سخن گفتن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۰ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۰۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل سخن گفتن (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

آفات زبان

مراء و جدال

  • راغب اصفهانی گفته است: کلمه مریه به معنای تردد در هر چیزی است و معنای آن از معنای کلمه شک اخص است. شک از مریه عمومی‌تر است. آن‌گاه چنین آورده: امتراء و ممارات به معنای محاجه، در آن امری است که مورد تردد باشد. پس گفته: اصل کلمه مریه از اصطلاح مریت الناقه گرفته شده که در معنا "به پستان ماده شتر جهت دوشیدن شیر، دست کشیدن" است...[۱۵]. آنچه از اصطلاح و نیز کلام علامه طباطبایی برمی‌آید، این است که مراء به معنای مجادله است و همانطوری که مولی محسن فیض کاشانی در بیان آفات زبان آفت چهارم آن را مراء و جدال می‌نامد[۱۶]
  • و اما مفهوم اصطلاحی جدال آن است که انسان از مسلمات طرف، علیه او بهره‌برداری کند[۱۷].
  • جدل عبارت است از بحث، پرسش و پاسخ که به نحوی خاص بین دو تن به وجود می‌آید بدین طریق که یکی پیوسته از دیگری سؤال می‌کند و عقیده او را می‌خواهد تا به بن‌بست برسد[۱۸].
  • مراء عبارت است از ایراد و اعتراض به سخن دیگری و اظهار نقص و خلل در آن به قصد تحقیر و اهانت وی، و اظهار برتری و هوشمندی خود. و جدال همان مراء است که مورد و متعلق آن، مسائل اعتقادی و بیان و تقریر آن‌ها باشد[۱۹].
  • راغب اصفهانی در مفهوم لغوی جدال می‌گوید: جدال عبارت است از بحث و گفتگویی که به منظور کوبیدن طرف و غالب شدن بر او صورت می‌گیرد و علت این‌که به این‌گونه مباحث مجادله می‌گویند این است که دو نفر در برابر همدیگر به بحث و مشاجره می‌پردازند، هرکدام فکر خود را بر دیگری تحمیل می‌کند و ریشه کلمه جدال از "جدلت الحبل" (طناب را محکم تابیدن) گرفته شده است. چون کسی که چنین سخن می‌گوید می‌خواهد دیگری را با سخن و رأی خود بپیچاند تا در نتیجه طرف مقابل با زور از افکار و عقاید خود دست بردارد[۲۰][۲۱]
  • فلسفه مراء و ستیزه و مجادله کردن در امور نامحسوس، شک و تردید در آن‌هاست... بحث کردن درباره مسائلی که انسان علم و اطلاع کافی از آن ندارد در این مقوله به‌شمار می‌آید[۲۲].
  • مراء و جدال عبارت است از اعتراض کردن به سخن غیر و اظهار نقص و خلل آن در لفظ یا در معنی به قصد پست کردن و اهانت به آن شخص و اظهار زیرکی و فطانت بدون باعث دینی و فایده آخرتی و خصومت نیز نوعی از جدال است و آن جدال و لجاج کردن در سخن است به جهت رسیدن به مالی یا مقصودی دیگر. اما مراء و جدال از اخلاق مذمومة و صفات رذیله است؛ خواه در مسائل علمیه باشد یا غیر؛ خواه اعتراض به حق باشد یا باطل؛ مگر این‌که متعلق به مسائل دینیه باشد و غرض و قصد فهمیدن یا فهمانیدن حق بوده باشد که در این صورت ضرر ندارد و آن را مراء و جدال نگویند بلکه ارشاد و هدایت نامند[۲۳].
  • واژه جدال بیست و هفت بار در قرآن به کار رفته که اکثر این موارد در جدال مذموم و نکوهیده است و در چند مورد جدال ممدوح شده نیز به کار رفته است.
  • واژه مراء با مشتقاتش بیست بار در قرآن آمده است که بیشترین مورد آن به قیامت و عذاب الهی اختصاص دارد (حدود هفت بار)[۲۴].
  • "مراء یکی از اسباب ده گانه غضب است"[۲۵].
