امام حسن مجتبی در زمان پیامبر خاتم
مقدمه
امام حسن مجتبی(ع) در دوران حیات نبی اکرم(ص) دیده به جهان گشود و مدت هفت سال و نیم از عمر شریف خود را در کنف حمایت آن بزرگوار سپری نمود. آن سالهای هرچند اندک برای ساختن نمونه کوچکی از شخصیت رسول خدا(ص) برای امام حسن(ع) کافی به نظر میرسید تا شایستگی نشان بزرگی را که جد بزرگوارش بدو بخشید، بیابد. آنگاه که بدو فرمود: «أَشْبَهْتَ خَلْقِي وَ خُلُقِي»[۱]؛ «[حسن جان] تو در شمایل و اخلاق شبیه من هستی».
پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) شخصیتی بود که مسئولیت هدایت و مراقبت از امت اسلامی و مسئولیت تبلیغ رسالت و اجرای آن و حمایت و پشتیبانی آینده آن را به دوش داشت و انجام این کار را با ایجاد تعهداتی لازم در این زمینه، عملی ساخت زیرا او از طریق وحی به نقش رهبری مهمی که در آینده، از این کودک نو رسیده انتظار میرفت، آگاه و بر آمادهسازی وی برای ایفای این نقش، مأموریت داشت. بدینترتیب که این کودک را بهگونهای بیمانند و متناسب با مسئولیتهای بزرگ وی تربیت کند و آن بزرگوار را در زمینه ارشاد و رهبری مسلمانان شایستگی لازم ببخشد. آنجا که رسول اکرم(ص) به امام حسن(ع) فرمود: «أَشْبَهْتَ خَلْقِي وَ خُلُقِي» خود، نشان شایستگی و سزاواری امام(ع) به آن منصب الهی بهشمار میآید که همان وراثت رسالت و خلافت نبی اکرم(ص) پس از خلافت وصی او علی بن ابی طالب(ع) تلقی میشود.
یکی از مسئولیتهای پیامبر اکرم(ص) ایجاد فضای مناسب برای امّتی بود که آن را ملزم میساخت در راستای حفظ رهبری الهی خویش، هیچگاه به تلاشهایی که در جهت ربودن حق مشروعش انجام میپذیرفت، تن در ندهد و برای پرهیز از تباهی ارکان و پایههایی که دیدگاههای اعتقادی و سیاسیاش بر آن استوار بوده و اسلام سعی در ژرفا بخشیدن و تحکیم آن در نهاد مسلمانان داشت، تحت تأثیر اعمال حیلهگرانه و نیز دگرگونسازی حقایق، قرار نگیرد. از اینرو، به هدفی که نبی اکرم(ص) بدان اشاره میکرد و در تأکیدات مکرّر خود بر نقشی که از امام حسن و برادرش(ع) انتظار داشت، پی میبریم از جمله آنجا که فرمود: «إِنَّهُمَا إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا»[۲]؛ آن دو [حسن و حسین]دست به قیام بزنند یا نزنند، امام و پیشوایند» و «أَنْتُمَا الْإِمَامَانِ وَ لِأُمِّكُمَا الشَّفَاعَةُ»[۳]؛ شما دو تن [حسن و حسین] امام و پیشوایید و مادرتان از ناحیه خدا حق شفاعت دارد.
به حسین(ع) نیز فرمود: [حسین جان!] تو خود سید و سالاری و فرزند سیدی و برادر سید و سالار، تو خود، امام و پیشوا، فرزند امام و برادر امام هستی، تو حجت خدا، فرزند حجّت و برادر حجت خدا میباشی، تو پدر ۹ حجّت الهی هستی که نهمین تن، قائم آنهاست[۴]. درباره امام حسن(ع) نیز فرمود: [امام حسن] سالار جوانان اهل بهشت، حجت الهی بر مردم است، فرمان او فرمان من و سخنش سخن من است. هرکس از او پیروی کند از من و آنکه از فرمانش سرپیچی کند، از من نیست[۵].
