آراستگی و پیراستگی در معارف و سیره نبوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۳ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۰۷ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

در اسلام به آراستگی ظاهر، بسیار توصیه شده است. مسلمانان موظف‌اند به وضع ظاهری خود رسیدگی کنند، خود را در آینه ببینند و سر و صورت خود را مرتب و آراسته نمایند. بی‌شک همه انسان‌ها آراستگی و مرتب بودن را دوست دارند و از ژولیدگی و غیر مرتب بودن متنفرند. اگر انسان ظاهر خود را مرتب کند، بهتر می‌تواند با دیگران رابطه برقرار کند و دیگران هم علاقه‌مندند با چنین افرادی در ارتباط باشند. در قرآن کریم خطاب به همه انسان‌ها چنین آمده است. ای فرزندان آدم! زینت و زیورهای خود را در حین عبادت همراه خود بردارید: ﴿يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ[۱].

پیامبر اسلام (ص) فرمود: خداوند بلندمرتبه چرک، کثافت و ژولیدگی را دوست نمی‌دارد: «إنّ اللَّه تعالى يبغض الوسخ و الشّعث»[۲]. مفهوم حدیث این‌گونه است که خداوند نظافت و آراستگی را دوست دارد[۳].

زیبایی و جمال از صفات ذات مقدس باری تعالی است. خداوند خود زیباست و زیبایی را نیز دوست دارد[۴]. از این رو، در کنار توصیه‌هایی که به تلاش برای کسب زیبایی درونی شده، در متون دینی از زیبایی ظاهری نیز غفلت نشده است. در آیه‌ای می‌خوانیم: ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ[۵].[۶]

پیامبر اکرم(ص) علاوه بر آراستگی به مکارم اخلاق که برای تحقق بخشیدن آنها برانگیخته‌های شده بود، به پاکیزگی و پیراستگی ظاهر نیز بسیار توجه می‌کرد. بی‌شک، آموزه‌های نبوی(ص) درباره زیبایی و آراستگی ظاهری و خو گرفتن به آداب و سنن پیامبر(ص) و آراستگی به اخلاق و سنن ظاهری و باطنی آن حضرت، کمال نهایی و آخرین هدف انسان‌ها است و سعادت دنیا و آخرت را به همراه دارد[۷].

آرایش و پیراستگی در سیره رسول خاتم(ص)

رسول خدا(ص) به پاکیزگی و آراستگی ظاهر خویش بسیار اهمیت می‌داد و پیوسته بر لزوم آراستگی و زینت مسلمانان نیز تأکید می‌فرمود. آن حضرت، هر روز در آینه نگاه می‌کرد و موهای سرش را شانه می‌زد [۸]. گاهی نیز برای مرتب کردن موهای خود در آب می‌نگریست[۹]. از امیرمؤمنان(ع) نیز روایت شده است که پیامبر خدا(ص) موهای خود را شانه کرده، بیشتر اوقات آن را با آب صاف می‌کرد و می‌فرمود: آب برای خوشبو کردن مؤمن، کافی است[۱۰].

آن حضرت، خود را نه تنها برای خانواده‌اش بلکه برای یارانش نیز می‌آراست. روزی عایشه دید که رسول خدا(ص) پیش از رفتن نزد یارانش در ظرف آبی نگاه می‌کند و موهایش را مرتب می‌سازد؛ پس گفت: "پدر و مادرم به فدایت! در آب نگاه می‌کنی و موهایت را منظم می‌کنی؛ در حالی که تو پیامیر(ص) و بهترین خلق خدایی؟" رسول اکرم(ص) فرمود: خداوند دوست دارد هنگامی که بنده‌ای نزد برادرانش می‌رود، خود را برای آنان بیاراید و زیبا سازد[۱۱].

نبی اکرم(ص) موهای سرش را که از نرمه گوشش تجاوز نمی‌کرد[۱۲] هر روز با شانه مرتب و هر روز دوبار محاسن خویش را شانه می‌کرد[۱۳]. آن بزرگوار، موهای سر و محاسنش را با سدر[۱۴] یا گل خطمی می‌شست[۱۵] و به آن روغن می‌مالید و روغن زدن به مو را دوست داشت و از ژولیدگی بدش می‌آمد[۱۶]. حضرت، موی زیبا را پوششی خدایی می‌دانست و به مسلمانان سفارش می‌کرد که به موهای خود رسیدگی کنند[۱۷].

رسول خدا(ص) درباره داشتن محاسن و آراستگی آن تأکید داشت و می‌فرمود: آتش‌پرست‌ها ریش خود را می‌تراشند و سبیل را پرپشت می‌سازند و ما سبیل خود را کوتاه کرده، محاسن را بلند می‌سازیم[۱۸]. با این حال، مسلمانان را از بلند کردن بیش از حد ریش و ژولیدگی آن، برحذر می‌داشت. نقل شده است، روزی ایشان مردی را دید که موهای صورتش بلند و ژولیده بود، پس فرمود: چه ضرر داشت اگر این مرد، ریش خود را اصلاح می‌کرد؟ آن مرد، چون سخن پیامبر(ص) را شنید، رفت و ریش خود را اصلاح کرد و سپس نزد آن حضرت بازگشت، خاتم انبیا(ص) وقتی او را دید، فرمود: این گونه اصلاح کنید[۱۹]. همچنین ایشان بر کوتاه کردن سبیل تأکید داشت و می‌فرمود: شارب و موی خود را بچینید و خود را بر این کار مجبور کنید؛ این کار بر زیبایی شما می‌افزاید[۲۰]. حضرت رسول(ص) کوتاه کردن موی سبیل را به گونه‌ای که لب آشکار شود؛ از سنت‌های خود بر می‌شمرد[۲۱]. رسول خدا(ص) خضاب می‌کرد[۲۲] و به مسلمانان نیز توصیه می‌فرمود که موهای خود را رنگ کنند. خاتم انبیا(ص) معمولا با حنا و کتم (نوعی رنگ) موهای سر و صورتش را رنگ می‌کرد[۲۳] و می‌فرمود: بهترین رنگی که می‌توانید با آن موهای سپید خود را بدان رنگ خضاب کنید، حنا و کتم است[۲۴]. رسول خدا(ص) دوست داشتنی‌ترین رنگ‌ها را برای خضاب، رنگ مشکی می‌دانست[۲۵] و می‌فرمود: رنگ مشکی، نور اسلام و ایمان، و سبب محبت زنانتان و ترس دشمنانتان است[۲۶].

روایت شده است که روزی مردی نزد پیامبر(ص) آمد، در حالی که ریش‌هایش را با رنگ زرد، خضاب کرده بود؛ آن حضرت فرمود: "سیمای او چه قشنگ است". روز دیگر، آن مرد در حالی نزد پیامبر(ص) آمد که ریش خود را با حنا سرخ کرده بود. فرستاده خدا(ص) فرمود: این، زیباتر است. روز دیگر، آن مرد در حالی به دیدار پیغمبر(ص) آمد که ریش خود را سیاه کرده بود. پیامبر(ص) خندید و فرمود: رنگ مشکی از آن دو رنگ بهتر است[۲۷]. طبق برخی روایات، آب سدر هم از چیزهایی بود که رسول خدا(ص) برای رنگ کردن ریش خود از آن بهره می‌گرفت[۲۸].

نبی خدا مسواک می‌زد و دیگران را نیز به این کار بسیار سفارش می‌فرمود. آن بزرگوار، پیش از هر نماز[۲۹] و پیش از خواب[۳۰] و طبق نقلی، شبی سه بار مسواک می‌زد: یک بار پیش از خواب، یک بار وقتی که از خواب برای راز و نیاز برمی‌خاست و یک بار پیش از آنکه برای نماز صبح بیرون رود[۳۱]. همچنین می‌فرمود: آن قدر به مسواک زدن، فرمان داده شدم که ترسیدم بر من واجب شود[۳۲]. آن بزرگوار، ناخن‌هایش را نیز به طور مرتب، هر جمعه پیش از نماز کوتاه می‌کرد[۳۳].

لباس‌هایش در حین سادگی همواره پاکیزه بود و دیگران را نیز به نظافت لباس‌ها توصیه می‌کرد[۳۴] و می‌فرمود: "لباس‌هایتان را تمیز و موهای خود را کوتاه کنید و مسواک بزنید و آراسته و پاکیزه باشید؛ زیرا یهودیان چنین نمی‌کردند و زنانشان منحرف شدند" [۳۵]؛ در برخی منابع نقل شده است، زمانی که نمایندگان دیگر قبایل به نزد ایشان وارد می‌شدند، ایشان زیباترین و بهترین لباسش را می‌پوشید و اصحاب را نیز به این کار دستور می‌داد[۳۶]. خاتم رسولان(ص) پوشیدن کفش خوب و مناسب را هم از مصادیق آراستگی برمی‌شمرد و کفش خوب را ‌خلخال زینت مردان معرفی می‌کرد[۳۷].

