مبارزه امام رضا با عقاید و فرقهها
مبارزه امام رضا با عقاید و فرقهها
معتزله
معتزله، به عنوان فرقهای کلامی، در اوایل قرن دوم هجری، در عصر اموی ظهور یافت. رئیس این مکتب، «واصل بن عطا» بود که در بصره سکونت داشت. این فرقه به دلیل گرایش عباسیان در اوایل حکومت خود، بهویژه مأمون که خود از عالمان آنها محسوب میشد و از مروّجان این مشرب فکری بود، از فعالترین فرقههای کلامی این دوره بود که تا حد زیادی تحت تأثیر امامان شیعه نیز قرار گرفته بود. اصول و مبانی اعتقادات معتزله عبارتند از: توحید صفاتی، عدل، معاد، منزله بین المنزلتین و اصل امر به معروف و نهی از منکر. معتزله به اعتبار بعضی از اصول عقایدشان، به نامهای مختلفی مانند اهل توحید، اصحاب عدل، قدریه، مفوضه و عدلیه نیز خوانده شدند[۱].
از میان گروههایی که بیشترین مناظرات را با امام رضا(ع) داشتند، معتزله بودند که میتوان به افرادی چون سلیمان مروزی و یحیی بن ضحاک سمرقندی اشاره کرد؛ همچنین در این میان مأمون از جمله کسانی بود که به نمایندگی از این مکتب، در این مناظرات شرکت میجست[۲].
معتزله طرفدار توحید صفاتی و منکر توحید افعالی میباشند و در توحید صفاتی، فقط ذات حضرت حق را قدیم میدانند؛ یعنی صفات خداوند را در عین ذات او نمیدانند و معتقدند، قدیم بودن، خاصترین صفات ذاتی اوست و میگویند: حق تعالی صفات قدیم ندارد، پس او عالم است، قادر است، زنده است به علم و قدرت و حیاتی که عین ذات اوست[۳]. در اخبار رسیده از امام رضا(ع) در باب توحید، به احادیثی میرسیم که دلالت دارد بر این که صفات الهی، عین ذات خداوند متعال است و محال است صفات خداوند غیر از ذات او باشد.
حسین بن خالد میگوید: «شنیدم از حضرت رضا(ع) که چنین فرمود: خداوند همیشه عالم، قادر، حی، قدیم، شنوا و بینا بوده است. راوی میگوید: عرض کردم: بعضی میگویند: خداوند همیشه با علم، عالم بوده؛ و با قدرت، قادر بوده؛ و با حیات، زنده بوده؛ و با قدم، قدیم بوده؛ و با شنوایی، شنوا بوده و با بینایی، بینا بوده است. حضرت فرمود: هر کس چنین حرفی بزند و به آن معتقد باشد، در واقع به همراه خدا به خدایان دیگری قائل شده است و چنین شخصی از دوستان ما محسوب نمیشود. سپس فرمودند: خداوند همیشه به ذات خود عالم قادر، حی، قدیم، شنوا و بینا بوده است. خداوند بالاتر و والاتر از آن است که مشرکین و تشبیه کنندگان میگویند»[۴]. معتزله در مورد گناهان کبیره معتقدند: مرتکبان کبائر، نه مؤمناند و نه کافر، بلکه فاسقند؛ زیرا فسق حد وسط میان ایمان و کفر است. و اگر بدون توبه از دنیا بروند، اهل دوزخند. این نظریه به عنوان منزله بین المنزلتین شهرت یافت[۵]. هنگامی که قول معتزله نزد امام رضا(ع) مطرح شد که به اعتقاد آنها گناهان کبیره بخشوده نمیشود، فرمود: «قَدْ نَزَلَ الْقُرْآنُ بِخِلَافِ قَوْلِ الْمُعْتَزِلَةِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ﴾[۶]»[۷].
از دیگر معتقدات معتزله، اعتقاد به مخلوق بودن یا حادث بودن قرآن است. این مسئله در مقطعی از عصر عباسیان، بحث اعتقادی - سیاسی روز شده بود تا آنجا که برخی، به دلیل مخالفت با آن محکوم به مرگ، تبعید و زندان شدند و از این رویداد به محنت یاد شده است. از جمله کسانی که به نمایندگی از این مکتب، در مناظرات شرکت میجست مأمون عباسی بود. او چنان به درستی عقاید معتزلیان ایمان داشت که آن عقاید را برای رعایای خود اجباری قرار داد و برای امتحان مردم در این باره، سؤالی مطرح کرد تا از هر کس بپرسند که آیا قرآن مخلوق است یا خیر، و هر کس منکر مخلوق بودن قرآن بود، مجازات کنند[۸]. از آنجا که این مکتب، صفات خداوند را قدیم نمیداند، بنابراین معتقد است، کلام الهی که از صفات خداوند است، قدیم نیست و حادث است[۹].
