قرض‌الحسنه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۶:۰۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل قرض‌الحسنه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

قرض الحسنه عبارت از وام دادن نیکو و قرضی است که در آن ربا نباشد. قرض، پولی است که انسان به دیگری می‌دهد و پس از مدتی معین پس می‌گیرد. این عمل بسیار ثواب دارد و توصیه شده افراد متمکن از دارایی خود به نیازمندانی که درخواست وام کنند، قرض بدهند.

معناشناسی قرض

قرض در لغت، به معنای عبور کردن و گذشتن است. چیزی از مال هم که به انسان داده می‌شود، به شرط آنکه عین یا مثل آنرا برگردانند، قرض نامیده می‌شود[۱]. بریدن با دندان هم دیگر معنایی است که در کتاب‌های لغت یکی از معانی قرض دانسته شده است و دلیل اینکه به وام قرض می‌گویند، این است که آن قسمت از مال را از بقیه اموال جدا می‌کنند و به دیگری می‌دهند که عین یا مثل آنرا پس از مدتی باز گرداند[۲][۳].

و در اصطلاح دینی قرض‌الحسنه وام دادن نیکو است، قرضی که در آن ربا نباشد و شرط دریافت پول اضافی نشود. قرض، پولی است که انسان به دیگری می‌دهد و پس از مدتی معین پس می‌گیرد. اگر شرط کند که هنگام پس دادن قرض، مبلغی اضافه دهد، این "ربا" و حرام است، ولی بدون این مبلغ اضافی قرض الحسنه است و بسیار ثواب دارد و توصیه شده افراد متمکن از دارایی خود به نیازمندانی که درخواست وام کنند، قرض بدهند و پاداش آن نزد خدا از صدقه بیشتر است، چون قطعاً به دستِ نیازمند می‌رسد و مشکل او را حل می‌کند. اینکه به چنین وام دادنی قرض الحسنه گفته‌اند، براساس آیات قرآن است که چند بار از مؤمنان خواسته که به خداوند، قرص حسن بدهند[۴]. گرچه خداوند نیاز به مال مردم ندارد، ولی قرض الحسنه دادن به دیگری چنان ارزشمند است که گویا به خدا قرض می‌دهد[۵].

در اصطلاح فقهی قرض، تبدیل وجود عینی است به وجود ذمی (معاوضه نیست)، قرض تملیک به غیر است که عین در ذمه او و عهده او موجود باشد[۶]. قرض نه بیع است، نه صلح، نه اجاره، نه هبه و نه ودیعه. شخصی که مال خودش را به دیگری قرض می‌دهد، با قرض دادن، آنرا از ملک خودش خارج کرده و دیگری را مالک آن نموده است که در این جهت با بیع و هبه فرقی نمی‌کند. بیع، تملیک است و اخراج از ملکیت خود و داخل کردن در ملکیت غیر. قرض هم اخراج از ملکیت خود و داخل کردن در ملکیت غیر است، با این تفاوت که در اینجا معاوضه نیست[۷].[۸]

فضیلت قرض دادن‌

خدای متعال به مسلمانان، به حکم برادری دینی و مسئولیت مؤمنین نسبت به یکدیگر، فرمان داده است همدیگر را در سختی‌ها تنها نگذارند و در مشکلات مالی به یکدیگر قرض‌الحسنه دهند و این قرض دادن را قرض به خودش تلقی کرده و پاداش آنرا مضاعف قرار داده است[۹].[۱۰]

قرض و عاریه دادن از سنت‌های مؤکد رسول خدا(ص) است و ایشان در احادیث زیادی مسلمانان را به این امر خداپسندانه دعوت کرده، آنرا صدقه[۱۱]، بلکه بهتر از صدقه معرفی کرده و فرموده‌اند: "شبی که مرا به آسمان بردند، دیدم که بر در بهشت نوشته است: ثواب صدقه ده برابر است و ثواب قرض دادن، هجده برابر؛ پس به جبرئیل گفتم: چرا قرض از صدقه برتر است؟ گفت: "چون فرد نیاز مند، گاه چیزی دارد و باز دست نیاز دراز می‌کند؛ اما خواهان قرض، تقاضای کمک نمی‌کند؛ مگر به دلیل نیاز"[۱۲].

