خالد بن ولید مخزومی قرشی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۵۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

ابوسلیمان، خالد بن ولید بن مغیره، از بنی‌ مغیره و از طایفه قریشی بنی مخزوم بود[۱]. خاندان مغیره، جدّ خالد، در میان قریش جایگاه والایی داشتند، به گونه‌ای که برای عظمت به آنها مثل می‌زدند. قریش در دوره‌ای مرگ هشام بن مغیره، (عموی خالد) بزرگ قریش را مبدأ سالشماری خود دانسته است[۲].

ولید بن مغیره پدر خالد نیز از سران با نفوذ مکه، دشمنان سرشناس و سر سخت اسلام و مسخره کنندگان پیامبر(ص) بود[۳]. گویا ولید هم منزلت والایی نزد قریش داشت، زیرا قریش معتقد بودند که اگر بناست وحی نازل شود، سزاوارتر از او کسی نیست[۴].

قرآن کریم از این شیوه فکر کافران در آیه ﴿وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ[۵] خبر داده است. وی اموال خود را به ربا به دیگران می‌داد[۶]؛ همچنین ﴿بَنِينَ در آیه ﴿وَبَنِينَ شُهُودًا[۷] که گفته می‌شود درباره ولید بن مغیره نازل شده است، فرزندان او هستند (ولید بن مغیره)[۸].

مادر خالد، لُبابه صغرا مشهور به عصماء، دختر حارث بن حزن و خواهر میمونه همسر پیامبر(ص) بود[۹]، از این رو آن حضرت پس از ازدواج با میمونه در سال ۷ هجرت شوهر خاله او می‌شد. برادر وی عُمارة بن ولید، چنان برازنده بود که مشرکان به ابوطالب پیشنهاد کردند او را به فرزندی بپذیرد و در عوض، پیامبر(ص) را به آنان بسپارد[۱۰]. پسر عموی خالد، ابوجهل در نبرد بدر کشته شد[۱۱]. خالد پسر عموی حنتمه بنت هاشم بن مغیرة بن ولید، مادر عمر بن خطاب نیز هست.[۱۲] خالد را از اشراف قریش در جاهلیت و رئیس قُبه (محل نگهداری تجهیزات جنگی) و اعنّه (سواره نظام پیشاهنگ سپاه) دانسته‌اند[۱۳].[۱۴].

نقش خالد بن ولید در رویارویی قریش با پیامبر(ص)

بیشتر گزارش‌هایی که از رفتار خالد با پیامبر(ص) و مسلمانان حکایت دارند، به نقش خالد در جنگ‌ها و رویارویی‌های نظامی قریش با مسلمانان باز می‌گردد. این امر بیانگر نقش و جایگاه نظامی خالد در میان قریش است. به روایت شیخ طوسی در شب هجرت، وقتی مشرکان قریش به بستر رسول خدا آمدند و علی(ع) را جای او دیدند، پیشاپیش آنان خالد بن ولید بود که با امام(ع) درگیر شد[۱۵].

خالد در جنگ بدر در سال دوم هجری حضور داشت[۱۶]؛ اما گزارشی تفصیلی از عملکرد او در این نبرد در دست نیست؛ تنها گفته‌اند پس از این نبرد همراه برادرش هشام برای پرداخت فدیه و بردن برادر دیگرش ولید که به اسارت مسلمانان در آمده بود، به مدینه آمد[۱۷].

در پیکار احد در سال سوم هجری، فرماندهی جناح راست لشکر قریش را به عهده داشت.[۱۸] و همو بود که با افرادش در کمین حمله به تیراندازان تپه استراتژیک احد (جبل الرماة) بود[۱۹] و هنگامی که آنان برای گردآوری غنایم و برخلاف فرمان رسول الله(ص) تنگه را ترک کردند، سپاه خالد به همراه جناح چپ به فرماندهی عکرمة بن ابی‌سفیان، با کشتن تیراندازانی که بر جبل الرماة مانده بودند، از پشت به مسلمانان حمله بردند و آنان را شکست دادند[۲۰] مفسران نیز هنگام شرح آیات نبرد احد، به نقش مهم خالد در این نبرد اشاره کرده‌اند[۲۱]. بر پایه گزارشی از امام باقر(ع) ذیل آیه ﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَلَا تَلْوُونَ عَلَى أَحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ فَأَثَابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَيْلَا تَحْزَنُوا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا مَا أَصَابَكُمْ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ[۲۲] غم و اندوه نخست، همان شکست و کشته شدن مسلمانان در نبرد احد است و اندوه دوم، غلبه خالد بن ولید بر مسلمانان در این نبرد[۲۳].