یاسر خادم از امام رضا(ع) نقل کرده است: «خدا لعنت کند مرجئه را و لعنت کند ابوحنیفه را. قرآن کلام خداست و مخارق نیست؛ به طوری که تکلم میشود و قرائت میشود. پس قرآن کلام و خبر و قصص است»[۱۰].
از نتایج و فروع توحید، عقیده به بداء است که قدرت الهی پروردگار را میرساند و از مسائل مورد اختلاف شیعه و سایر فرق اسلامی نیز میباشد. امام رضا(ع) در این باب، مناظرهای با سلیمان مروزی متکلم معتزلی خراسان دارد که معتقد بود کاری که خدا بر انجامش تصمیم گرفت، حتماً باید انجام شود و برنخواهد گشت. حضرت با اشاره به این که چندین آیه مانند ﴿وَمَا يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَلَا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتَابٍ﴾[۱۱] بر مسئله بداء تأکید دارد، خطاب به وی فرمود: تو چگونه آن را باور نداری؟ سپس فرمود: ای سلیمان! برخی از امور نزد خدای عزّ و جلّ، مشروط است که از آنها آنچه را بخواهد، در ایجاد مقدم میدارد و آنچه را بخواهد به تأخیر میاندازد و آنچه را بخواهد محو میکند تا وجود نیاید. سپس امام(ع) به نقل از امام علی(ع) علم را دو نوع میداند، علمی که خداوند به ملائکه و رسولانش آموخته، و علمی که در نزد خداست و احدی از آن خبر ندارد و از ناحیه این علم است که خداوند هر چه را بخواهد به تأخیر میاندازد و یا محو میکند و هر چه را بخواهد ثبت میکند[۱۲].
عصمت پیامبران، یکی از مسائلی است که مورد تردید برخی از افراد است. امام هشتم(ع) درباره اشکالاتی که به نظر بعضی درباره عصمت انبیاء میرسید، پاسخ میدادند. بیشتر این سؤالات توسط مأمون یا توسط علی بن محمد بن جهم مطرح شده و امام(ع) به بهترین وجه به آن جواب دادهاند. علی بن جهم که به عدم عصمت انبیاء اعتقاد داشت، از امام(ع) درباره عصمت حضرت آدم(ع) سؤال میکند که معنای این آیه چیست: وعصی آدم ربه فغوی[۱۳].
امام(ع) در پاسخ او میفرماید: خداوند عزّ و جلّ، آدم(ع) را حجّت در زمینش و جانشین خود در بلادش قرار داده و او را برای بهشت نیافریده بود، در حالی که معصیت آدم(ع) در بهشت بود، نه در زمین. بهشت دار تکلیف نبود، بلکه دار آزمایش بود تا تقدیرات امر الهی کامل شود. هنگامی که به زمین فرستاده شد و حجت و خلیفه الهی شد، مقام عصمت پیدا کرد؛ آن گونه که خداوند میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۱۴][۱۵]..[۱۶]
متصوّفه
اواخر قرون دوم هجری، گروهی میان مسلمانها دیده شدند که ظواهر و حالات آنها شباهتی با مسلمانان نداشت و چون لباس پشمینه دهاتی خشنی میپوشیدند، نام صوفی گرفتند. بعضی از آنها، در نقاط دور از جمعیت، صومعهای برای خود ساخته، در آنجا زندگی میکردند. برخی در مغازهها گوشهنشین شده و دستهای در صحراها میگردیدند[۱۷]. دکتر طه حسین، درباره پیدایش تصوّف در جامعه اسلامی مینویسد: «تصوّف در آغاز به صورت ترک دنیا و زهدی بود که طرفداران آن زیاده روی کردند و رسول اکرم(ص) آن را ناروا شمرد. تصوّف منحصر به اسلام نیست و در کیش مسیحی نیز شناخته شده است، لیکن متصوفه اسلام برخود سپس بر مردم زیاده روی و ستم کردند و کار تصوّف پس از شیوع نادانی و خفتگی، به انواعی از حقهبازی و دروغ کشید و شرّی بسیار از آن به عموم رسید؛ شری که اگر پیشوایان اولیه تصوّف میدیدند، سخت از آن به تنگ میآمدند و آن را به شدت انکار مینمودند»[۱۸].