رسول اکرم(ص) قرض دادن را از حقوق همسایگان بر یکدیگر برشمرده[۱۳]، درباره کسانی که با داشتن امکانات مالی از قرض دادن به نیازمندان خودداری می‌کنند، فرموده‌اند: "کسی که برادر دینی اش برای قرض به وی مراجعه کند و او در حالی که بر این کار قادر باشد؛ این کار را نکند، خداوند بوی بهشت را بر او حرام می‌کند"[۱۴].[۱۵]

نکوهش قرض گرفتن

پیامبر خدا(ص) هم مسلمانان را به قرض دادن تشویق می‌فرمودند و هم به آنان توصیه می‌کردند، تا حد ممکن بزرگ‌منشی به خرج داده، از گرفتن قرض بپرهیزند. ایشان وام گرفتن را مایه غصّه شب و خواری روز دانسته[۱۶]، از سنگینی کمرشکن آن به خدا پناه می‌بردند و می‌فرمودند: "خدایا! از چیرگی قرض و چیرگی دشمن و دشمن شاد شدن و گرسنگی به تو پناه می‌برم که آن بدترین درد است"[۱۷] و در دعایی دیگر، بعد از نماز صبح می‌فرمودند: "خدایا! از غم و اندوه و ناتوانی و کاهلی و بخل و بزدلی و سنگینی کمرشکن بار قرض و چیرگی مردمان و.... به تو پناه می‌برم"[۱۸].

همچنین، روزی رسول خدا(ص) در حدیثی قرض را مانند کفر دانسته، از آن به خدا پناه بردند؛ وقتی از ایشان سؤال شد ای رسول خدا(ص) آیا وام با کفر برابر است؟ فرمودند: "آری"[۱۹].[۲۰]

مهلت دادن به بدهکار تنگدست

رسول اکرم(ص) پیوسته بر رعایت حال بدهکاران تنگدست ‌تأکید کرده[۲۱] مسلمانان را از دچار شدن به نفرین بدهکار تنگدست برحذر می‌داشتند[۲۲] و می‌فرمودند: "هر که به تنگدستی مهلت دهد، خداوند در روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه او نیست، وی را در سایه خود در آورد"[۲۳]. همچنین فرموده‌اند: "هرکس به مؤمنی قرض دهد و برای پس گرفتن آن صبر کند تا برای او گشایشی حاصل شود، مال او زکات محسوب می‌شود و در نماز با فرشتگان است تا اینکه قرضش به او برگردانده شود"[۲۴]. ایشان در حدیث دیگری، اجر کسی را که حال بدهکار تنگدستش را مراعات بکند، پاکی از گناهان بیان کرده، افزودند: "خداوند به ازای هر درهم قرض، هزار قنطار[۲۵] از درهم بهشت به او می‌دهد"[۲۶].

ابن عباس روایت کرده است: "روزی حضرت، به مسجد وارد شد و فرمود: "کدام یک از شما دوست دارد خداوند عزوجل، او را از گرمای سوزان دوزخ ایمن نگاه دارد؟"‌ گفتیم: ای رسول خدا(ص) همه ما دوست داریم؛ فرمود: "هر که بر تنگدستی برای پرداخت قرض مهلت دهد، یا قرضش را بر او ببخشد، خداوند عزوجل، وی را از گرمای سوزان دوزخ نگاه می‌دارد"[۲۷].[۲۸]

نهی از دیرکرد در پرداخت بدهی‌

رسول خدا(ص) همان گونه که طلبکار را به صبر تشویق می‌کرد، بدهکار را نیز از دیرکرد در پرداخت بدهی اش نهی می‌فرمودند. ایشان دیرکرد توانگر در پرداخت بدهی اش را ظلم دانسته[۲۹]، می‌فرمودند: "اگر کسی بتواند حق کسی را بپردازد و این کار را نکند، هر روز که دیر کند، گناه باج گیر برایش نوشته می‌شود"[۳۰].