در جنگ احزاب در سال ۵ هجرت، خالد بن ولید همراه ۱۰۰ سوار، در پی یافتن راه نفوذی به خندق بود که برابر جایگاه رسول خدا(ص) رسید و دستور داد از آن سوی خندق به طرف آن حضرت که سر گرم نماز بود تیراندازی کنند؛ ولی در این اقدام ناکام ماند[۲۴]؛ همچنین تلاش او برای گذر از خندق به جایی نرسید[۲۵] و هنگامی که سپاه مشرکان به بازگشت تصمیم گرفتند، ابوسفیان، عمرو بن عاص و خالد بن ولید از لشکر قریش ماندند تا حمله احتمالی مسلمانان را دفع کنند و سپس به سپاه بپیوندند.[۲۶] بر پایه روایتی، با ناکامی قریش در این نبرد خالد اعتراف کرد که محمد(ص) دروغ نمی‌گوید؛ ولی ابوسفیان او را از بازگویی چنین سخنانی بازداشت[۲۷]. شاید مراد وی وعده‌های کلی رسول خدا(ص) درباره پیروزی مسلمانان بوده است. این نخستین سخنی است که از خالد در اعتراف به مقام پیامبر(ص) نقل شده است. نام شهدای مسلمانان که به دست خالد کشته شدند، در منابع ثبت شده است: وی رفاعه بن وقش[۲۸]، ابوسیرة بن حارث[۲۹]، ثابت بن دحداح[۳۰] را در نبرد احد و انس بن اوس[۳۱] را در خندق به شهادت رساند.

بر پایه آخرین گزارش از نقش خصمانه خالد در برابر مسلمانان، وی پیشاپیش سواره نظام سپاه قریش بود و کوشید برای مقابله با پیامبر(ص) و مسلمانانی که قصد داشتند در سال ۶ هجری جهت انجام عمره وارد مکه شوند، آن حضرت و مسلمانان را هنگام نماز جماعت غافلگیر کند؛ اما به دستور خدا در آیه ﴿وَإِذَا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرَائِكُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَى لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً وَاحِدَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كَانَ بِكُمْ أَذًى مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَخُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا[۳۲] پیامبر(ص) با خواندن نماز خوف نقشه او را بی اثر کرد.[۳۳] ناکامی دوباره قریش در این رخداد، خالد را درباره آینده قریش به تردید انداخت[۳۴].

طبرسی، خالد را در شمار نمایندگان اعزامی قریش در مذاکرات پیمان حدیبیه دانسته است[۳۵]، در حالی که گفته شد، وی فرمانده سپاه مشرکان برای مقابله با مسلمانان در حدیبیه بود[۳۶].[۳۷].

اسلام خالد بن ولید

پس از صلح حدیبیه، خالد که امیدی به قریش نداشت، در این اندیشه بود که به چه آیینی در آید[۳۸]، تا اینکه در سال ۷ هجری پیامبر(ص) برای انجام دادن عمره به مکه آمد و با میمونه خاله خالد ازدواج کرد.[۳۹] در این مدت، خالد پنهان شده بود و برادر مسلمانش به او خبر داد که پیامبر(ص) از او سراغ گرفته و می‌خواهد وی مسلمان شود. سه ماه بعد و در صفر سال ۸ هجری و پس از فتح بزرگ خیبر، خالد به مدینه رفت و اسلام آورد[۴۰]. برخی معتقدند پس از حدیبیه و پیش از خیبر مسلمان شده است[۴۱].

عمروعاص که با خالد به مدینه هجرت کرد و اسلام آورد، نقل می‌کند که خالد دیگر به پیروزی قریش امیدی نداشت و معتقد بود اگر در مکه بماند، پیامبر(ص) او را شکار خواهد کرد. از طرف دیگر، آن حضرت را آسیب‌ناپذیر یافت و پس از آن رویارویی‌ها، می‌توانست پیروزی پیامبر(ص) را پیش‌بینی کند[۴۲]. نگرانی‌های خالد از دشمنی‌های گذشته خود با مسلمانان، با این سخن پیامبر(ص) که "اسلام، گذشته را پاک می‌کند" رخت بر بستند[۴۳]؛ ولی گویا خالد پنداشت که این گفتار بدان معناست که با مسلمانانِ با سابقه همشأن شده است، از این‌رو هنگام شکایت یکی از مسلمانان از وی، رسول خدا(ص) به خالد درباره مقام والای بدریون تذکر داد [۴۴].

نخستین بار خالد پس از اسلام آوردنش در جنگ موته با سپاه روم در سال ۸ هجری شرکت کرد که پس از شهادت سه فرمانده منصوب رسول خدا(ص) ـ یعنی زید بن حارثه، جعفر بن ابی‌طالب و عبدالله بن رواحه ـ رزمندگان مسلمان بر فرماندهی خالد بن ولید توافق کردند و او قدری جنگید و سپس به عقب‌نشینی دستور داد[۴۵]. عقب نشستن خالد و سپاه در میان مسلمانان مدینه فرار تلقی شد و به نکوهش اعزامیان انجامید[۴۶].