  • "مجادله یکی از موانع برقراری ارتباط مؤثر گفتاری است"[۲۶][۲۷]
  • همسایه دیوار به دیوار مجادله "مناظره" است. مناظره یکی از فنون تدریس و آموزش نیز می‌باشد و لکن چون در بسیاری از موارد ممکن است مناظره به مجادله کشیده شود لذا خالی از لطف نیست که مطالبی هم در این خصوص آورده شود.
  • "مناظره یکی از دام‌های بزرگ شیطان و لغزشگاه‌های مهم انسان است که اگر لطف خدا یار و مددکار نباشد، آدمی را نجات از این دام شیطان مشکل و بلکه غیرممکن است"[۲۸].
  • شهید ثانی برای بحث و گفتگو هشت شرط و دوازده آفت ذکر کرده و آورده است: بدان که بحث و گفتگو (مناظره) در احکام دین از وظایف دینی است ولی از برای آن شروطی است، و هم جای معین و وقت مخصوصی دارد که اگر کس بر طبق آن شروط به جا و به موقع به گفت‌وگو در دین پرداخت؛ پیروی از گذشتگان کرده است؛ زیرا که آنان در مسائل دین بحث و گفت‌وگو کرده‌اند ولی این کار را برای خدا کردند و هدفشان آن بود که حق الهی را به دست آورند[۲۹].
  • شهید ثانی می‌فرمایند: اگر مناظره را به این قصد انجام دادی که بر طرف مقابل پیروز گردی و او را به پاسخگویی عاجز کنی و مباهات نمایی و فضل خود را بر دیگران ظاهرسازی، یک چنین مناظره سرچشمه همه اخلاق‌هایی است که نزد خدای تعالی ناپسند است ولی در نزد دشمن خدا شیطان لعین پسندیده است[۳۰].
  • به نظر می‌رسد وصفی را که شهید ثانی در خصوص مناظره آورده است، چیزی نیست جزء همان مجادله نکوهیده[۳۱]
  • فکر و اندیشه افراد، در بحث و مناظره، بیشتر کار می‌کند و آثار و برکات و فواید مهم‌تری خواهد داشت که به همین دلیل، عبادت نیز شمرده می‌شود[۳۲].
  • امام سجاد(ع) در دعای چهل و هفتم و در عبارت بیست و هفتم آن در خصوص جدال نکردن با خدا می‌فرمایند: "منزه و پاکی! با هیچ یک از حواس درک نمی‌گردی؛ و با دست مالیدن و اتصال جسم شناخته نمی‌شوی و کسی نمی‌تواند با تو مکر نماید (زیرا چیزی بر خدای تعالی پنهان نیست تا فریب خورد) و تو را دور سازد و با تو نزاع و دشمنی کند؛ و بر تو غلبه نموده و چیره گردد؛ و با تو جدال و زد و خورد نماید؛ و با تو خدعه کرده فریب دهد!"[۳۳][۳۴].
  • از این عبارت می‌توان چنین فهمید که با هر کسی نمی‌توان جدال کرد.
  • امام(ع) در دعای بیستم و در عبارت هشتم آن می‌فرمایند: "بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست، و برای من بر کسی که به من ستم کند (توانایی جلوگیری از ستم) و بر آنکه زد و خورد و گفت و شنود نماید زبانی (حجت و برهانی) و بر آنکه دشمنی کند پیروزی قرار ده؛ و به من بر آنکه درباره‌ام حیله کند (در برابر آن) مکر و فریبی؛ و بر آنکه بر من مسلط شود توانایی؛ و بر آنکه مرا دشنام دهد تکذیبی (گفتن به اینکه دروغ گفتی) و از آنکه مرا می‌ترساند سلامتی ببخش؛ و به فرمانبری آنکه مرا به راه راست آورد (معلم علوم دینی) و پیروی کسی که مرا (به راه حق) راهنمایی نماید (پیشوایان دین) توفیقم ده"[۳۵]؛

دشنام و بدزبانی

  • فحش، عبارتست از اظهار کردن امور زشت و قبیح با الفاظ و عبارات صریح، که بیشتر اوقات به وسیله الفاظ وقاع (آمیزش) و آلات و متعلقات آن به کار می‌رود و اهل فساد و بی‌شرمان آن عبارات را صریحاً اظهار می‌کنند[۳۶].