قابل ملاحظه است که نبی اکرم(ص) برای ارتباط دادن امور مربوط به آن دو بزرگوار به خود، تأکید دارد آنجا که میفرماید: «أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ»[۶]؛ با آنکس که با شما از در صلح و آشتی درآید، آشتی و با آنکه با شما سر خصومت و دشمنی داشته باشد، دشمنم. انس بن مالک میگوید: روزی امام حسن(ع)، بر پیامبر اکرم(ص) وارد شد، خواستم او را از پیامبر دور کنم، حضرت فرمود: «ويحك يا أنس! دع ابني و ثمرة فؤادي، فانّه من آذى هذا فقد آذاني، و من آذاني فقد آذى اللّه»[۷]؛ وای بر تو انس! فرزند دلبندم را به حال خود رها کن هرکس او را بیازارد مرا آزرده و آنکه مرا بیازارد، خدا را آزرده است.
رسول اکرم(ص) همواره دهان امام حسن و گلوی امام حسین(ع) را غرق بوسه میساخت، گویی حضرت با این کار میخواست اذهان مردم را به ماجرای مهمّی که به شهادت آن دو بزرگوار ارتباط داشت، متوجه گرداند و مراتب مهر و محبّت متقابلی را که با یکدیگر داشتند، ابراز دارد و آنها را مورد تأیید قرار دهد. امام حسن(ع) محبوبترین مردم نزد رسول خدا(ص) بهشمار میآمد، بلکه عشق و علاقه رسول اکرم(ص) به امام حسن و برادرش حسین(ع) به پایهای بود که حضرت سخنرانی خود را قطع میکرد و از منبر فرود میآمد و آن دو بزرگوار را در آغوش میگرفت. همگان میدانستند که نبی اکرم(ص) در موضعگیریهای خویش، هیچگاه تابع خواستهها و عواطف و احساسات شخصی نیست، بلکه بر این بود که مسلمانان را به عظمت و مقام و جایگاه برجسته این دو امام همام، آگاه سازد.
آنچه یادآوری شد بیانگر راز احادیث و روایات فراوانی است که در مورد امام حسن و امام حسین(ع) از رسول خدا(ص) نقل شده است، از جمله: در روایتی که درباره امام حسن(ع) فرمود آمده است: «اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا ابْنِي وَ أَنَا أُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ وَ أُحِبُّ مَنْ يُحِبُّهُ»[۸]؛ خدایا! حسن فرزند من است و من به او سخت علاقهمندم، تو نیز او و دوستدارانش را دوست بدار نیز فرمود: «أَحَبُّ أَهْلِ بَيْتِي إِلَيَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ»[۹]؛ محبوبترین اعضای خاندانم نزد من حسن و حسیناند...[۱۰]
جریان مباهله
پیامهای این روز
برخی از کشیشان مسیحی نجران نزد رسول خدا(ص) شرفیاب شده و در مورد حضرت عیسی(ع) با آن بزرگوار به بحث و مناظره پرداختند و دلایلی را که حضرت بر آنان اقامه کرد پذیرا نشدند، سرانجام تصمیم گرفتند در پیشگاه خدا مباهله انجام داده و لعنت جاودان و عذاب زود هنگامش را نثار دروغگویان سازند. قرآن کریم این رخداد بزرگ را در این فرموده خدا در تاریخ رسالت اسلامی ثبت کرده است: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ * فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۱۱].
سران مسیحیان «سید» «عاقب» و «أهتم» پس از تعیین روز مباهله وقتی به منازل خود بازگشتند به یکدیگر گفتند: اگر این شخص با طرفدارانش با ما به مباهله پرداخت، با او مباهله خواهیم کرد زیرا در این صورت پیامبر نیست. ولی اگر تنها با اعضای خاندانش به مباهله با ما اقدام کرد حاضر به مباهله با وی نخواهیم شد زیرا اگر او اعضای خاندانش را برای انجام مباهله حاضر کند دلیل بر راستگویی وی خواهد بود. رسول اکرم(ص) به اتفاق علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) به مباهله آنان رفت، مسیحیان خواستار آشنایی با بیوگرافی افراد شدند بدانها گفته شد: این مرد، پسر عمو و وصی و داماد او علی بن ابی طالب و این زن، دخت گرامیاش فاطمه و این دو نوجوان فرزندانش حسن و حسیناند، مسیحیان با مشاهده این صحنه پراکنده شده و به رسول خدا(ص) عرضه داشتند: ما خواسته شما را برآورده میسازیم، و شما نیز در عوض ما را از انجام مباهله معاف دار و رسول اکرم در پرداخت جزیه با آنان مصالحه کرد و به دیار خود بازگشتند[۱۲]
مفسران اتفاقنظر دارند که مقصود از ﴿أَبْنَاءَنَا﴾ در آیه شریفه، حسن و حسیناند[۱۳]. زمخشری میگوید: این ماجرا [مباهله] خود دلیلی در فضیلت اهل کساء تلقی میشود که قویتر از آن دلیلی وجود ندارد[۱۴].
