نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط HeydariBot(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۰۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
هنگامی که عثمان بن حنیف بر بصرهحکومت میراند به امیرمؤمنان علی(ع) خبر دادند که او به یک مهمانی طبقاتی که مخصوص اشراف بوده و افراد کم درآمد در آن شرکت نداشته، حضور یافته است. امام(ع) با این که شرکت در این مهمانیها را گناه شخصی نمیداند اما از دیدگاه بصیر و نافذ آن حضرت، این نوع مهمانی و ضیافتها برای والیان و حاکماناسلامی بس مضر و خطرناک است؛ زیرا حضور در این سفرهها و مهمانیها که به نام ولیمه، عقیقه، عزاداری و... تشکیل مییابد که مخصوص اشراف و سران و احیاناً فرصتطلبهای جامعه در آن حضور مییابند، سبب جدایی توده مردم از حاکمان و انحرافارزشها از مسیر خود و ناخواسته آنچه نباید واقع شود، سرانجام خواهد شد. از اینرو امام المتقین(ع) که خود میزان الاعمال و صراط المستقیم و عِدل القرآن الکریم است به محض اطلاع از این خبر، طی نامهای طولانی، حاکم خود در بصره (عثمان بن حنیف) را سخت مورد نکوهش قرار داد و او را به انحراف از راه مستقیمحاکمانعدل خوانده و وی را به بازگشت به حق و ترک چنین جلسات و ضیافتها فراخواند تا درسی باشد برای همه والیان و حاکمان که مدعی ادامهدهندگان راهحضرت علی(ع) هستند[۸].
نامهامام(ع) به عثمان بن حنیف چنین است: "اما بعد، ای پسر حنیف! به من گزارش داده شد که مردی از اهل بصره تو را به سفره مهمانی دعوت کرده و تو به سرعت در آن مهمانی حاضر شدی. در میان آن سفره، طعامهای رنگارنگ و ظرفهای بزرگ غذا بود که یکی پس از دیگری، پیش تو قرار داده میشد. ای عثمان! من گمان نمیکردم تو به مهمانیای بروی که نیازمندان از آن ممنوع و ثروتمندان به آن دعوت شوند. از آنچه میخوری، بنگر حلال است یا حرام! اگر حلال بودنش برای تو مشتبه است از دهانت بیرون انداز و آنچه به یقین میدانی که پاکیزه و حلال است تناول کن.
آگاه باش ای والی بصره! برای هر مأمومی، امامی است که باید به او اقتدا کند و از نور دانشش بهره بگیرد. بدان همانا من امام شمایم که از تمام دنیا به همین دو جامه کهنه و از غذایش به دو قرص نان اکتفا کردهام.
بعد فرمود: آگاه باشید! شما نمیتوانید این چنین باشید؛ ولکن با ورع، تلاش، عفت و راه صحیح پیمودن یاریم کنید. به خداسوگند! من از دنیای شما طلا و نقرهای نیندوختهام و از غنایم و ثروتهای آن مالیذخیره نکردهام و با لباس کهنهای که بر تن دارم، بَدلی مهیّا نکردهام و از زمین آن حتی یک وجب در اختیار نگرفتهام و از این دنیا بیش از خوراک مختصر و ناچیزی برنگرفتهام. این دنیا در چشم من بیارزشتر و خوارتر از دانه تلخی است که بر شاخۀ درخت بلوطی بروید".
تا آنجا که فرمود: اگر میخواستم از عسل مصفا و مغز گندم و لباسهای تافته از ابریشم برای خود خوراک و لباس تهیه کنم، میتوانستم؛ ولی هیهات! که هوا و هوس بر من غلبه و حرص و طمع مرا به خوردن طعامهای لذیذ وادار کند. در حالی که ممکن است در سرزمینحجاز یا یمامه در بین رعیت کسی باشد که حتی امید به دست آوردن یک قرص نان را نداشته و هرگز شکمی سیر نخورده باشد، آیا من با شکم سیر بخوایم در حالی که در اطرافم شکمهای گرسنه و جگرهای تشنهای باشند؟! آیا من چنان باشم که شاعر به همسرش میگفت: و این درد برای تو کافی است که شب را با شکم سیر به صبح آوری، در حالی که اطراف تو شکمهایی گرسنهاند و برای لقمۀ غذایی دلشان پر میزند.[۹]
سپس امام به سخن خود برگشت و فرمود: آیا به همین قناعت کنم که به من امیرمؤمنان گفته شود؛ ولی با آنان در سختیهای روزگار شریک و در تلخیها پیشاپیش آنان نباشم؟ من آفریده نشدم که چون حیوان پرواری - که تمام همّش علف است -خوردن خوراکیهای لذیذ مرا مشغول کند یا همچون حیوان - که کارش فقط چریدن و پر کردن شکم است و از سرنوشتی که دچار اوست بیخبر است - رها شوم.