  • فحش و دشنام ممکن است از عادت معاشرت و همنشینی با اوباش و اراذل پدید آید؛ و گاهی انگیزه آن در بعضی از افراد دوستی مال و از دست دادن آن است که رذایل قوه شهوت به شمار می‌رود[۳۷][۳۸].
  • از برخی از روایات استفاده می‌شود که علت اساسی این عمل زشت و بسیاری از اعمال زشت، عدم رسوخ تقوا در نفس باشد [۳۹].
  • بر اساس برخی روایات دیگر منشأ دشنام دادن پستی و فرومایگی نفس و نفاق می‌باشد چنانچه امام صادق(ع) سخنان گهرباری در این زمینه دارد[۴۰].
  • دشنام و ناسزاگویی، یک عمل زشت و مذموم می‌باشد که موجب قطع روزی و برکت و رحمت الهی از سوی خدا به شخص دشنام دهنده می‌شود... یکی از مفاسد و ضررهای فحش و سب، دوری مردم از فحش دهنده می‌باشد و در نتیجه در صفحه زندگی با وجود مشکلات و گرفتاری‌ها نه تنها کمک و یاری پیدا نمی‌کند بلکه دشمنان زیادی هم برای او پیدا می‌شود[۴۱].
  • "منشأ فحش و دشنام، هرزه‌گویی و خبائث نفس است" [۴۲].
  • فحش، بذا، سلاطه، تفحش و سب، کلماتی گوناگون با معانی بسیار نزدیک به هم، بلکه مترادف و هم‌معنایند. "فحش" در لغت به معنای افزایش بدی از حد مجاز است. "فحش" در لغت به معنای افزایش بدی از حد مجاز است. "تفحش" بیهوده گفتن یا هرزه‌گویی است. "سب" به معنای گفتار زشت یا دشنام است، "بذا" بدزبانی و "سلاطه" نیز، به معنای زبان درازی است. علمای اخلاق، به کاربردن سخنان زشت برای اشخاص را فحش و ناسزا می‌گویند[۴۳]

"فحش، بدگویی و بدزبانی از آثار خشم بر زبان است" [۴۴][۴۵].

چاپلوسی

  • یکی دیگر از رذایل سخن، چاپلوسی و تملق است. چاپلوسی در این است که کسی به ظاهر روی خوش به انسان نشان می‌دهد و در مقام سخن همواره از خوبی‌ها و جنبه‌های مثبت فرد حرف می‌زند، که هدف رسیدن به موقعیتی نزد فرد دیگر است. فرد چاپلوس نیت خیری ندارد و چه بسا زمانی از در دشمنی با ما، درآید[۴۹].
  • براساس روایات اسلامی تذکر معایب را هدیه‌ای می‌دانند که برادر به برادر خود می‌دهد. همچنان‌که مؤمن را آینه مؤمن می‌شمارند؛ ممکن است تملق و چاپلوسی تذکر معایب و آینه مؤمن بودن را تحت شعاع خود قرار داده و فرد مخاطب را به غرور و نخوت بکشاند و چه بسا به طغیان و عصیان وادارد و فرصت اندیشیدن به او ندهد که به خود بیندیشد.
  • چاپلوسی و تملق، و حمد و ثناگویی بیش از اندازه زمینه را برای خواری و زبونی فراهم می‌آورد و اصولاً هر چیزی که موجب خواری و کوچک شدن آدمی و از خود بی‌خود شدن او و زمینه پذیرش ذلت را فراهم آورد باید طرد گردد حتی امری چون یأس از عنایت خدا و ناامیدی از رحمت او که ما را از آن نهی کرده‌اند[۵۰][۵۱].
