت: او مرد غریبی بود. عبدالمنذر خواهر وی را به همسری گرفت و ابولبابه فرزند آنان است. رسول خدا (ص) میراث ثابت را به ابولبابه داد[۱۲].

کنیه وی به مناسبت نام دخترش لبابه، همسر زید بن خطاب برادر عمر بود[۱۳]. فرزندانش سائب از همسرش خنساء و عبدالرحمان هستند[۱۴].

از تاریخ تولد وی اطلاعی در دست نیست. در برخی مآخذ، میان او و برادرانش مبشّر و رفاعه[۱۵] و ابولبابه‌ای به نام مروان مولای عبدالرحمان بن زیاد، خلط شده است[۱۶]. این مروان صاحب و ملازم عایشه بود[۱۷] و از وی روایت نقل می‌کرد و حماد بن زید، راوی مروان است[۱۸] و با این دو ویژگی، می‌توان از اشتباه میان آن دو جلوگیری کرد.

ابن حجر می‌گوید: بخاری جزم دارد که نام ابولبابه، رفاعه است، اما ابن حجر برای او دو نام می‌‍آورد و می‌گوید: اسم وی همان کنیه او، یعنی ابولبابه[۱۹] و نیز نام وی بشیر است[۲۰]. طبرانی[۲۱] نام او را بشر آورده که احتمال تصحیف در آن زیاد است. لقب وی را با صراحت ابولبابه بدری یاد کرده‌اند[۲۲] و ابن حجر بحث مفصلی درباره چرایی شهرت وی به این لقب، به دلیل حضور در غزوه بدر یا سکونت وی در منطقه بدر مطرح کرده است[۲۳][۲۴]

اسلام ابولبابه

زمخشری[۲۵]، ابولبابه را تازه مسلمانی از یهودیان دانسته است و به همین سبب بود که نزد یهودیان بنوقریظه رفت و ماجرای خیانت رخ داد. به نظر می‌رسد این رأی ناصواب باشد؛ زیرا

  1. او از اوسیان ساکن قباست، نه از یهودیان؛
  2. تصریح نصوص این است که او هم پیمان یهودیان بود. از این رو، از پیامبر خواستند او برای گفتگو نزدشان برود؛
  3. هیچ گزارشی این نظر را تأیید نمی‌کند.

درباره چگونگی مسلمان شدن ابولبابه گزارش داستان گونه‌‍‌ای در تفسیر آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ[۲۶] آمده است: امام محمد باقر (ص) می‌فرماید: "هنگامی که رسول خدا (ص) وارد مدینه شد و آثار راست‌گویی و نشانه‌های حق و دلایل نبوتش آشکار شد، یهودیان حیله‌گر اعمال پلیدی را قصد کرده بودند و می‌خواستند نور ایشان را خاموش کرده و بر حجّت‌های ایشان خط بطلان بکشند؛ و از کسانی که تکذیب ایشان را قصد کرده بودند مالک بن صیف، کعب بن اشرف و ابولبابة بن عبد المنذر بودند".

ابولبابه به پیامبر (ص) گفت: "ای محمد! من به پیامبری تو ایمان نمی‌آورم تا وقتی که این تازیانه‌ای که در دستم می‌باشد به پیامبری تو گواهی دهد و ایمان بیاورد". سپس خداوند عزوجل شلاق ابولبابه را به سخن درآورد و شلاق گفت: "گواهی می‌دهم که به راستی معبودی جز خدا و آفریدگار آفریده‌ها و گسترش دهنده رزق و تدبیر کننده امور نیست؛ خداوندی که بر همه چیز قادر است و شهادت می‌دهم که به راستی تو ای محمد، بنده و فرستاده و دوست و حبیب و ولی امر می‌باشی که تو را نماینده بین خود و بندگانش قرارداد تا به وسیله تو مؤمنین نجات یابند و به هلاکت برسند و گواهی می‌دهم علی بن أبی طالب (ع) که نامش در ملأ اعلی مذکور است، سرور آفریده‌ها بعد از تو و مدافع تو و مروج کتاب توست".