به مهمترین نکاتی که از ماجرای روز مباهله میتوان نتیجه گرفت ذیلا اشاره میشود:
نخست: نمونههای زنده
حضور امام حسن و امام حسین(ع) در ماجرای مباهله مسألهای عادی نبود، بلکه به مفاهیم و پیامهای مهمی ارتباط داشت که مهمترین آنها عبارت از این بود که: وقتی رسول اکرم(ص) خود و افرادی که شخصیت آنان را در روند کمال رسالت، رأس هرم تلقی میکرد، آماده جانفشانی بودند؛ افزون بر اینکه این افراد، نزدیکان آن بزرگوار نیز بهشمار میآمدند. بنابراین، امکان نداشت رسول اکرم(ص)- نعوذ بالله- در ادعای خویش دروغگو باشد چنانکه سران قبایل مسیحی که برای انجام مباهله نزد آن حضرت آمده بودند نیز بدین معنا پی برده و آن را مورد تأیید قرار دادند. همچنین بر جنبه از خودگذشتگی رسول خدا(ص) در راه رسالت خویش و اطمینان به رسالتی که مردم را به سوی آن فرا میخواند، دلالت دارد.[۱۵]
دوم: در خدمت رسالت
امام حسن و برادرش امام حسین(ع) را در کودکی برجستهترین الگو و نمونه عینی اسلام بهشمار آوردن، برخاسته از آگاهی مکتبی بیشائبهای است که با دلیل و برهان به ثبوت رسیده است. این دلایل، قاطعانه تأکید دارد که ائمه اطهار(ع) در کودکی، از جایگاه برجستهای برخوردار بودهاند که به آنان شایستگی پذیرش امانت الهی و رهبری حکیمانه و آگاهانه امت را میبخشید. چنانکه تاریخ چنین مواردی را درباره هریک از امام جواد(ع) و حضرت مهدی(ع) به ثبت رسانده است آنجا که اراده الهی تعلق گرفت تا این دو بزرگوار مسئولیتهای رهبری خویش را در دوران نخست زندگی خود، به دوش کشند و تحمّل چنین مسئولیتی برای کسانی که خداوند آنان را مشعلداران دین و آیین خود و نگاهبان بندگان خویش مقرر داشته، کار شگفتی تلقی نمیشود.
قرآن کریم از عیسی بن مریم(ع) سخن به میان آورده و میفرماید: ﴿فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا * قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا﴾[۱۶]. همچنین خدای سبحان در مورد حضرت یحیی(ع) فرموده است: ﴿يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا﴾[۱۷]. امام حسن و امام حسین(ع) در کودکی نیز در سطح بالایی از پختگی و کمال انسانی قرار داشتند بهگونهای که از تمام شایستگیهایی که آنان را مورد توجه و عنایت الهی قرار میداد، برخوردار و شایسته نشانهای افتخار فراوانی بودند که اسلام بر زبان پیامبر بزرگ خدا به آن دو بزرگوار عطا کرده بود تا قادر بر پذیرش مسئولیتهای بزرگ باشند. از آنجا که حاضران در مراسم مباهله شریک در دعوی به شمار میآمدند بنابراین، علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) نیز در دعوی و فراخوان برای اثبات مباهله شریک تلقی میشدند و این خود، یکی از برجستهترین فضایلی است که خداوند آن را مخصوص اهل بیت پیامبرش قرار دارد[۱۸].
