تعلیم در سیره معصوم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۱۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

اهتمام به آموزش در سخنان و سیره معصومان بسیار دیده می‌شود. ثقةالاسلام کلینی پس از کتاب عقل و جهل، کتاب فضل علم را در کافی آورده و آن را بر کتاب توحید مقدم داشته است؛ زیرا با عقل و دانش است که انسان به ارزش‌های دینی پی می‌برد و آنها را در می‌یابد. عقل لازم است با دانش درآمیزد تا رشد کند[۱] و طلب دانش بر‌تر از طلب مال است[۲]. در کتاب کافی روایات زیادی درباره علم و دانش و اهمیت آن آمده و مسائل مربوط به دانشمندان را با نقل روایت روشن کرده است. به برخی از نکات و اخبار که در باب اهمیت آموزش و فراگیری دانش است، اشاره می‌کنیم: پیامبر(ص) فرمود: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ أَلَا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ»[۳]. این نقل امام صادق(ع) از پیامبر است. همین روایت را شیخ طوسی در أمالی خود با دو سند یکی امام صادق(ع)[۴] از پیامبر و دیگری امام رضا(ع) از پدرش و او از پدرش تا می‌رسد به امیر مؤمنان(ع) و او از پیامبر(ص) نقل می‌کند که این‌گونه احادیث رضوی، به سلسلةالذهب (سند طلائی) مشهور شده است. این نقل نکاتی اضافی دارد: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ، فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ فِي مَظَانِّهِ، وَ اقْتَبِسُوهُ مِنْ أَهْلِهِ، فَإِنْ تَعَلُّمِهِ لِلَّهِ حَسَنَةً، وَ طَلَبِهِ عِبَادَةِ، وَ الْمُذَاكَرَةِ فِيهِ تَسْبِيحٌ»[۵].

در این حدیث اهمیت دانش پژوهی با تعبیر عبادت و تسبیح به خوبی بیان شده است. روشن است تعبیر مسلم (مرد مسلمان) از باب غلبه است و آموزش به مردان اختصاص ندارد. در نقل‌هایی قید مسلمه هم دارد. در مصباح الشریعه که منسوب به امام صادق(ع) است، قید مسلمه دارد و این علم به دانش تقوا و یقین تفسیر شده[۶] و در مورد دیگر به علم انفس[۷]؛ در کنز الفوائد کراجکی نیز مسلمه آمده است[۸]. ابن فهد در عدة الداعی به نقل از کتاب منتقی الیواقیت حدیث امام رضا(ع) را نقل کرده[۹] که در آن واژه مسلمه آمده است. همچنین در مجموعه ورام[۱۰] و در مشکاة الأنوار[۱۱] که حدیث کافی را نقل کرده است، «مُسْلِمَة» آمده است. در دومین روایتی که کلینی از امام صادق(ع) نقل کرده، طلب دانش فریضه و واجب دانسته شده است[۱۲]؛ بنابراین می‌توان گفت طلب دانش بر زن و مرد مسلمان لازم است و همه به آموزش نیاز دارند؛ ولی ممکن است محدوده فراگیری افراد متفاوت باشد و این تفاوت درباره زن و مرد هم وجود دارد؛ یعنی فراگیری علومی بر زنان واجب باشد که برای مردان لازم نباشد؛ چنانچه اگر دانش دین باشد که ظاهر خبر بر آن دلالت دارد، بر همه واجب خواهد بود.

رسول خدا(ص) در حدیثی دانشی را که ارزش فراگیری دارد و می‌توان دانش‌های واجب را از آنها دانست، معرفی کرده است: مرد اعرابی نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا(ص)، به من از دانش‌های شگفت یاد بده. پیامبر فرمود: با رأس و اساس دانش چه کرده‌ای که اکنون از شگفتی‌های آن می‌پرسی؟ اعرابی گفت: اساس و رأس علم چیست؟ پیامبر فرمود: «مَعْرِفَةُ اللَّهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ»[۱۳]. اعرابی پرسید: معرفت خدا چیست؟ پیامبر(ص) فرمود: "اینکه خدا را بی‌مانند، بی‌همتا و بی‌نظیر بشناسی و اینکه بدانی و دریابی که او یکتاست، آشکار است، نهان و آغاز و پایان است و نه همتایی دارد و نه مانندی؛ پس این است شناخت خدا آن‌گونه که باید"[۱۴].

