بحث:عصمت وحی
معناشناسی
عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
وحی
معنای لغوی
لغت شناسان واژه «وحی» را به اشاره سریع [۱۱]، سرعت [۱۲] و نیز القای پنهانی مطلبی به دیگران [۱۳] معنا کردهاند. علاوه بر اینها برخی نیز معانى نخستین این واژه را رسالت، الهام، کلام مخفیانه، و چیزى که به دیگرى القاء شود، دانستهاند[۱۴] که البته برخی از این معانی همچون، الهام و کلام مخفیانه، معنای جدیدی نبوده و به همان القای مخفیانه چیزی به دیگری، باز میگردند. از این رو میتوان به این نتیجه دست یافت که اهل لغت دو نکته را در تعریف این واژه مورد اهتمام و ملاحظه قرار دادهاند که عبارت است از: خفاء و پنهانی و سرعت و تندی. بر این اساس واژه وحی در لغت عبارت است از نوعی آموزش و القای معنا به دیگری، به صورت سریع و مخفیانه.
با توجه به آنچه گذشت میتوان گفت: وحی در لغت به معنای القای معنا به دیگران است که نوعاً از طریق رمز و اشاره و پنهان از چشم دیگران صورت میگیرد. این معنای لغوی، عام بوده و هرگونه القای معنایی را در بر میگیرد که الهام نیز یکی از مصادیق بارز آن است. [۱۵].
معنای اصطلاحی
در اصطلاح ادیان
وحی در ادیان الهی از جایگاه اساسی برخوردار است و سنگ زیربنای بحثهای دینپژوهی و قرآنپژوهی است[۱۶]. وحی به معنای مصطلح در فرهنگ ادیان، ارتباط کلامی بین خدا و برگزیدگانش است که حاصل آن نبوت است[۱۷]. فرق اساسی وحی به معنای مصطلح دینی با دیگر راههای القای معنا آن است که راههای دیگر از مَبدأ شفافی برخوردار نیستند و چه بسیار پیش میآید که القائات رحمانی با القائات نفسانی و شیطانی خلط میشود[۱۸].
در اصطلاح مفسران
مفسران بیشتر به طبقهبندی کاربردهای وحی در لغت، قرآن و حدیث پرداخته و تلاش کردهاند تا معنای وحی و کاربردهای آن را در قرآن روشن سازند. حاصل نظر مفسران در این باب آن است که وحی در قرآن در یک معنا به کار نرفته است بلکه در وجوه و معانی مختلفی به کار رفته است. همچنین آنها به توضیح آیات و روایات مربوط به انواع وحی، درجات وحی و حالات پیامبر در هنگام وحی نیز پرداختهاند[۱۹].[۲۰]
در اصطلاح فیلسوفان
فیلسوفان مسلمان در تلاش بودهاند تا توجیهی فلسفی و هستیشناختی از وحی عرضه کنند. در میان فیلسوفان همیشه این پرسش مطرح بوده است که چگونه خداوند، که وجودی کاملاً مجرد است، با انسان، که وجودی مادی است، ارتباط برقرار میکند و با او سخن میگوید. فلاسفه خواستهاند با تحلیل مراتب وجودی جهان، پیوندی وجودی بین روح انسان و روح القدس برقرار کنند و فرایند وحی را از طریق این پیوند توجیه کنند. در میان فیلسوفان مسلمان نظریات فارابی، ابن سینا، ابن رشد، سهروردی و ملاصدرا در باب وحی قابل توجه است. نظریات این فیلسوفان در مجموع دارای انسجام لازم بوده و هر یک دیگری را تکمیل میکند[۲۱][۲۲].
در اصطلاح متکلمان
متکلمان اسلامی از زاویه دیگری به وحی نگریستهاند. آنها در مباحثشان به دنبال اثبات ضرورت نبوت بودهاند. آنها میخواستند ثابت کنند که انسان نمیتواند صرفاً با ادراکات حسی و عقلی خویش، همه مسیر زندگی را طی کند و سعادت دو جهان را برای خود رقم زند، بلکه احتیاج دارد تا از طریق هدایتهای پیامبران الهی، که از طریق وحی با خداوند در ارتباط بودند، به حقایق برتر دست یافته و نقشه کامل زندگی را در اختیار بگیرد. به بیان دیگر، متکلمان به دنبال توجیه هستیشناختی و بیان نظام فلسفی وحی نبودهاند، بلکه با این پیشفرض که خداوند هر نوعی را به کمال خویش میرساند و انسان در رسیدن به کمال به نیرو و شعور مرموز دیگری نیاز دارد تا او را هدایت کند، به این نتیجه میرسیدند که وحی و نبوت ضرورت دارد[۲۳].[۲۴].
عصمت وحی
عصمت وحی به معنای مصونیت، سلامت و خطاناپذیری وحی است. مقتضای علم و قدرت و حکمت الهی و لازمۀ هدایت انسانها آن است که وحی الهی بدون هیچگونه خطا و اشتباهی به دست مردم برسد[۲۵].
ضرورت عصمت وحی
در زمنیۀ عصمت وحی باید توجه داشت، به دلیل آنکه خداوند درصدد هدایت انسان هاست و ارسال وحی باید از هرگونه خطایی مصون باشد علاوه بر عصمت پیامبران ملائکه ایی هم که وحی را از طرف خداوند برای پیامبران نازل میکنند نیز باید از عصمت برخوردار باشند تا وحی به سلامت به بندگان الهی برسد. علاوه بر اینکه، خداوند متعال برای حفظ وحی خویش عدهای از فرشتگانش را مأمور ساخته است. از ابن عبّاس نقل شده است: هیچ آیهای بر پیامبر نازل نمیشد جز اینکه چهار فرشته نگهبان آن بودند تا به پیامبر برسانند[۲۶].