در سال ۸ هجری زمانی که پیامبر(ص) درپی لشکر کشی به مکه برای فتح آنجا بود، نگران بود مبادا قبیله بنی مدلج از هم‌پیمانان پیشین قریش که در مدینه زندگی می‌کرد و با پیامبر(ص) نیز پیمان عدم تعرض داشت، به مسلمانان آسیب برساند، ازاین رو خالد بن ولید را نزد بنی‌مدلج فرستاد که پیمان پیشین پیامبر تحکیم شد. آیات ﴿وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَاء فَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ أَوْلِيَاء حَتَّىَ يُهَاجِرُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا إِلاَّ الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَىَ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ أَوْ جَاؤُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن يُقَاتِلُوكُمْ أَوْ يُقَاتِلُواْ قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً[۴۷] بر پایه برخی روایات در این زمینه نازل شده‌اند. در این آیات، پس از سخن درباره عدم دوستی با کافران، پیمان بستگان با مسلمانان را استثنا می‌کند[۴۸].

خالد در فتح مکه فرمانده پیشاهنگان سپاه بود[۴۹] و در راه موظف شد جاسوسی را که دستگیر شده بود در بند نگه دارد؛ لیکن آن اسیر پس از مدتی گریخت و خالد دوباره او را بازداشت کرد[۵۰]. او به دستور پیامبر(ص) از پایین مکه وارد شهر شد[۵۱]. هرچند رسول خدا(ص) به خالد و دیگر فرماندهان فرمان داده بود با کسی درگیر نشوند، در پی تیراندازی کافران، خالد حمله کرد و ۲۸ نفر از آنان در این درگیری کشته شدند.[۵۲] خالد در توجیه این نافرمانی خود، خودداری آنها از پذیرش اسلام را بهانه کشتار آنان دانست[۵۳].

خالد پس از فتح مکه به دستور پیامبر(ص) همراه شماری از بنی سلیم، بت عزّا را منهدم کرد که در تولیت بنی شیبان از طوایف بنی سلیم و خارج از مکه بود [۵۴]. به رغم مکی بودن سوره زمر، مفسران گویند آیه ﴿أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ[۵۵] درباره این اقدام خالد نازل شد[۵۶].

ذیل آیه ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى[۵۷] نیز که درباره عزّاست، مفسران به داستان نابودی آن به دست خالد پرداخته‌اند[۵۸]. خالد پس از فتح مکه فرمان یافت که در فراخوان قبایل منطقه به اسلام شرکت کند، از این‌رو برای دعوت قبیله عدنانی بنی‌جذیمه عازم جنوب مکه شد[۵۹]. از آنجا که پیش از ظهور پیامبر(ص) فاکه عموی خالد در نبرد قریش و بنی جذیمه به قتل رسیده بود[۶۰]، خالد در رویارویی با بنی‌جذیمه که سلاح به دست گرفته بودند، از آنان خواست پیروی خود را اعلام کنند و آنها خود را مسلمان، نمازخوان و دارای مسجد و سبب سلاح برگرفتن خود را گمان حمله دشمنانشان دانستند. خالد دستور داد سلاح‌های خود را زمین بگذارند و آنان چنین کردند؛ سپس دستور بازداشت همه آنها را صادر کرد و این مایه اختلاف میان یارانش شد. خالد شب هنگام دستور داد هر که اسیری دارد گردن بزند. عده‌ای از همراهان او از قبیله بنی سلیم اسیران خود را کشتند؛ اما انصار و گروهی از مهاجران اسرای خود را آزاد کردند. وقتی خبر به پیامبر(ص) رسید دستش را به آسمان بلند کرد و از کار خالد بیزاری جست و سپس علی(ع) را برای بررسی امور نزد بنی‌جذیمه فرستاد.

امیرمؤمنان(ع) با اموالی که پیامبر(ص) به ایشان داده بود، نزد بنی‌جذیمه رفت و دیه کشتگان را پرداخت و ضررهای مالی آنان را جبران کرد و مانده اموال را هم از روی احتیاط به مردم بخشید و رسول خدا(ص) این کار را تأیید کرد و بار دیگر از کار خالد برائت جست[۶۱]. رقم کشتگان بنی‌جذیمه را نزدیک ۳۰ نفر نوشته‌اند [۶۲]. پس از بازگشت خالد به مکه، عبدالرحمن بن عوف و عمر بن خطاب در اعتراض به عملکرد او آن را رفتاری جاهلی دانستند؛ اما خالد با توجیهاتی چون "مأمور نبرد بودم" یا "چاره دیگری نداشتم" به آنان پاسخ داد. خبر نزاع لفظی آنان به پیامبر(ص) رسید و در حالی که از خالد عصبانی بود و از او روی می‌گرداند، وی را از درگیری با صحابه بازداشت[۶۳].