برخی از عقاید صوفیه چنین است: اسقاط تکالیف هنگام رسیدن به مراحل بالا، رسیدن به مقام امامت از طریق ریاضت، بیاعتباری عبادات، اعتقاد به جبر، ادعای علم غیب، حرام دانستن دعا برای دفع قضا و بلا، مذمت غنی بودن و ترک دنیا[۱۹]. با تتبع در سیره پیامبر(ص) و ائمه(ع) میبینیم که نه خودشان منسوب به صوفی بودهاند و نه شیعیان را بدان نسبت میدادهاند و با این جریان به شدت برخورد مینمودند و این طرز تفکر را منافی با قرآن کریم میدانستند. امام رضا(ع) نیز بر اساس چنین بینشی با آنها برخورد مینمودند، چنان که روایت کردهاند که: «عدهای از صوفیان در خراسان وارد محضر امام رضا(ع) شدند و بر آن حضرت اعتراض کردند و گفتند: امیرالمؤمنین مأمون، امامت و ولایت را به تو داد و آن حق کسی است که غذای ساده بخورد و پشم بپوشد و بر الاغ سوار شود و به عیادت مریض رود، ولی شما لباس فاخر پوشیدهای! حضرت فرمودند: یوسف پیامبر غذای مرغوب و قبای دیباج مطلا میپوشید و بر مسند آل فرعون تکیه میکرد. وای بر شما! از امام توقع عدالت و درستی است که راستگو بوده و به عدالت رفتار کند و چون وعده دهد وفا کند، خداوند که لباس و طعام را حرام نکرده است! سپس حضرت آیه: ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ﴾[۲۰] را خواندند»[۲۱].
همچنین بزنطی از حضرت رضا(ع) روایت کرده است که فرمودند: «هر کس در نزد او از صوفیه ذکر بشود و به زبان و دل انکارشان ننماید، چنین کسی از ما نیست و هر کس صوفیه را انکار کند، مانند آن کسی است که در راه خدا و در حضور رسول خدا(ص) با کفار جهاد کرده باشد»[۲۲].
و در روایتی دیگر، از حسین به سعید روایت شده است که گفته: «از حضرت رضا(ع) از حال صوفیه سوال کردم، آن حضرت فرمودند: کسی قائل به تصرف نمیشود مگر از روی خدعه و مکر یا جهالت و حماقت لکن اگر کسی خود را صوفی نامد تا از شر آنها در امان باشد، بر او گناهی نیست به شرط آنکه از عقاید باطلشان چیزی نیاموزد»[۲۳]..[۲۴]
مجبره
منظور از جبر، ایمان به این مسئله است که هر خیر و شری کار خداوند است و خداوند آن را همچنان که واقع میشود، مقدر فرموده است. نتیجه این عقیده، ایمان به جبر است. در مکتب خلفا، به خصوص بنیامیه، این عقیده را ایمان به قدر مینامند[۲۵]. این گروه معتقدند: افعال بنده را قدرت ثابت نمیکند و میگویند: اگرچه انسان بر انجام کار قدرت دارد، اما آن قدرت تأثیری ندارد و در واقع خداوند آفریننده اعمال بندگان است و انسان فقط کسبکننده اعمال است[۲۶]. دیدگاه فوق، در حالی است که شیعه به واسطه بیانات اهل بیت(ع) معتقد است: انسان پدیدآورنده افعال خویش است، لیکن این افعال را با قدرتی که خداوند در او به ودیعت نهاده انجام میدهد و با همین قدرت، هر فعلی پس از وجود انگیزهها و منتفی شدن موانع آن، از فاعل صادر میگردد و فاعل در حالت وقوع فعل مجبور نیست؛ زیرا قدرت او نسبت به دو طرف وجود و عدم، مساوی است؛ به همین گونه درست نیست به صرف این که خداوند قدرت انجام دادن و ترک کاری را در انسان آفریده است، فعل صادر شده از انسان را به او نسبت داد؛ زیرا قدرت بر انجام دادن فعل یا ترک آن، سبب تام در ایجاد فعل نیست.
