عثمان بن حنیف انصاری اوسی

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Ali (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۴ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۲۸ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
عثمان بن حنیف انصاری اوسی
تصویر قدیمی از بصره
نام کاملعثمان بن حنیف انصاری اوسی
جنسیتمرد
کنیه
  • ابوعمر
  • ابوعبدالله
از قبیلهاوس
محل زندگی
از اصحاب
حضور در جنگ
فعالیت‌های اوفرماندار بصره

مقدمه

عثمان فرزند حُنیف که کنیه‌اش ابوعمر و یا ابوعبدالله از اصحاب رسول خدا (ص) بود و در جنگ احد و جنگ‌های بعد از آن در رکاب آن حضرت شرکت داشت و اسلام را یاری کرد. او مردی کارآزموده و با بصیرت بود، از این‌رو خلیفۀ دوم (عمر بن خطاب) وی را برای سامان دادن اوضاع عراق و تعیین مساحت اراضی آن بلاد و جمع‌آوری خراج به ولایت آنجا گماشت و او توانست سرزمین عراق را سر و سامان داده و اوضاع اقتصادی آنجا را رونق بخشد[۱]. از همین رو امیرالمؤمنین (ع) عثمان بن حنیف را جزو اولین گروه کارگزاران خود برگزید و او را با تمام اختیارات به حکومت بصره منصوب نمود. این انتصاب در ماه صفر سال ۳۶ هجری بوده است.[۲]

اخلاص و پایداری ابن حنیف در ولایت امیرالمؤمنین (ع)

عثمان بن حنیف از اصحاب امیرمؤمنان (ع) بود. او از معدود کسانی است که به سرعت به ولایت حضرت بازگشت و عهد نمود که تا پای جان از ولایت آن حضرت دفاع کند[۳]. و لذا با خلافت ابوبکر به صراحت مخالفت نمود.

شیخ طبرسی نقل می‌کند: عثمان بن حنیف از جملۀ آن دوازده نفری است که به خلافت ابوبکر اعتراض کرد و چنین گفت: ای ابوبکر، ما از رسول خدا (ص) شنیدیم که می‌فرمود: «اهل بیت من ستارگان زمین‌اند، بنابراین از آنان پیشی نگیرید و ایشان را بر خود مقدم بدارید که آنان پس از من والیان شما مردمند»[۴]. پس از این فرمایش، مردی برخاست و عرضه داشت: ای رسول خدا، مراد شما از اهل بیت چه کسانی‌اند؟ حضرت فرمود: «علی و اولاد طاهر او مراد من است»[۵]. ابن حنیف در ادامه گفت: ای ابابکر، پس تو اول کسی مباش که به گفته او کفر می‌ورزد پس به خدا و رسول او خیانت نکنید و به اماناتی که نزد شما گذاشته خیانت نورزید، در حالی که این امر را خوب می‌دانید![۶] اگر چه سخن به حق او بر حاکمان آن روز اثرگذار نبود، اما حقانیت امیرالمؤمنین (ع) و شهامت و ایمان او به حضرت امیر (ع) را به اثبات می‌رسانید.[۷]

شرکت در مهمانی اشرافی و اعتراض امام (ع)