عمار بن یاسر هم در حضور رسول خدا(ص) بر خالد خرده گرفت و گفت مردمی مسلمان و نماز خوان را به غضب خود گرفتار کرده است. وقتی عمار رفت خالد از او بدگویی کرد؛ ولی پیامبر(ص) او را به سکوت فراخواند و دشمنی با عمار را کینه‌توزی با خدا دانست.[۶۴] درگیری عمار و خالد در منابع تفسیری و صحابه نگارانه به صورت‌های دیگری نیز گزارش شده است: بر پایه روایت سدی، پیامبر(ص) خالد را برای سریه‌ای فرستاد که عمار بن یاسر هم در آن حضور داشت. پیش از آنکه خالد حمله کند، آن قبیله گریختند؛ ولی یکی از آنان آنجا ماند و پیش از حمله خالد نزد عمار آمد و اسلام خویش را اعلام کرد. خالد بیخبر از فرار آن قبیله، آن فرد را اسیر کرد؛ سپس عمار او را در امان خود دانست؛ ولی خالد نپذیرفت و با یکدیگر تندی کردند و پیامبر(ص) در داوری میان آن دو، سخن عمار را تأیید و عمار با خالد تندی کرد و او رنجید و پیامبر(ص) را عامل بدگویی یک برده به خود دانست؛ اما آن حضرت دشنام به عمار را دشنام به خدا دانست و از خالد خواست به عمار ناسزا نگوید؛ سپس آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۶۵] نازل شد[۶۶].

منابع غیر تفسیری، همین داستان را بی‌اشاره به آیه "اولی الامر" و حضور عمار و خالد در سریه، و درگیری این دو را بدین شکل نقل کرده‌اند: در درگیری خالد بن ولید و عمار، خالد به او تندی کرد و عمار نزد پیامبر(ص) از او شکایت کرد؛ ولی خالد در حضور ایشان نیز به اندازه‌ای تند با عمار رفتار کرد که وی گریست و از آن حضرت خواست سخنی بگوید و پیامبر(ص) به خالد فرمود: دشمنی با عمار دشمنی با خداست، پس خالد از عمار عذرخواهی کرد[۶۷]. ابن عبدالبر در پایان این گزارش افزوده است که پیامبر(ص) عمار را اهل بهشت و خالد را یکی از شمشیرهای خدا دانست[۶۸]؛ لیکن این گزارش در منابع دیگر چنین افزوده‌ای ندارد[۶۹]. با آنکه گزارش‌هایی از سیره نگاران و مغازی نویسان درباره مخالفت خالد با دستور پیامبر(ص) و کینه‌توزی جاهلانه او درباره قبیله بنی‌جذیمه در دست است، عده‌ای دنبال توجیه و تطهیر وی بر آمده و عملکردش را مطابق با دستور آن حضرت دانسته؛ همچنین گفته‌اند پیامبر(ص) نه تنها خالد را سرزنش نکرد، او را شمشیری از شمشیرهای خدا دانست و دیگران را از بدگویی درباره او برحذر داشت[۷۰]. به نظر، دشمنی خالد با اهل بیت پیامبر(ص) و روابط او با دستگاه خلافت در جعل و تحریف این اخبار بی‌تأثیر نیست، همچنان که لقب سیف الله را در برابر علی(ع) و از روی دشمنی با آن حضرت به خالد داده‌اند[۷۱].

خالد بن ولید در نبردهای حنین و طائف در سال ۸ هجری هم فرمانده مقدمه سپاه مسلمانان بود[۷۲]. در جنگ حنین، رسول خدا(ص) جنازه زنی را دید که خالد بر خلاف دستور ایشان او را کشته بود، پس به خالد پیغام داد هیچ گاه زن، بچه یا بنده‌ای را نکشد[۷۳]. بر اساس منابع تفسیری، در همان روزها، خالد از پیامبر(ص) درباره حکم دریافت‌ طلبی پرسید که پدرش ربایی به ثقیف داده بود، که آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ[۷۴] در پاسخ خالد نازل شد و او را از آن نهی کرد.[۷۵] بر پایه روایت سدی نیز این آیه درباره خالد بن ولید و عباس عموی پیامبر(ص) نازل شده است که به ثقیف ربا می‌دادند و پس از اسلام از آنها طلب داشتند[۷۶].

بر اساس روایتی از امام صادق(ع) زمانی پیامبر(ص) خالد را به بحرین فرستاد و او گروهی از یهود، نصارا و مجوس را کشت و تنها دیه یهودیان و نصارا را پرداخت؛ اما رسول خدا(ص) مجوسیان را نیز اهل کتاب دانست، تا دیه آنان نیز پرداخت شود[۷۷].

خالد در نبرد تبوک در سال ۹ هجری حضور داشت. در آستانه بازگشت مسلمانان از این غزوه، پیامبر(ص) خالد را به سوی اُکَیدر بن عبدالملک کندی حاکم مسیحی شهر مرزی دومة الجندل فرستاد و او طبق پیشگویی آن حضرت وی را هنگام شکار گاو وحشی دستگیر کرد و پس از مصالحه به مدینه نزد پیامبر(ص) آورد [۷۸].