محبوب‌ترین چیزها نزد رسول خدا(ص) عطر بود و آن را بسیار دوست داشت[۳۸] و برای تهیه آن، بیش از خوراک، هزینه می‌کرد[۳۹]. استفاده ایشان از عطر به حدی بود که به خاطر کثرت استفاده از آن رنگ محاسن و موی سر ایشان به رنگ سرخ تغییر یافته بود[۴۰]. هنگامی که از خانه خارج می‌شد، مردم از بوی خوش آن حضرت می‌فهمیدند که آمده است[۴۱] و از بوی عطرش می‌فهمیدند که از چه مکانی عبور کرده است[۴۲]. گفته‌اند، هدیه عطر از چیزهایی بود که حضرت، آن را رد نمی‌کرد[۴۳]. رسول خدا(ص) بوی خوش را دوست داشت و خوش نداشت که از وی بوی آزاردهنده‌ای به مشام برسد[۴۴]؛ از این رو، همواره خود را خوشبو و از خوردن سیر و پیاز و تره به علت بوی بدشان خودداری می‌کرد[۴۵] و غذایی را هم که در آن سیر بسیار داشت، نمی‌خورد تا مردم را از بوی بدش آزرده‌خاطر نسازد[۴۶]. به همین خاطر، رسول اکرم(ص) حتی از عسلی که در آن مغافیر[۴۷] وجود داشت، نمی‌خورد[۴۸].

رسول خدا(ص) روزهای جمعه و عیدهای فطر و قربان با وضعی بهتر و آراسته‌تر از روزهای دیگر میان مردم ظاهر می‌شد. آن حضرت پس از اصلاح و غسل، ناخن‌هایش را کوتاه می‌کرد، لباس نو می‌پوشید[۴۹]، مسواک می‌زد[۵۰] و به موهایش روغن می‌زد و آنها را معطر می‌کرد[۵۱]. اگر آن حضرت، عطری نمی‌یافت، روسری معطر زنان خود را با آب، ‌‌‌تر می‌کرد و سپس آن را به صورت خویش می‌کشید تا اینکه بدنش معطر شود[۵۲] و یا اینکه بر لباس رنگ‌شده با زعفران، آب می‌پاشید و سپس آن را به صورت و دست خود می‌‌کشید[۵۳]. رسول اکرم(ص) علاوه بر لباس‌های روزمره، دو جامه و عمامه داشت که مخصوص روزهای جمعه بود[۵۴].[۵۵].[۵۶]

موارد نهی شده

رسول خدا(ص) با اینکه بر آراستگی‌ها و زیبایی‌های مشروع تأکید داشت، اما مسلمانان، اعم از زن یا مرد را از برخی آراستگی‌ها و زینت‌های حرام برحذر می‌داشت. ایشان مردان را از پوشیدن لباس‌های ابریشمی، دیبا و خز نهی می‌کرد[۵۷] و استفاده از طلا را برای زینت بر مردان ممنوع می‌دانست. آن حضرت، طلا را زینت مشرکان و نقره را زیور مردان مسلمان معرفی کرده است[۵۸].

همچنین رسول خدا(ص) زنان را نهی می‌کرد که زینت و بوی خوش را برای غیر شوهرانشان استفاده کنند[۵۹] و به آنان سفارش می‌فرمود که پس از استفاده از بوی خوش در نماز جماعت حاضر نشوند[۶۰]. آن بزرگوار، گناه رساندن بوی خوش به مشام مردان نامحرم را همتای عمل زشت زنا برشمرده است[۶۱].[۶۲]

شاخص‌های آراستگی

شانه کردن موی سر و صورت

در سیره و منطق عملی پیامبر اسلام آمده است: حضرت عادتش این بود که به آینه می‌نگریست، موی سرش را صاف می‌کرد و شانه می‌زد. چه بسا این کار را در برابر آب انجام می‌داد و نه تنها خاندان خود، بلکه برای اصحاب خویش نیز تجمل کرده، می‌فرمود، خدا دوست دارد که بنده‌اش وقتی برای دیدن برادرانش از خانه بیرون می‌رود، خود را آماده و زینت کند[۶۳].

در روایات در خصوص ملاقات با دیگران حتی آشنایان و نزدیکان سفارش شده شخص، باید خود را بیاراید و با آمادگی به ملاقات دیگران برود. پیامبر اسلام (ص) فرمود: خدا دوست دارد که هرگاه مؤمنی به ملاقات مؤمن دیگری می‌رود با آمادگی و آراستگی برود[۶۴].

گاه عدم آراستگی انسان به دلیل ژولیدگی موست. در سیره پیامبر اسلام (ص) آمده است که حضرت روزی مردی ژولیده‌ای را دید که موهای سرش نامرتب بود، فرمود: آیا این شخص چیزی نمی‌یافت، تا با آن موهایش را مرتب و شانه نماید: «رأی رسول الله - جلا شعثا - قد تفرق شعره فقال: أما کان یجد هذا ما یسکن به شعره»[۶۵].[۶۶]

پیامبر اکرم(ص) تا چه میزان اجازه می‌داد موی سر و محاسن مبارکش بلند باشد. این مسئله از آن‌روی دارای اهمیت است که امروزه سبک‌ها و شیوه‌های گاه عجیبی در آرایش و اصلاح موی سر و محاسن به چشم می‌خورد. از این رو، شناخت اصل و معیار موجود در سیره نبوی(ص) در این زمینه راهگشاست؛ به ویژه آنکه گاه برخی روایاتِ سیره، بدون تحلیل و نقّادی درست، مستمسَک برخی از این افراد قرار می‌گیرد[۶۷].

روایات رسیده از اهل بیت(ع) در این زمینه گویای آن است که پیامبر اکرم(ص) در بلند یا کوتاه کردن موی سر معتدل و میانه‌رو بوده؛ آن‌گونه که بلندی موی حضرت حداکثر تا نرمه گوش او می‌رسیده است. ایوب بن هارون از امام صادق(ع) پرسید: آیا رسول خدا(ص) موی خود را از فرق سر باز می‌کرد؟ حضرت پاسخ داد: «خیر؛ زیرا موی سر آن حضرت از نرمه گوشش نمی‌گذشت»[۶۸]. در روایت دیگری، امام صادق(ع) مشهور بین مردم آن زمان را مبنی بر اینکه پیامبر(ص) فرق سر باز می‌کرد، تکذیب نمود و فرمود: پیامبر(ص) فرق سر باز نکرد و انبیا موی سر نگه نمی‌داشتند [=بلند نمی‌کردند][۶۹].

میزان یاد شده درباره موی سر پیامبر اکرم(ص) به جز آنچه گذشت، در گزارش هند بن ابی‌هاله[۷۰] و انس بن مالک[۷۱] نیز آمده است. افزون بر این، در روایت انس بن مالک آمده که موهای حضرت نه به حالت فِر و گِرد بود و نه نرم و فروهشته.

برخلافِ آنچه گذشت، بر پایه برخی از روایات ـ که معمولاً در منابع غیر شیعی نقل شده ـ موی سر پیامبر(ص) از حدّ نرمه گوش نیز می‌گذشته و گاه به حدی بلند می‌شده که بر شانه‌ها می‌ریخته و حتی آن حضرت در دو یا چهار دسته، موی خود را می‌بسته است. بنا بر روایت عایشه، موی سر حضرت بیش از حدّ بناگوش بوده[۷۲] و در روایتی دیگر از بُراء بن عازب، موی سر حضرت به دوش او می‌رسیده است[۷۳]. از أم هانی نیز نقل شده که پیامبر اکرم(ص) چهار گیسوی بافته داشت[۷۴]. ابن شهر آشوب در ذیل این روایت می‌گوید: «صحیح آن است که آن حضرت دو دسته گیسو داشت و آن رسمی بود از هاشم، جد اعلای آن حضرت»[۷۵]. از ابن عباس نیز نقل شده که پیامبر اکرم(ص) در ابتدا چون مشرکان فرق سر باز می‌کردند و اهل کتاب چنین نمی‌کردند، برای مخالفت با مشرکان و موافقت با اهل کتاب، فرق باز نمی‌کرد، اما بعدها فرق سر باز نمود[۷۶].

بی تردید هیچ‌یک از روایات یادشده هم‌سنگ با روایات رسیده از اهل بیت(ع) در این باره نیست؛ چراکه اهل یک خانه به آنچه در آن است، آگاه‌ترند[۷۷] و اهل بیت(ع) بهتر از دیگران می‌توانند جدّشان رسول الله(ص) را معرفی نمایند. بدین لحاظ، اگر بعضی از روایات پیش‌گفته را نخواهیم حمل بر این کنیم که برخی پس از رسول خدا(ص) بر آن بودند تا مرتبت آن حضرت را پایین آورند، ناچاریم این امر را توجیه کنیم؛ بدین بیان که شاید بتوان بلندی موی پیامبر(ص) را مربوط به آن یک سالی دانست که پیامبر(ص) پس از صلح حدیبیه تا عمرة القضاء، موی سر را کوتاه نکرد؛ چراکه طبق وعده الهی مطمئن بود سرانجام داخل مسجدالحرام شده و حلق خواهد کرد و همین‌گونه هم شد.

این معنا در روایت ابوبصیر از امام صادق(ع) نیز آمده است که ایشان باز کردن فرق (برای مردان) را سنت نمی‌دانست و می‌فرمود: رسول خدا(ص) تنها در آن موقعیت خاص (بین حدیبیه تا عمرة القضا) ناچار شد موی خود را بلند، و فرق باز کند[۷۸].