  • حضرت علی(ع) تعبیر مصانعه را به کار می‌برد. هرچند که معنای سازش‌کاری، ملاحظه‌کاری، معامله‌گری را شامل می‌شود ولی مصانعه بیشتر از این‌هاست.... احیاناً اصحاب و دوستان حضرت علی(ع) می‌آمدند و در حضورش او را ستایش می‌کردند، او را محتشم می‌شمردند، با القاب و عناوین یاد می‌کردند و از اینکه اگر نقصی در کارها به نظرشان برسد و ابراز کنند خودداری می‌کردند علی(ع) به شدت آن‌ها را از این روش نهی می‌کرد. و این عمل آن‌ها را نوعی مصانعه می‌خواند و می‌فرمود: "با من به سبک مصانعه معاشرت نکنید، با من به طرزی که با جباران و ستمگران سخن گفته می‌شود، یعنی چاپلوسانه، تملق‌آمیز و مداحانه و در لفافه القاب مطنطن و عناوین مجلل، سخن مگویید. صریح می‌فرمود که من دوست دارم مردم آنگاه که با من روبرو شوند به جای تعارف و مداحی‌ها، نقص‌ها و عیب‌هایی که به نظرشان می‌رسد با کمال صراحت رو در روی من بگویند. رودربایستی در اجرای امر خدا داشتن مصانعه است. ملاحظه دوست، رفیق، فرزند، خویشاوند و مرید را در کارها دخالت دادن، مصانعه است"[۵۲].
  • امام سجاد(ع) می‌فرمایند: "بسیاری از مردم از بس خوبیشان و مدحشان را گفتند، فاسد شدند"[۵۳][۵۴].
  • بیشتر تملقات برای کسب مادیات و طمع مادی است. همان‌گونه که امام سجاد(ع) فرمودند: "همه نیکی‌ها را در قطع طمع مشاهده کردم"[۵۵].
  • اگر انسان از قید مادیات رها شود قطعاً بی‌مورد، تملق کسی را نخواهد کرد هرچند که بنا به فرمایش علی(ع) اگر برای کسب علم و دانش[۵۶] باشد ایرادی ندارد.
  • سید هاشم رسولی محلاتی می‌نویسد: "به دست آوردن روزی در این جهان غالباً به تملق و چاپلوسی کردن به درگاه نااهلان بستگی دارد و شخص خردمند حاضر نیست تن به پستی دهد و به درگاه این و آن روی نیاز برد و از دنیاپرستان از خدا بی‌خبر تملق گوید از این‌رو غالباً در سختی و فشار زندگی به سر می‌برد و این نابخردان و احمقانند که برای کسب تحصیل مال به هر پستی تن دهند و به تملق هر کس و ناکس حاضر شوند و همین سبب تحصیل مال فراوان گردد..."[۵۷].
  • امام سجاد(ع) درباره چاپلوسی در دعای چهل و نهم و در عبارت هفتم آن می‌فرمایند: "و چه بسیار ستمگری که با مکر و فریب‌هایش به من ستم کرد؛ و دام شکارهایش را برایم برپا نمود؛ و جستجوی مراقبت و نگهبانی‌اش را بر من گماشت (مراقب بود ببیند چه می‌کنم و کجا هستم و به کجا می‌روم)؛ و در کمین من نشست مانند در کمین نشستن درنده و چشم به راه بودنش برای به دست آوردن فرصت و وقت مناسبی برای شکارش درحالی‌که خوش‌رویی و چاپلوسی را برایم آشکار ساخت؛ و با خشم سخت به من می‌نگریست"[۵۸][۵۹].
  • نکته آخر در بحث سخن گفتن که چندین رذایل آن را برشمردیم به یکی از اوصاف مثبت و مهم آن که "قاطعیت" است اشاره می‌نماییم.
  • هرچند که قاطعیت به رفتار و عمل آدمی مربوط می‌شود، لکن یکی از جلوه‌های مهم آن "قاطعیت در سخن" است.
  • قاطعیت مناسب‌ترین الگوی روابط بین اشخاص از میان پرخاشگری، سلطه‌گری و کم‌رویی است. یک برخورد قاطع دارای ویژگی‌هایی از قبیل برقراری روابط صادقانه، صریح و همراه با احترام متقابل است. تنها قاطعیت می‌تواند ارتباطات را سازنده کند و روابط و نزاع‌ها را به حالت برد - برد (رضایت طرفین) تبدیل کند[۶۰].