برخی مفسران به نقل از قتاده و ذیل آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ[۷۹] آورده‌اند که پس از آنکه پیامبر(ص) ولید بن عقبه را در سال ۹ هجری برای دریافت مالیات بنی‌مصطلق اعزام کرد و او بی‌نتیجه بازگشت و بنی مصطلق را از دین بازگشته خواند، آن حضرت خالد بن ولید را فرستاد تا درباره سخن ولید بررسی کند. خالد به میان آنان رفت و اذان گفتن و نماز خواندن ایشان را به پیامبر(ص) گزارش کرد؛ آن گاه این آیه نازل شد[۸۰]. صحابه نگاران نیز به پیروی از طبری این گزارش را در کتاب‌های خود ذکر کرده‌اند [۸۱]؛ لیکن به نظر می‌رسد این خبر ساختگی برای تطهیر خالد پس از نبرد بنی‌جذیمه است، زیرا هیچ یک از منابع تاریخی به این مأموریت خالد اشاره نکرده و در مقابل، همه منابع گزارشگر این رخداد، به این نکته اشاره کرده‌اند که پیامبر(ص) پس از بازگشت ولید بن عقبه، عباد بن بشر انصاری را نزد بنی‌مصطلق فرستاد و او ۱۰ روز میان آنها بود و مأموریت خود را به پایان رساند[۸۲].

پیامبر(ص) در پی گسترش قلمرو اسلام، خالد را در سال ۱۰ هجری به شهر نجران در میان مکه و یمن و نزد بنی‌حارث بن کعب فرستاد. آن حضرت در پی کسب تکلیف خالد پس از مسلمان شدن بنی‌حارث بن کعب، از او خواست با گروهی از آنان به مدینه بیاید و پس از مذاکره با این هیئت یکی از خودشان را بر نجران گمارد [۸۳]. در ادامه این روند، خالد دستور یافت به یمن رود. وی ۶ ماه آنجا ماند؛ لیکن کسی اسلام نیاورد، از این رو پیامبر(ص) علی(ع) را جایگزین او ساخت و فرمود خالد و همراهانش را بازگرداند، مگر کسی خود بخواهد با امام بماند. در پی اقدامات امام علی(ع) در یمن، قبیله هَمْدان ایمان آوردند[۸۴].

بر پایه روایت مشهوری از بریده، علی(ع) در نبردی که خالد هم با او بود پیروز شد و کنیزی از خمس برای خود برداشت و خالد به این بهانه شکایت نامه‌ای به پیامبر(ص) نوشت که چهره آن حضرت پس از خواندن آن دگرگون شد و به بریده فرمود: علی(ع) را دوست بدار که آنچه انجام دهد مأمور است؛ او سرپرست شما پس از من خواهد بود[۸۵]. خالد در حجه‌الوداع یکی از موهای سر پیامبر(ص) را برای خود برداشت و آن را در کلاه خود نگه می‌داشت و معتقد بود هرگاه آن کلاه همراهش باشد، پیروز می‌شود [۸۶].[۸۷].

خالد بن ولید در نبردهای رده

خالد در دوره خلافت کوتاه ابوبکر بسیار اهمیت یافت و یکی از فرماندهان اصلی برای سرکوب قبایل تازه مسلمانی بود که پس از رحلت پیامبر(ص) از اسلام برگشتند؛ یا از پیروی حکومت سرباز زدند و قبایلی چون طَیّ، جُدَیلَه[۸۸]، بنی عامر، بنی اسد، غَطَفان، هوازن و بنی‌سُلَیم، بی‌هیچ درگیری تسلیم شده و با خالد بیعت کردند. در این میان، عده‌ای که عامل کشته شدن برخی مسلمانان بودند، به دستور خالد به آتش سوزانده، سنگسار یا از کوه پرتاب شدند، تا طبق دستور ابوبکر مایه عبرت دیگران شوند[۸۹].

نبرد خالد با مُسَیلَمه کذّاب که مدّعی نبوت بود و قبیله بنی‌حنیفه او را حمایت می‌کرد، از مهم‌ترین پیکارهای خالد در جنگ‌های رده است که به نبرد یمامه شهرت دارد. در این رزم، نزدیک به ۱۰۰۰ تن از مسلمانان کشته شدند که شمار بسیاری از آنان حافظان قرآن بودند[۹۰]؛ ولی خالد، بی‌اعتنا به کشتگان سپاهش، با دختر مجاعه از سپاه مسیلمه ازدواج کرد. ابوبکر در پی آگاهی از این امر، در نامه‌ای به شدت از او انتقاد کرد؛ اما خالد آن نامه را به عمر بن خطاب نسبت داد[۹۱]. خالد که برای نبرد با مسیلمه به یمامَه رفته بود، در مسیر و در منطقه بطاح با مالک بن نویره رئیس بنی یربوع روبه‌رو شد و در طمع به دست آوردن همسر زیبای وی، مردان قبیله را اسیر کرد و مالک را کشت و همان شب با همسرش همبستر شد که مخالفت یاران پیامبر(ص) را که در سپاه حاضر بودند در پی داشت. عمر بن خطاب که پیش از این درباره آتش زدن مخالفان به خالد اعتراض کرده بود، درپی این رخداد خواهان عزل خالد و سنگسار شدن او و پرداخت دیه بنی‌یربوع شد؛ لیکن ابوبکر که خالد را یکی از شمشیرهای خدا می‌دانست، پاسخ داد که شمشیر خدا را غلاف نخواهد کرد[۹۲].[۹۳].