ای عثمان! آیا من بیهوده و عبثآفریده شدهام؟ آیا باید سر رشتهدار ریسمان گمراهی بوده یا در طریق سرگردانی قدم گذارم؟ گویا میبینم گویندهای از شما دارد میگوید: دو قرص نان، خوراک پسر ابوطالب است، هم اکنون نیرویش به سستی گراییده و از مبارزه با همتایان خود و شجاعان بازمانده است. نه خیر، چنین نیست. آگاه باشید! درختان بیابانی چوبشان محکمتر است؛ اما درختان سرسبز که همواره در کنار آب قرار دارند، پوستشان نازک است و درختانی که در بیابان روییدهاند، جز با آب بارانسیراب نمیگردند و آتششان شعلهورتر و پردوامتر است. من نیز چون روشنیام را از روشناییپیامبر(ص) گرفتهام همچون ذراع به بازو هستم (راه او را خواهم رفت و تغییری در مسیرم نخواهم داد). به خداسوگند! اگر عرب برای جنگ با من پشت به پشت یک دیگر بدهند، من به این نبرد پشت نمیکنم و اگر فرصتی دست دهد که بتوانم آن را مهار کنم به سرعت به سوی آنان میشتابم و به زودی تلاش خواهم کرد که زمین را از این شخص وارونه و این جسم کجاندیش (فطرتآلوده) پاک سازم تا سنگ و شن از میان دانهها خارج شود".
در پایانِ نامه، امام علی(ع) دنیا را مخاطب قرار داده و میفرماید: ای دنیا! از من دور شو، افسارت را به گردنت انداختم و تو را رها کردم. من از چنگال تو رهایی یافتم و از دامهای تو رستهام و از لغزشهایت دوری گزیدهام. کجایند کسانی که با شوخیهایت آنها را مغرور ساختی؟ کجایند ملتهایی که با زینتهای خود آنها را فریفتی؟ که اکنون در گورستانها آرمیدهاند و درون لحدها شدهاند. سوگند به خدا! اگر تو (ای دنیا) شخص دیدنی و قالب حسی بودی، حدود خداوند را در مورد بندگانی که آنها را با آرزوهایت فریب دادهای بر تو جاری میساختم و کیفر پروردگار را - در مورد ملتهایی که آنها را به هلاکت افکندی و قدرتمندانی که آنها را تسلیممرگ و نابود کردی و هدف انواع بلاها قرار دادی، در آنجا که نه راه پس داشته و نه راه پیش – دربارهات به مرحله اجرا میگذاردم. هیهات! ای دنیا، کسی که در لغزشگاههای تو قدم گذارد، سقوط میکند. کسی که بر امواج بلاهای تو سوار شود، غرق میشود. اما کسی که از دامهای تو خود را دور کند، پیروز میگردد. ای دنیا! کسی که از دست تو سالم فرار کرده از این که در معیشت و سختیزندگی کند ناراحت نیست، زیرا که دنیا در نظر او همچون یک روز است و زمان پیمان گرفتنش فرا رسیده است.
امیرالمؤمنین، باز دنیا را از خود دور میکند و میفرماید: ای دنیا! از من دور شو، به خداسوگند! من رام تو نخواهم شد تا مرا خوارسازی و زمام اختیارم را به دست تو نخواهم داد که به هر کجا بخواهی ببری. سوگند به خدا! سوگندی که تنها مشیت خداوند را از آن استثنا میکنم، چنان نفس خویش را به ریاضت وادارم که موقع دسترسی به یک قرص نان به طور کامل به همان نان متمایل شده و به جای خورش به نمک قناعت کند و آن قدر از چشمهایم اشک بریزم همچون چشمهای که بخشکد و اشکی جاری نگردد.
آیا همان طوری که گوسفندان در بیابان شکم را پر کرده و میخوابند، یا دستۀ دیگری از آنها در آغُلها از علف سیر شده و استراحت میکنند؛ علی هم باید از این زاد و توشه بخورد و به استراحت پردازد؟! چشمعلی روشن باد که پس از سالها عمر به چهارپایانِ رها شده و گوسفندانی که در بیابان میچرند، اقتدا کرده است!
در پایان، امام(ع) این چنین انسانهای وارسته را معرفی میکند: خوشا به حال کسی که واجباتش را به جا آورده و سختیها و مشکلات را تحمل میکند. خواب در شب را کنار گذارده تا آن گاه که بر او غلبه کند و روی زمین دراز بکشد و دست زیر سر گذاشته و استراحت کند. در این میان گروهی هستند که از خوفمعاد چشمهایشان خواب ندارد، پهلوهایشان برای استراحت در خوابگاهشان قرار نگرفته، همواره لبهایشان به ذکر خدا در حرکت است و گناهانشان بر اثر استغفار از بین رفته است. آنها حزباللهاند، آگاه باشید که حزبالله رستگارند. بنابراین ای پسر حنیف! از خدا بترس و به همان قرصهای نان اکتفا کن تا از آتش جهنم خلاص شوی[۱۰]؛
عثمان بن حنیف وقتی از حبسنجات یافت، مهاجمان، او را بین ماندن در بصره یا رفتن مخیر کردند، اما او بیدرنگ از بصره خارج شد و خود را در محلی بین بصره و کوفه به نام "ربذه" یا به قولی "ذی قار" به محضر امیرالمؤمنین(ع) رساند، او همین که نگاهش به جمال منور حضرت علی(ع) افتاد، اشک از چشمانش جاری شد و عرضه داشت: ای امیرالمؤمنین، ببینید با من چگونه رفتار کردند! تو مرا پیرمرد و با محاسن فرستادی اما اینک جوان و بیمو مییابی[۱۲]. امیرالمؤمنین(ع) وقتی او را این گونه دید، بسیار ناراحت شد و او را به پاداش و اجرمعنویبشارت داد. و به گفته ابومخنفحضرت سه مرتبه کلمه استرجاع﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ را بر زبان آورد و آنگاه وی تمام قضایای بصره را به سمعامام(ع) رساند[۱۳].