  • فروتنی مسلمانان در ایجاد یکپارچگی و وحدت بسیار موثر است؛ ولی محبت به یکدیگر، به ویژه نزدیکان، نباید باعث فراموشی و غفلت از فرصت‌طلبان شود. مؤمنان باید در برابر کفار و دشمنانی که لباس دوست پوشیده‌اند، قاطع باشند تا از مهربانی آنان سوءاستفاده نشود.

به نظر می‌رسد که صفت قاطعیت برای مدیر و حاکم جامعه اسلامی از ارزش و مقام خاصی برخوردار است.

  • حاکم و مدیر باید در تصمیم‌گیری‌ها با قاطعیت عمل کند و مخالفت افراد با او، خیرخواهانه یا مغرضانه، نباید سبب تغییر در تصمیمی شود که با دقت گرفته است... ایجاد امنیت در جامعه یکی از جلوه‌های قاطعیت حاکمان است و این امر با مجازات به موقع مجرمان و اجرای حدود الهی در جامعه ایجاد می‌شود. حاکم موفق کسی است که در راه ایجاد امنیت، به خود تردید راه ندهد و از تمام امکانات ملی برای تحقق این امر استفاده کند[۶۱][۶۲]

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. محمدتقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج۳، ص۳۲۷.
  2. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص:۱۷۰.
  3. محمد تقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج۳، ص۳۲۸.
  4. ملامحسن فیض کاشانی، اخلاق حسنه، ترجمه محمد باقر ساعدی، ص۴۲.
  5. ملامحسن فیض کاشانی، اخلاق حسنه، ترجمه محمد باقر ساعدی، ص۴۳.
  6. محمد تقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج۳، ص۲۷۵.
  7. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص:۱۷۱.
  8. سید مصطفی احمدزاده، اصول حاکم بر ارتباطات کلامی میان فردی از دیدگاه قرآن، پژوهش‌های قرآنی، ۴۷ و ۴۶ (تابستان و پائیز ۸۵)، ص۳۰۹.
  9. محمد، غزالی، کیمیای سعادت، ج۲، ص۶۴ – ۱۰۵.
  10. محسن فیض کاشانی، محجة البیضاء، ترجمه محمد صادق عارف، ج۵، ص۲۷۳ - ۳۹۲.
  11. جهت کسب اطلاعات بیشتر به کتاب‌های، اخلاق ناصری خواجه نصیر، کیمیایی سعادت غزالی، محجة البیضاء فیض کاشانی رجوع شود. یکی از اصول مربوط به سخن گفتن «اصل حرمت جمع» است. رعایت احترام افرادی که در مجلس نشسته‌اند، از اولین آداب مجالس اسلامی است. عفت کلام، شیوه صحبت، شکل نشستن و احترام به اندیشه و گفتار دیگران، بلند شدن به احترام دیگران... از جلوه‌های احترام به هم‌نشینان در مجلس می‌باشد. از دیگر جلوه‌های احترام در مجالس، قطع نکردن کلام دیگران است. اسلام از ما خواسته است که نسبت به مردم رعایت احترام و ادب را بنماییم و در این امر حتی توصیه شده که در حق غیر مسلمان هم این جنبه را مراعات نماییم. خواجه نصیر در کتاب اخلاق ناصری در این‌باره می‌نویسید: «باید که بسیار نگویید و سخن دیگری به سخن خود قطع نکنید و هر که حکایتی یا روایتی کند که او بر آن واقف باشد، وقوف خود بر آن‌ها اظهار نکند تا آن کس آن سخن به اتمام رساند. و چیزی را که از غیر او پرسند جواب نگوید و اگر سؤال از جماعتی کنند که او داخل آن جماعت بود، بر ایشان سبقت ننماید. استراق سمع ننماید، پس از پرسش پاسخ دهد، سخن مکرر نگوید...». امام سجاد(ع) در دعای بیست و چهارم و در عبارت ششم آن می‌فرمایند: «اللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِي، وَ أَطِبْ لَهُمَا كَلَامِي، وَ أَلِنْ لَهُمَا عَرِيكَتِي، وَ اعْطِفْ عَلَيْهِمَا قَلْبِي، وَ صَيِّرْنِي بِهِمَا رَفِيقاً، وَ عَلَيْهِمَا شَفِيقاً»؛ «بارخدایا صدایم را در برابر ایشان آهسته و سخنم را خوشایند و خویم را نرم نما؛ و دلم را بر آن‌ها مهربان کن؛ و مرا به ایشان سازگار و بر آنان رحیم گردان». اگرچه این عبارت مربوط به نحوه سخن گفتن در برابر والدین آمده است لکن مسلم است که در برابر جمع نیز باید چنین باشد.