نقش خالد بن ولید در فتوحات عراق و شام

ابوبکر، خالد را پس از نبردهای رده مأمور کرد با پارسیان در عراق نبرد کند و او به جهت ضعف نیروهای ساسانی توانست مناطقی را با صلح یا جنگ فتح کند. مهم‌ترین دستاورد او فتح مسالمت‌آمیز شهر حیره[۹۴]، پایتخت عرب‌های تحت حمایت پارس بود[۹۵]. وی در برخی از این نبردها با سنگدلی و برخلاف سیره پیامبر(ص) همه مردان اسیر را کشت که از آن جمله می‌توان به اسرای شهرهای اُلَّیس[۹۶]، عین التمر[۹۷] و دومة الجندل[۹۸] اشاره کرد.

خالد در سال ۱۲ هجری بی‌اطلاع ابوبکر مأموریت خود را رها کرد و به حج رفت که پس از مدتی خلیفه وی را توبیخ کرد؛ سپس به نام فرمانده کل سپاه به جبهه روم رفت[۹۹] و ضمن منسجم ساختن سپاه وارد مهم‌ترین جنگ مسلمانان با روم یعنی نبرد یرموک شد[۱۰۰]. پیروزی در این پیکار سرنوشت ساز برای خالد افتخارآمیز بود [۱۰۱]؛ ولی از آنجا که ابوبکر در آستانه این رزم از دنیا رفت، عمر در حکمی خالد را از فرماندهی کل عزل کرد. خالد در دوره خلیفه دوم منزوی بود و در یکی از شهرهای شمالی شام اقامت داشت، تا اینکه در همین دوره از دنیا رفت. مرگ او را در سال‌های ۲۱ و ۲۲ در حمص از شهرهای شمالی شام نوشته‌اند[۱۰۲].[۱۰۳].