ایشان، هم فرد بدهکار را از دیرکرد در پرداخت بدهی منع می‌کردند و هم او را از اینکه نیت ادا نکردن قرض را داشته باشد به شدت برحذر می‌داشتند. رسول خدا(ص) درباره انواع قرض فرموده‌اند: "قرضی که صاحبش قصد داشته آنرا بپردازد؛ اما اجل به او مهلت نداده است؛ در این صورت، من ولی او هستم و دیگر، قرضی که صاحبش قصد پرداختنش را نداشته است؛ در این صورت، از اعمال نیک فرد بدهکار بر می‌دارند [و به فرد طلبکار می‌دهند] که در آن روز (قیامت) دینار و درهمی نخواهد بود"[۳۱]. ایشان پیوسته مسلمانان را به رعایت جوانمردی در قرض دادن، سفارش و به آنان گوشزد می‌کردند برترین مؤمنان و محبوب‌ترین بندگان خدا فردی است که در خرید و فروش و پس دادن و پس گرفتن قرض جوانمرد باشد[۳۲].‌ ایشان متوفای بدهکار را فردی معرفی می‌کردند که در زنجیر است و چیزی نمی‌تواند او را از این وضعیت نجات دهد؛ مگر پرداخت قرضش[۳۳]. در نظر آن حضرت، حتی شهدا هم از این مسئله، جدا نیستند و با ریختن اولین قطره خونشان، همه گناهانشان بخشیده می‌شود؛ مگر قرضشان[۳۴].

آن حضرت به مسلمانان بدهکار توصیه می‌کردند برای خود چیزی باقی بگذارید تا پس از مرگتان بدهی‌تان ادا شود؛ زیرا پس از گناهان کبیره که خداوند از آنها نهی کرده است، بزرگ‌ترین گناه، آن است که انسان بمیرد و قرضی داشته باشد و چیزی برای آن باقی نگذارد[۳۵].[۳۶]

شاهد گرفتن در بدهکاری‌ها

رسول خدا(ص) شاهد نگرفتن در زمان گرفتن وام را مانع استجابت دعا دانسته، می‌فرمودند: "دعاهای چند گروه مستجاب نمی‌شود ... و کسانی که از کسی وام می‌گیرند؛ اما آنرا یادداشت نکرده، بر آن شاهدی نمی‌گیرند"[۳۷].[۳۸]

نهی از درخواست نابجا‌

ایشان مسلمانان را از درخواست بدون احتیاج نهی کرده، می‌فرمودند: «مَنْ فَتَحَ عَلَى نَفْسِهِ بَابَ الْمَسْأَلَةِ فَتَحَ‌ اللَّهُ‌ عَلَيْهِ‌ سَبْعِينَ‌ بَاباً مِنَ‌ الْفَقْرِ لَا يَسُدُّ أَدْنَاهَا شَيْ‌ء»[۳۹]؛ هرکه بدون نیاز، مالی را از دیگران قرض کند، خداوند هفتاد در از فقر بر رویش می‌گشاید که در دنیا هیچ چیز نمی‌تواند آنرا بپوشاند"[۴۰].

قرض الحسنه در سیره پیامبر اکرم(ص)

متأسفانه سیره‌نویسان در شرح سیره رسول اکرم(ص) بیشتر به قرض گرفتن‌های ایشان اشاره کرده‌اند؛ مانند اینکه رسول خدا(ص) بارها از یهودیان مدینه قرض کردند[۴۱] و حتی در زمان وفات ایشان زره‌شان برای قرض گرفتن آرد در گرو مردی یهودی بود[۴۲] و نیز قرض کردن هفتاد زره از صفوان بن امیه جمحی[۴۳] از مطالبی است که در کتاب‌های سیره آمده است.