با توجه به آنچه گذشت، روایت ابوبصیر از امام صادق(ع) می‌تواند توجیهی برای دیگر روایات یادشده باشد، اما روایت ام‌هانی پذیرفتنی نیست؛ چنان‌که ابن شهر آشوب نیز از پذیرش آن اجتناب کرده و تعبیر دیگری آورده است؛ زیرا اینکه رسول خدا(ص) چهار گیسوی بافته داشته، در تعارض با روایاتی است که از اهل بیت(ع) نقل شده است. به واقع در طول یک سالِ یادشده، نهایتاً از روایت ابوبصیر می‌توان بلندی مو و فرق باز کردن را استنباط کرد. سخن این شهر آشوب نیز به معنای دو دسته مو و دو زلف است که قابل حمل بر همان فرق بازکردن و دو نیمه کردن موهاست. اما روایت ابن عباس را می‌توان چنین تفسیر کرد که پیامبر اکرم(ص) پیش از حدیبیه فرق باز نمی‌کرد؛زیرا موی بلندی نداشت. اما در طول یک سال پس از حدیبیه، چون موی حضرت بلند شده بود، فرق باز کرد.

بدین ترتیب، حضرت همواره یک اصل را رعایت می‌کرد و آن اصلاح و مرتب کردن مو و پرهیز از بلند کردن آن در حد غیر متعارف (بیشتر از حدّ گوش) بوده است. هنگامی که رسول خدا(ص) نگاهش به مردی با ریش بلند افتاد که نامرتب و اصلاح ناکرده بود، فرمود: «این چه وضعیتی است؟! ای کاش وی ریش خود را اصلاح می‌کرد!» این سخن چون به گوش آن مرد رسید، ریش خود را اصلاح و کوتاه کرد و سپس به نزد پیامبر(ص) رفت. حضرت چون او را دید، فرمود: «این چنین عمل کنید»[۷۹].

در زمینه کوتاه کردن شارب (سِبیل)، تأکیداتی خاص در سنت نبوی(ص) به چشم می‌خورد؛ چنان که می‌فرماید: مجوس ریش خود را تراشیده و سبیل خود را رها کرده و زیاد می‌کنند، ولی ما سبیل خود را کوتاه کرده و محاسن را وامی‌گذاریم[۸۰].

در بیان دیگری فرمود: سبیل‌ها را کوتاه کرده و محاسن را رها کنید و خود را به یهود شبیه نسازید[۸۱]. خود حضرت نیز چنین رفتار می‌کرد. در روایتی از امام صادق(ع) چنین آمده است: کوتاه کردن موی شارب به گونه‌ای که خط لب بالا آشکار شود، از سنت [[[نبوی]](ص) است[۸۲].

گفتنی است محاسن در مردان، بر اساس روایات معصومین(ع) نهایتاً باید در حدی باشد که چون در مشتِ دست قرار گیرد، از آن تجاوز نکند[۸۳].

به جز آنچه گذشت، اهتمام پیامبر اکرم(ص) به اصلاحِ به موقعِ موی سر و ریش را می‌توان از روایتی دریافت که طبق آن، ایشان در سفرها چند چیز را همواره به همراه داشت: شیشه روغن، سرمه‌دان، قیچی، آینه، مسواک و شانه[۸۴].[۸۵]

در زمینه شانه کردن نیز روایات جالبی در دست است، حاکی از آنکه شانه زدن موها از عادات و اخلاق دائمی پیامبر اکرم(ص) بوده است. چنان‌که پیش‌تر گفته آمده، حضرت همواره - حتی در سفرها - شانه خود را به همراه داشت. بر پایه برخی روایات، رسول خدا(ص) پس از شانه زدن، شانه را زیر بالش خود می‌نهاد[۸۶]. این روایت می‌تواند بیانگر آن باشد که حضرت پیش از خواب نیز موهای خود را شانه می‌کشید (به منظور آراستگی برای همسر و نیز رسیدن اکسیژن کافی به موها و پوست سر). آن حضرت محاسن خود را زیاد شانه می‌کرد[۸۷]؛ به گونه‌ای حداقل دو بار در روز شانه می‌کشید[۸۸] و می‌فرمود: «کسی که هفت بار شانه را بر سر و ریش خود بکشد، بیماری او را نرسد»[۸۹].

حضرت شانه زدن را سبب دفع بیماری وبا می‌دانست[۹۰]. این روایات، بی‌تردید به نقش بهداشتی شانه زدن در دفع بیماری‌هایی اشاره دارد که از ناحیه بی‌توجهی به موها نصیب انسان می‌شود.

شیوه شانه زدن محاسن توسط حضرت نیز چنین بود که چهل بار زیر محاسن و هفت بار روی آن را شانه می‌زد و می‌فرمود: «این کار موجب افزونی ذهن (= حافظه) و زوال بلغم می‌شود»[۹۱]. از آنجا که رسول خدا(ص) خود مقید به مرتب کردن ظاهر خود بود، کسانی را که چنین نبودند، ملامت می‌کرد. از این رو، هنگامی که مردی را با موی سرِ آشفته، لباس چرک و ظاهری نامناسب دید، به او فرمود: «بهره‌مندی از ظاهری نیکو نیز جزء دین‌داری است»[۹۲].[۹۳]

کوتاه کردن و اصلاح نمودن مو

پیامبر اسلام فرمود: جامه‌هایتان را بشویید، موهایتان را کوتاه کنید، مسواک بزنید، آرایش کنید و خود را پاکیزه نگه دارید. بنی‌اسراییل این کارها را نکردند، آن‌گاه زنانشان زناکار شدند: «اغسلوا ثيابكم و خذوا من شعوركم و استاكوا و تزيّنوا و تنظّفوا فإنّ بني إسرائيل لم يكونوا يفعلون ذلك فزنت نساؤهم»[۹۴].

این حدیث شریف به نکته‌ای بسیار ظریف اشاره دارد و آن این که شوهران باید متوجه دنیای تجمل و آرایش زنان باشند، آنها همان‌گونه که دوست دارند خودشان زیبا باشند و همواره لباس خوب بر تن کنند، دوست دارند شوهرانشان نیز مرتب و تمیز باشند. در جامعه ما مردم کمتر به این امر توجه می‌کنند؛ لذا خوب است انسان این نکته را رعایت کند[۹۵].

روغن زدن موها

روغن مالیدن به موی سر و محاسن، از دیگر جلوه‌های بهداشت و آراستگی در پیامبر اکرم(ص) بوده؛ به گونه‌ای که در سفرها نیز همواره شیشه روغن را به همراه می‌برد[۹۶]. از جمله هدایایی نیز که توسط آن حضرت رد نمی‌شده، روغن بوده است[۹۷]. از برخی روایات چنین برمی‌آید که سبب اصلی این کارِ حضرت، پرهیز از «شَعَث» بود؛ یعنی ژولیدگی، به هم ریختگی، به هم چسبیدگی، آشفتگی و پریشانی. در روایتی آمده است: «رسول خدا(ص) روغن [مالیدن] را دوست داشت و از «شَعَث» اکراه داشت»[۹۸]. اما امروزه گاه روغن مالیدن به موی سر سبب پدید آمدن چهره‌های عجیبی می‌شود که نمی‌توان آنها را منطبق بر سیره نبوی(ص) دانست.

پیامبر اکرم(ص) روغن [مالیدن] را موجب زوال بدبختی و فقر معرفی می‌کرد[۹۹]. گویا این از آن روی بوده که ژولیده و نامرتب بودن ـ که نشانه‌ای از فقر و بیچارگی است ـ با این کار از آدمی دور می‌شود و طبیعتاً بنده‌ای بیشتر مشمول توجه الهی قرار می‌گیرد که از نعمت‌های ظاهری ـ از جمله آراستگی و جمال ـ غافل نباشد.

گونه‌های مختلف روغن، مورد استفاده آن حضرت بود[۱۰۰]، اما ایشان روغن بنفشه را برتر می‌دانست[۱۰۱]. حضرت ابتدا ابرُوان و سپس شارِب (سبیل) را روغن می‌مالید و در ادامه نیز آن را داخل بینی کرده، می‌بویید و سپس سر را روغن می‌مالید گاه برای رفع سردرد ابروان را روغن می‌مالید و سپس با روغنی دیگر شارب را[۱۰۲]. اینکه حضرت روغن را می‌بویید، می‌تواند حاکی از آن باشد که دلیل دیگر روغن‌مالی - به جز آراستگی و ثمرات طبی- معطر کردن موها بوده است[۱۰۳].

اصلاح ریش

در روایات زیادی ذکر شده که ریش انسان نباید بیش از یک قبضه باشد. در سیره معصومین (ع) آمده است که آن بزرگواران ریش خود را اصلاح می‌کردند. از حضرت صادق (ع) روایت شده است که روزی پیامبر اسلام بر شخصی گذشتند که ریشی دراز داشت. حضرت فرمود: چه می‌شد، اگر این مرد ریش خود را اصلاح می‌کرد؟ چون آن مرد از این ماجرا آگاه شد، ریش خود را اصلاح نمود. آن‌گاه خدمت رسول خدا مشرف شد. حضرت وقتی ریش آن مرد را دید، به اصحاب فرمود: ریش را این‌گونه اصلاح کنید[۱۰۴].

انسان باید در گذاشتن ریش هم جنبه نظافت و تمیزی آن را مورد توجه قرار دهد و هم اندازه و زیبایی آن را که بیش از حد دراز نباشد مرتب و تمیز باشد[۱۰۵].

