منصور عباسی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۲۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

عبداللّه ابوجعفر، ملقب به منصور دوانیقی، فرزند محمد بن علی بن عبداللّه بن عباس بن عبدالمطلب، دومین خلیفه عباسی در سال ۱۳۶ هجری قمری به خلافت رسید و در سال ۱۵۸ هجری قمری، پس از ۲۲ سال حکومت ننگین از دنیا رفت. دوران منصور یکی از بدترین ادوار تاریخ اسلام بود. بیهقی درباره وی می‌گوید: مردم را به پا می‌آویخت تا علیه خود چیزی را اقرار کنند[۱]. این خلیفه ملعون، امام صادق(ع) را به شهادت رساند.[۲]

مقدمه

منصور به عنوان دومین خلیفه عباسی چنان بنا بر پایه ظلم گذاشت که خود در این باره می‌گوید: «ما، در میان مردمی به سر می‌بریم که دیروزمان را دیده‌اند. ما دیروز رعیت بودیم، ولی حالا به خلافت رسیده‎ایم. بنابراین جز با فراموش کردن عفو و بکار بردن مجازات‌ها، نمی‌توانیم هیبت خود را بر آنان چیره سازیم»[۳]. این خلیفه ظالم، در زمان امامت امام جعفر صادق(ع) خلافت می‌کرد و او مدام به امام(ع) و می‌گفت: «حتماً تو را می‌کشم و اهل خانواده‌ات را نابود می‌کنم تا از شما کسی نماند که بتواند کوچکترین عرض اندامی کند»[۴].

به همین منوال، خلفای بنی عباس، یکی پس از دیگری، بر روی کار آمدند و به نوعی بر خاندان اهل بیت(ع) ظلم نمودند و ایشان را مسموم و به شهادت رساندند. می‌توان گفت که حکومت بنی عباس، از ابتدا تا به آخر، همگی بر پایه شرارت و ظلم و ستم به علویان و شیعیان استوار بود و هر یک از خلفای عباسی، در راه بقا خلافت خویش، از هیچ عمل قبیحی فروگذار نبودند[۵].[۶]

رخدادهای مهم عصر منصور عباسی

شورش عبدالله بن علی

شورش غلاة

قیام نفس زکیه

درگیری میان دو حزب علوی و عباسی که در قالب بحث‌های کلامی و ادبی آغاز شده بود، سرانجام به مرحله عمل و میدان جنگ کشیده شد. و نخستین قیام علوی در روزگار عباسیان، همزمان با خلافت منصور قیام محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی(ع) بود که شیعیانش او را نفس زکیه والمهدی می‌نامیدند[۷]. این قیام همزمان با خلافت منصور عباسی و در حجاز شکل گرفت. محمد خلافت را حق خود می‌دانست زیرا بر اساس یک روایت که گروهی از مورخان آن را ذکر کرده‌اند، شورایی مرکب از عباسیان و علویان پیش از پیروزی نهضت وی را به این عنوان برگزیده بود[۸]. از این‌رو هنگامی که سفاح به خلافت رسید محمد و یارانش از بیعت با وی امتناع کردند[۹] و از همان روز برای استقرار خلافت محمد فعالیت خویش را آغاز کردند[۱۰] و چون عباسیان در این زمان مشغول هموار کردن مشکلات سیاسی و سرکوب کردن عاملان اموی و از میان بردن مدعیانی چون عبدالله‌بن علی و ابومسلم بودند، فرصت مناسب را برای مقابله با محمد نیافتند؛ در نتیجه کار او بالا گرفت و در حالی که مخفیانه به هدایت مبلغان خود مشغول بود، گروه بسیاری از مردم و بزرگان مکه و مدینه را به خلافت خویش متمایل کرد. محمد از حمایت عده‌ای از فقیهان از جمله مالک بن انس، پیشوای بزرگ فرقه مالکی، برخوردار بود. مالک فتوایی مبنی بر نقض بیعت مردم با منصور صادر کرد؛ زیرا به عقیده او «چون منصور به زور از مردم بیعت ستانده است، پیمانش باطل و غیرقابل اعتماد است»[۱۱]. محمد، برادرش ابراهیم را برای نشر دعوت به بصره گسیل کرد. ابراهیم خیلی زود بصره را تصرف کرد[۱۲] و زندانیان را آزاد ساخت و عاملان منصور را در بند کرد[۱۳]. همزمان با این پیروزی فقیهان و بزرگان بصره به تأیید ابراهیم برخاستند[۱۴]؛ از آن جمله ابوحنیفه بود که نامه‌ای به ابراهیم نوشت و پشتیبانی خود را از وی اعلام کرد. بنابراین، کار وی در بصره و اهواز و فارس بالا گرفت[۱۵] و خطر از دو سو خلافت منصور را تهدید کرد. به گفته مسعودی، «منصور برای مقابله با ابراهیم با گروه بسیاری از خواص خود به مشورت پرداخت و آنان خطر شورش شیعیان کوفه را به وی گوشزد کردند و گفتند: باید راه را بر کوفیان که ممکن است به یاری اهل بصره برخیزند، بست[۱۶]». منصور در آغاز، از در مدارا درآمد و نامه‌ای به محمد نوشت و امانش داد[۱۷]؛ اما محمد که خلافت را حق خود می‌دانست، نامه‌ای تند در جواب منصور نوشت و او را به سبب این که علویان را از حق خلافتشان محروم کرده است به‌سختی ملامت کرد[۱۸]. این بار منصور عیسی بن موسی، ولی‌عهد خویش، را به جنگ محمد فرستاد[۱۹]. عیسی با فرستادن نامه‌هایی به مردم مدینه و دادن وعده‌های دروغین، آنان را از اطراف محمد پراکنده کرد. پس از آن، دو سپاه در ۱۴ رمضان سال ۱۴۵ ق[۲۰]. با هم درآویختند و جنگی خونین درگرفت[۲۱] که به قتل محمد و شکست سپاهش انجامید[۲۲]. اندکی پس از این واقعه، سپاه منصور به مبارزه با ابراهیم برخاست. جنگ میان دو گروه در ذیقعده ۱۴۵ هـ. در دهکده باخَمری به وقوع پیوست و ابراهیم و یارانش پس از یک پایداری دلیرانه به قتل رسیدند[۲۳]. از این‌رو ابراهیم به قتیل باخمری شهرت یافت.