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

  1. الطبقات، ج ۷، ص۲۷۶؛ الاستیعاب، ج۲، ص ۴۲۶.
  2. شرح نهج البلاغه، ج ۱۸، ص ۲۸۷، ۳۰۰.
  3. السیرة النبویه، ج۲، ص۳۹۵-۴۱۰؛ المحبر، ص۱۶۰.
  4. التبیان، ج۹، ص۱۹۵؛ انساب‌الاشراف، ج۱، ص۱۵۲.
  5. «و گفتند: چرا این قرآن بر مردی سترگ از این دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشد؟» سوره زخرف، آیه ۳۱.
  6. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۱۱، ۴۱۴.
  7. «و پسرانی پیش روی،» سوره مدثر، آیه ۱۳.
  8. جامع البیان، ج ۲۹، ص ۹۶ - ۹۷؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۲۸۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۲، ص ۷۳.
  9. انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۰۴؛ الاستیعاب، ج ۲، ص ۴۲۷.
  10. السیرة النبویه، ج ۱، ص ۲۶۶ - ۲۶۷؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۵.
  11. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۷۱۰ - ۷۱۱؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۷.
  12. الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۱۴۴؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۸۶.
  13. الاستیعاب، ج ۲، ص ۴۲۷؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۹۳.
  14. صادقی، مصطفی، مقاله «خالد بن ولید مخزومی قرشی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  15. الامالی، طوسی، ص ۴۶۷.
  16. الطبقات، ج ۷، ص ۲۷۶ - ۲۷۷؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۷.
  17. المغازی، ج ۱، ص ۱۳۰، ۱۴۰؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۶۲.
  18. السیرة النبویه، ج۳، ص۶۶؛ المغازی، ج۱، ص ۲۲۰.
  19. المغازی، ج ۱، ص ۲۲۹.
  20. المغازی، ج۱، ص۲۳۲، ۲۸۳؛ الکامل، ج۲، ص۱۵۴.
  21. جامع‌البیان، ج۴، ص۷۳؛ مجمع‌البیان، ج۲، ص۸۴۸.
  22. «یاد کنید هنگامی را که (در احد) به بالا می‌گریختید و به کسی (جز خود) توجهی نمی‌کردید و پیامبر شما را از پی فرا می‌خواند آنگاه (خداوند) شما را با اندوهی از پی اندوهی کیفر داد تا بر آنچه از دست دادید یا بر سرتان آمد اندوه مخورید و خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره آل عمران، آیه ۱۵۳.
  23. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۲۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۴، ص ۲۴۱؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۴۰۳.
  24. المغازی، ج۲، ص۴۶۵؛ الطبقات، ج۲، ص۵۲-۵۳.
  25. المغازی، ج ۲، ص ۴۷۰.
  26. المغازی، ج ۲، ص ۴۹۰؛ الطبقات، ج ۲، ص ۵۳.
  27. المغازی، ج ۲، ص ۴۹۱.
  28. الاستیعاب، ج ۲، ص ۵۰۱؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۰۱.
  29. المغازی، ج۱، ص۳۰۶؛ الاستیعاب، ج۴، ص ۱۵۹۹.
  30. الاصابه، ج ۱، ص ۵۰۳.
  31. الطبقات، ج ۲، ص ۵۳.
  32. «و (به هنگام خطر) چون در میان ایشان بودی و برای آنان نماز برپا داشتی باید گروهی از ایشان با تو (به نماز) ایستند و جنگ‌افزارهایشان را (نیز) با خود بردارند و چون به سجده روند (و رکعت دیگر را فرادی تمام کنند) باید پس شما بایستند و پس از آن دسته دیگری که نماز نخوانده‌اند با تو نماز بگزارند و (اینان نیز) باید آمادگی (خود را حفظ کنند) و جنگ‌افزارهای خودشان را با خود بردارند؛ کافران دوست می‌دارند که شما از جنگ‌افزارها و بار و بنه خویش غفلت ورزید و آنان با یک تاخت بر شما بتازند؛ و اگر از باران در سختی باشید با بیمار شوید، گناهی بر شما نیست که جنگ‌افزارها را با خود برندارید و (به هر روی) آمادگی‌تان را حفظ کنید؛ خداوند برای کافران عذابی خواری‌آفرین آماده کرده است» سوره نساء، آیه ۱۰۲.
  33. اسباب النزول، ص ۱۸۲.
  34. مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۱۵۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص ۳۶۴.
  35. اعلام الوری، ج ۱، ص ۲۰۴.
  36. المغازی، ج ۲، ص ۷۴۶؛ اسد الغابه، ج ۲، ص ۹۳.
  37. صادقی، مصطفی، مقاله «خالد بن ولید مخزومی قرشی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  38. المغازی، ج ۲، ص ۷۴۶.
  39. الطبقات، ج۸، ص۱۰۵؛ اسدالغابه، ج۵، ص۵۵۰.
  40. المغازی، ج ۲، ص ۶۶۱، ۷۴۶ - ۷۴۹؛ اسدالغابه، ج۲، ص ۹۳ - ۹۴؛ الاصابه، ج۲، ص ۲۱۵ - ۲۱۶.
  41. تاریخ خلیفه، ص ۵۲.
  42. المغازی، ج ۲، ص ۷۴۴.
  43. المغازی، ج ۲، ص ۷۴۶ - ۷۴۹.
  44. الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۷۲؛ الاستیعاب، ج ۲، ص ۴۲۹ - ۴۳۰.
  45. الطبقات، ج ۴، ص ۳۸۰؛ المغازی، ج ۲، ص ۷۶۳.
  46. دلائل النبوه، ج ۴، ص ۳۷۴؛ الطبقات، ج ۲، ص ۹۸.
  47. «آنها دوست می‌دارند چنان که خود کافر شدند شما (نیز) کافر می‌شدید تا با ایشان یگانه می‌بودید پس هیچ‌یک از آنان را دوست مگیرید تا در راه خداوند هجرت کنند و اگر رویگردان شدند هر کجا آنان را یافتید بگیرید و بکشید و از ایشان یار و یاوری مگیرید مگر آنان را که با گروهی وابستگی دارند که میان شما و ایشان پیمانی است یا آنکه با دلتنگی از نبرد با شما و یا نبرد با قوم خویش، نزد شما آمده‌اند- و اگر خداوند می‌خواست آنان را بر شما چیرگی می‌داد و با شما به نبرد می‌پرداختند- باری، اگر اینان از شما کناره‌جویی کردند و با شما نبرد نکردند و از در سازش درآمدند، خداوند برای شما (در تجاوز) بر آنان راهی ننهاده است» سوره نساء، آیه ۸۹-۹۰.