ملزومات عصمت وحی
عصمت ارکان وحی
با توجه به آنکه وحی دارای چهار رکن اصلی وحی کننده دریافت کننده محتوای وحی و پیک وحی است ادعای عصمت وحی نیز مستلزم اثبات عصمت تمامی ارکان آن خواهد بود که در ادامه به این امر مهم پرداخته شده است
عصمت ارسال کننده وحی
وحی کننده نخستین و اصلیترین رکن از ارکان وحی است که مصداق آن نیز تنها خدای متعال است عصمت وحی کننده از کذب خطا و نسیان نه تنها مورد اتفاق متکلمان اسلامی است بلکه از جمله باورهای پیروان همه ادیان و مذاهب بوده و کسی در این خصوص خدشه یا تردید ننموده است
متکلمان اسلامی در ضمن شرح و توضیح برخی اوصاف و اسماء خدای متعال که مرتبط با عصمت اوست این مساله را ثابت نمودهاند به عنوان نمونه در شرح صفت صدق و نیز اسماء صادق و صدیق که از اسامی خدای متعال است گفتهاند صدق در لغت به معنای راستگویی و در مقابل کذب و دروغگویی است و در اصطلاح به معنای مطابق بودن خبر با واقع است و مقصود از صدق الهی این است که اخباری را که خداوند درباره مبدأ و معاد و آفرینش عالم و همه حوادث گذشته و آینده توسط پیامبران خود بیان فرموده مطابق با واقع و راست بوده[۲۷] و ذات مقدس پروردگار از دروغ و غیرواقعگویی منزه و پاک است[۲۸].
صدق الهی از جمله صفات خداوند به شمار میآید و به همین اعتبار یکی از نامهای او صادق است اما در اینکه این که صفت از صفات فعل است یا ذات بستگی به این دارد که کلام را جزء چه صفتی بدانیم صفات فعلی یا ذاتی اگر کلام را از صفات فعلی بدانیم پیرو آن صدق نیز در زمرهی اوصاف فعلی جای خواهد گرفت و چنانچه کلام را صفت ذات بدانیم صدق نیز صفت ذاتی خداوند است ولی همان طور که در بحث کلام الهی اثبات شد حق این است که کلام جزء صفات فعلی خداوند است پس صدق نیز صفت فعل است [۲۹].
ادله صادق بودن وحی کننده
- دروغ و کذب که ضد صدق است از نظر هر عقل سلیمی زشت و قبیح است خداوند چون حکیم است هیچ کار زشت و قبیحی انجام نمیدهد بنابراین از هر گونه کذب و دروغگویی پاک و منزه بوده [۳۰] و محال است که دروغ بگوید هرگاه دروغ گفتن خداوند محال باشد صدق و راست گویی او ضروری میگردد بنابراین همه اخبار الهی راست و مطابق واقع است
- اگر کذب و دروغ بر خداوند روا باشد اعتماد و اطمینان نسبت به وعدهها و آنچه گفته حاصل نمیشود در نتیجه اساس دین و دینداری متزلزل میشود پس صدق برای خداوند ضروری است چه اینکه این صفت در واقع مبنای اصلی اعتماد انسانها بر دعوت پیامبران است از این رو اهمیت فوق العادهای در زندگی بشر دارد [۳۱]. زیرا اگر احتمال کذب و دروغ در کلام الهی داده شود دیگر به هیچ وجه نمیتوان اعتبار و حقانیت وحی را ثابت کرد و در نتیجه اعتبار تمام معارف و حقایقی که از وحی الهی و کتابهای آسمانی بدست میآید مخدوش میگردد [۳۲] از همین رو است که متکلمان ضرورت صدق الهی را به گونهای که شبههای باقی نماند به اثبات رساندهاند
- صدق کمال است و ضدّ آن یعنی کذب نقص است و پروردگار عالم به حکم این که جامع همه صفات کمال است واجد صفت صدق و راستگویی نیز هست و از کذب و دروغگویی مبرّاست[۳۳].
- با توجه به آنکه غرض الهی از خلقت بشر رساندن او به کمال و سعادت ابدی است چنانچه کذب و دروغ بر خداوند روا بوده و او در رساندن پیامش به بندگان صادق نباشد نقض غرض خواهد شد
عصمت دریافت کننده وحی
منظور از دریافت کننده وحی فرستادگان الهی یا همان انبیا هستند که دومین رکن از ارکان وحی به شمار آمده و عصمت آنان نیز از اموری همچون کذب گناه خطا و نسیان ضروری است و الا در غیر این صورت نمیتوان از ادعای عصمت وحی دفاع کرده و به آن اطمینان نمود هر چند به عصمت وحی کننده یقین داشته باشیم. از این رو یکی از مسائل مورد اتفاق اندیشمندان امامیه در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبران است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم(ع) مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است[۳۴]. این بخش خود به چهار قسم دیگر تقسیم میشود که عبارتاند از:
- عصمت در تلقی و ابلاغ وحی؛
- عصمت در تفسیر و تبیین وحی؛
- عصمت از اشتباه، خطا و فراموشی در انجام تکالیف شخصی و اجتماعی؛
- عصمت از گناه.
یکی از وظایف انبیا، دریافت وحی از خداوند متعال و رساندن آن به مردم است که بالاترین مرتبه عصمت و قوام نبوت به شمار میرود. بیشتر متکلمان شیعه و سنی، عصمت انبیا در این مراحل ـ دست کم در دروغگو نبودن در مقام تبلیغ ـ را قبول دارند[۳۵]. به غیر از قاضی عبدالجبار که کذب سهوی را در تبلیغ رسالت تجویز کرده است[۳۶].
عصمت در این مرحله دو بخش دارد:
- عصمت از دروغ؛
- عصمت از خطا در تلقّی و دریافت و فهم وحی و رساندن آن به مردم.
دلایل عقلی و قرآنی و روایی بسیاری برای عصمت در این دو بخش بیان شده است که به چند مورد اشاره میکنیم.