پیامبر اساس دانش را علم توحید و معرفت الهی معرفی کرده و اینکه باید اعتقاد هر کس از روی یقین باشد[۱۵]. برخی علما در اصول اعتقادی تقلید را روا نمی‌دانند و آن را نظر اکثر علمای اسلام دانسته‌اند[۱۶].

امام موسی بن جعفر(ع) می‌فرماید: رسول خدا(ص) وارد مسجد شد و گروهی را دید که گرد مردی را گرفته‌اند؛ فرمود: این کیست؟ گفتند: علامه است. فرمود: علامه چیست؟ گفتند: داناترین مردم به أنساب عرب، نبردهای عرب، روزگار جاهلیت و اشعار عرب و عربیت است. امام موسی بن جعفر(ع) افزود: رسول خدا(ص) فرمود: «ذَاكَ عِلْمٌ لَا يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ»[۱۷]. سپس پیامبر(ص) فرمود: «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ»[۱۸].

مشابه بخش پایانی حدیث در منابع عامه از پیامبر(ص) نقل شده است[۱۹]. پیامبر(ص) با این رهنمود دقیق، جهت حرکت علمی جامعه اسلامی را روشن فرمود و یادآور شد که دانش باید در این چارچوب باشد و در این مدار بچرخد؛ چراکه جز این، سودی نخواهد بخشید و راهی به روشنایی نخواهد گشود.[۲۰]

راه‌های آموزش

امامان از راه‌های گوناگونی برای تربیت شاگرد و گسترش فرهنگ تشیع استفاده می‌کردند که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

تدریس

در زمانی که فضای سیاسی مناسب بود، امامان(ع) جلسه درس تشکیل می‌دادند و دانشجویان معارف اهل بیت(ع) در محضر آنان تلمذ می‌کردند. معمولاً در آن زمان مسجد مدینه مکان مناسبی برای آموزش بوده که در خبر ابان بر تدریس در مسجد مدینه تصریح شده است. این روش معمول در آموزش است. گاهی این آموزش در منزل معصومان بوده و ایشان در آنجا مطالب خود را بیان می‌کردند. شاگردان نیز سخنان ایشان را یاداشت می‌کردند؛ مانند حارث اعور که کاغذهایی برای نگاشتن سخنان امیرالمؤمنین(ع) تهیه کرد[۲۱] یا جمعی از شاگردان خاص موسی بن جعفر(ع) که در محضر حضرت حاضر می‌شدند و با خود لوح‌هایی از آبنوس لطیف و قلم‌هایی داشتند که هر سخن و فتوای حضرت را می‌نوشتند[۲۲]. معصومان گاهی به افراد خاص مطالب مهمی را آموزش می‌دادند؛ مانند آنچه در حدیث اربع مائه هست که مخاطب آن علی(ع) است و رسول خدا(ص) نکات باارزشی را به حضرت توصیه می‌کند[۲۳] یا نکات مهمی که رسول خدا(ص) به فضل بن عباس[۲۴] و ابوذر آموزش دادند[۲۵].[۲۶]

کتابت

گاهی معصومان لازم می‌دیدند مطالبی را برای آموزش در نامه‌ای تبیین کنند یا در مواردی خاص یا برای افرادی ویژه، نامه‌ای بنویسند و مطالب مهم را به آنان آموزش دهند؛ مانند نامه امیرالمؤمنین(ع) به فرزندش محمد بن حنفیه که در آن نکات آموزنده فراوانی است[۲۷]. این همان نامه ۳۱۱ نهج البلاغه است که بیان شده حضرت به امام حسن(ع) نوشته و کلینی به فرازهایی از آن اشاره کرده است[۲۸]. رسالة الحقوق امام سجاد(ع) نیز آموزش از راه نگارش و کتابت است[۲۹]. امام سجاد(ع) نامه دیگری در باب زهد دارد که ابوحمزه ثمالی آن را نقل کرده است[۳۰]. امام باقر(ع) دو نامه به سعدالخیر دارد[۳۱]. او از بنی امیه بود و از این جهت ناراحت بود. نام کامل او سعید بن عبدالملک بن مروان بن حکم بوده است نه سعد[۳۲]. نامۀ مفصل امام صادق(ع) به شیعیان یکی دیگر از آموزش‌های مکتوب است که حضرت در آن نکات مهمی را آموزش می‌دهد[۳۳].[۳۴]