در کتاب‌های روایی نیز وضع همین گونه است و شاید در این کتاب‌ها به قرض‌هایی اشاره شده که پیامبر خدا(ص) از دیگران می‌گرفتند تا در راه خدا به دیگران انفاق کنند؛ روایت زیر، نمونه‌ای از آن موارد است: روزی سائلی نزد رسول اکرم(ص) آمد و از آن حضرت کمک خواست. پیامبر(ص) به حاضران رو کرده، فرمودند: "آیا بین شما کسی هست که به من قرض بدهد؟" پس مردی از انصار برخاست و گفت: "بله، ای رسول خدا(ص)!"؛ پس به او فرمود: "به این مرد، چهار وسق[۴۴] خرما بده!" گفت: "دادم"؛‌ پس انصاری دیگری آمد و تقاضای کمک کرد؛ حضرت فرمود: "ان‌شاء‌الله خدا عطا کند!" نفر سومی آمد و تقاضای کمک کرد و حضرت این جمله را تکرار کرد؛ پس، آن مرد گفت: "ان‌شاء‌الله عطا کند، زیاد شد!" پس رسول خدا(ص) خندید و رو به حاضران فرمود: "آیا در بین شما کسی هست که به من قرض بدهد؟"‌ مردی برخاست و گفت: "بله، ای رسول خدا(ص)!"‌ پس حضرت به او فرمود: "چقدر قرض می‌دهی؟" گفت: "هر چه بخواهی"؛ فرمود: "به این مرد هشت وسق خرما بده!" مرد سائل گفت: "من چهار وسق بیشتر احتیاج ندارم"؛‌ فرمود: "چهار تا هم اضافه بر آن"[۴۵].[۴۶]

سنت پیامبر(ص) در ادای قرض‌

از امام صادق(ع) روایت شده است که «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) كَانَ‌ يَكُونُ‌ عَلَيْهِ‌ الثَّنِيُ‌ فَيُعْطِي‌ الرَّبَاع‌»[۴۷]؛ روش رسول خدا(ص) در ادای قرض این بود که اگر بچه شتری دو ساله قرض می‌گرفت، به جای آن شتری هفت ساله می‌داد (یا اگر دو درهم قرض می‌گرفت، چهار درهم می‌پرداخت)[۴۸].

انواع قرض

قرض استنتاجی

شخص قرض می‌کند نه برای اینکه خود عین را صرف بکند، بلکه قرض می‌کند برای اینکه آنرا استنتاج بکند. یعنی از آن نتیجه‌گیری نماید. در اینجا قرض کننده هیچ نوع اجباری برای قرض کردن ندارد، چون احتیاجی به مصرف کردن آن ندارد، بلکه می‌خواهد سرمایه خود را زیادتر کند و سود ببرد. با خودش هیچ سرمایه ندارد و یا سرمایه‌اش برای طرحی که تهیه کرده کافی نیست. از بانک یا از شخص دیگری قرض می‌کند و حساب کرده که میزان بهره‌ای که بابت وام باید بدهد کمتر از میزان استفاده‌ای است که در آینده از این سرمایه خواهد داشت. مثلاً با خود می‌گوید اگر من یک میلیون تومان از بانک قرض بگیرم، در آخر سال باید صد هزار تومان به عنوان سود به بانک بپردازم؛ ولی حداقل دویست هزار تومان از این قرض استفاده می‌برم و صد هزار تومانش برای خودم باقی می‌ماند[۴۹].[۵۰]

قرض استهلاکی

این قرض وقتی است که قرض برای مصرف کردن و برای رفع احتیاجات ضروری زندگی قرض گیرنده باشد. قرض درماندگان، قرض امیدواران و قرض بستانکاران، این سه نوع داخل در قرض استهلاکی می‌شود[۵۱].[۵۲]

قرض امیدواران

در این نوع قرض، وام‌گیرنده در استیصال نیست و در آینده می‌تواند وام مصرف شده خود را پس بدهد. یعنی بالقوه می‌تواند خودش را اداره کند ولی بالفعل نمی‌تواند. در اینجا هم جای قرض‌الحسنه است و جامعه چنین وظیفه‌ای دارد تا از این طریق مشکل چنین فردی را حل بکند[۵۳].[۵۴]