  12. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص:۱۷۲.
  13. محسن فیض کاشانی، اخلاق حسنه، ص۴۷.
  14. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص:۱۷۳.
  15. راغب اصفهانی، المفردات، ماده «مریه».
  16. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص:۱۷۳.
  17. محمدرضا مهدوی کنی، نقطه‌های آغاز در اخلاق عملی، ص۶۸۹.
  18. محمد خوانساری، منطق صوری، ج۲، ص۲۲۳.
  19. مولی مهدی نراقی، جامع السعادات، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ج۲، ص۳۷۷.
  20. راغب اصفهانی، ماده جدل.
  21. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص:۱۷۴.
  22. عبدالعلی بازرگان، مراء و مدارا، کیان، ۴۵ (بهمن و اسفند ۷۷)، ص۱۱۹.
  23. احمد نراقی، معراج السعاده، ص۴۲۲ - ۴۲۳.
  24. عبدالعلی بازرگان، ص۱۱۹.
  25. احمد ابن محمد ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ترجمه حاجیه خانم امین، ص۳۲۳.
  26. جواد ایروانی، آداب گفتگو، الهیات و حقوق، ۲۶ (پائیز ۸۶)، ص۱۸.
  27. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص:۱۷۵.
  28. سید احمد فهری، تعلیم و تعلم از دیدگاه شهید ثانی و امام خمینی، ص۸۷.
  29. سید احمد فهری، تعلیم و تعلم از دیدگاه شهید ثانی و امام خمینی، ص۸۸.
  30. سید احمد فهری، تعلیم و تعلم از دیدگاه شهید ثانی و امام خمینی، ص۹۴.
  31. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص:۱۷۶.
  32. محمد تقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج۳، ص۳۷۱. در قرآن کریم آمده است: وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَيُجَادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَمَا أُنْذِرُوا هُزُوًا «و ما فرستادگان را جز نویدبخش و بیم‌دهنده نمی‌فرستیم و کافران به وسیله باطل چالش می‌ورزند تا حق را با آن از میان بردارند؛ و آیات مرا و بیم‌هایی را که یافته‌اند به ریشخند گرفتند» سوره کهف، آیه ۵۶. وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ «و از مردم کسی است که بی‌هیچ دانشی درباره خداوند چالش می‌ورزد و از هر شیطان گردنکشی پیروی می‌کند» سوره حج، آیه ۳. إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ «آنان که در آیات خداوند بی‌آنکه برهانی نزد آنان آمده باشد چالش می‌ورزند؛ در درونشان جز خویش‌بینی نیست که به آن (هم) نمی‌رسند؛ از این روی به خداوند پناه جو که اوست که شنوای بیناست» سوره غافر، آیه ۵۶.
  33. «سُبْحَانَكَ! لَا تُحَسُّ وَ لَا تُجَسُّ وَ لَا تُمَسُّ وَ لَا تُكَادُ وَ لَا تُمَاطُ وَ لَا تُنَازَعُ وَ لَا تُجَارَى وَ لَا تُمَارَى وَ لَا تُخَادَعُ وَ لَا تُمَاكَرُ!»
  34. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص:۱۷۷.
  35. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ لِي يَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِي، وَ لِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِي، وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِي، وَ هَبْ لِي مَكْراً عَلَى مَنْ كَايَدَنِي، وَ قُدْرَةً عَلَى مَنِ اضْطَهَدَنِي، وَ تَكْذِيباً لِمَنْ قَصَبَنِي، وَ سَلَامَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِي، وَ وَفِّقْنِي لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِي، وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِي»
  36. مولی مهدی نراقی، جامع السعادات، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ج۱، ص۳۸۴.