ادله عقلی عصمت پیامبران
الف) نخستین دلیل عقلی بر عصمت در تلقی و ابلاغ وحی مبتنی بر هدف از بعثت است. هدف از خلقت انسان رسیدن او به کمال است؛ انسانها به طور فطری طالب سعادت و رسیدن به کمال هستند؛ یکی از مقدمات لازم برای رسیدن به این کمال، شناسایی آن و راههای منتهی به آن است؛ ابزار شناخت انسان ـ که منحصر در حس و عقل است ـ برای رسیدن به کمال و سعادت ابدی کافی نیست؛ زیرا به دلیل اینکه جهان آخرت از محدوده شناخت عقل و حس خارج است نمیتوانند همه آنچه را که برای سعادت انسان لازم است، شناسایی کنند؛ عقل با توجه به حکمت خدا درمییابد که راه دیگری برای شناخت سعادت ابدی باید وجود داشته باشد تا بتواند انسان را به هدف نهایی راهنمایی کند و گرنه نقض غرض خواهد بود و نقص غرض از خدای حکیم محال است. راه دیگر، وحی و نبوت است؛ در غیر این صورت حجت بر مردم تمام نمیشود. پیامبران که واسطه رساندن وحی به مردم هستند، باید آن را معصومانه و بدون تغییر به مردم برسانند؛ زیرا تنها راه شناخت، منحصر به این راه است و اگر این راه مطمئن نباشد و خطا در آن صورت گیرد، به هدف و غرض نهایی نخواهد رسید[۳۷]؛ بنابراین پیامبران در تلقی و ابلاغ وحی معصوم هستند. این دلیل علاوه بر اینکه پیامبر را از گناه معصوم میداند، او را از سهو و نسیان نیز معصوم میداند؛ زیرا احتمال سهو و نسیان نیز باعث بیاعتمادی و نقض غرض است[۳۸].
ب) دومین دلیل عقلی بر عصمت در تلقی و ابلاغ وحی مبتنی بر معجزه پیامبران است. فلسفه معجزه، تأیید پیامبران است و از نظر عقل دلالت بر این دارد که در آنچه انبیاء به خدا نسبت میدهند، دروغ راه ندارد[۳۹]. جالب اینجاست که حتی اشاعره ـ که منکر حُسن و قُبح عقلی هستند ـ به این دلیل استناد کردهاند[۴۰]. پیامبران مدعی هستند که با غیب و خالق عالم در ارتباط هستند. فهم وجود این رابطه به صورت مستقیم برای بیشتر مردم ممکن نیست؛ زیرا طرف مقابل پیامبر قابل درک برای همه مردم نیست. بنابراین پیامبر باید کاری کند تا نشانه ارتباط او با خدا باشد؛ این نشانه باید به گونهای غیر عادی و خارق العاده باشد تا مؤید این ارتباط باشد. معجزه که نشانه پیامبری است، از سوی خدا به پیامبر(ص) اعطا میشود. اگر پیامبر دروغگو باشد یا خطا کند، اعطای معجزه به معنای تأیید دروغگو خواهد بود و تأیید دروغگو از خدای حکیم محال خواهد بود[۴۱]. این دلیل، عصمت از دروغ در مقام ابلاغ وحی را تأیید میکند؛ اما به نظر مرحوم علامه طباطبایی این دلیل، عصمت از خطا و نیز سهو و اشتباه در ابلاغ را نیز ثابت میکند؛ زیرا تصدیق باطل و خلاف حق نیز قبیح است[۴۲].
ادله نقلی عصمت پیامبران
آیات متعددی برای عصمت در مقام تلقی و ابلاغ وحی ارائه شده است که به ذکر سه نمونه بسنده میکنیم[۴۳]:
- آیات ۲ ـ ۴ سوره نجم: ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى﴾[۴۴]. آیات به روشنی بیانگر این است که پیامبر به عنوان نماینده خدا سخن میگوید، در واقع سخن خداوند است که بر او وحی شده و اگر امکان تخطی یا خطای پیامبر وجود داشت، خدا به طور مطلق نمیفرمود آنچه او میگوید، وحی الهی است.
- آیه ۲۱۳ سوره بقره: ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾[۴۵]. از این آیه استفاده میشود که بعثت پیامبران دو هدف را دنبال میکند؛ نخست اینکه در میان مردم به حق داوری کنند و دوم آنکه آنان را به سوی اعتقاد حق و عمل صحیح رهبری کنند. این دو هدف جز در سایه عصمت انبیا از خطا در اخذ و تبلیغ وحی امکانپذیر نیست؛ زیرا در غیر این صورت گفتار آنان نه تنها رهبری به سوی حقیقت نخواهد بود، بلکه مایه گمراهی میشود.
- آیات ۲۸ - ۲۶ سوره جن: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا﴾[۴۶]. در آیات یاد شده، دو نوع نگهبان برای صیانت از وحی وارد شده است: نخست فرشتگانی که پیامبر را از هر سو احاطه میکنند و دوم خداوند بزرگ که بر پیامبر و فرشتگان احاطه دارد. علت این مراقبت کامل نیز تحقق یافتن هدف نبوت ـ رسیدن وحی ـ به بشر است[۴۷].
افزون بر این، باید گفت: ﴿فَلا يُظْهِرُ﴾؛ «اظهار» از باب إفعال و به معنای اعلام کردن است که نتیجه آن، رساندن پیام اعلام شده به مخاطبان است؛ ﴿مِن﴾ در ﴿مِن رَّسُولٍ﴾ بیانی است؛ یعنی خداوند از پیامبرانش خشنود است که آنان را بر غیب خویش آگاه میکند؛ ضمیر در ﴿فَإِنَّهُ يَسْلُكُ﴾ به خداوند بر میگردد؛ همانطور که ضمیر مستتر در ﴿يَسْلُكُ﴾ نیز به او بر میگردد. افزون بر این ﴿يَسْلُكُ﴾ به معنای «یجعل» (گماردن) آمده است؛ ضمائر در عبارت ﴿مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ﴾ به پیامبر اکرم(ص) بر میگردد، ولی منظور از ضمیر نخست آن است که خداوند میان پیامبران و مخاطبان واسطهای قرار نداده است و منظور از ضمیر دوم این است که خداوند میان خود و آنان (پیامبران)، فرشتگانی را برای مراقبت و نگهبانی از وحی و پیام خویش میگذارد تا از لوح محفوظ تا زمین (قلب پیامبران) مصون از گزند باشد و هم از قلب پیامبران تا زمانی که آن را به مردمان ابلاغ میکند و هم آنگاه که واژهها و اوصافی را بر زبان میآورد[۴۸].
این آیات پیامبر را از خطا و نسیان و گناه معصوم میداند.