اندیشمندان مسلمان حضور در ماجرای مباهله را برای امام حسن و امام حسین(ع) فضیلت دانستهاند از جمله: ابو علان یکی از پیشوایان معتزله میگوید: قضیه مباهله، دلیل بر این است که امام حسن و امام حسین(ع) در آن زمان به سن بلوغ رسیده بودند؛ زیرا انجام مباهله از غیر بالغان جایز نیست[۱۹]. مؤید این مسأله، شرکت این دو امام همام در بیعت رضوان و گواهی آنان برای مادرشان زهرا(س) در ماجرای نزاع وی با ابو بکر پیرامون غصب فدک است. و دیگر سخنان و مواضعی که نبی اکرم(ص) در مناسبتهای گوناگون در قبال این دو بزرگوار اتخاذ فرمود نیز دلیل بر این مدعاست.
همه این امور در روند برنامهای جریان مییافت که پیامبر اکرم(ص) مصمم بود بدین وسیله در مردم ایجاد آمادگی روحی نماید و بدانان بفهماند که پیشوایان اهل بیت قادرند در نوجوانی مسئولیتی الهی را پذیرا شوند.[۲۰]
سوم: اتّخاذ سیاستهایی اجتنابناپذیر
آنگاه که پیامبر اکرم(ص) خاندان خویش را در ماجرای مباهله شرکت داد، فراسوی این حادثه مجموعهای از اهداف تربیتی و سیاسی قرار داشت از جمله: # حضور عنصر زن در رخدادی دینی و سرنوشتساز نظیر مباهله که در وجود مقدس فاطمه زهرا(س) برجستهترین نمونه زن مسلمان، تبلور داشت تنها در جهت محو و نابودی مفهوم جاهلی تنفرآمیزی صورت پذیرفت که کوچکترین ارزشی برای زن قائل نمیشد، بلکه او را منبع شقاوت بلا و مصیبت و موجب ننگ و عار و خواستگاه خیانت تلقی میکردند[۲۱] و برای هیچیک از آنان قابل تصور نبود که ببینند زن در چنین مسأله حساس و مهمّی، بلکه مسأله مقدسی از این دست، شرکت جوید تا چه رسد به اینکه شریک دعوی بهشمار آید و در جهت پابرجا ساختن مباهله فراخوانده شود.
- حضور امام حسن و امام حسین(ع) در ماجرای مباهله به عنوان فرزندان رسول اکرم(ص) با اینکه آن دو در حقیقت فرزندان صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) بهشمار میآمدند، دلیلی مهم محسوب شده و از مفهومی ژرف برخوردار است.؛ چراکه به دلالت آیه شریفه مباهله، حسن و حسین(ع) را که- فرزندن دختر پیامبرند - میتوان فرزندان رسول اکرم(ص) خواند زیرا آن حضرت پس از آنکه به مسیحیان نجران وعده فراخواندن فرزندانش را داد، امام حسن و امام حسین(ع) را با خود آورد[۲۲]. افزون بر آنچه اندکی قبل بدان اشاره شد، هدف رسول خدا(ص) از این کار، ریشهکن ساختن مفهوم جاهلی میان مردم بود که فرزندان واقعی را تنها، فرزندان پسر دانسته و در مورد فرزندان دختر چنین پنداری نداشتند.
با کلیه اقداماتی که نبی اکرم(ص) در روز مباهله در جهت اصلاح این مفهوم جاهلی انجام داد، ملاحظه میکنید که برخی، همچنان بدان پایبند ماندند که این پایبندی در بعضی نظریههای فقهی پیرامون تفسیر آیه شریف ﴿يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾[۲۳] به چشم میخورد، که ارث ویژه فرزندان پسر بهشمار آمده و فرزندان دختر از آن محروم گشتهاند[۲۴]. با اینکه روش جبهه مخالف اهل بیت از ناحیه حکام و فرمانروایان قدرتمند، به شدت پشتیبانی میشد تا پابرجا و تثبیت گردد، ولی در برابرشان مانعی استوار وجود داشت که به هنگام وارونه جلوه دادن حقایق و جعل تاریخ، راه را بر آنان میبست و این همان وجود مقدس اهل بیت(ع) بود که از برترین دلائل و براهین و شواهد قرآنی و حدیث متواتر برخوردار بود و نیز بیانات متعدد نبی اکرم(ص) در مورد اهل بیت که عده زیادی از صحابه آن حضرت با آنها آشنایی داشته و آنها را دیده و شنیده بودند و از صحابه، به مسلمانان دیگر انتقال یافته بود، شاهد دیگری بر این مدعا بود.