گرفتن سبیل و موی بینی

در سیره پیامبر گرامی اسلام (ص) آماده است که حضرت سبیل خود را می‌گرفت و به دیگران نیز سفارش می‌کرد، از موی شارب خود بگیرند تا حدی که لب آشکار گردد و این سنت است[۱۰۶]. در حدیثی معتبر از حضرت رسول روایت شده که فرمود: باید هر کس موی شارب و موی بینی را بگیرد و به احوال بدن خود بپردازد، که اینها باعث زیادتی زیبایی اوست[۱۰۷].[۱۰۸]

گرفتن ناخن

از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: از جمله مستحبات و سنت پیامبر، گرفتن ناخن است[۱۰۹]. اگر ناخن‌ها گرفته نشود، زیر آن میکروب و کثافت جمع می‌شود که هم برای سلامتی انسان زیان دارد و هم با آراستگی و رعایت بهداشت و نظافت ناسازگار است.

پیامبر گرامی فرمود: گرفتن ناخن، موجب از بین رفتن دردهای بزرگ می‌شود و روزی را فراخ می‌کند. «تَقْلِيمُ الْأَظْفَارِ يَمْنَعُ الدَّاءَ الْأَعْظَمَ، وَ يُدِرُّ الرِّزْقَ»[۱۱۰].[۱۱۱]

لباس نو و فاخر پوشیدن

در تعلیم پیامبر اسلام به امیر المؤمنین آمده است که هرگاه لباس جدید به تن کردید، بگویید: سپاس خدای را که مرا با لباس پوشاند تا در میان مردم خودم را با آن بیارایم...[۱۱۲]. طبق احادیث معتبر اگر انسان توانایی داشته باشد، مستحب است لباس نو، زیبا و تمیز بپوشد. البته به شرط اینکه از راه حلال به دست آورده باشد و مناسب شأن او باشد. این امر موجب خشنودی پروردگار می‌شود، اما اگر ناتوان باشد، باید قناعت کند، و به اندازه توان خود لباس تهیه کند و در پاکیزگی آن بکوشد[۱۱۳].[۱۱۴]

پاکیزگی لباس

لازم نیست انسان همواره لباس نو بپوشد، بلکه مهم پاکیزگی لباس است که یکی از شاخص‌های مهم آراستگی است و نقش مؤثر در ارتباط فرد با دیگران دارد. همه افراد دوست دارند خود پاکیزه باشند و با افراد پاکیزه ارتباط داشته باشند. رسول خدا روزی مردی را دید که لباس کثیف به تن داشت، آن‌گاه فرمود: آیا این مرد آبی ندارد تا لباسش را با آن بشوید؟[۱۱۵] در حدیثی از پیامبر نقل شده است: هر کس لباسی را که می‌پوشد باید نظیف و پاکیزه کند: «مَنِ اتَّخَذَ ثَوْباً فَلْيُنَظِّفْهُ»[۱۱۶].[۱۱۷]

پرهیز از پوشیدن لباس شهرت

در پوشیدن لباس باید به چند چیز توجه شود: یکی این که، پوشش اسلامی در آن رعایت شود؛ یعنی جاهایی که عورت محسوب می‌گردد، واجب است پوشانده شود. دوم این که لباسی را که می‌پوشد، باید تمیز و مرتب باشد. سوم این که لباسش برای شهرت نباشد؛ یعنی نباید لباسی بر تن کند که تفاوت آن با لباس‌های دیگر از دور پیدا باشد؛ برای مثال در جامعه‌ای که مردم لباس قرمز نمی‌پوشند ما نیز از آن فرهنگ پیروی کرده، از پوشیدن لباس قرمز بپرهیزیم. در حدیثی از امیرالمؤمنین (ع) آمده است: پیامبر اسلام مرا نهی نمود از اینکه لباس شهرت به تن نمایم: «نَهَانِي رَسُولُ اللَّهِ (ص)عَنْ لُبْسِ ثِيَابِ الشُّهْرَةِ»[۱۱۸]. از امام صادق (ع) روایت شده است که حضرت فرمود: خداوند لباس شهرت را دوست ندارد: «إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ شُهْرَةَ اللِّبَاسِ»[۱۱۹].[۱۲۰]

زدودن بوی بد از بدن

مردم برای کشیدن سیگار هم وقت کافی دارند و هم پول کافی، اما وقتی مسئله مسواک به میان می‌آید، دیگر نه وقتی کافی دارند و نه حاضرند پولی بابت آن بپردازند؛ درحالی‌که سیگار هم ضرر مالی و هم ضرر جانی دارد و از آن طرف مسواک موجب سلامتی‌اش می‌شود و در اسلام مسواک زدن از مستحبات مؤکد و بسیار به آن سفارش شده است.

یکی از اموری که در ایجاد و استحکام روابط اجتماعی نقشی مهم دارد، زدودن بوی بد از بدن است. بوی بد به دلیل امور زیادی به وجود می‌آید که در ذیل به برخی از آنها اشاره می‌شود:

  1. عدم نظافت لباس: ممکن است بوی بد به دلیل کثیفی لباس انسان باشد که انسان باید همواره بکوشد جامه‌اش را پاکیزه نگه دارد تا زمینه بوی بد از بین برود. در قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم (ص) آمده است: لباست را از هر عیب و آلایش پاکیزه نگه دار: ﴿وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ[۱۲۱].
  2. مسواک نکردن: مسواک نزدن از دیگر عواملی است که موجب بوی بد در انسان می‌شود. پیامبر اسلام (ص) فرمود: اگر ترس از مشقت نبود، مسواک را در موقع هر نماز واجب می‌کردم: «لَوْ لَا أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي لَأَمَرْتُهُمْ بِالسِّوَاكِ عِنْدَ كُلِّ صَلَاةٍ»[۱۲۲]. حضرت در وصیت خود به امیر المؤمنین (ع) فرمود: موقع هر نماز مسواک نما: «عَلَيْكَ بِالسِّوَاكِ لِكُلِّ صَلَاةٍ»[۱۲۳]. پیامبر اسلام (ص) در جای دیگر می‌فرماید: پیوسته جبرائیل مرا به مسواک زدن توصیه می‌کرد، تا آنجا که تصور کردم آن را از واجبات خواهد شمرد: «مَا زَالَ جَبْرَئِيلُ يُوصِينِي بِالسِّوَاكِ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَيَجْعَلُهُ فَرِيضَةً»[۱۲۴]. همچنین آمده است که پیامبر بارها سفارش می‌فرمود، دندان‌های خود را مسواک بزنید و از این طریق دهان خود را پاکیزه نمایید: «طيّبوا أفواهكم بالسّواك»[۱۲۵].
  3. عرق کردن: انسان با شستن بدن، زمینه بوی بد را از بین برد. در حدیثی از امام علی (ع) آمده است که فرمود: بوی بد را که موجب اذیت دیگران می‌شود با آب تمیز کرده، از بین ببرید: «تَنَظَّفُوا بِالْمَاءِ مِنَ النَّتْنِ الرِّيحِ الَّذِي يُتَأَذَّى بِهِ»[۱۲۶].
  4. خوردن سیر: در اسلام از خوردن سیر در مواردی که موجب اذیت دیگران گردد، نهی شده است. در سیره عملی پیامبر (ص) آمده است که حضرت سیر، پیاز و تره بد بو تناول نمی‌کرد[۱۲۷].
  5. ازاله موی زیر بغل: در روایات آمده است که امیر مؤمنان فرمود: ازاله موی زیر بغل بوی گند را از انسان زایل می‌سازد و نظافت و سنتی است که رسول خدا (ص) به آن فرمان داده است[۱۲۸]. پیامبر اسلام فرمود: موهای زیر بغل خود را نگذارید دراز گردد؛ زیرا این کار موجب می‌شود تا شیطان (میکروب) در آنجا جمع شود[۱۲۹].

بسیار روشن است هر چیزی که موجب نفرت مردم شود، فاصله گرفتن از آن طبیعی است. اما اگر زمینه‌ای وجود داشته باشد که موجب کشش و میل انسان به آن سمت‌وسو شود، آن چیز برای مردم خوشایند می‌گردد. افرادی موفق‌اند که چنین زمینه‌هایی را در برقراری روابط ایجاد کنند[۱۳۰].

استعمال بوی خوش

انسان علاوه بر این که باید بکوشد بوی بد را از خود بر طرف کند، مستحب است از عطر و بوی خوش استفاده کند. در روایات آمده است استفاده از بوی خوش از جمله اخلاق انبیاست[۱۳۱].

انس بن مالک می‌گوید: من ده سال در خدمت پیامبر بودم و در تمام این مدت عطر حضرت را استشمام می‌کردم: "صَحِبْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص)عَشْرَ سِنِينَ وَ شَمِمْتُ الْعِطْرَ كُلَّهُ"[۱۳۲].

امام صادق (ع) فرمود: از عادت همیشگی پیامبر این بود که با مشک خود را خوش‌بو می‌کرد: «وَ كَانَ (ص)يَتَطَيَّبُ بِالْمِسْكِ»[۱۳۳]. جالب است بدانید که پیامبر اسلام بیشتر از آن‌چه برای غذا مصرف می‌کرد، برای بوی خوش مصرف می‌نمود: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)يُنْفِقُ عَلَى الطِّيبِ أَكْثَرَ مِمَّا يُنْفِقُ عَلَى الطَّعَامِ»[۱۳۴].

پیامبر اسلام (ص) از بس عطر استفاده می‌کرد. حتی در شب تاریک بدون اینکه حضرت با چشم دیده شود، از بوی عطر شان شناخته می‌شد: «وَ كَانَ يُعْرَفُ فِي اللَّيْلَةِ الْمُظْلِمَةِ قَبْلَ أَنْ يُرَى بِالطِّيبِ فَيُقَالُ هَذَا النَّبِيُّ صل»[۱۳۵].