عصمت محتوای وحی
تحریف ناپذیری قرآن
عصمت پیک وحی (فرشتگان)
اثبات عصمت وحی
ادله عقلی
سه دلیل بر ضرورت عصمت وحی بیان شده که عبارتند از:
توضیح اینکه بعد از آنکه ضرورت وحی به عنوان راه دیگری برای دستیابی به شناختهای لازم، و جبران نارسایی حس و عقل انسانی، به ثبوت رسید مسأله دیگری مطرح میشود و آن این است: با توجه به اینکه افراد عادی مستقیماً از این وسیله شناخت، بهرهمند نمیشوند و استعداد و لیاقت دریافت وحی الهی را ندارند، و ناچار پیام الهی بهوسیله افراد خاصی "پیامبران" باید به ایشان ابلاغ شود چه ضمانتی برای صحّت چنین پیامی وجود دارد؟ و از کجا میتوان مطمئن شد شخص پیامبر، وحی الهی را درست دریافت کرده و آن را درست به مردم رسانده است؟ و نیز اگر واسطهای بین خدا و پیامبر، وجود داشته، او نیز رسالت خود را بهطور صحیح انجام داده است؟ زیرا راه وحی، در صورتی کارآیی لازم را دارد، و میتواند نارسایی دانش بشری را جبران کند که از مرحله صدور تا مرحله وصول به مردم، از هرگونه تحریف و دستبرد عمدی و سهوی، مصون باشد و گرنه با وجود احتمال سهو و نسیان در واسطه یا وسائط، یا تصرف عمدی در مفاد آن، باب احتمال خطاء و نادرستی در پیام واصل به مردم، باز میشود و موجب سلب اعتماد از آن میگردد. پس از چه راهی میتوان اطمینان یافت که وحی الهی بهطور صحیح و سالم بهدست مردم میرسد؟[۴۹].
جواب این است: همانگونه که عقل، با توجه به حکمت الهی درمییابد باید راه دیگری برای شناختن حقایق و وظایف عملی، وجود داشته باشد هر چند از حقیقت و کنه آن راه، آگاه نباشد به همین ترتیب درک میکند مقتضای حکمت الهی این است، پیامهای او سالم و دست نخورده به دست مردم برسد و گرنه نقض غرض خواهد شد. به دیگر سخن: بعد از آنکه معلوم شد پیامهای الهی باید با یک یا چند واسطه به مردم برسد تا زمینه تکامل اختیاری انسانها فراهم شود و هدف الهی از آفرینش بشر تحقق یابد با استناد به صفات کمالیّه الهی ثابت میشود این پیامها مصون از تصرفات عمدی و سهوی خواهد بود؛ زیرا اگر خدای متعال نخواهد، پیامهایش بهطور صحیح به بندگانش برسد خلاف حکمت خواهد بود و اراده حکیمانه الهی، آن را نفی میکند، و اگر خدا نداند پیام خود را از چه راهی و بهوسیله چه کسانی بفرستد که سالم به بندگانش برسد با علم نامتناهی او منافات خواهد داشت، و اگر نتواند وسایط شایستهای را برگزیند و ایشان را از هجوم شیاطین، حفظ کند با قدرت نامحدود او سازگار نخواهد بود[۵۰].
پس با توجه به اینکه خدای متعال، عالم به همه چیز است نمیتوان احتمال داد واسطهای را برگزیده که از خطاکاریهای او آگاه نبوده است[۵۱]، و با توجه به قدرت نامحدود الهی نمیتوان احتمال داد که نتوانسته است وحی خود را از دستبرد شیاطین و تأثیر عوامل سهو نسیان، حفظ کند[۵۲] چنانکه با توجه به حکمت الهی نمیتوان پذیرفت که نخواسته است پیام خود را مصون از خطا بدارد[۵۳]. بنابراین، مقتضای علم و قدرت و حکمت الهی آن است که پیام خود را سالم و دست نخورده به بندگانش برساند و بدین ترتیب؛ مصونیّت وحی با برهان عقلی، ثابت میشود[۵۴].
ادله نقلی
روایات
جمعبندی
محتوای خام قبلی
خطاناپذیری وحی الهی
پس با توجه به اینکه خدای متعال، عالم به همه چیز است نمیتوان احتمال داد واسطهای را برگزیده که از خطاکاریهای او آگاه نبوده است[۵۵]، و با توجه به قدرت نامحدود الهی نمیتوان احتمال داد که نتوانسته است وحی خود را از دستبرد شیاطین و تأثیر عوامل سهو نسیان، حفظ کند﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا ﴾[۵۶]، چنانکه با توجه به حکمت الهی نمیتوان پذیرفت که نخواسته است پیام خود را مصون از خطا بدارد﴿إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَلَوْ تَوَاعَدتُّمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلَكِن لِّيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولاً لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۵۷]. بنابراین، مقتضای علم و قدرت و حکمت الهی آن است که پیام خود را سالم و دست نخورده به بندگانش برساند و بدین ترتیب؛ مصونیّت وحی با برهان عقلی، ثابت میشود[۵۸].
- مهمترین هدف پیامبران رساندن حقایق وحیانی برای سعادت دنیوی و اخروی بشر است. لذا مسلمانان معتقدند اگر خطاکاری پیامبر جایز باشد، هیچ تضمینی برای انجام دادن رسالت وجود ندارد[۵۹].
- هدف از عصمت، معصوم بودن پیامبران در گرفتن وحی، حفظ یافتههای وحی و ابلاغ آن است: "عصمت در امر تشریع دین غیر از عصمت از گناه و معصیت است. در عصمت علمی معلم پیامبر فقط خداوند متعال است که: ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا ﴾[۶۰]. کسی که به واقع و پیامدهای گناه علم دارد نه عمداً مرتکب آن میشود نه از روی جهل، زیرا از مخلصین است.