میسزد اندکی از تلاشهایی را که در جهت نفی فرزندی حسنین(ع) از رسول خدا صورت میگرفت، یادآور شویم:
- ذکوان غلام معاویه میگوید: روزی معاویه گفت: مبادا بشنوم کسی این دو جوان (امام حسن و امام حسین(ع)) را فرزندان رسول خدا(ص) بنامد، عوض آن بگویید: فرزندان علی(ع).
ذکوان اظهار میدارد: مدتی بعد معاویه به من فرمان داد نام فرزندانش را از حیث رتبه و جایگاه ثبت نمایم، من نیز پسران و فرزندان پسرانش را یادداشت کرده و از ذکر نام فرزندان دخترانش خودداری نمودم و سپس نوشته را نزد او بردم وقتی در آن نگریست گفت: وای بر تو! از یادداشت کردن نام بیشتر فرزندانم غفلت کردهای! ذکوان پرسید: کدام فرزندان؟ معاویه گفت: مگر فرزندان فلان دخترم فرزندان من بهشمار نمیآیند؟ در پاسخ او گفتم: خدایا! این چه سخنی است؟! فرزندان دخترانت، فرزندان تو بهشمار میآیند، ولی فرزندان فاطمه فرزندان رسول اکرم(ص) تلقی نمیشوند؟! گفت: به تو چه مربوط؟ خدا مرگت بدهد! هیچکس نباید این سخن را از تو بشنود[۲۵].
- امام حسن(ع) در احتجاج با معاویه، فرمود: رسول اکرم(ص) در ماجرای مباهله از میان همه مردم پدرم را به عنوان نفوس و من و برادرم را به عنوان فرزندان و مادرم فاطمه را به عنوان زنان برای انجام این کار با خود همراه برد. بنابراین، ما خاندان پیامبر و گوشت و خون و روح و روان او به شمار آمده، از اوئیم و او از ماست[۲۶].
- رازی پس از یادآوری دلالت این آیه شریف ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ... وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى﴾[۲۷] بر فرزندی حسنین نسبت به رسول خدا(ص) در تفسیر آن میگوید: «گفته میشود: امام باقر(ع) در برابر حجّاج بن یوسف در مورد فرزندی حسن و حسین نسبت به رسول اکرم(ص) به این آیه شریف استناد جست[۲۸].
- عمرو عاص با ارسال نامهای به امیر مؤمنان(ع) به عیبجویی آن بزرگوار پرداخت و گفت: وی (علی) حسن و حسین را فرزندان رسول خدا(ص) مینامد. امیر به فرستاده معاویه فرمود: «به دشمن و فرزند دشمن رسول خدا بگو: اگر حسن و حسین، فرزندان رسول اکرم(ص) نبودند، آن حضرت بدون فرزند پسر بود چنانکه پدرت عاص مدعی این معنا شد»[۲۹].
امام حسن(ع) در مناسبتهای مختلف و موارد گوناگون این مسأله را آشکارا بیان داشته و تنها به اظهار و اثبات فرزندیاش به رسول خدا(ص) بسنده نکرد، بلکه طی سخنانش بر اینکه حق امامت و خلافت تنها از آن اوست و هیچگاه به معاویه و امثالش نخواهد رسید، تأکید میفرمود؛ زیرا معاویه نه تنها از اوصاف و ویژگیهای درخور و شایسته خلافت برخوردار نبود، بلکه به ویژگیهای ضدّ آن آراسته بود.
امام مجتبی در موارد متعددی به ویژه در این مورد به ایراد سخن پرداخته است:
- وی بیدرنگ پس از شهادت پدر بزرگوارش طی سخنانی فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي فَأَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ وَ أَنَا ابْنُ النَّبِيِّ وَ أَنَا ابْنُ الْوَصِيِّ»؛ مردم! هرکس مرا میشناسد، خود به خوبی میداند و آنکس که نمیشناسد من حسن بن علی و فرزند نبی اکرم و فرزند وصی او هستم.