یکی دیگر از آداب پیامبر این بود که هرگاه کسی بوی خوش به وی تعارف می‌کرد از آن استفاده کرده، می‌فرمود: «هُوَ طَيِّبٌ رِيحُهُ خَفِيفٌ حَمْلُهُ»[۱۳۶]؛ این بویش خوش و حملش سبک و آسان است.

روشن است فردی که نطافت را رعایت نمی‌کند، در ایجاد ارتباط با دیگران شانس کمتری دارد و زیاد موفق نیست، اما کسی که بهداشت را خوب رعایت کند، در برقرار کردن روابط اجتماعی موفق‌تر خواهد بود، به ویژه اینکه بوی خوش استعمال کند، چون همه به‌طور فطری بوی خوش را می‌پسندند.

در اسلام به نظافت و بهداشت تأکید فراوان شده است. وضوی واجب و مستحب، پاک بودن لباس هنگام نماز، غسل واجب و مستحب، گرفتن ناخن‌ها، کوتاه کردن سبیل، زدودن موهای زاید زیر بغل، زدودن موهای زاید زیر ناف (عانه) و... که در اسلام آمده است، همه بیانگر اهمیت نظافت و بهداشت است[۱۳۷].[۱۳۸]

مرتب کردن ظاهر

توجه به وضعیت ظاهر و مرتب کردن آن در خانه یا به هنگام خروج از خانه، از دیگر مظاهر اخلاقِ تزین در پیامبر اکرم(ص) است. آن حضرت معمولاً از آینه استفاده و ظاهر را مرتب می‌نمود و چه بسا - در صورت نبود آینه - در آب زلال نگاه می‌کرد[۱۳۹]. این کار هم در محیط خانه و برای همسران و هم برای خروج از خانه و رفتن نزد اصحاب انجام می‌شد[۱۴۰]. هنگامی که یکی از همسران حضرت در این باره به ایشان عرض کرد: شما با اینکه بهترینِ خلق و پیامبر او هستید، برای خروج از خانه بر آب نظر می‌کنید؟ ایشان فرمود: خداوند دوست دارد که بنده‌اش به وقت حضور نزد برادرانش خود را آماده و آراسته کند[۱۴۱]. در همین راستا بود که آن حضرت حتی در سفرها آینه‌ای را به همراه داشت[۱۴۲].[۱۴۳]

خضاب کردن

حنا گذاشتن بر موها جزء سنت‌های رسولان الهی و ائمه(ع) دانسته شده[۱۴۴]؛ چنان‌که امام علی(ع) آن را «هدی محمد» (از هدایت‌های رسول خدا(ص)) معرفی کرده[۱۴۵] و امام صادق(ع) نیز بر سنت بودن آن تأکید کرده است[۱۴۶]. هنگامی که محمد بن مسلم از امام باقر(ع) درباره خضاب کردن پرسید، حضرت پاسخ داد: «پیامبر اکرم(ص) خضاب می‌کرد و این، موی حضرت است نزد ما!»[۱۴۷].

رسول خدا(ص) با گیاهی به نام «کَتَم»[۱۴۸] خضاب می‌کرد[۱۴۹] که با حنا مخلوط و موجب سیاهی موها می‌شده است. آن حضرت اصحاب و مسلمانان را نیز به این کار تشویق می‌فرمود و آن را «نور و اسلام و ایمان و سبب [فزونی] محبت همسران و موجب ترس در قلوب دشمنان» معرفی می‌کرد[۱۵۰].

در روایتی چنین می‌خوانیم که وقتی یکی از اصحاب رسول خدا(ص) محاسن خود را زردرنگ کرد، حضرت فرمود: «چه نیکوست». پس از مدتی آن را با حنا رنگ کرد و رسول خدا(ص) این بار پس از تبسمی فرمود: «این از آن نیکوتر است». آن مرد بار سوم نزد حضرت آمد و این‌بار محاسن خود را سیاه رنگ کرده بود. رسول خدا خندید و فرمود: «این از آن دو نیکوتر است»[۱۵۱].

آن حضرت هزینه کردن یک درهم برای خضاب را برتر از خرج یک درهم در راه خدا می‌دانست و برای خضاب کردن چهارده فایده را برمی‌شمرد[۱۵۲]؛ مانند: خوشبو شدن، زیبایی، زینت، نشاط مؤمنان و ناراحتی دشمنان. ناگفته نماند از برخی روایات برمی‌آید که خضاب کردن در صدر اسلام به عنوان حربه‌ای برای ارعاب دشمن مورد استفاده قرار می‌گرفته؛ زیرا موجب جوان و قوی نشان دادن مؤمنان می‌شد[۱۵۳].[۱۵۴]

انگشتر به دست کردن

از جمله زینت‌های مشترک بین زن و مرد، بهره‌گیری از انگشتر است، گرچه در نوع و شکل آن تفاوت‌های شرعی یا عرفی وجود دارد. سنت پیامبر - برخلاف پاره‌ای از جریانات انحرافی در ادوار پس از وی - بر آن بود که انگشتر را به دست راست کند[۱۵۵]. انگشتر حضرت معمولاً از جنس نقره[۱۵۶]، و نقش خاتم آن نیز «محمد رسول الله» بود[۱۵۷]. آن حضرت بر استفاده از عقیق سرخ تأکید داشت و آن را به امیرالمؤمنین علی(ع) سفارش می‌کرد[۱۵۸]؛ ضمن اینکه آن حضرت را از به دست کردن انگشتر طلا برحذر می‌داشت و می‌فرمود: «طلا زینت آخرت است»[۱۵۹].

انگشتر پیامبر اکرم(ص) گاه فاقد نگین و یا دارای نگینی سیاه با نقش یادشده بود[۱۶۰]. درباره فیروزه و یاقوت نیز روایاتی در منابع روایی وجود دارد[۱۶۱].[۱۶۲]