راوی می‌گوید: پس از آن، تازیانه از دست ابولبابه جدا شد و به زمین افتاد. ابولبابه خواست آن تازیانه را بردارد ولی هنگامی که آن را گرفت تازیانه به صورتش برخورد کرد، دوباره خواست آن را بگیرد، بار دیگر این عمل تکرار شد و این کار چندین بار اتفاق افتاد تا این که ابولبابه گفت: "چه اتفاقی برای من افتاده است". دوباره به اذن خدا تازیانه گفت: "ای ابولبابه! به راستی که من تازیانه‌ای بیش نیستم و خداوند مرا به توحیدش به سخن درآورده، به تمجیدش اکرام کرده و به تصدیق نبوت محمد (ص) سید و آقای بندگانش مشرف گردانیده است و مرا از کسانی که ولایت بهترین خلق خداوند بعد از ایشان را پذیرفته‌اند، قرار داده است که او افضل اولیای خداوند بین مخلوقات است و سزاوار نیست کافری از مخالفان محمد (ص) به من دست زند و از من استفاده کند؛ از کتک زدن تو دست نمی‌کشم تا این که زخم، تو را سُست کند. سپس تو را می‌کشم و از دست تو رها می‌شوم و یا اینکه ایمانت را به پیامبر (ص) ابراز می‌کنی (ایمان می‌آوری).

ابولبابه گفت: "ای تازیانه! شهادت می‌دهم به هر آن‌چه که تو به آن شهادت داده‌ای و به آن اعتقاد و ایمان دارم". سپس تازیانه زبان گشود و گفت: "پس من همیشه به خاطر ایمان آوردن تو در اختیار تو خواهم بود و خداوند به آن‌چه که در درون و باطن داری اولی‌تر است و او در روز قیامت یا به سود تو و یا علیه تو حکم می‌کند". پیامبر (ص) درباره ابولبابه می‌فرماید: "ابولبابه ایمانش را نیکو نکرد و اندکی شک و تردید داشت"[۲۷][۲۸]

خدمات ابولبابه

او یکی از یاران رسول خدا (ص) است و درباره افرادی که از مکه به مدینه مهاجرت می‌کردند، خدمت فراوانی کرد؛ بلکه خانه او او محل سکونت افراد مختلفی از مردم مکه بوده است که برای نمونه به نام برخی از مهاجرانی که در خانه وی زندگی کردند، اشاره می‌کنیم: عمرو بن سراقه و برادرش عبدالله؛ عمر بن خطاب و عیاش بن ابی ربیعه، برادر ابوجهل؛ سعید بن زید؛ عاقل، خالد و ایاس، فرزندان ابوبکر و سه خانواده واقد بن عبدالله تمیمی؛ خنیس بن حذافه و حاطب بن عمرو از زن و مرد، کوچک و بزرگ همگی به خانه رفاعه وارد شدند تا جایی که درهای منازلشان را در مکه بستند. اما این افراد چه وقت میهمان او بوده‌اند و او چگونه از ایشان پذیرایی می‌کرده، معلوم نیست. رفاعه و برادرش، مبشر، در جنگ بدر شرکت داشتند و مبشر در این جنگ کشته شد، اما ابولبابه را در جریان جنگ بدر پیامبر (ص) به جای خود در مدینه منصوب کرد[۲۹][۳۰]

حضور در جنگ‌ها

ابولبابه در بیعت عقبه دوم و در غزوه بدر حضور داشت[۳۱]، ولی مشهور برآنند که پیامبر (ص) در غزوه بدر دستور داد ابولبابه از روحاء به مدینه بازگردد و جانشین آن حضرت باشد و همانند حاضران در بدر، سهم او را از غنایم پرداخت[۳۲]. در غزوه "سویق و بنی‌قَینُقاع" نیز وی را در مدینه به جای خود گذاشت[۳۳]. وی در غزوه اُحد و دیگر جنگ‌ها حضور داشت[۳۴]. در غزوه حنین، پرچم قبیله بنی عمرو بن عوف[۳۵] و در فتح مکه، پرچم بنی‌خطمه[۳۶] یا بنی‌ عمرو بن عوف[۳۷] را حمل می‌کرد؛ امّا بنا به نقل یعقوبی، پیامبر (ص) در فتح مکّه، او را جانشین خود در مدینه قرار داد[۳۸][۳۹]