از نخستین قیام علویان در زمان خلافت عباسی در خون فرو نشست، اما عباسیان از نتایج و آثار این قیام در امان نماندند؛ زیرا محمد گروهی از داعیان و مبلغان خود را به ولایات و اطراف فرستاده بود و آنان توانستند موفقیت‌های چشمگیری به دست آورند.[۲۴].

خلع عیسی بن موسی از ولایتعهدی

ابوالعباس سفاح، منصور و عیسی بن موسی را به ترتیب به جانشینی خود برگزیده بود؛ چون منصور به خلافت رسید در صدد برآمد که عیسی را از ولی‌عهدی خویش خلع و فرزندش مهدی را به جای وی منصوب نماید؛ اما عیسی بدین کار راضی نمی‌شد و منصور همچنان اصرار می‌ورزید و برای پیشبرد هدف خویش به هر وسیله‌ای دست می‌یازید: در میان جمع وی را سرزنش می‌کرد و دستور می‌داد خاک بر سرش بریزند و یک بار مسمومش کردند، تا آنکه روزی عیسی و فرزندش را احضار کرد و فرمان داد که فرزند را در حضور پدر خفه کنند، چون مأمورین شروع به کار کردند عیسی تسلیم شد[۲۵] و منصور، مهدی را به جانشینی خویش برگزید و برای وی از بزرگان و سپاهیان بیعت گرفت[۲۶].[۲۷].

بنای شهرهای جدید

منصور با همه مشکلات سیاسی و اشتغالات نظامی که داشت، در عمران و آبادانی نیز فعالیت بسیار کرد. وی در مدت خلافتش شهرهای بغداد، رصافه و دافقه را بنیاد نهاد و در راه‌ها، خصوصاً راه مکه که همواره در معرض تهدید راهزنان و غارت‌گران بود، امنیت برقرار کرد و رباط‌ها و منزلگاه‌های متعدد ایجاد نمود و برای تأمین مخارج و هزینه‌های جاری دولت عباسی، حساب کارگزاران و عاملان خراج را به‌دقت رسیدگی و خطاکاران را مؤاخذه می‌کرد و در این راه آن‌قدر دقت می‌کرد که وی را دوانیقی یا ابو الدوانیق[۲۸] نامیدند.[۲۹].

شورش استاذسیس

استاذ یکی از مجوسیان خراسان بود که خود را موعود زرتشت می‌دانست و ادعای پیامبری کرد و در صدد بود که کیش کهن زرتشتی را با بعضی اصلاحات احیا کند. وی مدتی پیش از شورش، خویش را مسلمان خواند و در ناحیه شرقی ایران نفوذ و قدرتی فراوان به دست آورد. از این‌رو هنگامی که در سیستان خروج کرد عده‌ای بسیار بر وی گرد آمدند. استاذسیس بر سیستان و هرات و بادغیس دست یافت و تا مرو رود پیش رفت و بارها سپاهیان منصور عباسی را شکست داد؛ اما سرانجام به محاصره سپاه خازم بن خزیمه درآمد[۳۰] و شکست خورد و از میدان کارزار گریخت، اما اعراب او را گرفتند و کشتند و به قولی او و فرزندش را به بغداد فرستادند و منصور دستور داد تا وی را به قتل رساندند[۳۱].[۳۲].