منابع

پانویس

  1. «ای فرزندان آدم! در هر نمازگاهی زیور خود را بردارید» سوره اعراف، آیه ۳۱.
  2. نهج الفصاحه، حدیث ۷۴۱.
  3. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص ۴۰.
  4. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ جَمِيلٌ يُحِبُّ الْجَمَالَ وَ يُحِبُّ أَنْ يَرَى أَثَرَ نِعْمَتِهِ عَلَى عَبْدِهِ». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۱۰۳).
  5. «بگو: چه کسی زیوری را که خداوند برای بندگانش پدید آورده و (نیز) روزی‌های پاکیزه را، حرام کرده است؟ بگو: آن (ها) در زندگی این جهان برای کسانی است که ایمان آورده‌اند، در روز رستخیز (نیز) ویژه (ی مؤمنان) است؛ این چنین ما آیات خود را برای گروهی که دانشورند روشن می‌داریم» سوره اعراف، آیه ۳۲.
  6. جباری، محمد رضا، سیره اخلاقی پیامبر اعظم، ص ۱۴۷.
  7. موسوی بردکشکی، سید جواد و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۷۶.
  8. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۳۴ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۵، ص۱۱.
  9. همان.
  10. محمد بن محمد کوفی، الجعفریات، ص۱۵۶؛ مکارم الاخلاق، ص۶۹ و محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱، ص۴۰۸.
  11. مکارم الاخلاق، ص۳۴ - ۳۵.
  12. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص۳۳۰؛ کلینی، الکافی، ج ۶، ص۴۸۵ و وسائل الشیعه، ج ۲، ص۱۰۹.
  13. مکارم الاخلاق، ص۳۳ و مستدرک الوسائل، ج ۱، ص۴۰۸.
  14. شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص۲۰؛ مکارم الاخلاق، ص۳۲ و مستدرک الوسائل، ج ۱، ص۳۸۷.
  15. فقه الرضاع ص۱۲۸ و مستدرک الوسائل، ج ۶، ص۴۴.
  16. مکارم الاخلاق، ص۳۳ و وسائل الشیعه، ج ۲، ص۱۵۷.
  17. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص۱۲۹؛ الجعفریات، ص۱۵۶؛ ابن ابی شیبه کوفی، المصنف، ج ۶، ص۵۹ و نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج ۱، ص۱۲۵.
  18. من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۱۳۰؛ مکارم الاخلاق، ص۶۷ و وسائل الشیعه، ج ۲، ص۱۱۶.
  19. الکافی، ج ۶، ص۴۸۸ و مکارم الاخلاق، ص۶۷.
  20. ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج ۱، ص۱۳۵؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۲، ص۱۶ و مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۱، ص۱۲۲.
  21. مکارم الاخلاق، ص۶۷ و حمیری قمی، قرب الاسناد، ص۱۲۲.
  22. الطبقات الکبری، ج ۱، ص۳۳۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص۱۲۲ و مکارم الاخلاق، ص۸۴.
  23. الطبقات الکبری، ج ۱، ص۳۳۷ - ۳۳۸؛ نویری، نهایة الإرب، ج ۱۸، ص۲۴۴؛ نورالدین هیثمی، مجمع الزوائد، ج ۵، ص۱۶۰ و صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص۳۴۳.
  24. الطبقات الکبری ج ۱،، صص ۳۳۸ ۳۴۰،. مسند احمد، ج ۵، ص۱۴۷ و عوالی اللآلی، ج ۱، ص۱۱۳.
  25. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۴۰.
  26. الکافی، ج ۶، ص۴۸۱ و مکارم الاخلاق، ص۷۹.
  27. مکارم الاخلاق، ص۷۸.
  28. الطبقات الکبری، ج ۱، ص۳۳۸؛ نهایة الإرب، ج ۱۸، ص۲۴۵ و سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص۳۴۳.
  29. مسند احمد، ج ۵، ص۴۱۰ و البخاری، صحیح، ج ۱، ص۲۱۴.
  30. مکارم الاخلاق، ص۳۹ و مستدرک الوسائل، ج ۱، ص۳۶۶.
  31. مکارم الاخلاق، ص۳۹ و مستدرک الوسائل، ج ۱، ص۳۶۶.
  32. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص۱۳؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۴۲۸ و ورام ابن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص۲۶۱
  33. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۸۶، ص۳۵۸ و مستدرک الوسائل، ج ۶، ص۴۶.
  34. الطبرانی، المعجم.، الکبیر، ج ۱۲، ص۳۰۲؛ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۲، ص۵۴۶ و مجمع الزوائد، ج ۵، ص۱۳۲.
  35. «اغْسِلُوا ثِيَابَكُمْ وَ خُذُوا مِنْ شُعُورِكُمْ وَ اِسْتَاكُوا وَ تَزَيَّنُوا وَ تَنَظَّفُوا فَإِنَّ بَنِي اسْرَائِيلَ لَمْ يَكُونُوا يَفْعَلُونَ ذَلِكَ فَزَنَتْ نِسَاؤُهُمْ»؛ المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۶، ص۶۴۰؛ الجامع الصغیر، ج ۲، ص۵۴۶ و شمس الدین محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۱۸، ص۲۵۹.
  36. الجامع الصغیر، ج ۲، ص۳۴۵.
  37. دعائم الاسلام، ج ۲، ص۱۶۴ و مستدرک الوسائل، ج ۳، ص۲۷۶.
  38. دعائم الاسلام، ج ۲، ص۱۶۴ و مستدرک الوسائل، ج ۳، ص۲۷۶.
  39. مکارم الاخلاق، ص۳۴
  40. الطبقات الکبری.، ج ۱، ص۳۳۷؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۱، ص۲۰۲ و تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۲، ص۱۵۴
  41. الکافی، ج ۶، ص۵۱۵ و وسائل الشیعه، ج ۳، ص۵۰۰.
  42. قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص۱۵۴ و قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء ص۲۸۷.
  43. الکافی، ج ۶، ص۵۱۳؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص۳۰۰ و وسائل الشیعه، ج ۲، ص۱۴۸.
  44. امتاع الأسماع، ج ۲، ص۱۹۱؛ مسند احمد، ج ۶، ص۲۴۹ و الطبرانی، المعجم الأوسط، ج ۳، ص۱۸۵.
  45. الجامع الصغیر، ج ۲، ص۳۵۹ و کنز العمال، ج ۷، ص۱۰۵.
  46. مسند احمد، ج ۵، ص۹۵؛ نسائی، سنن النبی، ج ۴، ص۱۴۸ و المعجم الکبیر، ج ۲، ص۲۲۷.
  47. مغافیر، چیزی که از گیاهان در شکم زنبوران عسل مانده و هنگام درست شدن عسل، در آن باقی می‌ماند؛ این ماده، بوی بدی به عسل می‌دهد.
  48. مکارم الاخلاق، ص۳۰ و وسائل الشیعه، ج ۲۵، ص۸.
  49. فقه الرضا، ص۱۲۸ - ۱۲۹ و بحارالانوار، ج ۸۶، ص۳۶۰.
  50. بحار الانوار، ج ۸۶، ص۳۵۸
  51. الطبقات الکبری، ج ۴، ص۱۱۳.
  52. الکافی، ج ۴، ص۵۱۱؛ مکارم الاخلاق، ص۴۱ و وسائل الشیعه، ج ۷، ص۳۶۵.
  53. من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص۴۲۵ و وسائل الشیعه، ج ۷، ص۳۶۵ - ۳۶۶.
  54. الدارقطنی، علل، ج ۷، ص۴۱ و محمد حسین طباطبایی، سنن النبی، ص۱۲۱
  55. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص۱۷۱ و بحارالانوار، ج ۱۶، ص۱۱۰.
  56. موسوی بردکشکی، سید جواد و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۷۶ ـ ۸۱.
  57. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص۷؛ امالی صدوق، ص۴۲۴ و مجموعه ورام، ج ۲، ص۲۵۸.
  58. الجامع الصغیر، ج ۱، ص۶۶۹ و کنز العمال، ج ۶، ص۶۷۵.
  59. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص۶؛ مجموعه ورام، ج ۲، ص۲۵۷ و مکارم الاخلاق، ص۴۲۵.
  60. السنن الکبری (نسائی)، ج ۵، ص۴۳۳.
  61. مسند احمد، ج ۴، ص۴۱۴؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج ۲، ص۳۹۶ و ابن حبان، صحیح، ج ۱۰، ص۲۷۱.
  62. موسوی بردکشکی، سید جواد و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۸۱.
  63. سنن النبی، ص۴۲.
  64. سنن النبی، ص۷۹۹۳.
  65. سنن النبی، ص۲۰۳۱.
  66. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص ۴۱.
  67. برای مثال، گاه برخی از مردان، بلند کردن بیش از حد موی سر را پیروی از پیامبر اکرم به عنوان می‌کنند.
  68. «عَنْ أَيُّوبَ بْنِ هَارُونَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَفْرُقُ شَعْرَهُ قَالَ لَا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) كَانَ إِذَا طَالَ شَعْرُهُ كَانَ إِلَى شَحْمَةِ أُذُنِهِ‌»؛ (الکلینی، الکافی، ج۶، ص۴۸۵).
  69. «عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: قُلْتُ إِنَّهُمْ يَرْوُونَ أَنَّ الْفَرْقَ مِنَ السُّنَّةِ قَالَ مِنَ السُّنَّةِ قُلْتُ يَزْعُمُونَ أَنَّ النَّبِيِّ(ص) فَرَقَ قَالَ مَا فَرَقَ النَّبِيُّ(ص) وَ لَا كَانَ الْأَنْبِيَاءُ(ع) تُمْسِكُ الشَّعْرَ»؛ (الکلینی، الکافی، ج۶، ص۴۸۶).
  70. «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)... عَظِيمَ الْهَامَةِ رَجِلَ الشَّعْرِ إِذَا انْفَرَقَتْ عَقِيقَتُهُ فَرَقَ وَ إِلَّا فَلَا يُجَاوِزُ شَعْرُهُ شَحْمَةَ أُذُنَيْهِ إِذَا هُوَ وَفَّرَهُ...»؛ (شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۷۹ - ۸۳).
  71. «عن انس بن مالك: كان شعر رسول الله(ص) الى نصف اذنيه؛ لم يكن شعره(ص) بالجعد و لا بالسبط كان يبلغ شعره شحمة اذنيه». (الترمذی، الشمائل المحمدیة(ص)، ص۳۱).
  72. «عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة: كنت أغتسل أنا و رسول الله(ص) من اناء واحد و كان له شعر فوق الجمة و دون الوفرة». (الترمذی، الشمائل المحمدیة(ص)، ص۴۸).
  73. «عن البراء بن عازب: كان رسول الله(ص) مربوعا بعيد ما بين المنكبين و كانت جمته تضرب شحمة أذنيه». (الترمذی، الشمائل المحمدیة(ص)، ص۴۸).