با آنکه او در جنگ بدر حضور نیافت، از اصحاب بدر به شمار می‌آید و پیامبر (ص) سهمی از غنایم را به او داد، زیرا پیامبر اکرم (ص) پس از حرکت، در بین راه او را به مدینه برگرداند و برای پیشگیری از شورش منافقان او را خلیفه و جانشین خود در مدینه قرار داد، زیرا منافقان قصد داشتند با شایعه پراکنی اوضاع مدینه را به هم بزنند. از جمله شایعاتی که منافقان پس از جنگ بدر مطرح کردند شایعه شکست مسلمانان در جنگ بدر بود؛ طوری که مردی از منافقان به ابولبابه گفت: "یاران شما چنان پراکنده شده‌اند که دیگر هرگز جمع نخواهند شد و بیشتر اصحاب محمد (ص) و خود او کشته شده‌اند"[۴۰].

ابولبابه در پاسخ او گفت: "خداوند متعال این گفتار تو را تکذیب نماید"[۴۱]. بدین شکل، درایت او باعث شد شایعه پراکنی‌های منافقان و یهودیان بی‌نتیجه بماند و پیامبر (ص) نیز از غنایم جنگی سهمی برای او در نظر گرفت.

همچنین پیامبر (ص) هنگام غزوه "سویق" نیز حکومت مدینه را به او سپرد، اما او در جنگ اُحد و سایر جنگ‌ها در خدمت پیامبر اسلام (ص) حاضر بود و در فتح مکه نیز پرچم قبیله بنی عمرو بن عوف با ابولبابه بود. ابولبابه یکی از نقبای حاضر در پیمان عقبه نیز دانسته شده است[۴۲][۴۳]

ابولبابه از سران أوس مورد توجه پیامبر بود، اما داستان زیر، سبب نخستین ناراحتی رسول خدا (ص) از او شد: پیش از جنگ أحد، یتیمی از انصار بر سر یک اصله درخت خرما با ابولبابه اختلاف داشت. موضوع را با پیامبر در میان گذاشتند. حق با ابولبابه بود و رسول خدا (ص) به نفع ابولبابه حکم کرد. پسرک یتیم برای درخت خرما بیتابی کرد. پیامبر خدا (ص) از ابولبابه خواست آن نخل را به یتیم ببخشد، ولی او امتناع کرد. حضرت به او گفتند در عوض این خرمابن، خرمابنی برای تو در بهشت خواهد بود. با وجود این نپذیرفت. ثابت بن دحداحه به پیامبر خدا (ص) گفت: اگر من از مال خودم نخلی به او بدهم، چه؟ حضرت فرمود: در مقابل، نخلی در بهشت خواهی داشت. او رفت و آن نخل را از ابولبابه به یک نخلستان خرما خرید و به آن یتیم بخشید[۴۴]. در قاعده فقهی "لاضرر و لاضرار فی الاسلام"، به این نزاع استشهاد شده است[۴۵][۴۶]

توبه ابولبابه

یکی از موضوعات حساس زندگی ابولبابه موضوع توبه اوست؛ هنگامی که پیامبر اسلام (ص) در اثر پیمان شکنی مردم بنی‌قریظه به طرف قلعه آنها که نزدیک مدینه بود، لشکر کشید و قلعه را محاصره کرد، پس از گذشت چند روز از محاصره، طایفه اوس خدمت پیامبر (ص) آمدند و گفتند: یا رسول الله! چنان که طایفه بنی قینقاع را به خاطر طایفه خزرج بخشیدی، طایفه بنی‌قریظه را نیز به خاطر ما ببخش. حضرت فرمود: "آیا راضی هستید یک نفر از طایفه شما را حَکَم کنم که به هر چه حُکم کند، عمل کنیم؟" گفتند: آری. پیامبر (ص) فرمود: "او سعد معاذ است"، اما بنی‌قریظه به قضاوت سعد رضایت ندادند.