- روزی معاویه از امام حسن(ع) خواست بر فراز منبر رود و سخن بگوید. امام(ع) بر منبر بالا رفت و به ایراد سخن پرداخت و چنین فرمود: من فرزند،... من فرزند... تا اینکه فرمود: اگر میان زمین و آسمان در جستجوی فرزندی برای پیامبرتان باشید کسی را غیر از من و برادرم حسین نخواهید یافت[۳۰].[۳۱]
گواهی حسنین(ع) بر عهدنامه ثقیف
پیامبر اسلام(ص) در عهدنامهای که برای قبیله ثقیف نوشت، امام حسن و امام حسین(ع) را بر آن گواه گرفت و گواهی امیر مؤمنان و آن دو بزرگوار(ع) را در آن ثبت نمود. ابو عبید میگوید: جنبه فقهی این حدیث این است که رسول خدا(ص) گواهی امام حسن و امام حسین را اثبات نمود و نظیر آن از برخی تابعان نیز نقل شده که گفتهاند: گواهی کودکان ثبت میشود و سلسله و دودمان آنان مورد پذیرش بوده و عملی پسندیده است و اکنون در سنّت پیامبر نیز چنین عمل میشود[۳۲]. آیا واقعاً رسول اکرم(ص) به هیچیک از صحابه دست نیافته بود که وی را بر این عهدنامه بس مهم که ارتباط به سرنوشت عده زیادی از مسلمانان به غیر از این دو کودک داشت، گواه بگیرد؟! آیا زمانی که هیئت نمایندگی ثقیف حضور پیامبر شرفیاب شدند و رسول خدا برای آنان عهدنامهای نگاشت، حضرت تنها به سر میبرد که برای گواه گرفتن، به دو کودک زیر پنج سال نیاز حاصل کرد؟
اندک مراجعهای به متون تاریخی، چنین احتمالی را فوق العاده بعید میداند زیرا این متون به صراحت گویای این است که رسول اکرم(ص) دستور داد برای هیئت نمایندگی ثقیف در مسجد سراپردهای زدند تا به قرآن گوش فرا دهند و مردم را هنگام نمازگزاردن مشاهده کنند، خالد بن سعید بن عاص در آن جمع حضور داشت و خالد بن ولید نویسنده آن عهدنامه نیز حاضر بود ولی با این وصف هیچیک بر آن نوشتار گواهی ندادند[۳۳]. از این ماجرا پی میبریم که رسول اکرم(ص) خواست به ارج و مقام حسنین اشاره کند و به مسلمانان بفهماند این دو بزرگوار در جهت پذیرش مسئولیتهای بسیار مهمی حتی در قراردادها و پیماننامههای مهم سیاسی نظیر این پیماننامه به خصوص که با قبیله ثقیف، سرسختترین دشمنان اسلام و مسلمانان به نگارش درآمد، از شایستگی لازم برخوردارند.[۳۴]
حضور حسنین(ع) در بیعت رضوان
نزد مورخان معروف است که امام حسن و امام حسین(ع) در بیعت رضوان حضور یافته و در بیعت با رسول اکرم(ص) شرکت جستند. شیخ مفید قدّس سرّه میگوید: «از دلایل کمال این دو بزرگوار و حجتی که خداوند اختصاص به آن دو داده این است که رسول اکرم(ص) با حسن و حسین بیعت کرد و ظاهرا با کودکی غیر از آنها بیعت نکرده است»[۳۵]. مشخص است که انجام بیعت، برای طرف دیگر الزامات و تعهداتی دربر دارد تا مسئولیتهای مشخصی را در ارتباط با آینده رسالت الهی و جامعه اسلامی پذیرا گردد و در برابر خطرات بسیاری که بعضا متوجه آنها میشود، از آنها حمایت و پشتیبانی نماید و معنای عملی که رسول خدا(ص) انجام داد این بود که حضرت در حسنین(ع) با اینکه کودک بودند، شایستگی و قابلیت پذیرش آن مسئولیتهای مهم و وفای به تعهداتی که خود را ملزم به ادای آنها ساختند، در آن بزرگواران میدید.[۳۶]