سخنرانی و دعا

یکی از راه‌های آموزش سخنرانی در جمع است. از معصومان به ویژه امیرالمؤمنین(ع) خطبه‌های زیادی در کتب اربعه نقل شده که نمونه‌های متعددی از آنها در اصول و روضۀ کافی ذکر شده است؛ مانند سخنرانی حضرت درباره توحید[۳۵] و خطبه وسیله[۳۶] و خطبه طالوتیه[۳۷] و سخنان ایشان دربارۀ بیش از سی موضوع مختلف که حضرت امکان اصلاح آنها را نیافته است[۳۸]. دعا نیز شیوه دیگری برای آموزش است. در دعا شیوه سخن گفتن با خدا و چگونگی درخواست از ذات اقدس الهی بیان می‌شود. در اصول کافی بخشی با عنوان «کتاب دعاء» وجود دارد که هم در آن دعا آمده و هم شیوه دعاکردن و دعاهایی برای موارد خاص. امام سجاد(ع) با توجه با اوضاع اجتماعی سیاسی زمانش بیشترین دعاها را دارد که در مجموعه صحیفه سجادیه آمده است. دیگر معصومان نیز به تناسب دارای دعاهای مختلفی هستند. دعا آموزشی است برای عبودیت و ارتباط با ذات اقدس الهی.[۳۹]

پاسخگویی به سؤالات و شبهات

پاسخ به پرسش‌ها نیز از راه‌هایی بود که معصومان برای آموزش استفاده می‌کردند. توان بالای آنان در پاسخ دادن به پرسش‌های مشکل و شبهات مخالفان بسیار مؤثر بود. این توان علمی باعث می‌شد در موارد مختلفی خلفا و حاکمان وقت برای حل مشکل فقهی خود به آنان مراجعه و مشکل خود را با پرسش از امامان شیعه حل نمایند. در بخش‌های قبل از پرسش معاویه توسط ابوموسی اشعری از امام علی(ع)[۴۰] و پرسش منصور توسط حاکم مدینه از امام صادق(ع) سخن گفتیم[۴۱]. اینک به چند نمونه دیگر اشاره می‌کنیم: در زمان مهدی عباسی وقتی که وی خواست مسجدالحرام را گسترش دهد، همه خانه‌های اطراف را خرید. در گوشه مسجد خانه‌ای بود که مالکش حاضر نمی‌شد آن را بفروشد. از فقهای مختلف برای حل این مسئله سؤال کردند، آنان گفتند نمی‌شود بدون رضایت صاحب ملک چیزی به مسجدالحرام افزود. خلیفه از نظر آنان ناراحت شد و آنان نتوانستند راه حلی قابل قبولِ برابر شرع برای حل مشکل ارائه کنند و موضوع توسعه مسجدالحرام معطل ماند. علی بن یقطین به خلیفه گفت: اگر اجازه دهید، من نامه‌ای به موسی بن جعفر(ع) بنویسم و خبر آن را به شما گزارش کنم. خلیفه نامه‌ای به والی مدینه نوشت و از او خواست این سؤال را از موسی بن جعفر(ع) بپرسد: خانه‌ای هست که ما می‌خواهیم آن را جزو مسجدالحرام قرار دهیم، اما صاحب آن نمی‌پذیرد. چگونه می‌شود این مشکل را حل کرد؟ والی مدینه این پرسش را از حضرت کرد. حضرت فرمود: حتماً باید پاسخ داده شود؟ والی گفت: آری، حضرت فرمود: این گونه به خلیفه بنویس: به نام خداوند بخشنده مهربان؛ اگر کعبه در کنار خانه‌های مردم ساخته شده است، مردم سزاوارتر به اطراف آن هستند؛ اما اگر مردم در کنار کعبه فرود آمده‌اند، کعبه سزاوار‌تر به اطراف آن است. وقتی نامه به دست مهدی خلیفه عباسی رسید، آن را بوسید و دستور داد آن خانه را خراب کنند و جزو مسجد قرار دهند. صاحب آن خانه نزد امام کاظم(ع) آمد و از ایشان خواست که نامه‌ای به مهدی بنویسد تا بهای خانه آنان را به ایشان بدهد. حضرت نیز نامه‌ای به خلیفه نوشت که چیزی به آنان بدهد و آنها را راضی نماید[۴۲].