هنگامی که عثمان بن حنیف بر بصره حکومت می‌راند به امیرمؤمنان علی (ع) خبر دادند که او به یک مهمانی طبقاتی که مخصوص اشراف بوده و افراد کم درآمد در آن شرکت نداشته، حضور یافته است. امام (ع) با این که شرکت در این مهمانی‌ها را گناه شخصی نمی‌داند اما از دیدگاه بصیر و نافذ آن حضرت، این نوع مهمانی و ضیافت‌ها برای والیان و حاکمان اسلامی بس مضر و خطرناک است؛ زیرا حضور در این سفره‌ها و مهمانی‌ها که به نام ولیمه، عقیقه، عزاداری و... تشکیل می‌یابد که مخصوص اشراف و سران و احیاناً فرصت‌طلب‌های جامعه در آن حضور می‌یابند، سبب جدایی توده مردم از حاکمان و انحراف ارزش‌ها از مسیر خود و ناخواسته آنچه نباید واقع شود، سرانجام خواهد شد. از این‌رو امام المتقین (ع) که خود میزان الاعمال و صراط المستقیم و عِدل القرآن الکریم است به محض اطلاع از این خبر، طی نامه‌ای طولانی، حاکم خود در بصره (عثمان بن حنیف) را سخت مورد نکوهش قرار داد و او را به انحراف از راه مستقیم حاکمان عدل خوانده و وی را به بازگشت به حق و ترک چنین جلسات و ضیافت‌ها فراخواند تا درسی باشد برای همه والیان و حاکمان که مدعی ادامه‌دهندگان راه حضرت علی (ع) هستند[۸].

نامه امام (ع) به عثمان بن حنیف چنین است: «اما بعد، ای پسر حنیف! به من گزارش داده شد که مردی از اهل بصره تو را به سفره مهمانی دعوت کرده و تو به سرعت در آن مهمانی حاضر شدی. در میان آن سفره، طعام‌های رنگارنگ و ظرف‌های بزرگ غذا بود که یکی پس از دیگری، پیش تو قرار داده می‌شد. ای عثمان! من گمان نمی‌کردم تو به مهمانی‌ای بروی که نیازمندان از آن ممنوع و ثروتمندان به آن دعوت شوند. از آنچه می‌خوری، بنگر حلال است یا حرام! اگر حلال بودنش برای تو مشتبه است از دهانت بیرون انداز و آنچه به یقین می‌دانی که پاکیزه و حلال است تناول کن. آگاه باش ای والی بصره! برای هر مأمومی، امامی است که باید به او اقتدا کند و از نور دانشش بهره بگیرد. بدان همانا من امام شمایم که از تمام دنیا به همین دو جامه کهنه و از غذایش به دو قرص نان اکتفا کرده‌ام. بعد فرمود: آگاه باشید! شما نمی‌توانید این چنین باشید؛ ولکن با ورع، تلاش، عفت و راه صحیح پیمودن یاریم کنید. به خدا سوگند! من از دنیای شما طلا و نقره‌ای نیندوخته‌ام و از غنایم و ثروت‌های آن مالی ذخیره نکرده‌ام و با لباس کهنه‌ای که بر تن دارم، بَدلی مهیّا نکرده‌ام و از زمین آن حتی یک وجب در اختیار نگرفته‌ام و از این دنیا بیش از خوراک مختصر و ناچیزی برنگرفته‌ام. این دنیا در چشم من بی‌ارزش‌تر و خوار‌تر از دانه تلخی است که بر شاخۀ درخت بلوطی بروید».

تا آنجا که فرمود: اگر می‌خواستم از عسل مصفا و مغز گندم و لباس‌های تافته از ابریشم برای خود خوراک و لباس تهیه کنم، می‌توانستم؛ ولی هیهات! که هوا و هوس بر من غلبه و حرص و طمع مرا به خوردن طعام‌های لذیذ وادار کند. در حالی که ممکن است در سرزمین حجاز یا یمامه در بین رعیت کسی باشد که حتی امید به دست آوردن یک قرص نان را نداشته و هرگز شکمی سیر نخورده باشد، آیا من با شکم سیر بخوایم در حالی که در اطرافم شکم‌های گرسنه و جگرهای تشنه‌ای باشند؟! آیا من چنان باشم که شاعر به همسرش می‌گفت: و این درد برای تو کافی است که شب را با شکم سیر به صبح آوری، در حالی که اطراف تو شکم‌هایی گرسنه‌اند و برای لقمۀ غذایی دلشان پر میزند.[۹]