منابع
مصباح يزدى
ضرورت مصونيّت وحى
- بعد از آنكه ضرورت وحى بهعنوان راه ديگرى براى دستيابى به شناختهاى لازم، و جبران نارسايى حس و عقل انسانى، به ثبوت رسيد مسأله ديگرى مطرح مىشود و آن اين است:
- با توجه به اينكه افراد عادى انسان مستقيماً از اين وسيله شناخت، بهرهمند نمىشوند و استعداد و لياقت دريافت وحى الهى را ندارند. و ناچار پيام الهى بوسيله افراد خاصى (پيامبران) بايد به ايشان ابلاغ شود چه ضمانتى براى صحّت چنين پيامى دارد؟ و از كجا مىتوان مطمئن شد كه شخص پيامبر، وحى الهى را درست دريافت كرده و آن را درست به مردم رسانده است؟ و نيز اگر واسطهاى بين خدا و پيامبر، وجود داشته، او نيز رسالت خود را بهطور صحيح انجام داده است؟ زيرا راه وحى، در صورتى كارآيى لازم را دارد، و مىتواند نارسايى دانش بشرى را جبران كند كه از مرحله صدور تا مرحله وصول به مردم، از هرگونه تحريف و دستبرد عمدى و سهوى، مصون باشد و گرنه با وجود احتمال سهو و نسيان در واسطه يا وسائط، يا تصرف عمدى در مفاد آن، باب احتمال خطاء و نادرستى در پيام واصل به مردم، باز مىشود و موجب سلم اعتماد از آن مىگردد. پس از چه راهى مىتوان اطمينان يافت كه وحى الهى بهطور صحيح و سالم بهدست مردم مىرسد؟ (پانویس: قرآن كريم در اين باره مىفرمايد: «وَ ما كانَ اللّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ». سوره آل عمران، آيه 179)
- بديهى است هنگامى كه حقيقت وحى، بر مردم مجهول باشد و استعداد دريافت و آگاهى از آن را نداشته باشند راهى براى كنترل و نظارت بر درستى كار وسائط نخواهند داشت و تنها در صورتى كه محتواى پيامى مخالف احكام يقينى عقل باشد خواهند فهميد كه خللى در آن، وجود ندارد. مثلاً اگر كسى ادعا كرد كه از طرف خدا به او وحى شده كه اجتماع نقيضين جايز يا واجب است يا (العياذباللّه) تعدّد يا تركيب يا زوال، در ذات الهى راه دارد مىتوان به كمك حكم يقينى عقل به بطلان چنين مطالبى كذب ادعا وى را اثبات كرد اما نياز اصلى به وحى، در مسائلى است كه عقل، راهى براى اثبات يا نفى آنها ندارد و نمىتواند با ارزيابى مفاد و محتواى پيام، صحّت و سقم آن را تشخيص دهد. در چنين مواردى از چه راهى مىتوان صحّت محتواى وحى و مصونيّت آن را از تصرف عمدى يا سهوى وسائط، اثبات كرد؟
- جواب اين است: همانگونه كه عقل، با توجه به حكمت الهى طبق برهانى كه در درس بيست و دوم بيان شد درمى يابد كه بايد راه ديگرى براى شناختن حقايق و وظايف عملى، وجود داشته باشد هر چند از حقيقت و كنه آن راه، آگاه نباشد به همين ترتيب درك مىكند كه مقتضاى حكمت الهى اين است كه پيامهاى او سالم و دست نخورده بهدست مردم برسد و گرنه نقض غرض خواهد شد.
- به ديگر سخن: بعد از آنكه معلوم شد كه بايد پيامهاى الهى با يك يا چند واسطه به مردم برسد تا زمينه تكامل اختيارى انسانها فراهم شود و هدف الهى از آفرينش بشر تحقق يابد با استناد به صفات كماليّه الهى ثابت مىشود كه اين پيامها مصون از تصرفات عمدى و سهوى خواهد بود. زيرا اگر خداى متعال نخواهد كه پيامهايش بهطور صحيح به بندگانش برسد خلاف حكمت خواهد بود و اراده حكيمانه الهى، آن را نفى مىكند، و اگر خدا نداند كه پيام خود را از چه راهى و بوسيله چه كسانى بفرستد كه سالم به بندگانش برسد با علم نامتناهى او منافات خواهد داشت، و اگر نتواند وسايط شايستهاى را برگزيند و ايشان را از هجوم شياطين، حفظ كند با قدرت نامحدود او سازگار نخواهد بود.
- پس با توجه به اينكه خداى متعال، عالم به همه چيز است نمىتوان احتمال داد كه واسطهاى را برگزيده كه از خطاكاريهاى او آگاه نبوده است (پانویس: قرآن كريم در اين باره مىفرمايد: «اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه». سوره انعام، آيه 124)، و با توجه به قدرت نامحدود الهى نمىتوان احتمال داد كه نتوانسته است وحى خودرا از دستبرد شياطين و تأثير عوامل سهو نسيان، حفظ كند (پانویس: قرآن مجيد در اين باره مىفرمايد: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً. إِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُول فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً. لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى كُلَّ شَيْء عَدَداً». سوره جن، آيه 26-28)، چنانكه با توجه به حكمت الهى نمىتوان پذيرفت كه نخواسته است پيام خود را مصون از خطا بدارد (پانویس: «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَة وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَة». سوره انفال، آيه 42). بنابراين، مقتضاى علم و قدرت و حكمت الهى آن است كه پيام خود را سالم و دست نخورده به بندگانش برساند و بدين ترتيب؛ مصونيّت وحى با برهان عقلى، ثابت مىشود.
- با اين بيان، مصونيّت فرشته يا فرشتگان وحى و نيز مصونيّت پيامبران در مقام دريافت وحى، و همچنين عصمت آنان از خيانت عمدى يا سهو و نسيان در مقام ابلاغ پيام الهى، به اثبات مىرسد.
- و از اينجا نكته تأكيدات قرآن كريم بر امين بودن فرشته وحى و نيرومندى وى بر حفظ امانت الهى و دفع تصرفات شياطين و امين بودن پيامبران و بهطور كلى تأكيد بر حراست وحى تا هنگام رسيدن به مردم، روشن مىشود (پانویس: سوره شعراء: آيه 193، سوره تكوير: آيه 21، سوره اعراف: آيه 68، سوره شعراء: آيات 107، 125، 143، 162، 178، سوره دخان: آيه 18، سوره تكوير: آيه 20، سوره نجم: آيه 5، سوره الحاقه: آيه 44-47، سوره جن: آيه 26-28).