مشابه این موضوع در زمان منصور نیز مطرح بود که امام صادق(ع) مشکل وی را در توسعه مسجدالحرام با جوابی مشابه حل کردند و فرمودند خانه خدا اولین خانه‌ای است که برای مردم ساخته شده است[۴۳]. این خبر امروز نیز برای جامعه ما کاربرد زیادی دارد.[۴۴]

آموزش در سفر

به نظر می‌رسد در آغاز خلافت بنی عباس حکومت عباسی برای اینکه حکومت خود را با حکومت بنی امیه متفاوت جلوه دهد، از دانشمندان دیگر بلاد برای حضور در شهر حیره و کوفه دعوت می‌کرده است. ابن ندیم می‌نویسد: سلیمان بن علی (م ۱۴۲ق) عموی سفاح و منصور[۴۵]، محمد بن سائب کلبی را از بصره به کوفه آورد و در منزل خود جای داد تا درس تفسیر بدهد و در برابر معترضان از او حمایت کرد[۴۶]. دعوت از امام صادق(ع) برای حضور در مرکز خلافت بنی عباس در حیره و کوفه به منظور آموزش، در این جهت بود؛ البته باید توجه کرد که عباسیان در هنگام دعوت از امام صادق(ع) و علویان، هدف سیاسی هم داشتند که بگویند علویان با ما همراه هستند و از طرفی فعالیت‌های سیاسی احتمالی آنان را علیه خود کنترل نمایند. دعوت از امام صادق(ع) برای حضور در حیره در زمان سفاح و منصور بود و امام از این فرصت برای آموزش استفاده می‌کرد.

محمد بن معروف هلالی گوید: در وقت حکومت سفاح برای دیدن ابوعبدالله جعفر بن محمد(ع) به حیره رفتم؛ دیدم مردم اطراف ایشان را گرفته‌اند، این حادثه در سه روز متوالی رخ داد و من چاره‌ای نداشتم و به سبب زیادی مردم و فشردگی آنان به حضرت دسترسی نداشتم. در روز چهارم که جمعیت کم شده بود، حضرت مرا دید و به نزد خود خواند و به سوی قبر امیرالمؤمنین(ع) رفت و من نیز پشت سر ایشان رفتم[۴۷].

جمعیت زیاد در سه روز متوالی نشانه‌ای از مراجعه مردم به حضرت است. کلینی نیز در خبری گزارشی از حضور حضرت در حیره دارد، اما زمان آن مشخص نیست[۴۸]. در روایات مربوط به یوم الشک رمضان حضور امام صادق(ع) در زمان سفاح در حیره تأیید می‌شود. حضرت اعلام عید را وظیفه امام می‌داند[۴۹] که خود نوعی آموزش مسائل دینی در آغاز خلافت بنی عباس به آنان است. در همین سفر است که حضرت(ع) بین حیره و کوفه دیداری با ابن شبرمه و عیسی بن موسی عباسی دارد و پرسش‌هایی بین آنها رد و بدل می‌شود[۵۰]. از خبری دیگر استفاده می‌شود که امام صادق(ع) در زمان منصور نیز به حیره رفته است[۵۱]. گزارشی هم در کافی نقل شده که از ورود حضرت و عبدالله بن حسن به حیره در زمان منصور خبر می‌دهد[۵۲]. از این خبر روشن می‌شود که منصور در آغاز خلافت خود با بنی الحسن مشکلی نداشته است. بنی عباس در این مقطع سعه صدر نشان می‌دادند. منصور پس از بنای شهر هاشمیه برای دومین بار امام صادق(ع) را به منطقه کوفه دعوت می‌کند[۵۳].

سفر امام رضا(ع) به مرو نیز گرچه جنبه اجباری داشت، باعث شد معارف اهل بیت(ع) در شرق دنیای اسلام مطرح شود. بخش عمده کتاب عیون اخبار الرضا(ع) را می‌توان محصول این سفر دانست. بسیاری از محدثان برای کسب حدیث و دانش به مناطق مختلف جهان اسلام سفر می‌کردند؛ اما سفر معصومان جنبه آموزشی داشت.