سپس امام به سخن خود برگشت و فرمود: «آیا به همین قناعت کنم که به من امیرمؤمنان گفته شود؛ ولی با آنان در سختی‌های روزگار شریک و در تلخی‌ها پیشاپیش آنان نباشم؟ من آفریده نشدم که چون حیوان پرواری - که تمام همّش علف است -خوردن خوراکی‌های لذیذ مرا مشغول کند یا هم‌چون حیوان - که کارش فقط چریدن و پر کردن شکم است و از سرنوشتی که دچار اوست بی‌خبر است - رها شوم. ای عثمان! آیا من بیهوده و عبث آفریده شده‌ام؟ آیا باید سر رشته‌دار ریسمان گمراهی بوده یا در طریق سرگردانی قدم گذارم؟ گویا می‌بینم گوینده‌ای از شما دارد می‌گوید: دو قرص نان، خوراک پسر ابوطالب است، هم اکنون نیرویش به سستی ‌گراییده و از مبارزه با همتایان خود و شجاعان بازمانده است. نه خیر، چنین نیست. آگاه باشید! درختان بیابانی چوبشان محکم‌تر است؛ اما درختان سرسبز که همواره در کنار آب قرار دارند، پوستشان نازک است و درختانی که در بیابان روییده‌اند، جز با آب باران سیراب نمی‌گردند و آتششان شعله‌ورتر و پردوام‌تر است. من نیز چون روشنی‌ام را از روشنایی پیامبر (ص) گرفته‌ام هم‌چون ذراع به بازو هستم (راه او را خواهم رفت و تغییری در مسیرم نخواهم داد). به خدا سوگند! اگر عرب برای جنگ با من پشت به پشت یک دیگر بدهند، من به این نبرد پشت نمی‌کنم و اگر فرصتی دست دهد که بتوانم آن را مهار کنم به سرعت به سوی آنان میشتابم و به زودی تلاش خواهم کرد که زمین را از این شخص وارونه و این جسم کج‌اندیش (فطرت آلوده) پاک سازم تا سنگ و شن از میان دانه‌ها خارج شود».

در پایانِ نامه، امام علی (ع) دنیا را مخاطب قرار داده و می‌فرماید: ای دنیا! از من دور شو، افسارت را به گردنت انداختم و تو را رها کردم. من از چنگال تو رهایی یافتم و از دام‌های تو رسته‌ام و از لغزش‌هایت دوری گزیده‌ام. کجایند کسانی که با شوخی‌هایت آنها را مغرور ساختی؟ کجایند ملت‌هایی که با زینت‌های خود آنها را فریفتی؟ که اکنون در گورستان‌ها آرمیده‌اند و درون لحدها شده‌اند. سوگند به خدا! اگر تو (ای دنیا) شخص دیدنی و قالب حسی بودی، حدود خداوند را در مورد بندگانی که آنها را با آرزوهایت فریب داده‌ای بر تو جاری می‌ساختم و کیفر پروردگار را - در مورد ملت‌هایی که آنها را به هلاکت افکندی و قدرتمندانی که آنها را تسلیم مرگ و نابود کردی و هدف انواع بلاها قرار دادی، در آنجا که نه راه پس داشته و نه راه پیش – درباره‌ات به مرحله اجرا میگذاردم. هیهات! ای دنیا، کسی که در لغزش‌گاه‌های تو قدم گذارد، سقوط می‌کند. کسی که بر امواج بلاهای تو سوار شود، غرق می‌شود. اما کسی که از دام‌های تو خود را دور کند، پیروز می‌گردد. ای دنیا! کسی که از دست تو سالم فرار کرده از این که در معیشت و سختی زندگی کند ناراحت نیست، زیرا که دنیا در نظر او هم‌چون یک روز است و زمان پیمان گرفتنش فرا رسیده است.