قرض بستانکاران

قرض بستانکاران یعنی شخصی که خودش طلبکار است و هیچ احتیاجی هم ندارد. برای اینکه طلبش را زودتر وصول کند از دیگری قرض می‌گیرد[۵۵].[۵۶]

قرض تولیدی و مصرفی

در قرض‌های مصرفی قرض گیرنده غرضش انتفاع به منافع بالفعل است. مثلاً گندم را قرض می‌کند برای آنکه بخورد. ولی در قرض‌های تولیدی غرضش انتفاع به منافع بالقوّه است. یعنی آنچه را که قرض می‌کند به صورت مال‌التجاره است که منفعت بالفعل آن مقصودش نیست. بلکه مقصود منافعی است که به تجارت یا صناعت روی آن پیدا می‌شود[۵۷].[۵۸]

قرض درماندگان

قرض درماندگان [یعنی آنکه] کسی هیچ ندارد و یک مصرف خیلی ضروری هم دارد. مثلاً فرزندش مریض شده و برای معالجه‌اش نیاز به وام دارد. در این مورد جامعه باید در مورد چنین فردی احساس وظیفه و کمک کند[۵۹].[۶۰]

قرض ربوی

قرض ربوی یا ربا به معنای زیادی است[۶۱] و در اصطلاح شرع، بهره‌ای است که در قرض و یا معاوضۀ دو جنس متماثل یا مکیل و موزون از مقترض یا یکی از متبایعین اخذ می‌گردد[۶۲].[۶۳].