امروزه سفرهای تبلیغی و حتی اردوهای تفریحی از اسباب مهم در تبیین معارف دینی است.[۵۴]

سفر حج

سفر حج برای معصومان در عین اینکه سفری عبادی بود، جنبه آموزشی زیادی داشت؛ به همین دلیل معصومان سفرهای متعددی به مکه داشتند؛ زیرا در آنجا می‌توانستند به پرسش‌های شیعیان پاسخ دهند یا شبهات دیگران را برطرف کنند و در برابر زندیقان و دهریان به بحث بپردازند و از اسلام دفاع نمایند. توصیه ایشان به یاران خود برای سفر حج به همین جهت بوده است و ازهمین رو بوده که شخصی مانند حماد بن عیسی پنجاه سفر حج رفته است[۵۵]. یکی از اهداف عمده در این سفرها، دریافت مسائل دینی بوده است. در مقاطعی که شیعیان نمی‌توانستند با امامان خود در مدینه دیدار کنند. در حج می‌توانستند مشکلات علمی و فقهی خود را بپرسند و آن زمان که امکان دیدار داشتند و امام به حج نرفته بود، به دیدار امام می‌شتافتند. از امام باقر(ع) روایت داریم که می‌فرماید: «شرط تمام بودن حج دیدار با امام است»[۵۶]. در روایتی آیه ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ[۵۷] به لقاء امام تفسیر شده است[۵۸]؛ البته این دیدار ممکن است در حج باشد و ممکن است در مدینه رخ دهد. اگر مطلق آن را در نظر بگیریم، همان‌گونه که از سیره شیعیان استفاده می‌شود، هر دو نوع ملاقات را در بر می‌گیرد. در سفرهای امامان به حج اتفاقات متعددی رخ داده که جنبه آموزشی داشته است؛ برای مثال در سفری که منصور خلیفه عباسی حاضر بوده، از امام می‌خواهد در موردی به قضاوت بپردازد[۵۹] یا به مشکل فقهی که به وجود آمده، پاسخ دهد[۶۰]. قرائت دعای عرفه در عرفات توسط امام حسین و امام سجاد(ع)[۶۱] نیز بخشی از آموزش معارف اهل بیت در سفر معنوی حج است که خود جنبه آموزشی هم داشت.[۶۲]