امام رضا(ع) در یکی از سخنان خویش پرده از افکار این گروه برداشته، میفرمایند: «مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ أَفْعَالَنَا ثُمَّ يُعَذِّبُنَا عَلَيْهَا فَقَدْ قَالَ بِالْجَبْرِ...»؛ «کسی که گمان میکند خداوند افعال ما را انجام میدهد، سپس به خاطر آنها ما را عذاب میکند، او قائل به جبر است»[۲۷]. آن گاه در سخنی دیگر، ضمن پاسخ به سوالات ابراهیم بن ابی محمود که در مورد مجبور بودن انسان در تمام افعالش پرسیده بود، به رد دیدگاه آنها پرداخته، به شدت آنها را تخطئه میکند.
ابراهیم در این زمینه از حضرت سوال نمود: «آیا خداوند عزّ و جلّ، بندگانش را بر معاصی و گناهان اجبار میکند؟ امام رضا(ع) فرمودند: نه، بلکه آنها را مخیر میکند و به آنها مهلت میدهد تا توبه کنند. وقتی ابراهیم پرسید: آیا خداوند بندگانش را به آنچه نمیتوانند مکلّف میکند؟ امام رضا(ع) فرمودند: چگونه ممکن است، در حالی که خداوند میفرماید: ﴿وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ﴾[۲۸].
از احمد بن ابی نصر بزنطی نقل شده است: «به حضرت رضا(ع) عرض کردم: بعضی از شیعیان قائل به جبر و بعضی قائل به تفویض شدهاند، حضرت فرمودند: خداوند میفرماید: فرزند آدم! این تو هستی که به مشیت و خواسته من میتوانی اراده کنی و به نیرو و قدرت من، واجبات را انجام میدهی... هر آنچه نیکی به تو رسد، از ماست و هر آنچه سختی به تو رسد، از خودت است... من در مورد کارهایم مورد سؤال و بازخواست نیستم، ولی از تو درباره کارهایت سؤال خواهد شد»[۲۹].[۳۰]
مفوضه
مفوضه معتقدند: خداوند تدبیر، قدرت، قضا و قدر خود را از بندگانش برداشته و هیچ گونه دخالتی در اعمال آنها ندارد و انسانها در تقدیر و سرنوشت خود کاملاً اختیار دارند[۳۱]. این تفکر به نوعی خلع قدرت از خداست و با توحید افعالی و فاعلیت واجب تعالی منافات دارد.
این گروه فرقهای از قدریه بودند که به لحاظ ماهیتی با مفوضه از غُلات، تفاوت دارند. این در حالی است که شیعه با استناد به فرمایشهای اهل بیت(ع) معتقد است: تمامی پدیده جهان از جمله افعال انسان، ممکن الوجود بوده و نیاز به پدید آورنده و واجب الوجود دارند تا به آنها وجود دهد و چون یگانه واجب الوجود بالذات که تمامی موجودات در وجود خویش قائم به او هستند، خدای متعال است، پس تمامی پدیدههای عالم اگر چه در سطحی پایینتر معلول علل قریب خویش تلقی میشوند، اما در سطحی بالاتر، همگی معلول واجب تعالی بوده، عین ربط، فقر، نیاز و وابستگی به او هستند و علل قریب نیز هیچ گونه استقلالی از خود در ایجاد معلولاتشان نداشته و تنها نقش مجزا و معدّ بودن را بر عهده دارند و همین نقش نیز به تحقق از سوی آفریدگارشان به آنها اعطا شده است؛ و در واقع اراده واجب تعالی بر این تعلق گرفته که انسان با اختیار خود کارهایش را انجام دهد؛ پس اراده او با اراده انسان لغو نمیشود و اختیار انسان نیز به حال خود باقی است و انتساب افعال به انسان و خداوند قابل جمع است و فاعلیت خداوند و انسان در طول یکدیگر قرار دارند، نه در عرض هم[۳۲].
امام هشتم(ع) در پاسخ به سؤال حسن بن علی الوشاء که درباره مفوضه پرسیده بود به ردّ این دیدگاه میپردازد، و در سخنی دیگر میافزایند: «خدای تعالی، با غلبه مورد عصیان و نافرمانی قرار نمیگیرد و بندگانش را در مُلک خویش به حال خود را نمیگذارد. او صاحب اختیار هر چیزی است که به تملک بندگانش درآورده است و قادر بر هر چیزی است که بندگانش را بر انجام آن توانایی داده است»[۳۳].