  37. مولی مهدی نراقی، جامع السعادات، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ج۱، ص۳۸۱.
  38. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص:۱۷۸.
  39. حسین حقانی زنجانی، دشنم و بدگویی سلاح افراد پست، مکتب اسلام، ۹ آذر ۱۳۶۴، ص:۳۶.
  40. حسین حقانی زنجانی، دشنم و بدگویی سلاح افراد پست، مکتب اسلام، ۹ آذر ۱۳۶۴، ص:۳۶.
  41. حسینی حقانی زنجانی، آثار وقع دشنام، مکتب اسلام ۱۰ دی ۱۳۶۴، صص:۳۱-۳۲.
  42. محمد رحیم نوری، مبانی اخلاق، ص:۱۲۲.
  43. سید حسن هاشمی، اخلاق در نهج البلاغه، ص:۲۴۷.
  44. محسن فیش کاشانی، اخلاق حسنه، ص:۵۷.
  45. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص:۱۷۹.
  46. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ لِي يَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِي، وَ لِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِي، وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِي، وَ هَبْ لِي مَكْراً عَلَى مَنْ كَايَدَنِي، وَ قُدْرَةً عَلَى مَنِ اضْطَهَدَنِي، وَ تَكْذِيباً لِمَنْ قَصَبَنِي، وَ سَلَامَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِي، وَ وَفِّقْنِي لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِي، وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِي»
  47. «اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِي رُوعِي مِنَ التَّمَنِّي وَ التَّظَنِّي وَ الْحَسَدِ ذِكْراً لِعَظَمَتِكَ، وَ تَفَكُّراً فِي قُدْرَتِكَ، وَ تَدْبِيراً عَلَى عَدُوِّكَ، وَ مَا أَجْرَى عَلَى لِسَانِي مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ أَوْ شَهَادَةِ بَاطِلٍ أَوِ اغْتِيَابِ مُؤْمِنٍ غَائِبٍ أَوْ سَبِّ حَاضِرٍ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَكَ، وَ إِغْرَاقاً فِي الثَّنَاءِ عَلَيْكَ، وَ ذَهَاباً فِي تَمْجِيدِكَ، وَ شُكْراً لِنِعْمَتِكَ، وَ اعْتِرَافاً بِإِحْسَانِكَ، وَ إِحْصَاءً لِمِنَنِكَ»
  48. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص:۱۸۰-۱۸۱.
  49. حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی، (پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۹)، ص۹۰.
  50. علی قائمی، اخلاق و معاشرت در اسلام، ص۲۸۹.
  51. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص:۱۸۱-۱۸۲.
  52. مرتضی مطهری، بررسی اجمالی نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، ص۱۰۰ - ۱۰۱.
  53. مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص۱۶.
  54. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص:۱۸۲.
  55. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۶۰۱.
  56. حسن حرانی، تحف العقول، ترجمه محمدباقر کمره‌ای، ص۲۰۵.
  57. محمد بن یعقوب کلینی رازی، روضه من الکافی، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، ج۲، ص۲۳.
  58. «وَ كَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِي بِمَكَايِدِهِ، وَ نَصَبَ لِي شَرَكَ مَصَايِدِهِ، وَ وَكَّلَ بِي تَفَقُّدَ رِعَايَتِهِ، وَ أَضْبَأَ إِلَيَّ إِضْبَاءَ السَّبُعِ لِطَرِيدَتِهِ انْتِظَاراً لِانْتِهَازِ الْفُرْصَةِ لِفَرِيسَتِهِ، وَ هُوَ يُظْهِرُ لِي بَشَاشَةَ الْمَلَقِ، وَ يَنْظُرُنِي عَلَى شِدَّةِ الْحَنَقِ».
  59. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص:۱۸۳.
  60. محمد حسین قدیری، مدیریت خشم، معرفت، ۹۷ (دی ۸۴)، ص۹۸.
  61. حمیدرضا حق شناس، اخلاق اجتماعی در صحیفه سجادیه، ص۹۲.
  62. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص:۱۸۴-۱۸۵.