  48. تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۳۲۸؛ الدرالمنثور، ج ۲، ص ۱۹۱.
  49. المغازی، ج ۲، ص ۸۱۲، ۸۱۸ - ۸۲۱؛ ۸۱۳، ۸۱۹؛ دلائل النبوه، ج ۵، ص ۴۱.
  50. المغازی، ج ۲، ص ۸۰۶.
  51. السیرة النبویه، ج ۴، ص ۴۰۷.
  52. المغازی، ج ۲، ص ۸۲۵ - ۸۲۶.
  53. المغازی، ج ۲، ص ۸۳۹.
  54. السیرة النبویه، ج ۴، ص ۴۳۶؛ المغازی، ج ۳، ص ۸۷۳.
  55. «آیا خداوند بنده خویش را بسنده نیست؟ و تو را از کسانی جز او می‌ترسانند و هر کس را خداوند گمراه گذارد رهنمونی نخواهد داشت» سوره زمر، آیه ۳۶.
  56. جامع‌البیان، ج۲۴، ص۵؛ مجمع‌البیان، ج۷، ص۷۷۸.
  57. «آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟» سوره نجم، آیه ۱۹.
  58. الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۲۶.
  59. السیره‌النبویه، ج۴، ص۴۲۸؛ المغازی، ج۳، ص۸۷۵.
  60. السیرة النبویه، ج۴، ص۴۳۱؛ الارشاد، ج۱، ص ۱۳۹.
  61. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۲۹ - ۴۳۰؛ الدرر، ص ۲۲۲؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶۱.
  62. المغازی، ج ۳، ص ۸۸۴.
  63. المغازی، ج ۳، ص ۸۸۰ - ۸۸۱؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۳۱؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۳۱۶.
  64. المغازی، ج ۳، ۸۸۱ - ۸۸۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۱، ص ۴۱۵.
  65. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  66. اسباب النزول، ص ۱۶۳ - ۱۶۴؛ جامع‌البیان، ج ۵، ص ۹۴؛ الدرالمنثور، ج ۲، ص ۱۷۶.
  67. اسدالغابه، ج ۴، ص ۴۵.
  68. الاستیعاب، ج ۲، ص ۴۳۰.
  69. مسند احمد، ج ۴، ص ۸۹ - ۹۰؛ المصنف، ج ۷، ص ۵۲۳.
  70. الاصابه، ج ۲، ص ۲۱۷؛ البدایة والنهایه، ج ۷، ص ۱۲۹.
  71. الامالی، صدوق، ص ۶۱؛ الامالی، طوسی، ۵۰۶.
  72. المغازی، ج ۳، ص ۸۹۷، ۹۲۳؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۲۸۰.
  73. المغازی، ج ۳، ص ۹۱۲؛ السیرة النبویه، ج ۴، ص ۴۵۸.
  74. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و اگر مؤمنید آنچه از ربا که باز مانده است رها کنید» سوره بقره، آیه ۲۷۸.
  75. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۹۳؛ مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۶۷۳.
  76. اسباب‌النزول، ص ۹۶؛ جامع‌البیان، ج ۳، ص ۷۰؛ الدرالمنثور، ج ۱، ص ۳۶۶.
  77. الاستبصار، ج ۴، ص ۲۶۸ - ۲۶۹؛ تهذیب، ج ۱۰، ص ۱۸۶.
  78. السیرة النبویه، ج ۴، ص ۵۲۶؛ المغازی، ج ۳، ص ۱۰۲۵ - ۱۰۲۶.
  79. «ای مؤمنان! اگر بزهکاری برایتان خبری آورد بررسی کنید مبادا نادانسته به گروهی زیان رسانید، آنگاه از آنچه کرده‌اید پشیمان گردید» سوره حجرات، آیه ۶.
  80. جامع البیان، ج ۲۶، ص ۷۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۳۱۱.
  81. الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۵۳؛ الاصابه، ج۶، ص ۴۸۱.
  82. الطبقات، ج ۲، ص ۱۲۲؛ المغازی، ج ۳، ص ۹۸۱؛ المنتظم، ج ۳، ص ۳۵۷.
  83. السیرة النبویه، ج ۴، ص ۵۹۲ - ۵۹۴؛ الدرر، ص ۲۵۸.
  84. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۸۸ - ۳۸۹؛ الارشاد، ج ۱، ص ۶۲.
  85. مناقب، ج ۱، ص ۴۲۴، ۴۷۹؛ ج ۲، ص ۳۸۸؛ المعجم الاوسط، ج ۵، ص ۱۱۷؛ تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۱۹۱؛ مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۲۸.
  86. المغازی، ج ۳، ص ۸۸۳ - ۸۸۴، ۱۱۰۸.
  87. صادقی، مصطفی، مقاله «خالد بن ولید مخزومی قرشی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  88. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۸۳.
  89. تجارب الامم، ج ۱، ص ۱۶۷ - ۱۶۸.
  90. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۱۶.
  91. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳۰ - ۱۳۱.
  92. الطبقات، ج ۷، ص ۲۷۸؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۰۱ - ۵۰۳؛ ج ۳، ص ۵۸۹؛ الفتوح، ج ۱، ص ۲۰.
  93. صادقی، مصطفی، مقاله «خالد بن ولید مخزومی قرشی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  94. الکامل، ج ۲، ص ۳۸۴.
  95. المحبر، ص ۳۵۸ - ۳۶۱.
  96. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۵۱ - ۵۵۲.
  97. اخبار الطوال، ص ۱۱۲.
  98. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۷۸؛ البدایه والنهایه، ج ۶، ص ۳۸۵.
  99. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۹۱ - ۵۹۲؛ الکامل، ج ۲، ص ۴۰۰.
  100. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۹۲، ۶۰۴؛ الفتوح، ج ۱، ص ۱۸۷.
  101. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۶۰۴.
  102. انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۰۸ - ۲۰۹؛ تاریخ خلیفه، ص ۱۰۷؛ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۲۷، ۲۳۹.
  103. صادقی، مصطفی، مقاله «خالد بن ولید مخزومی قرشی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.