امیرالمؤمنین، باز دنیا را از خود دور می‌کند و می‌فرماید: ای دنیا! از من دور شو، به خدا سوگند! من رام تو نخواهم شد تا مرا خوار‌سازی و زمام اختیارم را به دست تو نخواهم داد که به هر کجا بخواهی ببری. سوگند به خدا! سوگندی که تنها مشیت خداوند را از آن استثنا می‌کنم، چنان نفس خویش را به ریاضت وادارم که موقع دسترسی به یک قرص نان به طور کامل به همان نان متمایل شده و به جای خورش به نمک قناعت کند و آن قدر از چشم‌هایم اشک بریزم همچون چشمه‌ای که بخشکد و اشکی جاری نگردد. آیا همان طوری که گوسفندان در بیابان شکم را پر کرده و میخوابند، یا دستۀ دیگری از آنها در آغُل‌ها از علف سیر شده و استراحت میکنند؛ علی هم باید از این زاد و توشه بخورد و به استراحت پردازد؟! چشم علی روشن باد که پس از سال‌ها عمر به چهارپایانِ رها شده و گوسفندانی که در بیابان میچرند، اقتدا کرده است!

در پایان، امام (ع) این چنین انسان‌های وارسته را معرفی می‌کند: خوشا به حال کسی که واجباتش را به جا آورده و سختی‌ها و مشکلات را تحمل می‌کند. خواب در شب را کنار گذارده تا آن گاه که بر او غلبه کند و روی زمین دراز بکشد و دست زیر سر گذاشته و استراحت کند. در این میان گروهی هستند که از خوف معاد چشم‌هایشان خواب ندارد، پهلوهایشان برای استراحت در خوابگاهشان قرار نگرفته، همواره لب‌هایشان به ذکر خدا در حرکت است و گناهانشان بر اثر استغفار از بین رفته است. آنها حزب‌الله‌اند، آگاه باشید که حزب‌الله رستگارند. بنابراین ای پسر حنیف! از خدا بترس و به همان قرص‌های نان اکتفا کن تا از آتش جهنم خلاص شوی[۱۰]؛ سران کشورهای اسلامی و پادشاهان و پیشوایان مسلمانان چه خوب است که از این نامه پند گرفته و علاوه بر این که خود، راه حضرت علی (ع) را بپویند و تنها به لباس و قیافه و چهره آراسته به مثل آن امام همام (ع) خودنمایی ننمایند، بلکه راه آن حضرت را بروند و از کوچک‌ترین لغزش کارگزاران کشور اسلامی نیز چشم‌پوشی نکنند و به خلیفۀ مسلمانان (امیرالمؤمنین) اقتدا کنند و کارهای زیردستان خود (مردم و حکومت) را به طور کامل زیر نظر بگیرند تا خدمت‌گزار اسلام و مسلمانان شوند که حضرت علی (ع) می‌فرماید: «قانع نشوید که به آنها پیشوا، خلیفه، رئیس و رهبر... بگویند که این کافی نیست و روز قیامت همه باید پاسخگوی کاستی‌ها و مشکلات ملت اسلام شوند».[۱۱]

عثمان بن حنیف و اندوه امام (ع)

عثمان بن حنیف موقعی که استاندار حضرت علی (ع) در شهر بصره بود با سپاه جمل به سرکردگی عایشه، طلحه و زبیر مواجه شد و قصد جنگ با آنها را داشت، اما سران سپاه جمل با عثمان بن حنیف پیمان ترک جنگ بستند تا امیرالمؤمنین (ع) به بصره وارد شود و تصمیم نهایی با آن حضرت باشد، اما عایشه و طلحه و زبیر، یک باره و یک‌طرفه پیمان شکسته و به طور غافل‌گیرانه به قصر عثمان بن حنیف وارد شدند و تمامی مراقبین بی‌گناه را کشتند و ابن حنیف را دستگیر کردند و به دستور عایشه میخواستند او را بکشند اما از ترس برادرش (سهل بن حنیف) که حاکم مکه بود، این کار را نکردند اما او را شلاق زدند و موهای صورت، ابروها و مژه‌هایش را بدون هیچ جرم و گناهی تراشیدند و او را زندان کرده و پس از مدتی او را آزاد کردند.