  74. «أُمُّ هَانِي: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) ذَا ضَفَائِرَ أَرْبَعٍ‌». (الترمذی، الشمائل المحمدیة(ص)، ص۵۰؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۳۶).
  75. «وَ الصَّحِيحُ أَنَّهُ كَانَ لَهُ ذُؤَابَتَانِ وَ مَبْدَؤُهَا مِنْ هَاشِمٍ‌». (ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۳۶).
  76. «عن ابن عباس: ان رسول الله(ص) كان يسدل شعره و كان المشركون يفرقون رؤوسهم و كان اهل الكتاب يسدلون رؤوسهم و كان يحب موافقة اهل الكتاب في ما لم يؤمر فيه بشيء، ثم فرق رسول الله». (الترمذی، الشمائل المحمدیة(ص)، ص۴۹ و۵۰).
  77. « أهل البيت أدرى بما في البيت‏». (مجلسی، بحار الانوار، ج۷۸، ص۲۷۴).
  78. «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) الْفَرْقُ مِنَ السُّنَّةِ قَالَ لَا قُلْتُ فَهَلْ فَرَقَ رَسُولُ اللَّهِ صقَالَ نَعَمْ قُلْتُ كَيْفَ فَرَقَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ لَيْسَ مِنَ السُّنَّةِ قَالَ مَنْ أَصَابَهُ مَا أَصَابَ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَفْرُقُ كَمَا فَرَقَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَقَدْ أَصَابَ سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ إِلَّا فَلَا قُلْتُ لَهُ كَيْفَ ذَلِكَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) حِينَ صُدَّ عَنِ الْبَيْتِ وَ قَدْ كَانَ سَاقَ الْهَدْيَ وَ أَحْرَمَ أَرَاهُ اللَّهُ الرُّؤْيَا الَّتِي أَخْبَرَهُ اللَّهُ بِهَا فِي كِتَابِهِ إِذْ يَقُولُ: ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَنَّ اللَّهَ سَيَفِي لَهُ بِمَا أَرَاهُ فَمِنْ ثَمَّ وَفَّرَ ذَلِكَ الشَّعْرَ الَّذِي كَانَ عَلَى رَأْسِهِ حِينَ أَحْرَمَ انْتِظَاراً لِحَلْقِهِ فِي الْحَرَمِ حَيْثُ وَعَدَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمَّا حَلَقَهُ لَمْ يُعِدْ فِي تَوْفِيرِ الشَّعْرِ وَ لَا كَانَ ذَلِكَ مِنْ قَبْلِهِ(ص)». (الکلینی، الکافی، ج۶، ص۴۸۶) گفتنی است براساس روایات اهل بیت(ع) رسول خدا(ص) پس از ممانعت مشرکان از ورود ایشان به مکه، در محل حدیبیه به قربانی و انجام تقصیر (کوتاه کردن مقداری از موی سر) اقدام کرد و از احرام خارج شد. (الکلینی، الکافی، ج۴، ص۳۶۸، ح۱) این در حالی است که بر اساس روایات نقل شده از اهل سنت، رسول خدا(ص) در حدیبیه اقدام به تراشیدن موی سر کرد. (الحمیری، السیرة النبویه، ج۳، ص۷۸۴).
  79. «وَ نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِلَى رَجُلٍ طَوِيلِ اللِّحْيَةِ فَقَالَ مَا كَانَ هَذَا لَوْ هَيَّأَ مِنْ لِحْيَتِهِ فَبَلَغَ الرَّجُلَ ذَلِكَ فَهَيَّأَ مِنْ لِحْيَتِهِ بَيْنَ اللِّحْيَتَيْنِ ثُمَّ دَخَلَ عَلَى النَّبِيِّ‌(ص) فَلَمَّا رَآهُ قَالَ هَكَذَا فَافْعَلُوا». (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۱۳۰، ح۳۳۰).
  80. «وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِنَّ الْمَجُوسَ جَزُّوا لِحَاهُمْ وَ وَفَّرُوا شَوَارِبَهُمْ وَ إِنَّا نَجُزُّ الشَّوَارِبَ وَ نُعْفِي اللِّحَى وَ هِيَ الْفِطْرَةُ». (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۱۳۰، ح۳۳۱).
  81. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): حُفُّوا الشَّوَارِبَ وَ أَعْفُوا اللِّحَى وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ». (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۱۳۰، ح۳۲۹).
  82. «عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِنَّ مِنَ السُّنَّةِ أَنْ تَأْخُذَ مِنَ الشَّارِبِ حَتَّى يَبْلُغَ الْإِطَارَ». (الکلینی، الکافی، ج۶، ص۴۸۷، ح۶).
  83. بنگرید به: الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج۲، ص۱۱۲.
  84. «وَ كَانَ(ص) لَا يُفَارِقُهُ فِي أَسْفَارِهِ قَارُورَةُ الدُّهْنِ وَ الْمُكْحُلَةُ وَ الْمِقْرَاضُ وَ الْمِسْوَاكُ وَ الْمُشْطُ». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۳۵).
  85. جباری، محمد رضا، سیره اخلاقی پیامبر اعظم، ص ۱۴۷.
  86. «وَ كَانَ(ص) يَضَعُ الْمُشْطَ تَحْتَ وَسَادَتِهِ إِذَا تَمَشَّطَ». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۳۳).
  87. «عن أنس بن مالك: كان رسول الله(ص) يكثر دهن رأسه و تسريح لحيته...». (الترمذی، الشمائل المحمدیة، ص۵۱).
  88. «لَرُبَّمَا سَرَّحَ لِحْيَتَهُ فِي الْيَوْمِ مَرَّتَيْنِ». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۳۳).
  89. «وَ فِي رِوَايَةٍ عَنِ النَّبِيِّ(ص) أَنَّهُ قَالَ: مَنْ أَمَرَّ الْمُشْطَ عَلَى رَأْسِهِ وَ لِحْيَتِهِ وَ صَدْرِهِ سَبْعَ مَرَّاتٍ لَمْ يُقَارِبْهُ دَاءٌ أَبَداً». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۳۳) با توجه به نقل شیخ صدوق در فقه الرضا(ع) «ثُمَّ أَمِرَّ الْمُشْطَ عَلَى صُدْغِكَ‌» ممکن است «صدره» در روایت، تصحیفِ «صدغه» (= شقیقه و گیج‌گاه) باشد؛ چراکه کشیدن شانه بر سینه معنای قابل فهمی ندارد.
  90. «وَ كَانَ(ص) يَقُولُ: إِنَّ الْمُشْطَ يَذْهَبُ بِالْوَبَاءِ». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۳۳) گفتنی است تعبیر و با در این روایت می‌تواند مثال و نمادی برای بیماری‌ها باشد.
  91. «وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يُسَرِّحُ تَحْتَ لِحْيَتِهِ أَرْبَعِينَ مَرَّةً وَ مِنْ فَوْقِهَا سَبْعَ مَرَّاتٍ وَ يَقُولُ إِنَّهُ يَزِيدُ فِي الذِّهْنِ وَ يَقْطَعُ الْبَلْغَمَ». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۳۳).
  92. «عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: أَبْصَرَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) رَجُلًا شَعِثاً شَعْرُ رَأْسِهِ وَسِخَةً ثِيَابُهُ سَيِّئَةً حَالُهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) مِنَ الدِّينِ الْمُتْعَةُ وَ إِظْهَارُ النِّعْمَةِ». (الکلینی، الکافی، ج۶، ص۴۳۹، ح۵؛ الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج۵، ص۶، ح۵).
  93. جباری، محمد رضا، سیره اخلاقی پیامبر اعظم، ص ۱۵۳.
  94. نهج الفصاحه، حدیث ۳۷۷.
  95. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص ۴۲.
  96. الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۳۵.
  97. «عن ابن عمر: قال رسول الله(ص): ثلاث لا ترد: الوسائد و الدهن و الطيب». (الترمذی، الشمائل المحمدیة(ص)، ص۱۷۹).
  98. «وَ كَانَ يُحِبُّ الدُّهْنَ وَ يَكْرَهُ الشَّعَثَ...». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۳۳).
  99. «وَ كَانَ یَقُولُ(ص): إِنَّ الدُّهْنَ يَذْهَبُ بِالْبُؤْسِ». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۳۳).
  100. «وَ كَانَ(ص) يَدَّهِنُ بِأَصْنَافٍ مِنَ الدُّهْنِ‌». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۳۳).
  101. «وَ كَانَ(ص) إِذَا ادَّهَنَ بَدَأَ بِحَاجِبَيْهِ ثُمَّ بِشَارِبَيْهِ ثُمَّ يُدْخِلُهُ فِي أَنْفِهِ وَ يَشَمُّهُ ثُمَّ يَدَّهِنُ رَأْسَهُ وَ كَانَ صيَدَّهِنُ حَاجِبَيْهِ مِنَ الصُّدَاعِ وَ يَدَّهِنُ شَارِبَيْهِ بِدُهْنٍ سِوَى دُهْنِ لِحْيَتِهِ». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۳۳).
  102. «وَ كَانَ(ص) يَدَّهِنُ بِالْبَنَفْسَجِ وَ يَقُولُ هُوَ أَفْضَلُ الْأَدْهَانِ». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۳۳).
  103. جباری، محمد رضا، سیره اخلاقی پیامبر اعظم، ص ۱۵۶.
  104. الفروع من الکافی، کتاب الزی و التجمل، باب اللحیه و الشارب، ح۱۲.
  105. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص ۴۳.
  106. سنن النبی، ص۹۲.
  107. حلیة المتقین، ص۱۳۰.
  108. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص ۴۳.
  109. سنن النبی، ص۹۳.
  110. الفروع من الکافی، کتاب الزی و التجمل، باب قص الأظفار، ح۱.
  111. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص ۴۳.
  112. الفروع من الکافی، باب القول عند لباس الجدید، ح۲.
  113. حلیة المتقین، ج۱، ص۱۳.
  114. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص ۴۳.
  115. میزان الحکمه، حدیث ۲۰۳۱۹.
  116. الفروع من الکافی، کتاب الزی و التجمل، باب اللباس، ح۳؛ وسائل الشیعه، باب استحبات لبس الثوب النظیف.
  117. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص ۴۴.
  118. فروع کافی، کتاب الزی و التجمل، باب لبس المعصفر، ح۴.
  119. فروع کافی، کتاب الزی و التجمل، باب کراهیه الشهرة، ح۱.