سپس پیام دادند که ابولبابه را نزد ما بفرست تا با او مشورت کنیم؛ ابولبابه در این قلعه منزلی داشت که همسر و فرزندانش در آن بودند و اموالی در میان بنی‌قریظه داشت)، پیامبر (ص) به ابولبابه اجازه دادند تا نزد آنان برود.

وقتی ابولبابه وارد قلعه شد، مردم بنی‌قریظه از زن و مرد و کوچک و بزرگ اطراف او اجتماع کرده و اظهار ناتوانی نمودند تا دلش نرم گردید، بعد به او گفتند: حکومت پیامبر و قضاوت سعد معاذ را بپذیریم یا نه؟ ابولبابه گفت: "مانعی ندارد"، اما با دست به گلوی خود اشاره کرد (یعنی تسلیم شدن همان و کشته شدن همان).

ابولبابه همان جا متوجه شد که با این اشاره به پیامبر (ص) و مسلمین خیانت کرده است و در همان زمان نیز این آیه بر پیامبر اکرم (ص) درباره نهی کردن از خیانت نازل گردید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ * وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ[۴۷]. پس از نزول آیه پیامبر (ص) ابولبابه را که به فرماندهی جنگ با بنی‌قریظه تعیین فرموده بود، برکنار و اسید بن حضیر را به فرماندهی منصوب کرد[۴۸].

ابولبابه نیز از کار خود پشیمان شد و به علت خجالت و شرمندگی، خدمت پیامبر (ص) نرفت و از همان‌جا به مدینه رفت و در مسجد نبوی خود را به یکی از ستون‌های مسجد بست و به مردم گفت: "هیچ کس مرا نگشاید تا اینکه یا بمیرم یا خدا توبه مرا بپذیرد"[۴۹].

وضعیت او ده یا پانزده روز به همین صورت بود[۵۰] و در طول این مدت دخترش چند دانه خرما برای افطار او می‌آورد، او آنها را می‌مکید و بیرون آورده و می‌گفت: "به خدا قسم، از ترس اینکه توبه‌ام پذیرفته نشود نمی‌توانم آن را ببلعم". دخترش طناب او را به هنگام نماز‌ها و یا قضای حاجت باز می‌کرد و بعد دوباره او را به ستون می‌بست[۵۱].

پیامبر اکرم (ص) درباره او فرمود: "اگر ابولبابه نزد ما آمده بود برای او طلب آمرزش می‌کردیم اما اکنون که خود توبه نموده است باشد تا خدا توبه‌اش را بپذیرد"[۵۲].

ام سلمه می‌گوید: "سحرگاه پیامبر (ص) را خندان دیدم، گفتم: خدا همیشه دهان شما را خندان کند، چه شده است که چنین می‌خندید؟ پیامبر (ص) فرمود: "اینک جبرییل پیام قبول توبه ابولبابه را آورد"، گفتم: اجازه می‌دهید به او بشارت دهم، فرمود: "خود دانی". از درون حجره صدا زدم: ابولبابه! مژده که خدا توبه‌ات را پذیرفته است، در این هنگام مردم هجوم آوردند تا طناب او را باز کنند، او گفت: "شما را به خدا جز پیامبر مرا نگشاید"[۵۳].

هنگام نماز صبح که حضرت به مسجد آمدند، ابولبابه را از ستون مسجد باز کردند و این ستون هم اکنون در مسجدالنبی به ستون توبه و ستون ابولبابه معروف است که نماز و دعا در کنار آن شرایطی دارد.

از ابولبابه نقل شده است: هنگامی که بنی‌قریظه را محاصره کرده بودیم، خواب دیدم که گویی میان گل و لجن بدبویی افتاده‌ام و نزدیک بود که از بوی آن بمیرم، آن‌گاه جوی آبی دیدم و خود را در آن شستم و پاک شدم و بوی خوشی استشمام کردم[۵۴].