زید بن عمر بن معاویه نقل میکند: «در مرو به خدمت امام رضا(ع) رسیدم و از آن حضرت سؤال نمودم که از امام صادق(ع) روایتی برای ما نقل شده است که فرمود: «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ» معنای حدیث چیست؟
امام(ع) فرمودند: «کسی که گمان کند خداوند کارهای ما را انجام میدهد و سپس به خاطر آنها ما را عذاب میکند، قائل به جبر شده است و کسی که گمان کند خداوند مسئله خلق و رزق و روزی دادن به مخلوقات را به ائمه(ع) واگذار نموده، قائل به تفویض شده است و قائل به جبر کافر است و قائل به تفویض مشرک».
پرسیدم: «پس امر بین الامرین یعنی چه؟» فرمودند: «یعنی راه باز است و آنچه را که خدا دستور داده انجام دهند و آنچه را نهی فرموده ترک کنند». پرسیدم: «آیا در مورد اعمال بندگان مشیت و اراده خداوند ساری و جاری نیست؟»
حضرت فرمودند: «اراده و مشیت خداوند در مورد طاعات، عبارت از دستور و ریاضت خداوند به آن و کمک نمودن بندگان در انجام آن، و مشیت خداوند در مورد معاصی، عبارت است از نهی و خشمگین نمودن از آن عمل و یاری نکردن بندگان در انجام آن میباشد»[۳۴].[۳۵]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ الفرق بین الفرق، ص۶۸؛ الملل و النحل، ج۱، ص۵۶-۵۷.
- ↑ نهضت کلامی در عصر امام رضا(ع)، ص۲۵۳.
- ↑ الملل و النحل، ج۱، ص۶۴.
- ↑ عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، باب توحید، حدیث ۱۰.
- ↑ فرق و مذاهب کلامی، ص۲۵۳.
- ↑ «و بیگمان پروردگارت با وجود ستم مردم آمرزگار آنهاست» سوره رعد، آیه ۶.
- ↑ من لا یحضره فقیه، ج۲، ص۱۸۰.
- ↑ نهضت کلامی در عصر امام رضا(ع)، ص۲۵۳.
- ↑ الفرق بین الفرق، ص۶۸.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۸.
- ↑ «و هیچ سالمندی کهنسال نمیگردد و از عمر کسی کم نمیشود مگر که در کتابی آمده است» سوره فاطر، آیه ۱۱.
- ↑ من لا یحضره فقیه، ج۱، ص۳۸۱ و ۳۸۸.
- ↑ سوره طه، آیه ۱۲۱.
- ↑ «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳.
- ↑ من لا یحضره فقیه، ج۱، ص۱۹۱.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص۶۲۴.
- ↑ رساله قشیریه فی علم التصوف، ص۷.
- ↑ آیینه اسلام، ج۱، ص۲۳۰.
- ↑ تلبیس، ص۱۳۹.
- ↑ «بگو: چه کسی زیوری را که خداوند برای بندگانش پدید آورده و (نیز) روزیهای پاکیزه را، حرام کرده است؟» سوره اعراف، آیه ۳۲.
- ↑ سفینة البحار، ج۲، ص۵۷ (سوره اعراف، آیه ۳۲).
- ↑ اثنی عشریه فی الردّ علی صوفیه اسماعیلیان، ص۳۲؛ سفینة البحار، ج۲، ص۵۷.
- ↑ اثنی عشریه فی الردّ علی صوفیه اسماعیلیان، ص۳۱؛ سفینة البحار، ج۲، ص۵۸.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص۶۲۶.
- ↑ نقش ائمه در احیاء دین، ج۱۳، ص۷۴.
- ↑ الملل و النحل، ج۱، ص۹۷.
- ↑ من لا یحضره فقیه، ج۱، ص۱۱۴.
- ↑ «و پروردگارت بر بندگان ستمکار نیست» سوره فصلت، آیه ۴۶.
- ↑ من لا یحضره فقیه، ج۱، ص۲۹۳.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص۶۲۷.
- ↑ الملل و النحل، ج۱، ص۶۱.
- ↑ نهایة الحکمة، ص۳۰۲.
- ↑ نهایة الحکمة، ص۳۶۱.
- ↑ عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، باب توحید، حدیث ۱۷.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص۶۲۸.