جستارهای وابسته

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۹: «وَ أَنَّهُ لَا يَنْتَفِعُ بِعَقْلِهِ إِنْ لَمْ يُصِبْ ذَلِكَ بِعِلْمِهِ فَوَجَبَ عَلَى الْعَاقِلِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْأَدَبِ الَّذِي لَا قِوَامَ لَهُ إِلَّا بِهِ».
  2. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۰: «أَلَا وَ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ».
  3. «طلب دانش بر هر مسلمانی واجب است؛ زیرا خداوند طالبان دانش را دوست دارد»محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۰؛ احمد بن محمد برقی، المحاسن، ص۲۲۵؛ ابوجعفر محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲.
  4. شیخ طوسی، الأمالی، ص۵۲۱.
  5. «طلب دانش بر هر مسلمانی واجب است؛ پس دانش را در جایگاه‌های خود بخواهید و از اهل آن دریافت کنید؛ زیرا آموزش آن برای رضای خدا نیکی است و طلب آن عبادت و مذاکره علمی تسبیح الهی است»شیخ طوسی، الأمالی، ص۴۸۷ و ۵۲۱.
  6. مصباح الشریعه، ص۱۳: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ أَيْ عِلْمِ التَّقْوَى وَ الْيَقِينِ».
  7. «وَ هُوَ عِلْمُ الْأَنْفُسِ» (مصباح الشریعه، ص۲۲).
  8. محمد بن علی کراجکی، کنز الفوائد، ج۲، ص۱۰۷: « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ».
  9. ابن فهد حلی، عدة الداعی، ص۷۲.
  10. مسعود بن عیسی ورام بن ابی فراس، مجموعة ورام، ج۲، ص۱۷۶.
  11. علی بن حسن طبرسی، مشکاة الأنوار، ص۱۳۳: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ».
  12. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۰: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ».
  13. «شناخت خدا آن‌گونه که باید»
  14. شیخ صدوق، التوحید، ص۲۸۴: «تَعْرِفُهُ بِلَا مِثْلٍ وَ لَا شِبْهٍ وَ لَا نِدٍّ وَ أَنَّهُ وَاحِدٌ أَحَدٌ ظَاهِرٌ بَاطِنٌ أَوَّلٌ آخِرٌ لَا كُفْوَ لَهُ وَ لَا نَظِيرَ فَذَلِكَ حَقُّ مَعْرِفَتِهِ».
  15. سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۱، ص۴۳: قلنا: لا خلاف بيننا في أن العامي مكلف للعلم بالحق في أصول الدين.
  16. جمال الدین عاملی، معالم الدین، ص۲۴۳: و الحق منع التقليد في أصول العقائد و هو قول جمهور علماء الإسلام إلا من شذ من أهل الخلاف. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۱، ص۱۴۱ به نقل از خواجه نصیرالدین آورده است: إعلم أن العلماء أطبقوا علي وجوب معرفة الله بالنظر و أنها لا تحصل بالتقليد إلّا من شذّ منهم.
  17. «این دانشی است که ندانستن آن زیانی ندارد و دانستن آن سودی نرساند»
  18. «علم فقط سه تاست: آیه محکمه، فریضه عادله و سنت زنده و برجا و جز اینها، فضل است»محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۲.
  19. ابو داود سلیمان بن اشعث سجستانی، سنن ابی داوود، ج۳، ص۱۱۹، ح۲۸۸۵؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۲۱، ح۵۴؛ ابوعبدالله محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۳۶۹، ح۷۹۴۹: «الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ و ما سِوَی ذلک فَهُوَ فَضْلٌ: آیةٌ مُحْکَمَةٌ أو سُنَّةٌ قَائِمَةٌ أو فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ».
  20. ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۵۸-۶۳.
  21. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۶۸ (دار صادر)؛ ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ج۲، ص۷۱۸؛ ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشری، ربیع الأبرار، ج۴، ص۹۱؛ سیدمحسن امین، أعیان الشیعه، ج۴، ص۳۶۹.
  22. ابن طاووس، مهج الدعوات و منهج العبادات، ص۲۱۹؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، مقدمه، ص۶۴؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۹۱، ص۳۲۰.
  23. شیخ صدوق، من ‎لایحضره ‎الفقیه، ج۴، ص۳۵۲-۳۷۵.
  24. شیخ صدوق، من ‎لایحضره ‎الفقیه، ج۴، ص۴۱۲.
  25. شیخ صدوق، من ‎لایحضره ‎الفقیه، ج۴، ص۳۷۵.
  26. ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۴۸.
  27. شیخ صدوق، من ‎لایحضره ‎الفقیه، ج۴، ص۳۸۴-۳۹۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۵۱۰.
  28. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۵۱۰.
  29. شیخ صدوق، من ‎لایحضره ‎الفقیه، ج۲، ص۶۱۸-۶۲۸؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۲۵۵.
  30. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۵.
  31. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۵۲ و ۵۶.
  32. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱۵، ص۱۳۹ (چ دار الحدیث)؛ شمس الدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۸، ص۱۱۴؛ خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۳، ص۹۸.
  33. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳.
  34. ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۴۹.
  35. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۳۵ و ۱۴۱.
  36. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۸.
  37. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۱.
  38. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۵۸.
  39. ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۵۰.
  40. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۳۱۴؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۷۲.
  41. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۵۰۷.
  42. ابونضر محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۸۶؛ محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۱۸، ص۱۰۶۳؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۳، ص۲۱۷؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۱۰، ص۲۴۵: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ؛ إِنْ كَانَتِ الْكَعْبَةُ هِيَ النَّازِلَةَ بِالنَّاسِ فَالنَّاسُ أَوْلَى بِفِنَائِهَا وَ إِنْ كَانَ النَّاسُ هُمُ النَّازِلِينَ بِفِنَاءِ الْكَعْبَةِ- فَالْكَعْبَةُ أَوْلَى بِفِنَائِهَا...».
  43. ابونصر محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۸۵؛ محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۱۸، ص۱۰۶۲؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۳، ص۲۱۷.
  44. ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۵۱.
  45. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۴، ص۱۸۹.
  46. ابن ندیم، الفهرست، ص۱۳۹.
  47. جمعی از راویان، الأصول الستة عشر، ص۳۵۳.
  48. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۴۸.
  49. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۸۲ و ۸۴.
  50. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۳۷۸.
  51. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۸۷.
  52. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۵۱.
  53. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۴۴۵.
  54. ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۵۳.
  55. شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۳۱۶.
  56. «تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۴۹؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۷۸؛ همو، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۶۲؛ همو، علل الشرائع، ص۴۵۹.
  57. «سپس باید آلایش‌های خود را بپیرایند» سوره حج، آیه ۲۹.
  58. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۴۹؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۴۸۴-۴۸۵؛ همو، معانی الأخبار، ص۳۴۰.
  59. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۸۷.
  60. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۳۴۷؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۲۷۰؛ همو، الإستبصار، ج۴، ص۲۹۵.
  61. محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۱، ص۴۸۸؛ ابن طاووس، إقبال الأعمال، ج۲، ص۷۶ و ۸۷ و ج۱، ص۳۳۹ و ۳۵۰ (چ قدیم).
  62. ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۵۵.