ابولبابه پس از قبول شدن توبه‌اش گفت: "یا رسول‌الله! می‌خواهم از آن منزلی که به خدا و رسولش خیانت کرده‌ام، کوچ کنم و به شکرانه پذیرش توبه‌ام همه اموالم را صدقه بدهم". حضرت به او فرمود: "همه اموال را نمی‌توانی صدقه بدهی". ابولبابه گفت: "می‌توانم دو سوم اموالم را صدقه دهم؟" پیامبر (ص) فرمود: "نه، دو سوم هم زیاد است". ابولبابه گفت: "یک سوم را صدقه می‌دهم". پیامبر (ص) فرمود: "مانعی ندارد"[۵۵]. در این هنگام این آیات نازل شد: ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ * خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ * أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[۵۶]. [۵۷]

از آن پس، آن ستون، "أسطوانة التوبه"؛ و "أسطوانة أبی لبابه"؛ نام گرفت[۵۸]. در مورد محل آن ستون اختلاف است؛ از آن جمله گویند آن ستونی ما بین قبر شریف و منبر بود و تنها یک ستون میان آن و قبر مطهر فاصله است[۵۹]. واقدی[۶۰]ستون دیگری را که محاذی منبر و جلو حجره أم سلمه بود و در برابر تابش مستقیم آفتاب قرار داشت، یادآور شده و این قول را پذیرفته است. بر اساس گزارشی از ابوبکر، آن ستون را در جهت غیر قبله دانسته‌اند[۶۱]. اسطوانة توبه را غیر اسطوانة عطرآگین (= مخلقه) که مقابل مَقام است گفته‌اند و اقامت در کنار آن ستون در شب و روز چهارشنبه و پنج شنبه سفارش شده است[۶۲]. در حال حاضر، ستونی را به نام ستون ابولبابه معین کرده‌اند و اختلافی هم در آن نیست</ref>حیدری آقایی، محمود، مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹.</ref>.

ابولبابه و دعای باران پیامبر (ص)

در یکی از روزهای جمعه پیامبر اکرم (ص) دعای باران خواند. ابولبابه گفت: "یا رسول‌الله! هنور خرماها چیده نشده". حضرت دوباره فرمود: "خدایا! به ما باران عطا کن". ابولبابه دوباره گفت: "هنوز خرماها چیده نشده، و من نیز در آسمان ابری نمی‌بینم".

حضرت دوباره فرمود: "خدایا! به ما چنان بارانی بده که ابولبابه برهنه شده و لباسش را در مجرای آب باغش قرار دهد". در این هنگام، رعد و برق در آسمان پیدا شد و چنان بارانی آمد که مردم ناراحت شده و دسته دسته به خانه ابولبابه آمدند و به او گفتند: ابولبابه! تا برهنه نشوی و لباست را در مجرای آب باغ قرار ندهی، باران قطع نمی‌شود. عاقبت ابولبابه لباسش را بیرون آورد و در مجرای آب باغش نهاد و در این هنگام باران ایستاد[۶۳][۶۴]

ابولبابه و نقل حدیث

ابولبابه از راویان حدیث بود[۶۵] و عده‌ای از او روایت کرده‌اند[۶۶]. ابن‌شهر آشوب او را در ردیف کسانی آورده که حدیث غدیر را روایت کرده‌اند[۶۷][۶۸]

ابولبابه در ماجرای پس گرفتن قرض خود از شخصی به نام ابوالیسر این روایت را از پیامبر (ص) نقل کرده است: "شنیدم که رسول خدا (ص) می‌فرمود: چه کسی دوست دارد از آتش جهنم در امان بماند؟ گفتیم: ای رسول خدا! چنین چیزی را همگی دوست داریم؛ حضرت فرمود: پس چنین کسی باید به بدهکار خود مهلت دهد یا اگر در سختی است رهایش کند"[۶۹][۷۰]