عثمان بن حنیف وقتی از حبس نجات یافت، مهاجمان، او را بین ماندن در بصره یا رفتن مخیر کردند، اما او بی‌درنگ از بصره خارج شد و خود را در محلی بین بصره و کوفه به نام «ربذه» یا به قولی «ذی قار» به محضر امیرالمؤمنین (ع) رساند، او همین که نگاهش به جمال منور حضرت علی (ع) افتاد، اشک از چشمانش جاری شد و عرضه داشت: ای امیرالمؤمنین، ببینید با من چگونه رفتار کردند! تو مرا پیرمرد و با محاسن فرستادی اما اینک جوان و بی‌مو می‌یابی[۱۲]. امیرالمؤمنین (ع) وقتی او را این گونه دید، بسیار ناراحت شد و او را به پاداش و اجر معنوی بشارت داد. و به گفته ابومخنف حضرت سه مرتبه کلمه استرجاع ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ را بر زبان آورد و آنگاه وی تمام قضایای بصره را به سمع امام (ع) رساند[۱۳]. اندوه امام (ع) از این فاجعه ناگوار را می‌توان از نامه‌ای که برای جریر بن عبدالله بجلی که از زمان عثمان در مرز همدان حکومت می‌راند، دریافت؛ زیرا در آن نامه حضرت شکوه‌ای جان‌کاه از رفتار طلحه و زبیر و نقض عهد و پیمانشان را یادآور می‌شود و از رفتار ناپسند و غیر اسلامی و غیر انسانی آن دو با نماینده‌اش عثمان بن حنیف را یادآور می‌گردد[۱۴].[۱۵]

ابن حنیف در جنگ جمل و سرانجام او

عثمان بن حنیف وقتی در ذی قار یا ربذه خدمت امیرالمؤمنین (ع) شرفیاب و گزارش آنچه توسط ناکثین بر سر او و مردم آمده بود به سمع امام (ع) رساند، از همان جا با سپاه حضرت به بصره بازگشت و با سپاه جمل وارد نبرد شد و دلیل بر حضور وی در جنگ جمل، اشعاری است که ابن‌شهرآشوب از او نقل کرده است[۱۶]. ابن حنیف بعدها در کوفه ساکن شد و این که آیا در صفین و نهروان شرکت کرده یا نه در کتاب‌های تاریخ از او خبری نیامده است و او سرانجام در زمان حکومت معاویه دار فانی را وداع گفت [۱۷].[۱۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. اسدالغابه، ج۳، ص۳۷۱؛ و ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۰۵.
  2. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۹۶۶.
  3. رجال طوسی، ص۴۷، ش۱۱؛ رجال برقی، ص۴؛ الاختصاص ص۳؛ الجمل، ص۱۰۵؛ رجال کشی، ص۳۸، ح۷۸.
  4. «أَهْلُ بَيْتِي نُجُومُ الْأَرْضِ فَلَا تَتَقَدَّمُوهُمْ وَ قَدِّمُوهُمْ فَهُمُ الْوُلَاةُ مِنْ بَعْدِي»
  5. «عَلِيٌّ وَ الطَّاهِرُونَ مِنْ وُلْدِهِ»
  6. احتجاج طبرسی، ج۱، ص۷۹.
  7. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۹۶۶-۹۶۷.
  8. ر. ک: نهج البلاغه، نامۀ ۴۵.
  9. وَ حَسْبُكَ عَاراً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ *** وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ
  10. نهج البلاغه، نامۀ ۴۵.
  11. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۹۶۷-۹۷۲.
  12. کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۶؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۸۰؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۹، ص۳۲۱.
  13. شرح ابن ابی الحدید، ج۹، ص۳۲۱.
  14. ر. ک: رقعة صفین، ص۱۵.
  15. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۹۷۳-۹۷۴.
  16. مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۳، ص۱۶۳.
  17. اعیان الشیعه، ج۸ ص۱۴۲.
  18. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۹۷۴.