محمد بیابانی اسکویی
مصونيت وحى[ویرایش] • با توجه به اینکه خداوند به واسطۀ وحی بر پیامبران درصدد هدایت انسان هاست لذا باید ارسال وحی از هرگونه خطایی مصون باشد، یعنی علاوه بر اینکه پیامبران باید معصوم باشند، ملائکه ایی هم که وحی را از طرف خداوند برای پیامبران نازل میکنند نیز باید از عصمت برخوردار باشند تا وحى به سلامت به بندگان الهى برسد. در عصمت و امانت جبرئيل هيچ گونه شكّ و ترديدى وجود ندارد. علاوه بر اينکه، خداوند متعال براى حفظ وحى خويش عدهاى از فرشتگانش را مأمور ساخته است. خداوند متعال علم غيب را ويژه خود گردانده و آن را از رسولانى كه مورد خشنودى او بودند دريغ نكرده است. و براى آنها نگهبانانى از پيش رو و از پشت سر قرار داده است: «عالِمُ آلغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلّا مَنِ آرْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُک ُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً؛ آگاه به غيب است. غيبش را بر كسى آشكار نمىكند مگر رسولى كه از او خشنود است، پس از پيش رو و از پشت سر براى او نگهبانى مىكند». • علّامه مجلسى؛ از ابن عبّاس نقل كرده است: هيچ آيهاى بر پيامبر نازل نمىشد جز اينكه چهار فرشته نگهبان آن بودند تا به پيامبر برساندند: «مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ آيَةً مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا وَ مَعَهُ أَرْبَعَةُ حَفَظَةٍ مِنَ الْمـَلَائِكَةِ يَحْفَظُونَهَا حَتَّى يُوَدُّونَهَا إِلَى النَّبِي؛ خداوند هيچ آيهاى از قرآن را بر پيامبرش نازل نكرد مگر اينكه چهار فرشته حافظ آن بودند. آن را نگهبانى مىكردند تا به پيامبر برسد». • امّا عصمت پيامبران درباره وحى در سه مرحله مورد بحث قرار میگیرد: عصمت پيامبران در دريافت وحى[ویرایش] • عصمت پيامبران صلوات الله عليهم در وحى وقتى تحقّق مىيابد كه آنان به خداوند متعال و فرشتگان وحى معرفت كامل داشته باشند و بدانند آنچه به ايشان مىرسد از سوى خداى تعالى است. به علاوه بايد هر گونه القايى را از شياطين جنّ و انس به خوبى بشناسند. اين مطلب به روشنى در روايات اهل بيت: بيان شده است. امام صادق ۷ مىفرمايد: خداوند متعال وقتى مىخواهد كسى را به رسالت انتخاب كند؛ اوّل بر او سكينه و وقار نازل مىكند تا به واسطه آن وحى الهى و جبرئيل مثل روز روشن برايش عيان گردد: إِنَّ اللَّهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولًا أَنْزَلَ عَلَيْهِ السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ فَكَانَ الّذي يَأْتِيهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِي يَرَاهُ بِعَيْنِهِ. (همانا خداوند وقتى بندهاى را رسول خويش كند به او سكينه و وقار نازل مىكند پس آنچه از ناحيه خدا برايش مىآيد براى او مثل امرى مىشود كه به چشم خود آن را مشاهده مىكند). • در روايت ديگر مىفرمايد: آنگاه كه رسولى براى رسالت انتخاب مىشود پردهها و حجابها از او برداشته مىشود: كُشِفَ عَنْهَا الْغِطَاء. (از او پرده برداشته مىشود). • در دعايى مىخوانيم: وَ أَسْأَلـُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي كَتَبْتَهُ عَلَى قَلْبِ مُحَمَّدٍ ۶ فَعَرَفَ مَا أَوْحَيْتَهُ إِلَيْهِ مِنْ وَحْيِكَ. (و تو را به آن اسمت مىخوانم كه آن را بر قلب محمّد ۶ نوشتى پس شناخت وحيى را كه به او كردى). • در حديثى ديگر مىفرمايد: پيامبر ۶ به توفيق الهى جبرئيل را تشخيص مىدهد: مَا عَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ ۶ أَنَّ جَبْرَئِيلَ ۷ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِالتَّوْفِيقِ. (رسول خدا ۶ آمدن جبرئيل از سوى خدا را ندانست مگر به توفيق). • در حديثى ديگر راوى سؤال مىكند: وقتى پيامبر صداى فرشته را مىشنود و خود او را نمىبيند از كجا تشخيص مىدهد كه اين وحى الهى است؟ حضرت در جواب مىفرمايد: خداوند خود به او بيان مىكند كه آنچه به او مىرسد، حقّ است. يُبَيِّنُهُ اللَّهُ حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّ ذَلِکَ حَق. (خداوند به او روشن مىكرد تا بداند كه آن حقّ است). • در روايت ديگر پاسخ آن سؤال اين گونه بيان شده است: يُوَفَّقُ لِذَلِکَ حَتَّى يَعْرِفَه. (او را بر آن موفّق مىكرد تا بشناسد). • پس روشن مىشود كسانى كه مىگويند پيامبر ۶ در آغاز وحى دچار شكّ و ترديد شد و جبرئيل را نشناخت و خوف و ترس بر او عارض شد و جريان را با حضرت خديجه عليها السلام در ميان گذاشت؛ و او نزد پسر عموى خويش ورقة بن نوفل رفت و از او در اين باره سؤال كرد و ورقه او را به نبوّت پيامبر مژده داد؛ سخنانى بى پايه و ياوه است. هر چند منابع شيعى نيز از اين گونه نقلها خالى نيست. • چگونه مىشود پيامبراسلام جبرئيلراتشخيص ندهد ودر وجود او ترديد كند در صورتى كه اميرمؤمنان ۷ حضرتش را به اين گونه معرفى مىكند كه «مدتى از سال را در كوه حرا مجاور مىشد، تنها من او را مىديدم و كسى ديگر او را نمىديد… من نور وحى را مشاهده مىكردم و بوى خوش نبوّت را احساس مىنمودم. در آغاز وحى ناله شيطان را به گوش خود شنيدم و از حضرتش در اين باره سؤال كردم و ايشان فرمود: اين ناله شيطان بود كه از پرستش خويش نااميد شده است». أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ ۶ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: هَذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِه. (نور وحى و رسالت را مىديدم و بوى نبوت را استشمام مىكردم و به تحقيق ناله شيطان را به هنگام نزول وحى بر پيامبر ۶ شنيدم و عرض كردم اى رسول خدا اين ناله چيست؟ فرمود: اين شيطان است كه از عبادتش نااميد شده است). • امام هادى ۷ نيز ترس و هراس پيامبر ۶ را در آغاز وحى از تكذيب قريش دانسته، مىفرمايد: وَ كَانَ مِنْ أَوَّلِ أَمْرِه…أَبْغَضَ الْأَشْيَاءِ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ وَ أَفْعَالُ الَْمجَانِينِ وَ أَقْوَالُهُمْ فَأَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَشْرَحَ صَدْرَهُ وَ يُشَجِّعَ قَلْبَهُ فَأَنْطَقَ اللَّهُ الْجِبَالَ وَ الصُّخُورَ وَ الْمَدَرَ وَ كُلَّمَا وَصَلَ إِلَى شَيْءٍ مِنْهَا نَادَاهُ السَّلَامُ عَلَيْکَ يَا مُحَمَّدُ السَّلَامُ عَلَيْکَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْکَ يَا رَسُولَ اللَّه. (و از ابتداى امر… مبغوضترين چيزها نزد او شيطان و كردار و گفتار ديوانگان بود. پس خداى عزوجل خواست كه سينهاش را گشاده گرداند و قلبش را محكم سازد پس كوهها و صخرهها و سنگ ريزهها و همه چيز را با او هم سخن گردانيد؛ به گونهاى كه از كنار چيزى نمىگذشت جز اينكه به خاطر نبوتش او را سلام مىكرد). عصمت پيامبران در حفظ وحى[ویرایش] • همان گونه كه ديديم خداوند متعال پيامبرانش را پيش از وحى مورد عنايت و توجّه خاصّ خويش قرار مىدهد و آنها را از مكر و خدعه شيطان محفوظ مىدارد. اين عنايت خاص در حفظ وحى الهى هم شامل حال آنان است. خداوند متعال به آنان نور و معرفتى ويژه عطا فرموده كه با وجود آن خطا، سهو، نسيان و غفلت در آنها راه ندارد. درباره اين مطلب در بخش ويژگيهاى پيامبران الهى قسمت «عصمت» به تفصيل سخن گفتيم. ابلاغ وحى[ویرایش] • حال با توجّه به آنچه در مورد عصمت پيامبران: در دو مرحله قبل بيان گرديد و توضيحاتى كه از امامان اهل بيت: در آن دو مرحله ياد شد؛ و نيز با توجّه به مطالبى كه در بخش ويژگيهاى پيامبران بحث «عصمت» ذكر گرديد كه خود شيطان اقرار كرده است كه نمىتواند بندگان مخلص الهى را گمراه كند؛ آيا باز هم جاى سؤال و ترديد هست كه بگوئيم ممكن است پيامبران الهى در رساندن وحى دچار مشكل شوند و شيطان هنگام خواندن وحى الهى بر مردم دخالت كرده و مطالبى را بر زبان آنان جارى كند كه خداوند متعال برايشان نازل نكرده است؟! روشن است كه جواب اين سؤال منفى است. چگونه ممكن است با وجود اين همه تأييد و تسديد و توفيق و عنايت الهى چنين امرى اتّفاق بيافتد؟! • بنابر اين معلوم مىشود مطالبى را كه برخى از علماى عامّه با عنوان افسانه غرانيق در تفسير آيه: (وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِيٍّ إِلّا إِذا تَمَـنّى أَلْقى آلشَّـيْطانُ فِي أُمْنِـيَّتِهِ فَيَنْسَخُ آللّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ آللّهُ آياتِهِ وَاللّهُ عَلِـيمٌ حَكِـيمٌ)مطرح كردهاند، چقدر بى پايه و ياوه است. چگونه مىشود خداوند متعال پيامبرش را با مطالبى مانند: ما ضَلَّ صاحِـبُكُمْ وَما غَوى * وَما يَنْطِقُ عَنِ الهَوى * إِنْ هُوَ إِلّا وَحْىٌ يُوحى. (صاحب شما گمراه نشده و فريب نخورده است. و از هواى نفس سخن نگفته است. آن جز وحى نيست كه وحى مىشود). • توصيف كند و از طرف ديگر شيطان بتواند آياتى را به عنوان وحى بر زبان او جارى سازد؟!
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ راغب اصفهانی مینویسد: «وحی، اشاره سریع است و به همین جهت به آن چه با رمز و اشاره بیان میشود، وحی میگویند».، راغب اصفهانی، مفردات، 1412ق، ص858.
- ↑ فراهیدی، العین، 1409ق، ج3، ص321.
- ↑ ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، 2000م، ج3، ص379. ابن فارس نیز در این باره گفته است: «وحی، تعلیم پنهانی است». ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج6، ص93.
- ↑ ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، 2000م، ج3، ص379.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص26.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۶.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۶.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۶.
- ↑ در اینباره رجوع کنید به: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، (ذیل آیۀ ۶۸ سورۀ نحل)؛ نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن مجید، ج ۷، ص ۳۸۹.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.
- ↑ در اینباره رجوع کنید به: مجموعه آثار، مرتضی مطهری، قم، صدرا، ۱۳۷۴ ش، ج ۴، ص ۴۱۵ به بعد؛ علی رضا قائمینیا، وحی و افعال گفتاری، قم، زلال کوثر، ۱۳۸۱ ش, ص ۴۲ و ۴۱ و ۱۶۶ ـ ۱۲۷؛ تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، محمد باقر سعیدی روشن، قم، مؤسسه فرهنگی اندیشه، ۱۳۷۵ ش، ص ۴۴ ـ ۳۲؛ وحی در آیات آسمانی، ابراهیم امینی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، ۱۳۷۷ ش، ص ۹۱ ـ ۸۱.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.