از ابولبابه روایتی در باب آداب پیامبر آمده است که حضرت هنگام ورود به روستا و قریه‌ای، دعایی تلاوت می‌کرد [۷۱]. روایتی هم در مورد قرائت قرآن با صوت زیبا دارد[۷۲]. نیز روایتی درباره حرمت کشتن مار دارد[۷۳]. او درباره حوض کوثر پرسشی از پیامبر کرد و در این روایت، ویژگی‌های حوض بیان شده است[۷۴].</ref>حیدری آقایی، محمود، مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹.</ref>

سرانجام ابولبابه

درباره تاریخ وفات ابو لبابه که در زمان عثمان بود یا در زمان خلافت امام علی (ع) و یا در زمان معاویه اختلاف است[۷۵] ولی برخی اقوال زمان وفات او را در زمان خلافت امام علی (ع) تأیید می‌کند[۷۶]. به روایت دیگری تا پس از سال پنجاه نیز زنده بود[۷۷][۷۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الروض الانف، سهیلی، ج۳، ص۴۹۳.
  2. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۶۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۲، ص۴۲۱.
  3. أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۲، ص۴۲۱.
  4. الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامعانی)، ج۴، ص۳۸۳.
  5. انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۴۸۳.
  6. واقدی، ج۲، ص۸۰۰؛ طبرانی، ج۵، ص۲۹؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۹۵.
  7. طبرانی، ج۵، ص۳۰.
  8. هیثمی، ج۶، ص۹۵.
  9. شامی، ج۴، ص۱۱۶.
  10. مرادی، غفور، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص١٨٣ ـ ١٩٠؛ جوان هوشیار، جعفر، مقاله «رفاعه بن عبدالمنذر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۱۱.
  11. ابن سعد، ج۳، ص۳۴۸.
  12. بیهقی، سنن، ج۶، ص۲۱۵؛ سید رضی، ص۴۱۸.
  13. ابن قتیبه، ص۱۸۰، ۳۲۵ و ۵۹۷.
  14. ابن ابی عاصم، ج۳، ص۴۴۸؛ متقی هندی، ج۱۳، ص۶۳۱.
  15. ابن قتیبه، ص۳۲۵؛ بخاری، ج۵، ص۲۱؛ صفدی، ج۱۰، ص۱۶۴.
  16. ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۷.
  17. حاکم، معرفة علوم الحدیث، ص۱۸۴.
  18. ترمذی، ج۵، ص۱۴۱؛ ابن راهویه، ج۳، ص۷۵۷.
  19. ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۴۸.
  20. ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۵۲.
  21. طبرانی، ج۵، ص۲۹.
  22. بخاری، ج۵، ص۱۹؛ مسلم، ج۷، ص۳۹؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۳۰.
  23. ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۴۶.
  24. حیدری آقایی، محمود، مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹.
  25. زمخشری، ج۱، ص۱۲۳.
  26. «بی‌گمان بر کافران برابر است، چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمی‌آورند» سوره بقره، آیه ۶.
  27. تفسیر الامام العسکری (ع)، منسوب به امام عسکری (ع)، ص۹۲-۹۷.
  28. مرادی، غفور، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص١٨٣ ـ ١٩٠؛ حیدری آقایی، محمود، مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹.
  29. الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۴۰۹.
  30. جوان هوشیار، جعفر، مقاله «رفاعه بن عبدالمنذر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۱۱.
  31. رجال الطوسی، ص‌۲۷؛ الاستیعاب، ج۴، ص۳۰۳.
  32. الطبقات، ج۳، ص‌۳۴۸؛ المغازی، ج۱، ص۱۵۹؛ السیرة النبویه، ج۲، ص‌۶۸۸.
  33. المغازی، ج‌۱، ص‌۱۸۰؛ السیرة النبویه، ج۳، ص‌۴۵ و ۴۹؛ تاریخ‌طبری، ج‌۲، ص‌۴۹‌ـ‌۵۰.
  34. الطبقات، ج۳، ص۳۴۸؛ الاستیعاب، ج۴، ص‌۳۰۴.
  35. المغازی، ج ۳، ۸۹۶.
  36. المغازی، ج‌۲، ص‌۸۰۰.
  37. الطبقات، ج۳، ص۳۴۹؛ الاستیعاب، ج۴، ص‌۳۰۴.
  38. تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۸.
  39. خراسانی، محمد، مقاله «ابولُبابه انصاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۱۱.
  40. دلائل النبوة، بیهقی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۲، ص۲۹۸
  41. .دلائل النبوه، بیهقی ترجمه مهدوی دامغانی، ج۲، ص۲۹۸.