پیشوایی حسن و حسین(ع)
از نبی اکرم اسلام(ص) روایت شده درباره امام حسن و امام حسین که در آن هنگام بیش از پنج سال نداشتند فرمود: «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا»[۳۷]؛ حسن و حسین دست به قیام بزنند یا نزنند، امام و پیشوایند. با این بیان اهمیت و ژرفای دلالت این حدیث در معنایش مشخص میشود و ملاحظه میکنیم که امام حسن(ع) در پاسخ کسانی که در مورد صلح وی با معاویه معترض بودند، به این گفته استناد میجست.[۳۸]
منابع
پانویس
- ↑ حیاة الامام الحسن، ج۱، ص۶۷؛ سیرة الائمة الاثنی عشر حسنی، ج۱، ص۵۱۳؛ صلح امام حسن از فضل الله، ص۱۵، به نقل از غزالی در احیاء العلوم و در زمینه شباهت امام حسن به جد بزرگوارش به تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۶ چاپ صادر، بحار، ج۱۰، اعیان الشیعه، ج۴، علامه محقق احمدی آن را از کشف الغمه، ص۱۵۴، نقل کرده است. فصول المهمه مالکی، الاصابه، ج۱، ص۳۲۸، کفایة الطالب، ص۲۶۷، تهذیب تاریخ ابن عساکر، ج۴، ص۲۰۲، ینابیع الموده، ص۱۳۷، تاریخ الخلفاء، ص۱۲۶- ۱۲۷، التنبیه و الاشراف، ص۲۶۱.
- ↑ اهل البیت، از توفیق ابو علم، ص۳۰۷، ارشاد مفید، ص۲۲۰، کشف الغمه، ج۲، ص۱۵۹، علل الشرایع، ج۱، ص۲۱۱، مناقب ابن شهرآشوب، ج۳، ص۳۶۷ و از آن به خبر مشهور یاد کرده است.
- ↑ اثبات الهداه، ج۵، ص۵۲، الاتحاف بحب الاشراف، ص۱۲۹.
- ↑ ینابیع المودة، ص۱۶۸، اثبات الهداه، ج۵، ص۱۲۹.
- ↑ فرائه السمطین، ج۲، ص۳۵، امالی صدوق، ص۱۰۱، برای دستیابی به روایاتی که امامت امام حسن(ع) را ثابت میکند به ینابیع المودة ص۴۴۱ و ۴۴۲ و ۴۴۳ و ۴۸۷ به نقل از مناقب، و فرائد السمطین، ج۲، ص۱۰۴- ۱۳۴- ۱۵۳- ۲۵۹ و در حواشی آن از منابع ذیل غایة المرام، ص۳۹ و کفایة الاثر که در پایان خرائج و جرایح، ص۲۸۹ به چاپ رسیده و عیون اخبار الرضا باب ۶، ص۳۲ و بحار الانوار، ج۳، ص۳۰۳ و، ج۳۶، ص۲۸۳ و، ج۴۳، ص۲۴۸ مراجعه شود.
- ↑ به سنن ترمذی، ج۵، ص۶۹۹، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۵۲، ینابیع الموده، ص۱۶۵ و ۲۳۰ ز ۲۶۱ ز ۳۷۰ به نقل از جامع الاصول و دیگر کتب مراجعه شود.
- ↑ اهل بیت، از توفیق ابو علم، ص۲۷۴، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۵۱.
- ↑ تهذیب تاریخ ابن عساکر، ج۴، ص۲۰۵ و ۲۰۶ و ۲۰۷، الغدیر، ج۷، ص۱۲۴.
- ↑ برای دستیابی به بسیاری از این روایات، به دو منبع قبلی مراجعه شود، سیرتنا و سنّتا، ج۱۱، ص۱۵، فضائل الخمسه من الصحاح السته، فرائد السمطین، بیان شرح حال امام حسن و امام حسین از تاریخ ابن عساکر، تحقیق محمودی، فصول المهمه مالکی، شرححال امام حسن(ع) از انساب الأشراف، نور الابصار.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۶۳.