شورش‌های خوارج

جنگ‌های خارجی

در زمان خلافت منصور غزوات تابستانی برای گسترش مرزهای اسلامی از سر گرفته شد. مرتباً، لشکرهایی در آسیای صغیر، ارمنستان و خراسان به آن سوی مرزها تاخت و تاز می‌کردند. همچنین دماوند و بخش‌هایی از مازندران به تصرف مسلمانان درآمد و سرداران خلیفه، مصمغان[۳۳] را از دماوند و سپهبد را از مازندران برانداختند. به سال ۱۴۸ ق. نیز رومیان بر شهر ملطیه در قلمرو عباسیان حمله آوردند و خرابی بسیار کردند. در قفقاز نیز ترکان به مرزهای اسلامی تاختند و کارگزاران خلیفه را به قتل رسانیدند که حسن بن قحطبه به مقابله آنان شتافت[۳۴].

منصور به سال ۱۵۸ ق. بر اثر بیماری سوء هاضمه که مدت‌ها بدان مبتلا بود درگذشت و بدین‌گونه دوره خلافت ۲۲ ساله او که پر از حوادث گوناگون بود به سر آمد. وی هنگام مرگ ۶۸ سال داشت[۳۵] و در قبرستان معلا در مکه دفن شد.[۳۶].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. المحاسن المساوی، ص۳۳۹.
  2. محمدی، حسین، رضانامه ص ۲۷۸.
  3. البدایة و النهایة، ج۳، ص۶۴.
  4. کشف الغمه، ج۲، ص۴۴۸؛ مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۵۸؛ بحارالانوار، ج۴۷، ص۱۸۵.
  5. ابومسلم خراسانی که برای به قدرت رسیدن عباسیان و بقا حکومت آنها تلاش‌های فراوانی کرده بود، به تفکر منصور که مبادا او صاحب قدرتی گردد، به قتل رسید. موسی بن مهدی، مادرش را به قتل رساند، مأمون نیز برای رسیدن به قدرت، از کشتن برادرش امین ابایی نداشت. او حتی برای بقای حکومت کثیفش، به وزیرش ترحّم ننمود و او را به قتل رساند. منتصر به قتل پدر و معتضد به مسموم نمودن عمویش اقدام کردند. به نقل از مقاتل الطالبیین، ص۱۳۰-۱۴۰.
  6. محمدی، حسین، رضانامه ص ۲۵۰.
  7. شیعیان این لقب را به خاطر زهد و عبادت و ایمان بسیارش به وی داده بودند (مروج الذهب، ج۳، ص۳۰۶؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۲۲- ۱۲۵).
  8. الکامل، ج۵، ص۵۱۳؛ الفخری، ص۱۶۰ - ۱۶۴.
  9. الکامل، ج۵، ص۵۱۳.
  10. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۷۶؛ الکامل، ج۵، ص۵۳۳.
  11. الامامة و السیاسة، ج۲، ص۱۹۹ (البته، وی بدون اشاره به نفس زکیه این موضوع را آورده است).
  12. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۷۶.
  13. تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۶۶.
  14. الکامل، ج۵، ص۵۶۳.
  15. الکامل، ج۵، ص۵۶۳.
  16. نک: تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۲۲ به بعد.
  17. الفخری، ص۱۶۶.
  18. طبری، متن کامل نامه منصور که مشحون از سخنانی ملایم است و نیز نامه تند نفس زکیه را آورده است (تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۳۵ - ۴۳۳).
  19. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۷۶.
  20. الاخبار الطوال این واقعه را در سال ۱۴۴ ق. ذکر می‌کند (ص ۳۸۵).
  21. الکامل، ج۵، ص۵۴۷.
  22. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۷۶؛ مسعودی، ابوالحسن، التنبیه والاشراف، ص۳۴۰.
  23. تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۷۴-۴۷۶؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۷۸.
  24. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۳۷.
  25. تاریخ اسلام، ص۲۱۲.
  26. قس: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۷۹-۳۸۰.
  27. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۳۹.
  28. به معنای کسی که دانگ‌ها (دانق‌ها) را محاسبه می‌کند.
  29. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۴۰.
  30. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۸۰.
  31. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۸۰.
  32. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۴۰.
  33. از سلاله‌های موبدان زرتشتی که در منطقه دماوند حکومت می‌کردند.
  34. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۷۲.
  35. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۸۹.
  36. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۴۲.