  42. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۶۱.
  43. مرادی، غفور، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص١٨٣ ـ ١٩٠؛ حیدری آقایی، محمود، مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹.
  44. واقدی، ج۱، ص۲۸۲ و ج۲، ص۵۰۵.
  45. سیستانی، ص۷۸.
  46. حیدری آقایی، محمود، مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹.
  47. «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر خیانت نکنید و در امانت‌های خود دانسته خیانت نورزید * و بدانید که دارایی‌ها و فرزندانتان مایه آزمونند و اینکه خداوند است که پاداشی سترگ نزد اوست» سوره انفال، آیه ۲۷-۲۸.
  48. المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۴.
  49. المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۴؛ تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۳۰۳.
  50. المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۵.
  51. المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۴.
  52. تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۳، ص۱۰۸۶؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۱، ص۲۶۷.
  53. تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۳۰۴.
  54. المغازی، واقدی، ص۳۸۴.
  55. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۴، ص۴۵۶.
  56. «و دیگرانی هستند که به گناه خویش اعتراف دارند؛ کردار پسندیده‌ای را با کار ناپسندی دیگر آمیخته‌اند باشد که خداوند از آنان در گذرد که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است * از دارایی‌های آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک می‌داری و پاکیزه می‌گردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست * آیا ندانسته‌اند: خداوند است که از بندگانش توبه را می‌پذیرد و زکات‌ها را دریافت می‌دارد و خداوند است که توبه‌پذیر بخشاینده است؟!» سوره توبه، آیه ۱۰۲-۱۰۴.
  57. مرادی، غفور، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص١٨٣ ـ ١٩٠؛ حیدری آقایی، محمود، مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹.
  58. شامی، ج۱۲، ص۳۹۲.
  59. محقق حلی، ج۱، ص۲۱۰.
  60. واقدی، ج۳، ص۱۰۴۷.
  61. ابن خزیمه، ج۳، ص۳۵۰.
  62. کلینی، ج۴، ص۵۵۸.
  63. الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، ص۹۰.
  64. مرادی، غفور، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص١٨٣ ـ ١٩٠.
  65. رجال الطوسی، ص‌۲۷؛ الجرح و التعدیل، ج‌۱، ص‌۳۷۵؛ الثقات، ج۳، ص‌۳۲.
  66. الجرح والتعدیل، ج‌۱، ص‌۳۷۵.
  67. مناقب، ج‌۳، ص‌۳۵.
  68. خراسانی، محمد، مقاله «ابولُبابه انصاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۱۱۱.
  69. «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ: مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَسْتَظِلَّ مِنْ فَوْرِ جَهَنَّمَ قُلْنَا كُلُّنَا نُحِبُّ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَلْيُنْظِرْ غَرِيماً لَهُ أَوْ فَلْيَدَعِ الْمُعْسِرَ»؛ الأمالی، شیخ مفید، ص۳۱۶.
  70. مرادی، غفور، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص١٨٣ ـ ١٩٠.
  71. شامی، ج۹، ص۴۰۰.
  72. ابو داوود، ج۱، ص۳۳۱.
  73. بخاری، ج۴، ص۹۹؛ مسلم، ج۷، ص۳۸؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۳۰ و ۴۵۳.
  74. ابن بشکوال، ص۱۶۰.
  75. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۶۱.
  76. الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت - خلیلی)، ج۱۰، ص۲۴۳؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۶۷؛ تاریخ گزیده، مستوفی، ص۲۱۸.
  77. ابن حجر، ج۴، ص۱۶۸.
  78. حیدری آقایی، محمود، مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹؛ مرادی، غفور، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۵.