  120. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص ۴۴.
  121. «و جامه‌ات را پاکیزه گردان» سوره مدثر، آیه ۴.
  122. وسائل الشیعه، ج۱، ص۳۵۵.
  123. فروع کافی، کتاب الزی و التجمل، باب السواک، ح۱۰.
  124. وسائل الشیعه، ج۱، ص۳۴۸.
  125. میزان الحکمه، حدیث ۹۰۵۶.
  126. میزان الحکمه، حدیث ۲۰۳۱۵.
  127. منتهی الآمال، ج۱، ص۶۳.
  128. سنن النبی، ص۹۵.
  129. فروع کافی، کتاب الزی و التجمل، باب الابط، ح۱.
  130. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص ۴۵.
  131. سنن النبی، ص۱۰۱؛ مکارم الاخلاق، ص۴۲؛ فروع الکافی، ج۶، ص۵۱۰.
  132. بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۳۰.
  133. بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۴۸.
  134. ۰ بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۴۸.
  135. بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۴۸.
  136. بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۴۹.
  137. ر.ک: جامع الروات، ج۱۶، ص۶۲۷.
  138. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص ۴۷؛ جباری، محمد رضا، سیره اخلاقی پیامبر اعظم، ص ۱۶۰.
  139. «وَ كَانَ(ص) يَنْظُرُ فِي الْمِرْآةِ وَ يُرَجِّلُ جُمَّتَهُ وَ يَتَمَشَّطُ وَ رُبَّمَا نَظَرَ فِي الْمَاءِ وَ سَوَّى جُمَّتَهُ فِيهِ». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۳۴).
  140. «وَ لَقَدْ كَانَ يَتَجَمَّلُ لِأَصْحَابِهِ فَضْلًا عَنْ تَجَمُّلِهِ لِأَهْلِهِ». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۳۴).
  141. «فَقَالَ(ص): إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ مِنْ عَبْدِهِ إِذَا خَرَجَ إِلَى إِخْوَانِهِ أَنْ يَتَهَيَّأَ لَهُمْ وَ يَتَجَمَّلَ». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۳۴).
  142. «وَ كَانَ(ص) لَا يُفَارِقُهُ فِي أَسْفَارِهِ قَارُورَةُ الدُّهْنِ وَ الْمُكْحُلَةُ وَ الْمِقْرَاضُ وَ الْمِسْوَاكُ وَ الْمُشْطُ». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۳۵).
  143. جباری، محمد رضا، سیره اخلاقی پیامبر اعظم، ص ۱۵۵.
  144. «قَالَ الصَّادِقُ(ع): أَرْبَعٌ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلِينَ التَّعَطُّرُ وَ السِّوَاكُ وَ النِّسَاءُ وَ الْحِنَّاءُ». (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۵۲، ح۱۱۱؛ ابن اشعث الکوفی، جعفریات، ص۱۶؛ التمیمی المغربی، دعائم الاسلام، ج۱، ص۵۲ و ۱۱۸)؛ «وَ رُوِيَ‌: أَنَّ مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَئِمَّةِ(ع) ثَمَانِيَةَ أَشْيَاءَ الْبِرَّ وَ السَّخَاءَ وَ الصَّبْرَ عِنْدَ الشِدَّةِ وَ الْقِيَامَ بِحَقِّ الْمُؤْمِنِ وَ السِّوَاكَ وَ اسْتِعْمَالَ الْحِنَّاءِ وَ التَّعَطُّرَ وَ النِّكَاحَ». (الکراجکی، معدن الجواهر و ریاضة الخواطر، ص۶۴).
  145. «وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع): الْخِضَابُ هَدْيُ مُحَمَّدٍ(ص) وَ هُوَ مِنَ السُّنَّةِ». (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۱۲۲، ح۲۷۴).
  146. «عَنْ حَفْصٍ الْأَعْوَرِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ خِضَابِ اللِّحْيَةِ وَ الرَّأْسِ أَ مِنَ السُّنَّةِ؟ فَقَالَ: نَعَمْ...». (الکلینی، الکافی، ج۶، ص۴۸۱، ح۵؛ الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۸۱).
  147. «وَ سَأَلَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) عَنِ الْخِضَابِ فَقَالَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَخْتَضِبُ وَ هَذَا شَعْرُهُ عِنْدَنَا». (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۱۲۲، ح۲۷۷).
  148. الکتم: نبت یخلط مع الحناء و یصبغ به الشعر، فیکون لونه اسود، و هو نبت ورقه کورق الأس أو أصغر، ینبت فی اعالی الجبال. (ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۵۰۸).
  149. «عن الحلبي قال: سألت أبا عبد الله(ع) عن خضاب الشعر، فقال: قد خضب النبي(ص) و الحسين بن علي و ابوجعفر [محمد بن علي](ع) بالكَتَم». (شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۱۲۲، ح۲۷۹؛ الکلینی، الکافی، ج۶، ص۴۸۱، ح۷).
  150. «مِنْ كِتَابِ اللِّبَاسِ لِأَبِي النَّضْرِ الْعَيَّاشِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ(ص) فَنَظَرَ فِي الشَّيْبِ فِي لِحْيَتِهِ فَقَالَ النَّبِيُّ(ص) نُورٌ مَنْ شَابَ شَيْبَةً فِي الْإِسْلَامِ كَانَتْ لَهُ نُوراً يَوْمَ الْقِيَامَةِ قَالَ فَخَضَبَ الرَّجُلُ بِالْحِنَّاءِ ثُمَّ جَاءَ إِلَى النَّبِيِّ(ص) فَلَمَّا رَأَى الْخِضَابَ قَالَ نُورٌ وَ إِسْلَامٌ قَالَ فَخَضَبَ الرَّجُلُ بِالسَّوَادِ فَقَالَ النَّبِيُّ(ص) نُورٌ وَ إِسْلَامٌ وَ إِيمَانٌ وَ مَحَبَّةٌ إِلَى نِسَائِكُمْ وَ رَهْبَةٌ فِي قُلُوبِ عَدُوِّكُمْ». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۷۹).
  151. «وَ عَنِ الصَّادِقِ(ع) قَالَ: إِنَّ رَجُلًا دَخَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ قَدِ اصْفَرَّ لِحْيَتُهُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) مَا أَحْسَنَ هَذَا ثُمَّ دَخَلَ عَلَيْهِ بَعْدَ ذَلِكَ وَ قَدْ أَقْنَى بِالْحِنَّاءِ فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ قَالَ هَذَا أَحْسَنُ مِنْ ذَلِكَ ثُمَّ دَخَلَ عَلَيْهِ بَعْدَ ذَلِكَ وَ قَدْ خَضَبَ بِالسَّوَادِ فَضَحِكَ إِلَيْهِ فَقَالَ هَذَا أَحْسَنُ مِنْ ذَاكَ وَ ذَاكَ مِنْ ذَلِكَ». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۷۸).
  152. «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِيهِ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ النَّبِيُّ(ص) نَفَقَةُ دِرْهَمٍ فِي الْخِضَابِ أَفْضَلُ مِنْ نَفَقَةِ دِرْهَمٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ فِيهِ أَرْبَعَ عَشْرَةَ خَصْلَةً يَطْرُدُ الرِّيحَ مِنَ الْأُذُنَيْنِ وَ يَجْلُو الْغِشَاءَ عَنِ الْبَصَرِ وَ يُلَيِّنُ الْخَيَاشِيمَ وَ يُطَيِّبُ النَّكْهَةَ وَ يَشُدُّ اللِّثَةَ وَ يَذْهَبُ بِالْغَشَيَانِ وَ يُقِلُّ وَسْوَسَةَ الشَّيْطَانِ وَ تَفْرَحُ بِهِ الْمَلَائِكَةُ وَ يَسْتَبْشِرُ بِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَغِيظُ بِهِ الْكَافِرَ وَ هُوَ زِينَةٌ وَ هُوَ طِيبٌ وَ بَرَاءَةٌ فِي قَبْرِهِ وَ يَسْتَحْيِي مِنْهُ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ». (الکلینی، الکافی، ج۶، ص۴۸۲، ح۱۲؛ نیز بنگرید به: شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۱۲۳، ح۲۸۵؛ الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۷۹).
  153. الکلینی، الکافی، ج۶، ص۴۸۱، ح۴؛ الحر العاملی، وسائل الشیعة، ج۱، ص۴۰۴.
  154. جباری، محمد رضا، سیره اخلاقی پیامبر اعظم، ص ۱۵۷.
  155. «عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَنَّ النَّبِيَّ(ص): كَانَ يَتَخَتَّمُ فِي يَمِينِهِ‌». (الکلینی، الکافی، ج۶، ص۴۶۹، ح۱۱) در روایت حسین بن خالد از امام هادی(ع) نیز آن حضرت ضمن انتقاد از اینکه حتی برخی شیعیان در آن عصر انگشتر به دست چپ می‌کردند، سیره پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) را خلاف آن معرفی کرده است. (الکلینی، الکافی، ج۶، ص۴۷۸، ح۸).
  156. «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع): لَا تَخَتَّمُوا بِغَيْرِ الْفِضَّةِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ مَا طَهُرَتْ كَفٌّ فِيهَا خَاتَمُ حَدِيدٍ». (الکلینی، الکافی، ج۶، ص۴۶۸، ح۶).
  157. «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: كَانَ نَقْشُ خَاتَمِ النَّبِيِّ‌(ص) مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ». (الکلینی، الکافی، ج۶، ص۴۷۳، ج۱).
  158. «سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ عَنِ النَّبِيِّ(ص) قَالَ: يَا عَلِيُّ تَخَتَّمْ بِالْعَقِيقِ تَكُنْ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ(ص) وَ مَا الْمُقَرَّبُونَ قَالَ جَبْرَئِيلُ وَ مِيكَائِيلُ قَالَ فَبِمَ أَتَخَتَّمُ قَالَ بِالْعَقِيقِ الْأَحْمَرِ». (ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۸۷).
  159. «عَنْ رَوْحِ بْنِ عَبْدِ الرَّحِيمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) لَا تَخَتَّمْ بِالذَّهَبِ فَإِنَّهُ زِينَتُكَ فِي الْآخِرَةِ». (الکلینی، الکافی، ج۶، ص۴۶۸، ح۵).
  160. بنگرید به: الکلینی، الکافی، ج۲، ص۴۷۴، ح۷.
  161. بنگرید به: الکلینی، الکافی، ج۲، ص۴۷۱ و ۴۷۲.
  162. جباری، محمد رضا، سیره اخلاقی پیامبر اعظم، ص ۱۶۳.