- ↑ «داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بیدرنگ موجود شد * حق از آن پروردگار توست پس، از دودلان مباش! * بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۵۹-۶۱.
- ↑ به تفسیر قمی، ج۱، ص۱۰۱، قرشی، ج۱، ص۸۸- ۹۹ مراجعه شود. جمع زیادی از راویان و مفسران ماجرای مباهله با اهل کساء را خلاصه یا به نحو مشروح، نقل کردهاند در این خصوص به حیاة السیاسیة للأمام الحسن، ص۱۸- ۱۹ و المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۶۸ چاپ اعلمی مراجعه شود.
- ↑ مجمع البیان، ج۲، ص۴۵۲، التبیان، ج۲، ص۴۸۵، تفسیر رازی، ج۸، ص۸۰، حقائق التأویل، ص۱۱۴ و در آن آمده است که علماء اتفاقنظر دارند...
- ↑ کشاف، ج۱، ص۳۷۰، صواعق المحرقه ۱۵۳ به نقل از کشاف به ارشاد شیخ مفید ۹۹ و تفسیر المیزان، ج۱، ص۲۳۸ مراجعه شود.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۶۹.
- ↑ «(مریم) به او اشارت کرد؛ گفتند: چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟! * (نوزاد) گفت: بیگمان من بنده خداوندم، به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر کرده است» سوره مریم، آیه ۲۹-۳۰.
- ↑ «ای یحیی، کتاب (آسمانی) را با توانمندی بگیر! و ما به او در کودکی (نیروی) داوری دادیم» سوره مریم، آیه ۱۲.
- ↑ به تفسیر المیزان، ج۳، ص۲۲۴ و دلائل الصدق، ج۳، بخش ۱، ص۸۴ مراجعه شود.
- ↑ این مطلب را ابو حیان در«البحر المحیط» در تفسیر آیه مباهله از ابو علان نقل کرده است.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۶۹.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۱، ص۴۵- ۴۷.
- ↑ تفسیر رازی، ج۸، ص۸۱، فتح الغدیر، ج۱، ص۳۴۷، تفسیر نیشابوری در حاشیه تفسیر طبری، ج۳، ص۲۱۴، تبیان، ج۲، ص۴۸۵ به نقل از ابو بکر رازی (غیر از فخر رازی)، مجمع البیان، ج۲، ص۴۵۲، الغدیر، ج۷، ص۱۲۲ به نقل از مجمع البیان و تفسیر قرطبی، ج۴، ص۱۰۴.
- ↑ «خداوند درباره (ارث) فرزندانتان به شما سفارش میکند که بهره پسر برابر با بهره دو دختر است» سوره نساء، آیه ۱۱.
- ↑ الحیاة السیاسة للامام الحسن، ص۲۷- ۲۸.
- ↑ کشف الغمه اربلی، ج۲، ص۱۷۳ چاپ دار الاضواء.
- ↑ ینابیع الموده، ص۴۷۹ به نقل از زرندی مدنی و ص۴۸۲ و ۵۲، تفسیر برهان، ج۱، ص۲۸۶.
- ↑ «... و داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)... و زکریا و یحیی و عیسی.».. سوره انعام، آیه ۸۴-۸۵.
- ↑ تفسیر رازی، ج۱۳، ص۶۶، فضائل الخمسه من الصحاح السته، ج۱، ص۲۴۷ به نقل از تفسیر رازی.
- ↑ اشاره به آیه پایانی سوره کوثر: ﴿إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ﴾ «بیگمان (دشمن) سرزنشگر تو خود بیپساوند است» سوره کوثر، آیه ۳.
- ↑ مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۲ به نقل از عقد الفرید و مدائنی.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۷۱.
- ↑ الاموال، ص۲۷۹- ۲۸۰، به ترتیب الاداریة، ج۱، ص۲۷۴ مراجعه شود.
- ↑ الحیاة السیاسیة الامام الحسن، از عاملی، ص۴۴.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۷۶.
- ↑ ارشاد، ص۲۱۹، فدک از قزوینی حاشیه ص۱۶ به نقل از ارشاد.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۷۷.
- ↑ به علل الشرایع، ج۱، ص۲۱۱ مراجعه شود.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۴، ص ۷۸.