- ↑ علامه طباطبایی در رسالۀ «وحی یا شعور مرموز» نظریۀ متکلمان اسلامی را در ضرورت وحی و نبوت به خوبی تبیین کرده است. ر. ک: مباحثی در وحی و قرآن، محمد حسین طباطبایی، تهران، بنیاد علوم اسلامی، ۱۳۶۰ ش، ص ۶۵ ـ ۵۰.
- ↑ شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.
- ↑ ر. ک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۱۴۱؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص ۳۵۹ - ۳۶۲
- ↑ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ آیَةً مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا وَ مَعَهُ أَرْبَعَةُ حَفَظَةٍ مِنَ الْمـَلَائِکَةِ یَحْفَظُونَهَا حَتَّی یُوَدُّونَهَا إِلَی النَّبِی؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص۲۰۱.
- ↑ طیّب عبدالحسین کلم طیّب ص۶۵
- ↑ سبحانی جعفر الهیات و معارف اسلامی ص۱۷۰
- ↑ سعیدی مهر محمد کلام اسلامی ج۱ ص۲۷۹
- ↑ حلی حسن بن یوسف مطهر کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد ص۲۹۰
- ↑ طیّب عبدالحسین کلم طیب ص۶۵
- ↑ طیّب عبدالحسین کلم طیب ص 270
- ↑ شبّر سید عبدالله حق الیقین ج۱ ص۳۴
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۲.
- ↑ شرح الأسماء الحسنى، ج۲، ص۳۶؛ ر.ک: أبو عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المصری المالکی، شرح المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج۵، ص۳۱۴؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ایجی، المواقف، ص۳۵۸.
- ↑ «وایضا لا خلاف بین الامه فی وجوب عصمتهم فیما یتعلق بالتبلیغ و عدم جواز الخطاء فیه لا عمدا ولا سهوا والا لم یبق الاعتماد علی شئ من الشرایع»، ر.ک: شرح قوشچی، ص۴۶۴. تجویز خطا در ابلاغ رسالت به صورت سهو و نسیان به ابوبکر باقلانی نیز نسبت داده شده است. ر.ک: ایجی، المواقف، ص۳۵۸؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۸۹.
- ↑ محقق طوسى مىنویسد: و یجب فی النبی العصمه لتحصیل الوثوق فیحصل الغرض، رک: کشف المراد، ص۳۴۹.
- ↑ ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، راه و راهنماشناسی، ص۱۲۴ـ۱۲۷، قم: حوزه علمیه، چ اول، ۱۳۶۷٫.
- ↑ طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰.
- ↑ ر.ک: ایجی، المواقف، ج۳، ص۴۱۵؛ محمدحسین المظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵.
- ↑ ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، وحی و نبوت در قرآن کریم، ص۲۰۳.
- ↑ طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶.
- ↑ ممکن است گفته شود استدلال به آیات قرآن برای عصمت در تلقی و ابلاغ وحی، دور باطل است؛ زیرا صحیح بودن آیات قرآن متوقف بر معصوم بودن پیامبر است و معصوم بودن پیامبر متوقف بر صحیح بودن آیات قرآنی است. در پاسخ به این سخن باید گفت این شبهه در مورد آیات قرآن وارد نیست؛ زیرا میتوان صحت آیات قرآن را از طریق تحدی اثبات کرد؛ تحدی آیات قرآن، نشانه از سوی خدا بودن آن خواهد بود و نیازی به اثبات معصوم بودن پیامبر ندارد. بنابراین صحت آیات قرآنی متوقف بر تحدی خواهد بود نه عصمت پیامبر و دور مذکور باطل میشود اما این مشکل در مورد ادله روایی وارد است و با آنها نمیتوان عصمت را ثابت کرد؛ زیرا تحدی به ادله روایی صورت نگرفته است.
- ↑ «هرگز دوست شما حضرت محمّد(ص) منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است؛ هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید! آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده، نیست!»، سوره نجم، آیات ۴-۲.
- ↑ «مردم (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت میکرد، بر آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت کرده و نشانههای روشن به آنها رسیده بود، به منظور انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند، کسانی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. (امّا افراد بیایمان، هم چنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت میکند»، سوره بقره، آیه۲۱۳.
- ↑ «او دانای غیب است و هیچ کس را از اسرار غیبش آگاه نمیسازد؛ مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار میدهد؛ تا بداند پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ کردهاند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصار شمارش کرده است!»، سوره نجم، آیات۲۸-۲۶.
- ↑ برای مطالعه بیشتر ر.ک: سبحانی، شیخ جعفر، منشور جاوید، ج ۵، ص ۳۳ـ۳۶؛ منشور عقاید امامیه، ص۱۱۰.
- ↑ یوسفیان، حسن، شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ۱۱۲ـ۱۱۰.
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۱۴۱.
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۱۴۱.
- ↑ سورۀ انعام، آیۀ:۱۲۴.
- ↑ سوره جن، آیه:۲۶ - ۲۸.
- ↑ سوره انفال، آیه:۴۲.
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۱۴۱.
- ↑ سورۀ انعام، آیۀ:۱۲۴.
- ↑ او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند.جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا میگیرد و شمار هر چیز را دارد؛ سوره جن، آیه:۲۶ - ۲۸.
- ↑ یاد کن) آنگاه را که شما بر کناره نزدیکتر (مدینه) بودید و آنان بر کناره دورتر و آن کاروان (تجاری قریش) پایینتر از شما بودند و اگر با هم وعده (ی کارزار) میگذاشتید در آن خلاف میکردید امّا خداوند بر آن بود تا کار انجام یافتنی را به پایان رساند تا هر کس که نابود میشود از روی برهانی باشد و هر کس زنده میماند (نیز) با برهانی؛ و بیگمان خداوند شنوایی داناست؛ سوره انفال، آیه:۴۲.
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۱۴۱.
- ↑ علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص:۱۷۶.
- ↑ سوره مریم، آیه:۶۴.