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. ابن منظور، لسان العرب، ج ۷، ص ۲۱۷؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص ۶۶۶ و علی اکبر قریشی، قاموس قرآن، ج ۵، ص ص ۳۰۶ - ۳۰۷.
  2. لسان العرب، ج۷، ص۲۱۶-۲۱۷ و مفردات الفاظ القرآن، ص ۶۶۶.
  3. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۳.
  4. ﴿وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا «و به خداوند وامی نیکو بدهید» سوره مزمل، آیه ۲۰.
  5. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۸۲.
  6. مسأله ربا، ص۱۸۶.
  7. مسأله ربا، ص۷۳.
  8. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۶۳۱.
  9. ﴿مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «کیست که به خداوند وامی نیکو دهد تا خداوند آن را برای وی چندین برابر گرداند؟ و خداوند (روزی را) تنگ و فراخ می‌سازد و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره بقره، آیه ۲۴۵.
  10. شیرزاد، امیر، مقاله «دین»، دانشنامه صحیفه سجادیه، ص ۲۳۲.
  11. الطبرانی، المعجم الصغیر، ج ۱، ص ۱۴۳ و جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۲۸۴ و المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۶، ص ۲۱۰.
  12. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۳۹۵ و کنزالعمال، ج ۶، ص ۲۱۱.
  13. شهید ثانی، مسکن الفؤاد، ص ۱۱۴؛ الطبرانی، مسند الشامیین، ج ۳، ص ۳۳۹ و الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۵۷۸
  14. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۴۳۱؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۵ و شیخ صدوق، امالی، ص ۴۳۰.
  15. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۴.
  16. ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج ۲، ص ۲۵۶؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج ۲، ص ۵۲۷؛ ابن سلامه، مسند الشهاب، ج ۲، ص ۹۷ و الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۴۵۱.
  17. «اللَّهُمَ‌ إِنِّي‌ أَعُوذُ بِكَ‌ مِنْ‌ غَلَبَةِ الدَّيْنِ‌ وَ مِنْ بَوَارِ الْأَيِّمِ وَ مِنَ الْجُوعِ فَإِنَّهُ بِئْسَ الضَّجِيع‌»؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۳۳۵ و شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص ۲۱۵.
  18. «اللَّهُمَ‌ إِنِّي‌ أَعُوذُ بِكَ‌ مِنَ‌ الْهَمِ‌ وَ الْحَزَنِ‌ وَ الْعَجْزِ وَ الْكَسَلِ‌ وَ الْبُخْلِ‌ وَ الْجُبْنِ‌ وَ ضَلَعِ‌ الدَّيْنِ‌ وَ غَلَبَةِ الرِّجَالِ‌ و...»؛ کنزالعمال، ج ۲، ص ۲۶۳؛ مصباح المتهجد، ص ۲۰۵ و من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۳۳۵.
  19. شیخ صدوق، الخصال، ج ۱، ص ۴۴؛ علل الشرایع، ج ۲، ص ۵۲۸ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۳۱۷.
  20. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۴.
  21. کلینی، الکافی، ج ۸، ص ۹ و وسائل الشیعه، ص ۳۶۶.
  22. کنزالعمال، ج ۶، ص ۲۲۰.
  23. الکافی، ج ۸، ص ۹ و ابن حنبل، مسند، ج۲، ص۳۵۹.
  24. حسن بن أبی الحسن دیلمی، اعلام الدین، ص ۳۹۰ - ۳۹۱ و ثواب الاعمال، ص ۱۳۸.
  25. هر قنطار با صد رطل و هر رطل با ۲۵۶۴ گرم برابر است.
  26. ثواب الاعمال، ص ۲۸۹ و وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۳۴۳.
  27. عبد العظیم بن عبد القوی المنذری، الترغیب و الترهیب، ج۲، ص۴۶.
  28. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۵.
  29. عوالی اللآلی، ج ۴، ص ۷۲؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۲۶۷؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۸۰؛ امام مالک، کتاب الموطأ، ج ۲، ص ۶۷۴.
  30. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۶ - ۱۷؛ اعلام الدین، ص ۴۲۱ و امالی صدوق، ص ۴۳۲.
  31. کنزالعمال، ج ۶، ص ۲۳۱ و الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۶۶۱.
  32. من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۱۹۶؛ شیخ طوسی، التهذیب، ج ۷، ص ۱۸؛ نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۷؛ الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۱۹۴ و کنز العمال، ج ۱، ص ۱۴۴ - ۱۴۵.
  33. الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۹۱ و کنزالعمال، ج ۶، ص ۲۲۲.
  34. ابن حنبل، مسند، ج ۲، ص ۲۲۰ و مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۶، ص ۳۸.
  35. ابن حنبل، مسند، ج ۲، ص ۳۹۲؛ ابن اشعث سجستانی، سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۱۱۲ و کنزالعمال، ج ۶، ص۲۳۲.
  36. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۶.
  37. حمیری قمی، قرب الاسناد، ص ۳۸ - ۳۹ و وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۱۲۶-۱۲۷.
  38. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۷.
  39. تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص ۱۳۶ و ابن فهد حلی، عدة الداعی، ص۷۵.
  40. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۷.
  41. قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص ۱۸۷.
  42. بیهقی، السنن الکبری، ج ۶، ص ۳۶؛ ابن حجر، فتح الباری، ج ۵، ص ۹۹ و تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۲۹۸.
  43. الکافی، ج۵، ص۲۴۰ و من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۰۲.
  44. هر وسق، با شصت پیمانه برابر است.
  45. قرب الاسناد، ص ۴۴ و وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۴۳۵.
  46. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۷-۵۵۸.
  47. الکافی، ج ۵، ص ۲۵۴.
  48. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۸.
  49. مسأله ربا، ص۴۳.
  50. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۶۳۲.
  51. مسأله ربا، ص۴۳.
  52. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۶۳۲.
  53. مسأله ربا، ص۴۴.
  54. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۶۳۲.
  55. مسأله ربا، ص۴۴.
  56. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۶۳۳.
  57. مسأله ربا، ص۱۹۰.
  58. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۶۳۳.
  59. مسأله ربا، ص۴۴.
  60. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۶۳۳.
  61. المنجد، ص۲۴۷؛ صحاح اللغة، ج۱، ص۹۴.
  62. النهایه، ص۳۷۶؛ تحریر الوسیله، ج۱، ص۵۳۸؛ مختلف الشیعه، ج۵، ص۱۱۴.
  63. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۱۳.